پرش به محتوا
خانه » آموزه‌هاوانحرافات‌صوفیه » سلوک صوفیانه و مضرات آن برای جسم و روان انسان

سلوک صوفیانه و مضرات آن برای جسم و روان انسان

    صوفی گری، صرفاً فرا گرفتن یک سری از مفاهیم و افکار نظری نیست بلکه از سنخ عمل و کردار می‌باشد، اعمالی که البته غالبا مربوط به «باطن» و «روح انسان» است. درویش باید با سلسله اعمال و مراقبه‌ها و ریاضت هایی، به مقصد یعنی «شهود حق» دست یابد. اما این مسیر و حتی مقصد آن، سلوک مخاطرات و آسیب‌هایی را برای جسم و روان انسان به همراه دارد که کمتر بدان‌ها اشاره می‌شود.

    چیستی سلوک باطنی

    صوفیان با ارتکاب سلسله اعمالی، تلاش دارند با تضعیف جسم، [1]ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، فص حکمت ملکی در کلمه لوطی، ص127. از علقه و رابطه جسم و روح کاسته و پرده‌های مادی را کنار زده[2]حمدی زقزوق‏، محمود، موسوعه التصوف الاسلامی، ص779. و به «باطن جهان هستی» راه پیدا کنند و با روح خود، امور «مخفی و نادیدنی عالم» را مشاهده کرده و حتی در آن تصرف کنند.[3]راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الأنوار و طوالع الأسرار، ص۷۴۱. چیزی که در لسان آن‌ها «کشف و کرامت» هم نامیده می‌شود.[4]گنابادی، سلطان محمد، ولایت نامه، ص۱۹۳. دست یابی به کشف و شهود یا همان چشم برزخی یا چشم حقیقت بین، با تعابیر مختلفی مثل مرگ اختیاری، تولد ثانویه، انخلاع، [5]طهرانی، محمد حسین، روح مجرد، ص13. فتح قلبی، متروحن، [6]«متروحن در عرف تحقیق کسی را گویند که تن او به مداومت مجاهدات و ملازمت خلوات و ریاضات همرنگ جان او شود و حجب … ادامه پاورقی تجرد و آزاد کردن قدرت روح و برون فکنی اثیری و غیره مورد اشاره قرار گرفته است.[7]عین القضات همدانی، عبدالله، زبده الحقایق، فصل 98، ص99؛ عین القضات همدانی، عبدالله، تمهیدات، ص359.

    کیفیت سلوک و ریاضت

    فرقه‌های صوفیه برای وصول به «کشف و کرامت» مجموعه دستورالعمل‌ها و فنونی ناظر به «ذهن»، «بینش»، «روح» و «جسم» انسان دارند که فرد را قادر بر ورود به عوالم غیبی و حوزه‌های ماورائی می‌کند.

    جسم) با تحمل ریاضت‌های اربعه، [8]تروک اربعه (ترک سخن، ترک اجتماع، ترک غذا، ترک خواب). جسم باید تضعیف و نحیف شود و از قدرت او کاسته شود.

    ذهن) با تمرکز و تجمیع خیال و حواس و آموزه «فکر» ذهن باید متمرکز و خیال پرداز شود.

    باور و بینش) با القاء یک عقیده خاص به فرد، شخص باید بدان باور یقینی پیدا کند.

    روح) با سلسله دستورالعمل هایی، روح قادر بر خروج از جسم یا تصرف در غیر شود.[9]قیصری، داود، شرح قیصری بر فصوص الحکم، ج۱، ص۴۶۳.

    مرشد طریقت

    در جهان تصوف، از پیروان و مخاطبین خود فقط یک هویت و شناسنامه پذیرفته می‌شود و آن هم «مرید» بوده است. نه «مسلمان» یا «مومن» یا «شاگرد». آن هم نه مرید دین یا خدا بودن، بلکه مرید «پیر طریق» بودن. مرید باید اراده و خواستِ «مراد» را جایگزین خواست خود کند.[10]نجم الدین کبری، احمد بن عمر، مرصاد العباد، ص۱۶۴.چنانچه عین القضات همدانی می‌گوید: «مرید کسی است که خود را در پیر بازد، ابتدا دین را از دست بدهد و پس از آن خود را. دین باختن یعنی اگر پیر خلاف دین به او امری کند، او باید اطاعت کند، زیرا اگر خلاف دین خود نرود، او هنوز مرید دین خود است و نه مرید پیر.»[11]عین القضات همدانی، عبدالله، تمهیدات ص 98.

    چرا هم مشایخ صوفیه و هم در عرفان‌های نوظهور و علوم غریبه، تاکید بر تسلیم شدن نزد مرشد می‌شود؟ چرا صرفِ تبعیت تام و بدون چون و چرا از استاد در سلوک صوفیه، «موضوعیت» دارد؟

    علل تبعیت از مرشد

    در پاسخ باید به دو نکته اشاره کرد:

    علت ظاهری)

    نظارت بر جسم و روان مرید

    مرشد، سلسله دستورالعمل‌های ریاضتی و سلوکی و چله نشینی‌هایی که توام با جوع و خلوت و غیره است به مرید می‌دهد که جسم و ذهن او را دگرگون و مغشوش خواهد کرد. از همین رو، یک نظارت دائمی توسط یک فرد متخصص بر اوضاع روحی و جسمی و دماغی مرید صورت می‌گیرد تا از تلف شدن یا مجنون شدن او جلوگیری شود.[12]بغدادی، مجد الدین، تحفه البرره فی مسائل العشره، ص102 و 104.

    جندی می‌گوید:

    «اگر عزلت و جوع و صمت و سهر به حکم و نظر تربیت شیخی مرشد راه رفته و کمال وصول یافته باشد، غایت کمال باشد تا مشکلات طریق را بر مرید حل کند و از عقبات او را سلیم گذراند. اگر چنانکه مرید موفق صادق است و مناسبت اصلی با روحانیان دارد، هر آینه خدای تعالی او را مرشدی کامل روزی کند و الا مرشدی هم از روحانیان فرستد تا او را تسلیک کند. اما این قسم خطرناک است و لا معول علیه زیرا که می‌باشد که شیطان یا بعض ارواح جنی او را به صورت پیری مرشد پیدا شود»[13]جندی، موید الدین محمود، نفحه الروح، ص150.

    علت باطنی)

    اهمیت اذن و نَفَس در علوم غریبه و باطنی

    «اذن» و «اجازه» استاد یکی از ارکان اصلی و لوازم اصلی تاثیرگذاری در شاخه‌های مختلف علوم غریبه است. به این معنا که برای موثر واقع شدن هر عمل و ذِکر و طلسمی، باید نَفَس یک استاد ضمیمه آن باشد تا به مدد قدرت باطنی استاد یا ارتباطی که با موکلین و جنیان دارد، [14]غزالی، محمد، مجموعه رسائل الإمام الغزالی، ص505. این عمل نتیجه بخشد. در تصوف، نیز چون علوم و معارف آن‌ها از سنخ علوم غریبه و باطنی است، [15]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏1، ص187. به مسئله اذن مرشد تاکید شده و می‌گویند کوچک‌ترین اذکار و حتی اعمال شرعی مرید باید به اجازه مرشد باشد حتی واجبات و نماز خواندن یا مستحبات و تنها در این صورت است که صوفی، به قوه شهود دست یافته و پرده‌های جسمانیت را کنار می‌زند.ابن عربی می‌گوید: یکی از مریدان را به خلوت گزینی با ذکر سهل بن عبدالله تستری که دایی او بدو آموخته بود «الله معی الله ناظر الیّ الله شاهد علیّ» دستور دادم. او روز چهارم به فتح دست یافت و خود من در همان شب نخست درحالیکه یک چهارم ان گذشته بود به فتح دست یافتم.[16]ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، الخلوه المطلقه، ج1، ص453.

    عین القضات همدانی می‌گوید:

    «در این جا عجایب علوم و غرایب معارف و علم الخواص در دین، جز پیران ندانند. اگر تو را گویند یازده بار صلوات بده بر مصطفی یا بر نوح، اگر دوازده بار بود نشاید؛ اگر پیر از این طلسمی ساخته است، چون به جای پانزده بار دوازده بار بود باطل است»[17]عین القضات همدانی، عبدالله، نامه‌های عین القضات، ج3، ص393.

    در ادامه می‌گوید:

    «و هرکس از سالکان اینجا نرسد، که نه هرکسی وا اسراف خاک بود چون عالم طلسمات و خواص در راه ایزدی جز پیران ندانند، تا دانی، و پیری تو را فرماید که هر روز چاشتگاه ده بار بگو: یا رحیم، نشاد که تو بیست بار یا رحمان بگویی! و اگر تو را فرماید که هر روز نمازِ دیگر شانزده صلوات دهی بر لوط پیغامبر، نشاید که چاشتگاهی دهی و نشاید که هفده بار بود و نشاید که صلوات بر خلیل دهی، گو که صلوات هرچند بیش بود بهتر بود، و گو که خلیل بزرگتر از لوط است»[18]عین القضات همدانی، عبدالله، نامه‌های عین القضات، ج3، ص394.

    پذیرش ولایت مرشد؛

    پذیرش ولایت مرشد، صرفاً محدود به حوزه لسان و افکار نیست بلکه با این پذیرش در واقع به مرشد اجازه داده است که در «ذهن» و «روح» و «جسم» او تصرف کند و افسار اراده و اختیار خویش را به او داده است.[19]حسن زاده آملی، حسن، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص318.

    توضیح بیشتر اینکه همان طور که انسان بر وجود خویش سلطنت و احاطه دارد، با پذیرش ولایت پیر طریق، او نیز در این سلطنت شریک انسان می‌شود و با توانایی‌هایی که دارد، می‌تواند به هرنحوی که بخواهد در «تفکر»، «روان» و «روح» و حتی «جسم» مرید تصرف کرده و مطالبی را القا کند.[20]ابن عربی، محیی الدین، التدبیرات الالهیه، ص226-228؛ ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، باب۳۶۶، ج3، ص327؛ کاشانی، … ادامه پاورقی

    صرف پذیرش ولایت غیر معصومین، انسان را در معرض هلاکت و نابودی قرار می‌دهد چراکه مطابق بینش قرآنی، انسان یا در ولایت الله (نور) است یا در ولایت شیطان (ظلمت). با پذیرش ولایت غیر معصومین، انسان از ولایت الله خارج شده و خود را در حیطه ولایت شیطان قرار می‌دهد و اینجاست که راه شیطان برای تصرف در او باز می‌شود. قرآن کریم هم اشاره دارد که شیطان بر این افراد سلطنت پیدا می‌کند: «إِنَّ عِبادی لَیسَ لَک عَلَیهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَک مِنَ الْغاوین‏»[21]الحجر: 42.

    حفاظت در برابر موجودات نادیدنی؛

    صوفیان مدعی اند اگر انسان بدون اینکه در پناه و نظارت و صیانت یک مرشد خبره، وارد عوالم غیبی شود، مورد هجوم و اذیت شیاطین و جنیان و موجودات غیر ارگانیک قرار می‌گیرد و آسیب‌هایی متحمل می‌شود که دیگر قابل جبران نیست.[22]خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغدادی، ج۸، ص119؛ جوهری، نجیب الدین رضا، نورالهدایه و مصدر الولایه، ص۳۷۲. یکی از اشخاصی که در این زمینه صاحب تجربه است می‌نویسد: «گاها خلع بدن موجب جذب موجودات خبیث غیر ارگانیک میشود و حالات شبیه به تسخیر شدگی رخ میدهد. به این دلیل است که چنین چیزی در شرع توصیه نشده و روشی مشروع نیست و فایده چندانی هم ندارد»[23]نیک اقبال، مصطفی، سلوکنامه، ص۷۰۲.

    سلطان محمد گنابادی می‌گوید: «گاهی شیطان چنان بر بعضی غلبه می‌کند که عقل را می‌برد…گاهی مناسبتی بین او و ارواح خبیث پدید می‌آید به نحوی که عالم ارواح را می‌بیند و صورتهای عالم طبیعت را در آن مشاهده می‌کند بدون اینکه عقلش زائل شود پس خبر از آینده و امور غیبی می‌دهد یا اینکه بعضی شیاطین و جن بر او ظاهر می‌شود و خبر آسمان و زمین را به او می‌دهد»[24]گنابادی، سلطان محمد، تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، ج3، ص186_185.

    آسیب‌های روحی و جسمی تبعیت از مرشد

    بعد از تسلیم شدن دربرابر مرشد، انسان مانند مومی در دست شیخ خواهد بود. در طول شبانه روز مورد القاء و تصرف فکری مرشد قرار می‌گیرد و مرشد نه تنها از احوالات او مطلع می‌شود بلکه می‌تواند در افکار او دخالت و تغییر ایجاد کند. در غالب فرقه ها، پیران با مریدان کاری می‌کنند که اگر در جلسات هفتگی فرقه شرکت نکنند، احساس گرفتگی روحی و خستگی جسمانی نمایند و پس از شرکت در جلسه تا مدت‌ها حال آرامش و انبساط درون داشهت باشند و احساس سبکی خاصی بکنند.[25]تابنده، علی، خورشید تابنده، ص848، بخش خاطرات، خاطرات محمد جواد اخوان اراکی.

    از نظر روانی، روزی در حالت قبض و گرفتگی و روزی در حالت بسط و گشایش هستند. در سلوک عرفانی این قبض و بسط‌ها تفسیر خاصی دارد اما حقیقت این است که آن‌ها همچون فردی که معتاد مواد مخدر شده است، تنظیمات طبیعی جسم و روح خود را به هم زده است و این تغییرات بعضا تا آخر عمر با او خواهد ماند. این افراد بعد از جدایی از فرقه ها، مدت‌های مدیدی را تحت نظر یک روان شناس قرار می‌گیرند تا أثرات سوء و زخم‌هایی که بر تن و روان آن‌ها وارد شده است مورد مداوا قرار بگیرد که البته بسیار دشوار خواهد بود.

    آسیب‌های باطن گرایی

    تصوف یک جریان باطن گراست و صوفیان تلاش دارند با برون فکنی و انخلاع (out-ofbody) به عوالم غیبی و نادیدنی (عالم مثال) ورود کرده و اشیاء نادیدنی را با چشم برزخی و ابزار حسی روح شهود کنند.[26]رک: ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه (اربع مجلدات)، ج‏4، ص84.

    این درحالیست که چنانچه خبرگان و متخصصین حوزه علوم باطنی اشاره دارند، اصل ورود به عوالم غیبی و برون فکنی، انسان را در معرض آسیب‌های جبران ناپذیری قرار می‌دهد. مشایخ صوفیه خود به خطرات ورود به عوالم باطنی تصریح دارند[27]راز شیرازی، ابوالقاسم، رساله خطی اسؤله اثنی عشر، السؤال العاشر، ص7. و حتی خودشان در این راه به حدی متحمل آفت و آسیب شده‌اند که از خدا تقاضای مرگ خویش را کرده‌اند.[28]معاون الفقراء شیرازی، ابوالحسن، اوصاف اتقیاء، ص۱۱۸.اما مدعی اند که اگر مرید در پناه ارادت ورزی به مرشد وارد این عوالم شود، مرشد می‌تواند از او دفع خطرات کند.

    اما با فرض پذیرش این ادعا که مرشد چنین توانایی دارد، چه تضمینی وجود دارد که در تمام شرائط این صیانت از مرید وجود داشته باشد. اینجاست که گفته‌اند اگر مرید در یک عمل جزئی، فراموش کند از مرشد اجازه بگیرد، از دایره ولایت مرشد خارج شده و خطرات بسیاری گریبانگیر او می‌شود و در معرض تهاجم موجودات فراغیبی و جنیان قرار می‌گیرد. یکی از مشایخ ذهبیه می‌گوید: «از بزرگی که دستور ذکر میگیرید از پیش خود و یا بدستور دیگری، ذکر دیگر نخوانید که خطرناک است. سال اولی که به شیراز آمدم مکاشفات عالی داشتم. میرزا فتحعلی که مرد بزرگی بود گفت تو حال خوبی داری، ذکری به تو میدهم که مشاهداتت عالی‌تر گردد. ذکر او را خواندن همان و در به روی من بسته شدن همان! سه سال در آن رنج بودم و چه ریاضت‌ها کشیدم تا آخرالامر حضرت مجدالاشراف مرا نجات داد.»[29]معاون الفقراء شیرازی، ابوالحسن، اوصاف الاتقیاء، ص۱۲۸.

    اگر یک مرید، به هر علتی قصد جداشدن از مرشد را داشته باشد چه ابتلائاتی را باید تحمل کند؟ بسیاری از این افراد تا مدت‌ها توسط موجودات فرامادی مثل جنیان مورد اذیت و آزار قرار می‌گیرند[30]خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۷۰۴. و مدام صداهای آزاردهنده شنیده و خواب‌های پریشان می‌بینند چه اینکه مشایخ صوفیه همواره موکلین و جنیانی را در اختیار داشتند که از آن‌ها برای مقاصد مختلفی استفاده می‌کردند.[31]خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص122. خود صوفیان هم به صراحت ارتباط با جنیان را بیان کرده‌اند[32]ابن عربی، محیی الدین، مواقع النجوم، ص۱۱۹. مثلا سهل بن عبد الله تستری می‌گفت علامت مرشد صادق این است که جنیانی را در خدمت داشته باشد «علامه الصادق ان یکون له تابع من الجنّ»[33]سراج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، ص152. شیخ صدوق در رساله اعتقادات یکی از نشانه‌های صوفیان عصر خود (حلاجیه) را داشتن موکلینی از جن می‌داند: «علامه الحلاجیه… دعوی اتّباع الجنّ لهم»[34]ابن بابویه (صدوق)، محمد بن علی، اعتقادات الامامیه، ص101.

    اساسا در عالم مثال و شهود، از اولین موجوداتی که با صوفیه مرتبط می‌شوند[35]ابن عربی، محیی الدین، مواقع النجوم، ص۱۱۹؛ سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن الحسین، مجموعه آثار السلمی، ج‏3، ص505. و آن‌ها را می‌بینند همین جنیان هستند[36] و گاهی همین جنیان بدون هیچ مقدمه و علتی، آن‌ها را اذیت می‌کردند.[36]نائیجی، محمد حسین، ترجمه و شرح مصباح الانس ابن فناری، ج2، ص1031. ابن عربی می‌نویسد:

    «شیطان و جن ها… با قوای عاقله افراد خاصی بازی می‌کنند تا آن‌ها خیال کنند که به معرفت خاصی دست یافته‌اند. بدین ترتیب، افراد دچار اختلال و آشفتگی روحی می‌شوند.»[37]ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج2، ص621.

    خود مشایخ بزرگ صوفیه مثل صدر الدین قونوی فصل‌های مشبعی از کتاب خود را به تفاوت القائات جنی با القائات ربانی اختصاص داده و گفته‌اند که القائات جنی چه ویژگی‌هایی دارد. این نشان می‌دهد که هیچ کس حتی مشایخ بزرگ صوفیه از تصرفات و القائات جنیان در امان نیستند.[38]قونوی، صدر الدین، نفحات الالهیه، ص78.

    یکی از آسیب‌های سلوک باطنی، این است که انسان را گرفتار پریشانی فکری، ذهاب عقل و مسلوب الاراده می‌کند. این موضوع به حدی در تصوف شیوع دارد که اساسا اصطلاحاتی مانند «سُکر»، [39]المدنی، سلیمان، الموسوعه الصوفیه، ص139. «وَجد» و «جَذبِه» و «هیمان»[40]«زیرا هیمان عبارت است از انقهار عقل از جمال و تحیر عقل در جمال و هر جلالی جمالی در بردارد و آن جمال لطف مستور در … ادامه پاورقی و «واله»[41]حمدی زقزوق، محمود، موسوعه التصوف الاسلامی، ص217. و «اصطلام»[42]هجویری، ابوالحسن، کشف المحجوب، ص506. و مخصوص این حالت‌ها وضع کردند.

    آسیب‌های شهود گرایی

    گرایش به کشف و شهود در تصوف، آسیب‌های جسمی و ذهنی بسیاری برای انسان به همراه دارد؛[43]جوهری تبریزی، نجیب الدین رضا، نورالهدایه و مصدرالولایه، ص۲۷۳و265. «کوفتگی اعضا»، «درد»، «اندوه»، «حیرت» و «ذلت»[44]ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل، (الانوار)، ج1، ص272.، «هوس»، «شدت و داغی»، «دلمردگی»، «بدخُلقی»[45]جیلی، عبد الکریم، الأسفار عن رساله الأنوار فیما یتجلی لأهل الذکر من الأنوار، ص103؛ ابن فناری، محمد بن حمزه، … ادامه پاورقی از شایع‌ترین و پیش پا افتاده‌ترین آسیب‌هایی است که صوفی از سر می‌گذراند.

    «جنون» و «مالیخولیا» و بیماری‌های ذهنی و روانی دائمی از دیگر آسیب‌هایی است که شهودگرایی می‌تواند برای انسان به همراه داشته باشد. روزبهان بقلی می‌گوید:

    «چه بسا (خواطر شیطانی) عبد مومن را به سمت کثرت شب زنده داری و گرسنگی و عبادت زیاد و تلاش و مجاهده‌های طولانی سوق دهد این زبان معرفتی است که بر بنده ظاهر می‌شود تا به جنون یا مالیخولیا یا کناره گیری کامل از سلوک یا ادعاهای باطل سوق داده شود»[46]بقلی شیرازی، روزبهان، تقسیم الخواطر، ص65.

    برخی از بزرگ‌ترین مشایخ صوفیه مثل «صدر الدین قونوی» در کتاب «نفحات الالهیه» که به تفصیل مسئله شهود و تجارب عرفانی را واکاوی کرده‌اند، اشاره دارند که برخی خواطر و مکاشفات برای انسان سبب می‌شود که مزاج و قوای بدنی انسان منحرف و دگرگون شوند «التنزل القلبی فیحرف المزاج و یغیره و صجد صاحبه، شده»[47]قونوی، صدر الدین، نفحات الالهیه، ص78. بعضی از این مکاشفات به گونه‌ای هستند که انسان برای مدت زیادی بی‌نیاز از خوردن و آشامیدن می‌شود.[48]قونوی، صدر الدین، نفحات الالهیه، ص78.

    جنون و زوال عقل

    یکی از این آسیب‌های شهود گرایی، «جنون» است. چنانچه ابن عربی اشاره دارد، برای سالکان طریقت تصوف «وارد» یا «تجلیات» مختلفی صورت می‌گیرد که آن را سه قسم کرده‌اند. در یک قسم از این مکاشفات و وارد ها، «نفس» انسان ضعیف‌تر از وارد بوده و مغلوب می‌شود که در اینجا درویش دچار «جنون دائمی» یا «ادواری» می‌شود. یعنی آن شخص قوه عقل و خردش را از دست می‌دهد.حال این افراد گاهی تا پایان عمر در همین حالت باقی می‌مانند مانند ابوعقال صوفی و گاهی عقل آن‌ها گرفته و سپس بازداشته می‌شود و صرف عقل حیوانیت برای آن‌ها باقی می‌ماند پس مانند حیوانات می‌خورند و می‌آشامند و بدون تدبیر و تفکر در امور تصرف می‌کنند که این طائفه را «عقلا المجانین» می‌نامند. چون از زندگی طبیعی مانند سایر حیوانات برخوردار اند اما کسی که مثل ابوعقال باشد، مجنون است و او را به کلی از خود باز ستانده‌اند. نقل است که او مدت چهار سال هیچ نخورد و نیاشامید پس او مجنون یعنی مستوز و از عالم حس خود آزاد بود.[49]ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، (عثمان یحی) ج4، ص89.

    کم نیستند افرادی که تا آخر عمر مانند مجانین و دیوانگان زندگی کردند. این مسئله به حدی شایع است که در ادبیات صوفیه، برای این طائفه نام گزاری‌های مختلف کرده‌اند مثل «شوریده»، «سرگشته»، «آشفته»، «بی دل»، «مجنون معنی»، «مجذوبان»، «دیوانه بهلول»، «بهالیل»، «اصحاب عقول بلاعقول»، «الرجال من اهل الله» و ضمن اینکه بسیار در مدح این طائفه سخن گفته‌اند احکام و شرائطی را برای شان ترسیم کرده‌اند.

    ریاضت و مراقبه

    تقریبا تمام صوفیه به این جمله باور دارند که «المشاهدات میراث المجاهدات» یعنی چشم برزخی یا همان کشف و شهود بعد از سلسله ریاضت‌هایی برای انسان حاصل می‌شود.

    توضیح بیشتر اینکه انسان‌ها در حالت عادی قادر بر خرق عادت و رویت مغیبات و امور نادیدنی جهان نیست بلکه رسیدن به این مرحله مقدمات و تمهیدات مختلفی نیاز دارد که از پیش فرض‌های مهم آن در تصوف، سیر و سلوک است. سیرو سلوک صوفیان، متشکل از اعمالی است که یک رکن آن را ریاضت می‌نامند.[50]همدانی، عبدالصمد، بحر المعارف، ص136.

    ریاضت در اصطلاح صوفیه «خروج از طبع نفس» است.[51]کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، ص227. یعنی سختی دادن به جسم به طوری که «مافوق طاقت» باشد. این سختی کشیدن‌ها هم مزاج و اخلاط انسان را دگرگون کرده و هم طبیعت انسانی را تغییر داده و تخریب می‌کند اما صوفیه معتقدند برای دیدن امور غیبی، باید با آن‌ها مجانست و سنخیت پیدا کرد و راه تلطیف انسان نیز همین ریاضت هاست.

    محور ریاضت‌های صوفیه در هر فرقه و سلسله ای، تروک اربعه «ترک خواب، ترک سخن، ترک جماعت، ترک طعام» است.[52]«بعضی از مرتاضان اصول ریاضت را چنین گفته‌اند: مشنو، منگر، مگو، میندیش و مباش» [کاشانی، عزالدین، حاشیه مصباح … ادامه پاورقی ابن عربی و ابوطالب مکی نقل می‌کند که با این چهار دستور می‌توان به مقام ابدال رسید «اجتمع الخیر کله فی هذه الاربع خصال و بها صار الابدال ابدالاً إخماص البطون و الصَّمت و السَهَر و الإعتزال عن الناس»[53]ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، حلیه الابدال، ج2، ص4.

    حال نکته مهم اینجاست که خود صوفیان هم اشاره دارند که «ریاضت و مراقبه‌های صوفیانه» در بسیاری از موارد به غلبه سوداء و سردی ذهن و جسم انجامیده و فرد را در معرض آسیب‌های جسمی و روحی قرار می‌دهد. از همین رو برخی از نظریه پردازان صوفیه مثل محیی الدین ابن عربی، تاکید دارند که سالک پیش از ورود به ریاضت باید به اطباء رجوع کند و دستوری مطابق مزاج خود از آن‌ها بگیرد تا در طول ریاضت از آسیب‌های آن کاسته شود.[54]ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل، الخلوه المطلقه، ج1، ص443.

    ریاضت‌های صوفیه و ضرر زدن به جسم

    بخشی از تاریخ خودآزاری و شکنجه در ایران و اسلام را باید برمبنای متون زهد و تصوف نوشت. روزبهان بقلی در تفسیر آیه شریفه «لَیسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی الْمَرْضی‏»[55]التوبه: 91 لَیسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی الْمَرْضی‏ وَ لا عَلَی الَّذینَ لا یجِدُونَ ما ینْفِقُونَ … ادامه پاورقی می‌گوید مقصود از مریض کسانی هستند که نفس خود را با ریاضت کشیدن مریض کردند«و أمرضوا نفوسهم بالریاضات‏».[56]بقلی شیرازی، روزبهان، عرائس البیان فی حقائق القرآن، ج‏2، ص37.

    در ادامه هرکدام از چهار محور ریاضت صوفیه تبیین شده و آسیب‌هایی که هرکدام از این‌ها دارند بررسی می‌شود.

    سهر و بیداری

    خواب شب و استراحت بدن، یکی از نیازهای ضروری طبیعت انسان است که برای سلامت مغز، جسم و روح او ضروری است. اطباء بالجمله گفته‌اند که هرگونه کم خوابی یا بی‌خوابی به هر علتی که باشد، در سیستم ایمنی بدن و فعالیت مغزی و فکری انسان اختلال ایجاد کرده و می‌تواند عامل بسیاری از بیماری‌های روانی و جسمانی انسان باشد.[57]نوربخش، جواد، حلاج شهید عشق الهی، ص94.

    در سلوک صوفیه اما به ترک خواب دستور داده می‌شود که آن را «سَهَر» می‌نامند. به این شکل که مرید تا جایی که می‌تواند بیدار بماند، مگر اینکه خواب غلبه کرده و بیهوش شود[58]کلابادی، ابوبکر محمد بن ابراهیم، شرح التعرف، ج4، ص1747 و 1749.

    حکمت دستور دادن به سهر نیز وصول به عالم مکاشفه است «فوائد عظیمه بسیار در این ریاضت سهر [بیداری شب جهت عبادت] است. و خاصیت او که خلع بدن است از برای سالک حاصل خواهد بود. پس سالک می‌باید اهتمام نماید در آن، تا شناسایی خود را حاصل نماید و موت ارادی اختیاری از برای او حاصل آید. چنانکه عارفی می‌فرمود: من در هر شبانه روزی هجده دفعه خلع بدن به اختیار می‌کنم و نیست این مگر از قوه جذبه الهی و امداد پیر عشق و سهر طولانی.»[59]راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار و طوالع الأسرار، ص۶۹۶.

    آسیب‌های سهر

    در کتب محققین صوفیه به مضرات و آسیب‌هایی که با «ترک خواب» بر بدن و قوای ذهنی انسان عارض می‌شود اشاره شده است که از جمله آن‌ها غلبه خلط سودا و آسیب دیدن عقل و خرد است. در تمهید القواعد ابن ترکه آمده است: «…ارتکاب المجاهدات و الریاضات الجزافیه، التی هی عباره عن السهر و الجوع المفرطین الموجبین لاستیلاء المرّه السّوداء علی الأعضاء الدماغیه الشریفه»[60]ابن ترکه، صائن الدین علی، تمهید القواعد، ص52.

    خلوت و عزلت

    یکی از مهم‌ترین لوازم حیات زندگی انسان، حضور او در بین دیگر انسان هاست. این مسئله به حدی مهم است که حکمای گذشته در تعریف انسان می‌گفتند موجودی که مدنی بالطبع یا حیوانی است سیاسی؛[61]ر.ک: مظفری، سید محمد، فصلنامه الهیات و حقوق، زیر نظر لاریجانی، صادق، شماره 3. یعنی اجتماعی بودن انسان، در متن ذات و فطرت او پی ریزی شده است و رسیدن او به کمال و سعادت، از رهگذر بها دادن به همین اصل فطریِ حضور در اجتماع حاصل می‌شود.

    اهمیت خلوت

    جوع و عزلت اصلی‌ترین و مهم‌ترین ریاضت صوفیه است زیرا طبق سخن جندی دیگر تروک و ریاضت‌ها نیز از این دو مورد حاصل می‌شود «هرکه جوع دائم دارد سهر ضروری باشد و چون عزلت واقع شود صمت ضروری است»[62]جندی، موید الدین محمود، نفحه الروح، ص148.

    بسیاری از صوفیه معتقدند تنها در صورت خلوت و استمرار بر ذکر است که شهود برای انسان حاصل می‌شود.[63]«من أراد أن یقف علیه فلیسلک طریق الرجال و لیلزم الخلوه و الذکر فإن الله سیطلعه علی هذا کله عینا فیعلم إن الناس … ادامه پاورقی مثلا ابن عربی می‌گوید مدت زمان خلوت نزد عارفان چهل روز است و بر آن نمی‌افزایند و این خلوت نزد او به «خلوات الفتح» مرسوم است زیرا با این خلوت، مرید به شهود دست پیدا می‌کند.[64]«و علی معارج هولاء الاربعین علمت الطائفه الاربعینیات فی خلواتهم لم یزیدوا علی ذلک شیئا و هی خلوات الفتح … ادامه پاورقی

    دستور به عزلت گزینی و خلوت در بین صوفیه تفاوت‌هایی دارند. معمولا اینگونه است که سالک را ملزم می‌کنند در اتاق یا خانه‌ای تاریک یا کم نور بنشیند. تاریکی مهم است لذا اگر تاریک نبود، سر را با چیزی بپوشاند یا چشم‌ها را ببندد. ابن عربی اشاره دارد که ارتفاع اتاق به‌اندازه قامت سالک باشد، طول ان به‌اندازه سجده و عرض آن به مقدار نشستن او باشد(مشابه زندان‌های انفرادی که برای شکنجه انسان ساخته می‌شود) از صدای مردم به دور باشد، درب ان کوتاه و هنگام بسته شدن محکم باشد.[65]ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل، الخلوه المطلقه، ج1، ص448؛ نورعلیشاه اصفهانی، محمدعلی، جنات الوصال، ص36.

    آسیب‌های خلوت

    دستور به خلوت و عزلت و گوشه نشینی و دوری گزیدن از دیگر انسان ها، از خطرناک‌ترین دستورات سلوکی در نظام‌های طریقتی-عرفانی دنیاست. خلوت و عزلت، در موارد فراوانی به جنون و امراض روحی و حتی مرگ سالک ختم شده است.[66]بقلی شیرازی، روزبهان، رساله غلطات السالکین (رساله القدس)، ص106.

    برخی از مشایخ صوفیه خود نیز به این آسیب‌ها اشاره کرده‌اند. باخرزی می‌نویسد:

    «بسیار کس را دیدم که در خلوت عقل او مشوش شد و جنون به ایشان راه یافت و شاید که ان از شومی اصرار بر ترک نماز جماعت و جمعه باشد»[67]باخرزی، یحیی، اوراد الحباب، ص۳۱۲.

    به عنوان مثال شخصی مثل نجم الدین کبری، احمد بن عمر، اعتراف می‌کند که در اثنای خلوت و هنگامی که به بیان اذکار صوفیانه مشغول بود، در حالتی قرار می‌گیرد که ادامه آن، مساوی با مرگ یا جنون او بود و استادش او را نجات می‌دهد. نجم الدین می‌گوید: «در یکی از اوقات که به خلوت نشسته و در بروی غیر بسته و بذکر اشتغال ورزیده بودم صداهای بوق و کرنا و امثال آن‌ها را همراه با دردهای جانکاهی احساس می‏کردم و من در آن هنگام با کمال صدق و صفا بسر می‏بردم و بهترین اعضای وجودی خودم را که پاره دلم باشد فدای آن استان نموده بودم بدنبال آن صداهائی ناهنجار و جانکاه گزارش حال خودم را به اطلاع شیخم رسانیدم خطاب به من گفت اینک صلاح در آنست که از خلوت بیرون آئی و ذکر را رها کنی مبادا آنکه از این راه دیوانه شوی و یا قالب تهی کنی….»[68]نجم الدین کبری، احمد بن عمر، ترجمه فوائح الجمال، ص111.

    وقتی نجم الدین کبری در معرض چنین آسیب‌های جبران ناپذیری است، مبتدیان و مشایخ مادون صوفی بالطبع با خطرات بزرگ تری مواجه خواهند بود.

    جوع و گرسنگی

    صوفیان بر خلاف طبیعت انسانی و برخلاف دستورات قرآنی، در چله نشینی‌های ریاضتی خود، برخی یا همه غذا‌ها را بر خود حرام کرده و به جوع و گرسنگی سفارش می‌کنند.[69]«بدانکه بنای ریاضت بر گرسنگی است و اگر کسی خواهد که مجاهده کند، گرسنگی نکشد هیچ حاصل نشود» [سهروردی، شهاب … ادامه پاورقی آن‌ها معتقدند اگر انسان به جسم خود غذا نرساند، جسم ضعیف می‌شود «فإن الجوع یثمر خفه البدن‏» و با ضعف جسم و تقویت قوه خیال، می‌تواند حقایق غیبی را شهود کند «تصفیه الصفه لمن اراد المکاشفه»[70]قشیری‏، ابوالقاسم عبدالکریم، منثور الخطاب فی مشهور الابواب(اربع رسائل فی التصوف)، ص63.

    در احوالات جنید بغدادی نیز آمده است وی بیست سال هیچ نخورد مگر هفته‌ای یک بار.[71]زرین‌کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص118. یا درباره ابوسعید ابوالخیر گفته‌اند هفت سال فقط خار بیابان می‌خورد[72]ابوسعید ابوالخیر، اسرار التوحید، محمد بن منور، ص27. یا ابراهیم ادهم فقط گل و خاک می‌خورد.[73]عمید زنجانی، پیدایش و سیر تصوف، ص113. از ریاضت‌های مشهور صوفیه روزه وصال یا صوم دهر بوده است که در شرع مقدس اسلام حرام می‌باشد. جَندی می‌گوید: «نخست صوم الدهر اختیار کند»[74]جندی، موید الدین محمود، نفحه الروح، ص150. در این نوع روزه، شخص در مدت مشخصی، افطار نمی‌کند و همواره در روزه و امساک است. نقل است حلاج از ابتدای ماه رمضان تا عید فطر هیچ شبی افطار نمی‌کرد.[75]حلاج، حسین بن منصور، اخبار الحلاج، لویی ماسینیون، ج۱، ص۴۶،.

    آسیب‌های جوع

    تعدادی از خود صوفیان به مضرات جوع و گرسنگی برای تن و روان تصریح کرد و گفته‌اند که انسان در حالت جوع، گرفتار وهم می‌شود «گرسنگی و بیداری بیش از حد مغز را منحرف و ضایع می‌گرداند و از ادراک حقایق و دقایق باز می‌دارد و از اینجهت است که در کشف باطنی بعضی از اهل ریاضت غلط‌ها واقع شده است.»[76]کاشفی، حسین، رشحات عین الحیات، ج۲، ص ۵۰۱.

    گرسنگی و جوع، به حدی جسم انسان را تحت فشار قرار می‌دهد که او را مرز جنون یا مرگ می‌کشاند.[77]دایه رازی، نجم الدین، مرصاد العباد، ص۲۲۳. شمس الدین محمد ذهبی درباره آسیب‌های جوع در تصوف می‌گوید: «أما فی الجوع کما یفعله الرهبان، و رفض سائر الدنیا، و مألوفات النفس من الغذاء و النوم و الأهل، فقد عرض نفسه لبلاء عریض، و ربما خولط فی عقله»[78]ذهبی، شمس الدین، سیر أعلام النبلاء، ج14، ص66.

    ابن عربی نیز اشاره دارد که ریاضت «جوع» نباید بدون نظارت مرشد باشد زیرا سبب مجنون شدن و فساد مزاج می‌شود.[79]ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، حلیه الأبدال، ص7.

    برخی دیگر از صوفیان برای کاستن از میزان مضرات جوع، تاکید کردند که جوع نباید یک دفعه بر انسان عارض شود «و قوت را دفعه واحده کم نکند که موجب خلل در مزاج باشد و لکن به تدریج کم کند.»[80]جندی، موید الدین محمود، نفحه الروح، ص150.

    «و لا یأمره أن یترک عادته)[81]قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم، الرساله القشیریه، ص544. فی الغذاء (بمره)‌ای بالکلیه یعنی دفعه واحده (فإنّ) ذلک یغیر مزاجه و أحواله و ربما کان سبب مرضه لا سیما مع دوام ذکره»[82]انصاری، زکریا بن محمد، نتائج الأفکار القدسیه فی بیان معانی شرح الرساله القشیریه، ج‏4، ص362.

    صمت

    یکی از ارکان ریاضت‌های چهارگانه صوفیه، صَمت به معنای «خاموش بودن» و «سکوت کردن» است.[83]نورعلیشاه اصفهانی، محمدعلی، اسرار القلوب، ص16. برخی از هم صوفیان معتقدند «عزلت» انسان را به «سکوت» وا می‌دارد زیرا کسی را ملاقات نمی‌کند که با او سخن بگوید.[84]ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ص246.

    ذکر و فکر

    از جمله آداب مهم سلوکی صوفیه، «ذکر و فکر» است. ذکر در اصطلاح صوفیان، تقسیم بندی‌های متعددی دارد اما شاخص‌ترین تقسیم بندی آن چنین است:

    1-ذکر لسانی (جلی)؛

    ذکر لسانی یعنی بر زبان جاری کردن اذکار.

    2-ذکر قلبی (خفی)؛

    کلمات یا محتوای ذکر صرفاً در قلب بگذرد و بر لسان چیزی جاری نشود.[85]گنابادی، سلطان محمد، ولایت نامه، ص102.

    «فکر» در تصوف نیز به مجموع مراقبه‌های ذهنی درویش اطلاق می‌شود. این مراقبه‌ها بیشتر از طریق تلقین برخی پندارها به خود و صورت سازی‌های خیالی انجام می‌شود. درویش به دستور شیخ، چیزی را در خیال خود متصور می‌شود و به قدری بر آن تمرکز می‌کند تا آن را در خارج ببیند.

    کبودرآهنگی در همین رابطه می‌گوید: «ذکر از دل کردن [ذکر قلبی] به‌اندک زمانی ترقیات عظمیه حاصل می‌شود و آنچه فقیر تجربه کرده ام فتح ابواب در ده روز شده است، و در عین اربعین تمام چیزها ظاهر شده که وصف نمی‌توان کرد ولیکن شیاطین جن و انس ممانعت‌های عظیمه می‌کنند.»[86]مجذوب علیشاه کبودرآهنگی، محمدجعفر، العقاید المجذوبیه، ص۳۵.

    صوفیان معتقدند برای انخلاع و خروج روح از بدن، هم باید جسم را با ریاضت‌های شاقه ضعیف و نحیف کرد و هم باید قوه خیال و وهم را با ذکر و فکر تقویت کرد[87]راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الأنوار و طوالع الأسرار، ص704. و اصطلاحا درویش باید «خیال پرداز» ماهری شود تا جایی که ابن عربی می‌گوید درویش باید بتواند هرچه در خیالش متصور می‌کند را به صورت متجسد در خارج ببیند «و العارف یخلق بالهمه ما یکون له وجود من خارج محل الهمه»[88]ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، ج2، ص78.

    با توجه به تعریف ذکر خفی و فکر، می‌تواند گفت اینها اشاره به یک موضوع دارد زیرا در ذکر نیز انسان باید در خیال خود الفاظ ذکر را متصور شود.

    آسیب‌های ذکر و فکر

    اما ذکر و فکر چه آسیب‌هایی می‌تواند به همراه داشته باشد؟

    اولا) این اذکار، همان ذکرهای معمولی دیگر مسلمین نیست اگرچه در ظاهر یکی باشد. صوفیه معتقدند هر ذکری، موکلی از جنیان دارد که باید آن را با ریاضت و اذن‌های خاص، به تسخیر در آورد تا بتواند حقیقت ذکر را شهود کرده و از قدرت آن کلمه ذکر استفاده کند. یکی از همین صوفیان می‌گوید: «هر ذکری یک موکل دارد و با هر کلمه‌ای یک فرشته همراه است و وقتی موکل بخدمت کسی می‌اید که خود ذاکر به ان اسم متصف شود»[89]لک ‌علی‌آبادی، محمد، حدیث عشق، ص134.

    ثانیا) این ذکر، خاصیت طلسم گونه دارد زیرا با اذن خاص مرشد و استخراج ابد و طوالع و بخورات[90]ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، مجموعه ساعه الخبر، ج‏3، ص484. همراه است.[91]غوث گوالیاری، محمد، جواهر خمسه، جوهر سوم، ص60. لذا بسیاری از صوفیان ذکر یکسانی را به مریدان نمی‌دهند و معتقدند هر نفسی، ذکر خاص خود را دارد. مؤید الدین جَنْدی می‌گوید: «سالک باید به غیر ذکری که تلقین یافته، به دیگر اذکار و.. مشغول نشود، که نتایج اذکار مختلف موجب اختلاف درون شود و فتح (مکاشفه) اگر شود، دیر شود»[92]جندی، موید الدین محمود، نفحه الروح و تحفه الفتوح، ص۱.

    ثالثا) این اذکار در شرائط عادی گفته نمی‌شود بلکه در حین ریاضت‌های شاقه و در عزلت و اتاقی تاریک و با آدابی عجیب و خاص بیان می‌شود به طوری که حقیقتا انسان را غرق در اوهام می‌کند. ابن عربی می‌گوید: «پس به خلوت در‌ای و مشغول شو به ذکر الله تعالی، به هر نوعی از اذکار که خواهی. پس حال خود را ترک مکن و خود را از خیالات فاسده نگه دار که شاغل تو شوند از ذکر. پس نفس ناطقه به سبب اعراض از لوازم این هیکل و دوام توجه منسلخ می‌شود از این هیکل و ملحق می‌شود به ملأ اعلی و در بحر محبت مستغرق شود و مشغول شود به آنچه خارج است از عالم اجسام، بلکه از عالم امکان و چون از این مقام ترقی کند، رفع حجاب امکان از او شود و متحد شود به رب خود. چنانکه اتحاد داشت به هیکل»[93]ابن عربی، محی الدین، رسائل ابن عربی، رساله الخلوه، ص57.

    رابعا) حتی در خود متون مشاهیر و مشایخ صوفیه هم می‌توان موارد زیادی را پیدا کرد که شخص با پرداختن به «ذکر و فکر» گرفتار حالت‌های بیمارگونه و «جنون» یا چیزی شبیه آن می‌شده است. علاءالدوله سمنانی از رهبران مشایخ کبرویه و تصوف ایران می‌گوید:

    «در این موقع اخی شرف الدین سعد الله بن حسنویه سمنانی‏- که مرید و خلیفه شیخ نور الدین عبد الرحمن اسفراینی (639- 717 ه. ق.) بود- از خراسان به سمنان آمد و مصاحب من شد. شبی دیدم او را که بر سر تنور نشسته، ذکر می‏گوید و سر می‏جنباند. از حالش پرسیدم، اهمیت و کیفیت ذکر گفتن را بطریقه نفی و اثبات به من باز گفت. گفته‏هایش آموختم و به شیوه او به ذکر گفتن مشغول شدم، تا نیم‏شب، ناگاه از پیش سینه چپ شراره‏ای چند ظاهر شد، گمان بردم که سبب جنبانیدن سر است، خواستم تا ترک ذکر گفتن کنم، میسرم نشد و ذکر، مرا در ربود تا به وقت سحر، به قوت تمام ذکر گفتم و نفی و اثبات می‏کردم. شرارات به جایی رسید که به آسمان متصل شد و نفسم از آن بترسید که مبادا جنون باشد! و چون مردم بر جنون من متفق شده بودند و هم بر من زیادت شد، برخاستم و تجدید وضو کردم و نماز صبح بگزاردم. همچنان دل گوشتین من متحرک بود چنانکه از حرکت او «الله» می‏شنیدم. و این سخن با اخی سعد الله نمی‏توانستم گفت؛ زیرا می‏ترسیدم که مبادا او نیز بترسد و با کسی بگوید و این حال مؤکد ظن ایشان شود. تا روز دوم که این شرارات به جایی رسید که می‏خواست تا جامه شق کنم و نعره زنم، اما به قوت عقل خود را بتکلف نگاه می‏داشتم تا وقت نماز صبح، چون پای بر سر سجاده نهادم که سنت صبح بگزارم در مواجهه بر یمین و یسار ستارگان غیر معدود در فشیدن آغاز کردند و در نماز فرض همچو چشمه‏ای بر سر سجاده در جوش آمدند و خود را بر این بیچاره می‏زدند و هیبتی عظیم در وجود این بیچاره افتاد به‏طوری‏که می‏خواستم که از نماز بیرون جهم، اما حق تعالی یار شد تا نماز بتمام گزاردم»[94]سمنانی، علاء الدوله، مصنفات فارسی سمنانی؛ مقدمه؛ ص14.

    آسیب‌های روانی و ذهنی ریاضت

    در ادامه به برخی از نتایج زیان باری که ریاضت و مراقبه‌های صوفیانه می‌تواند به همراه داشته باشد اشاره می‌کنیم:

    امراض روحی (روان پریشی، اسکیزوفرنی، افسردگی، مانیا، جنون)

    برخی از ریاضت‌ها و مراقبه‌های صوفیه، به حدی دشوار و طاقت فرسا است که منجر به بروز بیماری‌های روحی و روانی و جسمی متعددی برای سالکین طریقت می‌شد. در منابع صوفیه به کرات از کسانی سخن گفته شده است که سلوک باطنی منجر به گرفتاری در بیماری‌های روحی و حتی بستری شدن در تیمارستان بستری منتهی شده است. از همین رو بوده که در کتب صوفیه حتی دستورات متعددی برای درمان امراض روحی و روانی وارد شده است و برخی معتقدند حکمت اشاعه سماع در تصوف، به خاطر نوعی تسکین موقت همین درد‌ها و رنج‌ها بوده است چنانچه عزیز الدین نسفی آورده است:

    «اگر درویشی را در ریاضات و مجاهدات ضعفی پیدا آید، یا خللی در دماغ پیدا آید، باید که زود به علاج آن مشغول شوند، و به روغن‏های موافق، و غذاهای صالح، و هوای معتدل تدبیر کنند. و یکی از علاج آن است که او را به آواز خوش مدد دهند.»[95]نسفی، عزیزالدین، الانسان الکامل، ص171.

    عبدالحسین زربنکوب درباره یکی از مشایخ بزرگ صوفیه به نام ابوبکر شبلی می‌نویسد: «بنابر مشهور ریاضت‌هایی سخت نیز بر خود روا داشت که آن همه… می‌بایست از اسباب مزید آشفتگی‌های روحی و فکری او شده باشد… می‌گویند بیست و دو بار او را به دیوانه خانه بردند»[96]زرین‌کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص155.

    اختلال دو قطبی

    نام اختلال دو قطبی به انگلیسی Bipolar disorder بوده و به عقیده‌ی برخی متخصصین می‌تواند هر شخصی را در هر سنی درگیر خود کند. فردی که به این اختلال دچار است در خلق‌وخوی خود فراز و فرودهای شدیدی را بین دو حالت افسردگی و شیدایی احساس می‌کند. به طوری که این حالات می‌توانند ساعت‌ها تا ماه‌ها نیز طول بکشند.

    اختلالات دوقطبی یکی از شایع‌ترین آسیب‌های روحی سلوک باطنی صوفیه به شمار می‌آید که اساسا در نظام سلوک صوفیه، حالت «بسط» و «قبض» را می‌توان به همین اختلالات تطبیق داد.

    افرادی که گرفتار جذبه و وجدهای صوفیه هستند، گاهی به شدت خوشحال خندان (بسط) و گاهی به شدت افسرده و ناراحت و غمگین (قبض) می‌شوند و این تغییرات حالت‌های نفسانی (پانک-دپرسیو) به صورت دوره‌ای تکرار می‌شود و نه تنها خود شخص را عاصی و گرفتار می‌کند بلکه اطرافیان او را نیز آزار داده و تحمل او را برای همگان سخت می‌کند.

    خود صوفیان این حالت‌ها را از لوازم سلوک عرفانی دانسته و با اصطلاحاتی چون بسط و قبض و وجد و جذبه و… آن را به سلوک عرفانی مرتبط می‌کنند و می‌گویند این حالت‌ها ناشی از تجلیات و ظهورات مختلف و متنوع خدا بر قلب سالک است اما در علم جدید تردیدی باقی نمانده که این حا به خاطر ریاضت‌ها و القائات خارجی است و نوعی «اختلال روحی و ذهنی» به حساب می‌آید. به عنوان مثال درباره حالت‌های جذبه ابوبکر شبلی گفته‌اند:

    «نمازش را تا دیروقت به تاخیر انداست سپس برخواست و در حالیکه می‌خندید و از خود بازیگری نشان می‌داد این شعر را خواند:

    نسیت الیوم من عشقی صلاتی**** فلا ادری عشایی من غداتی»[97]سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، ص262.

    حالت شدیدتر اختلال دو قطبی، وقتی است که انسانی خود را خدا یا پروردگار یا نبی یا امام زمان میداند که این حالت نیز در تصوف اساسا یک اصطلاح مخصوص خود به نام «شطح» را دارد. جالب اینجاست که خود صوفیان هم تصریح دارند که شطحیات، در حالت زوال عقل و نوعی جنون ادواری بر زبان جاری می‌شود![98]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، تصحیح عثمان یحیی، ج13، ص225؛ عرفان ایران، مجموعه مقالات، شهرام پازوکی، … ادامه پاورقی

    اسکیزوفرنی (توهمات دیداری و شنیداری)

    بر اساس کاوش‌های علم روان پزشکی، سایکوز (psychosis) یا روان پریشی انواع جدی اختلالات روانی گفته می‌شود که در طول آن، بیمار ممکن است دچار توهمات و تخیلات و هذیان گویی‌هایی شود و اصلی‌ترین ویژگی آن، نوعی قطع ارتباط با واقعیت و حقیقت خارجی است کسی که به سایکوز مبتلا می‌شود، معمولا رفتار‌ها و صحبت‌های غیر طبیعی فراوانی دارد که بیشتر به تخیلات و عالم وهم شبیه است چنین بیماری، معمولا از بیماری خود آگاهی ندارد و خود را سالم می‌پندارد. سایکوز، انواع مختلفی دارد که روان گسیختگی، یا اسکیزوفرنی یکی از آنهاست.

    این بیماری در همه بیماری‌های عمده روان شناختی از همه وخیم‌تر می‌باشد و معمولا خود را به صورت توهم شنیداری، توهم‌های جنون آمیز یا عجیب و غریب، یا تکلم و تفکر آشفته نشان می‌دهد و با اختلال در عملکرد اجتماعی یا شغلی قابل توجهی همراه است. بنابر این یکی از علائم اسکیزوفرنی، هذیان‌های مختلف از جمله هذیان‌های بزرگ منشانه، همچون ادعای خدایی، پیامبری، امامت و مهدویت و… می‌باشد.

    بر این اساس احتمال می‌رود که بسیاری از دعاوی صوفیان ناشی از بیماری روان پریشی و به ویژه روان گسیختگی باشد و در عصر حاضر، با پیشرفت علم، این اختلالات روانی و علائم آن، کاملا شناخته شده است[99]امین اوحدی و محمدهادی قندهاری، ادوار تاریخ تصوف، ج1، ص330.

    اسباب ابتلا به اسکیزوفرنی

    روان شناسان بر پایه داده‌های علوم پزشکی مهمترین اسباب ابتلا به اسکیزوفرنی را ذکر کرده‌اند که موارد مشابه آن با ریاضت‌های صوفیانه عبارتند از:

    1_فشار و ضرر به جسم (با ترک خواب یا ضرر زدن به جسم توسط صوفیه)

    2_گرسنگی و تشنگی زیاد (با ترک طعام یا ترک حیوانی صوفیه)

    3_دور بودن از دیگران (ترک جماعت و ترک سخن توسط صوفیه)[100]ر ک: مقاله نقش اختلالات روانی در تاریخ تصوف، علی اکبر ضیائی.

    تذکره‌ها و تواریخ صوفیانه مملو از ذکر این رفتار‌ها و اعمال برای مشایخ صوفیانه است. به عنوان نمونه ابراهیم خواص از خوردن هرنوع طعامی پرهیز می‌کرد و گاه چند روز می‌گذشت و او هنوز غذایی نخورده بود.[101]مناوی، محمد عبدالرئوف، الکواکب الدریه، ج1، ص499. درباره ابوالحسین نوری گفته‌اند که سه سال نزدیک ما بود اما از خوف و حیرت اصلا بیرون نیامد یک سال دور شهر می‌گشت اما با کسی رفت و آمد نکرد و دو سال خانه‌ای ویران کرایه کرد و به غیر از وقت نماز از آن خارج نشد و یک سال زبان فرو بست و با کسی سخن نگفت[102]سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، ص159. درباره ریاضت‌های بایزید نقل است که می‌گفت: «چهل سال آنچه آدمیان خوردند، نخوردم. چهل سال است که به جز دیوار مسجد و رباط، به دیواری تکیه نکرده ام.»[103]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص140.

    علائم اسکیزوفرنی

    علائم بیماری اسکیزوفرنی که در پایین می‌آید نیز شباهت زیادی به رفتارهای بروز یافته از صوفیان دارد. البته باید توجه داشت که ما قصد نداریم تمام مکاشفات را از سنخ اسکیزوفرنی بدانیم بلکه با بررسی این شبهات‌ها به این خواهیم رسید که تشخیص اینکه مکاشفه از نوع وهمیات و تخیلات باشد یا حقایق خارجی امری دشوار است.

    در ادامه هرکدام از علائم اسکیزوفرنی را بیان کرده و شاهدی از سیره صوفیه را ذیل آن ذکر می‌کنیم.

    1_ بی توجهی به سیمای ظاهری و پوشش؛

    پشمینه پوشی و پرهیز از هر نوع آراستگی و پیرایش و اصلاح مو و… از اول اولیه صوفیان است. نقل است که حسین بن منصور حلاج، مدت بیست سال لباس خود را از تن بیرون نیاورده بود.[104]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء ص 138.

    2_ توهمات دیداری:

    ادعای دیدن انوار رنگارنگ، یا ادعای سخن گفتن با خدا و انبیاء و یا دیدن چهره واقعی اشخاص و مساله چشم برزخی یا ادعای رسیدن به مقامات الوهی و ربوبی و… از دعاوی رایج مشایخ صوفیه است.

    مثلا روزبهان بقلی می‌گوید: «خدا را در کسوت چوپانان دیدم که دوکی در دست داشته و با آن عرش را می‌رشت. وی لباسی از پشم سفید خشن بر تن داشت. با خود گفتم این نوعی تشبیه است و خدای تعالی از این نوع تصورات منزه است. چگونه می‌توان گفت که او خدای زمین و آسمان است؟! پس عرش را دیدم که چون مویی در دوک او پیچیده بود، دهشت زده و هراسان در دریای عظمت حق غرق شدم سپس از من غائب شد»[105]بقلی شیرازی، روزبهان، کشف الاسرار، ص115.یا می‌گوید: «او [خداوند] روی به سوی من کرد، به من نزدیک شد و مرا به رقص واداشت و با من رقصید و در این مورد من را در میان دیگرن مخصوص کرد و طعم شیرین انبساط را چشیدم»[106]بقلی شیرازی، روزبهان، کشف الاسرار، ص158.

    فردی که به اسکیزوفرنی مبتلاست و توهمات دیداری و بزرگ نمائی افراطی دارد، هرگز به آنچه که خود می‌بیند، شک و تردیدی ندارد و آن اندازه به این یافته‌ها ایمان دارد که تا پای جان نیز از آن‌ها دفاع می‌نماید همچون حلاج تا آخرین لحظات عمرش از عقیده خود دست بر نداشت.

    3_ تغییر ناگهانی دین و عقائد

    معمولا زندگی صوفیان به دو دوره تقسیم می‌شود. دوره اول که مانند دیگر مردمان زندگی عادی خویش را پی می‌گرفتند و در دوره دوم، آن زندگی پیشین را رها کرده و از عقائد سابق دست شسته و وارد جرگه صوفیان می‌شدند و بعد از مدتی سخنان عجیب و ادعاهای گزافی مطرح می‌کردند. زندگانی نجم الدین کبری، احمد بن عمر، محمد غزالی، مولوی و… همگی بر همین روند بود.

    4_ هذیان گویی و سخنان مشوش و معوج

    هذیان گویی در قالب‌های و انواع متعددی رخ می‌نماید که از جمله آن، بزرگ نمایی افراطی است. از مهمترین آموزه‌های صوفیه، مساله «شطح و طامات» است.

    بنابراین بر اساس داده‌های موجود در علوم پزشکی و سخنان روان شناسان و روان کاوان می‌توان از مقایسه رفتار و گفتار صوفیان با بیماران اسکیزوفرنی به نتایج مشابه شگفت آوری رسید.[107]نکته جالب دیگر این است که بیماران اسکیزوفرنی اشتیاق زیادی به نوشتن دارند و در تاریخ عرفان و تصوف نیز این ویژگی … ادامه پاورقی امروزه پزشکان، چنین رفتارهایی که از جانب صوفیه بروز داده می‌شود را در طبقه بیماران به حساب آورده و برای درمان آن دارو تجویز می‌کنند.

    منابع و مآخذ

    • ابن رجب الحنبلی، عبدالرحمن بن احمد، عبدالرحمن بن أحمد، جامع العلوم و الحکم، دار المعرفه، بیروت، ط اول، 1408ق
    • ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، اربع مجلدات، دار الصادر، چاپ اول، بیروت، بی‌تا
    • ابن عربی، محیی الدین، عنقاء مغرب فی ختم الاولیاء و شمس المغرب‏، عاصم ابراهیم الکیالی الحسینی الشاذلی الدرقاوی‏، دار الکتب العلمیه، بیروت‏، 1426ق‏
    • ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، نشر دار احیاء الکتب العربیه، چاپ اول قاهره، 1946م
    • ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، 2جلد، دار احیاء التراث العربی‏، بیروت، 1367ق
    • ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، 3 جلد، دار المحجه البیضاء، بیروت، چاپ اول، 1421ق
    • ابن عربی، محیی الدین، محاضره الأبرار و مسامره الأخیار، تصحیح محمد عبد الکریم النمری‏، دار الکتب العلمیه، بیروت‏، 1422ق‏
    • ابن فناری، محمد بن حمزه، ترجمه و شرح مصباح الانس، نائیجی، محمد حسین، آیت اشراق، 1398ش
    • ابن فنّاری، محمد بن حمزه، مصباح الانس‌، تهران، انتشارات فجر، ۱۳۶۳ش
    • امین اوحدی و محمدهادی قندهاری، ادوار تاریخ تصوف، دلیل ما، قم، 1399ش
    • باخرزی‏، یحیی، أوراد الأحباب و فصوص الآداب‏، تصحیح ایرج افشار، انتشارات دانشگاه تهران‏، 1383ش
    • بغدادی، مجد الدین، تحفه البرره فی مسائل العشره، محمد باقر ساعدی، مروی، تهران، 1368ش
    • بقلی شیرازی‏، روزبهان، تقسیم الخواطر، دار الآفاق العربیه، قاهره، 1428ق‏
    • بقلی شیرازی‏، روزبهان، رساله القدس‏، انتشارات یلدا قلم‏، تهران‏، 1381ش
    • بقلی شیرازی، روزبهان، کشف الاسرار، مولی، تهران، 1393ش
    • تابنده، علی، خورشید تابنده، نشر حقیقت، چاپ دوم، تهران، 1377ش
    • تهرانی، سید محمد حسین، روح مجرد، 1جلد، انتشارات علامه طباطبایی، مشهد، 1429ق
    • جندی، مویدالدین، نفحه الروح و تحفه الفتوح، مولی، تهران،1396ش
    • جوهری، نجیب الدین رضا، نور الهدایه، علمی، تهران، 1325ش
    • الجیلی، عبد الکریم، الأسفار عن رساله الأنوار فیما یتجلی لأهل الذکر من الأنوار، دار الکتب العلمیه، بیروت‏، 1426ق
    • حسن زاده آملی، حسن، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی‏، چاپ اول، تهران‏ 1378ش
    • حلاج، حسین بن منصور، اخبار الحلاج(دیوان الحلاج)، تصحیح محمد باسل عیون السود، دار الکتب العلمیه، 2002م
    • حمدی زقزوق‏، محمود، موسوعه التصوف الاسلامی، نشر وزاره الاوقاف المجلس الاعلی للشئون الاسلامیه، قاهره‏، ‏ چاپ اول، 1430ق
    • خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، چاپ اول، 1417ق
    • ذهبی، محمد بن احمد، سیر أعلام النبلا، ج20، بیروت، مؤسّسه الرساله، 1993م
    • راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار و طوالع الاسرار در روش سیر و سلوک، تصحیح خیر الله محمودی، نشر دریای نور، 1383ش
    • رازی، نجم الدین، مرصاد العباد‌، به اهتمام محمدامین ریاحی، تهران، انتشارات علمی و‌ ‌فرهنگی، ۱۳۶۵ش
    • زرین‌کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، نشر امیر کبیر، تهران، 1393ش
    • زرین‌کوب، عبدالحسین، دنباله جستجو در تصوف ایران، تهران ۱۳۶۲ش
    • سراج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف‏، تصحیح رینولد آلین نیکلسون‏، مطبعه بریل‏، لیدن‏، 1914م
    • سلمی، عبدالرحمن، طبقات الصوفیه، دار الکتب العلمیه، بیروت‏، 1424ق‏
    • سمنانی، علاءالدوله، مصنفات فارسی سمنانی، مکتوبات، نجیب مایل هروی، انتشارات علمی فرهنگی، 1369ش،
    • صدوق، محمد بن علی، إعتقادات الإمامیه، کنگره شیخ مفید، قم‏، 1414ق‏
    • عطار نیشابوری‏، فرید الدین، تذکره الأولیاء، تصحیح رینولد نیکلسون‏، 2 جلد، مطبعه لیدن‏، چاپ اول، 1905م‏
    • عمید زنجانی، عباسعلی، پژوهشی در پیدایش و تحولات تصوف و عرفان، امیرکبیر، تهران، 1366ش
    • عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ۱۳۷۷
    • عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، زبده الحقائق، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ۱۹۶۱م
    • غزالی، محمد، مجموعه رسائل الإمام الغزالی‏، دار الفکر، بیروت‏، 1416ق‏
    • قراگزلو (مجذوبعلیشاه)، محمدجعفر، رساله العقاید المجذوبیه، بصیرالله نعمت اللهی نوش آبادی، تهران، 1362ش
    • قشیری‏، ابوالقاسم عبدالکریم، منثور الخطاب فی مشهور الابواب(اربع رسائل فی التصوف)، مطبعه المجمع العلمی العراقی‏، بغداد، 1389ق‏
    • قونوی، صدر الدین، کتاب النفحات‏ الالهیه‏، مولی، تهران، 1393ش
    • قیصری، ­داود، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، امیر کبیر، چاپ سوم، تهران، 1370ش
    • کاشانی‏، عبد الرزاق، اصطلاحات الصوفیه، دار الکتب العلمیه، بیروت‏، 1426ق‏
    • کاشانی، عزالدین محمود، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، تصحیح عفت کرباسی و محمدرضا برزگر خالقی، نشر زوار، تهران، 1382ش
    • کبری، نجم الدین، ترجمه فوائح الجمال و فواتح الجلال، ترجمه محمدباقر ساعدی خراسانی‏، تصحیح حسین حیدرخانی مشتاقعلی، انتشارات مروی، تهران‏، 1368ش
    • گنابادی‏، سلطان محمد، تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، 4 جلد، نشر مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، بیروت‏، چاپ دوم‏، 1408ق
    • گنابادی، سلطان محمد، ولایت نامه، حقیقت، تهران، 1380ش
    • لک ‌علی‌آبادی، محمد، حدیث عشق، هنارس، 1397ش
    • محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابی سعید، 1 جلد، الیاس بوراغانسکی‏، سن پطرز بورگ‏، چاپ اول، 1899م
    • مستملی بخاری، اسماعیل، شرح التعرف لمذهب التصوف، 5جلد، انتشارات اساطیر، تهران، چاپ اول، 1363ش
    • معاون الفقراءشیرازی، ابوالحسن، اوصاف الاتقیا در شرح حال احمد وحید الاولیاء، به اهتمام خدیچه پاکیاری، تصحیح بامداد نورانی، شیراز، 1383ش
    • مناوی، محمد عبدالرئوف، الکواکب الدریه، المکتبه الأزهریه للتراث، قاهره، بی‌تا
    • نسفی، عزیزالدین، ‌الانسان الکامل‌، تصحیح ماژیران موله، انتشارات کتابخانه طهوری، بی‌تا
    • نورعلیشاه اصفهانی، محمدعلی، چهار رساله عرفانی از نورعلیشاه، اسرار القلوب، اصول و فروع دین، جامع الاسرار، کنز الرموز، تصحیح محمد ابراهیم ضرابیها، چاپ اول، کهکشان علم، 1398ش
    • هجویری، ابوالحسن علی، کشف المحجوب، تصحیح ژوکوفسکی، والنتین آلکسی یریچ، نشر طهوری، چاپ چهارم تهران، 1375ش
    • همدانی، عبدالصمد، بحر المعارف، تهران، حکمت، 1387ش

    پاورقی ها

    پاورقی ها
    1 ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، فص حکمت ملکی در کلمه لوطی، ص127.
    2 حمدی زقزوق‏، محمود، موسوعه التصوف الاسلامی، ص779.
    3 راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الأنوار و طوالع الأسرار، ص۷۴۱.
    4 گنابادی، سلطان محمد، ولایت نامه، ص۱۹۳.
    5 طهرانی، محمد حسین، روح مجرد، ص13.
    6 «متروحن در عرف تحقیق کسی را گویند که تن او به مداومت مجاهدات و ملازمت خلوات و ریاضات همرنگ جان او شود و حجب جسمانی هم چون دیوار و درِ بسته و امثال ذلک او را از دخول مانع نشود و هرجای اگر حاضر شود و در یک زمان تا مسکنۀ بسیار ظاهر شود و صور خود را همه رعایت تواند کردن.» [جندی، موید الدین محمود، نفحه الروح و تحفه الفتوح، ص۱۱۴.]
    7 عین القضات همدانی، عبدالله، زبده الحقایق، فصل 98، ص99؛ عین القضات همدانی، عبدالله، تمهیدات، ص359.
    8 تروک اربعه (ترک سخن، ترک اجتماع، ترک غذا، ترک خواب).
    9 قیصری، داود، شرح قیصری بر فصوص الحکم، ج۱، ص۴۶۳.
    10 نجم الدین کبری، احمد بن عمر، مرصاد العباد، ص۱۶۴.
    11 عین القضات همدانی، عبدالله، تمهیدات ص 98.
    12 بغدادی، مجد الدین، تحفه البرره فی مسائل العشره، ص102 و 104.
    13 جندی، موید الدین محمود، نفحه الروح، ص150.
    14 غزالی، محمد، مجموعه رسائل الإمام الغزالی، ص505.
    15 ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏1، ص187.
    16 ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، الخلوه المطلقه، ج1، ص453.
    17 عین القضات همدانی، عبدالله، نامه‌های عین القضات، ج3، ص393.
    18 عین القضات همدانی، عبدالله، نامه‌های عین القضات، ج3، ص394.
    19 حسن زاده آملی، حسن، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص318.
    20 ابن عربی، محیی الدین، التدبیرات الالهیه، ص226-228؛ ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، باب۳۶۶، ج3، ص327؛ کاشانی، عز الدین، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ص۲۵۲.
    21 الحجر: 42.
    22 خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغدادی، ج۸، ص119؛ جوهری، نجیب الدین رضا، نورالهدایه و مصدر الولایه، ص۳۷۲.
    23 نیک اقبال، مصطفی، سلوکنامه، ص۷۰۲.
    24 گنابادی، سلطان محمد، تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، ج3، ص186_185.
    25 تابنده، علی، خورشید تابنده، ص848، بخش خاطرات، خاطرات محمد جواد اخوان اراکی.
    26 رک: ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه (اربع مجلدات)، ج‏4، ص84.
    27 راز شیرازی، ابوالقاسم، رساله خطی اسؤله اثنی عشر، السؤال العاشر، ص7.
    28 معاون الفقراء شیرازی، ابوالحسن، اوصاف اتقیاء، ص۱۱۸.
    29 معاون الفقراء شیرازی، ابوالحسن، اوصاف الاتقیاء، ص۱۲۸.
    30 خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۷۰۴.
    31 خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج8، ص122.
    32 ابن عربی، محیی الدین، مواقع النجوم، ص۱۱۹.
    33 سراج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، ص152.
    34 ابن بابویه (صدوق)، محمد بن علی، اعتقادات الامامیه، ص101.
    35 ابن عربی، محیی الدین، مواقع النجوم، ص۱۱۹؛ سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن الحسین، مجموعه آثار السلمی، ج‏3، ص505.
    36 نائیجی، محمد حسین، ترجمه و شرح مصباح الانس ابن فناری، ج2، ص1031.
    37 ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج2، ص621.
    38 قونوی، صدر الدین، نفحات الالهیه، ص78.
    39 المدنی، سلیمان، الموسوعه الصوفیه، ص139.
    40 «زیرا هیمان عبارت است از انقهار عقل از جمال و تحیر عقل در جمال و هر جلالی جمالی در بردارد و آن جمال لطف مستور در قهر الهی است» [حسن زاده آملی، حسن، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص95.]
    41 حمدی زقزوق، محمود، موسوعه التصوف الاسلامی، ص217.
    42 هجویری، ابوالحسن، کشف المحجوب، ص506.
    43 جوهری تبریزی، نجیب الدین رضا، نورالهدایه و مصدرالولایه، ص۲۷۳و265.
    44 ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل، (الانوار)، ج1، ص272.
    45 جیلی، عبد الکریم، الأسفار عن رساله الأنوار فیما یتجلی لأهل الذکر من الأنوار، ص103؛ ابن فناری، محمد بن حمزه، مصباح الانس، ج2، ص110.
    46 بقلی شیرازی، روزبهان، تقسیم الخواطر، ص65.
    47 قونوی، صدر الدین، نفحات الالهیه، ص78.
    48 قونوی، صدر الدین، نفحات الالهیه، ص78.
    49 ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، (عثمان یحی) ج4، ص89.
    50 همدانی، عبدالصمد، بحر المعارف، ص136.
    51 کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، ص227.
    52 «بعضی از مرتاضان اصول ریاضت را چنین گفته‌اند: مشنو، منگر، مگو، میندیش و مباش» [کاشانی، عزالدین، حاشیه مصباح الهدایه، ص۳۱۶.]
    53 ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، حلیه الابدال، ج2، ص4.
    54 ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل، الخلوه المطلقه، ج1، ص443.
    55 التوبه: 91 لَیسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی الْمَرْضی‏ وَ لا عَلَی الَّذینَ لا یجِدُونَ ما ینْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَی الْمُحْسِنینَ مِنْ سَبیلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیم‏.
    56 بقلی شیرازی، روزبهان، عرائس البیان فی حقائق القرآن، ج‏2، ص37.
    57 نوربخش، جواد، حلاج شهید عشق الهی، ص94.
    58 کلابادی، ابوبکر محمد بن ابراهیم، شرح التعرف، ج4، ص1747 و 1749.
    59 راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار و طوالع الأسرار، ص۶۹۶.
    60 ابن ترکه، صائن الدین علی، تمهید القواعد، ص52.
    61 ر.ک: مظفری، سید محمد، فصلنامه الهیات و حقوق، زیر نظر لاریجانی، صادق، شماره 3.
    62 جندی، موید الدین محمود، نفحه الروح، ص148.
    63 «من أراد أن یقف علیه فلیسلک طریق الرجال و لیلزم الخلوه و الذکر فإن الله سیطلعه علی هذا کله عینا فیعلم إن الناس فی عمایه عن إدراک هذه الحقائق» [ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج1، ص120.]
    64 «و علی معارج هولاء الاربعین علمت الطائفه الاربعینیات فی خلواتهم لم یزیدوا علی ذلک شیئا و هی خلوات الفتح عندهم» [ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج2، ص10].
    65 ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل، الخلوه المطلقه، ج1، ص448؛ نورعلیشاه اصفهانی، محمدعلی، جنات الوصال، ص36.
    66 بقلی شیرازی، روزبهان، رساله غلطات السالکین (رساله القدس)، ص106.
    67 باخرزی، یحیی، اوراد الحباب، ص۳۱۲.
    68 نجم الدین کبری، احمد بن عمر، ترجمه فوائح الجمال، ص111.
    69 «بدانکه بنای ریاضت بر گرسنگی است و اگر کسی خواهد که مجاهده کند، گرسنگی نکشد هیچ حاصل نشود» [سهروردی، شهاب الدین یحیی بن حبش، مجموعه مصنفات (بستان القلوب)، ج۳، ص۳۹۹-۳۹۶.]
    70 قشیری‏، ابوالقاسم عبدالکریم، منثور الخطاب فی مشهور الابواب(اربع رسائل فی التصوف)، ص63.
    71 زرین‌کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص118.
    72 ابوسعید ابوالخیر، اسرار التوحید، محمد بن منور، ص27.
    73 عمید زنجانی، پیدایش و سیر تصوف، ص113.
    74 جندی، موید الدین محمود، نفحه الروح، ص150.
    75 حلاج، حسین بن منصور، اخبار الحلاج، لویی ماسینیون، ج۱، ص۴۶،.
    76 کاشفی، حسین، رشحات عین الحیات، ج۲، ص ۵۰۱.
    77 دایه رازی، نجم الدین، مرصاد العباد، ص۲۲۳.
    78 ذهبی، شمس الدین، سیر أعلام النبلاء، ج14، ص66.
    79 ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، حلیه الأبدال، ص7.
    80 جندی، موید الدین محمود، نفحه الروح، ص150.
    81 قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم، الرساله القشیریه، ص544.
    82 انصاری، زکریا بن محمد، نتائج الأفکار القدسیه فی بیان معانی شرح الرساله القشیریه، ج‏4، ص362.
    83 نورعلیشاه اصفهانی، محمدعلی، اسرار القلوب، ص16.
    84 ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ص246.
    85 گنابادی، سلطان محمد، ولایت نامه، ص102.
    86 مجذوب علیشاه کبودرآهنگی، محمدجعفر، العقاید المجذوبیه، ص۳۵.
    87 راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الأنوار و طوالع الأسرار، ص704.
    88 ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، ج2، ص78.
    89 لک ‌علی‌آبادی، محمد، حدیث عشق، ص134.
    90 ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، مجموعه ساعه الخبر، ج‏3، ص484.
    91 غوث گوالیاری، محمد، جواهر خمسه، جوهر سوم، ص60.
    92 جندی، موید الدین محمود، نفحه الروح و تحفه الفتوح، ص۱.
    93 ابن عربی، محی الدین، رسائل ابن عربی، رساله الخلوه، ص57.
    94 سمنانی، علاء الدوله، مصنفات فارسی سمنانی؛ مقدمه؛ ص14.
    95 نسفی، عزیزالدین، الانسان الکامل، ص171.
    96 زرین‌کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص155.
    97 سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، ص262.
    98 ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، تصحیح عثمان یحیی، ج13، ص225؛ عرفان ایران، مجموعه مقالات، شهرام پازوکی، تصوف عاشقانه روزبهان بقلی شیرازی، ش2، ص75.
    99 امین اوحدی و محمدهادی قندهاری، ادوار تاریخ تصوف، ج1، ص330.
    100 ر ک: مقاله نقش اختلالات روانی در تاریخ تصوف، علی اکبر ضیائی.
    101 مناوی، محمد عبدالرئوف، الکواکب الدریه، ج1، ص499.
    102 سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، ص159.
    103 عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص140.
    104 عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء ص 138.
    105 بقلی شیرازی، روزبهان، کشف الاسرار، ص115.
    106 بقلی شیرازی، روزبهان، کشف الاسرار، ص158.
    107 نکته جالب دیگر این است که بیماران اسکیزوفرنی اشتیاق زیادی به نوشتن دارند و در تاریخ عرفان و تصوف نیز این ویژگی در مشایخ صوفیه به وضوح قابل ردیابی است. چنانچه علی محمد باب، موسس بابیه، تنها معجزه خود را نوشتن سریع معرفی می‌کرد. حلاج تند نویسی را خصیصه بارز خود دانسته و در مجلسی واحد، کتاب السیاسه و الخلفاه را برای حسین بن حمدان نوشت.
    خروج از نسخه موبایل