یکی از جذابیتهای شاخص جریانهای عرفانی/صوفیانه، حرکت بر مدار احساسات و عواطف مخاطببین است. حجم زیادی از ادبیات عرفانی و تعالیم صوفیه، احساسات و عواطف را هدف قرار میگیرد و همین امر در گرایش مردم به صوفی گری نقش مهمی داشته است.
فهرست
اهمیت قوه احساسات
قوه عواطف و احساسات مجموعهای از انفعالات، انجذابات و حالات انسانی است که در زمره با ارزشترین مواهب الهی به بشر شمرده میشود. قوهای که اگر بر محور منطق و عقلانیت صورت بندی شود، چونان استعدادی قویم میتواند از تمام سرمایههای مادی و معنوی بشر حفاظت کند و نقش تعیین کنندهای در رشد و تعالی انسان خواهد داشت. اما عواطف و احساسات به همان میزان که در هدایت انسان ایفا گر نقش است در ضلالت و گمراهی آنها نیز تاثیر گذار خواهد بود و اگر این محتوای احساسی بر اساس منطق و میزان صحیح پیش برده نشود، مخاطبین را به حضیض ضلالت و خسران ابدی سوق خواهد داد.
نقش احساسات در باورهای مردم
افکار، باورها و عقائد مردم بیش از آنکه مدلّل باشد، معلّل است. یعنی مردم به علت خاصی، جذب یک بینش میشوند که در میان علل مختلف، نقش قوه احساسات و عواطف پررنگتر از دیگر موارد است.
هر بینشی که با احساسات بشری در هم آمیزد و در مدار عواطف و هیجانات تفسیر و تعبیر شود، علاوه بر کشش و جذابیت، تا عمق جان انسان نفوذ کرده و در جلب مخاطب مرزهای جغرافیایی و مکانی را در مینوردد و پیر و برنا و تُرک و کُرد و شرقی و غربی و فقیر و عاجز را هم زبان و هم داستان و هم راه میکند.
تصوف و تاکید بر عواطف و احساسات
منطق تصوف، «منطق دل» و برهان او، «میل قلب» و استدلالش، «خواست نفس» است. صوفیان، غالب مبانی فکری و آموزههای عملی خود را بر مدار احساسات و عواطف (قلب) بنا کردهاند و از آن جایی که این قوه نزد تودههای مردم دوستدار و پیروان بیشتری دارد، آموزههای صوفیه نیز در بدنه اجتماع نفوذ کرده و مخاطبین بسیاری از اقشار مختلف پیدا کرده است.[1]رک: شفیعی کدکنی، محمدرضا، قلندریه در تاریخ، ص50.
بحث از عواطف نیز صرفا درباره انسان مطرح نیست بلکه آنها این عواطف و احساسات را برای حق تعالی نیز جاری میدانند. [2]ابن عربی، محی الدین، الفتوحات المکیه، ج2، ص345؛ ج4، ص269. از همین روست که صوفیان تقریبا در تمام مبانی فکری و اندیشگی مثل خلقت جهان، سلوک به سمت حق، رسیدن به کمال، معرفت و علم و غیره را مبتنی بر همین گزارههای عاطفی و احساسی تبیین میکنند. [3]ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، اسفار، ج7، ص169.
تولید محتوا، مبتنی بر احساسات
اگر مذهب تشیع بر محور واقعه کربلا و شهادت سید الشهداء علیه السلام در حدود هزار و چهارصد سال است که تداوم حیات داشته و از خون به ناحق بر زمین ریخته ایشان برای تحریک عواطف و احساسات و به تبع آن، بیداری فطرت و عقل آنها جهت سوق به کمال و سعادت ابدی استفاده میشود، صوفیان هم نسخه بدلهای زیادی در این زمینه جعل کردهاند و با تولید ادبیات داستانی و اسطورهای حول محور آن، سعی در غالب کردن این محتوا داشتند. آنها مدعی اند دهها کشته دیگر در راه رسیدن به آرمانهای خود عرضه کردهاند. از همان ابتدا با حسین بن منصور حلاج، ابن عطاء آدمی، عطار نیشابوری، نجم الدین کبری، مجد الدین بغدادی، عین القضات همدانی و سهروردی شروع شده و تا همین دوران معاصر با خون مشتاق علیشاه و معصوم علیشاه و سلطان محمد گنابادی و نورعلیشاه ثانی و… خاک عرفان آبیاری شده و احساسات و عواطف مردم (با زبان احساس یعنی شعر) در راستای جذب به تصوف تحریک میشود.[4]ابنکربلایی، حافظ حسین، روضات الجنان و جنات الجنان، ج2، ص326.
ادبیات احساسی و انگیزشی
«قالب»، «فرم» یا «ادبیات» افکار و باورهای صوفیانه، با مقوله احساسات بشری هماهنگ است.[5]شفیعی کدکنی، محمدرضا، صور خیال در شعر فارسی، ص۲۴.
محتواهای احساسی در تصوف، توام با یک قالب زبانی و ادبیات احساسی و انگیزشی ارائه میشود. اصحاب تصوف به حدی در بحث قالبهای گفتاری و تعلیمی قوی ظاهر شدهاند که اساساً ادبیاتی را تحت عنوان «ادبیات عرفانی» پایه گذاری کرده و بخش زیادی از نویسندگان، ادیبان و اندیشه ورزان صرفا از دریچه مباحث ادبی است که با تصوف آشنا شده و به مرور زمان جذب گفتمان و نظام الهیاتی آن میشوند.[6]برای اطلاع بیشتر از این ادبیات رجوع شود به مقالات مختلف مجله «ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی» وابسته به … ادامه پاورقی آنها با آرایههای مختلف ادبی به ویژه کنایه و مجاز و تشبیه و استعاره مخاطب را سوار بر مرکب خیال کرده و عواطف او را برانگیزانده و به شور و شوق و هیجان آورند. آنها در القاء مفاهیم مد نظر خود ضمن بهره گیری از صنایع بدیع، خاصترین و موثرترین واژگان را بر میگزینند. صوفی مذهبش را «عشق» و مرکبش را «صفا» خوانده و خود را «محبی» اهلِ «ذوق و حال» معرفی میکند که در تمنای مشاهده «جمال معشوق» مدام در سوز و گداز و «استغراق» است و و مقصدش «وصل و وصال و پیوستگی» و مَسکَنش را «جمع الجمع» میخواند.[7]عین القضات همدانی، عبدالله، تمهیدات، ص204.
پیامدهای استفاده از ادبیات احساسی
بهره برداری از محتوا و قالب احساسی در تصوف چندین پیامد و نتیجه مهم به دنبال داشته است:
اول
از طرفی دامنه نفوذ و دایره مخاطبین این مکتب را در سرتاسر مردم جهان گسترش داده است و مرزهای جغرافیا و ملل و حتی ادیان را پشت سر گذاشته است و خیل عظمی از مخاطبان غیر همگون را در کنار همدیگر نشانده است. برای یک لحظه تصور کنید که مکتب تصوف، هیچ کدام از شاعران و ادیبان و هنرمندان خبره خود را نداشت. یعنی میراث صوفیان را از ادبیات عطار، مولوی، حافظ، سعدی و سنایی جدا کنید، آیا یک مشت از کلمات مغلق، بیروح و خسته کننده و مشتی از اصطلاحات پیچیده در کتب نظری صوفیه برای عموم مردم جذابیت چندانی دارد؟
دوم
از طرف دیگر، مخاطبین صوفیه نسبت به آن تعالیم و انجام دادن آن رسوم و اعمال شور و اشتیاق پیدا میکردند. صوفیان برای ترویج یک رسم از رسوم طریقتی خود چنان با ادبیات انگیزشی از آن سخن میگویند که هرکس برای یک مرتبه هم که شده، تمایل ارتکاب آن فعل و چشیدن معنا و نیت پشت پرده آن را داشته باشد .[8]مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، ص521.
سوم
از جانب دیگر، مقابله و مواجهه انتقادی با تصوف را بس دشوار ساخته است. منتقدین تصوف از دیرباز کار دشواری در این زمینه داشتند زیرا در برابر جریانی قرار داشتند که با سلاح شعر و اشک و نی و ناله به میدان آمده بودند و برهان آنها دوبیتی و استدلال آنها مثال و استعاره بود. قرآن آنها مثنوی بود و مشایخ آنها شاعران و ادیبان چیره دست. از عشق به خدا و استفتا از قلب و میو شاهد دم میزدند و دعوت شان به صلح کل و تسامح بود. این چنین بود که منتقدین باید تیغ نقد را بر تمام این گزارههای مبتنی بر حس و عاطفه برکشیده و مخاطب را از مدار احساس به مدار خرد و عقلانیت رهنمود میشدند و در این مسیر همواره به قشری گری، تصلب، تعصب و ظاهرگرایی رمی میگشتند. [9]غنی، قاسم، تاریخ تصوف در اسلام، ج1، ص44.
گونههای فرم ادبی در تصوف
اما قالب و ادبیات گفتاری و تعلیمی صوفیه، گونههای مختلفی دارد که عبارتند از:
زبان شعر و نظم
مکتب تصوف از زبان «شعر» به عنوان جذاب ترین، شیرینترین و شیواترین قالب زبانی و ادبیات گفتاری برای انتقال مفاهیم اعتقادی خود استفاده کرده است.[10]رک: شفیعی کدکنی، محمدرضا، زبان شعر در نثر صوفیه.
زبان شعر با صنایع مختلف ادبی، به دلیل آکندگی از غلو و مبالغه، روح و روان را مینوازد و شخص را به وجد میآورد. ادبیات صوفیان، زبان جذاب خیال بوده و مخاطب را در وادی خیالات و توهمات غرق میکند. زبان آنها نمایشگاهی از عواطف و احساسات است و همواره مشتریان زیادی در بین تودههای مردم دارد چراکه اغلب مردمان میانهای با گزارههای خشک عقلانی و فلسفی ندارند و قرائت عاشقانه و شاعرانه از دین، برای آنها بسیار جذابتر از قرائت عاقلانه یا فقیهانه یا متکلمانه است. تاریخ تصوف مملو از داستانهای افسانه وار و حقیقی از کسانی است که با شنیدن یک بیت شعر از فردی صاحب دل، دنیا و تنعمات مادی را کنار گذاشته و به زیر خرقه رفته و صوفی گشتهاند.
دیوانهای اشعار صوفیه
بسیاری از مشایخ صوفیه در کنار محتوای منثوری که تولید کردهاند دست به تولید محتوای منظوم هم زدهاند و غالب آنها دیوان شعری از خود بر جای گذاشتهاند و اتفاقا آنچه سبب ماندگاری تصوف شده است، همین کتب شعر و قالب ماندگار هنری بوده است. «دیوان رباعیات ابوسعید ابوالخیر»، «دیوان حلاج»، «دیوان عطار»، «دیوان ابن فارض مصری»، «دیوان اوحد الدین کرمانی»، «دیوان سید علی همدانی»، «دیوان ابن عربی»، «دیوان شبستری»، «دیوان مثنوی مولوی»، «دیوان شمس»، «دیوان جامی» «دیوان سنایی» دیوان مغربی، «دیوان شاه نعمت الله ولی»، «دیوان نورعلیشاه»، «دیوان مظفرعلیشاه»، «دیوان مجذوبعلیشاه»، «دیوان عبدعلیشاه کاشانی»، «دیوان ابوعلی قلندر خاکسار» «دیوان وحدت کرمانشاهی» «دیوان صفی علیشاه» و غیره از جمله این موارد است و بسیاری از کسانی که جذب تصوف شدند، همین قریحه و ذوق شعری شان بود که آنها را شیفته صوفی گری میکرد که وصال شیرازی (از پیروان فرقه ذهبیه) و بیدل دهلوی از جمله اینها هستند.
یکی از ویژگیهای زبان شعر، ماندگاری و بقاء در اذهان است. صوفیان با آگاهی از این ویژگی زبان نظم، برای ماندگاری گفتار، سخنان و آموزههای خود در صفحه فرهنگ جامعه آموزههای خود را در قالب شعر عرضه کردند تا طبع موزون آن برای سالهای سال در پس پرده ذهن همگان باقی بماند.[11]از این روست که ابو نصر فراهی در مقدمۀ نصاب الصبیان ــ که در حقیقت لغتنامهای عربی فارسی است ــ در بیان سبب … ادامه پاورقی
قصص و حکایات (ادبیات داستانی)
قصه یا حکایت از قالبهای ادبی غالب در آثار صوفیه اعم از منظوم و منثور است و از دیگر گونههای نثر صوفیانه مانند: عبارت، رؤیا، وصیت، دعا و نامه کاربرد بیشتری داشته است. بخش اعظم کتابهای مقامات و طبقاتی مانند «طبقات الصوفیه» و «حلیه الاولیاء»، «تذکره الاولیاء» و «نفحات الانس» و نیز قسمتهایی از کتابهایی چون «اللمع»، «قوت القلوب»، «کشف المحجوب» و «رساله قشیریه» را چنین حکایتهایی تشکیل میدهد.
حکایت در آثار صوفیه، مدخلی برای ورود به جهان اندیشگی و فضای فکری صوفیه و پلی برای اثبات باورهای آنها تلقی میشد؛ چناکه ابونصر سراج طوسی میگوید: «و آداب مقصود صوفیه را از حکایتهای منقول از آنها میتوان تحصیل کرد» [12]سراج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، ص168.
اهتمام صوفیه به این قالب تعلیمی و تفهیمی به حدی بوده است که آنها در عوض تالیف کتب کلامی و اعتقادی به شیوه مرسوم اهل علم و کلام و فلسفه، بیشتر به داستان نویسی و حکایت سرایی پرداخته و محتوای نظری خود را در این قالبهای عامه پسند به مخاطب عرضه کردهاند.
سنت داستان سرایی در تصوف
سنت داستان سرایی صوفیه چندان در جذب مخاطب موفق بود که تا سالها به یکی از مولفههای فرهنگی عامه مردم هم تبدیل شده بود.در دوران گذشته یکی از رشتههای ادبیات ایرانی، بخش شفاهی و عامیانه آن بود که بخشی از این رشته به نقالان و درویشان آوازخان و قصه گو و حتی در عصر صفویه به جماعتی موسوم به تولائی و تبرائی مربوط میشد که با معرکه گیری در کوچه و بازار جلوههای ویژه و جذاب کنندهای هم پیدا میکرد. این مساله به حدی حائز اهمیت بود که اساسا یکی از مناصب عصر قاجار را تشکیل میداد و عناوینی مانند نقیب الممالک و نقیب الاشراف به صوفیانی مانند حاج درویش حسن شیرازی(متوفی 1260ق) و امثالهم میرسید که در نقالی و داستانسرایی نزد عامه ید طولایی داشتند.
نقالی در تصوف
نقالان صوفی، در مکانهای تجمع مردم مانند قهوه خانهها یا در سر کوی و برزن داستانهایی را با آب و تاب تمام نقل مینمودند که بیشتر آنها شامل داستانهای شاهنامه یا هزارویک شب یا ابومسلم خوانی یا داستانهای دیگری با مضامین صوفیانه و عرفانی بود. تبحر و تخصص و استعداد بسیار زیاد این درویشان نقال در نقل داستان و شاخ و برگ دادن به آن و حتی تقلید و شبیه سازی قهرمانان به عنصر جذابیت و سرگرم نهایی آن میافزود. بسیاری از سیرهها و تذکره نویسیهایی که در تصوف انجام شده است حول محور قصص و حکایات میگذرد و صوفیان با همین قالب حکایت گویی توانستهاند بخش معظمی از اعتقادات و باورهای نادرست خویش را به جامعه عرضه نمایند.[13]زرینکوب، عبد الحسین، دنباله جستجو در تصوف ایران، ص229.صوفیان با داستان سازی حول شخصیتهای بزرگ خود، از آنها قدیسانی پارسا و تارک دنیا و اولیائی بینقص به نمایش میگذاشتند درحالیکه در واقع چنین چیزی نبود. یکی از نمونههای داستان سرایی صوفیان برای شخصیتهای بزرگ خود رامی توان در ماجرای کشته شدن نجم الدین رازی شافعی و عطار به تماشا نشست درحالیکه اصل کشته شدن آنها به دست مغول هم با تردید و خدشه مواجه است. [14]همدانی، رشید الدین، جامع التواریخ، ج1، ص516؛ خوافی، احمد بن محمد، مجمل فصیحی، ج2، ص289؛ حلبی، علی اصغر، شناخت … ادامه پاورقی
تصوف و هنر
ذات بشریت همواره مقهور و مجذوب و شیفته زیبایی بوده است و از گرایش به زیبایی و حُسن میتوان به عنوان یک میل اصیل انسانی یاد کرد. هنر و هنرمندان کسانی هستند که بیشتر از دیگر اقشار و طوائف با مقوله زیبایی سروکار دارند. آنها از جمله طوائفی هستند که میتوانند مفاهیم و اندیشههای مختلف را با قالبهایی زیبا و دلپسند در جامعه منتشر سازند. هر شخصی، با بهره گیری از مقوله هنر قادر است به عمق عواطف و احساسات نفوذ کرده و قلوب مخاطبین را همراه سخن و مرام خویش نماید. یکی از علل محبوبیت هنرمندان در جامعه این است که با عواطف مردم سروکار دارند و احساسات آنها را بالا و پایین میکنند. هنر چنین گنجایشی دارد که میتواند مواجه انسان نسبت به جهان و خودش تغییر داده و بینش او نسبت به امور مختلف را متحول سازد. در این جهت هنرمندان به خوبی میتوانند به آزاد سازی عواطف خود و نیز آزادسازی عواطف مخاطبین کمک کنند.
پیوند فرهنگ صوفیانه با فضای هنری
پیوند تصوف با ابعاد مختلف هنر به گونهای است که سلوک صوفیه را «عرفان جمالی» مینامند. یکی از بزرگترین شاعران و عرفان پژوهان نامی معاصر یعنی محمدرضا شفیعی کدکنی مقوله هنر را در تعریف ماهوی تصوف گنجانده و میگوید: «عرفان چیزی نیست مگر نگاه هنری و جمال شناسانه به الهیات»[15]شفیعی کدکنی، محمدرضا، زبان شعر در نثر صوفیه، ص20.
در نگاه صوفیه، معرفت به خدا و شهود ذات او، بدون صورت تعین یافته ممکن نیست و برای این منظور، باید از صورتهای زیبای زمینی حرکت کرد که از میان صورتهای زمینی نیز، زن یا مرد زیباچهره بالاترین تجلی و مظهر خدا هستند.
ابن عربی و ادبیات عاشقانه
ابن عربی که از او به عنوان پدر عرفان اسلامی یاد میکنند، یک دوره کامل خداشناسی و جهان شناسی و انسان شناسی عرفانی را در قالب توصیفات عاشقانه از دختری به نام نظام به عنوان مظهر جمال و زیبایی الهی بیان میکند و او را آینه تمام نمای جمال الهی میخواند. ابن عربی در یکی از مجالس خود دختری به نام نظام اصفهانی را میبیند و عاشق اومی شود و اشعاری عاشقانه در توصیف رخ و گیسو و اندامهای مختلف او میگوید و سپس شرحی بر این کتاب به نام «ذخائر الاعلاق فی شرح ترجمان الاشواق» نوشته و تمام کلمات و تعابیر عاشقانه خود درباره این عشق مجازی و زمینی را تاویل به الهیات عرفانی و خداشناسی میکند[16]مثلا در کتاب ترجمان الاشواق درباره ساق پای نظام میگوید: «با ساق پرگوشت و زلفی چون شب که بر ماه رویش افتاده … ادامه پاورقی
صوفیان حتی المقدور از تمام ابعاد و وجوه هنر برای پیش برد مکتب خویش و برقراری ارتباط با مردم استفاده کرده و میکنند. قوالی، نوازندگی، خوانندگی، شعرخوانی، مداحی، خطاطی و… از جمله اینهاست. در بسیاری از کتبیه نگاری ها، خوشنویسی ها، سنگ نبشه ها، کاشی کاریهای و معماریهایی که از عصر تیموری یا پیش از آن بر جای مانده است، میتوان نقش و نگار اشعار صوفیه یا حکایات و تماثیل و عبارات آنها را به وضوح دنبال کرد. مثلا نقش سیمرغ بر کاشی دوره ایلخانی تخت سلیمان یا سردر مدرسه نادر دیوان بیگی از جمله این موارد است.[17]حسینی، هاشم، تجلی سیمرغ در هنر سفالگری دوران اسلامی ایران، هنرهای زیبا-هنرهای تجسمی، شماره3، ص21، 1392ش، ص28.
مهارت پیران صوفی در گونههای هنری
به طور کلی مشایخ صوفیه اهتمام جدی به فراگیری شاخههایی از هنر را داشتند که شعر و ادبیات تنها یکی از این موارد است. به عنوان یک مثال میتوان به اقطاب فرقه ذهبیه اشاره کرد که همگی در صنعت خط و تذهیب از سرآمدان عصر خویش بودند به طوری که فراگیری این صنعت به یکی از بایستههای شیخوخیت و قطبیت در این فرقه تبدیل شده بود. احمد عبدالحی مرتضوی ملقب به وحید الاولیا (1286-1375ق) طبق رسوم سلسله، مدت دو سال به یادگیری صنعت خط و تذهیب مشغول شد و به این منظور حتی در سال 1308ق برای تکمیل تحصیل و آموزش خویش به قفقاز روسیه رفته و به شغل تذهیب مشغول کسب شد و سپس به اردبیل بازگشت. ذهبیان از رهگذر تعلیم و تربیت و آموزش این مقوله مریدان زیادی را جذب خود میکردند و یا به عنوان مثال دیگر، مداحی و مدیحه سرائی و منقبت خوانی از دیگر وجوه هنری است که بیشتر مورد استفاده اقطاب فرقه خاکساریه قرار میگیرد.
نتیجه این فعالیتها و کنشهای صوفیه در حوزه هنرهای مختلف سبب پیدایش مفهومی تحت عنوان «هنر قدسی» یا «هنر عرفانی» گردید. در این نوع هنر، مفاهیم و آموزهها و تعالیم صوفیانه در قالبهای مختلف نوشتاری و شنیداری و دیداری به مخاطبین عرضه میشود و بخش مهمی از مخاطبین تصوف صرفا از طریق همین ابزارها و قالبهای هنری است که جذب جریان صوفی گری شده یا بدان میل پیدا میکنند.
نقد و بررسی
برای مقابله با این جذابیت جریان تصوف باید دو جنبه ایجابی و انتقادی را دنبال کرد:
بازگشت به ادبیات تبلیغی اهل بیت علیهم السلام
ادبیات تبلیغی، نوعی از ادبیات گفتاری یا تعلیمی است که خواننده در خصوص مسائل مختلف، نظر یا وضعیت خاصی اتخاذ نماید.[18]شمیسا، سیروس، انواع ادبی، ص۲۷۰. ادبیات تبلیغی قرآن و روایات، نه همچون ادبیات فقه و فلسفه؛ ظاهری خُشک، سَرد، قانونی و حقوقی دارد و نه همچون ادبیات صوفیانه، یکسره بر امیال قلبی و نفسانیات و ذوقیات ابتناء دارد.
قرآن کریم ماهیت پیامبر اسلام صلی الله علیه واله و دیگر انبیاء را یک «مبلّغ»[19]المائده: 67، یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ … ادامه پاورقی «مذکّر»[20]الغاشیه: 21، فَذَکرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکر. و بیدارگر روح معنویت انسان ها[21]الأنفال: 24، یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکمْ لِما یحْییکم. میداند که با «بلاغتی» خارق العاده، حروف و کلمات و عبارات زیبا و شیوایی را «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً»[22]طه: 44، فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیناً لَعَلَّهُ یتَذَکرُ أَوْ یخْشی. به قصد تنبه مردم و یادآوری جهانی دیگر عرضه میکند و اساسا آخرین پیامبر مُنزل صلی الله علیه وآله معجزهای از سنخ «ادبی» را عرضه کرده و همین است که آن را «ابدی» میسازد. در همین قرآن نیز بارها تاکید شده است که بدون رعایت قالب و ادبیات زیبا و دلنشین، قلوب مخاطبین جذب حقیقت نمیشود.[23]حضرت موسی علیه السلام، به جهت فصاحت لغت و کلام حضرت هارون، او را با خود نزد فرعون میآورد: وَ أَخِی هَارُونُ … ادامه پاورقی
لذاست که برای فهم زبان و روش و ادبیات خاص این دین و این قرآن باید وقت زیادی مصروف داشته و دقائق و لطائف آن را استخراج کرده و چونان مبنایی برای تبلیغ کلیت دین اسلام به کار بست.
ادبیات انگیزشی
ادبیات تبلیغی اسلام، انگیزشی (انذار و تبشیر) است.[24]الإسراء: 105، وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ ما أَرْسَلْناک إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذیرا؛ … ادامه پاورقی ادبیات انگیزشی به هر ادبیاتی گفته میشود که با نیّت صرف تعلیم و تعلم بیان نمیشود و به مسائل روحی و احساسی و قلبی مخاطبین خود (به ویژه تصدیق آن محتوا) توجه دارد. بر خلاف اقسام ادبیات دیگر مثل ادبیات تعلیمی که صرفا برای انتقال یک مفهوم خاص استفاده میشود و توجهی به حالت مخاطب در پذیرش یا انکار ندارد.ادبیات انگیزشی، در توده مردم انگیزه عمیق و شوق و حرارت برای ارتکاب افعال ایجاد میکند و دست او را گرفته و با اختیار خود به حرکت در میآورد.
امروزه برای تبلیغ جنبههای عملی اسلام، از یک قالب تعلیمی خشک و خاص به نام فقه و شریعت که وظائف مخاطبین را با پنج حکم صریح (واجب، محرم، مکروه، مستحب و مباح) مشخص میکند استفاده میشود. درحالیکه با مراجعه به نصوص قرآنی و حدیثی درخواهیم یافت که لسان دین برای بیان تکالیف شرعی صرفا محدود به اصطلاحات پنج گانه حرمت، وجوب و کراهت و استحباب و اباحه آنها نیست و اگر اهل بیت علیهم السلام چنین قصدی داشتند به راحتی این تقسیم بندی قابل عرضه بود اما چنین نکردند بلکه با عبارات گوناگون و به نحوهای بیان شده است که مخاطب شوق ارتکاب آن فعل ممدوح یا تنفر نسبت به فعل مذموم را در خود احساس میکند و با میل و رغبت آن را ترک یا انجام میدهد. یعنی شارع مقدس حتی در مقام تشریع و قانون گذاری هم، این حدود و ثغورها را با لسان تقنینی و فقهی صرف بیان نکرده است و ما که در مقام تبلیغ دین هستیم به طریق اولی، نباید خود را محدود در این لسان نماییم. به عنوان مثال قرآن کریم برای بیان حرمت غیبت، صرفا با اصطلاح حرام به ابلاغ آن نمیپردازد بلکه میفرماید: «وَ لا یغْتَبْ بَعْضُکمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُکمْ أَنْ یأْکلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیتاً فَکرِهْتُمُوهُ»[25]الحجرات: 12.و یا رسول خدا صلی الله علیه وآله برای بیان وجوب رسیدگی به فقرا، این حکم را به گونهای ابلاغ میکنند که مسلمانان عمیقا مشتاق رسیدگی به آنها شوند: «مَا آمَنَ بیمَنْ بَاتَ شَبْعَانَ وَ جَارُهُ جَائِعٌ قَالَ وَ مَا مِنْ أَهْلِ قَرْیهٍ یبِیتُ وَ فِیهِمْ جَائِعٌ ینْظُرُ اللَّهُ إِلَیهِمْ یوْمَ الْقِیامَهِ.»[26]کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج2، ص668.
رعایت توازن در تبلیغ دین
یکی دیگر از مباحث مهم ایجابی، پرهیز از تبلیغ جزیرهای دین اسلام و ارائه ابعاد مختلف دین به مخاطبین است. ارائهای که البته در نهایت توازن و تقارن باشد و بخشی از دین، به نفع بخشی دیگر حذف یا پررنگ نشود.[27]فقها و علمای شریعت، حصن حصین دیانت و رکن بیبدیل آن هستند و هرگونه خدشه در جایگاه و اعتبار منصب فقاهت، … ادامه پاورقی توضیح بیشتر اینکه طبق یک تقسیم بندی مشهور، تعالیم دینی به سه حوزه اعتقادات، احکام و اخلاقیات تقسیم میشود و این سه محتوا نیز به صورت عرضی ارائه میشود و نه طولی. حال برخی معتقدند که آغاز تبلیغ باید از حوزه مباحث اخلاقی باشد تا بعد از تالیف قلب مخاطب، بتوان محتوای اعتقادی و فقهی را بدو عرضه کرد. این افراد معتقدند همانطور که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله 40 سال با اخلاق نیک و پسندیده خود، قلوب مخاطبین را جلب و اعتماد آنها را جذب مرام خویش کرد، به بعثت رسیده و پس از آن به تلیغ و تشریع اسلام آن هم مبتنی بر همان اخلاقیات اقدام کرد.
برخی دیگر اولویت را به حوزه اعتقادات داده و معتقدند که تنها در صورت گرایش مخاطب به یک اعتقاد صحیح، خود به خود به سمت شریعت و اخلاق حرکت میکند و اقلیتی هم بر این گمان اند که حوزه فقه و شریعت از دو حوزه دیگر اهم بوده و اولویت با طرح این مباحث است. با نیم نگاهی به متون وحیانی خواهیم یافت که این تقسیم بندی و اولویت بندیها از اساس محل تردید است.
عدم تفکیک ابعاد مختلف دین
قرآن کریم و روایات اهل بیت علیهم السلام، برای تشویق مردم به دین و سوق دادن آنها به وظائف شرعی، به تفکیک سه حوزه اخلاق، فقه و اعتقادات روی نیاورده است علی رغم اینکه او در مقام تشریع بود و لاجرم نیاز بود که چنین تفکیکی صورت بگیرد اما چنین چیزی انجام نشده است. در آیات و روایات اهل بیت علیهم السلام تمام این گزارهای ظاهری و باطنی و جوارحی و جوانحی و اعتقادی و اخلاقی و فقهی، توامان با یکدیگر بیان گشته و مسائل اخلاقی و فقهی در هم تنیده شده است. به عنوان یک نمونه، اهل بیت علیهم السلام در مقام آموزش کیفیت وضو گرفتن، در کنار تبیین دقیق حدود و ثغور این عمل، به ثواب و اجر دنیوی و اخروی آنها هم اشاره میکنند تا به گونهای در مخاطب برای دائم الوضو بودن هم انگیزه و ذوق ایجاد شود. هم زمان با بیان اینکه صورت باید شسته شود اشاره میشود که تمام گناهان انجام شده با چشم و گوش و اعضای صورت آمرزیده میشود و بعد دست راست باید شسته شود که گناهان انجام شده با دست راست بخشیده میشود و همچنین دیگر اعضای وضو. یا در مقام بیان اوقات پنج گانه نماز، ضمن استناد به شریفه «إِنَّ الْحَسَناتِ یذْهِبْنَ السَّیئات» بیان میشود که تمام گناهانی که انسان ما بین دو نماز فریضه انجام داده است، بخشیده میشود یا در مقام تعلیم اذان و اقامه، دعای بین آنها را مستجاب میدانند.[28]مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۷۹، ص۲۷۴؛ نوری، حسین، مستدرک الوسایل، ج۳، ص۳۹.
دانش فقه و زبان دین
تا سالهای متمادی پس از بعثت رسول اکرم صلی الله علیه وآله، علمای دین از همان روش مرسوم و معهود اسلام برای تبلیغ این دین بهره میبردند اما هرچه زمان بیشتری سپری شده و فاصله از عصر بعثت طولانیتر گردید و مباحث دینی و اسلامی تبدیل به شاخهها و فروعات و تفاصیل مختلفی شده و گستره و عمق بیشتری پیدا کرد، این زبان نیز بیشتر به محاق رفت تا جایی که جنبههای عملی اسلام تحت عنوان علم فقه از دیگر جنبههای کلامی و نظری و اخلاقی جدا گردید و هرکدام دارای لسان و ادبیات و زبان خاص خود شدند.
علم فقه نیز در تطورات گوناگونی که در طول تاریخ از سر گذرانده است هر روز از دو حوزه دیگر بیشتر منفک گردیده است و چنانچه مقتضی ذات فقه است، به ادبیات حقوقی نزدیکتر شده است. علمای شیعه در ازمنه سابق از همان ادبیات روایی برای تبلیغ دین بهره میگرفتند و حوزههای مختلف را از همدیگر تفکیک نمیکردند.[29]صدوق، محمد بن علی، المقنع، ص10-12.
ادبیات تبیین دین به مرور زمان تحت الشعاع ادبیات رایج در علم اصول فقه و حقوق، از قالب و محور اصلی خود خارج شد و از ادبیات انگیزشی که دین به ما یاد داده است فاصله گرفت. این تفاوت را میتوان در کتاب المقنعه شیخ مفید به وضوح احساس کرد.[30](امروزه فقه پژوهان معتقدند که امثال شیخ صدوق به دلیل روحیه اخباری گری، هنگام فتوا دادن به صرف نقل روایت اکتفا … ادامه پاورقی
قانونی بودن لسان فقه، آن را به سمت ادبیات حقوقی کشانده و ادبیات حقوقی نیز به اقتضای ذات خود عاری از ایجاد انگیزه و شور و شعف در شنونده است و در قالبی خشک و بیروح، صرفا برای انتقال یک مفهوم و تعلیم یک محتوا و نشاندن مرزها و حدود و ثغور قوانین به کار میرود.[31]باید توجه داشت که مقصود از اصلاح ادبیات دینی در زمینه تبلیغ دین، گرایش به اخباری گری و برکناری از دانش اصول … ادامه پاورقی
استفاده از ظرفیت زبان شعر
در زمانهای دور، اشعار شاعران کارکردی را داشت که امروزه یک رسانه تصویری برای مردم عصر مدرن را دارد. اصحاب رسانه، شعرا و مدیحه سرایانی بوده و محتوای تولیدی آنها سروده هایشان میبود. در واقع همان اهمیتی که امروزه رسانههای صوتی و تصویری در مقوله فرهنگ و اطلاع رسانی پیدا کردهاند، در گذشته از آن اشعار شاعران بود.
رسانههایی چون تلوزیون، اینترنت، رادیو، ماهواره و روزنامه کارکردهایی مختلفی دارند یعنی از یک اطلاع رسانی ساده تا ایجاد جنبشهای اجتماعی را میتوانند تولید و مدیریت کنند. در گذشته چنین امکاناتی در اختیار مردم نبود. مردم برای ترویج باورهای خود به نواحی دور سفر میکردند و دست به تالیف کتاب زده و آن را برای مردم قرائت مینمودند البته به علت فقدان صنعت چاپ و فقدان سواد عمومی در جامعه این کار هم چندان موثر نبود اما مهمترین و تاثیرگذارترین رسانه در گذشته اشعار شعرا به حساب میآمد که هرکس میتوانست آنها را در حافظه سپرده و برای دیگران نقل کرده و احساسات و عواطف مخاطب را به هیجان آورده و مضمونش را در ذهنها حک نماید. به همین جهت حاکمان، والیان و جریانهای سیاسی مانند بنی امیه از مقوله شعر برای مبارزه با مخالفان سیاسی خود نهایت بهره را میبردند. معاویه میگفت: شعر را بالاترین وظیفه اخلاقی و ادبی خود قرار دهید و یزید بن معاویه خود شاعری زبردست و ماهر بود و با زبان شعر ابیات تاثیرگذار و مهمی را در هجو اسلام و اهل بیت علیهم السلام میسرود.[32]رک: سهرابی، حیدر، دیوان اشعار یزید بن معاویه.
رویکرد شیعیان در قبال شعر و شاعری
برخی از افراد، مطلق شعر سرودن و شعر خواندن را مذموم و منهی میدانند و با دست شستن از این قالب موثر و جذاب هنری، بخشی از ظرفیتهای تبلیغی دین را معطل نگاه داشتهاند.
رویکرد سلبی محض در قبال شعر و دیگر هنرهای بشری نادرست است. سنخ روحی بسیاری از اشخاصی که جذب تصوف میشوند چنین است که دارای روحیهای لطیف، هنری و طبع حساس و ذوق ملیح اند و اساساً این افراد جذب ادبیات گفتاری و ذوق هنری صوفیه شدهاند نه باورهای آنها.امروزه نیز مبلغین دین، برای پاسخ گویی به نیاز این دسته از افراد، باید همان محتوای صحیح وحیانی و عقلانی را در قالب شعر یا دیگر هنرها اعم از صوت و رسانه، عرضه کنند.
اهل بیت علیهم السلام با وقوف به جذابیت و اهمیت مقوله شعر برای مخاطب عام، شیعیان و شعرا را به سرودن اشعاری با محتوای صحیح و سلیم تشویق میکردند. در منظومه فکری اهل بیت علیهم السلام، شعرهای قدسی، متعالی و معرفت محور از دسته علوم موهوبی است که توسط برترین ملک خداوند یعنی روح القدس بر قلب و روح شاعر القاء میشود.[33]یا خُزَاعِی نَطَقَ رُوحُ الْقُدُسِ عَلَی لِسَانِک…. خزاز رازی، علی بن محمد، کفایه الاثر، ص276. امام علیه السلام میفرماید: «أَحْسَنُ الْکلَامِ مَا زَانَهُ حُسْنُ النِّظَامِ وَ فَهِمَهُ الْخَاصُّ وَ الْعَامُّ»[34]لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، ص124.
با توجه به این توضیحات، نباید تعجب کرد اگر در گزارشهای تاریخی میخوانیم که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله برخی از اشعار را «حکمت» خوانده و هنگام نزول آیات قرآن کریم، به حسان بن ثابت انصاری دستور منظوم نمودن آن را میداد. در گزارش دیگر آمده است: «إِن من الشِّعْر لَحِکمَهً فإِذا أَلْبَسَ علیکم شَیءٌ من القرآن فالْتَمِسُوهُ فی الشعر فإِنه عَرَبِی.»[35]ر ک: صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص379؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج4، ص410.
متاسفانه در طول تاریخ، اندیشمندان شیعه در پرداختن به شعر و استفاده از ظرفیت عظیم این رسانه، رغبت چندانی نشان نمیدادند چنانچه اکثر شعرای مسلمان از مذهب اهل تسنن یا غیر از شیعه اثنی عشری بودند. اگرچه تک نگاریهایی از جانب علمای شیعه در باب منظوم نمودن باورهای کلامی و اعتقادی موجود است مانند کتاب نورالافهام فی شرح ارجوزه الظلام فی علم الکلام که مرحوم سید طباطبایی مسائل کلامی را در حدود هزار بیت به شعر درآورده است.[36]نراقی، احمد، مثنوی طاقدیس، ص45.
بهره گیری از ادبیات داستانی و تمثیلی
یکی دیگر از قالبهای مهمی که در تبلیغ دین باید از آن نهایت بهره را برد، قالب حکایت و داستان و تماثیل است. خاصیت تمثیل و تشبیه این است که معقولات ذهنی را به محسوسات تشبیه کرده و از این جهت محتوای تبلیغی برای مخاطب ملموس و نزدیک میشود.[37]ر ک: بهشتی، محمد حسین، نماز چیست؟ بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید بهشتی، تهران، 1390ش. داستان سرایی و قصه گویی نیز از قالبهای تبلیغی مهجور و کم جلوه در نزد متشرعین است. ادبیات داستانی بخش ناچیزی از ادبیات تبلیغی مبلغین مذهب را به خود اختصاص داده است. اگر نیم نگاهی به کتب تربیتی و تبلیغی شیعی اندازیم، محتوای آن را عاری از این نوع قالب میبینیم.
قرآن کریم و حکایات
قرآن کریم بارها، کلام خدا و کتاب هدایت و مهمترین متن تعلیم و تربیتی اسلام، پایه اصلی ادبیات و زبان خود را بر مساله قصص استوار کرده است «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیک»[38]یوسف: 3، نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیک أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَینا إِلَیک هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ کنْتَ مِنْ … ادامه پاورقی و نه استدلالهای دشوار فلسفی و صغری و کبری منطقی و ادله جدلی کلامی. فرمود این قصه است که انسان را به فکر و اندیشه وا میدارد: «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یتَفَکرُون»[39]الأعراف: 176، وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ … ادامه پاورقی یا فرمود: «إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَق»[40]آلعمران: 62، إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ … ادامه پاورقی
قرآن کریم به عنوان مهمترین سند و منبع تفکر اسلامی بیش از صد قصّه را در خود جای داده است و برای بیان آموزهها و تعالیم انسانهای برجسته و انبیاء الهی بیشتر به بیان آنها در قالب حکایات پرداخته است. تعداد 26 قصه مربوط به انبیا الهی است و احسن آنها قصه حضرت یوسف علیه السلام است. تعداد آیات مربوط به قصص، حدود 1800 آیه است که بخش مهمی از تمام این کتاب آسمانی را شامل میشود. اکثر آیات مربوط به قصص نیز مکی است (حدود 1500 آیه) که آیات مکی در صدد القای تعالیم دینی و مسائل اعتقادی میباشند پس قرآن کریم در 1400 سال پیش قصه را یکی از بهترین روشها و قالبها برای انتقال مفاهیم اعتقادی معرفی کرده است.
اگر تنها 150 آیه (چنانکه طنطاوی در مقدمه الجواهر میگوید) یا حداکثر 450 آیه (چنانچه مرحوم مقدس اردبیلی در زبده الاحکام بیان کرده است) مربوط به احکام و شریعت باشد، این مقدار از آیات دست مایه ظهور علمی مبسوط فقه شده است، آیا نباید از 1800 آیه دست مایه ظهور جریان بزرگ تری به نام ادبیات قصه گویی یا حتی رمان شود؟ کاری که صوفیان کردند استفاده از این قالبها برای انتقال مفاهیم اعتقادی و عملی خود بوده است و امروزه شاهد موفقیت روبه رشد و فزاینده آنها در بهره گیری از این قالب میباشیم. آنها مسائل اعتقادی را محسوس نموده و در قالب مقولههای هنری به مخاطبین عرضه میکنند.[41]برگرفته از کتاب محمدتقی فعالی، آفتاب و سایهها.
بیرون آوردن محتوا از قالب سحرآمیز
یکی دیگر از راهکارهای مقابله با قوت و قدرت ادبیات صوفیانه، خارج کردن محتوای عرضه شده از قالبهای زیبای ادبی و شعری است. زبان شعر انسان را مسحور و مجذوب میکند و مادامی که محتوا را از این قالب خارج نکنیم، مخاطب نیز مسحور و مفتون آن باقی میماند. وادی احساسات، وادی میل درونی و شوق باطنی است و خانه و موطن اصلی احساسات نیز در قلب بشر است و نه عقل و خرد. پس اگر گزارهای را با احساس آمیخته و با عاطفه پیوند دهیم، هالهای از تقدس گرداگرد آن قرار گرفته و قابلیت مواجه انتقادی با آن مسلوب میگردد.
بسیاری از کسانی که مجذوب و مفتون باورها و عقائد صوفیانه میشوند، نه به خاطر استواری مبانی معرفتی و هستی شناختی آن نظریه بلکه به خاطر رعایت اصول زیبایی شناختی در قالبی است که به مخاطب عرضه شده است. صوفیان با تکیه بر قالبهای هنری، احساسات مخاطبین را تحت تاثیر قرار گرفته و در قلب و روان آنها میل و شوق ایجاد میکردند تا جایی که با همین ادبیات توانستند در باورهای رسمی و اصیل اسلامی خدشه ایجاد کنند و بعضاً زبان به تمسخر و استهزاء هم گشودند. حال اگر همین استهزاء از جانب غیر صوفیان و در قالبی غیر از قالب ادبیات صوفیانه بیان میشد، غالب مسلمین آن شخص را تکفیر میکردند. شفیعی کدکنی درباره دیوان حافظ که به بسیاری از تابوهای اجتماعی ودینی تجاوز کرده است چنین میگوید: «دیوان حافظ، دریچه آزادی روح انسان ایرانی است… برای قوم ایرانی هیچ اثر هنری در حدّ دیوان حافظ این توانایی را ندارد که با چنین لطافتی تابوهای حاکم بر جامعه را مورد تجاوز خود قرار دهد ودر عین حال، همواره عزیز و قدسی باقی بماند و در طاقچه منازل در کنار قرآن.»[42]رک: شفیعی کدکنی، محمدرضا، قلندریه در تاریخ، ص50.
منابع و مآخذ
- ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، اربع مجلدات، دار الصادر، چاپ اول، بیروت، بیتا.
- ابن عربی، محیی الدین، انشاء الدوائر، تصحیح مهدی محمد ناصر الدین، 1جلد، مطبعه بریل، لیدن، 1336ق.
- ابن عربی، محیی الدین، ذخائر الاعلاق شرح ترجمان الاشواق، 1جلد، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 1420ق.
- ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، نشر دار احیاء الکتب العربیه، چاپ اول، قاهره، 1946م.
- ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، 2جلد، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1367ق.
- ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، 3 جلد، دار المحجه البیضاء، بیروت، چاپ اول، 1421ق.
- ابن عربی، محیی الدین، محاضره الأبرار و مسامره الأخیار، تصحیح محمد عبد الکریم النمری، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1422ق.
- ابن کربلائی، حافظ حسین، روضات الجنان و جنات الجنان، چاپ جعفر سلطان القرائی، تهران، 1344ـ1349ش.
- ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع، دار صادر، بیروت، 1414ق.
- حسینی، هاشم، تجلی سیمرغ در هنر سفالگری دوران اسلامی ایران، هنرهای زیبا، هنرهای تجسمی، شماره3، ص21، 1392ش.
- خزاز رازی، علی بن محمد، کفایه الأثر فی النص علی الأئمه الإثنی عشر، عبد اللطیف حسینی کوه کمری، قم، بیدار، ۱۴۰۱ق.
- زرینکوب، عبدالحسین، دنباله جستجو در تصوف ایران، تهران، ۱۳۶۲ش.
- سراج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوّف، تحقیق عبدالحلیم محمود و طه عبدالباقی مسرور، مصر، دارالکتب الحدیث، ۱۹۶۰م.
- سهرابی، حیدر، شجاعی، حیدر، دیوان شعر یزید بن معاویه، انتشارات شهر پدرام، تهران، 1396ش.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا، زبان شعر در نثر صوفیه(درآمدی به سبکشناسی نگاه عرفانی)، سخن، تهران، 1392ش.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا، صور خیال در شعر فارسی، انتشارات آگاه، تهران، 1350ش.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا، قلندریه در تاریخ دگردیسیهای یک ایدئولوژی، سخن، تهران، 1386ش.
- شمیسا، سیروس، انواع ادبی، میترا، تهران، 1383ش.
- صفی علیشاه، حسن، عرفان الحق، سید عبد الله انتظام، احسان الله استخری، چاپ دوم، نشر صفی علیشاه، تهران، 1371ش.
- عین القضات همدانی، عبدالله، تمهیدات، تصحیح عفیف عسیران، 1جلد، دانشگاه تهران، 1341ش.
- غنی، قاسم، تاریخ تصوف در اسلام تطورات و تحولات مختلفه آن از صدر اسلام تا عصر حافظ، چاپ دهم، زوار، تهران، 1386.
- فصیح خوافی، احمد بن محمد، مجمل فصیحی، سیدمحسن ناجینصرآبادی، اساطیر، تهران، 1386ش.
- لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، حسین حسنی بیرجندی، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث، سازمان چاپ و نشر، قم، ۱۳۷۶ش.
- مدنی، محمد، در خانقاه بیدخت چه میگذرد، چاپ پنجم، احمد عابد، راه نیکان، تهران، 1391ش.
- ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، چاپ سوم، دار احیاء التراث، بیروت، 1981م.
پاورقی ها
↑1 | رک: شفیعی کدکنی، محمدرضا، قلندریه در تاریخ، ص50. |
---|---|
↑2 | ابن عربی، محی الدین، الفتوحات المکیه، ج2، ص345؛ ج4، ص269. |
↑3 | ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، اسفار، ج7، ص169. |
↑4 | ابنکربلایی، حافظ حسین، روضات الجنان و جنات الجنان، ج2، ص326. |
↑5 | شفیعی کدکنی، محمدرضا، صور خیال در شعر فارسی، ص۲۴. |
↑6 | برای اطلاع بیشتر از این ادبیات رجوع شود به مقالات مختلف مجله «ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی» وابسته به دانشگاه آزاد اسلامی واحد جنوب. |
↑7 | عین القضات همدانی، عبدالله، تمهیدات، ص204. |
↑8 | مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، ص521. |
↑9 | غنی، قاسم، تاریخ تصوف در اسلام، ج1، ص44. |
↑10 | رک: شفیعی کدکنی، محمدرضا، زبان شعر در نثر صوفیه. |
↑11 | از این روست که ابو نصر فراهی در مقدمۀ نصاب الصبیان ــ که در حقیقت لغتنامهای عربی فارسی است ــ در بیان سبب تدوین آن به شعر چنین گفته است: «چنین گوید ابو نصر فراهی ــ حُسِدَ حافدُه و حُفِدَ حاسدُه ما حرّکتِ الشِّمالُ النّخلَ الدّقیقَ و تحرّکَتِ الشِّمالُ لِنخلِ الدّقیق! ــ که صِبیان را پیش از تعلّم لغت رغبت افتد به اشعار پارسی؛ چون خوش آمدن شعرْ طبعهای موزون را عزیز است…». [فراهی، ابونصر مسعود، نصاب الصبیان، ص2.] |
↑12 | سراج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، ص168. |
↑13 | زرینکوب، عبد الحسین، دنباله جستجو در تصوف ایران، ص229. |
↑14 | همدانی، رشید الدین، جامع التواریخ، ج1، ص516؛ خوافی، احمد بن محمد، مجمل فصیحی، ج2، ص289؛ حلبی، علی اصغر، شناخت عرفان و عارفان ایرانی، ص140. |
↑15 | شفیعی کدکنی، محمدرضا، زبان شعر در نثر صوفیه، ص20. |
↑16 | مثلا در کتاب ترجمان الاشواق درباره ساق پای نظام میگوید: «با ساق پرگوشت و زلفی چون شب که بر ماه رویش افتاده است و شفقی که در گونهاش نمایان شد، و قامتی چون شاخهای بر توده شنزار است.»و در کتاب ذخائر الاعلاق همین ساق را تفسیر آیه یوْمَ یکشَفُ عَنْ ساقٍ (القلم: 42) از حق تعالی میداند. [ابن عربی، محیی الدین، ترجمه و شرح ترجمان الاشواق، تصحیح نیکلسون، ص200.] |
↑17 | حسینی، هاشم، تجلی سیمرغ در هنر سفالگری دوران اسلامی ایران، هنرهای زیبا-هنرهای تجسمی، شماره3، ص21، 1392ش، ص28. |
↑18 | شمیسا، سیروس، انواع ادبی، ص۲۷۰. |
↑19 | المائده: 67، یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یعْصِمُک مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرین. |
↑20 | الغاشیه: 21، فَذَکرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکر. |
↑21 | الأنفال: 24، یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکمْ لِما یحْییکم. |
↑22 | طه: 44، فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیناً لَعَلَّهُ یتَذَکرُ أَوْ یخْشی. |
↑23 | حضرت موسی علیه السلام، به جهت فصاحت لغت و کلام حضرت هارون، او را با خود نزد فرعون میآورد: وَ أَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءًا یصَدِّقُنِی إِنِّی أَخَافُ أَن یکذِّبُونِ[قصص: 34. |
↑24 | الإسراء: 105، وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ ما أَرْسَلْناک إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذیرا؛ الرعد: 7، وَ یقُولُ الَّذینَ کفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیهِ آیهٌ مِنْ رَبِّه إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکلِّ قَوْمٍ هاد. |
↑25 | الحجرات: 12. |
↑26 | کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج2، ص668. |
↑27 | فقها و علمای شریعت، حصن حصین دیانت و رکن بیبدیل آن هستند و هرگونه خدشه در جایگاه و اعتبار منصب فقاهت، آسیبها و چالشهای بسیاری برای دیانت و مذهب به بار خواهد آورد در اینجا نیز اگر مسائلی درباره برخی جهت گیریها در علوم و رشتههای مختلف دینی بیان میشود، صرفا با هدف رسیدن به قله کمال و جلوگیری از برخی آسیب هاست. |
↑28 | مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۷۹، ص۲۷۴؛ نوری، حسین، مستدرک الوسایل، ج۳، ص۳۹. |
↑29 | صدوق، محمد بن علی، المقنع، ص10-12. |
↑30 | (امروزه فقه پژوهان معتقدند که امثال شیخ صدوق به دلیل روحیه اخباری گری، هنگام فتوا دادن به صرف نقل روایت اکتفا میکرد درحالیکه با تامل بیشتری درخواهیم یافت که علت این مساله، نه روحیه اخباری گری بلکه شناخت عمیقی بود که آن عالم بزرگوار از ادبیات تبلیغی اهل بیت علیهم السلام داشت). |
↑31 | باید توجه داشت که مقصود از اصلاح ادبیات دینی در زمینه تبلیغ دین، گرایش به اخباری گری و برکناری از دانش اصول فقه نیست چراکه نمیتوان تردیدی در اهمیت و ارزش اصول فقه در فرایند استنباط احکام شرعی داشت بلکه سخن در نحوه ارائه و ادبیات و گفتار مناسب در مواجه با مخاطبین است. |
↑32 | رک: سهرابی، حیدر، دیوان اشعار یزید بن معاویه. |
↑33 | یا خُزَاعِی نَطَقَ رُوحُ الْقُدُسِ عَلَی لِسَانِک…. خزاز رازی، علی بن محمد، کفایه الاثر، ص276. |
↑34 | لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، ص124. |
↑35 | ر ک: صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص379؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج4، ص410. |
↑36 | نراقی، احمد، مثنوی طاقدیس، ص45. |
↑37 | ر ک: بهشتی، محمد حسین، نماز چیست؟ بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید بهشتی، تهران، 1390ش. |
↑38 | یوسف: 3، نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیک أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَینا إِلَیک هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ کنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلین. |
↑39 | الأعراف: 176، وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کمَثَلِ الْکلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیهِ یلْهَثْ أَوْ تَتْرُکهُ یلْهَثْ ذلِک مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یتَفَکرُون. |
↑40 | آلعمران: 62، إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزیزُ الْحَکیم. |
↑41 | برگرفته از کتاب محمدتقی فعالی، آفتاب و سایهها. |
↑42 | رک: شفیعی کدکنی، محمدرضا، قلندریه در تاریخ، ص50. |