حسین بن منصور، مشهور به حلاج، (۲۴۴-۳۰۹ق) از شاعران و صوفیان قرن سوم و چهارم هجری در جهان اسلام است که درباره مذهب او اختلاف نظر وجود دارد. او به خاطر شحطیاتش شهرت یافت و به اتهام زندقه و اردتداد، 8 سال زندانی گشت و سرانجام با فتوای جمعی از علما، متصوفه و قضات مسلمان تکفیر شد و در عصر «مقتدر عباسی»، به جرم اعتقاد به سحر و شعبده، حلول و اتحاد، ترویج اباحهگری، تضعیف مذهب، افساد و اضلال مردم، ادعای نبوت و الوهیت، در میدانی نزدیک دجله در بغداد اعدام شد.
فهرست
زندگی نامه
ابوالمغیث عبدالله بن احمد بن ابی طاهر، مشهور به حسین بن منصور حلاج صوفی و شاعر بیپروا و یکی از مناقشه برانگیزترین و در عین حال برجستهترین مشایخ صوفیه سده سوم و آغاز قرن چهارم هجری است.
حلاج در حدود ۲۴۴ق در روستای تور از توابع بیضای فارس به دنیا آمد.[1]محسنینیا، ناصر، حلاج در نگاه مخالفان، ص۱۴۶.
وجه تسمیه
درباره تسمیه او به حلاج چند قول مطرح است، از جمله اینکه گفته اند: چون اسرار عرفانی را نزد همگان افشا کرده و اشاعه میداد، «حلاج» یعنی شکافنده اسرار نامیده شد[2]زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ج1، ص133.؛ برخی دیگر گفتهاند منصور پدر حلاج، شغل پنبهزنی داشت و او نیز به همان شغل پدرش شناخته میشد[3]امینینژاد، علی، حلاج از منظر توقیع امام عصر، ص۴۰.. قول دیگر مربوط به سحر و شعبدهای است که از او سر زده است چنانچه عطار نیشابوری میآورد: روزی حلاج به یک دکان حلاجی وارد شد و صاحب مغازه را به دنبال کاری فرستاد. سپس با یک انگشت اشاره کرد و پنبهها را از دانههای آن جدا ساخت و مردم با حیرت به او نگاه میکردند و زین پس او را حلاج نامیدند[4]عطار نیشابورى، فریدالدین، تذکره الاولیاء، تحقیق محمد استعلامی، ص512؛ جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، ص153؛ … ادامه پاورقی.
مذهب
پدرش در سال ۲۵۵ق به واسط عراق کوچ کرد، زبان مردم واسط عربی بود، حسین بن منصور که کودکی خردسال بود، بعدها زبان فارسی را فراموش کرد. وی به علت سکونت در دارالحفاظ شهر واسط، در فضای مذهب حنبلی بزرگ شده و پس از 16 سالگی با سفر به شوشتر، در مکتب سهل تستری(متوفی 283ق) حضور یافته و به ریاضت پرداخت[5]شمس، محمدجواد، «حلاج» در دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۲۱، ص۲۵۵؛ نوری، محمد، دائره المعارف مختصر اسلام، ص128؛ … ادامه پاورقی.
برخی وی را تابع فقه حنفی دانسته[6]شمس، محمدجواد، «حلاج» در دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج21، ص۲۶۴؛ الهامی، داود، عرفان و تصوف اسلامی، ص۴۰۷. و خود او در دادگاه محاکمهاش، اذعان به محبت خلفاء و صحابه رسول نموده است[7]میر آخوری، قاسم، تراژدی حلاج در متون کهن، ص393.. حلاج در پاسخ به کسی که از دین او سوال میکند، خود را بر «دین الهی» میداند.[8]شمس، محمدجواد، «حلاج» در دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج21، ص۲۶۴. در کتاب « تذکره الاولیاء» عطار نیشابوری درمورد حلاج نقل شده است:
«نقل است که در پنجاه سالگى گفت که: تاکنون هیچ مذهب نگرفتهام امّا از هر مذهبى آنچه دشوارتر است بر نفس، اختیار کردم».[9]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، القسمالثانی، ص138؛ لویی ماسینیون، قوس زندگی منصور حلاج، ص29.
این مبنای حلاج – که امروزه تحت عنوان پلورالیسم دینی از آن یاد میشود – سبب شد که حلاج از پذیرفتن هر آیینی و اظهار به هر باوری، ابایی نداشته باشد زیرا همه آیینها را حق میدانست[10]اوحدی و قندهاری، ادوار تاریخ تصوف، ج1، ص261.. پس اختلاف موجود در مذهب حلاج، به این دلیل است که هدف حلاج جذب افراد مختلف از هر مذهبی و افزایش مریدانش به هر قیمت و حیلهای بود. همچنین تاثیر اندیشههای گنوسی و بعضی مقالات غلات نیز در اقوال حلاج غالباً مشهود مینمود. [11]زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص136.
گرایش به تصوف
حلاج در اوان جوانی برای مصاحبت با سهل بن عبدالله تستری – از صوفیان قرن سوم که به روش صوفیه، تفسیری بر قرآن نوشته بود – به شوشتر رفت. مصاحبت حلاج با سهل، 2 سال به طول انجامید و در این مدت، از او چله نشستن صوفیانه بر طریق موسی کلیم الله را فرا گرفت.[12]شمس، محمدجواد، «حلاج» در دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۲۱، ص۲۵۵؛ نوری، محمد، دائره المعارف مختصر اسلام، ص128؛ … ادامه پاورقی در سال 262ق پس از اختلاف با تستری، به بصره رفت تا به حلقه شاگردان « عمرو بن عثمان مکی» از دیگر مشایخ مکتب صحو ملحق شود و مدت 18 ماه نزد وی به سلوک مشغول شد.[13]زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص 135. سپس با عمرو بن عثمان نیز اختلاف پیدا کرده و از نزد او رانده شد.[14]جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، ص154؛ انصاری، خواجه عبدالله، طبقات الصوفیه، ص317. پس از آن به بغداد رفت و به حلقه یاران « جنید بغدادی» پیوست و بار دیگر تعالیم صوفیه را آموخت و خرقه پوشید.[15]زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص133. جنید او را به سکون و مراعات حدود فرمان داد و حلاج مدتی بر آن حال شکیبایی ورزید. وی در همان زمان با صوفیان دیگری از مکتب جنید آشنا شد که معروفترین آنان ابوالحسین نوری و شبلی بودند.[16]زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص135. با بروز شطحیات و دعاوی عجیب و شاذ حلاج و صدور اعمال خلاف شرع، اساتید حلاج که دو قطب مطرح تصوف در آن عصر بودند (یعنی جنید بغدادی و عمرو بن عثمان مکی) علیه او سخن گفتند. تا جایی که جنید فتوا به قتل او داد و مکی «در باب او نامهها نوشت به خوزستان و احوال او در چشم آن قوم قبیح گردانید»[17]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، القسمالثانی، ص137.
ازدواج
حلاج در سال 264ق در بصره با ام الحسین، دختر «ابویعقوب اقطع» صوفی (رقیب عمرو بن عثمان مکی در زعامت صوفیان) ازدواج کرد و دارای سه پسر به نامهای «سلیمان، منصور و حمد» و یک دختر شد. ازدواج او با اعتراض شدید استادش عمرو مکی روبهرو شد زیرا اقطع، رقیب مکی در ریاست و رهبری صوفیان آن دیار بود.[18]خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۸، ص689-690. البته دلایل دیگری مثل اجازه نگرفتن از شیخ برای اختیار همسر[19]زرینکوب، عبدالحسین، شعله طور: درباره زندگی و اندیشه حلاج، ج۱، ص۴۲ و ص۴۴-۴۵؛ الشیبی، کامل مصطفی، شرح دیوان … ادامه پاورقی و انتساب ابویعقوب به خاندان شیعی نیز برای ناحتی عمرو مکی ذکر شده است.
ابویعقوب اقطع نیز بعدها از اینکه دخترش را به حلاج داده است سخت اظهار پشیمانی و ندامت میکرد. طبق نقل تاریخ بغدادی، اقطع به ابوزرعه طبری میگفت: «من دخترم را به حسین پسر منصور دادم، چون او را خوب میپنداشتم و اجتهاد او را نیکو میشمردم، ولی به زودی بر من آشکار شد که او جادوگر و فریبکار و بداندیش و کافر بوده است».[20]میرآخوری، قاسم، تراژدی حلاج در متون کهن، ص189 به نقل از تاریخ بغدادی..
سفرها
حلاج برای تبلیغ تفکرات خویش، سفرهای زیادی انجام داد. در گزارههای تاریخی سخن از سفرهای وی به فارس، قم، اصفهان، شوشتر، خراسان، بغداد، بصره، ماوراء النهر، حجاز، هند، ترکستان و مرزهای چین گفته شده است[21]میرآخوری، قاسم، تراژدی حلاج در متون کهن، ص۲۳؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص595، چاپ استعلامی؛ … ادامه پاورقی. در نقلی دیگر اشاره به حضور وی در اهواز شده است[22]تنوخی، محسن بن علی، نشوار المحاضره، ج1، ص84..
اولین سفر او در 26 سالگی برای حج بود که به مدت یکسال در آنجا عزلت نشینی کرد.[23]ابناثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۱۲۶؛ لویی ماسینیون و پاول کراوس، اخبار الحلاج، ص۴۳.. در مسیر بازگشت به بغداد رفته و دوباره پای درس جنید بغدادی نشست اما به خاطر گرایش به مکتب سُکر و بیان شطحیاتش، از سوی جنید و شاگردانش که به مکتب صحو گرایش داشتند، طرد شد[24]لویی ماسینیون و کراوس، اخبار حلاج، ص۳۸؛ لویی ماسینیون، مصائب حلاج، ص۳۲۰؛ زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف … ادامه پاورقی[25]«جنید را گفتند: این سخن که منصور میگوید تاویلی دارد؟ گفت: بگذارید تا بکشند که نه روز تاویل است». [بهار، محمد … ادامه پاورقی.
دومین حج خود را در جمع 400 مرید صوفی، از راه بصره آغاز کرد.[26]لویی ماسینیون و پاول کراوس، اخبار الحلاج، ص۴۰. حلاج در همین سفر از سوى ابویعقوب نهرجورى و برخى دیگر از صوفیه، متهم به ساحرى و شیادى شد. این اولین اتهام رسمى حلاج به جادو و شعبده بود.[27]خطیب بغدادى، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص ۶۹۰. در سفری که به قم داشت تا بزرگان شیعه قم را همراه خود کند، با مقاومت جدّى علماى شیعه امامیه به ویژه «علی بن بابویه» مواجه شد. در اصفهان نیز با تحریک زعیم صوفیان آن دیار یعنی علی بن سهل اصفهانی (متوفی۲۸۰ق)، مردم قصد جانش را کردند و حلاج به شیراز گریخت.[28]زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص۱۳۲. گفتهاند سفرهای او به هند و ماوراءالنهر برای ملاقات پیروان مانی و بودا بود.[29]حلبی، علی اصغر، مبانی عرفان و احوال عارفان، ص304. در هندوستان، از کناره رود سند و مولتان به کشمیر رفت و تا تورفان چین، یکی از مراکز مانویت پیش رفت. وی در این سفرها از اهل عقاید و مذاهب طبقات مختلف چیزها آموخت.[30]زرینکوب، عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، ص62. لذا این سفرها در جهت دهی به عقائد انحرافی او به شدت تاثیرگذار بوده است.[31]زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص137.
در حج سوم که 2 سال به طول انجامید، پس از بازگشت به بغداد در سال 296 هجری، بنا بر قول پسرش حمد، در اندیشه و گفتار او دگرگونی و تغییر اساسى پدید آمد و مردم را به چیزهایى خواند که وی از آنها بیخبر است.[32]خطیب بغدادى، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص۶۹۰. او دعوت خود را در بغداد ادامه داد. بدون شک تکفیر، حبس، محاکمه و مجازات وی، به این دوره از زندگی حلاج برمیگردد.[33]زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص۱۳۶. اولین بار در سال 297 هجری، «محمد بن داود» از فقهای ظاهری مذهب و صوفی بغداد، به کفر و قتل حلاج حکم کرد، اما این حکم به خاطر تصوف حلاج نبود بلکه به اتهام سحر و شعبده و عقیده به حلول و اتحاد بود. [34]زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص142.
روش های جذب
حلاج راهکارها و ابزارهای تبلیغی متعددی داشت و با به کارگیری دقیق و حساب شده این روشها و ابزارها مردم را مجذوب و شیفته خود میکرد. وی حتی به یاران نزدیک خود روشهای تبلیغ و جذب مردم را آموزش میداد.
ادعای همکیشی با هر طائفه و گروهی[35]بیرونی، ابوریحان محمد بن احمد، آثار الباقیه، ج1، ص212؛ ابن جوزی، ابوالفرج، المنتظم فی تاریخالملوک و الامم، … ادامه پاورقی، دعوت به اهل بیت و رضای آل محمد علیهم السلام[36]ابن ندیم، ابوالفرج، الفهرست، ص٢۴١.، ادعای ارتباط با حضرت مهدی عجل الله تعال فرجه و بابیت ایشان[37]شیخ طوسی، محمد بن حسن، غیبت طوسی، ص401-402.، ادعای امامت و مهدویت[38]ابناثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۱۲۶.، عبادتهای تصنعی و زهدپیشگی ظاهری[39]ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الإسلام، ج23، ص36.، وعظ و خطابه همراه اشعار شورانگیز[40]ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج23، ص36.، بهرهگیری از علم طب و شفای برخی امراض[41]تدین، عطاء الله، راز انا الحق، ص241؛ خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص131.، به همراه به کارگیری خوارق عادات و سحر و شعبده[42]خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص119؛ لویی ماسینیون، مصائب حلاج، ص95[43]اسماعیل بن احمد حیری از ابوعبدالله سلمی و او نیز از مزین نقل کرده است: حسین بن منصور را در یکی از مسافرت هایش … ادامه پاورقی، علوم غریبه و فنون احضارات و تسخیر جن[44]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج4، ص84؛ غراب، محمود محمود، شرح کلمات صوفیه ابن عربی، … ادامه پاورقی و افسون و طلسم نویسی[45]خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص132.، مهمترین روش های جذب او بوده است.
آثار و تالیفات
وی به علت تندنویسی، تصانیف زیادی داشته که تماما به زبان عربی بوده است[46]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص509.. برخی مریدانش وی را صاحب هزار تالیف دانسته اند، مانند: «شنیدم که حسین بن منصور حلاج هزار تالیف کرد، بیشتری در بغداد بسوختند».[47]بقلی فسایی، روزبهان، شرح شطحیات، ص455.
«ابن ندیم» در «الفهرست»، نام 46 کتاب و رساله را از او یاد کرده است که اکثر آنها از بین رفته است و اغلب آنها نامهای شگفتی دارند مانند: «قیامه القیامات، هوهو، طاسین الازل و…» [48]زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص141. هجویری نیز در «کشف المحجوب» از «جلابی» نقل میکند که وی 50 اثر از حلاج را دیده است.[49]هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، ص191: «الحلاج صاحب تآلیف باهره، و أقوال مهذبه و عبارات رمزیه فى الأصول و … ادامه پاورقی عطار نیشابوری نیز تاکید دارد که وی تصانیف زیادی داشته است[50]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، القسمالثانی، ص135.. تنها اثر باقی مانده از او طواسین است که در تاریخ 290ق نوشته شده است.
برخی آثار حلاج عبارتند از:
«طواسین، بستان المعرفه، کتاب روایت، تفسیر قرآن، دیوان اشعار، کلمات الحلاج، کتاب الهیاکل، الکبریت الاحمر، الجسم الاکبر، الجسم الاصغر».
گرچه برخی به علت تخلص شعری، «حسین بن حسن خوارزمی»(متوفی ۸۴۰قمری) به «حسین»، دیوان شعر خوارزمی را به حلاج منتسب دانسته اند[51]خوارزمی، حسین بن حسن، ینبوع الاسرار فی نصائح الابرار، مقدمه درخشان، ص۴۵-۴۶؛ دانش پژوه، محمدتقی، فهرست … ادامه پاورقی حال آن که حلاج، دیوان شعر فارسی ندارد و مفاد اشعار حسین خوارزمی و زبان آنها تناسبی با دوره زندگی حلاج ندارد.
مرگ
او که پس از اتهام به شعبده و سحر به اهواز گریخته و 3 سال پنهان شده بود، سرانجام با شکایت علمای شیعه و سنی، به دستور «المقتدر» خلیفه هجدهم عباسی دستگیر و برای محاکمه به بغداد آورده شد.
حلاج که در دادگاه متوجه شده بود به زودی حکم اعدامش صادر میشود، تمام اتهامات خود را انکار کرد و دعاوی و کلمات خود را از اساس منکر شد.[52]میر آخوری، قاسم، تراژدی حلاج در متون کهن، ص 393. اما وقتی نامههایی که به خط خود به مریدانش نوشته شده بود و در آنها به صراحت مدعی الوهیت خود گردیده بود را بر او عرضه کردند، راه فرارش بسته شد و نتوانست آنها را انکار کند اما حلاج به تاویل این سخنان پرداخت.
حلاج با اتهامات گوناگونی مانند اعتقاد به سحر و شعبده، حلول و اتحاد، ترویج اباحهگری، تضعیف مذهب، افساد و اضلال مردم، ادعای نبوت و الوهیت، انکار اصول و فروع دین، زندقه و ارتداد، از سوی علمای اسلام رو به رو بود.
او در سال 301ق پس از دو مرتبه محاکمه و تحمل 8 سال حبس، به فتوای 84 عالم شیعه و سنی و قاضی من جمله «ابن داود»، قاضی القضات بغداد، در سال 309ق اعدام شد[53]تدین، عطاء الله، حلاج و راز انا الحق، ص419.. شیخ بهایی مینویسد: «او را هزار تازیانه زدند و بعد دست و پایش را قطع کردند و سرش را از تن جدا کردند و پیکرش را سوزاندند و سرش را سَرِ پل بغداد در سال ۳۰۹ قمری، بر دار زدند».[54]عاملی، بهاء الدین محمد، کشکول شیخ بهایی، ج3، ص312.
وی متهم به جرم هایی نظیر عدم تقید به فرائض و ساخت کعبه برای مریدان به جای حج[55]حلاج، حسین بن منصور، دیوان الحلاج، ص۱۳. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص133-134.، سحر و شعده بازی[56]زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص141-146.، ترویج اباحه گری [57]زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص142-143.، ادعای اتحاد با خدا و ربوبیت و حلول[58]زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص146؛ خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص124[59]ابن جوزی، ابوالفرج، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۱۳، ص۲۰۴_۲۰۶: «اظهارات جریری و شبلی در پاسخ به سوال مطرح … ادامه پاورقی و ادعاهای برخواسته از شطحیاتش در کنار افساد فی الارض او باعث مرگش شد.
نه تنها علمای شیعه[60]زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص140. مقدس اردبیلی، احمد بن محمد، حدیقه الشیعه، ج4، ص745. که بزرگان اهل سنت[61]حلبی، علی اصغر، مبانی عرفان و احوال عارفان، ص311. و حتی اهل تصوف[62]خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص120؛ ابن عماد حنبلی، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب، ص254. زرینکوب، … ادامه پاورقی نیز به مرگ وی فتوا دادند.
پس از مرگ
حلاج کشته شد اما آراء باطل و نظریات و مبانی انحرافی او از بین نرفت. لذا علما و دانشمندان مسلمان همچنان در آثار و افواه خود به نقد حلاج و باورهای حلاج و حلاجیه میپرداختند.
انکار و رد حلاج، اگرچه قول مشهور بین علما و فقهای شیعه است، اما برخی از بزرگان سرشناس شیعه که به تعالیم صوفیان میل و وابستگی داشتند، به توجیه شطحیات و تاویل سخنان کفرآمیز حلاج روی آوردند و به دفاع از او برخواستند.
واکنشهایی که بعدها از سوی علمای شیعه[63]شیخ صدوق، محمد بن علی، الاعتقادات، ص101.[64]آقا بزرگ طهرانی، محمدمحسن، الذریعه، ج10، ص185؛ نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، ص401. و اهل سنت[65]ابن ندیم، ابوالفرج، الفهرست، ص358. در آثارشان دیده میشود، دال بر وجود نفوذ و شیوع تفکرات حلاجیه در میان عده ای از گروههای مسلمین میباشد.
علت مرگ
صوفیه که عادت بر توجیه و تقدس تراشی برای بزرگان خود دارد، دلایل جالب و مضحکی برای قتل حلاج آورده اند، از قبیل:
نفرین و لعن استاد[66]ابونصر سراج، عبدالله بن علی، صحف من کتاباللمع، ج۱، ص۹، چاپ آربری؛ انصاری، خواجه عبدالله، طبقات الصوفیه، … ادامه پاورقی [67]قشیری، ابوالقاسم، رساله قشیریه، ص۵۸۹: «و من المشهور أن عمر بن عثمان المکى رأى الحسین بن منصور یکتب شیئا، فقال: … ادامه پاورقی، منازعه با پیامبر صلی الله علیه وآله[68]افلاکی، احمد، مناقب العارفین، ج۱، ص۲۸۵، چاپ یازیجی.، چشم چرانی[69]زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۳۲. [70]عیون السود، محمد باسل، دیوان حلاج، ص33.، دعوت مردم به سوی خود[71]لویی ماسینیون و کراوس، اخبار حلاج، ص51؛ میرآخوری، قاسم، تراژدی حلاج در متون کهن، ص377. [72]انصاری، خواجه عبدالله، طبقات الصوفیه، ص319. [73]لویی ماسینیون، کتاب اخبار الحلاج، ج۱، ص۸۷ چاپ پاریس؛ کلابادی، محمد بن ابی اسحاق، شرح التعرف لمذهب التصوف، … ادامه پاورقی، افشاء اسرار[74]بقلی فسایی، روزبهان، شرح شطحیات، ص50. [75]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص510. [76]عطار نیشابوری، طبقات الصوفیه، ص316-317.. استجاب دعای حلاج برای کشته شدن خود[77]عیون السود، محمد باسل، اخبار الحلاج(دیوان الحلاج)، ص39..
مقبره حلاج
برخی مقبره ای نزدیک قبر معروف کرخی را منتسب به وی دانسته[78]ابنطقطقی، محمد بن علی، الفخری فی الاداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ص۲۵۵. و به وجود قبر او در بغداد اشاره کرده اند[79]ابنجبیر، محمد بن احمد، رحله ابن جبیر، ص۲۰۲.. گرچه پژوهشگران عراقی این انتساب را مشکوک دانسته اند[80]عباده، عبدالحمید، العقد اللامع، ص۴۵۸.. برخی آن قبر را منتسب به «محمد بن احمد بن علی قطان»، معروف به «ابنحلاج» (متوفی ۵۲۸ق) دانسته که به علت تشابه اسمی، منتسب به حسین بن منصور حلاج شده است[81]عباده، عبدالحمید، العقد اللامع، ص۴۵۷..
دیدگاه علمای شیعه
«ابوسهل نوبختی»، «علی بن بابویه»، «شیخ صدوق» و «قطب راوندی»، از جمله عالمان شیعی هستند که معاصر با حلاج بوده و فتوا به قتل او دادند[82]الهامی، داود، عرفان و تصوف اسلامی.. شیخ صدوق[83]صدوق، محمد بن علی، رساله اعتقادات، ص۱۰۱. و «شیخ مفید»[84]شیخ مفید، محمد بن محمد، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص۱۳۴.[85]شیخ مفید، محمد بن محمد، المسائل الصاغانیه، ص57-58. و «علامه حلی»[86]علامه حلی حلاج را از مدعیان و مذمومان عصر غیبت شمرده است. [علامه حلی، حسن بن یوسف، رجال العلامه الحلی، مطبعه … ادامه پاورقی عباراتی را علیه او اعلام داشته اند. «شیخ طوسی»[87]محمد رازی، تحفه قدسی، ترجمه غیبت شیخ طوسی، ص۳۱۶. وی را مدعی وکالت امام زمان و ساحر دانسته و «مرحوم طبرسی»[88]طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ج۲، ص۲۹۰. اشاره به توقیعی در لعن وی و «مرحوم استرآبادی»[89]محدث قمی، عباس، سفینه البحار، ج2، ص313. او را از جمله دروغگویان و حیلهگران معرفی کرده و «محدث قمی» به نقل از «شهید اول» به ادعاهای باطل حلاج اشاره دارد[90]محدث قمی، عباس، سفینه البحار، ج2، ص315.. «سید مرتضی رازی»[91]رازی، سید مرتضی، تبصره العوام فی معرفه مقالات الانام، ج۱، ص۱۲۲، چاپ آشتیانی.، «علامه محمدباقر مجلسی»[92]مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار (ط بیروت)، ج51، ص370.، «شیخ حر عاملی»[93]حر عاملی، محمد بن حسن، الاثنی عشریه، ص53.، «ملاطاهر قمی»[94]قمی، محمد طاهر، تحفه الاخیار، ص225.، «سیدمحمدکاظم قزوینی»[95]قزوینی، محمدکاظم، الامام المهدی، بیروت، موسسه الوفا، 1958م، ص216. و «سید محمد صدر»[96]صدر، محمدصادق، تاریخ الغیبه الصغری، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1412ق، ص532. نیز از جمله عالمانی هستند که به طعن و لعن وی اشاره کردهاند.
گرچه برخی افراد سرشناس شیعه نظیر « ابن ابی جمهور احسائی» (904ق)[97]احسائی، ابنابیجمهور، المجلی مرآت المنجی فی الکلام والحکمتین والتصوف، چاپ سنگی احمد شیرازی، موسسه پژوهشی … ادامه پاورقی، « قاضی نور الله شوشتری» (1019ق)[98]شوشتری، نور الله، مجالس المومنین، (کتاب فروشی اسلامیه 1354ش) ج2، ص37.، « صدرالمتالهین شیرازی» (1050ق)[99]ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، مفاتیح الغیب، ص459-460.و « ابوالحسن شعرانی» (1393ق)[100]کاشانی، ملا فتح الله، منهج الصادقین فی الزام المخالفین، (تصحیح ابوالحسن شعرانی، مکتب الاسلامیه 1386)، ج10، ص144. که تفکراتی صوفیانه نیز داشتهاند، به دفاع از حلاج برخواستهاند.
عصر زندگانی حلاج، همزمان با حیات چند امام معصوم بود و از زمان امام هادی علیه السلام تا امام عصر عجل الله تعال فرجه را درک کرده بود و در عصر غیبت صغری میزیست، اما هیچ گزارش و روایتی درباره ملاقات حلاج با امامان علیهم السلام یا نقل حدیث و روایت از آن بزرگواران به ما نرسیده است.
دیدگاهها و آراء صوفیانه
معرفت خدا و ایمان
حلاج آگاهی و معرفت حاصل از کشف و شهود را تنها معرفت با ارزش میدانست و معتقد بود که از معقولات و منقولات دینی و غیر دینی یا حواس ظاهری، هیچ معرفت کارساز و مفیدی برای انسان حاصل نمیشود و فقط با تکیه بر ابزار شهود و معرفت قلبی است که میتوان به معرفت خدا و کشف حقایق عالم رسید.[101]عیون السود، محمد باسل، اخبار الحلاج او مناجیات الحلاج، ص67.
حلاج بر فنای تمام صفات بشری عارف و ترک انیت وی با شهود حق تعالی نیز تاکید میکند، چنانکه عارف در این مقام معرفت، هیچ چیز جز خدا نبیند و به فناء ماسوی الله و شهود تنها وجود باقی، نائل گردد.[102]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، القسمالثانی، ص 139.[103]ماسینیون و کراوس، اخبار حلاج، ترجمه حمید طبیبیان، چاپ دوم، اطلاعات، (1368)، ص66.
حلاج در سخن دیگری درباره توحید، بیان میدارد که هرگونه استدلال و برهان و حتی سخن گفتن درباره توحید، به شرک میانجامد:
«اعلم أنّ العبد إذا وحّد ربّه تعالى، فقد أثبت نفسه، و من أثبت نفسه فقد أتى بالشرک الخفیّ. لسان من شاء من خلقه. فلو وحّد نفسه على لسانی فهو و شأنه. و إلّا فما لی یا أخی و التوحید. ثم قال:
من رامه بالعقل مسترشدا*****أسرحه فی حیره یلهو
قد شاب بالتدلیس اسراره*****یقول فی حرته هل هو؟»[104]عیون السود، محمد باسل، اخبار الحلاج (دیوان الحلاج)، ص62؛ میرآخوری، قاسم، تراژدی حلاج در متون کهن، ص110.
وی درباره ایمان و نقش آن در وصول به توحید و حقیقت میگوید: «من التمس الحق بنور الإیمان، کان کمن طلب الشمس بنور الکواکب».[105]حلاج، حسین بن منصور، دیوان الحلاج، ص24.
تجسیم، حلول و اتحاد
حلاج در یکی از سرودههای معروف خود گفته:
جبلت روحک فی روحی کما*****یجبل العنبر بالمسک الفتق
فإذا مسّک شیء مسّنی*****فإذا أنت أنا لا نفترق[106]خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص115؛ حلاج، حسین بن منصور، دیوان الحلاج، ص147.[107]همچنین گوید: «مزجت روحک فی روحی*****تمزج الخمره بالماء الزلال/فاذا مسک شی مسنی*****فاذا انت انا فی کل حال. [خطیب … ادامه پاورقی
این عبارات، تصریح بر «اتحاد و حلول» داشته و بر همین اساس بسیاری از مورخین و نویسندگان – از همان عصر تا بدین روز – وی را معتقد به حلول و اتحاد دانسته اند[108]به عنوان نمونه، قدیمیترین مطلب مورخین مربوط به گزارش محمد بن جریر طبری (م 310ق) است که در تاریخ خود ماجرای مرگ … ادامه پاورقی[109]همچنین شهاب الدین نویری از مشاهیر مورخان اسلام و از ادیبان صاحب نام در خصوص حلاج مینویسد: «فافتتن به خلق … ادامه پاورقی. برخی صوفیان مثل عطار نیز او را حلولی دانسته[110]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، القسمالثانی، ص135. و داستانی از او نقل میکنند که وی خود را خدای زمین دانسته است[111]رازی، سید مرتضی، تبصره العوام فی معرفه مقالات الانام، ج۱، ص ۱۲۲، چاپ آشتیانی.. او بارها خود را «أنا الحق[112]لویی ماسینیون، قوس زندگی منصور حلاج، ص31.» معرفی کرده[113]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص589. و افعال خداوند را به خود انتساب میداد[114]حلاج، حسین بن منصور، دیوان الحلاج، ص۲۵.. در برخی عبارات وی[115]بقلی فسایی، روزبهان، شرح شطحیات، ص417.، عقیده او به تجسیم نیز ثابت شده است[116]سلمی، ابوعبدالرحمن محمد، طبقات الصوفیه(السلمى)، ص237..
نبوت و دریافت وحی
حلاج بر این باور بود که وحی که بر انبیاء نازل میشد منقطع نشده است و به تبع آن، ارتباط زمین با آسمان پایان نیافته و انسان میتواند بدون واسطه نبی، با خداوند ارتباط دو طرفه برقرار کرده و قلب خود را مهبط وحی قرار دهد[117]حلاج میگوید: «لى حبیبٌ ازورُ فى الخلوات*****حاضرٌ غائبٌ عن اللّحظات/ ما ترانى أصغى الیه بسرّى*****کى أعى ما … ادامه پاورقی. حلاج، وحی را نوعی کشف و شهود میدانست و معتقد بود همانطور که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و دیگر انبیاء وحی نازل میشد، صوفیان هم با مکاشفات، با آسمان و خداوند، ارتباط مستقیم پیدا میکنند[118]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، القسمالثانی، ص139. وی در عباراتی، دریافت وحی را ممکن و خود را دارای آن توانایی دانسته است[119]میرآخوری، قاسم، تراژدی حلاج در متون کهن، ص188..
معاد تناسخی
در عبارات نقل شده از حلاج که یاران خود را موسی و نوح و آدم و… میدانسته، میتوان به این نکته پی برد که وی به تناسخ عقیده داشته است[120]طبری، محمد بن جریر، ترجمه تاریخ طبری، ج16، ص68_67.[121]ابن ندیم، ابوالفرج، الفهرست، ص۲۴۱.[122]میرآخوری، قاسم، تراژدی حلاج در متون کهن، ص374؛ ابنجوزی، المنتظم فی تاریخالملوک و الامم، ج۱۳، ص۲۰۵.. او حتی به هنگام محاکمه به مریدان خود وعده داد که 30 روز پس از مرگش باز خواهد گشت[123]ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج۲، ص۳۱۵؛ حلاج، حسین بن منصور، دیوان الحلاج، ص35..
جبر گرایی
حلاج جزء نخستین ترویج دهندگان جبرگرایی در میان صوفیان بود. او تصریح دارد که بنده بر فعل خود سلطهای ندارد[124]سلمی، ابوعبدالرحمن محمد، طبقات الصوفیه(السلمى)، ص239.. وی عمل ابلیس در سجده نکردن را جبرگرایی توصیف کرده و اختیار را از ابلیس سلب نموده است[125]حلاج، حسین بن منصور، طواسین(دیوان الحلاج)، ص102.. او از زبان ابلیس مدعی میشود که خداوند اختیارات را از او منع کرده و سجده نکردنش نیز اختیاری نبوده است[126]حلاج، حسین بن منصور، طواسین (دیوان الحلاج)، ص104.. وی به همین مقدار اکتفا نکرده و ابلیس را وفادارترین و نزدیکترین فرد به خدا دانسته[127]«فصحاء القوم فی بابه خرسوا، و العرفاء عجزوا عما درسوا، هو الذی کان أعلمهم بالسجود، و أقربهم من الموجود، و … ادامه پاورقی و توحید هیچ موجودی را اندازه توحید او ندانسته[128]عیون السود، محمد باسل، حلاج، طواسین، ص102: و ما کان فی اهل السماء موحد مثل ابلیس. و فرعون و ابلیس را استاد خود دانسته است[129]بقلی فسایی، روزبهان، شرح شطحیات، ص 373..
پلورالیسم دینی
حلاج معتقد بود که هر اندیشه و عمل و هر دین و آیینی میتواند انسان را به حقیقت برساند حتی بت پرستی و کفر نیز راهی برای رسیدن به خدا هستند. پس در نظر حلاج، بین کفر و ایمان و اسلام و مجوسیت تفاوتی نیست و نباید هیچ کس را به خاطر باورهایش سرزنش کرده یا عقائد او را نقد و رد کرد. لذا معتقد بود، هم کسانی که او را تکفیر کردند و هم کسانی که بدو باور داشتند، هر دو بر حق بودند.[130]ساعی، علی بن انجب، اخبار حلاج، ص69_70.[131]حلبی، علی اصغر، مبانی عرفان و احوال عارفان، ص315.
حلاج گفت: کفر و ایمان از لحاظ اسم با هم تفاوت دارند و گرنه از لحاظ حقیقت هیچ فرقی میان آن دو نیست.[132]عیون السود، محمد باسل، اخبار حلاج، ص33.
حلاج گفت: من فرّق بین الکفر و الایمان فقد کفر، و من لم یفرّق بین الکافر و المؤمن فقد کفر. [133]لویی ماسینیون، اخبار الحلاج او مناجیات الحلاج، ص78؛ عیون السود، محمد باسل، دیوان حلاج، ص57.
مسلک عشق
حلاج یکی از شخصیتهای تاثیرگذار و مهم در بحث «گذار تصوف از تزهد به تعشق» به حساب میآید و او را در کنار رابعه عدویه، از رهبران و پایه گذاران سلوک عاشقانه و مبنای تعشق در تصوف میدانند. جوهر اندیشه و حکمت باطنی حلاج، بر پایه عشق استوار است، عشقی که جوهر خدا و راز آفرینش هستی است. حلاج راز ناگفتنی عشق بین انسان و خدا را چنین بیان میکند: «اجازه نده دچار اغوای الهی شود، از طرفی هم امید خویش را بدو قطع مکن، در آرزوی محبت او مباش و از دوست داشتنش نیز دست مکش).[134]میرآخوری، قاسم، مجموعه آثار حلاج، یادآوران (1379ش) ص 72.
حلاج سعی داشت چنین وانمود کند که خدا، عاشق اوست و تمام مصائبی که برایش حاصل میشود، نشانه این عشق است. میگفت: «إذا أحبّ عبدا حثّ عباده بالعداوه علیه، حتى یتقرّب العبد مقبلا علیه.»[135]عیون السود، محمد باسل، دیوان الحلاج، ص135.
حلاج که ابلیس را به جهت عشق به خدا ستوده، بیان میدارد که اگر انسان عاشق خداوند باشد، دوری و نزدیکی به خداوند برایش تفاوتی نخواهد داشت همانطور که ابلیس از خدا دور شده بود اما گوهر عشق در جان او همچنان باقی مانده بود:
فما لی بعد بعد بعدک بعدما*****تیقّنت أنّ القرب و البعد واحد
و إنّی و إن أهجرت فالهجر صاحبی*****و کیف یصحّ الهجر و الحبّ واحد
لک الحمد فی التّوفیق فی محض خالص لعبد*****زکیّ ما لغیرک ساجد[136]حلاج، حسین بن منصور، طواسین (دیوان الحلاج)، ص102.
شطحیات
حلاج در تاریخ تصوف به عنوان کشته شطح[137]«صدور شطح از صوفی ناشی از نقصان سالک در سیر و سلوک و بقای انیت در زوایای نفس اوست.[خمینی، روح الله، مصباح … ادامه پاورقی معروف است. بر خلاف نظر کسانی که ادعای “انا الحق” (من خدا هستمِ) حلاج و دیگر جملات کفر آمیز و شرکآلود وی را فلتات لسانی و سخنانی در حالت جذبه و خَلسه یا سکر و سرمستی عرفانی قلمدا میکنند و میگویند که این کلمات در حالت بیخودی و عدم هوشیاری بر زبان جاری گشته است[138]ابوروح، لطف الله بن ابی سعید، حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر، ص5. باید گفت که این ادعاها و کلمات حلاج، کاملاً در حالت هوشیاری و اختیار و با اراده و آگاهی کامل از مضامین آنها صادر شده است و نمایانگر اندیشه حلاج و نوع خداشناسی و انسان شناسی اوست که مبتنی بر اندیشه حلول و اتحاد میباشد.
چطور ممکن است این سخنان را ناشی از غلبه وجد و غفلت بدانیم حال آنکه حلاج هنگامی که در کمال هوشیاری قصد نگاشتن نامه برای مریدانش را داشت، آن را با عبارت «من الرحمن الرحیم الی فلان بن فلان» آغاز میکرد.[139]بقلی فسایی، روزبهان، شرح شطحیات، ص430.
به علت کثرت سخنان کفرآمیز صادر شده از سوی شطحگویانی مثل حلاج و بایزید بسطامی، برخی صوفیان برای توجیه و تطهیر چهره مخدوش آنان، اقدام به تصنیف و تالیف آثاری کرده اند که در این میان، شرح شطحیات روزبهان بقلی یکی از مشهورترین آنها میباشد. در این میان برخی کلمات دوپهلو و توجیهپذیر آنان در میان عوام و خواص مقبول میافتد. مثلا شعر ذیل از حلاج میباشد که اشتباها به امام حسین علیه السلام نسبت داده شده است:
اقتلونی یا ثقاتی إنّ فی قتلی حیاتی*****ومماتی فی حیاتی وحیاتی فی مماتی [140]عیون السود، محمد باسل، دیوان الحلاج، ص34.
تقدیس ابلیس و فرعون
مهمترین نظریه جنجال برانگیز حلاج پس از ادعای حلول و اتحاد و ندای انا الحق، دفاع از ابلیس و تقدیس و تمجید شیطاین و دیگر مظاهر شرارت مثل فرعون بود.
تاریخ تقدیس ابلیس به طور رسمی، صریح و بی پروا، از حسین بن منصور حلاج آغاز میشود و دیگر مشایخ تصوف، در شیطان شناسی، همگی راه حلاج را پیموده اند.[141]نیکلسون، رینولد آلین، تصوف اسلامی و رابطهی انسان با خدا، ص174. وی در طاسین ششم و هفتم از کتاب طواسین پیرامون ابلیس و فرعون سخن گفته و نظریات و مبانی خود در این زمینه را شرح داده است.
حلاج، ماجرای تمرد ابلیس از سجده به حضرت آدم را به کلی متناقض با آموزههای اسلام و قرآن تعریف کرده است. قرآن کریم میگوید ابلیس کبر ورزید و به جانب خدا سجده نکرد، (ابی و استکبر)، اما حلاج معتقد است شیطان به دلیل اینکه عمر خود را در مشاهده جمال حق، صرف کرده بود، نمیتوانست و نخواست غیر او را ببیند و مطرود درگاه حق شد[142]«و إبلیس جحد السجود لمدته الطویله من المشاهده» [حلاج، حسین بن منصور، دیوان حلاج، ص105.][143]نوری ئوزترک، یاشار، شهید راه حقیقت و عشق حسین بن منصور حلاج و آثار او، ص336.[144]حلاج، حسین بن منصور، طواسین(دیوان الحلاج)، ص 102. حلاج، نه تنها ابلیس، بلکه تمام مظاهر شرارت در اسلام را به عنوان سنبلهای مقدس و اساتید سلوک الی الله معرفی میکرد. به عنوان مثال، درباره فرعون[145]بقلی فسایی، روزبهان، شرح شطحیات، ص373. همان مبانی و اصولی که درباره ابلیس باور داشت، درباره فرعون نیز معتقد بود. یعنی میگفت فرعون نیز مانند ابلیس، به حدی محو در خداشناسی و مستغرق در ذات خدا بود که غیر او را نمیدید.[146]حلاج، حسین بن منصور، طواسین(دیوان الحلاج)، ص104.
شریعت گریزی
در باور صوفیان، انسان پس از رسیدن به حقیقت، دیگر نیازی به انجام افعال شریعت نداشته و هیچ واجبی بر گردنش نمیباشد. حلاج تصریح دارد که پس از رسیدن به مقام توحید، شریعت دیگر جایی ندارد[147]لویی ماسینیون و کراوس، اخبار حلاج، ص13.. وی عمل عبادی حج را به سخره گرفته و به مریدان خود دستور ساختن محرابی میداد که آن را کعبه فرض کرده و به جای خانه خدا عبادت کنند[148]حلاج، حسین بن منصور، دیوان الحلاج، ص۱۳؛ خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص133-134.. برخی گزارش ها حاکی از اینست که حلاج، علاوه بر حج، برای سایر احکام شرعی از قبیل نماز، روزه و زکات نیز بدلهایی ساخته بود[149]زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص144.. او مدعی بود که اگر انسانی، سه شبانه روز روزه بگیرد و چیزی نخورد و سپس با برگ کاسنی افطار کند، نیاز به روزه گرفتن در ماه رمضان ندارد. و با زیارت قبور شهدای قریش و سکونت ده روزه در آنجا، دیگر نیازی به عبادت ندارد.
سماع
یکی از آداب و رسوم طریقتی صوفیان، رقص سماع است. سماع در لغت به معنای آواز خوش یا غناء است[150]ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج8 صفحه 165. و در اصطلاح، شعرخوانی همراه با ساز و آواز و حرکات موزون بدنی و پایکوبی و دست افشانی به منظور ایجاد حال و وجد صوفیان است.[151]گوهرین، سید صادق، شرح اصطلاحات تصوف ج5، ص312.
«علی بن انجب بن ساعی بغدادی» درباره سماع و رقص حلاج میگوید:
«یکی از مشایخ گفت حلاج را دیدم که به آواز قرآن خوانی گوش فرا داده بود تا آنجا که به وجد و حال آمد، آنگاه او را دیدم که پاهایش را از روی زمین برداشته (و بی آنکه بر زمین نهد) به رقص ایستاده و این اشعار را میخواند: کسی را که بر سرّی آگاهی دادند و او آن سرّ را آشکار ساخت، دیگر تا زمانی که زنده است او را بر حفظ اسرار امین نمیدانند».[152]حلاج، حسین بن منصور، دیوان حلاج، ص69.[153]«قال «علی بن انجب ابن الساعی البغدادی» فی کتاب «مختصر أخبار الخلفاء»: قال بعضهم: رأیت حسینا الحلّاج و قد سمع … ادامه پاورقی
سحر و شعبده
گرچه شعبدهبازی و سحر و جادوی حلاج غیر قابل انکار است، اما بخش مهمی از این تواناییهای وی، چیزی جز فریب و نیرنگ نبوده و واقعیت نداشته است. برای مثال، مریدان، مخفیانه برای وی غذا فرستاده و مردم گمان میبردند که او بی نیاز از طعام است[154]تنوخی، محسن بن علی، نشوار المحاضره و اخبار المذاکره، ج۱، ص۱۵۹_۱۶۰.. عروس حلاج، نیز به برخی از حیلهها و شعبدههای وی اشاره داشته[155]لویی ماسینیون، مصائب حلاج، ص۲۵۸-۲۶۰ و ص۹۴-۹۷. و ماجرای فاش شدن مکر حلاج توسط « ابوعلی جبائی» نیز دلیل دیگری بر حیلهگری او میباشد[156]ذهبی، محمد بن احمد، العبر فی خبر من غبر، ج۱، ص۴۵۶..
فریبکاری حلاج به شعبده بازی وی محدود نشده و طبق گزارشی، وی سعی در سوء استفاده از دختر سمری که با دختر حلاج دوست بوده، داشته و پس از اعتراض دختر، شروع به ادعای خدایی خویش میکند[157]خطیب بغدادى، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص129_131: …«فلما کان فی اللیل احسس به و قد غشینی فانتبهت مذعوره … ادامه پاورقی. وی با فریب مردم، از خود شخصیتی ساخته بود که عده ای به بول او استشفاء میکردند[158]ذهبی، محمد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، ج14، ص313؛ ابنملقن، عمر بن علی، طبقات الأولیاء، ص187.[159]نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، الخاتمه، ج1، ص384.. گزارشی صریح حکایت از آن دارد که فردی به نام «محمد بن علی قنائی»، مدفوع و ادرار حلاج را جهت استشفاء نگه داشته بوده است[160]خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص 132..
منابع و مآخذ
1- ابر قوهی، شمس الدین ابراهیم، مجمع البحرین، به اهتمام نجیب مایل هروی
2- ابن خلکان، شمس الدین أحمد، وفیات الأعیان و إنباءُ أبناء الزمان، نشر دارالکتب العلمیه
3- ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه اربع مجلدات، دار الصادر، بیروت چاپ اول
4- ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، نشر دار احیاء الکتب العربیه، چاپ اول قاهره، 1946م
5- ابنجوزی، المنتظم فی تاریخالملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲
6- ابوالمعالی، محمد بن عبید الله، بیان الادیان، روزنه، چاپ اول، 1376
7- امینینژاد، علی، «حلاج از منظر توقیع امام عصر»، فصلنامه حکمت عرفانی، بهار۱۳۹۱ش، ش۳
8- انصاری، خواجه عبدالله، طبقات الصوفیه، انتشارات فروغی، 1380 ش
9- انصاری، خواجه عبدالله، طبقات الصوفیه، به اهتمام دکتر محمد سرور مولایی
10- انصاری، خواجه عبدالله، طبقات الصوفیه، به اهتمام حسین آهی
11- امین اوحدی و محمدهادی قندهاری، ادوار تاریخ تصوف، انتشارات دلیل ما، قم، زمستان 1396، چاپ دوم
12- آرنالدز، روژه، مذهب حلاج، ترجمه عبدالحسین میکده، نشر فرانکلین، تهران، (1347) ص179
13- آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار و منبع الابرار، مرکز انتشارات علمیو فرهنگی وابسته به وزارت فرهنگ، چاپ اول، 1386 ش
14- بغدادی، عبد القاهر ابن طاهر، الفرق بین الفرق و بیان فرقه الناجیه منهم، بیروت، دارالجیل، (1408ق)
15- بیرونی، ابوریحان محمد بن احمد، آثار الباقیه، ترجمه دانا سرشت، نشر خیام، تهران، 1321
16- تدین، عطاء الله، حلاج و راز انا الحق، انتشارات تهران، چاپ اول، 1370ش
17- تنوخی، محسن بن علی، نشوار المحاضره و اخبار المذاکره، چاپ عبود شالجی، بیروت ۱۳۹۱۱۳۹۳/۱۹۷۲۱۹۷۳.
18- جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، انتشارات اطلاعات، 1382ش
19- جمعی از محققان، تاریخ فلسفه در اسلام، مرکز نشر دانشگاهی، 1362ش
20- حلاج، حسین بن منصور، حلاج الاسرار، ترجمه بیژن الهی، نشر پیکره، تهران، (1393)
21- حلاج، حسین بن منصور، دیوان الحلاج، محمد باسل عیون السود، دار الکتب العلمیه، بیروت 2002م
22- حلاج، حسین بن منصور، دیوان حلاج، تحقیق هاشم عثمان، بیروت، موسسه الاعلمیللمطبوعات، 1423ق
23- حلبی، علی اصغر، مبانی عرفان و تصوف و احوال عارفان، انتشارات اساطیر، تهران، 1377ش
24- خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، دار الکتب العلمیه، بیروت – لبنان، 1417ق، چاپ اول
25- دیلمی، ابوالحسن، سیرت شیخ کبیر ابوعبدالله بن خفیف شیرازی، ترجمه رکن الدین یحیی بن جنید شیرازی، تصحیح ا. شیملطاری
26- ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، العبر فی خبر من غبر، چاپ محمدسعید بن بسیونی زغلول، بیروت ۱۴۰۵ق.
27- ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، دارالکتاب العربی، 1413ق
28- بقلی، روزبهان، شرح شطحیات، تصحیح و مقدمه هانری کربن
29- بقلی، روزبهان، شرح شطحیات، تصحیح هنری کربن، نشر طهوری، چاپ چهارم، 1374ش
30- بقلی، روزبهان، مشرب الارواح، مصحح عاصم ابراهیم الکیالی، نشر دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1426م
31- زرین کوب، عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، انتشارات امیرکبیر، 1362ش
32- زرین کوب، عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، نشر امیر کبیر، چاپ شانزدهم، 1392ش
33- زرین کوب، عبدالحسین، تصوف ایرانی از منظر تاریخی آن، دکتر مجد الدین کیوانی، 1383ش
34- زرین کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، انتشارات امیرکبیر، 1379ش
35- زرین کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، تهران، ۱۳۵۷ش
36- زرین کوب، عبدالحسین، شعله طور: درباره زندگی و اندیشه حلاج، تهران، ۱۳۷۷ش
37- سپهسالار، فریدون بن احمد، زندگینامه مولانا جلال الدین مولوى، ج1، ص204
38- سرور، عبدالباقی، حلاج شهید تصوف اسلامی، ترجمه حسین درایه، تهران، اساطیر، (1380)
39- سلطان ولد، ولدنامه، تصحیح همایی، موسسه نشر هما، 1376ش
40- سلمی، طبقات الصوفیه، نورالدین شریبه، چاپ مصر
41- سمعانی، احمد، روح الارواح، تصحیح نجیب مایل هروی
42- سهروردی، ضیاء الدین ابونجیب، آداب المریدین، تصحیح نجیب مایل هروی
43- سهروردی، شهاب الدین، عوارف المعارف، به اهتمام قاسم انصاری
44- شاه نعمت الله ولی، رسائل، به اهتمام و تصحیح سید جواد نوربخش، چاپ خانقاه نعمت اللهی
45- شمس، محمدجواد، «حلاج» در دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۲۱، تهران، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۹۲ش.
46- شیبی، کامل مصطفی، الحلاج موضوعا، چاپ بغداد
47- شیبی، کامل مصطفی، الصله بینالتصوف و التشیع، بیروت ۱۹۸۲م
48- شیبی، کامل مصطفی، شرح دیوان الحلاج، کلن بغداد، ۲۰۰۷م
49- شیخ بهایی، محمد، کشکول، نشر مؤسسه الأعلمیللمطبوعات
50- شیخ صدوق، محمد بن علی، الاعتقادات، کنگره شیخ مفید، 1414ق
51- شیخ طوسی، محمد بن حسن، غیبت طوسی، دارالمعارف الاسلامیه، 1411ق
52- شیخ مفید، محمد بن محمد، المسائل الصاغانیه، کنگره شیخ مفید، 1413ق
53- طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، نشرمرتضی، 1403ق
54- طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، الامم و الملوک، نشر اساطیر، 1388ش
55- آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، الذریعه الی تصانیف الشیعه، نشر اسماعیلیان قم و کتابخانه اسلامیه، 1408ق
56- عطار نیشابورى، فریدالدین، تذکره الاولیاء، به اهتمام محمد استعلامی، تهران، ۱۳۷۸ش
57- عطار نیشابورى، فریدالدین، تذکره الاولیاء، انتشارات صفی علیشاه، 1370ش
58- عطار نیشابورى، فریدالدین، تذکره الأولیاء، مصحح رینولد آلین نیکلسون، مطبعه لیدن، چاپ اول، 1905م
59- عطار نیشابورى، فریدالدین، لسان الغیب، ، حسین حیدر خانى مشتاقعلى، نشر سنائى، تهران، 1376ش
60- علامه مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، موسسه الوفاء، بیروت، 1403ق، چ2
61- علامه مجلسی، محمدباقر، ترجمه فارسی، نهاد کتابخانههای عمومیکشور، تهران، ۱۳۹۲
62- غراب، محمود محمود، شرح کلمات الصوفیه الرد على ابن تیمیه من کلام الشیخ الأکبر محیى الدین بن العربى، دار الکاتب العربی، 1427ق، چاپ سوم
63- غزالی، ابوحامد محمد، إحیاء علوم الدین، مصحح: عبد الرحیم بن حسین حافظ عراقى، 16جلد، دار الکتاب العربى، بیروت، چاپ اول
64- غزالی، ابوحامد محمد، ترجمه احیاء علوم الدین، مؤید الدین خوارزمی، تهران، نشر علمیو فرهنگی. 1386ش
65- قشیری، ابوالقاسم، رساله قشیریه، نشر علمى و فرهنگى، تهران، ۱۳۷۴، چاپ4
66- قیصری، داوود، رساله فى التوحید و النبوه و الولایه (رسائل قیصرى)، موسسه پژوهشى حکمت و فلسفه ایران، چاپ دوم، 1381ش
67- کاشانی، عبدالرزاق، تفسیر ابن عربی (تأویلات عبد الرزاق کاشانی)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1422ق
68- لویی ماسینیون و پاول کراوس، اخبار الحلاج او مناجیات الحلاج، پاریس، مطبعه القلم، ۱۹۳۶م
69- لویی ماسینیون و کراوس، اخبار حلاج، ترجمه سید حبیب طبیبان
70- لویی ماسینیون، عرفان حلاج، به کوشش دکتر دهشیری
71- لویی ماسینیون، قوس زندگی منصور حلاج، ترجمه روان فرهادی
72- لویی ماسینیون، مصائب حلاج، ترجمه سید ضیاءالدین دهشیری، چاپ اول، جامی(1383)
73- محسنینیا، ناصر، «حلاج در نگاه مخالفان»، فصلنامه مطالعات ایرانی، پاییز ۱۳۸۳ش، ش۶
74- محقق اردبیلی، احمد بن محمد، حدیقه الشیعه، انتشارات انصاریان، 1383ش
75- محمد بن منور، أسرار التوحید فى مقامات أبى سعید، تصحیح الیاس میرزا بوراغانسکى، سن پطرز بورگ، چاپ اول 1899م
76- مستملی بخاری، ابوابراهیم، شرح تعرف لمذهب التصوف، تصحیح محمد روشن
77- مکى، ابوطالب، قوت القلوب فى معامله المحبوب، تصحیح باسل عیون السود، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1417ق
78- ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، المرکز الجامعی للنشر، مشهد، 1360ش
79- ملاصدرا، مفاتیح الغیب، موسسه تحقیقات فرهنگی، 1363ش
80- مناوی، عبدالرؤوف، الکواکب الدریه فی تراجم الساده الصوفیه، دار صادر، 1999م
81- موحد، محمدعلی، مقالات شمس تبریزی، تصحیح و تعلیق، تهران، انتشارات قیام، 1356ش
82- مولوی، جلال الدین، فیه ما فیه، مصحح بدیع الزمان فروزانفر، نشر نگاه تهران، 1386ش
83- میرآخوری، قاسم، تراژدی حلاج در متون کهن، انتشارات شفیعی، 1379ش، چاپ1
84- میرآخوری، قاسم، حلاج تعالیم صوفیانه، روزبهان بقلی، ترجمه قاسم میرآخوری، تهران، نشر شفیعی (1383)
85- نجاشی، رجال النجاشی، احمد بن علی، انتشارات جامعه مدرسین، 1407ق
86- نفیسی، سعید، سرچشمه تصوف در ایران، نشر جاجرمی، چاپ دوم 1396ش
87- نوربخش، جواد، حلاج شهید عشق الهی، 1374ش، چاپ اول
88- نوری ئوزترک، یاشار، شهید راه حقیقت و عشق حسین بن منصور حلاج و آثار او، ترجمه توفیق سبحانی، تهران، روزنه، (1382)
89- نیکلسون، رینولد آلین، پیدایش و سیر تصوف، با مقدمه ابوالعلاعفیفی، ترجمه محمدباقر معین، انتشارات توس، 1357ش
90- نیکلسون، رینولد آلین، تصوف اسلامیو رابطه انسان و خدا، ترجمه کدکنی، توس، تهران، (1358)
91- نیکلسون، رینولد آلین، تصوف اسلامیو رابطه انسان با خدا، ترجمه شفیعی کدکنی، چاپ پنجم، 1392 ش
92- الهامی، داود، عرفان و تصوف اسلامی، انتشارات مکتب اسلام، ۱۳۷۴ش
93- هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب (با مقدمه دکتر قاسم انصاری) انتشارات طهوری، 1381ش
94- همدانی، عین القضات، تمهیدات، به اهتمام عفیف عسیران، نشر منوچهری، چاپ هشتم 1389ش،
95- همدانی، عین القضات، دفاعیات، ترجمه شکوى الغریب عن الأوطان إلى علماء البلدان، مصحح: عفیف عسیران، ناشر: دار بیبلیون، پاریس 1962م
96- همدانی، عین القضات، دفاعیات، مترجم قاسم انصاری، تهران، ناشر منوچهری 1385ش
97- یثربی، یحیی، فریب سراب فروغ فردا، قم، چاپ اول، 1397ش
98- یوسف پور، محمدکاظم، نقد صوفی، انتشارات روزنه، 1380ش
پاورقی ها
↑1 | محسنینیا، ناصر، حلاج در نگاه مخالفان، ص۱۴۶. |
---|---|
↑2 | زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ج1، ص133. |
↑3 | امینینژاد، علی، حلاج از منظر توقیع امام عصر، ص۴۰. |
↑4 | عطار نیشابورى، فریدالدین، تذکره الاولیاء، تحقیق محمد استعلامی، ص512؛ جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، ص153؛ نوربخش، جواد، حلاج شهید عشق الهی، ص6. |
↑5 | شمس، محمدجواد، «حلاج» در دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۲۱، ص۲۵۵؛ نوری، محمد، دائره المعارف مختصر اسلام، ص128؛ معینیان، نصرت الله، کارنامه بزرگان ایران، ص 79. |
↑6 | شمس، محمدجواد، «حلاج» در دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج21، ص۲۶۴؛ الهامی، داود، عرفان و تصوف اسلامی، ص۴۰۷. |
↑7 | میر آخوری، قاسم، تراژدی حلاج در متون کهن، ص393. |
↑8 | شمس، محمدجواد، «حلاج» در دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج21، ص۲۶۴. |
↑9 | عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، القسمالثانی، ص138؛ لویی ماسینیون، قوس زندگی منصور حلاج، ص29. |
↑10 | اوحدی و قندهاری، ادوار تاریخ تصوف، ج1، ص261. |
↑11 | زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص136. |
↑12 | شمس، محمدجواد، «حلاج» در دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۲۱، ص۲۵۵؛ نوری، محمد، دائره المعارف مختصر اسلام، ص128؛ معینیان، نصرت الله، کارنامه بزرگان ایران، ص79. |
↑13 | زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص 135. |
↑14 | جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، ص154؛ انصاری، خواجه عبدالله، طبقات الصوفیه، ص317. |
↑15 | زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص133. |
↑16 | زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص135. |
↑17 | عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، القسمالثانی، ص137. |
↑18 | خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۸، ص689-690. |
↑19 | زرینکوب، عبدالحسین، شعله طور: درباره زندگی و اندیشه حلاج، ج۱، ص۴۲ و ص۴۴-۴۵؛ الشیبی، کامل مصطفی، شرح دیوان الحلاج، ج۱، ص۲۴. |
↑20 | میرآخوری، قاسم، تراژدی حلاج در متون کهن، ص189 به نقل از تاریخ بغدادی. |
↑21 | میرآخوری، قاسم، تراژدی حلاج در متون کهن، ص۲۳؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص595، چاپ استعلامی؛ نوری، محمد، دایره المعارف مختصر اسلام، ص127؛ حلبی، علی اصغر، مبانی عرفان و احوال عارفان، ص302. |
↑22 | تنوخی، محسن بن علی، نشوار المحاضره، ج1، ص84. |
↑23 | ابناثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۱۲۶؛ لویی ماسینیون و پاول کراوس، اخبار الحلاج، ص۴۳. |
↑24 | لویی ماسینیون و کراوس، اخبار حلاج، ص۳۸؛ لویی ماسینیون، مصائب حلاج، ص۳۲۰؛ زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ج1، ص135 |
↑25 | «جنید را گفتند: این سخن که منصور میگوید تاویلی دارد؟ گفت: بگذارید تا بکشند که نه روز تاویل است». [بهار، محمد تقی، سبک شناسی، ج2، ص225]. |
↑26 | لویی ماسینیون و پاول کراوس، اخبار الحلاج، ص۴۰. |
↑27 | خطیب بغدادى، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص ۶۹۰. |
↑28 | زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص۱۳۲. |
↑29 | حلبی، علی اصغر، مبانی عرفان و احوال عارفان، ص304. |
↑30 | زرینکوب، عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، ص62. |
↑31 | زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص137. |
↑32 | خطیب بغدادى، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص۶۹۰. |
↑33 | زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص۱۳۶. |
↑34 | زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص142. |
↑35 | بیرونی، ابوریحان محمد بن احمد، آثار الباقیه، ج1، ص212؛ ابن جوزی، ابوالفرج، المنتظم فی تاریخالملوک و الامم، ج13، ص204، چاپ بیروت؛ خطیب بغدادى، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص131. |
↑36 | ابن ندیم، ابوالفرج، الفهرست، ص٢۴١. |
↑37 | شیخ طوسی، محمد بن حسن، غیبت طوسی، ص401-402. |
↑38 | ابناثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۱۲۶. |
↑39 | ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الإسلام، ج23، ص36. |
↑40 | ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج23، ص36. |
↑41 | تدین، عطاء الله، راز انا الحق، ص241؛ خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص131. |
↑42 | خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص119؛ لویی ماسینیون، مصائب حلاج، ص95 |
↑43 | اسماعیل بن احمد حیری از ابوعبدالله سلمی و او نیز از مزین نقل کرده است: حسین بن منصور را در یکی از مسافرت هایش دیدم به او گفتم: به کجا میروی؟ حلاج گفت: «به هند تا سحر بیاموزم و مردم را به خدا بخوانم». [میرآخوری، قاسم، تراژدی حلاج در متون کهن، ص187 به نقل از خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۶۹۷]. |
↑44 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج4، ص84؛ غراب، محمود محمود، شرح کلمات صوفیه ابن عربی، ص٢٢١. |
↑45 | خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص132. |
↑46 | عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص509. |
↑47 | بقلی فسایی، روزبهان، شرح شطحیات، ص455. |
↑48 | زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص141. |
↑49 | هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، ص191: «الحلاج صاحب تآلیف باهره، و أقوال مهذبه و عبارات رمزیه فى الأصول و الفروع. رأیت خمسین تصنیفا له فى بغداد و نواحیها، و رأیت بعضها فى خوزستان و فارس و خراسان. و لکن کدأب صغار السالکین بعضها أشد و البعض أضعف، و البعض أسهل معرفه و البعض أکثر تعقیدا…». |
↑50 | عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، القسمالثانی، ص135. |
↑51 | خوارزمی، حسین بن حسن، ینبوع الاسرار فی نصائح الابرار، مقدمه درخشان، ص۴۵-۴۶؛ دانش پژوه، محمدتقی، فهرست نسخههای خطی، ج۱۷، ص۳۹۰. |
↑52 | میر آخوری، قاسم، تراژدی حلاج در متون کهن، ص 393. |
↑53 | تدین، عطاء الله، حلاج و راز انا الحق، ص419. |
↑54 | عاملی، بهاء الدین محمد، کشکول شیخ بهایی، ج3، ص312. |
↑55 | حلاج، حسین بن منصور، دیوان الحلاج، ص۱۳. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص133-134. |
↑56 | زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص141-146. |
↑57 | زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص142-143. |
↑58 | زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص146؛ خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص124 |
↑59 | ابن جوزی، ابوالفرج، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۱۳، ص۲۰۴_۲۰۶: «اظهارات جریری و شبلی در پاسخ به سوال مطرح شده از بیم جان و تبرئه خودشان بوده و نباید موجب ابهام ذهن مخاطب در رابطه با عقاید صوفیه شود، چه اینکه در موارد متعددی و پس از مرگ حلاج، در تایید و تعظیم او داستان سراییها کردهاند، خود شبلی در «شرح لمعات» میگوید: «انا اقول و انا اسمع، فهل فی الدارین غیری؟» بنابراین مخالفت مقطعی برخی از سران صوفیه با حلاج نباید منجر به تطهیر آنها و تصوف شود.» |
↑60 | زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص140. مقدس اردبیلی، احمد بن محمد، حدیقه الشیعه، ج4، ص745. |
↑61 | حلبی، علی اصغر، مبانی عرفان و احوال عارفان، ص311. |
↑62 | خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص120؛ ابن عماد حنبلی، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب، ص254. زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص144. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص137. |
↑63 | شیخ صدوق، محمد بن علی، الاعتقادات، ص101. |
↑64 | آقا بزرگ طهرانی، محمدمحسن، الذریعه، ج10، ص185؛ نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، ص401. |
↑65 | ابن ندیم، ابوالفرج، الفهرست، ص358. |
↑66 | ابونصر سراج، عبدالله بن علی، صحف من کتاباللمع، ج۱، ص۹، چاپ آربری؛ انصاری، خواجه عبدالله، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۳۸۱، چاپ مولایی. |
↑67 | قشیری، ابوالقاسم، رساله قشیریه، ص۵۸۹: «و من المشهور أن عمر بن عثمان المکى رأى الحسین بن منصور یکتب شیئا، فقال: ما هذا؟ فقال: هو ذا أعارض القرآن، فدعا علیه و هجره؛ قال الشیوخ: ان ما حل به بعد طول المده کان لدعاء ذلک الشیخ علیه». |
↑68 | افلاکی، احمد، مناقب العارفین، ج۱، ص۲۸۵، چاپ یازیجی. |
↑69 | زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۳۲. |
↑70 | عیون السود، محمد باسل، دیوان حلاج، ص33. |
↑71 | لویی ماسینیون و کراوس، اخبار حلاج، ص51؛ میرآخوری، قاسم، تراژدی حلاج در متون کهن، ص377. |
↑72 | انصاری، خواجه عبدالله، طبقات الصوفیه، ص319. |
↑73 | لویی ماسینیون، کتاب اخبار الحلاج، ج۱، ص۸۷ چاپ پاریس؛ کلابادی، محمد بن ابی اسحاق، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۱، ص۷۳۹؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۵۹۴؛ عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ج۱، ص۲۳۵. |
↑74 | بقلی فسایی، روزبهان، شرح شطحیات، ص50. |
↑75 | عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص510. |
↑76 | عطار نیشابوری، طبقات الصوفیه، ص316-317. |
↑77 | عیون السود، محمد باسل، اخبار الحلاج(دیوان الحلاج)، ص39. |
↑78 | ابنطقطقی، محمد بن علی، الفخری فی الاداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ص۲۵۵. |
↑79 | ابنجبیر، محمد بن احمد، رحله ابن جبیر، ص۲۰۲. |
↑80 | عباده، عبدالحمید، العقد اللامع، ص۴۵۸. |
↑81 | عباده، عبدالحمید، العقد اللامع، ص۴۵۷. |
↑82 | الهامی، داود، عرفان و تصوف اسلامی. |
↑83 | صدوق، محمد بن علی، رساله اعتقادات، ص۱۰۱. |
↑84 | شیخ مفید، محمد بن محمد، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص۱۳۴. |
↑85 | شیخ مفید، محمد بن محمد، المسائل الصاغانیه، ص57-58. |
↑86 | علامه حلی حلاج را از مدعیان و مذمومان عصر غیبت شمرده است. [علامه حلی، حسن بن یوسف، رجال العلامه الحلی، مطبعه الحیدریه، نجف، 1381، ج2، ص274.] |
↑87 | محمد رازی، تحفه قدسی، ترجمه غیبت شیخ طوسی، ص۳۱۶. |
↑88 | طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ج۲، ص۲۹۰. |
↑89 | محدث قمی، عباس، سفینه البحار، ج2، ص313. |
↑90 | محدث قمی، عباس، سفینه البحار، ج2، ص315. |
↑91 | رازی، سید مرتضی، تبصره العوام فی معرفه مقالات الانام، ج۱، ص۱۲۲، چاپ آشتیانی. |
↑92 | مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار (ط بیروت)، ج51، ص370. |
↑93 | حر عاملی، محمد بن حسن، الاثنی عشریه، ص53. |
↑94 | قمی، محمد طاهر، تحفه الاخیار، ص225. |
↑95 | قزوینی، محمدکاظم، الامام المهدی، بیروت، موسسه الوفا، 1958م، ص216. |
↑96 | صدر، محمدصادق، تاریخ الغیبه الصغری، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1412ق، ص532. |
↑97 | احسائی، ابنابیجمهور، المجلی مرآت المنجی فی الکلام والحکمتین والتصوف، چاپ سنگی احمد شیرازی، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، 1329ق، ص166. |
↑98 | شوشتری، نور الله، مجالس المومنین، (کتاب فروشی اسلامیه 1354ش) ج2، ص37. |
↑99 | ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، مفاتیح الغیب، ص459-460. |
↑100 | کاشانی، ملا فتح الله، منهج الصادقین فی الزام المخالفین، (تصحیح ابوالحسن شعرانی، مکتب الاسلامیه 1386)، ج10، ص144. |
↑101 | عیون السود، محمد باسل، اخبار الحلاج او مناجیات الحلاج، ص67. |
↑102 | عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، القسمالثانی، ص 139. |
↑103 | ماسینیون و کراوس، اخبار حلاج، ترجمه حمید طبیبیان، چاپ دوم، اطلاعات، (1368)، ص66. |
↑104 | عیون السود، محمد باسل، اخبار الحلاج (دیوان الحلاج)، ص62؛ میرآخوری، قاسم، تراژدی حلاج در متون کهن، ص110. |
↑105 | حلاج، حسین بن منصور، دیوان الحلاج، ص24. |
↑106 | خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص115؛ حلاج، حسین بن منصور، دیوان الحلاج، ص147. |
↑107 | همچنین گوید: «مزجت روحک فی روحی*****تمزج الخمره بالماء الزلال/فاذا مسک شی مسنی*****فاذا انت انا فی کل حال. [خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص425]. |
↑108 | به عنوان نمونه، قدیمیترین مطلب مورخین مربوط به گزارش محمد بن جریر طبری (م 310ق) است که در تاریخ خود ماجرای مرگ حلاج و ادعای الوهیت او را ثبت کرده است: «و فیها انفذ علی بن احمد الراسبی الحسین بن منصور الحلاج و قد قبض علیه بالسوس، فشهر علی جمل بغداد و صلب و هو حی وظهر عنه بانه ادعی انه الله». [طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج11، ص204] |
↑109 | همچنین شهاب الدین نویری از مشاهیر مورخان اسلام و از ادیبان صاحب نام در خصوص حلاج مینویسد: «فافتتن به خلق کثیر و اعتقدوا فیه الحلول، و اختلفت فی اعتقاداتهم فمن قائل انه حل فیه جزء الهی و یدعی فی الربوبیه و من قائل انه ولی الله تعالی و ان الذی یظهر منه من جمله کرامات الصلحاء، و من قائل انه مشعبذ و ممخرق و ساحر کذاب و متکهن و ان الجن تطیعه فتاتیه بالفاکهه فی غیر اوانها.» [النویری، احمد بن عبدالوهاب، نهایه الارب فی فنون الادب، ج23، ص57.] |
↑110 | عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، القسمالثانی، ص135. |
↑111 | رازی، سید مرتضی، تبصره العوام فی معرفه مقالات الانام، ج۱، ص ۱۲۲، چاپ آشتیانی. |
↑112 | لویی ماسینیون، قوس زندگی منصور حلاج، ص31. |
↑113 | عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص589. |
↑114 | حلاج، حسین بن منصور، دیوان الحلاج، ص۲۵. |
↑115 | بقلی فسایی، روزبهان، شرح شطحیات، ص417. |
↑116 | سلمی، ابوعبدالرحمن محمد، طبقات الصوفیه(السلمى)، ص237. |
↑117 | حلاج میگوید: «لى حبیبٌ ازورُ فى الخلوات*****حاضرٌ غائبٌ عن اللّحظات/ ما ترانى أصغى الیه بسرّى*****کى أعى ما یقول من کلمات/کلمات من غیر شکل و لا نق*****و لا مثل نغمه الاصوات/فکأنّى مخاطب کنت ایا*****هُ على خاطرى بذاتى لذاتى» [عیون السود، محمد باسل، دیوان الحلاج، ص126.] |
↑118 | عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، القسمالثانی، ص139. |
↑119 | میرآخوری، قاسم، تراژدی حلاج در متون کهن، ص188. |
↑120 | طبری، محمد بن جریر، ترجمه تاریخ طبری، ج16، ص68_67. |
↑121 | ابن ندیم، ابوالفرج، الفهرست، ص۲۴۱. |
↑122 | میرآخوری، قاسم، تراژدی حلاج در متون کهن، ص374؛ ابنجوزی، المنتظم فی تاریخالملوک و الامم، ج۱۳، ص۲۰۵. |
↑123 | ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج۲، ص۳۱۵؛ حلاج، حسین بن منصور، دیوان الحلاج، ص35. |
↑124 | سلمی، ابوعبدالرحمن محمد، طبقات الصوفیه(السلمى)، ص239. |
↑125 | حلاج، حسین بن منصور، طواسین(دیوان الحلاج)، ص102. |
↑126 | حلاج، حسین بن منصور، طواسین (دیوان الحلاج)، ص104. |
↑127 | «فصحاء القوم فی بابه خرسوا، و العرفاء عجزوا عما درسوا، هو الذی کان أعلمهم بالسجود، و أقربهم من الموجود، و أبذلهم للمجهود، و أوفاهم بالعهود، و أدناهم من المعبود». [حلاج، حسین بن منصور، طواسین(دیوان الحلاج)، ص105.] |
↑128 | عیون السود، محمد باسل، حلاج، طواسین، ص102: و ما کان فی اهل السماء موحد مثل ابلیس. |
↑129 | بقلی فسایی، روزبهان، شرح شطحیات، ص 373. |
↑130 | ساعی، علی بن انجب، اخبار حلاج، ص69_70. |
↑131 | حلبی، علی اصغر، مبانی عرفان و احوال عارفان، ص315. |
↑132 | عیون السود، محمد باسل، اخبار حلاج، ص33. |
↑133 | لویی ماسینیون، اخبار الحلاج او مناجیات الحلاج، ص78؛ عیون السود، محمد باسل، دیوان حلاج، ص57. |
↑134 | میرآخوری، قاسم، مجموعه آثار حلاج، یادآوران (1379ش) ص 72. |
↑135 | عیون السود، محمد باسل، دیوان الحلاج، ص135. |
↑136 | حلاج، حسین بن منصور، طواسین (دیوان الحلاج)، ص102. |
↑137 | «صدور شطح از صوفی ناشی از نقصان سالک در سیر و سلوک و بقای انیت در زوایای نفس اوست.[خمینی، روح الله، مصباح الهدایه، ص۸۸، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۶.؛ ] برخی اهل سلوک آنچنان در اصطلاحات غور میکنند و انانیت آنها بروز میکند و قلوب آنها وارونه و منکوس و باطن آنها ظلمانی شده که ممارست در معارف موجب قوت انانیت آنها گشته، ادعاهای ناشایسته و جملات نا به هنجار از آنها صادر میشود.» [خمینی، روح الله، آداب الصلاه، ص۲۱، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸.] |
↑138 | ابوروح، لطف الله بن ابی سعید، حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر، ص5. |
↑139 | بقلی فسایی، روزبهان، شرح شطحیات، ص430. |
↑140 | عیون السود، محمد باسل، دیوان الحلاج، ص34. |
↑141 | نیکلسون، رینولد آلین، تصوف اسلامی و رابطهی انسان با خدا، ص174. |
↑142 | «و إبلیس جحد السجود لمدته الطویله من المشاهده» [حلاج، حسین بن منصور، دیوان حلاج، ص105.] |
↑143 | نوری ئوزترک، یاشار، شهید راه حقیقت و عشق حسین بن منصور حلاج و آثار او، ص336. |
↑144 | حلاج، حسین بن منصور، طواسین(دیوان الحلاج)، ص 102. |
↑145 | بقلی فسایی، روزبهان، شرح شطحیات، ص373. |
↑146 | حلاج، حسین بن منصور، طواسین(دیوان الحلاج)، ص104. |
↑147 | لویی ماسینیون و کراوس، اخبار حلاج، ص13. |
↑148 | حلاج، حسین بن منصور، دیوان الحلاج، ص۱۳؛ خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص133-134. |
↑149 | زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص144. |
↑150 | ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج8 صفحه 165. |
↑151 | گوهرین، سید صادق، شرح اصطلاحات تصوف ج5، ص312. |
↑152 | حلاج، حسین بن منصور، دیوان حلاج، ص69. |
↑153 | «قال «علی بن انجب ابن الساعی البغدادی» فی کتاب «مختصر أخبار الخلفاء»: قال بعضهم: رأیت حسینا الحلّاج و قد سمع قارئا یقرأ، فأخذه وجد، فرأیته یرقص و رجلاه مرفوعتان عن الأرض»…[حلاج، حسین بن منصور، دیوان الحلاج ومعه أخبار الحلاج وذکر مقتل الحلاج لابن زنجی، ص6.] |
↑154 | تنوخی، محسن بن علی، نشوار المحاضره و اخبار المذاکره، ج۱، ص۱۵۹_۱۶۰. |
↑155 | لویی ماسینیون، مصائب حلاج، ص۲۵۸-۲۶۰ و ص۹۴-۹۷. |
↑156 | ذهبی، محمد بن احمد، العبر فی خبر من غبر، ج۱، ص۴۵۶. |
↑157 | خطیب بغدادى، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص129_131: …«فلما کان فی اللیل احسس به و قد غشینی فانتبهت مذعوره منکره لما کان منه فقال: انما جئتک لاوقظک للصلاه»… |
↑158 | ذهبی، محمد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، ج14، ص313؛ ابنملقن، عمر بن علی، طبقات الأولیاء، ص187. |
↑159 | نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، الخاتمه، ج1، ص384. |
↑160 | خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص 132. |