بخش قابل توجهی از کسانی که جذب مباحث صوفیانه میشوند، تحت تاثیر سلوک عشق محور و جهان بینی عاشقانه آنهاست چه اینکه صوفیان، مکتب خود را خداپرستی عاشقانه خوانده و رابطه حق با خلق را عاشقانه به تصویر میکشند.
فهرست
مفهوم شناسی
عشق از کلمه عشقهَ گرفته شده است و عشقه نام گیاهی است پیچک مانند که بر تنه درختان و گیاهان میپیچد و عصاره و شهد آنرا میگیرد بطوری که در مواردی آن گیاه و درخت خشکیده و حیاتش به اتمام میرسد. محبت شدید را اصطلاحاً «عشق» مینامند بدین جهت گفتهاند عشق، محبتی است که از حد بیرون رفته باید یا عشق، محبت مفرط یا کمال محبت است.[1]نجم الدین رازی، عبدالله بن محمد، رساله عشق و عقل، ص74. محبت وقتی که به حالت «عشق» برسد، زمام فکر و اراده و عقل انسان را گرفته و بر آن چیره میشود. عشق یکی از موثرترین غرائز بشری و و یکی از عمیقترین جلوههای عواطف و احساسات انسان هاست. از نظر روان شناسی، انسان همواره نیازمند آن است که دوست بدارد و دوستش بدارند.
عشق، جذابترین گزاره در تصوف
قاسم غنی درباره علت پیشرفت تصوف در بین جوامع اسلامی مینویسد:
«مهمترین علت پیش رفت تصوف این است که تصوف با قلب و احساسات کار دارد نه با عقل و منطق، و بدیهی است که عقل و منطق سلاح خواص است و اکثر مردم از به کار بردن آن عاجزند و ملول میشوند. نقطه حساس انسان قلب اوست، و سخنی پیش رفت کلی میکند که ملایم با احساسات و موافق با خواهشهای قلب باشد
با عاقلان بگوی که ارباب ذوق را****عشق است ره نمای، نهاندیشه رهبر است»[2]غنی، قاسم، تاریخ تصوف در اسلام، ج1، ص44.
مشهور است که علمای اسلام، شریعت را به مثابه قوانین وضع شده از جانب قانون گذار و شارع برای تک تک مسلمین لازم الاجرا خوانده و سرپیچی از آنها را کفر قلمداد کرده و برای متمردین احکام سخت گیر انه و حدود متعددی را به عنوان مجازات در نظر دارد. اما در سلوک عاشقانه، خالق و شارع تبدیل به معشوق و محبّ شده و مخلوقات به عاشقان واله و شیدا تغییر عنوان میدهند. حال دور از انتظار نیست که مخاطب عام، اگر بین انتخاب خدای ارباب گونه اسلام با خدای عاشق پیشه صوفیان مخیر شود مورد دوم را بر گزیند و ترجیح دهد خود را در قامت یک عاشق مختار و آزاد قرار بدهد تا یک بنده و برده محتاج و محدود به فرامین مولا.
مولوی میگوید: «خدا را بندگاناند که ایشان معشوقند و محبوبند. حق تعالی طالب ایشان است و هرچه وظیفه عاشقان است او برای ایشان میکند و مینماید.» [3]مولوی، جلال الدین، فیه ما فیه، ص118؛ مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، ص310 و 574.
الهیات عاشقانه در تصوف
مبحث عشق در تصوف، چونان یک سرفصل مشترک در تمام ابعاد خداشناسی، جهان شناسی، معرفت شناسی، وجودشناسی، انسان شناسی و فرجام شناسی مطرح است.
عشق در خلقت جهان)
در نگاه صوفیه علت خلقت جهان، یک گزاره عاطفی از جانب خدا قلمداد میشود. صوفیان اما با استناد به کلمه «احببت» در عبارت «کنتُ کنزاً مخفیاً فاحببتُ اَن اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف» معتقدند آفرینش حاصل «حرکت حبی» یا «انگیزش عشقی» است و فاعلیت خدا را «فاعلیت بالعشق» میخوانند. یعنی خدا عاشق دیدن ذات خود در آینه مظاهر و مخلوقات بود. خدا عاشق ظاهر کردن اسماء و صفاتش و متجلی کردن آنها بود لذا از جهان با تعبیر «جمال الله»[4]ابن عربی میگوید: «و لمّا اظهر تعالی العالم فی عینه کان مجلاه فما رأی فیه غیر جماله. فالعالم جمال الله، فهو … ادامه پاورقی یاد میکنند. از سوی دیگر جهان و اعیان مخلوقات نیز که در مقام علم خدا ثبوت داشتند، تمنا و تقاضای ظهور داشتند و به زبان حال از خدا میخواستند که آنها را هویدا کند.
عشق در بازگشت به خدا)
تصوف، مهمترین ابزار دستیابی به حق و وصول به حقیقت را، یک مقوله احساسی/عاطفی یعنی عشق میداند. در نگاه صوفیه، تمام ذرات عالم به مثابه مظهر و تجلی حق تعالی هستند و جمیع آنها تنها با سوار شدن بر مرکب عشق است که میتوانند به اصل و کل خود باز گردند. به عبارتی هم قوس نزول بر پایه عشق پدید آمده است و هم قوس صعود بر محور این اصل شکل میگیرد.
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی***عشق داند که درین دایره سرگردانند[5]حافظ، شمس الدین، دیوان، ص323.
عشق در سلوک طریقتی)
صوفیه برای سیر و سلوک خود، مقامات و منازلی را ترسیم کردهاند و درویش در هر منزل، باید ویژگیها و صفات همان منزل را در نفس خود محقق سازد. در این بین عشق و محبت نیز در زمره همین مقامات قرار دارد به طوری که بدون قرار گرفتن در آخر، انسان به مقصد یعنی حقیقت دست نمییابد. خواجه عبدالله انصاری در کتاب صد میدان، محبت یا عشق را میدان آخر و در منازل السائرین آن را منزل شصت و یکم و از جمله احوال و آخرین منازل توحید آورده است.[6]انصاری، عبدالله، منازل السائرین، ص26. برخی دیگر مانند عطار نیشابوری، برای سلوک هفت مقام متصور شدهاند که مقام یا همان شهر دوم «عشق» است و برخی دیگر عشق را در تمام این مقامات جاری میدانند:
هفت شهر عشق را عطار گشت****ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
عشق در جهان شناسی)
در عالم وجود، هر مرتبه مادون نسبت به مرتبه مافوق عشق میورزد و برای وصول به آن مرتبه به واسطه قوه شوقی که دارد در حرکت آمده و سیر تکاملی خود را انجام میدهد.[7]ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، اسفار، ج7، ص169.
عشق در عبادت)
در نگاه صوفیه، اقرب الطریق الی الله و اکسیر اعظم و کبریت احمر، عشق به خداست[8]اسکندرانی، عطاء الله، لطائف المنن، ص52. و انسان اگر عاشق خدا گردد، راه صد ساله را یک شبه طی میکند.[9]شافعی، احمد بن العیاد، المفاخر العلیه، ص104. رابعه عدویه میگوید: عشق خدا در قلبم دیگر جای محبت پیامبر و لعنت ابلیس باقی نگذاشت.[10]در کتاب تذکره الاولیاء اینگونه نقل شده است که به رابعه گفتند: «حضرت عزّت را دوست میداری؟». گفت: «دارم». گفتند: … ادامه پاورقی بهشت و جهنم برای افراد متدین، دائر مدار پیروی یا عدم پیروی از دین و شریعت است اما «العشق هو الطریق و رؤیه المعشوق هو الجنّه و الفراق هو النّار و العذاب گفت: عشق خدا دین و مذهب عاشق است. و معشوق را دیدن بهشت اوست، و از معشوق دور بودن دوزخ او باشد. این جمله نیز در خود باشد.»[11]عین القضات همدانی، عبدالله، تمهیدات، ص292.
عشق در معرفت شناسی)
از نگاه صوفیه، علم و معرفت دو گونه است. گونه اول مخصوص اهل مدرسه است که در کتابها دنبال خدا هستند و هرگز هم نمییابند، گونه دوم مخصوص اهل عشق است که خارج از مدرسه و کتاب، بلکه در قلب و جان و روان خود حق را میجویند و بدان هم میرسند. اساسا در نگاه صوفی، موطن معرفت و علم در قلب است نه عقل.[12]خواجه پارسا مینویسد: «کمال معرفت حاصل کردن به دو طریق بود: یکی به طریق صوفیان؛ و آن مجاهدت باشد، و باطن صافی … ادامه پاورقی لذا صوفی معتقد است برای دریافت معرفت به خدا و فناء فی الله، باید کاری کرد که دل، منقلب و دگرگون شود مثلا در مجالس رقص و سماع و موسیقی شرکت کرد یا اشعار و غزلیات خوانده و کاری کرد که دل به جنبش آید و خدا در آن متجلی شود.[13]رک: سهروردی، شهاب الدین، مجموعه آثار شیخ اشراق، ص264. لذاست که شمس میگوید: «این تجلی و رؤیت خدا، مردان خدا را در سماع بیشتر باشد»[14]شمس تبریزی، محمد بن علی، مقالات، ص72-73. و مکاشفات متعدد خود را که در حالت سماع برایش حاصل شده، تعریف میکند.[15]شمس تبریزی، محمد بن علی، مقالات، ص649؛ سپهسالار، فریدون، رساله سپهسالار، ص65.
عشق زمینی)
اگرچه معشوق حقیقی برای جمیع موجودات همان خداست اما هریک از اصناف موجودات معشوق خاص و زمینی و محسوس دارد که به واسطه تعشق با او، راه را به سوی عشق ذات ذوالجلال پیدا میکند و جمیع معشوقان عالم حجاب و پرده، برای وصول به خدا هستند.[16]ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، اسفار، ج7، ص160.
دوگانه عشق و عقل در تصوف
صوفیه با ایجاد تقابل و تعارض بین دوگانه عقل و عشق، خود را اصحاب عشق و پیروان احساس و شور و وجد خوانده و دیگران را اصحاب عقل و نقل و ظاهگرا میخوانند و به مخاطب چنین القا میکنند که در دو راهی احساس و غیر احساس، عشق و غیر عشق، باید به سمت احساس و عشق آمد. از همین روست که صوفیان، غیر خود (یعنی علما و فقها) را با انگهای دیگری مثل مخالفت با عشق و احساس و غیره کنار میزنند.طبیعی است که انگشت نهادن بر این گنج غریزی (عشق و شور و سوز و گداز) برای آدمی جذابیت بیشتری دارد و مخاطب عام نیز هماره جانب عشق و احساس را انتخاب میکن.
نقد و بررسی
بحث از مقابله با این جذابیت صوفیه نیز در دو جنبه ایجابی و سلبی قابل پی گیری است.
جنبه ایجابی) بازخوانی جایگاه عشق در ثقلین
برای مقابله با مسئله عشق و سلوک عاشقانه که ذیل مقولههای احساسی و عاطفی درج میشود باید از همین مدخل و با اموری همسنخ همینها وارد شد.
لذا میگوییم عشق به معنای محبت شدید، چیزی نیست که ساخته و پرداخته صوفیه باشد بلکه یک ظرفیت نهادینه شده در فطرت و نهان انسان است که در دین اسلام نیز توجه خاصی به آن نشان داده شده است. بسیاری از منتقدین تصوف که با مقوله عشق ورزی به مخالفت برخواستهاند، عشق مطمح نظر صوفیه را مورد نقد قرار دادهاند اما از بیان مباحث ایجابی و تبیین عبادت عاشاقنه در اسلام غفلت ورزیدهاند. برخی دیگر هم درگیر الفاظ و اصطلاحات شده و گمان کردهاند چون لفظ عشق در متون دینی کم رنگ است یا به ملاحظاتی کمتر بیان شد هاست، اساسا عبادت عاشقانه مورد نظر اسلام نیست درحالیکه عشق همان محبت شدید است و حتی اگر با لفظ عشق به مخالفت برخیزند، بحث محبت شدید قابل انکار نیست حال این محبت شدید را «عشق» نامند یا «شقع» مهم نیست!
مساله این است که عشق ورزی به خدای منان به مخلوقاتش و همچنین عشق ورزی انسان خالق متعال، ریشه در متون وحیانی دارد و از جمله مسائلی است که در نصوص متعدد اسلام بیان گردیده است و اختراع و ابداع صوفیان نیست بلکه این نص آیه قرآن است که ندای عشق (البته تحت نام محبت شدید) از جانب خدا و خلق سر داده و سخن از «یحِبُّهُمْ وَ یحِبُّونَهُ» میگوید.[17]المائده: 54 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یرْتَدَّ مِنْکمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ … ادامه پاورقی
جایگاه عشق و محبت در اسلام
در متون دینی ایمان و محبت رابطه دو سویه دارند.در دین اسلام ارزشمندترین دارایی انسان، ایمان اوست. این ایمان خود اقسام مختلفی دارد که طبق روایات، ایمان مبتنی بر عشق و محبت، بالاترین و بهترین نوع آن است.
«از امام صادق علیه السلام در مورد حبّ و بغض سؤال شد که آیا از ایمان است یانه؛ آن حضرت فرمود: آیا ایمان چیزی جز حبّ و بغض است؟ سپس این آیه را تلاوت کرد: خداوند ایمان را محبوب دل شما قرار داد و آن را در قلبهای شما جلوه داد و کفر و فسق و نافرمانی را را مورد کراهت شما قرار داد.»[18]کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج2، ص124.
عشق و محبت به خدا
در روایات امامان معصوم علیهم السلام عبارتهای عمیق و دلنشین متعددی درباره اهمیت و ارزش محبت به خدا و سلوک عاشقانه و باطنگرایی آمده است.
این تعابیر و عبارات را میتوان روایات متفرقه یا در نامههایی که اهل بیت علیهم السلام برای اصحاب و اولاد و شیعیان خویش مینگاشتند به دست آورد. در همین دوران، یکی از محققین کتابی درباره نامهها و وصیت نامههای عرفانی صوفیان جمع آوری و تالیف کرده است. پژوهشی که لازم بود شیعیان در وهله اول درباره میراث اهل بیت علیهم السلام انجام داده و این نامههای دلنشین را در قالب جزوه یا کتاب منتشر نمایند.
از جمله اینها، نامه زیبای امام عسکری علیه السلام به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری است که در کتاب تحف العقول نقل شده است که امام علیه السلام به زیبایی و دقت تمام، مساله سلوک عاشقانه انسان به سمت حق تعالی را تبیین میفرمایند. در فرازی از فرمایشات امام آمده است:
فَاعْلَمْ یقِیناً یا إِسْحَاقُ أَنَّهُ مَنْ خَرَجَ مِنْ هَذِهِ الدُّنْیا أَعْمَی- فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْمی وَ أَضَلُّ سَبِیلًا یا إِسْحَاقُ لَیسَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ- وَ لکنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُو….[19]ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، ص484.
برخی از این نامهها را میتوان در کتاب مجلد چهارم مکاتیب الائمه نوشته احمدی میانجی مطالعه کرد.[20]احمدی میانجی، علی، مکاتیب الأئمه علیهم السلام، ج4، ص95، الفصل الثّالث فی المواعظ.
عبادت عاشقانه در اسلام
بندگی و عبودیت از روی محبت به الله تبارک و تعالی سفارش اکید و خاص مکتب عرفانی اهل بیت علیهم السلام است.
در روایات شیعه، چندین تن از ائمه معصومین علیهم السلام عبادت «احرار» را عبادت حق تعالی به جهت محبت بدو یا شکر الهی دانستهاند و نه چشم داشت به نعم و ترس از دوزخ. جالب اینجاست که یکی از بنیادهای نظری و اساسی صوفیه در بحث عشق همین روایات است و صوفیان الهیات عاشقانه خود را بر پایه این دست روایات بنا کرده و با انتساب این کلمات به مشایخ خود، خود را سالک طریق عشق خواندهاند حال اینکه اصل و اساس این کلمات، متعلق به معصومین علیهم السلام است.
«إِنَّ الْعُبَّادَ ثَلَاثَهٌ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفاً فَتِلْک عِبَادَهُ الْعَبِیدِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَی طَلَبَ الثَّوَابِ فَتِلْک عِبَادَهُ الْأُجَرَاءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً لَهُ فَتِلْک عِبَادَهُ الْأَحْرَارِ وَ هِی أَفْضَلُ الْعِبَادَهِ»[21]کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط – الإسلامیه)، ج2، ص84.
اساسا غایت خلقت انسان، کسب معرفت و جلب محبت حق تعالی و تأمین سعادت آنها در این مسیر بود. اگر صوفیان برپایه خداشناسی نادرست وحدت وجودی، حدیث کنز مخفی را جعل کرده و منشا پیدایش مخلوقات را محبت حق تعالی دانستهاند، در مقابل این روایات جعلی، روایات معتبری از شیعه وجود دارد که همین اصل را به صورت صحیح تبیین میکند.
در روایات آمده است هنگامی که خدای متعال هنگامی رسولانش را به سمت مردم گسیل میداشت از آنها میخواست که مردم را محب و خدا را محبوب مردم سازد. یعنی دعوت الهی و تبلیغ دین باید به گونهای باشد که مردم عاشقانه و محبانه پروردگار خود را بپرستند:
«عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) قَالَ: أَوْحَی اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) إِلَی نَجِیهِ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ (عَلَیهِ السَّلَامُ): یا مُوسَی أَحْبِبْنِی وَ حَبِّبْنِی إِلَی خَلْقِی. قَالَ: یا رَبِّ إِنِّی أُحِبُّک، فَکیفَ أُحَبِّبُک إِلَی خَلْقِک قَالَ: اذْکرْ لَهُمْ نَعْمَائِی عَلَیهِمْ، وَ بَلَائِی عِنْدَهُمْ، فَإِنَّهُمْ لَا یذَّکرُونَ إِذْ لَا یعْرِفُونَ مِنِّی إِلَّا کلَّ خَیرٍ»[22]شیخ طوسی، محمد بن حسن، الأمالی، النص، ص484.
توجه عالمان دینی به مقوله عشق
علمای پیشین هنگامی که کتاب در نقد تصوف نوشته و به انکار مبانی آنها دست میزدند، در کنار آن به استخراج اصول وقواعد عشق و محبت و عبادت عاشقانه خدا از روایات هم اقدام میکردند زیرا میدانستند که اگر تنها به نقد مباحث صوفیان در بحث عشق و سلوک عاشقانه و محبت اقدام کرده و به مباحث ایجابی و اثباتی نپردازند، از جانب صوفیان به ضد عشق و ضد احساس و افراد دگم و متعصب و ظاهرگرا متهم میشدند، بارزترین فقیه ضد صوفی، میرزا محمد طاهر قمی است که ایشان علاوه بر سرودن اشعار فراوان پیرامون موضوع محبت الله قصیدهای موسوم به «مونس الابرار» در بیش از سیصد بیت دارد. ایشان کتب متعددی در نقد تصوف دارد و در این زمینه چنین گفته است:
«اما هرکه پیروی به اهل بیت نبوت که هادیان راه محبت اند نمود، به سر منزل مقصود رسیدن، و هرکه به فریب غولان راه دین، پا از متعابعت ایشان کشید، در بیابان ضلالت هلاک گردید و فقیر در باب شوق و محبت از طریق اهل بیت نبوی احادیث بسیار جمع نموده ام و مدتی است که شروع در تالیف کتابی در این باب نموده و آن را به مقامات المحبین موسوم گردانیده ام. بدان که عابدان و ریاضت کشان اهل سنت که مخالفان اهل بیت نبوت اند، چون به وادی تحصیل این طائفه (صوفیه) خود را عاشق میخوانند و ن سبت عشق به حق تعالی میدهند و اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه واله که هادیان راه محبت اند این لفظ را چون نام مرضی سوداوی است در دعاها و احادیث خود استعمال نمینمایند بلکه به لفظ شوق و محبت اکتفا میکنند و تابعان ایشان نیز در این باب پیروی ایشان نمودهاند و طریقهای که فقیر در محبت و شوق اختیار نموده ام، طریقه عارف کامل شیخ صفی است و شیخ ورام بن ابی فراس و ابن طاووس و احمد بن فهد حلی و ملااحمد اردبیلی و غیر ایشان از عارفان شیعه رحمت الله علیه.»[23]جعفریان، رسول، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج2، ص608.
عشق و محبت در ادعیه شیعه
عشق (به همان معنای محبت شدید و خالص) و شیفتگی در عرفان شیعی جلوهای پررنگ و ظهوری برجسته دارد چنانکه زین العابدین و سید الساجدین علیه السلام در صحیفه سجادیه به برخی از مصادیق آن اشاره داشتهاند از جمله اینکه فرمودند:
«در تسبیح تو سستی نپذیرند و از تقدیس تو ملال نگیرند و از پرستش تو در نمانند و فرمانبرداری تو را آن گونه به جدّ در ایستند که چشم بر هم زدنی کوتاهی نورزند و از عشق و شیفتگی تو ذرهای غفلت نکنند.»[24]آیتی، عبدالمحمد، ترجمه الصحیفه السجادیه، ص40.
در ادعیه ماثوره تاکید شده است که محبت و عشق و تلطیف باطن، یک نوع رزق و روزی است که باید حصول آن را از حق تعالی درخواست کرد: «وَ ارْزُقْنِی حُبَّک وَ حُبَّ کلِّ مَنْ أَحَبَّک وَ حُبَّ کلِّ عَمَلٍ یقَرِّبُنِی إِلَی حُبِّک اللَّهُمَّ وَ اجْعَلْ حُبَّک أَحَبَّ الْأَشْیاءِ إِلَی»[25]مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج98، ص287.
دعای کمیل که از زیباترین و عرفانیترین ادعیه شیعه است والاترین جلوههای مناجات و عبادات عاشقانه را میتوان به نظاره نشست. در این دعا میخوانیم:
«پس به عزّتتای آقا و مولایم سوگند صادقانه میخورم، اگر مرا در سخن گفتن آزاد بگذاری در میان اهل دوزخ به پیشگاهت سخت ناله سر دهم همانند ناله آرزومندان و به درگاهت بانگ بردارم، همچون بانگ آنانکه خواهان دادرسی هستند و هر آینه به آستانت گریه کنم چونان که مبتلا به فقدان عزیزی میباشند و صدایت میزنم: کجاییای سرپرست مؤمنان، آری کجاییای نهایت آرزوی عارفان، ای فریادرس خواهندگان فریادرس، ای محبوب دلهای راستان وای معبود جهانیان… پس به یقین میدانم که اگر فرمانت در به عذاب کشیدن منکران نبود و حکمت به همیشگی بودن دشمنانت در آتش صادر نمیشد، هر آینه سرتاسر دوزخ را سرد و سلامت میکردی و برای احدی در انجا قرار و جایگاهی نبود»[26]فَبِعِزَّتِکَ یا سَیِّدِی وَ مَوْلایَ اقْسِمُ صادِقاً لَئِنْ تَرَکْتَنِی ناطِقاً لَاضِجَّنَّ الَیْکَ … ادامه پاورقی
یا از از عاشقانهترین ادعیه شیعیان، مناجات شعبانیه است که چنان گرم و صمیمی اما عمیق وپر محتوا با در آن با خدا سخن گفته میشود که عارفان را متحیر و عامیان را هرچه بیشترعاشق خداوند میکند.
ظهور عشق در فضای شیعی
اگر صوفیان با قوه خیال خود از ماجرای تاریخی اعدام یک ساحر کذاب و مدعی دروغین به نام حسین بن منصور حلاج داستانی عاشقانه از پایمردی یک عاشق در جهت وصول به معشوق (خدا) ساخته و از او در کتابهایی با عنوان نام «حلاج، شهید عشق الهی»[27]نوربخش، جواد، حلاج شهید عشق الهی، 1384ش. یاد کردهاند در فضای شیعی، نمونه اصیل و راستین و حقیقی فدا شدن در جهت خواست معشوق وجود دارد.
توضیح بیشتر اینکه در عرفان شیعی علاوه بر پرداخت مفهومی و نظری به مساله عشق و شیفتگی به حق تعالی، به صورت مصداقی و عملی نیز ابعاد گوناگونش را تشریح کرده و حتی در قامت یک انسان آن را به منصه ظهور رسانده و راه وصول به این نوع از بندگی را کاملا مشخص ساختهاند. به عنوان یک نمونه، برترین جلوه گاه این سلوک عاشقانه در صحرای کربلا رقم خورد. آنجایی که عاشقان حضرت حق در مسیر خواست و اراده معشوق، نفس خویش و عزیزترین داراییهای شان و مال و اهل بیت و زندگانی خود را فدای او کردند.[28]مصداق این روایت قدسی که میفرماید: أَوْحَی اللَّهُ إِلَی مُوسَی ع أَنَّ عِبَادِی لَمْ یتَقَرَّبُوا إِلَی … ادامه پاورقی شیفتگان حق تعالی که سرحلقه عاشقان، امیرالمومنین علی علیه السلام هنگام عبور از صحرای کربلا با عنوان مَصَارِعُ عُشَّاقٍ شُهَدَاء[29]مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج41، ص295. نوید ظهورشان را داد و نهایتا زینب کبری نیز با دعای «الهی تقبل منا هذا القربان»[30]بحرانی، عبدالله بن نورالله، عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، مستدرک سیده … ادامه پاورقی این صحنه عشق بازی را به کمال رسانده و با ندای «ما رایت الا جمیلا» تصویری به غایت زیبا و عرفانی از آن به نمایش گذارد.[31]سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه احمد فهری، النص، ص160.
رویکرد سلبی
در کنار استنباط و تبیین یک معنویت عاشقانه مبتنی بر ثقلین، باید به نقد سلوک عاشانه صوفیه نیز همت گمارد و با ذکر نقدهای اساسی به رویکرد صوفیه، نشان داد که عشق ورزیدن و عاشق شدن، یک احکامی دارد که عاشق ناگزیر از رعایت آن است و اگر این لوازم تعشق رعایت نشود، ندای عشق و عاشقی ادعای گزافی بیش نخواهد بود. چنانچه در حدیث معراج، خداوند متعال به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله همین نکته را گوشزد کرده و فرمود: «یا أَحْمَدُ لَیسَ کلُّ مَنْ قَالَ أُحِبُّ اللَّهَ أَحَبَّنِی» خداوند متعال در این سخن، عاشق راستین خود را بندگانی میداند که ذرهای از شریعت وانهادهاند و در نهایت درجه زهد و تقوی و پرهیزگاری هستند.[32].. یا أَحْمَدُ لَیسَ کلُّ مَنْ قَالَ أُحِبُّ اللَّهَ أَحَبَّنِی حَتَّی یأْخُذَ قُوتاً وَ یلْبَسَ دُوناً وَ … ادامه پاورقی
در این زمینه باید به چند نکته اشاره کرد:
تلازم عشق با شریعت مداری
- عشق به حق تعالی، ملازم با عبودیت و عمل به شریعت و احکام اسلام است و خدای تعالی در قران کریم به صراحت میفرماید هرکس مرا دوست دارد باید از دستوراتم تبعیت کند: (قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکمُ اللَّهُ)[33]آل عمران: 31. درحالیکه در سلوک صوفیه، عاشق میتواند هر عمل و گفتاری که به گمان خودش، سبب وصول به معشوق میشود را انجام دهد.
ابوبکر شبلی با ترک نمازهای خود با افتخار میگفت:
نسیت الیوم من عشقی صلاتی****فلا ادری غداتی من عشائی[34]سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن الحسین، طبقات الصوفیه، ص262.
«امروز از سر عشق، نماز را فراموش کردم و دیگر حتی صبح را از شام باز نمیشناسم.»
عشق ورزیدن به معشوق، به صرف ادعا نیست و صوفیان در این وادی، تنها و تنها ادعای عشق به خدا را دارند و در حقیقت چنانچه در نقل منسوب به امام هادی علیه السلام آمده است: «یکلّمون بأملیلائهم فی الحبّ و یطرحونهم بأدلیلائهم فی الجب.»[35]مقدس اردبیلی، احمد بن محمد، حدیقه الشیعه، ص602- 603.
معشوق راه سیدن به خود را فقط و فقط انجام شریعت و دستورات دین دانسته است. حال اگر کسی مدعی شود که با سیر در طریقت به خدا میرسد، به معشوق خود خیانت کرده است و از او دور شده است. مانند ابلیس که حاضر نشد شریعت یعنی دستور خدا را انجام دهد اما در عوض طریقت، یعنی میل و خواست خود را طی کند لکن خدای متعال به او فرمود که از همان راهی که خود تعیین کرده ام عبادت میشوم و نه از راهی که تو میل داری:
قَالَ فَقَالَ إِبْلِیسُ یا رَبِّ اعْفُنِی مِنَ السُّجُودِ لِآدَمَ علیه السلام وَ أَنَا أَعْبُدُک عِبَادَهً لَمْ یعْبُدْکهَا مَلَک مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِی مُرْسَلٌ- قَالَ اللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی لَا حَاجَهَ لِی إِلَی عِبَادَتِک- إِنَّمَا أُرِیدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَیثُ أُرِیدُ لَا مِنْ حَیثُ تُرِیدُ- فَأَبَی أَنْ یسْجُدَ.[36]قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج1، ص42؛ وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ إِبْلِیسَ سَجَدَ لِلَّهِ عَزَّ ذِکرُهُ … ادامه پاورقی
بنابر حدیثی که شیعه و سنی در معتبرترین منابع خود آن را نقل کردهاند، خداوند متعال فرموده است موثرترین و بهترین اعمالی که بندگان را به من نزدیک میکند، فرائض و واجبات شرعی است و بنده با عمل به نوافل و مستحاب شرعی میتواند خود را محبوب من (معشوق من) سازد.
وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَی عَبْدٌ بِشَیءٍ أَحَبَّ إِلَی مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیهِ وَ إِنَّهُ لَیتَقَرَّبُ إِلَی بِالنَّافِلَهِ حَتَّی أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی ینْطِقُ بِهِ وَ یدَهُ الَّتِی یبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیتُه.[37]کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط – الإسلامیه)، ج2، ص352.
نقد جهان بینی عاقانه صوفیه
نزاع متشرعین با اهل طریقت صرفا بر سر یک کلمه عشق نیست که گفته شود عشق و مشتقات آن در نصوص دینی کم رنگ است و در متون صوفیان پر رنگ و پرکاربرد! باید دانست که این سلوک عاشقانه و مقوله عشق صوفیانه، یک نظام معرفتی و جهان بینی و خداشناسی کاملا منحصر به فرد و متفاوتی از نظام معرفتی دینی در ورای خود دارد و کلید واژه این جهان بینی، لفظ عشق است که حکایت از یک مجموعه مبانی نظری و عملی کاملا متفاوتی دارد. مبانی خاصی که یک سر آن به تقابل با عقلانیت و خردمندی انجامیده و یک سر دیگر به مفاسدی چون شاهد بازی و عشق مجازی به امردان ختم میشود. ما باید تقابل این دو نظام و جهان بینی تصوف و دین را تبیین کرده و مشخص کنیم که عشق صوفیانه اشاره به چه مقصودی دارد.[38]این عشق صوفیانه در مواقف گوناگونی از خلقت جهان گرفته تا بازگشت به خدا و از معرفت به خدا تا نحوه تقابل با دیگر … ادامه پاورقی
عشق در تصوف و تشیع امامیه
عشق در جهان بینی صوفیان همواره با عقل تقابل و تضاد پیدا میکند و اصحاب تصوف، عشق در یک طرف و عقل در مقابل آن قرار میگیرد و انسان باید با انتخاب مسیر عشق، عقل را به عنوان یکی از مهمترین منابع معرفتی و حجیتی، زیر پا گذارد. پس میتوان ادعا کرد تفاوت عشق صوفیانه با عشق و محبت دینی، تضاد و تنافی آن با عقل است درحالیکه عشق دینی کاملا با عقل سازگار میباشد. ابن عربی میگوید: «هر عشقی که در عاشق، عقلی یا تعقلی باقی گذارد که جز به محبوبش بیندیشد، عشق ناب نیست و حدیث نفس است که گفتهاند خیری در عشقی نیست که با عقل تدبیر شود»[39]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج۲ص۳۲۶.اما در نگاه ثقلین، محبت یکی از جنود و سربازان عقل است و هرچه عقل در انسان تقویت شود، قوه محبت او نیز تقویت میگردد و هرگز بین عقل و عشق جدایی نمیافکند.
منابع و مآخذ
- قرآن کریم
- صحیفه سجادیه
- ابن بطوطه، محمد بن عبدالله، سفرنامه ابن بطوطه، محمد علی موحد، چاپ پنجم، آگه، تهران، 1380ش.
- ابن سعید اهوازی، حسین بن سعید، الزهد، حمید احمدی جلفایی، نعمت الله جلیلی، مهدی غلامعلی، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث، سازمان چاپ و نشر، قم، 1384ش.
- ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول صلی الله علیه و آله، چاپ دوم، جامعه مدرسین، قم، 1404ق.
- احمدی میانجی، علی، مکاتیب الأئمه علیهم السلام، مجتبی فرجی، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث، سازمان چاپ و نشر، قم، ۱۳۸۴–۱۳۸۵.
- اسکندرانی، عطاء الله، لطائف المنن، مکتبه القاهره، قاهره، 1979م.
- انصاری، عبدالله، منازل السائرین، علی شیروانی، بینا، بیجا، 1417ق.
- آیتی، عبدالمحمد، ترجمه الصحیفه السجادیه، صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، انتشارات سروش، تهران، ۱۳۷۵ش.
- بحرانی، عبدالله بن نورالله، عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، سید محمد باقر موحد ابطحی اصفهانی، مدرسه الإمام المهدی (علیهالسلام)، قم، 1405ق.
- پارسا، محمد بن محمد، فصل الخطاب، جلیل مسگرنژاد، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۱ش.
- حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، الاسلامیه، تهران، 1372ش.
- داراشکوه، محمد، حسنات العارفین، مخدوم رهین، بینا، بیجا، 1352ش.
- دیلمی، حسن بن محمد، إرشاد القلوب، الشریف الرضی، قم، ۱۳۷۱ش.
- سبزواری خراسانی، ابراهیم، شرح گلشن راز، پرویز عباسی داکانی، نشر علم، تهران، ۱۳۸۶ش.
- سپهسالار، فریدون بن احمد، رساله در احوال مولانا جلال الدین مولوی، سعید نفیسی، چاپ پنجم، کتابخانه اقبال، تهران، 1380ش.
- سهروردی، شهاب الدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، هانری کربن، حسین نصر، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، 1372ش.
- شریف رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، صبحی صالح، مؤسسه دار الهجره، قم، ۱۴۱۴ق.
- شمس تبریزی، محمد بن علی، مقالات شمس تبریزی، محمد بن علی، محمد علی موحد، انتشارات قیام، تهران، 1356ش.
- صدوق، محمد بن علی، الخصال، علی اکبر غفاری، جامعه مدرسین، قم، 1362ش.
- عین القضات همدانی، عبدالله، تمهیدات، عفیف عسیران، نشر منوچهری، چاپ هشتم، 1389ش.
- غنی، قاسم، تاریخ تصوف در اسلام، چاپ دوم، انتشارات ابن سینا، تهران، 1330ش.
- فهری زنجانی، احمد، ترجمه اللهوف علی قتلی الطفوف، جهان، تهران، بیتا.
- قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم، الرساله القشیریه، علی عبدالحمید ابوالخیر، دارالخیر، بیروت، 1995م.
- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، علیاکبر غفاری، محمد آخوندی، دار الکتب الإسلامیه، تهران، ۱۳۶۳ش.
- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محمدحسین درایتی، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث، قم، بیتا.
- مقدس اردبیلی، احمد بن محمد، حدیقه الشیعه، صادق حسنزاده و علیاکبر زمانینژاد، انصاریان، قم، ۱۴۲۵ق.
- ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، چاپ سوم، دار احیاء التراث، بیروت، 1981م.
- مولوی، جلالالدین، فیه ما فیه، محمد منصور، یوسف عبدالفتاح فرج، محمود علاوی، المجلس الأعلی للثقافه، قاهره، 2005م.
- نجم الدین رازی، عبدالله بن محمد، رساله عشق و عقل، کاظم محمدی، انتشارات نجم کبری، کرج، 1394ش.
- نوربخش، جواد، حلاج (شهید عشق الهی)، نشر یلدا، قلم، تهران، 1384ش.
پاورقی ها
↑1 | نجم الدین رازی، عبدالله بن محمد، رساله عشق و عقل، ص74. |
---|---|
↑2 | غنی، قاسم، تاریخ تصوف در اسلام، ج1، ص44. |
↑3 | مولوی، جلال الدین، فیه ما فیه، ص118؛ مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، ص310 و 574. |
↑4 | ابن عربی میگوید: «و لمّا اظهر تعالی العالم فی عینه کان مجلاه فما رأی فیه غیر جماله. فالعالم جمال الله، فهو تعالی الجمیل، المحب للجمال. ورد فی الخبر الصحیح فی صحیح مسلم عن رسول صلی الله علیه و آله و سلم انّه قال: انّ الله جمیل یحب الجمال. فاوجد الله العالم فی غایه الجمال و الکمال خلقا و ابداعا، فانّه تعالی یحب الجمال و ما ثمّ جمیل الّا هو، فاحب نفسه ثم احب أن یری نفسه فی غیره، فخلق العالم علی صوره جماله و نظر الیه فاحبّه حبّ من قیّده النظر، فما خلق الله العالم الّا علی صورته. فالعالم کلّه جمیل و هو سبحانه یحبّ الجمال» [ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج2، ص345؛ ج4، ص269.] |
↑5 | حافظ، شمس الدین، دیوان، ص323. |
↑6 | انصاری، عبدالله، منازل السائرین، ص26. |
↑7 | ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، اسفار، ج7، ص169. |
↑8 | اسکندرانی، عطاء الله، لطائف المنن، ص52. |
↑9 | شافعی، احمد بن العیاد، المفاخر العلیه، ص104. |
↑10 | در کتاب تذکره الاولیاء اینگونه نقل شده است که به رابعه گفتند: «حضرت عزّت را دوست میداری؟». گفت: «دارم». گفتند: «شیطان را دشمن داری؟». گفت: «از دوستی رحمن با عداوت شیطان نمیپردازم لکن رسول [را]- علیه الصّلاه و السّلام- به خواب دیدم. گفت: یا رابعه! مرا دوست داری؟ گفتم: یا رسول اللّه! که باشد که تو را دوست ندارد؟ لکن محبّت حق، مرا چنان فروگرفته است، که دوستی و دشمنی غیر او در دلم نمانده است». [عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، القسمالاول، ص67.] |
↑11 | عین القضات همدانی، عبدالله، تمهیدات، ص292. |
↑12 | خواجه پارسا مینویسد: «کمال معرفت حاصل کردن به دو طریق بود: یکی به طریق صوفیان؛ و آن مجاهدت باشد، و باطن صافی داشتن به ذکر بر دوام؛ تا خود را و هر چه جز حق تعالی است فراموش کند. آنگاه در باطن وی کارها پدید آمدن گیرد، و عظمت حق تعالی برو روشن شود… و طریق دیگر آموختن علم معرفت است، نه علم کلام و علمهای دیگر. و اول این تفکر بود در عجایب صنع. پس از آن ترقی کند به تفکر در جمال و جلال ذات وی، تا حقایق اسما و صفات، وی را مکشوف گردد؛و این علمی درازست، ولیکن زیرک را بدین رسیدن ممکن است.» [پارسا، محمد بن محمد، فصل الخطاب، فصل سوم: مشاهده و معرفت، ص288.] |
↑13 | رک: سهروردی، شهاب الدین، مجموعه آثار شیخ اشراق، ص264. |
↑14 | شمس تبریزی، محمد بن علی، مقالات، ص72-73. |
↑15 | شمس تبریزی، محمد بن علی، مقالات، ص649؛ سپهسالار، فریدون، رساله سپهسالار، ص65. |
↑16 | ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، اسفار، ج7، ص160. |
↑17 | المائده: 54 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یرْتَدَّ مِنْکمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَ یحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّهٍ عَلَی الْکافِرینَ یجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ ذلِک فَضْلُ اللَّهِ یؤْتیهِ مَنْ یشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیم. |
↑18 | کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج2، ص124. |
↑19 | ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، ص484. |
↑20 | احمدی میانجی، علی، مکاتیب الأئمه علیهم السلام، ج4، ص95، الفصل الثّالث فی المواعظ. |
↑21 | کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط – الإسلامیه)، ج2، ص84. |
↑22 | شیخ طوسی، محمد بن حسن، الأمالی، النص، ص484. |
↑23 | جعفریان، رسول، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج2، ص608. |
↑24 | آیتی، عبدالمحمد، ترجمه الصحیفه السجادیه، ص40. |
↑25 | مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج98، ص287. |
↑26 | فَبِعِزَّتِکَ یا سَیِّدِی وَ مَوْلایَ اقْسِمُ صادِقاً لَئِنْ تَرَکْتَنِی ناطِقاً لَاضِجَّنَّ الَیْکَ بَیْنَ أَهْلِها ضَجِیجَ الامِلِینَ وَ لَاصَرُخَنَّ الَیْکَ صُراخَ الْمُسْتَصْرِخِینَ، وَ لَابْکِیَنَّ عَلَیْکَ بُکاءَ الْفاقِدِینَ، وَ لأنادِیَنَّکَ ایْنَ کُنْتَ یا وَلِیَّ الْمُؤْمِنِینَ، یا غایَهَ آمالِ الْعارِفِینَ وَ یا غِیاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ، یا حَبِیبَ قُلُوبِ الصَّادِقِینَ وَ یا إِلهَ الْعالَمِینَ… بالْیَقِینِ اقْطَعُ لَوْ لا ما حَکَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذِیبِ جاحِدِیکَ، وَ قَضَیْتَ بِهِ مِنْ إِخْلادِ مُعانِدِیکَ لَجَعَلْتَ النَّارَ کُلَّها بَرْداً وَ سَلاماً. |
↑27 | نوربخش، جواد، حلاج شهید عشق الهی، 1384ش. |
↑28 | مصداق این روایت قدسی که میفرماید: أَوْحَی اللَّهُ إِلَی مُوسَی ع أَنَّ عِبَادِی لَمْ یتَقَرَّبُوا إِلَی بِشَیءٍ أَحَبَّ إِلَی مِنْ ثَلَاثِ خِصَالٍ الزُّهْدِ فِی الدُّنْیا وَ الْوَرَعِ عَنِ الْمَعَاصِی وَ الْبُکاءِ مِنْ خَشْیتِی فَقَالَ مُوسَی یا رَبِّ فَمَا لِمَنْ صَنَعَ ذَلِک قَالَ اللَّهُ تَعَالَی أَمَّا الزَّاهِدُونَ فِی الدُّنْیا فَأُحَکمُهُمْ فِی الْجَنَّهِ وَ أَمَّا الْمُتَوَرِّعُونَ عَنِ الْمَعَاصِی فَمَا أُحَاسِبُهُمْ وَ أَمَّا الْبَاکونَ مِنْ خَشْیتِی فَفِی الرَّفِیقِ الْأَعْلَی. اهوازی، حسین بن سعید، الزهد، ص77. |
↑29 | مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج41، ص295. |
↑30 | بحرانی، عبدالله بن نورالله، عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، مستدرک سیده النساء إلی الإمام الجواد، ج11، قسم2، فاطمهس، ص958. |
↑31 | سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه احمد فهری، النص، ص160. |
↑32 | .. یا أَحْمَدُ لَیسَ کلُّ مَنْ قَالَ أُحِبُّ اللَّهَ أَحَبَّنِی حَتَّی یأْخُذَ قُوتاً وَ یلْبَسَ دُوناً وَ ینَامَ سُجُوداً وَ یطِیلَ قِیاماً وَ یلْزَمَ صَمْتاً وَ یتَوَکلَ عَلَی وَ یبْکی کثِیراً وَ یقِلَّ ضَحِکاً وَ یخَالِفَ هَوَاهُ وَ یتَّخِذَ الْمَسْجِدَ بَیتاً وَ الْعِلْمَ صَاحِباً وَ الزُّهْدَ جَلِیساً وَ الْعُلَمَاءَ أَحِبَّاءَ وَ الْفُقَرَاءَ رُفَقَاءَ وَ یطْلُبَ رِضَای وَ یفِرَّ مِنَ الْعَاصِینَ فِرَاراً وَ یشْغَلَ بِذِکرِی اشْتِغَالًا وَ یکثِرَ التَّسْبِیحَ دَائِماً وَ یکونَ بِالْعَهْدِ صَادِقاً وَ بِالْوَعْدِ وَافِیاً وَ یکونَ قَلْبُهُ طَاهِراً وَ فِی الصَّلَاهِ ذَاکیاً وَ فِی الْفَرَائِضِ مُجْتَهِداً وَ قَیماً عِنْدِی مِنَ الثَّوَابِ رَاغِباً وَ مِنْ عَذَابِی رَاهِباً وَ لِأَحِبَّائِی قَرِیباً وَ جَلِیساً یا أَحْمَدُ لَوْ صَلَّی الْعَبْدُ صَلَاهَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ صَامَ صِیامَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ طَوَی مِنَ الطَّعَامِ مِثْلَ الْمَلَائِکهِ وَ لَبِسَ لِبَاسَ الْعَارِی ثُمَّ أَرَی فِی قَلْبِهِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیا ذَرَّهً أَوْ سُمْعَتِهَا أَوْ رِئَاسَتِهَا أَوْ حُلْیتِهَا أَوْ زِینَتِهَا لَا یجَاوِرُنِی فِی دَارِی وَ لَأَنْزِعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتِی وَ عَلَیک سَلَامِی وَ مَحَبَّتِی. [دیلمی، حسن بن محمد، إرشاد القلوب إلی الصواب، ج1، ص206.] |
↑33 | آل عمران: 31. |
↑34 | سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن الحسین، طبقات الصوفیه، ص262. |
↑35 | مقدس اردبیلی، احمد بن محمد، حدیقه الشیعه، ص602- 603. |
↑36 | قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج1، ص42؛ وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ إِبْلِیسَ سَجَدَ لِلَّهِ عَزَّ ذِکرُهُ بَعْدَ الْمَعْصِیهِ وَ التَّکبُّرِ عُمُرَ الدُّنْیا مَا نَفَعَهُ ذَلِک وَ لَا قَبِلَهُ اللَّهُ عَزَّ ذِکرُهُ مَا لَمْ یسْجُدْ لآِدَمَ کمَا أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یسْجُدَ لَهُ وَ کذَلِک هَذِهِ الْأُمَّهُ الْعَاصِیهُ الْمَفْتُونَهُ بَعْدَ نَبِیهَا. [کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط – الإسلامیه)، ج8، ص271.] حضرت میفرمایند: به خدا سوگند، اگر ابلیس پس از استکبار و عصیانی که از خود نشان داد، تمام عمر دنیا را در حال سجده برای خدا بگذراند، نفعی به حالش نخواهد داشت و مقبول نزد خدا نخواهد بود تا همانگونه که خداوند دستور داده است در مقابل آدم سجده کند، همچنین این امت نافرمان راه گم کرد ی پس از پیامبرشان که امام منصوب از جانب خدا و رسولش را رها کرده، خداوند هیچ عملی را از آنها نمیپذیرد و هیچ حسنهای را از آنها بالا نمیبرد تا از همان راهی که خداوند دستور داده است به سوی او بروند و اعتراف به ولایت امامی که خداوند تعیین نموده است، بنمایند و از همان دری که خدا و رسولش برای آنها گشودهاند داخل بشوند. |
↑37 | کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط – الإسلامیه)، ج2، ص352. |
↑38 | این عشق صوفیانه در مواقف گوناگونی از خلقت جهان گرفته تا بازگشت به خدا و از معرفت به خدا تا نحوه تقابل با دیگر انسانها کاربرد پیدا میکند. |
↑39 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج۲ص۳۲۶. |