برخورداری از نعمتهای الهی من جمله غذاهای حلال و طیب، از مسلمات سنت نبوی است. صوفیه با توجه به سیر و سلوک زاهدانه خویش مبتنی بر ریاضت، در مورد استفاده از غذاهای حلال، رویهای مخالف با سنت نبوی برگزیدهاند.
فهرست
جوع در تصوف
در نزد صوفیان علاوه بر قلت طعام، بر گرسنگی اختیاری تاکید بسیاری شده است. در بیانات و سیره بزرگان صوفیه، گرسنگی جایگاه ویژهای داشته، لذا آن را در کنار عزلت و کمخوابی و کمحرفی، از ارکان طریقت شمرده و حتی آن را اساس طریقت دانستهاند[1]شعرانی، عبدالوهاب، انوار القدسیه فی معرفه القواعد الصوفیه، ج1، ص36. و اصولا زهد را قرین با مساله حفظ شکم قرار دادهاند[2]مکی، ابوطالب، قوت القلوب، ج2، ص290. گرسنگی را مخ عبادت و سیر بودن را همت معصیت معرفی کردهاند.[3]خرگوشی، ابوسعد، تهذیب الاسرار فی اصول التصوف، ص147.
گرسنگی افراطی
در همین راستا، صوفیه اختیار کردن گرسنگی را روش و سیره صالحین دانسته و کسی را که از آن گریزان باشد، از فاسقان میدانند.[4]شعرانی، عبدالوهاب، تنبیه المغترین، ص221. در تصوف سیر بودن مذمت شده و آن را باعث طغیان سایر شهوات دانسته و بازدارنده از مقصود در سلوک معرفی میکنند.[5]ابن عربی، محیی الدین، فتوحات المکیه، ج1، ص278.
مذموم بودن سیر بودن در نزد تصوف شکل افراطی به خویش گرفته، چنانچه از سهل تستری نقل شده است:
«اگر شکم من پر خَمر شود، دوستتر دارم که از طعام حلال.» گفتند: چرا؟ گفت: «از آن که چون شکم پر خَمر شود، عقل بیارامد و آتش شهوت فرو میرد و خلق از دست و زبان من ایمن شوند، امّا چون از طعام حلال پر شود، فُضول آرزو کند و شهوت قوی گردد و نفس به طلب آرزوهای خود سر برآورد.»[6]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ج1، ص258.
این نگرش افراطی باعث شده حتی ترک کردن لقمهای از غذا را محبوتر از نماز نمازگزران و و روزه روزه گیرندگان و حج حاجیان و جهاد جهادگران معرفی شده است.[7]شعرانی، عبدالوهاب، تنبیه المغترین، ص218. بنابر همین مبنا است که در حالات بزرگان صوفیه، گرسنگیهای عجیب و ریاضتهای غریبی نقل شده است. عبدالقادر گیلانی در ذکر ریاضتهای سلوکی خویش مینویسد:
«یک سال آشغال خوردم و آب ننوشیدم، و یک سال آب نوشیدم و آشغال نخوردم، و یک سال آب ننوشیدم و آشغال نخوردم و نخوابیدم».[8]گیلانی، عبدالقادر، سر الأسرار و مظهر الأنوار فیما یحتاج إلیه الأبرار، ص198.
و در حالات جنید آمده است که بیست سال هفتهای یک مرتبه طعام میخورده است.[9]مزیدی، احمد فرید، الامام الجنید سید الطائفتین، ص209. این در حالی است که در معارف اسلامی جوع و گرسنگی کشیدن افراطی امر مثبتی نبوده و فقط قناعت به قلت خوراک مورد سفارش بوده است و روایات متعددی در ثواب سیر کردن مستمندان و مومنین وارد شده است.[10]حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج24، ص294.
روزه گرفتن افراطی
از مصادیق ریاضتهای شرعی در اسلام که به جنبه کم خوردن توجه دارد، روزه داری است. بعض صوفیان بر مبنای ریاضتها شاقه در کم خوردن نیز راه افراط را پیمودهاند. به عنوان مثال در احوالات بسیاری از آنان مانند داوود طائی[11]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص229.، جنید بغدادی[12]زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص118. و… آمده که همواره روزهدار بودهاند. حتّی در برخی آثار، روزههای پیوسته و بدون افطار برای ایشان نقل کردهاند. به عنوان نمونه میتوان به سهل تستری اشاره کرد که در شرح حال او آمده است:
«وقتی سهل تصمیم گرفت روزه بگیرد، با خود قرار گذاشت سه روز روزه بگیرد و هر سه شبانهروز یک بار افطار کند. پس سه روز را به پنج روز رساند و در ادامه به هفت روز، بیست روز و نهایتاً به هفتاد روز رساند. سهل میگفت: «گاهی در چهل شبانهروز تنها یک بادام، غذای من بود.»[13]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص264.
ترک غداهای لذیذ
صوفیه در ادامه زهد در غذا، به ترک غذاهای لذیذ و خوردن غذاهای کم ارزش رو میآورد. در تصوف خوردن غذاهای لذیذ مانع رسیدن به کشف و شهود و نشان حب دنیا معرفی شده است.[14]محاسبی، حارث، الوصایا، ص89. در همین راستا گزارشاتی از حالات صوفیان نقل شده است مانند: خوردن ریگ و نخوردن میوه[15]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ج1، ص96.، خوردن نان خشک به مدت 60 سال، ترک خوردن نمک، به خاطر اینکه شهوت حساب میشد.[16]اصفهانی، ابونعیم، حلیه الاولیاء، ج7، ص272. همچنین جمع کردن بین غذا و میوه را ممنوع دانسته و مینویسند:
«اگر مرید دوست دارد چیزی از طیبات و میوهجات بخورد، آن را به جای نان مصرف کند. و با آن میوها گرسنگیاش را برطرف کند. همچنین میوه را از باب میل و لذت نخورد. برای اینکه برای نفس، جمع نکرده باشد بین عادت وشهوت.» و حتی خوردن نان گرم را نیز از جمله امور منهی برای سالک مقرر کردهاند.[17]مکی، ابوطالب، قوت القلوب، ج2، ص291.
از جمله اموری که صوفیان در راستای زهد و ریاضت در طعام به آن اهمیت ویژهای میدهد، مخالفت با تناول گوشت است. بعض صوفیان برخلاف سنت رسول الله صلی الله علیه و اله از خوردن گوشت منع کرده و به گیاهخواری توصیه کرده و آن را مقام ابدال دانستهاند.[18]کاشفی، حسین بن علی، رشحات عین الحیات، ص259. و در حالات بزرگان صوفیه گزارشات بسیاری در باب دوری از خوردن گوشت به منظور مبارزه با نفس وارد شده است.[19]ر.ک: تذکره الاولیاء عطار نیشابوری.
صوفیان در مخالفت با دستورات شرع در باب «حداقل تناول گوشت در هر 40 روز یک مرتبه» نیز زبان به نکوهش گشوده و میگویند:
«ندانم چه معنی است این سخن [را] که: هر که چهل روز گوشت نخورد، عقل او نقصان گیرد؟ و من بیست سال است تا گوشت نخوردهام و هر روز عقلم در زیادت است».[20]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ج1، ص44.
این در حالی است که در روایات اسلامی خوردن متعادل گوشت از محسنات شمرده شده و حتی قرض کردن را در صورت سپری شدن 40 روز و نخوردن گوشت در اثر عدم استطاعت مالی، سفارش کردهاند و آنچه که نهی شده، افراط در تناول کردن گوشت است.[21]حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج25، ص36وص49.
میزان و مقدار طعام
در دستورات صوفیه درباره میزان طعام برای سالک نیز مقادیری ذکر شده است که کمترین مقدار ممکن، در طعام رعایت شود. در مقدار طعام گفتهاند:
اعلاترین مرتبه زهد در مقدار طعام، مقداری است که قوام بدن باشد، و بدون آن بقاء نباشد، که مقام صدیقان باشد که در حالات بعض از بزرگان صوفیه نقل شده است که 6 ماه یک لقمه غذا میخورده یا شخص دیگری که 15 روز یک مرتبه غذا تناول میکردهاند.[22]شعرانی، عبدالوهاب، الأنوار القدسیه فی معرفه قواعد الصوفیه، ج1، ص36. میانه آن، نصف مد طعام که یک گِرده نان و پارهای از گِرده نان باشد و پایینترین آن یک مد طعام که دو و نیم گِرده نان باشد. یک طعام بیشتر به حد یک من که حد ضعفاء باشد و از این مقدار بیشتر اسراف باشد. سالک باید مقداری طعامش باشد که اگر آب دهان بر زمین انداخت مگسی بر آن ننشیند به علت خالی بودن شکم او از غدا. در وعدههای غذایی گفتهاند: اعلاترین مرتبه زهد در آن، سه روز یا بیشتر از آن، نان نخورد. میانه آن دو سه روز نان نخورند. ضعیفترین آن که شبانه روزی یک مرتبه باشد.[23]غزالی، محمد، ترجمه احیاء علوم الدین، ج3، ص187-190.
البته بر اهل تحقیق پوشیده نیست که این مقدار و میزانها، بدون بیان هیچ دلیل و برهانی از سوی شارع، ارائه شده و از ذوقیات و استحسانات صوفیه به شمار میآید.
نوشیدن آب
در ریاضتهای صوفیه، علاوه بر زهد در خوردن غذا، به نوشیدن آب و لذت بردن از آب خنک نیز اشاره شده و کم نوشیدن و ترک آب خنک را از جمله ریاضتها دانستهاند. ابن عربی در این مورد مینویسد:
«عطش از شهوات کاذبه است، و با ریاضت به حالتی میتوان رسید که عطش و سیراب بودن، در حالات سالک اثری ندارد».[24]ابن عربی، محی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، ج1، ص445.
همچنین امتناع از خوردن آب خنک در حالات سلوکی بعضی از بزرگان صوفیه نقل شده است.[25]ترمذی، الحکیم، ختم الاولیاء، ص15؛ اصفهانی، ابونعیم، حلیه الاولیاء، ج3، ص54. و در زهد صوفیانه، خوردن آب خنک به قصد لذت را مخالف «مقام زهد» معرفی کردهاند.[26]غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، ج13، ص130.
این در حالی است که در منابع معرفتی اسلام، مخالفتی با نوشیدن آب یا نوشیدن آب خنک دیده نمیشود بلکه نوشیدن آب خنک را از لذتهای مباح و مورد علاقه معصومین علیهم السلام به شمار آوردهاند[27]برقی، احمد بن محمد، محاسن، ج2، ص571. و روایات قابل توجه و معتبری در ثواب سیراب کردن مومنین، در منابع روایی ذکر شده است.[28]کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج4، ص57.
منابع و مآخذ
- مکی، ابوطالب، قوت القلوب فی معامله المحجوب، باسل عیون السود، دارالکتب العلمیه، بیروت، اول، 1417ق
- ابن عربی، محیی الدین، فتوحات المکیه، دارالصادر، بیروت، اول، بیتا
- ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، اول، 1367ق
- اصفهانی، ابونعیم، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، محمدرضا شفیعی کدکنی، دار ام القراء للطباعه و النشر، قاهره، اول، بیتا
- برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محدث، جلال الدین، درالکتب الاسلامیه، قم، دوم، 1371ق
- حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، قم، 1409ق
- الحکیم الترمذی، ختم الاولیاء، عثمان اسماعیل یحیی، مهد الآداب الشرقیه، بیروت، دوم، 1422ق
- خرگوشی، ابوسعد، تهذیب الاسرار فی اصول التصوف، امام سید محمد علی، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1427ق
- زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، امیرکبیر، تهران، 1367ش
- شعرانی، عبدالوهاب، انوار القدسیه فی معرفه القواعد الصوفیه، طه عبد الباقی سرور/محمد عید الشافعی، دار الکتب العلمیه، بیروت، اول، بیتا
- شعرانی، عبدالوهاب، تنبیه المغترین، احمد عبدالرحیم سایح، مکتبه الثقافه الدینیه، قاهره، اول، 1425ق
- عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، رینولد آلین نیکلسون، لیدن، 1905م
- غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، عبدالرحیم بن الحسین حافظ عراقی، 16ج، دارالکتاب، بیروت، بیروت، بیتا
- غزالی، محمد، ترجمه احیاء علوم الدین، مویدالدین خوارزمی، حسین خدیو جم، 4ج، نشر علمیفرهنگی، تهران، 1386ش
- کاشفی، حسین بن علی، رشحات عین الحیات، عاصم ابراهیم الکیالی الحسینی الشاذلی الدرقاوی، دارالکتب العلمیه، بیروت، اول، 2008م
- کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، علی اکبر غفاری، دار الکتب الاسلامیه، تهران، پنجم، 1363ش
- گیلانی، عبدالقادر، سر الأسرار و مظهر الأنوار فیما یحتاج إلیه الأبرار، احمد فرید المزیدی، دار الکتب العلمیه، بیروت، دوم، 1428ق
- محاسبی، حارث، الوصایا، عبدالقادر احمد عطاء، درالکتب العلمیه، بیروت، 1986م
- مزیدی، احمد فرید، الامام الجنید سید الطائفتین، دارالکتب العلمیه، بیروت، اول، 1427ق
پاورقی ها
↑1 | شعرانی، عبدالوهاب، انوار القدسیه فی معرفه القواعد الصوفیه، ج1، ص36. |
---|---|
↑2 | مکی، ابوطالب، قوت القلوب، ج2، ص290. |
↑3 | خرگوشی، ابوسعد، تهذیب الاسرار فی اصول التصوف، ص147. |
↑4 | شعرانی، عبدالوهاب، تنبیه المغترین، ص221. |
↑5 | ابن عربی، محیی الدین، فتوحات المکیه، ج1، ص278. |
↑6 | عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ج1، ص258. |
↑7 | شعرانی، عبدالوهاب، تنبیه المغترین، ص218. |
↑8 | گیلانی، عبدالقادر، سر الأسرار و مظهر الأنوار فیما یحتاج إلیه الأبرار، ص198. |
↑9 | مزیدی، احمد فرید، الامام الجنید سید الطائفتین، ص209. |
↑10 | حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج24، ص294. |
↑11 | عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص229. |
↑12 | زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص118. |
↑13 | عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص264. |
↑14 | محاسبی، حارث، الوصایا، ص89. |
↑15 | عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ج1، ص96. |
↑16 | اصفهانی، ابونعیم، حلیه الاولیاء، ج7، ص272. |
↑17 | مکی، ابوطالب، قوت القلوب، ج2، ص291. |
↑18 | کاشفی، حسین بن علی، رشحات عین الحیات، ص259. |
↑19 | ر.ک: تذکره الاولیاء عطار نیشابوری. |
↑20 | عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ج1، ص44. |
↑21 | حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج25، ص36وص49. |
↑22 | شعرانی، عبدالوهاب، الأنوار القدسیه فی معرفه قواعد الصوفیه، ج1، ص36. |
↑23 | غزالی، محمد، ترجمه احیاء علوم الدین، ج3، ص187-190. |
↑24 | ابن عربی، محی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، ج1، ص445. |
↑25 | ترمذی، الحکیم، ختم الاولیاء، ص15؛ اصفهانی، ابونعیم، حلیه الاولیاء، ج3، ص54. |
↑26 | غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، ج13، ص130. |
↑27 | برقی، احمد بن محمد، محاسن، ج2، ص571. |
↑28 | کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج4، ص57. |