تصوف در میان امت اسلام، ظرفیتها و آسیبهایی برای تشیع و باورهای شیعی دارد که این نوشتار بدون انکار کردن فرصتها و ظرفیت ها، تنها مروری بر آسیبهای این جریان دارد.
فهرست
گونه شناسی نظرات
درباره تصوف اهل سنت، سه دیدگاه رایج ببین شیعیان وجود دارد:
1.تصوف مطلقا آسیب است و باید با رویکرد حذفی به مصاف صوفیان رفت.
2.تصوف مطلقا برای شیعه فرصت و ظرفیت است و باید به دنبال قرابت صوفیه و شیعه باشیم.
3.هرکدام از فرقههای صوفیه، آسیبها و ظرفیتهایی دارند که با شناخت دقیق آنها، میتوان برای مقابله یا سازش با آنها تصمیم گرفت.
این مقاله در صدد نقد دیدگاه دوم است و دیدگاه سوم را به عنوان نظر مختار میپذیرد.
مطلق انگاری در مواجه با تصوف و فرصت پنداشتن کلیت این جریان برای شیعه، آسیبهایی زیادی دارد و راهبرد صحیحی نیست و کسانی که نگاه سطحی و تک ساحتی به تصوف داشته و آن را یک کل منسجم و یکپارچه تصور میکنند، شناخت صحیحی از این جریان هزار رنگ ندارند. هرکدام از فرقههای صوفیه رویکرد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خاص خود را دارند که باید مبتنی بر شناسایی آن موارد، به تصمیم صحیحی رسید.
نقد مطلق انگاری
قول دوم، تصوف را مطلقا فرصت و ظرفیت میداند، با این بیان که:
«سلاسل صوفیه در جهان اسلام، سد محکمی در برابر افکار تکفیریهای سلفی هستند. صوفیه به دلیل پذیرش ولایت باطنی اهل بیت علیهم السلام و تاکید بر مناقب و فضائل معصومین و نفی هرگونه خشونت ورزی و ستیز، قرابت زیادی به تشیع داشته و ظرفیت بیهمتایی جهت ترویج تشیع در جهان اسلام یا وحدت شیعه و سنی ایفا میکنند. از همین رو راهبرد و رویکرد فرهنگ سازان و مبلغین مذهبی، باید اشاعه حداکثری تصوف به ویژه در میان اهل سنت و در گستره جهان اسلام باشد و فعالیتهای انتقادی نسبت به تصوف باید به کلی کنار گذاشته شود. به عبارت دیگر نباید به سمت نقد و طرد و نقض تصوف و تعالیم صوفیه گام برداشت، بلکه با تاکید بر نقاط ایجابی و نادیده گرفتن سلبیات و تعارض ها، تلاش کنیم جهان تسنن را به تشیع نزدیک کنیم.»
اما در نقد نگاه فوق، تلاش داریم از زاویهای دیگر به این مسئله نگاه کرده و برخی از آسیبها و اشکالات این رویکرد را بررسی کنیم:
صعود تصوف و نزول تشیع
این انگاره که: تصوف به دلیل پذیرش ولایت و خلافت باطنی بلافصل امیرالمومنین علی علیه السلام ظرفیت بهتری برای ترویج تشیع و مکتب اهل بیت علیهم السلام است، سخن صحیحی نیست. اگرچه در نگاه اول ممکن است گفته شود صوفیان در این سخن، هم نظر با شیعیان بوده و هردو، به ولایت باطنی بلافصل و مناقب و فضائل اهل بیت علیهم السلام باوری راسخ دارند و این موضوع به نفع جهان شیعه است.
اما خواهیم گفت که از منظری دیگر، این رویکرد کاملا به ضرر تشیع و مکتب اهل بیت علیهم السلام است.
توضیح بیشتر اینکه:
باری، صوفیان از ولایت و امامت و مناقب اهل بیت علیهم السلام دم میزنند و آن را اثبات میکنند. اما این تنها بخشی از رویکرد و آموزه آنهاست، بخش دوم نگاه و آموزههای آنها چنین است که «آنها همین ولایت و مناقب را برای اقطاب خود اثبات میکنند» به عبارت دیگر صوفیه، حضرت علی علیه السلام را دارای مقام ولایت باطنی میدانند و خود را جانشین و خلیفه زنده و حاضر آن حضرت معرفی میکنند!
حال سوال میشود، با توجه به اینکه در زمان حاضر، صوفیان به دنبال یک قطب و مرشد زنده و حاضر و ظاهر هستند، اگر یک مبلغ شیعه به مناطق صوفی نشین رفته و مدام از کتابهای صوفیه، فضائل و مناقب و ولایت اهل بیت علیهم السلام را بازگو کند، در این صورت بیشترین کسی که از این مباحث نفع میبرد کیست؟
1.به نفع تشیع و مرام و مکتب اهل بیت علیهم السلام
2.به نفع اقطاب و مشایخ صوفیه
طبیعی است که بیشتری کسی که نفع میبرد، قطب و مرشد حال حاضر دراویش است که مدعی است همان مناقب و فضائل و ولایت اهل بیت علیهم السلام را یدا به ید و سینه به سینه دریافت کرده است. باری، اگر در زمان حضور امام معصوم علیه السلام بود، شاید میگفتیم که ترویج فضائل اهل بیت علیهم السلام، مردم به سمت امام حی حاضر و ظاهر سوق میدهد اما اکنون که امام در پرده غیب بوده و ظاهر نیستند تکلیف چیست؟
محمد الکسنزان قطب فرقه قادریه کسنزانیه در کتاب موسوعه الکسنزان، ابتدا حدیث غدیر را نقل میکند و سپس میگوید این ولایت حضرت که در روز غدیر تبیین شد، ابتدا به عبدالقادر گیلانی رسید و سپس به اقطاب بعدی سلسله و اکنون همین ولایت را قطب حاضر فرقه کسنزانی (یعنی نهرو کسنزان) دارد:
«لقد کان انتقال زمام الدوله الروحیه من ید حضره الرسول الاعظم صلی الله تعالی علیه و سلم إلی الإمام علی کرم الله وجه فی غدیر (خم) حیث أعلن ولایته هذه بقوله:
من کنت مولاه فهذا علی مولاه
استمرت ولایه الدوله الروحیه تنتقل یداً بید من شیخ إلی الشیخ حتی زمن السید الشیخ الغوث عبد القادر الکیلانی قدس الله سره العزیز، حیث أعلن أول مره فی التاریخ الصوفی الإسلامی تأسیس أرکانها، فکان أن تعین هو فی وقته الغوث الأعظم أو رئیس الدوله الروحیه، وتعین نوابه من الأقطاب والأوتاد والإبدال والنجباء.. وهکذا استمرت رئاسه الدوله الروحیه من شیخ إلی شیخ، وکل سلطان زمان یعید ترتیب أعداد نواب الدوله وأرکآنها بما یتناسب وعصره، حتی انتهی أمر الدوله الروحیه إلی حضره الشیخ عبد الکریم شاه الکسن- زان قدس الله سره العزیز الذی أخذ عهداً من الله ورسوله صلی الله تعالی علیه و سلم بأن لا تخرج السلطنه الروحیه من العائله الکسن- زانیه إلی قیام الساعه.»[1]الکسنزان، محمد، موسوعه الکسنزان، ج8، ص198.
مکتب هزار رنگ و اندیشه
تصوف یک جریان عرفانی است و عرفان یعنی باطن گرایی و هرجا باطن مطرح باشد، لاجرم میبایست ظاهری هم وجود داشته باشد تا از آن ظاهر ارتزاق کند. کارایی این مکتب چنین است که ظواهر را تشدید کرده و عمق و معنای جدید میبخشد. پس اگر در ظاهر یک مذهبی مثل مذهب احناف، شیعیان رافضی معرفی شده و جهاد با آنها واجب باشد، تصوف این انگاره را باطل و حذف نمیکند، بلکه رویکرد را تشدید میکند. بلکه تصوف تصوف، به این جهاد رنگ قدسی و ماورائی میزند و کشتن شیعیان را امری قدسی و الهی معرفی میکند.
فضل بن روزبهان خنجی از صوفیان شاخص عصر عثمانی بود، وقتی قصدداشت محمد شیبانی را به جنگ با صفویه تحریک کند، او را امام زمان نامیده و تبعیت از او را واجب عنوان کرد و گفت: «در زیر عَلَم حضرت امام زمان و خلیفه الرحمن»، یعنی محمدخان شیبانی، روانه غزا شوید![2]خنجی، فضل الله بن روزبهان، مهمان نامه بخارا، ص45.
تصوف و شورش مسلحانه
دیگر انگاره اشتباه این است که «تصوف و صوفی گری همواره با نزاع و جنگ و نبرد مخالفت دارد.»
هرگز نباید پنداشت تصوف، با ستیز مخالف است و هم از نظر اعتقادی و هم از نظر تاریخی، خلاف این انگاره اثبات شده است.
قیام و شورش مسلحانه علیه حاکم طبق شریعت اهل سنت جایز نیست اما در طریقت روا شمرده میشود. تمام فرقههای صوفیه از اصل واحدی تبعیت میکنند که عبارت است سرسپردگی و تبعیت محض از مرشد. اگر در یک فرقه صوفیانه، شیخ طریقت گرایش به اموری چون قتال و جهاد و تکفیر شیعه و غیره داشته باشد، تمام مریدان به این سمت حرکت میکنند. عمده قیامهایی که در طول تاریخ در ایران انجام شده است، از سربداران تا صوفیه در بستر طریقت و عرفان بود و نه شریعت و مذهب.
صوفیه و شیعه کشی
این انگاره که «تصوف با تکفیر و قتل شیعه مخالف است» صحیح نیست و در طول تاریخ بطلان آن ثابت شده است.از گذشتههای دور، برخی فرقهها و جریانات صوفیه، اهل جهاد و تکفیر شیعه بودند و این موضوع تضادی با اصل صوفی گری نداشت. مثلا مشهور است که فتیان و عیاران در سوریه در حوالی سده ششم هجری، به شدت ضد شیعه بودند و شیعیان را هرکجا که میدیدند به قتل میرساندند. ابن جبیر اندلسی در کتاب «الرحله» تألیف (م 614 ه) مینویسد: سنیون یدینون بالفتوه و بامور الرجوله کلها… و اذا قسم احدهم بالفتوه بر قسمه و هم یقتلون هؤلاء الروافض این ما وجدوهم و شأنهم عجب الانفه و الاتلاف»[3]همدانی، سید علی، احوال و آثار میر سید علی همدانی(شش رساله)، رساله فتوتیه (احوال و آثار میر سید علی همدانی)، … ادامه پاورقی
ابونعیم اصفهانی، در کتاب مشهور حلیه الاولیاء حکم قتل شیعیان را با استناد به یک حدیث جعلی هم صادر میکند و میآورد:
«قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم: «یکون فی آخر الزمان قوم ینبزون الرافضه یرفضون الاسلام و یلفظونه فاقتلهم فانهم مشرکون.»[4]رک: ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیه الاولیا، ج4، ص95؛ برخی دیگر از نقلهایی که آورده است چنین … ادامه پاورقی
در طول تاریخ، موارد بسیار زیادی از صدور حکم قتال شیعیان و وجوب محاربه و مقاتله با آنها از جانب صوفیان صادر شده است. به عنوان یک نمونه، روزبهان خنجی و محمد پارسا[5]محمد پارسا قتال با شیعیان را واجب کفایی میدانست. اما خنجی آن را واجب عینی میدانست و خطاب به او میگوید: … ادامه پاورقی (از مشایخ فرقه صوفیه نقشبندی یا قادریه) دو تن از چهرههای طریقتی شاخصی بودند که قتال با شیعیان را واجب میدانستند. خُنجی با صدور فتوا به وجوب عینی غزای «مرتدان طاغیه سرخ» محمدخان شیبانی، سلطان اوزبک را به بن بست رویارویی نظامی با شاه اسماعیل صفوی راند.
عراق
در سال 2016 میلادی یکی از انشعابهای فرقه صوفیه نقشبندیه در کشور عراق که موسوم به «سلسله طریقه النقشبندیه» است با داعش بیعت کرده و علیه شیعیان مشغول نبرد شدند. معاون صدام عز ابراهیم الدوری نیز که از صوفیان نقشبندی بود، وظیفه ساماندهی این گروهها را بر عهده داشت.
شبهه قاره
در هندوستان و پاکستان مکتب دیوبندی غلبه دارد که تلفیقی از تصوف و نص گرایی افراطی است و حتی شاخه نظامی مستقلی موسوم به «سپاه صحابه» دارند که ترورهای متعددی علیه شیعیان آن خطه انجام داده است.
افغانستان
در افغانستان، که مدت هاست جماعت طالبان (که از فرقه دیوبندی بوده و دیوبندی هم صوفی مسلک هستند) حکومت را در دست گرفتهاند گرایشهای صوفیانه دارند و علی رغم تفکراتی که درباره جهاد و قیام و به کار گیری خشونت دارند، تصوف مآبی خود را کنار نگذاشتند و حتی مجالسی از سماع آنها هم منتشر شده است. دیبوندیها شخصیتهای جهادگر و تکفیری فراوانی داشتند که عبد المالک ریگی از آخرین و خبیثترین آنها بود.
حجاز و آفریقا
در منطقه حجاز و یمن و سودان و… فرقهای به نام اِدْریسیه، یا احمدیه وجود دارد که از شاخههای طریقت شاذلیه است و در اوایل سدۀ ۱۳ق توسط احمد بن ادریس بنیاد نهاده شد. ابن ادریس رهبر صاحب نام این طریقت صوفیانه، عقائدی کاملا سلفی داشت. او حتی محمد بن عبدالوهاب را به عنوان یک مجدد و احیاگر بینهایت ستایش میکرد. به همین دلیل میگویند طریقت ادریسیه نزدیکترین و بیشترین شباهتها را به افکار وهابیان دارند.
در آفریقا طریقت صوفیه سَنوسیه یک جنبش عرفانی با عقائد و باورهای سلفیه و وهابی مسلک است که حتی بعضی از باورهای متمایز وهابیت مثل انکار واسطه و شفیع برای شفاعت نزد خدا را مطرح کرده و در ساحت اجتهاد و تقلید خود را یک جریان اجتهادی فقهی میبیند، یک جنبش توحیدی است که سعی دارد تمام طریقههای قبل از خود را دربر بگیرد، نسبت به ظواهر متون دینی از جریانهای گذشته پایبندتر است، باطنیگری را نفی میکند و اشتباهات گذشتگان را کنار مینهد.[6]جنبش سنوسیه یک جنبش تجدیدنظر طلب نسبت به تراث صوفیه پیش از خود به شمار میرود. و به این طریقه و طریقههایی چون … ادامه پاورقی
مصر
در کشور اخوان المسلمین، جریان اخوان المسلمین از مهمترین و تاثیرگذارترین جریانهای اسلامی این کشور است که مدتی هم حکومت آنجا را بر دست داشت. اخوان المسلمین را یکی از مشایخ صوفیه به نام حسن البنا تاسیس کرده است که خود و پدرش عضو طریقت شاذلیه حصافیه بودهاند. البنا، سازمان اخوان را بر اساس ارزش ها، الگوها و مبانی صوفیانه پیریزی کرده است و این موضوع مورد تصدیق غالب کارشناسان این رشته است. ذکر جمعی، معرفی رهبر سازمان به عنوان مرشد و بحث بیعت با مرشد، نظام سلسله مراتب عرفانی (محب، تابع مبایع، برادر مساعد و…) بحث موالید اولیاء و… همه از نشانههای این تاثیرپذیری در سازمان اخوان است. اما در عین حال، سازمان اخوان المسلمین نه تنها رابطه خوبی با ایران و شیعیان ندارد بلکه به یکی از موانع ارتباط جمهوری اسلامی ایران با اعراب و مصریان تبدیل شده است.
ترکیه
در ترکیه، گروه اسلام گرای فتح الله گولن از جریاناتی است که صبغه صوفیانه پررنگی دارد با این وجود شخص گولن و دیگر رهبران جریان گولنیست، موضع گیریهای صریح و تندی علیه شیعیان اثنی عشری و ایرانیان داشته و در این زمینه تا مرز تکفیر هم پیش رفتهاند. گولن که حتی بر اساس باورهای صوفیانه خود مدعی مهدویت هم شده است، [7]رسانههای ترکیه «ادعای مهدویت «فتح الله گولن»!» http: //www.asriran.com. در یک مصاحبه عمومی، هشدار میدهد که اگر قدرت را در دست بگیرد شیعیان را تکه تکه خواهد کرد.
غرب
در مغرب زمین، هشام کبانی داماد و جانشین ناظم حقانی قطب متنفذ فرقه نقشبندیه حقانی است که ساکن آمریکا بوده و با رهبران آمریکا میانه خوبی دارد. کبانی موضع گیریهای ضد ایرانی متعددی اتخاذ کرده است به طوری که در اقدامی تعجب برانگیز در دیدار با بوش، خواستار حمله نظامی به ایران میشود و ایران را به مزدور کردن دانشمندان هستهای به منظور ساخت کلاهکهای هستهای و ایجاد نا آرامی در منطقه متهم میکند.کبانی در مقالهای که به بررسی وضعیت مسلمانان جهان میپردازد، حکومت ایران را یک حکومت غیر قانونی معرفی میکند که مردمش را به ستوه آورده است و معتقد است در صورتی که نظام ایران تغییر کند، این موضوع بر همه مسلمانان جهان تاثیر واقعا مطلوب و عظیمی خواهد داشت.[8]جمعی از نویسندگان، اطلس رهبران اهل سنت، ص414.
در خود ایران هم دراویش نقشبندیه به رهبری عثمان سراج الدین گروه تروریستی رزگاری را تشکیل داده و علیه شیعیان قیام کرده و کشتن ده شیعه را مساوی با رفتن به بهشت میدانستند. همچنین در مدت زمانی، قادریه کسنزانیه با فرقه دموکرات در کردستان همکاری داشته و در اوائل انقلاب اسلامی ایران، مدتی علیه مردم منطقه و ارتش و انقلابیون میجنگیدند. یا دراویش قادریه صولهای به رهبری شیخ هادی با ساواک همکاری داشتند و در روز بیست و سوم بهمن ماه ۱۳۵۷ با هماهنگی او به شیعیان انقلابی آن منطقه حمله کردند و تعدادی از شیعیان را با کمک شیخ هادی و ساواک شهید کردند.
گروه تروریستی رزگاری (عثمان نقشبندی)ایران |
تصوف و سلفیه
از دیگر اغلاط مشهور، این انگاره است که: «تصوف با سلفی گری سازگاری ندارد و سلفیان همواره و به صورت مطلق در برابر صوفیان هستند»
تصوف در جهان اهل سنت نماینده عرفان و معنویت گرایی است و هر نقدی نسبت به تصوف وجود دارد، اولا از نوع درونی و با فرض پذیرش اصل آن است و ثانیا نقدها در برخی مسائل حاشیهای و اضافی مثل رقص سماع و شطح گویی و… است. سلفیان گذشته و نوسلفیان و طوائف موسوم به جهادی نه تنها اصل و اساس جریان تصوف را تایید میکنند بلکه مروج آن هم بوده و هستند. در طول تاریخ، سلفیهای بزرگ و صاحب نام اهل سنت مانند ابن کثیر دمشقی، [9]صفدی که شاگرد ابن تیمیه و ابن کثیر بود در مورد ابن کثیر دمشقی مینویسد: «أن ابن کثیر تصوف علی طریقه سیدی أبی … ادامه پاورقی شمس الدین ذهبی، [10]شمس الدین ذهبی در طریقت سهروردیه سلوک میکرد. وی مینویسد: «البسنی خرقه التصوف شیخنا المحدث الزاهد ضیاء … ادامه پاورقی ابن قیم جوزی[11]ابن قیم جوزی (751ق) که شاگرد برجسته مکتب ابن تیمیه بود، همانند استادش اصل جریان تصوف را پذیرفته و این پدیده را … ادامه پاورقی یا آلوسی[12]ابوالثناء شهاب الدین محمود آلوسی بغدادی مولف تفسیر روح المعانی، از مفسران سده سیزدهم قمری است که پیرو طریقت … ادامه پاورقی و در راس آنها ابن تیمیه[13]جورج مقدسی مستشرق لبنانی الاصل در مقالهای تحت عنوان «ابن تیمیه صوفی من الطریقه القادریه» انتساب این تیمیه … ادامه پاورقی، کلیت و اساس جریان تصوف را پذیرفته و صوفی گری در چارچوب شرع را امری مستحسن و روا میشمارند.[14]ابن تیمیه مینویسد: و قد انکر علی (علی ابوحامد الغزالی) طائفه من اهل الکلام و الرای کثیرا مما قاله من الحق و … ادامه پاورقی
ابن تیمیه و صوفیه
ابن تیمیه صوفیان را به سه دسته تقسیم میکند: صوفیه الحقایق، صوفیه الارزاق و صوفیه الرسم. به نظر او تنها گروه اول اهل زهد و عبادت و از صدیقین اند. او زهّاد بصره را از این جمله میداند. صوفیان ارزاق ساکنان خانقاهاند و صوفیان رسوم نیز به لباس و آداب ظاهری و انتساب به صوفیان اکتفا کردهاند.[15]ابنقیم جوزیه، محمد بن ابیبکر، مدارج السالکین، ج2، ص368؛ ج11، ص19. ابن تیمیه در تعریف تصوف میگوید: «التصوف: زاویه من زوایا السلوک الحقیقی، و تزکیه النفس و تهذیبها، لتستعد لسیرها الی صحبه الرفیق الاعلی، و معیه من تحبه»[16]ابن تیمیه، أحمد بن عبدالحلیم، اقتضاء الصراط المستقیم مخالفه أصحاب الجحیم، ج2، ص317.
طبق گفتار ابن تیمیه، تصوف اصیل که همان صوفیه حقایق هستند، عاری از لغزش و بدعت است و دو قسم دیگر از صوفیان غیر متشرع را نباید به حساب اصل تصوف گذاشت.[17]قد انتسب الیهم طوائف من اهل البدع و الزندقه ولکن عند المحققین من اهل التصوف، لیسوا منهم…. [ابن تیمیه، أحمد … ادامه پاورقی
بدین ترتیب، ابن تیمیّه به عنوان بنیان گذار و مبدع برخی باورهای مهم وهابیت، با همه صوفیه سر مخالفت ندارد و صوفیانی که تحت عنوان مکتب صحو شناخته میشوند مانند ابوالقاسم جنید بغدادی، سهل تستری، عمروبن عثمان مکی، ابوطالب مکی، محمد بن علی، ابوعبدالرحمن سلمی و عبدالقادر گیلانی را تایید و تمجید میکند[18]این تیمیه میگوید: فاما شیوخ الصوفیه المشهورون عند الامه الذین فهم فی الامه لسان صدق مثل ابی القاسم الجنید و … ادامه پاورقی و حتی برخی از صوفیان مکتب سکر مانند بایزید بسطامی را نیز چنانچه اعمالشان مخالف شرع نباشد معذور میداند و آنها را از پیروان وحدت وجود، مانند ابن عربی و حلاج، جدا میکند.[19]ابن تیمیه، أحمد بن عبدالحلیم، بیان تلبیس الجهمیه، ص73؛ ابن تیمیه، أحمد بن عبدالحلیم، مجموعه الرسائل و … ادامه پاورقی ابن تیمیه میگوید خود صوفیان هم مخالف حلاج و اهل حلول بودند و نباید این عقیده را به تمام صوفیان نسبت داد.[20]و شیوخ الصوفیه المشهورون من ابرا الناس من هذا المذهب، و ابعدهم عنه، و اعظمهم نکیرا علیه و علی اهله و للشیوخ … ادامه پاورقی ابن تیمیه و ابن قیم و شاگردانش، حتی نسبت به اقوال عرفانی اشخاصی چون خواجه عبدالله انصاری حنبلی هم دست تاویل و توجیه برده و میگویند او قائل به وحدت شهود بوده است و نه وحدت وجود و لذا نقدی بدو وارد نیست![21]ابنقیم جوزیه، محمد بن ابیبکر، مدارج السالکین، ج1، ص264؛ ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج18، ص510.
ابن تیمیه در آثارش نه تنها از مشایخ اولیه تصوف دفاع کرده است بلکه به مذاق و گفتمان صوفیه نیز قلم زده است. از جمله آثار او در این زمینه عبارت است از: «التُحفه العراقیه فی الاعمال القلبیه» و «قاعده المحبه» و کتاب «الاستقامه» و کتاب «التصوف» و «رساله الصوفیه والفقراء» «الفرقان بین اولیاء الرحمن و اولیاء الشیطان» نوشته است.[22]ابن تیمیه، أحمد بن عبدالحلیم، مجموعه الرسائل و المسائل، ج1، ص84، 94، 186.
محمد عبدالوهاب و تصوف
حتی اشخاصی مانند محمد بن عبدالوهاب هم در آثار خود کلیت جریان تصوف را انکار نکردهاند. طبق گزارشی که فرزندش عبدالله بن محمد عبدالوهاب درباره حقیقت دعوت پدرش میدهد، دیدگاه پدرش درباره تصوف را ذکر کرده و میگوید ما تصوف مبتنی بر شریعت را میپذیریم:
«لا ننکر الطریقه الصوفیه، و تنزیه الباطن من رذائل المعاصی المتعلقه بالقلب و الجوارح، مهما استقام صاحبها علی القانون الشرعی و المنهج القویم المرعی، الا اننا لا نتکلف له تاویلا فی کلامه و لا فی افعاله»[23]عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب، رساله فی بیان حقیقه دعوه والده السلفیه، ص73. [رک: الرویشد، عبدالله بن سعد، حقیقه … ادامه پاورقی
همانطور که برخی مشایخ بزرگ سلفیه، صوفیان را قبول داشته و دارند، بزرگان تصوف هم چنین نگاهی به سلفیان دارند. امروزه صوفیان اهل سنت مثل صوفیان نقشنبدیه و قادریه در کتابهایی که به انتشار میرسانند، نه تنها از ابن تیمیه و سلفیان متعصب بد گویی نمیکنند بلکه بخش عمدهای از حجم آثار خود را به شاهد آوردن و مستند کردن مبانی و آموزههای خود به ابن تیمیه و این قیم و ابن کثیر هستند. مانند کتاب موسوم به «جام شریعت و سندان عشق» که اخیراً توسط یکی از مشایخ نقشبندیه یعنی شمس الحق فقهی نقشبندی مجددی (شاگرد ملا محمد عمر سربازی نقشبندی) نوشته شده است و در سرتاسر کتاب، مبانی نقشبندیه و قادریه را به سخنان ابن تیمیه ارجاع داده و مستند کرده است.
ستایش اهل بیت و مذمت شیعه
برخی گمان میکنند «صوفیان به دلیل ستایش اهل بیت علیهم السلام، به شیعیان نزدیکی بیشتری دارند.»
اهل بیت علیهم السلام در اسلام، خورشید تابانی هستند که هرکس به دنبال روشنی یافتن و ارتباط فزونتر با آنهاست. مکاتب بزرگ کلامی اهل سنت مثل معتزله و اشاعره مدعی اند که مشایخ ما شاگرد آن حضرت بودند، فقهای اربعه تسنن هرکدام به نوعی خود را شاگرد حضرات اهل بیت میدانستند.[24]«و قد عرفت أن أشرف العلوم هو العلم الإلهی لأن شرف العلم بشرف المعلوم و معلومه أشرف الموجودات فکان هو أشرف … ادامه پاورقی به همین منوال، اهل طریقت و تصوف نیز به طریق اولی میبایست خود را منسوب به امامان ما میکردند. پس نباید پنداشت که چون صوفیان خود را منسوب به امامان شیعه میکنند، تقرب بیشتری به شیعه و باورهای شیعی دارند.
مدح و ستایش اهل بیت علیهم السلام و حتی پذیرش ولایت عرفانی و معنوی آنها، به معنای نزدیکی به تشیع و قرابت به شیعیان نیست؛ زیرا صوفیان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه واله را متمایز از تشیع امامیه میبینند و این دو را کاملا از همدیگر تفکیک میکنند.
عطار نیشابوری که مشهور به مدح اهل بیت علیهم السلام درباره شیعیان میگوید:
گشتهام از رافضی بیزار هم****زآنکه او گشته به پستی متّهم
هرکه راه زشتکیشان میرود****رافضی هم مثل ایشان میرود
رافضی آنکو ز دین بیگانه است****گشته از دین با بدی همخانه است
ای منافق رافضی ما را مدان****زآنکه ما داریم حبّ خاندان[25]عطار نیشابوری، فریدالدین، مظهر العجائب و مظهر الاسرار، ص134.
مستملی بخاری از مولفین نخستین صوفیه درباره پستترین فرقه ها، به شیعیان امامیه اشاره کرده و مینویسد:
«دیگر گروه رافضیان و ناصبیاناند که پشتاپشتاند. رافضیان اندر دعوی محبت اهل بیت غلو کردند و با صحابه رسول صلی الله علیه عداوت کردند… باز ناصبیان اندر دعوی محبت صحابه غلو کردند و با اهل بیت عداوت کردند… باز ما که سنیانایم اندر میان هر دو گروه بایستادیم و با هر دو حرب کردیم. و ما از رافضی بیزار، و رافضی نزدیک ما کافر؛ از بهر آنکه رافضی مبغض صحابه رسول باشد و مبغض صحابه کافر باشد.»[26]مستملی بخاری، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج1، ص461.
شاه نعمت الله ولی میگوید:
رافضی کیست؟ دشمن بوبکر****خارجی کیست دشمنان علی
رافضی نیستم ولی هستم**** مؤمن پاک و خصم معتزلی[27]شاه نعمت الله ولی، نورالدین، دیوان، ص791.
ابن عربی که او نیز رسالهای درباره صلوات بر دوازده معصوم را بدو نسبت دادهاند درباره شیعیان امامیه میگوید که شیطان، شاگرد این شیعیان است:
«إن الشیطان فی تلک المسائل تلمیذ له یتعلم منه و أکثر ما ظهر ذلک فی الشیعه و لا سیما فی الإمامیه منهم فدخلت علیهم شیاطین الجن أولا بحب أهل البیت»[28]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج1، ص282.
تصوف و تاسیس ادبیات تکفیر شیعه
بسیاری از صوفیان اهل تکفیر شیعه بودند و حتی میتوان گفت صوفیان از پایه گذاران ادبیات تکفیر شیعه بودهاند.[29]شفیعی کدکنی مینویسد: «هر قدر میان تعلیمات بوسعید بر نفی خودخواهی و نفس پرستی و اخلاص است، زندگی و روحیه شیخ … ادامه پاورقی در تاریخ اسلام دشمنان شیعیان امامیه، این طائفه را با واژه رافضی به معنای «خارج شده از دین» مینامیدند و رسالههایی با عناوینی چون «رد الروافض» نگاشته و در این کتابها به تکفیر شیعیان و رد باورهای آنها میپرداختند. باید دانست که اصحاب تصوف و طریقت، صاحب اولین نگاشتههای ضد شیعه یا همان رد الروافضها بودهاند! در ادامه به برخی از این آثار اشاره میکنیم:
-حارث بن اسد محاسبی (م165ق) که اولین متون مکتوب در تصوف را بدو نسبت میدهند، دارای رسالهای موسوم به الرد علی الرافضه بوده است.[30]محاسبی، حارث بن اسد، کتاب التوهم (آداب النفوس)، تحقیق عبد القادر احمد عطا، ص150.
-حکیم محمد بن علی ترمذی (م295 ق) از متعصبترین صوفیان است که به شدت ضد شیعه بود. او رسالهای به نام «رد الروافض» نگاشته و سختترین مواضع را علیه تشیع اتخاذ کرده و بیشترین اهانتها و دشنامها را نثار امامیه کرد.[31]ترمذی در کتاب خود نقلهایی را مطرح کرده است که حتی ابن تیمیه هم جرئت بیان آنها را نداشت. او حدیث ثقلین را به … ادامه پاورقی[32]و من حدیث آخر: ویل لامتی من آل ابی طالب، ویل لآل ابی طالب من امتی.و ان هذه الطائفه الزائغه قلوبهم، المفتونه بحب … ادامه پاورقی
-ابونُعیم اصفهانی (336-430ق) صاحب کتاب معروف حلیه الاولیاء که سرشار از مدح و ستایش اهل بیت علیهم السلام است، رسالهای موسوم به «الرد علی الرافضه» دارد![33]ذهبی، شمس الدین محمد، سیر اعلام النّبلاء، ج17، ص453.
-یوسف اعور واسطی شافعی (قرن هفتم ق) نیز صاحب کتاب مهم و تاثیرگذاری در نقد شیعه است به نام «الرّساله المعارضه فی الرّد علی الرافضه»[34]عزّ الدین حسن بن شمس الدّین مهلّبی حلّی در سال 840، کتاب الأنوار البدریه فی کشف شبه القدریه را در پاسخ به کتاب … ادامه پاورقی اما این شخص از مشاهیر تصوف عصر خویش بود و میرلوحی در سلوه الشیعه به افکار صوفیانه او مثل رقص سماع و… اشاره میکند.[35]میرلوحی سبزواری اصفهانی، سیدمحمد، سلوه الشیعه، ص113؛ افندی، عبدالله بن عیسیبیگ، ریاض العلماء و حیاض … ادامه پاورقی
-طبق قولی، عبدالرحمن جامی (817ق) که به دشمنی با شیعیان شهره بود، [36]حکمت، علی اصغر، عبد الرحمن جامی، ص51: از آنجا که جامی در هرات از اجله پیشوایان و علماء اهل سنت و جماعت بشمار … ادامه پاورقی کتابی هم در رد تشیع داشت. وجود اشعار او در نقد شیعیان محرز است.[37]حاجی خلیفه، مصطفی بن عبداﷲ، کشف الظنون، ج2، ص996: سلسله الذهب فارسی منظوم لمولانا نور الدین عبد الرحمن بن أحمد … ادامه پاورقی
محمد غزالی (505ق) از دیگر رهبران صوفی است که در کتاب المنفذ من الضلال، علیه شیعیان و عقائد شیعه سخن میگوید.[38]جزائری، نعمت الله، انوار النعمانیه ج2، ص196: درباره محمد غزالی آورده است: «و من ذلک الاعتقاد ان افضلهم الغزالی و … ادامه پاورقی
-فضل بن روزبهان خنجی (850ق) کتاب «ابطال نهج الباطل و اهمال کشف العاطل» را در رد نهج الحق علامه حلی مینگارد و نورالله شوشتری که احقاق الحق را در نقد کتاب فضل بن روزبهان مینویسد و به همین دلیل به شهادت میرسد. درحالیکه همین شخصیت فضل بن روزبهان کتابهایی در مناقب و مدائح ائمه اثنی عشر دارد از جمله کتاب فضائل علی علیه السلام یا کتاب مشهور «وسیله الخادم الی المخدوم در شرح صلوات چهارده معصوم» که به کوشش رسول جعفریان منتشر شده است.[39]فرار خنجی از اصفهان به دلیل بدگوییهای او نسبت به اجداد شاهان صفوی در کتاب عالم آرای امینی و همچنین فحاشیاش … ادامه پاورقی
-ابن حجر هیتمی (م929ق) صاحب کتاب الصواعق المحرقه فی الردّ علی اهل البدع و الزندقه که مفصل به نقد عقائد شیعه پرداخته است ابن حجر ساکن مصر و صوفی مسلک بود.
– احمد سرهندی نقشبندی (م971ق) از دیگر اقطاب بزرگ فرقه نقشبندیه است که کتاب مشهوری به نام رد الروافض دارد.
-در اواخر قرن 11ﻫ.ق فردی به نام محمد بن عبدالرسول برزنجی شافعی کتاب النواقض لبنیان الروافض که سر سلسله صوفیان برزنجی بود، کتاب مخدوم شریفی را باز نویسی کرده و آن را نواقض الروافض نامید. او در بازنوشته خود مطالبی را که بیشتر جنبه تاریخی داشته، از کتاب حذف کرده و گاه چیزی هم به آن افزوده است.[40]بغدادی، اسماعیل، هدیه العارفین، اسماء المؤلفین و آثار المصنفین، تعلیقات، ج2، ص111.
-شاه ولی الله دهلوی نقشبندیه (1114ق) بر کتاب رد الروافض احمد سرهندی شرح و تعلیقه زده و آن را تایید کرده و ترویج میدهد.[41]کاشفی، حسین، رشحات عین الحیات، ص467: «قال الشیخ الأجل شاه ولی اللّه المحدث المفسر الدهلوی قدّس سرّه فی دیباجه … ادامه پاورقی پسر ولی الله یعنی عبد العزیز دهلوی از مشایخ فرقه نقشبندیه، کتاب مشهور تحفه اثنی عشریه را در رد تشیع مینگارد.
-شهاب الدین آلوسی (1217ق) از پیروان و مشایخ فرقه نقشبندیه و صاحب تفسیر مهم عرفانی «روح المعانی» است که کتابی رد نقض باورهای شیعه به نام «رساله فی الامامه رداً علی الشیعه» دارد.
– نواده او به نام محمود شکری آلوسی (1273ق) از سلفی-صوفیانی بود که با شیعه بسیار دشمنی میکرد، تا جایی که علیه شیعه، چند کتاب نوشت. او از هیچ دروغی علیه شیعه کوتاهی نکرده و غیر منصفانه، عقاید شیعه را مورد هجمه قرار میدهد. بسیاری از اوقات عقایدی را به شیعه میچسباند، که دروغ محض است. کتاب «صب العذاب علی من سب الأصحاب»، یکی از آن کتابهاست وی علوم را بر منهج صوفیان سنی، که روش آبا و اجدادش بود، آموخته بود، اما با مطالعه کتابهای ابن تیمیه و ابن قیم جوزیه، گرفتار سلفیت و وهابیت شد، تا جایی که «کامل رافعی» در توصیف او میگوید: تاکنون کسی را مثل او (محمد شکری آلوسی)، ندیدم که اینگونه بر آثار ابن تیمیه و ابن قیم تسلط داشته باشد.[42]آلوسی، یک سلفی وهابی بود که به عقاید محمد بن عبدالوهاب عشق میورزید؛ از همین رو بر برخی از کتابهای محمد بن … ادامه پاورقی
مواردی که در بالا ذکر شد صرفا کسانی بودند که کتاب و اثری مستقل در نقض و رد شیعه داشتند. اما در لابه لای آثار و کتب صوفیه هم موارد فراوانی از دشنام گویی و اهانت به شیعیان امامیه و رد باورهای آنها را میتوان پی گرفت. اساسا بسیاری از مشایخ بزرگ صوفیه مثل نجم الدین رازی دایه در مرصاد العباد و هجویری در کشف المحجوب و شاه نعمت الله ولی، شرط ورود به عالم تصوف را، پذیرش مذهب اهل تسنن و باورهای کلامی آنها میدانستند.[43]دایه رازی، نجم الدین، مرصاد العباد، ص125.
حکایات ستیز با شیعیان
حکایات و گزارشهای تاریخی فراوانی درباره دشمنی و ستیز صوفیان و مشایخ بزرگ صوفیه با شیعیان وجود دارد که در اینجا صرفاً چند مورد نقل میشود:
در کتاب تذکره الاولیاء عطار نیشابوری آورده است: «ابوالقاسم نصرآبادی (از شاگردان حلاج و از مشایخ بزرگ مکتب تصوف خراسان) گفت: یک روز در مکه مردی را دیدم که بر زمین افتاده بود و جان میداد. خواستم حمدی بر او بخوانم تا از آن حالت نجات یابد که ناگهان صدایی از شکم او به گوش رسید که میگفت این سگ را رها کن، زیرا او دشمن ابوبکر است»[44]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص690.
در کتاب مناقب غوثیه محمد صادق شهابی قادری، که درباره مناقب عبدالقادر گیلانی میباشد آمده است:
«یک شیعه رافضی از غوث اعظم (عبدالقادر گیلانی) سؤال میکند در این دیار مذهبها بسیارند، هر مذهبی که حق باشد مرا اشارت فرما. عبدالقادر از او میخواهد قبل از خواب غسل کند و لباس پاکیزه بپوشد تا به پاسخ خود برسد. در خواب، قیامت را میبیند درحالی که فرشتگان و حضرت علی و صحابه اش مسئول تقسیم بهشت و جهنم هستند. این شخص رافضی از امیرالمؤمنین سؤال میکند بهشتیان و جهنمیان چه کسانی هستند؟ ایشان میفرمایند: دوزخیان، رافضیان هستند و آنان که به بهشت رفتند اهل تسنن. روز بعد پیش از آنکه مطلبش را با غوث اعظم در میان بگذارد، وی، او را از خوابی که دیده آگاه میکند. رافضی نیز از عقیدۀ باطل خود توبه میکند و به طریقۀ قادریه نایل میگردد.»[45]شهابی قادری، محمد صادق، مناقب غوثیه، منقبت شماره 63، برگ 177.
احمد سرهندی مجدد الف ثانی، از مشاهیر فرقه نقشبندی که در دوران صفویه، در آتش نزاع شیعه و سنی دمیده و کتابی علیه شیعه نگاشته و در آن حکم به تکفیر و قتل شیعیان داده و این کتاب را برای عبد الله ازبک در بخارا میفرستد تا شیعیان خراسان و مشهد را به راحتی قتل عام کند:
«أنه (سرهندی) ارسل هذه الرساله (رد الروافض) إلی عبد اللّه خان الأوزبکی الجنکزی أکبر خوانین الأزبک فی بخارا أو أشهرهم لیعرضوها علی الروافض فی بلاد العجم من الصفویه و کان کبیرهم وقتئذ شاه عباس المشهور فإن قبلوها فبها و نعمت و إلا فیجوز قتالهم و سبی ذراریهم ففعله عبد اللّه خان المذکور و أخذ الهراه و بلاد خرسان منهم بعد أن مضت من استیلائهم علیها قریبا من مائه سنه و صار یحاربهم دائما و یسبی ذاراریهم و یوصلهم اضرارا کلیا إلی آخر عمره کما هو مشهور فی التواریخ.»[46]سرهندی، احمد، مکتوبات، مقدمه، ج1، ص500؛ مجتبایی، فتح الله، دائرالمعارف بزرگ اسلامی، مدخل احمد سرهندی، نشر … ادامه پاورقی
علت مقابله صوفیه با شیعه
چرا صوفیان در مقابله با شیعیان، رویکرد تند تری داشتند و سعی داشتند در جامعه اهل سنت، به عنوان افرادی ضد شیعه شناخته شوند؟
پاسخ: فرار از اتهام شیعه بودن؛ صوفیان به دلیل اتصال سلاسل خود به اهل بیت علیهم السلام در معرض سوظن جامعه تسنن بوده و اتهام شیعی گری نسبت به آنها مطرح میشد. آنها نیز برای اینکه نشان دهند عقائد و باورهای شیعیان را تصویب نمیکنند، کتابها و رسائلی در رد شیعیان مینوشتند و به نوعی سنت ردیه نگاری بر تشیع، توسط صوفیان بود که زنده باقی میماند. مثلا عبد الرحمن جامی که کتابی در مدح امیرالمومنین علی علیه السلام دارد میگوید: «چون در نظم سلسله الذهب حضرت امیر و اولاد بزرگوار ایشان را رضوان اللّه علیهم اجمعین ستایش کردیم از سنیان خراسان هراسان بودیم ناگاه ما را برفض نسبت نکنند چه دانستیم که در بغداد به جفای روافض مبتلا خواهیم شد»[47]کاشفی، حسین، رشحات عین الحیات، ص256-257.
حتی سید حیدر آملی وقتی که قصد دارد اوضاع ارتباط فرقه تصوف و تشیع و نوع رابطه عامه صوفیان با شیعیان را توصیف کند عبارت عجیبی به کار برده و میگوید در طول تاریخ هیچ دو فرقهای مثل شیعه و صوفی با همدیگر دشمن نبودند درحالیکه حقیقت این دو واحد است![48]«لانّ من بین الفرق الاسلامیه و الطوائف المختلفه المحمّدیه لیس أحد ینکر علی الطائفه الصوفیه مثل طائفه الشیعه … ادامه پاورقی
تصوف، حجاب تعامل با اهل سنت
در یک نگاه متفاوت، تصوف نه تنها عامل همگرایی اهل سنت با تشیع نیست، بلکه حجاب و مانعی برای ارتباط و اتصال اهل سنت به باورهای شیعی است و میتواند به عنوان دیوار و مانعی بزرگ برای گرایش اهل سنت به تشیع ایفاگر نقش باشد. زیرا:
الف) دلیل اصلی گرایش یک فرد سنی مذهب به تشیع، بهره مندی از میراث علمی و معنوی ولایت و امامت اهل بیت علیهم السلام است. امامت در تشیع، مهمترین وجه اختلاف و تمایز شیعه با غیر شیعه است و اهل بیت علیهم السلام و علوم و معارف امامان شیعه برترین نقطه قوت این مذهب است که دیگر مذاهب فاقد آن هستند.
اما در میان مکاتب و مذاهب اسلامی، تنها جریان تشیع و تصوف است که ادعای بهره مندی از علوم اهل بیت علیهم السلام را دارند؟ با این تفاوت که در طول تاریخ، شیعیان امامیه مدعی بودند که معارف اهل بیت در میراث مکتوب آنها ثبت و ضبط شده است و صوفیان، مدعی بودند که این میراث در قلوب و جان آنها منقوش است! در واقع ادعای صوفیان، بالاتر از شیعیان بود و میگفتند ما به علم حضوری و اتصال مشافهی و سینه به سینه، علوم باطنی و حقایق و اسرار امامان شیعه را داریم اما شیعیان علوم حصولی و کتاب و حرف را برای ارائه داشتند و لیس الخبر کالمعاینه!
با ترویج تصوف در میان اهل سنت، غیر شیعیان و عموم اهل سنت نیز خود را بهره مند از اهل بیت علیهم السلام یافته و خویش را شاگرد و علم آموز از آن حضرات میدانند و گمان میکنند علوم معصومین را با واسطه کمتر دریافت کردهاند. در نتیجه اگر یک مسلمان اهل سنت، احساس خلا و نیاز به این معارف پیدا کند، دیگر به سراغ تشیع و مذهب شیعیان نمیرود بلکه در همان مذهب اهل سنت باقی مانده و نزد مدعیان علوم اهل بیت علیهم السلام یعنی صوفیان زانوی تلمذ و ارادت میزند.
ب) در بحث تقریب شیعه و سنی، سیاست، رویکرد و راهبرد اصلی باید مبتنی بر اثبات مرجعیت علمی و رهبری معنوی اهل بیت علیهم السلام در جهان اسلام باشد. اما رقیب مرجعیت علمی و معنوی اهل بیت علیهم السلام کیست؟ آیا غیر از اقطاب صوفیان هستند که با ذکر کرامات و ذوقیات عرفانی، خود را ولی و قطب اعظم و مهدی و امام میخوانند و با درج نام خود در عرض اسامی معصومین علیهم السلام، سعی دارند خلفای به حق رسول الله صلی الله علیه وآله را به محاق برند؟ اساسا حزب سقیفه، تصوف را بوجود آورد یا به تشکیل آن کمک کرد تا در برابر بیت وحی، دُکّانی گشوده و مردم را از رهبری دینی و شرعی اهل بیت علیهم السلام بینیاز کنند و البته موفق هم بودند. لذاست که میگوییم ترویج تصوف، نه تنها به گرایش اهل سنت به شیعیان منجر نمیشود بلکه سبب میشود آنها به دامان رقبای معنوی و علمی اهل بیت علیهم السلام افتاده و این کالای بنجل و تقلبی را به جای کالای اصل و صحیح بر گیرند.
مقابله صوفیان با رواج تشیع
صوفیان در طول تاریخ، نه تنها به شیعه شدن اهل سنت کمک نکردند بلکه بارها مانع گرایش مردم مسلمان سنی مذهب به تشیع گشتهاند.
در ادامه به دو گزارش اشاره میشود:
گزارش اول مربوط به قرن هفتم و عصر مغول است که برای نخستین بار، فضای مطلوبی در جامعه ایران برای اشاعه مذهب امامیه فراهم شد.
هنگامی که سلطان محمد خدابنده (م695ق) با روشنگریهای مرحوم علامه حلی مذهب تشیع اختیار کرده بود، سلطان ولد (فرزند مولوی و رهبر صوفیان مولویه در قونیه) خدابنده را جهت تمسخر و استهزاء «خربنده» لقب داده و از علامه حلی با عنوان «قبیح رافضی» یاد کرد. سلطان ولد حتی یکی از مهمترین شاگردانش یعنی عارف چلپی را راهی سلطانیه کرد تا سلطان محمد خدابنده را از گرایش به تشیع و رواج شیعی گری در ایران باز دارد.[49]این گزارش در مناقب العارفین آمده است: «احمد (احمد اللّه عواقبه) روایت میکند که با اصحاب کرام مصحوب آن سلطان … ادامه پاورقی
گزارش دوم مربوط به قرن نهم و خطه افغانستان کنونی است. در قرن نهم عبد الرحمن جامی (م871ق) شیخ الاسلام با سابقه و متنفذی بود که رهبر طریقت صوفیه نقشبندیه محسوب میشد و تلاش زیادی جهت جلوگیری از اشاعه تشیع در آن خطه به خرج داد. جامی برای جلوگیری از گسترش تشیع در هرات، دست به اقدامات متنوع و کارسازی زد که مهمترین آنها را نظامی باخرزی تحت عنوان «صیانت جامی دین اسلام را در سه نوبت» تحریر کرده است: 1-جلوگیری از رسمیت یافتن مذهب تشیع به دست سلطان حسین و منع خواندن خطبههای جمعه با نام امامان اثنی عشر علیهم السلام! 2-انتقال جسد مطهر منسوب به امام علی علیه السلام از بلخ به هرات. 3-تخریب شخصیت و خنثی سازی فعالیتهای سید قاسم نوربخش در دربار تیموریان برای اشاعه تشیع.
تخریب چهره شیعیان
ترویج تصوف در بین اهل سنت، میتواند دگم اندیشی، تعصب و بنیاد گرایی در میان آنها را رواج دهد زیرا:
الف) اگر علما و فقهای یک مذهب، احساس کنند که یک آموزه و عملی، منجر به خروج مریدان و پیروان شان از مذهب خویش و گرایش به تشیع میشود، رویکرد سرسختانه و تندی نسبت به آن موضوع پیدا خواهند کرد.
ب) ترویج تصوف در میان برخی از اهل سنت میتواند به تباعد بیشتر آنها از مذهب تشیع و حتی اهل بیت علیهم السلام منجر شود زیرا صوفیان در زمره بزرگترین غالیان و گزافه گویان مسلمان قرار دارند و عبارات غلوآمیز آنها در باره شئون اهل بیت علیهم السلام کفر و الحاد صریح و آشکار به حساب میآید و هرگز مورد قبول یک مسلمان قرار نخواهد گرفت.
یکی از مهمترین علل تکفیر شیعیان، وجود برخی گرایشهای عرفانی-صوفیانه در تشیع بوده است. به ویژه از عصر صفوی و عثمانی که دو کشور و حکومت مقتدر مبتنی بر مذهب شکل گرفته بود و صفحات جدیدی از تقابل شیعه و سنی رقم میخورد. عمده اتهاماتی که امثال ابن تیمیه بر شیعیان وارد میکنند، در واقع ناظر به غالیان صوفی مسلک و علویانی است که ترک شریعت کرده و اباحه گرا و حلولی بودند. همچنین عمده نقدهایی که علمای عثمانی در اصل صفویه به شیعیان داشتند، به خاطر باورهای عرفانی رایج در ایران بوده است. پس باید توجه داشت که ترویج و اشاعه تصوف در جهان اسلام، میتواند کارکردی معکوس ایجاد کرده و بیشتر سبب نفرت جوامع اسلامی به تشیع شود. طبق یک سند ارزشمند تاریخی از آقابزرگ طهرانی، ایشان به اهم دلایل دشمنی عثمانیهای سنی با ایرانیان اشاره کردهاند.[50]و العثمانیون و أنصارهم من أهل السنه، کانوا یتّهمون الشیعه بتهم منها أنهم: ١-أنّهم رافضون للخلافه و منشقّون عن … ادامه پاورقی
در کتاب شبهای پیشاور عالم سنی مذهب به مرحوم شرف الدین مینویسد: «شیعیان ایران همگی علی را خدا میدانند و از خدا جدا نمیدانند و در اشعار خود علی را نازل منزله حق بلکه عین حق میدانند چنانچه در دیوانها و دفترچههای آنها این نوع کفریات ظاهر است مگر نه این قبیل اشعار از عرفای شیعه ایرانی وارد است که از قول علی کرم الله وجه میگویند:
من طلسم غیب و کنز لاستم****چون بکنز لا رسی الاستم
یعنی از الله و لا بالاستم****نقطه ام با را ببا گویاستم
مظهر کل عجایب کیست من****مظهر سر غرائب کیست من
صاحب عون نوائب کیست من****در حقیقت ذات واجب کیست من
دیگری گفته است:
در مذهب عارفان آگاه ****الله علی علی است الله»[51]شیرازی، سلطان الواعظین، شبهای پیشاور، ص168.
ج) برخی مدعی اند اشتراک باورهای تشیع و تصوف، منجر به تقریب تسنن به تشیع میشود اما باید دانست که حتی اگر این اشتراک و شباهت را بپذیریم و آن را مشترک لفظی ندانیم، [52]بسیاری از باورهایی که مشترک بین صوفی و شیعه دانسته میشود، مشترک لفظی است. بارزترین مثال این مورد، آموزه … ادامه پاورقی شباهت و اشتراک بین دو جریان و دو فرقه و مکتب، نه تنها سبب همزیستی مسالمت آمیز و نزدیکی بیشتر پیروان آنها به همدیگر نیست بلکه در غالب موارد نتیجه معکوس دارد. زیرا با تکثیر اشتراکات از جانب دو جریان مذهبی، دو طرف برای جلوگیری از خلط و التقاط و حفظ پیروان خویش، خطوط افتراق را پررنگتر میکنند.
صوفیان و تغییر مذهب ایرانیان
برخی برای ظرفیت انگاری تصوف، به ماجرای شیعه شدن مردم ایران اشاره کرده و مدعی اند «صفویان، به واسطه تصوف بود که مردم ایران را از تسنن خارج ساخته و شیعه کردند.»
پاسخ:
نگاه تک بعدی و تحلیلهای کلی نگرانه نسبت به وقایع مهم اجتماعی-فرهنگی مثل تغییر دین (که امری بسیار پیچیده است) رویکردی سطحی است و ما را از حقیقت ماجرا دور میکند.
عوامل متعددی سبب تغییر مذهب مردم ایران شد که اجبار سلاطین صفویه به تغییر فرهنگ و دیانت مردم ایران به نیتهای دینی و سیاسی مختلف از جمله مقابله با مملکت سنی نشین عثمانی یا به دست گرفتن سکان رهبری فرهنگی و دینی مردم توسط علمای شیعه و… از جمله این موارد است. نکته مهم این است که تصوفی که سبب تغییر مذهب ایرانیان شد، تصوفِ شیعی بود و نه تصوف سنی. سلاطین و قزلباش ها، شیعیانی بودند که قصد داشتند ایران را یکپارچه شیعه کنند. پس نباید صرفِ تصوف را در این تحلیل لحاظ کنیم بلکه تصوف شیعی موثر بوده است.
انتساب صوفیه به اهل بیت علیهم السلام
گفته میشود «صوفیان، معارف شیعه و روایات اهل بیت علیهم السلام را در کتب خود نقل کردهاند و از امامان شیعه نقل قول میکنند، و همین موضوع ظرفیتی برای گسترش معارف شیعی است.»
درباره سنجش این ادعا باید نکات ذیل را مد نظر داشت:
نقل معارف و سخنان امامان توسط صوفیان دو حالت دارد:
1.مطابق همان محتوای نقلهای شیعه است. (داخل چارچوب و پاراداریم تشیع)
2.در تضاد و تعارض با نقلهای شیعه است. (خارج چارچوب و پاراداریم تشیع)
اگر آن دسته از مطالبی که صوفیان از اهل بیت علیهم السلام نقل میکنند، شامل مورد اول میشد، میتوانستیم از ظرفیت کتب و میراث تصوف برای اشاعه هرچه بیشتر تشیع بهره ببریم.
اما باید توجه داشته باشیم که چنین نیست! نقلهای صوفیه از امامان شیعه، شامل مورد دوم است و غالباً با معارف اهل بیت که در کتب شیعه آمده است در تضاد و تهافت است.
این نقلها که بیشتر جعلیات و موضوعات است، نه تنها از نظر شیعه جزء معارف اهل بیت علیهم السلام نیست بلکه باورهای امامان را انکار میکند لذاست که ترویج تصوف در بلکه در بلند مدت، به خود مذهب تشیع هم آسیب وارد میکند و نه تنها سبب تقارب شیعه و سنی نمیشود، بلکه شیعه و ماهیت تشیع را از بین میبرد.[53]به عنوان مثال در بحث از خداشناسی و توحید، روایات معتبری که از اهل بیت علیهم السلام در منابع معتبر شیعه وارد … ادامه پاورقی به عنوان مثال یک مثال، عین القضات میگوید بعد از ابوبکر، عمر بن خطاب برترین صحابه رسول خدا و لایقترین و برترین انسان روی زمین بود که به این مقام هم رسید. جالب اینجاست که عین القضات، این عبارات و سخنان را از زبان امیرالمومنین علی علیه السلام جعل میکند تا مقبولیت بیشترین برای عامه مسلمین داشته باشد:
«و چون ابابکر در وقت نزع گوید: ولیت علی خلقک خیر خلقک از اینجا بدانند که بعد از ابوبکر به از عمر کس نبود در صحابه… طرفه آنست که نامه مختوم از ابوبکر بیرون آوردند و به صحابه سپردند و رسولش گفت که ابوبکر میگوید، یک یرا در این جای نام برده ام که پس از من بدین کار قیام نماید. علی بن ابی طالب گفت: ان کان المسمی عمر فسمعا و طاعتا و ان کان غیر عمر فلا حتی نتشاور زهی علم علوی و زهی دین عمری و زهی کمال ابوبکری.»[54]عین القضات همدانی، عبدالله، نامههای عین القضات همدانی، ج1، ص51.
استحاله هویت تشیع
ترویج تصوف در جهان اسلام، میتواند به استحاله هویت شیعی بیانجامد.
فرقهها و بدعت ها، معمولا نسخه بدل جریانی اصیل و صحیح هستند. در این بین، به هر اندازه که آنها به جنس اصیل و واقعی خود نزدیکتر باشند و شباهت لسانی و ظاهری بیشتری بین آنها برقرار باشد، خطرناکرتر بوده و مقابله و مبارزه با آنها اهمیت بیشتری دارد. تصوف، یکی از نزدیکترین فرقه انحرافی به مذهب تشیع و ادبیات شیعه است. چنین فرقهای میتواند در ایجاد انحراف و آسیب نسبت به میانی تشیع از تمام فرق و ادیان دیگر موثرتر عمل کند.
مهمترین اثر سوء و منفی گسترش جریان تصوف در جهان، متوجه هویت شیعی است و به نوعی تلاش برای محو شدن اقلیت مذهبی تشیع در اکثرت اهل سنت میماند. صوفیان با طرح برخی از دیدگاههای خاص در عرض عقیده شیعه، باور خود را جایگزین آن عقیده اصیل کرده و از این جهت به استحاله تشیع دامن میزنند. به عنوان یک مثال، آنها با طرح نظریه «ولایت نوعیه» در راستای استحاله هویت مکتب تشیع قدم برداشتهاند نه تقویت و ترویج آن. طبق نظریه ولایت نوعیه صوفیه، یک مسلمان میتواند هم به خلافت شیخین باور داشته باشد و هم محبت امیرالمومنین و ولایت معنوی او را بپذیرد. یک مسلمان میتواند هم دوازده امام را ولی بداند هم معاویه و یزید را. زیرا در ولایت نوعیه، رکنی به نام تبری و انحصار امامت در دوازده امام وجود ندارد.درحالیکه هویت تشیع با آموزه امامت دوازده معصوم عجین است و انکار این آموزه به استحاله هویت شیعی میانجامد.
بزرگان اهل سنت نیز از این موقعیت سواستفاده کرده و از ظرفیت این صوفیان سنی، برای اثبات باورهای مذهبی خود و تضعیف بیشتر تشیع بهره میبرند. مثلا احمد سرهندی از مشایخ متعصب سنی مذهب که رسالهای به نام رد الروافض در رد و تکفیر شیعیان دارد، ابتدا عبدالرزاق کاشانی را از اکابر شیعه معرفی کرده و سپس به سخن او در ترجیح شیخین بر حضرت علی علیه السلام استناد میورزد.[55]انّ تفضیل الشّیخین قد بلغ من کثره الرّواه الثقات حدّ الضّروره و التّواتر فإنکاره إمّا من الجهل و إمّا من … ادامه پاورقی
عطار در همین رابطه، مسلمانان را دعوت به کنار گذاشتن ماجرای نزاع حضرت علی علیه السلام با خلفا در مساله زمامداری کرده و میگوید پرداختن به این مساله تاریخی هیچ سودی برای یک مسلمان ندارد:
الا یا در تعصُّب جانْت رفته****گناهِ خلق با دیوانْت رفته
ز نادانی دلی پرزَرْق و پرمکر****گرفتارِ علی گشتی و بو بکر
گهی این یک بُوَد نزدِ تو مقبول****گهی آن یک شوَد از کار معزول
گرین یک بِه، گر آن دیگر، ترا چه؟****چو تو چون حلقهای بر در، ترا چه؟
همه عمرت درین محنت نشستی****ندانم تا خدا را کیپرستی؟[56]عطار نیشابوری، فریدالدین، اسرار نامه، ص29.
تصوف در جهان غیر اسلامی
یکی از انگارههای مهم کسانی که تصوف را مطلقا فرصت میدانند چنین است:
«تمام مکاتب و نحلههای مسلمان روی هم رفته بهاندازه صوفیان نتوانستند در گرایش مردم مختلف جهان به اسلام ایفاگر نقش باشند. تصوف امروزه در قلب کشورهای غربی گسترش داشته و راهبرد ما برای تقویت تشیع و ترویج آن، باید ناظر به ترویج تصوف در ممالک غیر اسلامی باشد.
در ادامه برخی از آسیبهای این دیدگاه اشاره میشود:
1. فرقه ناجیه
از نظر عقیدتی، راههای باطل در دنیا فراوان است اما راه حق و فرقه ناجیه یکی بیشتر نیست و آن تشیع است. انحراف، انحراف است تفاوتی ندارد که صورت و شکل آن یا تعداد پیروانش چه مقدار باشند. آیا صوفیان اهل سنت، در ترویج تشیع اثنی عشری نقش داشتند یا ترویج دیگر مذاهب اسلامی؟ اگر گفته شود که آنها تشیع اثنی عشری را ترویج دادهاند، باید دست کم به چند گزارش و مورد اشاره شود اما دریغ از یک مورد. مسلم است که جریان تصوف، در طول تاریخ افرادی را جذب و جلب به اسلام کرده است اما باید دانست که صرف فزونی بر تعداد و افزایش کمیت مسلمانان چندان اهمیت ندارد بلکه طبق مبانی قرآنی، در اسلام کیفیت تبلیغ و دین داری مهم است که از نظر ما، مذهب تشیع بیپیرایه و بدون بدعت است.
امروزه تعداد مسلمانان جهان از یک میلیارد و نیم فراتر رفته است اما تعداد شیعیان اثنی عشری یک پنجم یا یک چهارم مسلمانان جهان هم نیست. این مساله نشان میدهد که دین اسلام اگرچه از نظر کمیت و تعداد پیروان نسبتا موفق ظاهر شده است اما همچنان کیفیت اسلام و ایمان حقیقی مسلمین که همان تشیع اثنی عشری است، بسیار نازل و نامطلوب است. در همین زمان حاضر، اگر ما پوستین وارونهای بر تن اسلام کرده و گزارههای مرتبط با شریعت مانند نماز و روزه و حجاب و سلوک عبادی و غیره را از دیانت اسلامی حذف کنیم، این اسلام را برای بخش معظمی از ملل جهان جذاب و شیرین و دلکش جلوه دادیم و در جذب مردمان دنیا به اسلام موفق خواهیم بود، چنانچه مسیحیت هم چنین راهی را برگزید و به اولین دین جهان از نظر تعداد پیروان تبدیل شده است، لکن این اسلام به تعبیر مولوی، شیر بیدم و سر و اشکمی است که اساسا اسلام خواندن آن هم مسامحی است. آنچه برای ما به عنوان مبلغ دین حائز اهمیت است، افزودن بر غناء و محتوا و ایمان مردم است و همین گزارههای اساسی است که میتواند در نجات ابدی و سعادت و کمال افراد موثر افتد و الا صرف یدک کشیدن نام مسلمان در روز جزاء برای افراد فایدهای نخواهد داشت کما اینکه دین تحریف شده مسیحیت در این زمان هم نخواهد توانست برای پیروانش در روز جزا فایدهای داشته باشد و مسیحیت این زمان صرفا کمیتی و فزونیِ، عاری از هر نوع کیفیت و محتوای صحیح است.
خلیفه اول و دوم و همچنین خلاف بنی امیه و بنی العباس با فتوحات گسترده خود، بسیار بیشتر از صوفیان در ترویج اسلام در جهان و مسلمان ساختن کفار و اهل کتاب نقش داشتند و میلیونها نفر توسط کشورگشاییهای آنها وارد جرگه مسلمانان شدند (اما اسلام اهل سنت و منهای ولایت) اگر قرار باشد که هرکس بیشتر در ورود مردم به اسلام نقش داشته باشد مورد تصدیق قرار بگیرد، در صدر این جدول خلفای اهل سنت قرار دارند. امام صادق علیه السلام درباره این فتوحات میفرمایند: «إِنَّهَا فُتِحَتْ عَلَی الضَّلَال»[57]مفید، محمد بن محمد، الإختصاص، ص6. باید میان حقانیت تعالیم یک مکتب و نقش آنها در اسلام آوردن مردم تفکیک قائل شد.
2. مغالطه
برخی از رواج و کثرت تصوف و کارایی آن، تلاش دارند حقانیت تصوف را اثبات کنند.
در پاسخ باید گفت:
الف) این سخن مغالطه است به این شکل که:
صغری: جریان تصوف در اسلام آوردن مردمان جهان ایفاگر نقشی موثر بوده و هست.
کبری: هرکس و هر مکتبی که در پذیرش اسلام توسط مردم جهان نقش داشته باشد، از حقانیت برخوردار است.
نتیجه: جریان تصوف بر حق است و نقد این جریان منجر به تضعیف اسلام میشود.
3. پلورالیسم
اگر دیده میشود که امروزه غربیها و بازیگران اروپایی به تصوف روی آوردند و سخنانی از صوفیان را نقل میکنند، نه از این بابت که جذب تعالیم وحیانی پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله شده باشند و به دین اسلام تمایل پیدا کرده باشند، بلکه به این جهت است که همان ارزشهای دیرینه و سکولاریسم و اومانیسم خویش را در اشخاص منتسب به اسلام یافتهاند و قرینهای از کلام مسلمانان برای اثبات باورهای فرامذهبی خویش یافتهاند. یعنی آنها جریان و مکتب و اشخاصی را در قلب جهان اسلام یافتند که هم از بیهودگی مذهب و شریعت سخن گفته و هم از یکسان بودن ادیان و مذاهب در بهره داشتن از حقانیت و در یک کلام، معنویت سکولار را ترویج میدهد و دم از صلح کل و اینهمانی ادیان میگویند. کسانی که گوهر ادیان را کشف و شهود میدانند و معتقدند مهم نیست انسان وابسته به کدام شریعت و مذهب فقهی باشد بلکه مهم، همین یافتن و چشیدن و تجربه کردن است.
نقل است که ابوسعید ابوالخیر عارف بزرگ خراسانی به میان مسیحیان رفت و سخنانی گفت و مخاطبین او سخت شیفته و مفتون وی شدند، در همین اوقات بود که شخصی به ابوسعید گفتای کاش سخنی از حقانیت اسلام میگفتی و آنها را به دین اسلام دعوت میکردی ابوسعید اما از این سخن ناراحت شد و گفت ما اینها را مسیحی نکردیم که حال بخواهیم مسلمان کنیم: یکی گفت: «اگر شیخ اشارت کردی، همه زنّارها باز کردندی.» شیخ ما گفت: «ماشان ور نبسته بودیم تا بازگشاییم.»[58]محمد بن منور، أسرار التوحید فی مقامات أبی سعید، ص272 و273.
4. آشنایی با اسلام از دریچه تصوف
اینکه مردم جهان غرب و شرق، با اسلام و تشیع از دریچه تصوف و تعالیم عرفانی آشنا شوند و چنین گمان کنند که عرفان اسلامی، حقیقت و گوهر اسلام است، آسیبها و مخاطرات بسیاری دارد و باعث میشود که مذهب تشیع که مهمترین رکن و پایه آن عقلانیت و فطرت است در نظر دیگران به کلی دگرگون شود.
هنری کربن یکی از مستشرقین نامی معاصر، از جمله کسانی بود که مذهب تشیع و اسلام را از رهگذر تصوف و تعالیم غالیان و باطنی مسلکان به غرب معرفی کرد و همین امر سبب شد که تعالیم اخلاقی و عقلانی اسلام به محاق رفته و همه تاملات و تفکرات و اندیشههای اندیشمندان عقل گرا و یا فقهای مسلمان در طول سدههای متمادی، ذیل افکار غالیانه صوفیان رنگ باخت.
حسن انصاری قمی در این رابطه میگوید:
«هانری کُربن فهم ما را از فلسفه اسلامی و بل عقلانیت فلسفی در اسلام مخدوش کرد.تاریخ فلسفه او همه چیز هست الا تاریخی تحلیلی از فلسفه اسلامی، اگر میخواهید فلسفه اسلامی را نفهمید حتما کوربن بخوانید. او فلسفه ابن سینا را در پرتوی فلسفه سهروردی و فلسفه سهروردی را در پرتوی فلسفه آخوند ملا صدرا و فلسفه ملا صدرا را در پرتوی مکتب شیخی میفهمید. به تعبیر مرحوم حاج آقا مهدی حائری یزدی سبب شد تا فلسفه اسلامی و به ویژه فلسفه آخوند را در غرب بیشتر در شمار علوم غریبه و علوم جفر و حروف بفهمند. شیعه شناسی او هم در حقیقت آیین پاسداشت تفکر غالیانه بود. برای فهم و درک تاریخی از تشیع و فلسفه شیعی و اسلامی ما نیازی به کوربن نداریم»
5. هویت زدایی
تصوف، ذاتا هویت زداست. یعنی هویت ملی و دینی را نفی میکند و خود را فراتر از این مرزبندیها و قید و بندها تعریف میکند. مولوی میگوید:
ملت عشق از همه دینها جداست****عاشقان را ملت و مذهب خداست
باری ممکن است یک سلسله و طریقت، بنابر تعلقاتی که رهبر و پیروان فرقه دارند، رنگ و بویی از فرهنگ ملی و دینی گرفته باشد، اما در بنیان تصوف و ذات تعالیم عرفانِی، هر قید و تعین و هویتی نفی میشود و تنها اصالت با قلب و نفس است. لذا ترویج تصوف به این گمان که مردم به فرنگ اسلامی یا ایرانی علاقه مند شده و یا جذب تشیع شوند میتواند نتیجه معکوس بدهد. کما اینکه در عمل هم چنین موضوعی را دیده و تجربه کرده ایم و آزموده را آزمودن خطاست! مثلا امروزه مشاهده میشود بسیاری از مشاهیر دنیا و هنرمندان بزرگ جهان، حتی اشعاری از مولوی را روی بدن خود خالکوبی کردهاند اما کوچکترین تاثیر و علاقهای به اسلام یا ایران یا فرهنگ غیر غربی پیدا نکردهاند. اساسا گرایش آنها به تصوف، به خاطر همین نگاه غیر هویتی به مسائل است.
منابع و مآخذ
- ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، تصحیح ابراهیم، محمد ابوالفضل، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، قم، 1404ق
- ابن تیمیه، أحمد بن عبد الحلیم، اقتضاء الصراط المستقیم لمخالفه أصحاب الجحیم، دار عالم الکتب، بیروت، لبنان، 1999م
- ابن تیمیه، أحمد بن عبد الحلیم، الرد علی المنطقیین، دار المعرفه، بیروت، لبنان، بیتا
- ابن تیمیه، أحمد بن عبد الحلیم، بیان تلبیس الجهمیه فی تأسیس بدعهم الکلامیه، مکتبه الملک فهد الوطنیه، مدینه منوره، عربستان، 1426ق
- ابن تیمیه، أحمد بن عبد الحلیم، مجموع فتاوی، عربستان، 2004م
- ابن تیمیه، أحمد بن عبد الحلیم، مجموعه الرسائل والمسائل لابن تیمیه، لجنه التراث العربی، بیجا، بیجا
- ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، اربع مجلدات، دار الصادر، چاپ اول، بیروت
- ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، 1جلد، دار إحیاء الکتب العربیه قاهره، چاپ اول، 1946م
- ابن قیم جوزی، ابو عبدالله محمد، مدارج السالکین، تصحیح عبد الغنی محمد علی الفاسی، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1425ق
- ابو نعیم اصفهانی، احمد بن عبد الله، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، تصحیح محمد رضا شفیعی کدکنی، دار ام القراء للطباعه و النشر، قاهره، چاپ اول، بیتا
- اسیری لاهیجی، محمد، مفاتیح الإعجاز فی شرح گلشن راز، 1جلد، بمبئی، 1312
- افلاکی، احمد، مناقب العارفین، بینا، چاپ اول، آنکارا، 1959م
- افندی، عبدالله، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، کتابخانه عمومی حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی، قم، 1415ق
- اندلسی، ابن جبیر، الرحله، دار و مکتبه الهلال، بیروت، لبنان، بیتا
- آلوسی، محمود بن عبدالله، تفسیر روح المعانی، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1415ق
- آملی، سید حیدر، جامع الاسرار و منبع الابرار، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی وابسته به وزارت فرهنگ، چاپ اول، 1386ش
- جمعی از نویسندگان، اطلس رهبران، اندیشکده مرصاد، دفتر نشر معارف، چاپ دوم، تهران 1395ش
- حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله، کشف الظنون عن أسامی الکتب و الفنون، دار إحیاء التراث العربی، لبنان، بیتا
- خنجی، فضل الله بن روزبهان، مهمان نامه بخارا، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1355ش
- ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، موسسۀ الرسالۀ، بیروت، 1993م
- رازی، نجم الدین، مرصاد العباد، به اهتمام محمدامین ریاحی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۵ش
- الرویشد، عبد الله بن سعد، حقیقه دعوه الإمام الشیخ محمد بن عبد الوهاب السلفیه، رابطه الأدب الحدیث بالقاهره، بیتا
- ریاض، محمد، احوال و آثار میر همدانی، سید علی، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، پاکستان، 1370ش
- سعد طبلاوی، محمود، التصوف فی تراث ابن تیمیه، مصر، 1984م
- شاه ولی، نعمت الله، دیوان کامل حضرت شاه نعمت الله ولی، 1جلد، انتشارات خانقاه نعمت اللهی، کرمان، چاپ اول، 1380
- شهابی قادری، محمد صادق، مناقب غوثیه، رساله خطی، کتابخانه مجلس، IR1070
- شیرازی، سلطان الواعظین، شبهای پیشاور، دارالکتب الاسلامیه، 1375ش
- صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، 1420ق
- عطار نیشابوری، فرید الدین، اسرار نامه، بینا، تهران، 1298ش
- عطار نیشابوری، فرید الدین، تذکره الأولیاء، 2جلد، مطبعه لیدن، لیدن، چاپ اول، 1905م
- عطار نیشابوری، فرید الدین، لسان الغیب، 1جلد، انتشارات سنائی – تهران، چاپ اول، 1376
- عطار نیشابوری، فرید الدین، مصیبت نامه، 1جلد، کتابخانه مرکزی، تهران، 1354ق
- عطار نیشابوری، فرید الدین، مظهر العجائب و مظهر الاسرار، تهران، 1323ش
- عین القضات همدانی، عبدالله، نامههای عین القضات همدانی، به اهتمام علی نقی منزوی، عفیف عسیران، نشر اساطیر، چ دوم، تهران، بیتا
- کاشفی، حسین بن علی، رشحات عین الحیات، تحقیق علی اصغر معینیان؛ تهران، بنیاد نیکوکاری نوریانی، 1356ش
- کلاباذی، ابوبکر محمد بن ابراهیم، التعرف لمذهب التصوف، مطبعه السعاده، مصر، 1933م
- محاسبی، حارث بن اسد، التوهم (الوصایا)، تصحیح عبد القادر احمد عطا، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1986م
- محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابی سعید، 1 جلد، الیاس بوراغانسکی، سن پطرز بورگ، چاپ اول، 1899م
- مستملی بخاری، اسماعیل، شرح التعرف لمذهب التصوف، 5جلد، انتشارات اساطیر، تهران، چاپ اول، 1363ش
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، صدرا، چاپ پانزدهم، ج6، 1390ش
- مفید، محمد بن محمد، الإختصاص، تصحیح غفاری، علی اکبر و محرمی زرندی، محمود، الموتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید، قم، 1413ق
- مولوی بلخی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، 1جلد، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، 1373ش
پاورقی ها
↑1 | الکسنزان، محمد، موسوعه الکسنزان، ج8، ص198. |
---|---|
↑2 | خنجی، فضل الله بن روزبهان، مهمان نامه بخارا، ص45. |
↑3 | همدانی، سید علی، احوال و آثار میر سید علی همدانی(شش رساله)، رساله فتوتیه (احوال و آثار میر سید علی همدانی)، تصحیح و تحقیق محمد ریاض، متن،ص295، به نقل از: اندلسی، ابن جبیر، الرحله، ص230. |
↑4 | رک: ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیه الاولیا، ج4، ص95؛ برخی دیگر از نقلهایی که آورده است چنین میباشد: «قال: کنت عند النبی صلی اللّه علیه و سلم و عنده علی فقال النبی صلی اللّه علیه و سلم: «یا علی سیکون فی أمتی قوم ینتحلون حبنا أهل البیت لهم نبز یسمونه فاقتلوهم فأنهم مشرکون»«حدثنا حبیب بن الحسن ثنا فاروق ثنا شیبان بن فروخ ثنا محمد بن زیاد عن میمون بن مهران عن ابن عباس. قال قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم و هو قائم: «ان اشد الناس عذابا یوم القیامه من شتم الأنبیاء ثم اصحابی، ثم المسلمین». |
↑5 | محمد پارسا قتال با شیعیان را واجب کفایی میدانست. اما خنجی آن را واجب عینی میدانست و خطاب به او میگوید: «غلط فرمودید! فرض عین است، زیرا که اتفاق مذهبین است که هرگاه که کفار به ناحیهای از نواحی بلاد اسلام فرود آمدند، بر همه کس واجب میشود غزا با ایشان و این را در شرع نفیر عام گویند و ایشان حالی به ناحیه کوفین و ولایت بخارا توجه دارند و وقت سفر ایشان است و برده از بلاد اسلام خواهند برد و بر همه کس فرض باشد که توجه به ناحیه ایشان کند.» [رک: خنجی، فضل الله بن روزبهان، مهمان نامه بخارا، همان، ص43.] |
↑6 | جنبش سنوسیه یک جنبش تجدیدنظر طلب نسبت به تراث صوفیه پیش از خود به شمار میرود. و به این طریقه و طریقههایی چون «مهدیه» در سودان که حامل یک پروژه سیاسی بودهاند و برخلاف صوفیه گذشته، تبشیری بودهاند و برای تحقق اهداف خود به سلاح متوسل شدهاند، «صوفیه جدید» اطلاق میشود. چرا که فکر جدیدی را از عالم، شریعت، اعتقاد و تصوف ارائه دادهاند. |
↑7 | رسانههای ترکیه «ادعای مهدویت «فتح الله گولن»!» http: //www.asriran.com. |
↑8 | جمعی از نویسندگان، اطلس رهبران اهل سنت، ص414. |
↑9 | صفدی که شاگرد ابن تیمیه و ابن کثیر بود در مورد ابن کثیر دمشقی مینویسد: «أن ابن کثیر تصوف علی طریقه سیدی أبی الحسن الشاذلی». [صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، ج12، ص 141.] |
↑10 | شمس الدین ذهبی در طریقت سهروردیه سلوک میکرد. وی مینویسد: «البسنی خرقه التصوف شیخنا المحدث الزاهد ضیاء الدین عیسی بن یحیی النصاری بالقاهره و قال: البسنیها الشیخ شهاب الدین-ای السهروردی الصوفی المعروف- بمکه عن عمه ابی النجیب.» [ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج22، ص377.] |
↑11 | ابن قیم جوزی (751ق) که شاگرد برجسته مکتب ابن تیمیه بود، همانند استادش اصل جریان تصوف را پذیرفته و این پدیده را تایید و تحسین میکند تا جایی که کتابی در شرح تفسیر عرفانی خواجه عبدالله انصاری نوشته و آن را مدارج السالکین مینامند و در جای جای این کتاب علاقه و دلبستگی خود به تصوف را نمایان میکند. |
↑12 | ابوالثناء شهاب الدین محمود آلوسی بغدادی مولف تفسیر روح المعانی، از مفسران سده سیزدهم قمری است که پیرو طریقت نقشبندیه بود. در کتاب تفسیر روح المعانی، آلوسی از گرایشهای عرفانی و باطنی استقبال کرده و جنبههای عرفانی-صوفیانه آیات را در بخش جداگانهای ذیل عنوان «باب الاشاره فی الآیات» مطرح کرده و یا در مواضع گوناگونی به بازتاب آراء مفسران منتسب به عرفان نظری اقدام نموده است. آلوسی در طریقت از شاگردان ابوالبهاء خالد شهرزوری مشهور به مولانا نقشبندی بوده است و از ارکان مهم طریقت نقشبندیه به حساب میآید. آلوسی در تفسیر روح المعانی ذیل آیات متعددی به وابستگی طریقتی خویش اشاره دارد مثلا ذیل تفسیر آیه واختار موسی قومه سبعین… میگوید: شاهدنا ذلک فی الخالدین من اهل الطریقه النقشبندیه. در اینجا آلوسی توضیح میدهد که حضرت موسی برای این میقات، پاکترین و با استعدادترین افراد بنی اسرائیل را به لحاظ نفس و پارسایی برگزید و ادامه میدهد که این آمادگی و صفای نفس را ما در ارادتمندان به این طریقت نقشبندی مشاهده میکنیم. [آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی، ج5، ص81.] |
↑13 | جورج مقدسی مستشرق لبنانی الاصل در مقالهای تحت عنوان «ابن تیمیه صوفی من الطریقه القادریه» انتساب این تیمیه به سلسله قادریه را بررسی کرده است و محمد تیجانی در مجله طریق الحق(سنه 1396) در صفحه 17 بعد از ارائه تحقیق خود مینویسد: سند ابن تیمیه فی الفقه الحنبلی و الطریقه القادریه. |
↑14 | ابن تیمیه مینویسد: و قد انکر علی (علی ابوحامد الغزالی) طائفه من اهل الکلام و الرای کثیرا مما قاله من الحق و زعموا ان طریقه الریاضه و تصفیه القلب لا توثر فی حصول العلم و اخطووا ایضا فی هذا النفی، بل الحق ان التقوی و تصفیه القلب من اعظم الاسباب علی نیل العلم. ابن تیمیه، الرد علی المنطقیین، ج1، ص511. این تیمیه درباره اهمیت کشف و شهود در رسیدن به حقیقت مینویسد: و قد یحصل لبعض الناس فی الیقظه ایضا من الرویا نظیر ما یحصل للناس فی المنام فیری بقلبه مثل ما یری النائم و قد ینجلی له الحقائق ما یشهده بقلبه، فهذا یقع کلیه فی الدنیا. ابن تیمیه، الوصیه الکبری، ص27. همچنین میگوید: و یحصل للقلوب فی المکاشفات و المشاهدات ما یناسب حالها، و من الناس من تقوی مشاهده قلبه حتی یظن انه رای ذلک بعینه و هو غالط، و مشاهدات القلوب تحصل بحسب ایمان العبد و معرفته فی صوره مثالیه.[ابن تیمیه، أحمد بن عبدالحلیم، مجموعه الرسائل و المسائل، ج1، ص100.] |
↑15 | ابنقیم جوزیه، محمد بن ابیبکر، مدارج السالکین، ج2، ص368؛ ج11، ص19. |
↑16 | ابن تیمیه، أحمد بن عبدالحلیم، اقتضاء الصراط المستقیم مخالفه أصحاب الجحیم، ج2، ص317. |
↑17 | قد انتسب الیهم طوائف من اهل البدع و الزندقه ولکن عند المحققین من اهل التصوف، لیسوا منهم…. [ابن تیمیه، أحمد بن عبدالحلیم، مجموع فتاوای شیخ الاسلام ابن تیمیه، ج11، ص18.] |
↑18 | این تیمیه میگوید: فاما شیوخ الصوفیه المشهورون عند الامه الذین فهم فی الامه لسان صدق مثل ابی القاسم الجنید و سهل بن عبدالله التستری و عمرو بن عثمان المکی و ابی العباس ابن عطاء بل مثل ابی طالب المکی و ابی عبدالرحمن السلمی و امثال هولاء فحاشالله ان یکونوا من اهل هذا المذهب، بل هم من ابعد الطوائف عن مذهب الجهمیه فی سلب الصفات فکیف یکونون فی مذهب الدهریه المنکرین لانفطار السماوات و الارض و انشقاقهما، نعم یوجد مثل ذلک فی المتکلمین بکلام الفقهاء من اهل الفلسفه و الکلام و غیرهم و هذا الرجل قد ذکر اصناف الامه فی الامور الهیه الذین سماهم حشویه و الاشعریه و المعتزله و الباطنیه و ذکر المصنف الرابع الباطنیه و لم یتعقبهم بکلام الا ما ذکره من مذهب الصوفیه انهم یلتمسون العلم بطریقه اماته الشهوات فان کان قد جعل هولا هم الباطنیه فهذا خطا عظیم و ان کان یوجد فیهم من یقول بقول الباطنیه کما یوجد مثل ذلک فی المتکلمین و الفقها و لعل شبههم فی ذلک مع ما حکاه عنهم فی امر المعاد انهم یقولون علم الباطن و ینتسبون الی علم الباطن و لکن هذا اللفظ فیه اجمال و ایهام فالصوفیه العارفون الذین لهم فی الامه لسان صدق اذا قالوا علم الباطن و علوم الباطن و نحو ذلک فهم لا یریدون بذلک ما یناقض الظاهر بل هم متفقون علی ان من ادعی باطنا من الحقیقه یناقض ظاهر الشریعه هو زندیق و انما یقصدون بذلک عمل باطن الانسان الذی هو قلبه بالاعمال الباطنه کالمعرفه و المحبه و الصبر و الشکر و التوکل و الرضا و نحو ذلک ما هو کله تحقیق کما سیاتی بیانه ان شاء الله تعالی. [ابن تیمیه، أحمد بن عبدالحلیم، بیان تلبیس الجهمیه، ص238.] |
↑19 | ابن تیمیه، أحمد بن عبدالحلیم، بیان تلبیس الجهمیه، ص73؛ ابن تیمیه، أحمد بن عبدالحلیم، مجموعه الرسائل و المسائل، ج1، ص176. |
↑20 | و شیوخ الصوفیه المشهورون من ابرا الناس من هذا المذهب، و ابعدهم عنه، و اعظمهم نکیرا علیه و علی اهله و للشیوخ المشهورین بالخیر کالفضیل بن عیاض، بیسلیمان الدارانی و الجنید بن محمد و سهل بن عبدالله التستری، و عمرو بن عثمان المکی و ابی عثمان النیسابوری، و ابی عبدالله خفیفی الشیرازی، و یحیی بن معاد الرازی و امثالهم من الکلام فی اثبات الصفات و الذم للجهمیه و الحلولیه ما لا یتسع هذا الموضع لعشره. [رک: ابن تیمیه، أحمد بن عبدالحلیم، مجموع الفتاوی، ج11، ص18.] |
↑21 | ابنقیم جوزیه، محمد بن ابیبکر، مدارج السالکین، ج1، ص264؛ ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج18، ص510. |
↑22 | ابن تیمیه، أحمد بن عبدالحلیم، مجموعه الرسائل و المسائل، ج1، ص84، 94، 186. |
↑23 | عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب، رساله فی بیان حقیقه دعوه والده السلفیه، ص73. [رک: الرویشد، عبدالله بن سعد، حقیقه دعوه الامام الشیخ محمد بن عبدالوهاب السلفیه، ص54.] |
↑24 | «و قد عرفت أن أشرف العلوم هو العلم الإلهی لأن شرف العلم بشرف المعلوم و معلومه أشرف الموجودات فکان هو أشرف العلوم و من کلامه ع اقتبس و عنه نقل و إلیه انتهی و منه ابتدأ فإن المعتزله الذین هم أهل التوحید و العدل و أرباب النظر و منهم تعلم الناس هذا الفن تلامذته و أصحابه لأن کبیرهم واصل بن عطاء تلمیذ أبی هاشم عبد الله بن محمد بن الحنفیه و أبو هاشم تلمیذ أبیه و أبوه تلمیذه ع و أما الأشعریه فإنهم ینتمون إلی أبی الحسن علی [بن إسماعیل] بن أبی بشر الأشعری و هو تلمیذ أبی علی الجبائی و أبو علی أحد مشایخ المعتزله فالأشعریه ینتهون بآخره إلی أستاذ المعتزله و معلمهم و هو علی بن أبی طالب ع. و أما الإمامیه و الزیدیه فانتماؤهم إلیه ظاهر.» [ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح ابن ابی الحدید، ج1، ص17.] |
↑25 | عطار نیشابوری، فریدالدین، مظهر العجائب و مظهر الاسرار، ص134. |
↑26 | مستملی بخاری، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج1، ص461. |
↑27 | شاه نعمت الله ولی، نورالدین، دیوان، ص791. |
↑28 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج1، ص282. |
↑29 | شفیعی کدکنی مینویسد: «هر قدر میان تعلیمات بوسعید بر نفی خودخواهی و نفس پرستی و اخلاص است، زندگی و روحیه شیخ جام محورش خودخواهی، انتقام جویی و کین کشیدن از مخالفان است. حال اینکه در بعضی از کتب، نسب معنوی یعنی خرقه شیخ ژنده پیل را به ابوسعید ابوالخیر دانستهاند.» [محمد بن منور، اسرار التوحید، تصحیح شفیعی کدکنی، مقدمه، ص57.] |
↑30 | محاسبی، حارث بن اسد، کتاب التوهم (آداب النفوس)، تحقیق عبد القادر احمد عطا، ص150. |
↑31 | ترمذی در کتاب خود نقلهایی را مطرح کرده است که حتی ابن تیمیه هم جرئت بیان آنها را نداشت. او حدیث ثقلین را به کلی انکار میکند و احادیثی در مذمت آل ابی طالب جعل میکند. به همان وزان و قالبی که از رسول خدا صلی الله علیه وآله روایاتی در مذمت بنی امیه وجود دارد، ترمذی بنی امیه را حذف کرده و آل ابی طالب را جایگزین میکند. در کتاب نوادر خود از رسول خدا نقل کرده است: رسول خدا ص فرمود: خدایا! خلافت را در نسل علی (علیه السلام) قرار مده!یا در نقل دیگری میگوید: وای بر امت من از آل أبیطالب وای بر آل أبیطالب از امت من!عن عمران بن حصین، قال: سمعت رسول الله ص یقول: اللهم لا تجعل الخلافه فی وَلد علی. ترمذی، محمد بن علی، نوادر، ج5، ص146، حدیث شماره1143 |
↑32 | و من حدیث آخر: ویل لامتی من آل ابی طالب، ویل لآل ابی طالب من امتی.و ان هذه الطائفه الزائغه قلوبهم، المفتونه بحب اهل بیت رسول الله ص نسبا، ما زالت بهم فتنتهم حتی عمدوا الی کل شیء من مثل هذه الاشیاء، فنسبوه الیهم، و حرموا غیرهم ذلک اعجابا بهم وفتنه، و ان الله تعالی فضلهم بان طیب عنصهم و طهر اخلاقهم… [ترمذی، محمد بن علی، نوادر، ج5، ص150، حدیث شماره1143.] |
↑33 | ذهبی، شمس الدین محمد، سیر اعلام النّبلاء، ج17، ص453. |
↑34 | عزّ الدین حسن بن شمس الدّین مهلّبی حلّی در سال 840، کتاب الأنوار البدریه فی کشف شبه القدریه را در پاسخ به کتاب یوسف اعور، نگاشته است. |
↑35 | میرلوحی سبزواری اصفهانی، سیدمحمد، سلوه الشیعه، ص113؛ افندی، عبدالله بن عیسیبیگ، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء (ترجمه)، ج1، ص455. |
↑36 | حکمت، علی اصغر، عبد الرحمن جامی، ص51: از آنجا که جامی در هرات از اجله پیشوایان و علماء اهل سنت و جماعت بشمار میرفت و بطعن و انتقاد بر متعصّبین از روافض معروف بود سلاطین صفویه وی را بنظر شیعه پاک اعتقاد ننگریسته و او را مطعون و مذموم میداشتهاند. صاحب کتاب «الشقائق النعمانیه فی احوال علماء الدوله العثمانیه» در پایان ترجمه مفصل که در ذیل طبقه سابعه علماء دولت سلطان محمد خان (الشقائق النعمانیه طبع مصر ص 294) نگاشته در احوال جامی مینویسد: «قیل لمّا توجهت طائفه الطاغیه الأردبیلیه الی خراسان اخذه ابنه میتا من قبره و دفنه فی ولایه اخری و لما تسلط علیه الطائفه المذکوره نبشوا قبره فلم یجدوه و احرقوا ما فیه من الاخشاب.». |
↑37 | حاجی خلیفه، مصطفی بن عبداﷲ، کشف الظنون، ج2، ص996: سلسله الذهب فارسی منظوم لمولانا نور الدین عبد الرحمن بن أحمد الجامی المتوفی سنه 898 ثمان وتسعین وثمانمائه وهی فی ذم طائفه الامامیه والروافض وزنه من مزاحفات بحرالبحر الخفیف. او کتاب بزرگی به نام نفحات الانس را درباره معرفی مشایخ عرفان و تصوف نگاشته است، حتی یک نفر از عرفای شیعه را هم در این کتاب معرفی نمیکند تا تعصب و دشمنی خود را با شیعیان امامیه نشان دهد. همین جامی اما کتابی به نام شواهد النبوه دارد که در آن، 12 امام شیعه را به کرات مدح و ستایش میکند! جامی در سلسله ابیاتی، بعد از اینکه حکایت مفصلی درباره تفاوت امام علیِ روافض با علی اهل سنت نقل میکند، میگوید این روافض هیچ شباهتی به علی علیه السلام ندارند: نیست در هیچ معنی و جهتی رافضی را به او مشابهتی. [جامی، عبد الرحمن سلسله الذهب، دفتر اول، ص52.] |
↑38 | جزائری، نعمت الله، انوار النعمانیه ج2، ص196: درباره محمد غزالی آورده است: «و من ذلک الاعتقاد ان افضلهم الغزالی و قد ادعی فی احیائه انه من اهل الکشف و انه قد انکشف له فضل ابی بکر علی امیر المؤمنین علیه السّلام و ادعی انه انکشف له ایضا عدم جواز سبّ یزید لانه رجل مسلم و لو کان قاتلا الحسین علیه السّلام لم یجز سبّه ایضا لان غایه هذا انه فعل کبیره و ذلک لا یجوز سبّه. و انکشف له بطلان مذهب الامامیه بعد ان ترک التدریس و انقطع فی دمشق و مکه المشرفه نحوا من عشرین سنه ملازما للخلوه فی آخر عمره و صنّف کتابا سماه المنقذ من الضلال یتضمن الرد علی من یدعی العصمه و ابطال مذهبهم و سمّاهم اهل التعلیم و ضرب لهم مثلا بأخذهم عن المعصوم بمن تلوث بجمیع النجاسات ثم طلب ماء یستطهر (یتطهر خ) منها و سعی فی طلب ذلک الماء فلم یجد ماء یطهره و یزیل عنه الاخباث فبقی مرتکشا فی النجاسات طول عمره. و تکرر منه فی الاحیاء و غیره قالت الروافض خذلهم اللّه و قال فیه انه لو جاء الینا رافضی و ادعی ان له طلب دم عند احد قلنا له ان دمک هدر لان استیفائه مشروط بحضور امامک فاحضره حتی یستوفی لک، و قد تقدم الجواب عن هذا و قد صرّح فی کتابه المنقذ انه کان یستفید من الانبیاء و الملائکه مع مشاهدتهم علی وجه القطع». |
↑39 | فرار خنجی از اصفهان به دلیل بدگوییهای او نسبت به اجداد شاهان صفوی در کتاب عالم آرای امینی و همچنین فحاشیاش نسبت به علامه حلی در رد نهج الحق بود. شاید این مواضع خنجی سبب شده است شیعیان او را از سنیان متعصب به شمار آورند هر چند وی در آثارش پیوسته به ائمه اهل البیت و خاندان رسول خدا ارادت نشان میدهد و به آنان توسل میجوید. او گرایشی صوفیانه دارد اما با تصوف صفوی دشمن است. |
↑40 | بغدادی، اسماعیل، هدیه العارفین، اسماء المؤلفین و آثار المصنفین، تعلیقات، ج2، ص111. |
↑41 | کاشفی، حسین، رشحات عین الحیات، ص467: «قال الشیخ الأجل شاه ولی اللّه المحدث المفسر الدهلوی قدّس سرّه فی دیباجه تعریب «رساله رد الروافض» للإمام الربانی قدّس سرّه: و لقد جرت علی الإمام قدّس سرّه سنّه اللّه تعالی و عادته فی أنبیائه و أولیائه من قبل من الابتلاء بإیذاء الظلمه و المبتدعین و إنکار الفقهاء المتقشفین، و ذلک لیزید اللّه سبحانه فی درجاته و یلحق به الحسنات من بعد وفاته. و منشأ الإنکار فی کلماته عدم الوقوف علی مقاصده العالیه و مصطلحاته السامیه، فحمل المنکرون کلامه علی غیر محمله و بالغوا فی الإنکار و التشنیع علیه قدّس سرّه. و الحق أن أصول کلماته و أساس مقاماته مما توارد علیه محققوا أهل الذوق و الکشف عن آخرهم. غیر أن له إشارات یستعظمها من یفهمها و هو أهلها و یبالغ فی التنکیر علیها من لا یعرف و هو محروم من برکاتها، فلا حاجه لنا إلی الذب و الدفع عن الإمام الهمّام رضی اللّه عنه إلی إقامه الدلائل العقلیه و النقلیه علی جواز ما ادعاه. و للّه در القائل: و عیرها الواشون أنی أحبها****و تلک شکاه ظاهر عنک عارها». |
↑42 | آلوسی، یک سلفی وهابی بود که به عقاید محمد بن عبدالوهاب عشق میورزید؛ از همین رو بر برخی از کتابهای محمد بن عبدالوهاب مثل «فصل الخطاب فی شرح مسائل الجاهلیه» نیز شرح نوشت. او چنان در عقاید سلفیت و وهابیت فرو رفته بود که سخن هیچیک از علمای سنی را علیه ابن تیمیه و عقاید او نمیپذیرفت؛ چنانکه وقتی کتابی با نام «شواهد الحق فی الاستغاثه بسید الخلق»، نوشته یک فقیه سنی صوفی، به نام «یوسف النبهانی»، در مذمت ابن تیمیه و تجویز توسل به پیامبر اکرم(ص)، به دستش رسید، برآشفت و با طعن و لعن فراوان به «نبهانی»، کتابی در رد او، با عنوان «غایه الأمانی فی الرد علی النبهانی» نوشت[کتابهای او در ضدیت شیعه و دروغها و اکاذیب او، باعث شده است که وی در نزد سلفیون و وهابیون، مقامی بالا پیدا کند، تا جایی که به او لقب «علامه العراق الآلوسی» دادهاند. |
↑43 | دایه رازی، نجم الدین، مرصاد العباد، ص125. |
↑44 | عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص690. |
↑45 | شهابی قادری، محمد صادق، مناقب غوثیه، منقبت شماره 63، برگ 177. |
↑46 | سرهندی، احمد، مکتوبات، مقدمه، ج1، ص500؛ مجتبایی، فتح الله، دائرالمعارف بزرگ اسلامی، مدخل احمد سرهندی، نشر مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج7، ص50. |
↑47 | کاشفی، حسین، رشحات عین الحیات، ص256-257. |
↑48 | «لانّ من بین الفرق الاسلامیه و الطوائف المختلفه المحمّدیه لیس أحد ینکر علی الطائفه الصوفیه مثل طائفه الشیعه و لا علی الشیعه مثل الطائفه الصوفیه، مع أنّ مأخذهم واحد، و مشربهم واحد و مرجعهم الی واحد. [آملی، سید حیدر، جامع الاسرار، ص4.] |
↑49 | این گزارش در مناقب العارفین آمده است: «احمد (احمد اللّه عواقبه) روایت میکند که با اصحاب کرام مصحوب آن سلطان الانام رفع اللّه ذکره بجانب سلطانیه عزیمت افتاده بود تا پادشاه وقت الجایتو خان را نصیحت فرماید و از مذهب شیعه و ترفّض منعش کند و همچنان روزی در میان پیران حضرت تربه فرموده بود که ما خود رویم، امّا او را نخواهیم دیدن و گویند: پیشتر ازین بحضرت سلطان ولد قدّس اللّه سرّه العزیر خبر داده بودند که سلطان خربنده را اهل شیعه چنان اغوا کردند که رافضی شد و سبّ صحابی کرام میکند، بلک جماعتی را فرستاده است تا در وقت فرصت نقبی بزنند و جسم پاک صدّیق اکبر را از جنب صدّیق اعظمش بیرون آورند تا حضرت رسول صلعم تنها بماند تا آن طایفه که از دور لو لا ضجیعاک لزرناک میگویند به زیارت آن حضرت مشرّف شوند و خطبای ممالک روم را منع کردند تا بر منبر نام مبارک صحابی را یاد نکنند همانا که حضرت ولد را از سر غیرت باطن تغیر عظیمظاهر گشته شورها فرمود تا تمامت یاران گریستند و غریو از نهاذ شهریان برخاست؛ فرمود که عارف ما را بخوانید چون حضرت چلبی درآمد و سر نهاد فرمود کهیاری چند بستان وراست به اردوی خان برو و آن خربنده مسکین را دریاب تا بنده نور تابنده بنده بیننده توانی کردن و از آتش دوزخش رهانیدن بایذ که بیتوانی روانه شوی.» [افلاکی، احمد، مناقب العارفین، ج2، ص860.] |
↑50 | و العثمانیون و أنصارهم من أهل السنه، کانوا یتّهمون الشیعه بتهم منها أنهم: ١-أنّهم رافضون للخلافه و منشقّون عن الوحده الاسلامیه.٢-أنّهم تارکون للصلاه (أی صلاه الجمعه).٣-أنّهم قائلون بوحده الوجود فی الخالق و المخلوق.۴-أنّهم قائلون بقدم العالم.۵-أنّهم منکرون للمعاد الجسمانی. [آقا بزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعه الروضه النضره فی علماء المائه الحادیه عشره، ص۶۷-۷۰.] |
↑51 | شیرازی، سلطان الواعظین، شبهای پیشاور، ص168. |
↑52 | بسیاری از باورهایی که مشترک بین صوفی و شیعه دانسته میشود، مشترک لفظی است. بارزترین مثال این مورد، آموزه ولایت و امامت است که ولایت صوفی، یعنی فنا فی الله و اکتساب اما ولایت شیعه، یک مقام موهوبی است که قابل اکتساب نیست و صرفا 12 امام این مقام را داشته و دارند. |
↑53 | به عنوان مثال در بحث از خداشناسی و توحید، روایات معتبری که از اهل بیت علیهم السلام در منابع معتبر شیعه وارد شده است که همگی حاکی از بینونت و عدم شباهت خالق و مخلوق است. اما روایاتی که صوفیان از اهل بیت نقل میکنند، مشعر به شباهت و سنخیت و حتی اتحاد خالق و مخلوق است. صوفیان دو کتاب حقایق التفسیر و مصباح الشریعه را به امام صادق علیه السلام نسبت میدهند و در طول تاریخ، روایات این دو کتاب به منابع شیعه وارد شده است و فقها و محدثین علی رغم تلاشی که برای جلوگیری از ورود این احادیث داشتند، اما در آخر برخی از متون وارد کتب حدیثی شده است و از این جهت زدودن میراث صوفیان از احادیث شیعه همواره دغدغه محدثین و فقها بوده است.در دیگر مباحث مهم عقیدتی مثل نبوت و امامت و فرجام شناسی و هستی شناسی و معرفت شناسی و غیره نیز همین اتفاق رخ داده است. این نقل قولهای نادرست، به تدریج وارد کتب شیعه شده است و منجر به ایجاد دستههای حدیثی متعارض شده است به طوری که کار بر محققین و فقیهان دشوار گشته و به سختی میتوان موارد صحیح از سقیم را تشخیص داد. نه تنها صوفیان، دیگر فرقههای ضاله اسلامی نیز سعی داشتند با جعل حدیث و نسبت دادن باورهای خود به امامان شیعه، برای خود کسب مشروعیت کنند. حال آیا میتوان گفت مجعولات این فرقه ها، منجر به ظرفیت سازی برای اتحاد بیشتر با آنهاست؟ به عنوان مثال از جمله طوائفی که خود را منسوب به اهل بیت کردند، غلات هستند. فرقههای غلات نصیریه و اهل حق در ایران، در آثار خود نقلهای زیادی را به اهل بیت نسبت دادهاند. در کتابهای نورعلی الهی و نعمت الله جیحون آبادی روایات غالیانه را به حضرت علی نسبت دادهاند. یا همان خطبۀ البیان که حافظ رجب برسی به امام علی نسبت داده است و باعث زحمت برای شیعه شده است. |
↑54 | عین القضات همدانی، عبدالله، نامههای عین القضات همدانی، ج1، ص51. |
↑55 | انّ تفضیل الشّیخین قد بلغ من کثره الرّواه الثقات حدّ الضّروره و التّواتر فإنکاره إمّا من الجهل و إمّا من التّعصّب و لمّا لم یجد عبد الرّزّاق- الذی هو من أکابر الشّیعه- مجالا للإنکار قال بتفضیل الشّیخین من غیر اختیار و قال «حیث فضّل علی الشّیخین علی نفسه أفضّلها أنا أیضا علیه لتفضیله و لو لا أنّه فضّلهما علی نفسه لما فضّلتهما علیه و بال علی أن أدّعی محبّه علی ثمّ أخالفه». [سرهندی، احمد، المکتوبات(السرهندی)، ج2، ص73.] |
↑56 | عطار نیشابوری، فریدالدین، اسرار نامه، ص29. |
↑57 | مفید، محمد بن محمد، الإختصاص، ص6. |
↑58 | محمد بن منور، أسرار التوحید فی مقامات أبی سعید، ص272 و273. |