پرش به محتوا
خانه » آداب‌وآموزه‌ها » سلوک پلکانی و مدارج سلوک

سلوک پلکانی و مدارج سلوک

    از مهم‌ترین خصیصه‌های سلوک صوفیانه، نظام مندی و روشمندی آن است. از ویژگی‌های مهم طریقت و سلوک پله کانی صوفیه «وعده محوری» است. هدف و غایتی که تصوف برای پیروان خود ترسیم می‌کنند و سرعت در تحقق اهداف سلوکی، نقش اساسی در گرایش و جذب بدان مکتب دارد.

    درآمد

    انسان‌ها اگر موقعیت و هدفی را «مبهم» یا «دور از دسترس» ببینند یا «مشقت» زیادی را برای رسیدن به آن متصور باشند، به سختی خود را مهیای رسیدن به آن هدف می‌کنند و از «تحرک» و «پویایی» لازم در آن مسیر باز می‌مانند.[1]حال آنکه دو مفهوم «کمال» و «تحرک» در این دنیا، لازم و ملزوم همدیگر هستند به طوری که کمتر مسئله‌ای را می‌توان … ادامه پاورقی

    به هر میزان که هدف گذاری‌ها دقیق و واضح باشد و برنامه و دستورالعملی مشخص برای رسیدن به اهداف در دسترس باشد، انسان شوق و تمایل بیشتری برای وصول به آن مقصد پیدا خواهد کرد. در سلوک دینی و زندگی مؤمنانه نیز عینا همین اصل اولی قابل تطبیق است.

    اگر برای مسلمانان، هدف و غایت مشخصی از دینداری ترسیم شده و راه رسیدن به آن هدف هم پله پله و با تبیین مسائل و جزئیات بیان شود، فرد در مسیر تدین و ایمان باقی و ثابت قدم خواهد ماند و دین داری پویا و فعالی را به منصه ظهور می‌رساند. اما اگر تبیین ما از آموزه‌های اسلام، صرفا به بیان سلسله مفاهیم و اصطلاحات کلی و دعوت به آن کلیات مثل ایمان، عمل صالح، اخلاق نیک و غیره خلاصه شود، هم افراد در امر دین داری گرفتار ملال می‌شوند و هم انگیزه و توان کافی برای رسیدن به آن اهداف را نخواهند داشت.

    پویایی سلوک صوفیه

    یکی از جذابیت‌های مهم تصوف، برخورداری از یک برنامه مدون، منسجم؛ و الگویی پویا و محرک در سیر عرفانی و رسیدن به اهداف عرفانی است که از این برنامه تحت عنوان «طریقت» یاد می‌شود.[2]نوربخش کرمانی، فرهنگ نوربخش، اصطلاحات تصوف، ج2، ص22. گوهرین، شرح اصطلاحات تصوف، ج7، ص 281. طریقت به در لغت به معنای «راه و صراط» است[3]عسکری، حسن بن عبدالله، الفروق فی اللغه، ص295. که در ذات این مفهوم، موضوع تحریک و سلوک و عدم سکون نهفته است. کسی که یک مسیری را می‌پیماید، مدام از مقام و منزلی به منزلی دیگر در حال حرکت است.

    جریان تصوف، نگاهی واقع گرا و عمل گرا «Pragmatisme» به موضوع سیر و سلوک و کمال انسانی دارد که ریشه در تجربیات هزار ساله و آزمون و خطاهای آن‌ها در این مسیر دارد. برخلاف مکتب‌هایی که یک مجموعه آرمانی از بهترین خلقیات، باورها و اعمال را برای انسان ترسیم کرده و مدعی می‌شوند با رسیدن به این مرتبه، انسان دفعتاً به کمال می‌رسد، در جریان تصوف، یک نقشه راه مشخص با جزئیات تمام برای مسیر سلوکی ترسیم می‌شود و در هر مرحله و مقام، اهدافی مشخص شده و روش‌ها و ابزار رسیدن به آن اهداف هم در دسترس قرار می‌گیرد تا مخاطب اولا هدف تعالی را دور از خود ندیده و ثانیا راه رسیدن به آن را هم به خوبی بداند.

    شهید مرتضی مطهری با توجه به تفاوت اخلاق و عرفان، بر همین ویژگی محرک بودن انگشت گذارده و می‌نویسد:

    «سیر و سلوک عرفانی- همچنان که از مفهوم این دو کلمه پیداست- پویا و متحرک است، برخلاف اخلاق که ساکن است؛ یعنی در عرفان سخن از نقطه آغاز است و از مقصدی و از منازل و مراحلی که به ترتیب سالک باید طی کند تا به سرمنزل نهایی برسد.ولی در اخلاق، سخن صرفاً از یک سلسله فضایل است؛ از قبیل: راستی، درستی، عدالت، عفّت، احسان، انصاف، ایثار و غیره؛ که روح باید به آن‌ها مزیّن و متجلی گردد. از نظر اخلاق، روح انسان مانند خانه‌ای است که باید به یک سلسله زیورها و زینت‌ها و نقاشی‌ها مزیّن گردد؛ بدون این که ترتیبی در کار باشد که از کجا آغاز شود و به کجا انتها یابد.»[4]مطهری، مرتضی، عرفان، ص28.

    سلوک صوفیانه را باید یک سلوک پله کانی نامید. زیرا اولا هدف مشخص است و ثانیا برای هر روز و هر مقام و هر ساعت مرید برنامه‌ای مشخص تحت نظارت شیخ طریق وضع شده است و ثالثا در هر مقام و حالی، نقداً اجر ریاضت و مزد مجاهدت‌های خود را چشیده و دریافت می‌کند و با رسیدن به اهداف یک پله، به پله‌ای بالاتر صعود می‌کند.

    از اولین کتاب‌هایی که در زمینه تصوف نوشته شده است، سخن الاحوال و المقامات و المنازل شده است و تعریف هرکدام به دقت آمده است. کلاباذی (م380ق) در کتاب التعرف، به ذکر برخی مقامات می‌پردازد و بحث خود را از مقام توبه آغاز و به توحید ختم می‌کند. ابوالحسن هجویری (م465) این مقامات را با ترتیب مشخصی آورده است[5]هجویری، ابوالحسن علی، کشف المحجوب، متن، ص218. و ابونصرسراج طوسی (م378ق) در آغاز کتاب اللمع کتاب الاحوال و المقامات و حقایقها، از هفت مقام سلوک از توبه تا رضا، و هشت حال از قرب تا یقین یاد کرده است.[6]سراج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، النص، ص41.

    از جمله مهم‌ترین شخصیت‌های صوفیه که به ترسیم و جا نمایی این مقامات پرداخته است خواجه عبدالله انصاری می‌باشد که از ابتدایی ورود شخص به سلوک صوفیه تا انتهای سلوک یعنی از یقظه تا توحید را ذیل 10 بابی که هرکدام 10منزل دارند ترسیم می‌کند که مجموعه 100 باب می‌شود. انصاری همچنین در کتاب «صد میدان» مراحلی از سلوک را با تفاوت‌هایی ذکر می‌کند. در صد میدان انصاری، هفت وادی معروف عطار (طلب، توحید، معرفت، فنا، عشق، استغناء و حیرت) آمده است.

    شطرنج العرفاء

    جالب اینجاست که ذکر مقامات و منازل عرفانی در مکتب تصوف هم به صورت مصور و منقش هم درآمده است. «شطرنج العرفاء» یکی از این تلاش‌ها برای ترسیم تقشه راه سلوک است. در شطرنج که صوفیان بازی کنند بجای تخته شطرنج، ورقه مقوا یا کاغذ که خطکشی شده برگیرند و آن دارای خانه‌هایی می‌باشد و در هر خانه یکی از صفات پست یا عالی اخلاقی و درجات تصوف نوشته شده.دو تن بایک طاس بازی می‌کنند. بازی از سمت چپ پایین صفحه که «صفر عدم» نام دارد، آغاز می‌شود و به تعداد خالها هرکس در خانه‌های سمت راست جلو می‌رود و بعد در صف بالاتراز سمت چپ به راست شروع به پیشرفت می‌کند. هرکه به خانه فوقانی که «وصلت» یا کلمه‌ای نظیر آن نام دارد زودتر برسد برنده بشمار می‌رود.

    مدرسی چهاردهی به نسخه‌ای دویست ساله از شطرنج العرفا برخورده و آن را چنین توصیف می‌کند:

    «در حاشیه شطرنج کلمه بیا مراد آن است که ای طالب راه حق و حقیقت به تصوف رو آورف و معنی کلمه برو، مفهومش این است که ای جوینده سلوک در تصوف گام بردار و قاعده بازی آن است که دو درویش با هم پرسش از همدیگر نموده و پاسخ می‌دهند به عنوان مثال می‌پرسند که سیر صوفی مجذوب به چه مرحله‌ای می‌انجامد که گوید به عالم لاهوت می‌رسد و یا در سیر صعودی طریقت به چه مقامی نائل آید، گوید فنا فی الشیخ گردد و یا از عجب به چه درجه نزول کند پاسخ بدهد به کینه گرفتار آید نتیجه این عمل آن است که از مراحل عالیه اخلاقی و درجات متصاد سلوک و ریاضت را واقف گردد و به مباحث عرفانی آشنا می‌شود و سرگرمی با این بازی موجب گردد که گرد منهیات نگردد.»[7]مدرسی چهاردهی، نورالدین، سیری در تصوف، ص278.

    ویژگی‌های سلوک صوفیه

    نظام مندی و روش مندی

    از مهم‌ترین خصیصه‌های سلوک صوفیانه، نظام مندی و روشمندی آن است. به این معنا که آن‌ها راه و روش رسیدن به هرکدام از نظریات و آموزه‌های خود را در قالب یک نظام فکری منسجم تبیین کرده‌اند اگرچه ما به عنوان منتقد بسیاری از این روش‌ها را نادرست می‌دانیم اما اصل روشمندی در سلوک امری مستحسن است. به عنوان مثال اگر آن‌ها از عبادت عاشقانه خدا سخن گفته‌اند، کیفیت تحصیل عشق و تلطیف باطن را هم آموزش داده‌اند. درحالیکه دیگر مکاتب، عشق گوهری نایاب و گنیجینه‌ای دست نایافتنی می‌دانند و آن را در یک موقعیت آرمانی، به سختی قابل تحصیل فرض می‌کنند.

    صوفیان اما مرید را عاشق می‌خواهند اما ابتدا به او تاکید دارند انسان به دلیل اینکه با محسوسات مانوس است، باید عاشق موجودی محسوس و زیبا شود. بحث شاهد بازی و عشق مجازی در تصوف به همین جهت شکل گرفت.[8]گازرگاهی، کمال الدین حسین، مجالس العشاق، ص25. آن‌ها می‌گویند برای اینکه عاشق خدا شوید، ابتدا باید عاشق شدن و عاشق بودن را با صورت‌ها و موجودات مجازی تمرین کنید و در مرحله بعد، وقتی صفت عاشق بودن حاصل شد، سعی کنید عشق مجازی و زمینی خود را کنار زده و عشق به خدا را جایگزین آن کنید.[9]همدانی، سید علی، احوال و آثار میر سید علی همدانی(شش رساله)، رساله فتوتیه (احوال و آثار میر سید علی همدانی)، … ادامه پاورقی حول محور این آموزه کتاب‌ها و رسائل بسیاری تولید شده است و تحت عنوان «المجاز قنطره الحقیقه»[10]فروزانفر، بدیع الزمان، شرح مثنوی، ج1، ص32. سخن‌ها در این رابطه گفته‌اند.[11]جامی، عبدالرحمن، لوائح الحق و لوامع العشق، ص171.

    مثال دیگر بحث سماع است. از آنجایی که سلوک صوفیانه بعضا سخت و دشوار و طاقت فرسا می‌شود، صوفیان دستورالعمل‌هایی را برای کاستن از مشقت و رنج آن وضع کرده بودند که از جمله این دستورالعمل ها، رفتن به مجالس رقص و سُماع است. در این مجالس، درویش گرفتار جذبه و وجد می‌شود و با این کار هم شوق ادامه سلوک پیدا کرده و هم همچون یک مخدری، دردهایش تسکین می‌یابد. نسفی می‌نویسد: «اگر درویشی را در ریاضات و مجاهدات ضعفی پیدا آید، یا خللی در دماغ پیدا آید، باید که زود به علاج آن مشغول شوند، و به روغن‏های موافق، و غذاهای صالح، و هوای معتدل تدبیر کنند. و یکی از علاج آن است که او را به آواز خوش مدد دهند.»[12]نسفی، عزیزالدین، الانسان الکامل، ص171.

    وعده محوری

    یکی دیگر از ویژگی‌های مهم طریقت و سلوک پله کانی صوفیه «وعده محوری» است. به این معنا که اصحاب تصوف برای غالب عقائد و آموزه‌های خود، اموری فریبنده، دلکش و زیبا را وعده می‌دهند آن هم وعده‌ای که به سرعت و به زودی و در همین دنیا برای آن‌ها در دسترس باشد.

    وعده‌گرایی در ثقلین

    به عنوان مقدمه باید گفت که روش تربیت انسان در دین مبین اسلام قرار دادن او در حالتی مابین خوف و رجاء است. یعنی انسان در عین اینکه به رحمت و فضل پروردگار امید داشته و دل می‌بندد، باید نسبت به اعمال و عاقبت خود خوف و هراس داشته باشد. در کتاب کافی این حدیث آمده است که به امام صادق علیه السلام گفت: گروهی از مولیان شما به گناه می‏پردازند و می‏گویند: به رحمت خدا امیدواریم (نرجوا). امام فرمودند: دروغ می‏گویند، دوستان ما نیستند. آنان کسانیند که آرزوهای دلخوش‏کننده خیالی برایشان چیره شده است. هر کس به چیزی امیدوار باشد، برای آن به عمل برمی‏خیزد. و هر که از چیزی بترسد از آن می‏گریزد.[13]عَلِی بْنُ مُحَمَّدٍ رَفَعَهُ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ قَوْماً مِنْ مَوَالِیک … ادامه پاورقی

    دین اسلام به پیروانش وعده قطعی و قاطع کمال و سعادت نمی‌دهد و بهشت را مِلک طِلق هیچ کس نمی‌شمارد و برای اینکه انسان هیچگاه از حالت خوف خارج نشده و در رجاء واهی گرفتار نیایند، همه جا با لیت و لعل و شاید و اگر صحبت می‌کند «وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُون‏» ایمان ورزید و تقوا را رعایت کنید، شاید که رستگار شوید. تعالمی ثقلین همچنین برای رسیدن به موفقیت و سعادت، هیچ گاه زمان معین و محدوده خاصی را مشخص نمی‌کند مثلا هیچگاه گفته نمی‌شود که اگر انسان فلان عمل یا فلان ذکر را انجام دهد، دیگر کار تمام است و عاقبت نیک و خیر او تضمین می‌شود.

    وعده‌گرایی در تصوف

    در نظام طریقتی و جهان بینی صوفیه، دوگانه خوف و رجا مطرح نیست بلکه غالباً بر رجاء و رحمانیت خدا تاکید می‌شود. یکی از عرفای معاصر می‌گوید: «سالک هنگامی به ایمان اکبر می‌رسد که… به هیچ وجه افعال او… مسبب از خوف نباشد»[14]حسینی تهرانی، محمدحسین، رساله لب اللباب، ص48.

    در سلوک صوفیانه، سالک می‌داند که در صورت انجام یک چله و عبور از یک مقام عرفانی، مزد و پاداش خود را نقدا دریافت می‌کند. به عبارت دیگر، در نظام عرفانی، سالک مدعی است که دریچه‌های عالم تکوین بر او گشوده است و هر فعل و کنشی، نتیجه تکوینی مستقیم و فوری را برای او در بر دارد.[15]قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، فص حکمت رحمانی در کلمه سلیمانی، ص۸۱۹. به عنوان مثال در سفر‌های چهارگانه‌ای که به عنوان اسفار اربعه سلوکی برای مریدان بر می‌شمارند، سالک بعد از طی سفر دوم، به مقام فناء فی الله رسیده و بر انجام برخی خوارق عادات توانا می‌گردد و برخی از مغیبات را دیده و از پاره‌ای مسائل نهان آگاه می‌شود.

    بایزید بسطامی می‌گوید:

    «هرکه را ثواب عبادت به فردا افتد خود امروز وی عبادت نکرده بود که ثواب هر نفسی از مجاهدت حاصل است اندر حال.»[16]هجویری، ابوالحسن علی، کشف المحجوب، متن، ص424.

    ابوسلیمان دارانی نیز گوید:

    «هر عملی که آن را در دنیا مزدی نباشد، در آخرت نیز بی‌مزد می‌ماند.»[17]سلمی، عبدالرحمن، طبقات، ص78.

    اگر عالم شرع، از شنیدن صدای نغمه دلکش و زیبای موسیقی در روز جزا برای مومنین حدیث می‌خواند، مراد آن را در همین دنیا به مرید عرضه می‌کند. اگر قرآن کریم جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهار را برای مسلمانان توصیف کرده و اصطلاحات آب از دهان آن‌ها جاری می‌کند، عرفا در سلوک عرفانی خود به جایی می‌رسند که به رای العین آن را مشاهده کرده و خود را در بهشت غوطه ور می‌دانند (البته در عالم خیال و توهمات خویش نه در واقعیت لکن خیال یا حقیقی بودن این مساله مطلب دیگری است) یکی از شیوخ خاکساریه در این رابطه می‌گوید: بهشت و دورخ در این جهان اند، نه در جای دیگر، رنج‌های روحی و جسمی دوزخ اند، خوشی‌های روحی و جسمی، بهشت.[18]گراملیش، ریشارد، طریقت‌های شیعی ایران، ترجمه شیرین شادفر، نشر نامک، ص201.

    در دنیای صوفی، هیچ چیز به صورت مردد و مشکک بیان نمی‌شود. شیخ صوفی به پیروان خود وعده و ضمانت می‌دهد که با قرار گرفتن در طریقت و عمل به برنامه سلوکی، در یک مدت زمان محدود (مثل یک چله یا دو چله) سریعاً به همه آمال و آرزوهای خود خواهید رسید.

    به عنوان یک نمونه عبدالقادر گیلانی درباره پیروان خویش چنین می‌گوید:

    «هیچ یک از کسانی که به من گرایش یافته‌اند بدون توبه از دنیا نمی‌روند و مریدان و مرید مریدان من و… تا هفت مرتبه وارد بهشت خواهند شد و به جهت مقاماتی که خداوند به من عطا کرده است، می‌توانم زشتی مریدان را در مغرب و مشرق عالم بپوشانم.»[19]التادفی الحنبلی، محمد بن یحیی، قلائد الجواهر، ص207: ضمن سیدنا الشیخ عبدالقادر لمریدیه إلی یوم القیامه أن لا … ادامه پاورقی

    یا می‌گفت: «هرکه از یاران و مریدان و محبان من، مرکوب او بلغزد، تا قیامت دستگیری او کنم.»[20]سمنانی حسینی، فضل الله، نسخه خطی ترجمه خلاصه المفاخر فی اخبار الشیخ عبدالقادر، کتابت 1223، ص81؛ کتابخانه مجلس، … ادامه پاورقی

    محمد المحمد کسنزان، از اقطاب معاصر فرقه قادریه کسنزانی در جمع مریدان خود چنین گفته است:

    «بر اساس کتب تصوف، سنت محمدی و قرآن عمل کن، من کفیل تو هستم هر مشکلی برایت پیش آمد سراغ من بیا، اگر هشیار نشدی، اگر گفتگو با مشایخ و با فرشتگان و ارواح نداشتی، من مسئولت خواهم بود! اما‌ای مرید! سرور ما (عبد القادر) گیلانی شیخ توست، می‌فرماید اگر اوراد نباشد، امداد نخواهد بود، ورد روزانه (است) که امداد روزانه به دنبال دارد، درآمد روزانه است، مانند تاجر یا کارگر یا کشاورز، یک دانش آموز یا دانشجو اگر درسش را آماده نکند وقتی استاد از او سوالی می‌پرسد چیزی از درسش نمی‌داند زیرا دروسش را مطالعه نکرده لذا چیزی از آن نمی‌فهمد.[21]فیلم این سخنرانی در سایت رسمی فرقه کسنزانی موجود است.»

    مطرح بودن غایتی در دسترس و ملموس و روحی در جریان‌های صوفیانه، ویژگی بسیار برجسته و جذابیتی بس تاثیرگذار برای همگان دارد. صوفیان وعده آرامش روان، نیرومندی، موفقیت‌های شغلی و اقتصادی، درمان بیماری‌های جسمی لاعلاج، قدرت تاثیرگذاری بر دیگران، شفابخشی مردم از راه دور، هیپنوتیزم، غیب گویی، کرامت و غیره را به عنوان هدف ارائه نموده بدین طریق جذابیت مصرفی خود را تضمین می‌کنند. به عنوان مثال، شخص می‌داند که اگر نزد پیر رفته و فلان عمل را انجام داده و فلان ذکر را بگوید، با خوردن یک نخود، بهبود پیدا کرده و از بیماری صعب العلاجی شفا پیدا می‌کند.

    هدف گذاری در دسترس

    هدف و غایتی که ادیان و مکاتب مختلف برای پیروان خود ترسیم می‌کنند، نقش اساسی در گرایش بدان مکتب و دنبال کردن تعالیم آن‌ها دارد. به عنوان مثال مکتب اسلام، وعده سعادت بشر و بهشت ابدی و نعمت‌های بدون زوال را مطرح می‌کند و مسلمانان با توجه به این وعده، برای رسیدن به آن تلاش می‌کنند. یکی از دلائل مهم در تمایل مردم و حتی خواص دینی به مکاتب عرفانی، وعده‌های رسیدن به اهداف بزرگ و ادعاهای عجیبی است که در هر مرحله از سلوک به مریدان خود می‌دهند.

    از جذاب‌ترین وعده‌هایی که اصحاب تصوف به مریدان خود می‌دهند، وعده رسیدن به الوهیت و ربوبیت است که تحت عنوان فناء فی الله از آن یاد می‌شود. کسی که به درک شهودی فناء فی الله نائل آید بی‌درنگ مانند عطار نیشابوری چنین لب به سخن می‌گشاید:

    اولین و آخرین من بوده‏ام****طاهرین و باطنین من بوده‏ام‏

    من خدایم من خدایم من خدا****فارغم از کبر و کینه وز هوا[22]عطار نیشابوری، فریدالدین، بی‌سر نامه، ص10.

    یا می‌گویند:

    جمال لایزالی طلعت ماست ****چشم خدابین نداشت هرکه یکی را دو دید

    من خدا را آشکارا دیده‏ام****ما جمله بصورت خدائیم‏

    ما آینه جهان نمائیم****ما ذات ذو الجلال خداوند اکبریم[23]غزنوی، سدید الدین محمد، مقامات ژنده پیل، مقدمه، ص51.

    نباید پنداشت که این نوع دعاوی صرفاً در بزم شعرا و ادبیات منظوم صوفیه بیان می‌شود و مورد اعتقاد و تصدیق آن‌ها نیست؛ چراکه اهل نظر و تحقیق سعید الدین فرغانی که از مهم‌ترین شاگردان حوزه درس قونوی بود در کتاب مشارق الدراری این لوازم نظریه وحدت وجود را با زبان علمی تبیین کرده و می‌گوید: «آن کس که از جهت من و به سوی من نماز می‏گزارد و توجّه می‏کرد جز من نبود، و نماز و توجه من جز به سوی من نبود در ادای هر رکعتی از نماز، بلکه متوجّه و متوجه إلیه، و قاصد و مقصود، و عابد و معبود، هم، من بودم، گاهی از باطن خودم به ظاهر و گاهی از ظاهر به باطن برای تحقیق و اظهار کمال ذاتی و اسمایی خودم، و به هیچ وجه غیریت را مجال نبود.»[24]فرغانی، سعید الدین، مشارق الدراری شرح تائیه ابن فارض، ص307.

    هر مقدار این اهداف بزرگ‌تر بوده و منجر به شگفتی و حیرت مخاطب شود، انسان (که فطرتا و ذاتا عاشق رسیدن به کمالات و برترین مقامات است) با اشتیاق و ولع بیشتری آن را پی می‌گیرد.

    رهبران جریان‌های عرفانی و صوفیانه بر پایه مبانی توحیدی خود، چشم انداز و اهدافی را پیش روی مریدان ترسیم می‌کنند که انسان‌ها در هیچ مرام و مکتب دیگری به آن‌ها نائل نخواهند آمد. از جمله این دعاوی مساله رسیدن به مقام فناء فی الله و وصول به درجه الوهیت و ربوبیت است. تردیدی نیست که انسان جبلا و فطرتاً، اشتیاق و میل سیری ناپذیری به کمال و پیشرفت دارد و بشر همواره در سیر صعودی و ترقی معنوی و عرفانی، به دنبال فراتر رفتن از حدود بشری و بندگی بوده است.

    همین است که در مکاتب عرفانی مختلف، مقصد قصوی و عالی خود را درک الوهیت و فانی شدن در خدا عنوان کرده‌اند. البته در معنویت شیعی و اهل بیتی، هرچه انسان کامل‌تر شده و بالاتر رود، در مراتب بندگی و عبودیت ترقی خواهد کرد و حدود وجودی خالق و مخلوق در هم نمی‌آمیزد و چنین نیست که او حتی ذره‌ای از رتبه الوهی و خدایی را درک کرده و بچشد اما در طریقت‌های صوفیانه اوضاع چنین نیست.

    روزبهان بقلی از رهبران جریان تصوف در بیان مکاشفات خود، درباره عبور از مراتب بندگی و بشری و زوال قیود و حدود وجود انسانی می‌نویسد:

    «چون بعد از سیر عبودیت بعالم ربوببت رسیدم و جمال ملکوت بچشم ملکوتی دیدم، در منازل مکاشفات سیر کردم و از خوان روحانیان مائده مقامات و کرامات بخوردم و بسواحل صفات فعل رسیدم، بمدارج و معارف توحید و تفرید و تجرید سوی عالم ازل رفتم، و خطاب عظمت و کبریاء و انبساط و حسن و قرب بشنیدم و حق تعالی جامه عبودیت از من برکشید و لباس حریت در من پوشانید و گفت «صرت عاشقا وامقا محبا شائقا حرا شطاحا عارفا ملیحا موحدا صادقا.»[25]بقلی شیرازی، روزبهان، عبهرالعاشقین، ص۴، فصل اول، بند۶_۸.

    یکی از همین معاصرین می‌نویسد:

    «سالک طریق پس از عبور از مراحل مثالی و ملکوت أسفل و تحقّق به معانی کلّیه عقلیه، أسماء و صفات کلّیه ذات حقّ تعالی برای وی تجلّی می‏نماید. یعنی علم محیط، و قدرت محیط، و حیات محیط بر عوالم را بالعیان مشاهده می‏نماید، که در حقیقت همان وجود باطنی و حقیقی ائمّه علیهم السّلام می‏باشند و حتماً برای کمال و وصول به منبع الحقائق و ذات حضرت أحدیت، باید از این مرحله (یعنی همان مقام معصومین علیهم السلام) عبور کند (و بالاتر رود) و إلّا إلی الأبد در همین جا خواهد ماند؛ و عبور از آن بدون فدای حقیقت هستی و جهاد أکبر با تمام مراتب آن امکان ندارد، زیرا تا هنگامی که شائبه هستی و لو به مقدار ذرّه‏ای باقی باشد تجلّی آن حقیقت محال است، و فناء ذاتی امکان پذیر نخواهد شد.»[26]طهرانی، محمد حسین، روح مجرد، متن، ص429.

    این مساله سبب شده است که پیروان سلاسل صوفیه، بعد از اندک زمانی تلمذ نزد شیوخ طریقت ندای انا الحق و سبحانی سبحانی و سلونی قبل ان تفقدونی سر داده و دعاوی گزاف و محیر العقولی مطرح نمایند و به صراحت، انبیا و معصومین و به تبع آن، مراجع تقلید را به نادانی و جهل و قصور در معرفت الله متهم نمایند.[27]وکیلی، محمد حسن، تحریف‌های تفکیکیان پیرامون حکمت و عرفان، دفتر اول، ص58.

    یکی از عرفا در نامه‌ای به شاگردش می‌نویسد:

    سرعت در سیر و سلوک

    گرایش به تعجیل و سرعت نه تنها در فطرت انسان بوده «کانَ الْإِنْسانُ عَجُولا»[28]الإسراء: 11. بلکه از لوازم ضروری و اولیات زیست در عصر مدرنیته هم تلقی می‌شود.[29]الإسراء: 11، وَ یدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیرِ وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولا. این میل به سرعت در تمام ابعاد زندگی قابل مشاهده است از ارتباطات(گوشی همراه شبکه وب و..) تا تهیه غذا، تناول طعام، حرکت، مسابقه و تفریح و… انسان به دنبال کوتاه‌ترین و سریع‌ترین راه برای رسیدن به هدف و مقصود نهایی خویش است.

    در حوزه دین ورزی نیز انسان‌ها به دنبال مسیری هستند که در کم‌ترین زمان ممکن آن‌ها را به بالاترین سعادت و کمال ممکن برساند و معمولا جذب مکاتبی می‌شوند که بیشتری دعاوی را در این زمینه دارند.

    سرعت در تحقق اهداف سلوکی از جذاب‌ترین ویژگی‌های سلوک در طریقت‌های متصوفه می‌باشد.

    اصحاب تصوف مدعی اند که با پیروی از دستورات مشایخ، وصول به سعادت در یک برنامه کاملا تحت کنترل و با کمیتی مشخص(چهل روز یا بیست روز) قابل حصول است و سالک در کم‌ترین زمان ممکن می‌تواند به هدف خود دست یابد. از آنجا که برخی از اذکار صوفیان، طلسم است و با علوم غریبه مرتبط می‌باشد و حتما نیاز به اذن مرشد را دارد، آن مریدان نیز بعد از مدت زمان بسیار اندکی از بیان آن اذکار طلسم گونه، برخی مکاشفات و مشاهدات را به دست می‌آورند و با خود خیال می‌کنند که به مقامات عالیه رسیده‌اند. مثلا ابوالقاسم راز شیرازی در همین رابطه آورده است که یکی از مریدانش، در مدت بسیار اندکی، با گفتن ذکر و دنبال کردن مقوله فکر، چشم برزخی و سوم خود را گشود. وی می‌گوید:

    «بدان که در عصر فقیر اقل السادات شخص سالک فقیری با صدق ذکر و فکر از طریقت و آستان ولایت نشان گرفت و پس از مدتی صاحب بصیرت قلبی آمد و مشاهده ثمرات اذکار و طاعات خود را در باطن می‌کرد و چون به ریاضات شافه و مجاهدات، در باب ولایت الهیه علویه داخل آمد، خود را مکررا با لباس سلطنت و جلال و جمال و غلامان و سربازان و چاکران در پیش و پس خود می‌دید و حیرت داشت از این عزت معنوی که چگونه نصیب او آمده و مکررا مشاهده حالات باطنیه خود را به این اوضاع سلطنت و ریاست می‌کرد و حکایت نزد فقیر می‌نمود و من او را عارف به ثمرات و نتایج اعمال طریتق و حقیقت می‌ساختم و ترغیب بر مداومت این اعمال می‌کردم»[30]راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار و طوالع الاسرار، ص۱۵۵.

    برخی از شخصیت‌های صوفیه، از «پیمودن یک شبه راه صدساله» با جذبه و وجد سخن گفته‌اند و از آن تحت عنوان «اقرب الطرق» یاد کرده‌اند و تلاش کرده‌اند بگویند «مجذوبین سالک» کسانی هستند که یک شبه، به مقام فناء رسیده‌اند لذا گفته‌اند: «جذبه من جذبات الحق تربی علی أعمال الثقلین.»[31]سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن الحسین، طبقات الصوفیه، ص365.

    أبوالحسن شاذلی معتقد بود وصول الی الله و نیل به مقام فنا و بقای الاهی با اسقاط تدبیر و تطهیر قلب از ماسویالله امکانپذیر است که اقرب الطرق در این راه است.[32]المدنی، مصطفی، النصره النبویه لاهل الطریقه الشاذلیه، ص208. ابن عیاد در اقرب بودن این طریق و مدح طریقت شاذلیه می‌نویسد: «اهل یمن طریقت خود را بر رؤیت حق و فناء فی الله آن هم در اولین قدم سلوک قرار داده‌اند که در اولین قدم در نعم الهی متنعم میشوند و این روش شاذلیه است.»[33]شافعی، احمد بن العیاد، المفاخر العلیه، ص146.

    راه کار مقابله

    اما مواجه انتقادی و راه کار مقابله با سلوک پلکانی صوفیانه در دو جنبه قابل پیگیری است.

    جنبه اول، موضع سلبی و نقدی داشته و به رد سلوک صوفیانه و وعده‌های گزاف آن‌ها از جمله وعده الوهیت و غیره مرتبط است و مخاطرات خارج کردن انسان از حالت خوف و رجا را متذکر می‌شود و در جنبه دوم با حالت ایجابی، به مساله ارائه محتوای مناسب به مخاطب برای سلوک الی الله باز می‌گردد.

    جنبه سلبی

    در مقابله انتقادی و سلبی با نگاه صوفیه، باید به موارد ذیل اشاره کرد:

    1. تقسیم بندی‌هایی که صوفیه در بحث مقامات و منازل سلوکی ذکر می‌کنند و برنامه‌ای که آن‌ها تحت عنوان طریقت به مریدان ارائه می‌دهند، مستند به هیچ دلیل عقلی و نقلی (آیات و روایات) نیست درحالیکه راه رسیدن به سعادت و کمال برای بشر، از اهداف اصلی و اساسی ادیان و انبیاء است و هرکس ادعایی در این زمینه دارد باید انطباق تعالیم خود با تعالیم اسلام را به وضوح به پیروان این دین نشان دهد. مگر اینکه شخص مدعی شود راه سلوک عرفانی/صوفیانه، منحصر در یک دین خاص و مذهب خاص نیست در تمام ادیان و با هر عقیده‌ای می‌توان از این مسیر حرکت کرد.[34]بسیاری از صوفیه به همین مضمون تصریح دارند: کفر و ایمان در رهش پویان****وحده لا شریک له گویان، یا: ملت عشق از همه … ادامه پاورقی
    2. هرکدام از ویژگی‌های سلوک صوفیه مثل وعده‌گرایی و سرعت در سیر و وصول به اهداف، نه تنها منطبق بر تعالیم دینی نیست بلکه متون وحیانی بر خلاف آن وارد شده است. به عنوان مثال سنت خدای متعال در دنیای فانی، چنین نیست که جزای هر کار خیر و مطلوبی را نقدا به انسان‌ها عطا کند بلکه سنت حق تعالی به پرداخت نسیه‌ای و غیر نقدی تعلق گرفته است و اتفاقا نسیه دادن خدا در این دنیا نیز حکمت‌های بی‌شماری دارد از جمله اینکه اگر قرار بود خدای متعال بلافاصله بعد از امتثال هر کدام از تکالیف بندگی، جزای آن را هم در دنیا به عبد بدهد دیگر سره از ناسره تشخیص داده نمی‌شد و ایمان و کفر در هاله‌ای از ابهام قرار گرفته و مخفی می‌ماند. ایمان به غیب یکی از اولین و مهم‌ترین اوصاف مومنین در قرآن کریم است و خدای متعال بارها مومنین را با این وصف ستوده است. از جمله مصادیق ایمان به غیب نیز همین نسیه پردازی هاست. در احادیث به این مهم اشاره شده است که جزای حقیقی و کامل مومنان در روز قیامت (که به همین جهت روز جزاء نامیده می‌شود) عطا خواهد شد.

    در عصر امام صادق علیه السلام یکی از مرتاض‌های هندو از بلاد هند به حجاز آمد. او این توانایی را داشت که هر کس هرچیزی را در دست می‌گرفت، می‌توانست از آن شیء مخفی در دست او خبر دهد. امام صادق علیه السلام این شخص را به حضور طلبیده و شیئی را در دست گرفتند و به آن شخص هندی فرمودند: چه چیزی در دست من است؟ مرتاض هندی بعد از اندک تاملی پاسخ صحیح را گفت. امام صادق علیه السلام فرمود: راست گفتی. اکنون چیز دیگری در دست می‌گیرم. پس آن جناب دست مبارک را به بیرون خانه دراز ساخت و بعد از مدت کوتاهی فرمود: حال بگو چه چیزی در دست من است؟ مرد هندی فکر زیادی کرد و پس از آن گفت: در این ساعت در تمام دنیا سیر نمودم و همه چیز را در جای خود دیدم مگر در جزیره‌ای از جزایر هند، در آشیانه فلان مرغ یک تخم نبود. حضرت دست مبارک را باز نمود و فرمود: راست گفتی، اکنون بگو از کدام عمل به این مرتبه رسیدی؟ آن مرد عرض کرد: هر چه نفس من خواهش نمود(تمایل داشت) بر خلاف آن را بر نفسم عرضه کردم تا اینکه به این مرحله رسیدم. امام صادق علیه السلام فرمود: اکنون نفس تو به کفر میل دارد یا اسلام؟ مرد هندی گفت: نفس من کفر را خواهش می‌کند. امام صادق علیه السلام فرمود: پس در اینجا نیز خلاف نفس عمل کن. مرتاض گفت: خلاف نفس کردم و اسلام را اختیار نمودم. پس امام صادق علیه السلام فرمود: اکنون ببین که آیا تو را چیزی مکشوف است یا نه؟ مرد هندی که دیگر جامه اسلام بر تن کرده بود مقداری تامل کرد و گفت: چیزی نمی‌بینم! امام صادق علیه السلام فرمود: راست گفتی، چون تا به حال کافر بودی و به جهت ریاضت‌هایی که کشیدی مزدی به تو دادند، حال که مسلمان شدی، ابواب مکاشفات بر تو مسدود شد، اکنون به عبادات شرعیه متعبد باش که خدای تعالی بالاتر از این رتبه به تو کرامت کند و آخرت را نیز عطا می‌کند.[35]تنکابنی، محمد بن سلیمان، قصص العلماء، ص39.

    1. اساس مشروعیت و مقبولیت یک مکتب را، در هدف و غایتی است که آن را ترویج می‌دهد. در نگاه صوفیه، هدف از سلوک فناء ذاتی با خدا تعریف شده است و سالک در نهایت مدعی کنار گذاشتن عبودیت و رسیدن به اولهیت می‌شود درحالیکه در نگاه اسلام، چنین هدف و غایتی برای بشر از تدین و ایمان ورزی تعریف نشده است بلکه بالعکس، هرمقدار که معنویت و عرفان و ایمان ازدیاد یابد، بندگی و عبودیت بیشتر خواهد شد و مرز بین خالق و مخلوق هیچ گاه کم رنگ یا محو نخواهد شد.

    جنبه ایجابی

    در مقابله با کلیت طریقت‌های صوفیه، لازم است نمونه اصیل و سالم آن از متون وحیانی استخراج شده و عرضه شود تا مخاطب وقتی از طریقت‌های صوفیه منع می‌شود، جایگزین اصیل و صحیحی داشته باشد.

    توضیح بیشتر اینکه: اینکه دین مبین اسلام از یک نظامِ سلوکی پویا و متحرک برخوردار است نباید مورد تردید واقع شود. سلوک و صراط معنوی پله کانی که علاوه بر «روش مندی» از ویژگی «غایت مندی» هم برخوردار است. اساسا دین اسلام خود را یک «طریق» و «صراط» معرفی کرده است و این حاکی از ویژگی تحرک، سلوک تدریجی و پله کانی است «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم‏»[36]الفاتحه: 6. لذا گفته‌اند از خدا بخواهید شما را وارد این سلوک کند نه اینکه شما را به مقصد خاصی برساند «إِنَّا هَدَیناهُ السَّبیل‏»[37]الإنسان: 3.حتی از اصطلاح طریقت هم استفاده کرده است: «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَهِ لَأَسْقَیناهُمْ ماءً غَدَقا»[38]الجن: 16.پس همین سلوک و راه رفتن در صراط موضوعیت دارد. «وَ هُدُوا إِلَی الطَّیبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلی‏ صِراطِ الْحَمید»[39]الحج: 24. یا فرمود: «فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیدْخِلُهُمْ فی‏ رَحْمَهٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ یهْدیهِمْ إِلَیهِ صِراطاً مُسْتَقیما.»[40]النساء: 175.حال در این سلوک و حرکت، هرکس توقف کند یا گمان کند به مقصد رسیده است، مغبون است «من استوت یوماه فمغبون‏»[41]نخبه من الرواه، الأصول السته عشر (ط – دار الشبستری)، النص، ص5.

    در دعای مکارم الاعمال اولین جملات سید الساجدین چنین است:

    «اللهم صل علی محمد و آله، و بلغ بإیمانی أکمل الإیمان»[42]الصحیفه السجادیه، ص92.

    امام لفظ ابلغ را به کار نبردند زیرا از واژه بلِّغ است که معنای تدریجی بودن استفاده می‌شود و این دلالت می‌کند انسان ناگهان و بالمره، ایمانش کامل نمی‌شود بلکه مراتب و درجات متعددی برای این مهم لازم است و باید طی شود.

    در متون ثقلین اعم از ادعیه، زیارات، روایات و غیره مضامین فراوانی وجود دارد که می‌توان یک دوره سلوک عرفانی پلکانی را از آن استخراج کرد به عنوان یک مثال در دعای کمیل، امیرالمومنین علی علیه السلام با خداشناسی و بیان صفات جمالی و جلالی خداوند آغاز می‌کند. از رحمت همه‌گیر خدا و در عین حال از قهر خدا سخن گفته و از جبروت خدا و سلطنت او که سالک را در نخستین مقام عرفان با ترس و لرز و هراس وجودی با مقوله توبه روبرو می‌سازد (اللهم اغفر لی کل ذنب أذنبته) پس از اعتراف به فقر انسان در برابر عظمت خدا، سخن از توبه و استغفار و پشیمانی از گناه به میان می‌رسد که از اولین مقامات سلوک عرفانی است. پس از توبه شرط تقرب سالک به خدا را، ذکر که از مهم‌ترین بنیان‌های سلوک است، بیان می‌کند. (اللهم انی اتقرب الیک بذکرک) حضرت همچنین از مقام فقر و احتیاج انسان به خدا و سرسپردگی او نزد حق تعالی سخن می‌گوید (یا خبیرا بفقری و فاقتی). اما مهم‌ترین مقام عرفانی که حضرت از آن سخن می‌گوید و در عبارات عرفای شیعه هم به اهمیت آن تصریح شده است، مقام رضا است که نهایت مقامات عارفانه می‌باشد. (و تجعلنی بقسمک راضیا قانعا) در مقام، قلب انسان راضی به حکم الهی بوده و تحت این حکم، به آرامش و معنویت و سکون می‌رسد زیرا می‌داند که در سیطره علم و اراده حق تعالی قرار دارد و هیچ شری از جانب خدا بدو نخواهد رسید.

    سلوک پله کانی در متون وحیانی

    در روایات اهل بیت علیهم السلام، از «درجات»، «طبقات» و «منازل» و «مقامات» و «مراتب» ایمان و اسلام سخن گفته شده است و ویژگی‌ها و شئون و شروط هر مقام و منزل را هم مشخص کرده‌اند. اساساً این امامان شیعه بودند که برای نخستین مرتبه، به مردم و عارفان از منازل و حالات و مقامات در سیر و سلوک الی الله سخن گفته و موضوع پلکانی و ذو رتبه و درجه بودن ایمان و تقوی را مبین ساختند. [43]کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏2، ص52: «سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام عَنِ … ادامه پاورقی

    در روایت، ایمان به «نردبانی» (إِنَّ الْإِیمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَهِ السُّلَّمِ) تشبیه شده است که انسان باید پله پله آن را طی کند و بالا رود تا به مقصود و غایت قصوی برسد. این صریح‌ترین تمثیل و بیان در موضوع مورد نظر ما می‌باشد که در روایتی آمده: عبد العزیز قراطیسی می‌گوید: امام صادق به من فرمود: ‌ای عبد العزیز همانا ایمان ده درجه دارد و به منزله نردبان است که از آن پله پله بالا روند، پس آنکه یک درجه از ایمان دارد به آنکه دو درجه دارد نگوید که تو چیزی نیستی تا برسد به درجه دهم، و کسی را که پایین‏تر از توست، از ایمان ساقط مکن که آنکه بالاتر از توست تو را ساقط می‏کند، پس چون کسی را دیدی که از تو پایین‏تر است به ملایمت او را به طرف خود بالا بکش و چیزی که او طاقت ندارد به او تحمیل مکن که می‏شکند، چون هر کس مؤمنی را بشکند باید جبران کند. و مقداد در درجه هشتم و ابو ذر در درجه نهم و سلمان در درجه دهم بود. [44]«إِنَّ الْإِیمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَهِ السُّلَّمِ یصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاهً بَعْدَ مِرْقَاهٍ … ادامه پاورقی

    کدام نظام طریقتی و پلکانی، پویاتر از نظامی می‌توان یافت که می‌گوید «اگر دو روز انسان مانند هم باشد و انسان در این دو روز، کمالی بر خود نیفزاید و ارتقاء درجه معنوی پیدا نکند، مغبون است؟».[45]«مَنِ اسْتَوَی یوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ وَ مَنْ کانَ آخِرُ یوْمَیهِ شَرَّهُمَا فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ مَنْ … ادامه پاورقییا بگوید ایمان زیاده و کم می‌شود «الإِیمانُ قَولٌ وعَمَلٌ، یزیدُ وینقُصُ» روایات متعددی از اهل بیت علیهم السلام وارد شده است که موضوع سیر پله کانی و صعودی انسان به سمت کمال و حق تعالی را نشان می‌دهد و بیان می‌کند که امر اصلاح درون و بیرون انسان، موضوعی تدریجی است و نیاز به تحرک و جنبش و تقلا دارد. در ادامه به این احادیث شریفه اشاره می‌شود.

    جالب اینجاست که در روایات اهل بیت علیهم السلام حتی به استمرار اعمال عبادی تا برخی روزها و برخی اعداد مثل چله (اربعین) تاکید شده است. گفته‌اند

    «مَا أَخْلَصَ الْعَبْدُ الْإِیمَانَ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ یوْماً أَوْ قَالَ مَا أَجْمَلَ عَبْدٌ ذِکرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ یوْماً إِلَّا زَهَّدَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الدُّنْیا وَ بَصَّرَهُ دَاءَهَا وَ دَوَاءَهَا فَأَثْبَتَ الْحِکمَهَ فِی قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ ثُمَّ تَلَا- إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَینالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّهٌ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ کذلِک نَجْزِی الْمُفْتَرِین‏.»[46]کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏2، ص16.

    بعد از اینکه اصل سلوک و تحرک و تدرج ثابت شد، امامان اشاره کرده‌اند که این ایمان (عرفان یا معنویت) یک کل یکپارچه و همگون و یک شکل نیست بلکه حالات و درجات و طبقات و منازلی دارد:

    فَقَالَ إِنَّ الْإِیمَانَ حَالاتٌ وَ دَرَجَاتٌ وَ طَبَقَاتٌ وَ مَنَازِلُ فَمِنْهُ التَّامُّ الْمُنْتَهَی تَمَامُهُ وَ مِنْهُ النَّاقِصُ الْمُنْتَهَی نُقْصَانُهُ وَ مِنْهُ الزَّائِدُ الرَّاجِحُ زِیادَتُهُ قُلْتُ وَ إِنَّ الْإِیمَانَ لَیتِمُّ وَ یزِیدُ وَ ینْقُصُ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ….[47]کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏2، ص39.

    ایمان حالت، درجات، طبقات ومنازلی دارد: یکی در اوج کمال و دیگری در نهایت نقصان و سومی در رجحان فزاینده است.

    علامه مجلسی ره در شرح این حدیث آورده است:

    «اشاره به مرتبه‌های فراوان ایمان دارد که چون قائم به انسان اند، آن‌ها را حالت انسان گویند و ازآنجاکه انسان از برخی به برخی دیگر از آن‌ها ترقی می‌کند به (درجات) معروف اند و چون این مراتب متفاوت اند و بعضی از دیگری بالاتر، به طبقات مشهوراند و به آن‌ها منازل نیز گویند، چرا که انسان در آن‌ها منزل می‌گزینند.»[48]مجلسی، محمد باقر، مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج‏7، ص246.

    در احادیث دیگری، پیرامون اقسام عبادت خدا بر اساس حالات درونی و درجات معنوی سخن گفته‌اند و به مهم‌ترین ممیزه و شاخصه‌های سلوک مثل شریعت مداری تصریح کرده‌اند و گفته‌اند غالب کسانی که به مراتب عالیه می‌رسند، در التزام به فقه و شریعت دچار لغزش شده و از بالاترین پله‌های نردبان سلوک، به قعر دره اسفل السافلین سقوط می‌کنند[49]«إِنَّمَا أُولُوا الْأَلْبَابِ الَّذِینَ عَمِلُوا بِالْفِکرَهِ حَتَّی وَرِثُوا مِنْهُ حُبَ‏ اللَّهِ، … ادامه پاورقی.

    منابع و مآخذ

    پاورقی ها

    پاورقی ها
    1حال آنکه دو مفهوم «کمال» و «تحرک» در این دنیا، لازم و ملزوم همدیگر هستند به طوری که کمتر مسئله‌ای را می‌توان یافت که بدون تحرک و گذار و گذر به کمال نزدیک شده باشد.
    2نوربخش کرمانی، فرهنگ نوربخش، اصطلاحات تصوف، ج2، ص22. گوهرین، شرح اصطلاحات تصوف، ج7، ص 281.
    3عسکری، حسن بن عبدالله، الفروق فی اللغه، ص295.
    4مطهری، مرتضی، عرفان، ص28.
    5هجویری، ابوالحسن علی، کشف المحجوب، متن، ص218.
    6سراج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، النص، ص41.
    7مدرسی چهاردهی، نورالدین، سیری در تصوف، ص278.
    8گازرگاهی، کمال الدین حسین، مجالس العشاق، ص25.
    9همدانی، سید علی، احوال و آثار میر سید علی همدانی(شش رساله)، رساله فتوتیه (احوال و آثار میر سید علی همدانی)، تصحیح و تحقیق محمد ریاض، متن،‏ ص292.
    10فروزانفر، بدیع الزمان، شرح مثنوی، ج1، ص32.
    11جامی، عبدالرحمن، لوائح الحق و لوامع العشق، ص171.
    12نسفی، عزیزالدین، الانسان الکامل، ص171.
    13عَلِی بْنُ مُحَمَّدٍ رَفَعَهُ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ قَوْماً مِنْ مَوَالِیک یلِمُّونَ بِالْمَعَاصِی وَ یقُولُونَ نَرْجُو فَقَالَ کذَبُوا لَیسُوا لَنَا بِمَوَالٍ أُولَئِک‏قَوْمٌ تَرَجَّحَتْ بِهِمُ الْأَمَانِی مَنْ رَجَا شَیئاً عَمِلَ لَهُ وَ مَنْ خَافَ مِنْ شَی‏ءٍ هَرَبَ مِنه [رک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏2، ص68.]
    14حسینی تهرانی، محمدحسین، رساله لب اللباب، ص48.
    15قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، فص حکمت رحمانی در کلمه سلیمانی، ص۸۱۹.
    16هجویری، ابوالحسن علی، کشف المحجوب، متن، ص424.
    17سلمی، عبدالرحمن، طبقات، ص78.
    18گراملیش، ریشارد، طریقت‌های شیعی ایران، ترجمه شیرین شادفر، نشر نامک، ص201.
    19التادفی الحنبلی، محمد بن یحیی، قلائد الجواهر، ص207: ضمن سیدنا الشیخ عبدالقادر لمریدیه إلی یوم القیامه أن لا یموت أحد منهم إلا علی توبه و أعطی أن مریدیه و مریدی مریدیه إلی سبعه یدخلون الجنه و إنه قال: أنا کافل لمرید المرید إلی سبعه و لو انکشفت عوره لمریدی بالمغرب و أنا بالمشرق لسترتها و أمرنا من حیث الحال، و القدر أن نحفظ بهممنا أصحابنا و طوبی لمن رآنی و أنا حسره لمن لم یرنی.
    20سمنانی حسینی، فضل الله، نسخه خطی ترجمه خلاصه المفاخر فی اخبار الشیخ عبدالقادر، کتابت 1223، ص81؛ کتابخانه مجلس، تهران، شماره 88055.
    21فیلم این سخنرانی در سایت رسمی فرقه کسنزانی موجود است.
    22عطار نیشابوری، فریدالدین، بی‌سر نامه، ص10.
    23غزنوی، سدید الدین محمد، مقامات ژنده پیل، مقدمه، ص51.
    24فرغانی، سعید الدین، مشارق الدراری شرح تائیه ابن فارض، ص307.
    25بقلی شیرازی، روزبهان، عبهرالعاشقین، ص۴، فصل اول، بند۶_۸.
    26طهرانی، محمد حسین، روح مجرد، متن، ص429.
    27وکیلی، محمد حسن، تحریف‌های تفکیکیان پیرامون حکمت و عرفان، دفتر اول، ص58.
    28الإسراء: 11.
    29الإسراء: 11، وَ یدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیرِ وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولا.
    30راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار و طوالع الاسرار، ص۱۵۵.
    31سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن الحسین، طبقات الصوفیه، ص365.
    32المدنی، مصطفی، النصره النبویه لاهل الطریقه الشاذلیه، ص208.
    33شافعی، احمد بن العیاد، المفاخر العلیه، ص146.
    34بسیاری از صوفیه به همین مضمون تصریح دارند: کفر و ایمان در رهش پویان****وحده لا شریک له گویان، یا: ملت عشق از همه دین‌ها جداست****عاشقان را ملت و مذهب خداست. به نظر می‌رسد همین مقدار برای یک منتقد تصوف کافی است چراکه امروزه بسیاری از صوفیان شیعه مذهب، سعی دارند این مسیر را مسیر ثقلین معرفی کنند و تعالیم خود را مستند به آیات و روایات نشان دهند درحالیکه مشایخ و بزرگان تصوف تصریح دارند که راه آن‌ها برای پیروان مذهب خاصی نیست.
    35تنکابنی، محمد بن سلیمان، قصص العلماء، ص39.
    36الفاتحه: 6.
    37الإنسان: 3.
    38الجن: 16.
    39الحج: 24.
    40النساء: 175.
    41نخبه من الرواه، الأصول السته عشر (ط – دار الشبستری)، النص، ص5.
    42الصحیفه السجادیه، ص92.
    43کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏2، ص52: «سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام عَنِ الْإِیمَانِ وَ الْإِسْلَامِ فَقَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام إِنَّمَا هُوَ الْإِسْلَامُ وَ الْإِیمَانُ فَوْقَهُ بِدَرَجَهٍ وَ التَّقْوَی فَوْقَ الْإِیمَانِ بِدَرَجَهٍ وَ الْیقِینُ فَوْقَ التَّقْوَی بِدَرَجَهٍ وَ لَمْ یقْسَمْ بَینَ النَّاسِ شَی‏ءٌ أَقَلُّ مِنَ الْیقِینِ قَالَ قُلْتُ فَأَی شَی‏ءٍ الْیقِینُ قَالَ التَّوَکلُ عَلَی اللَّهِ وَ التَّسْلِیمُ لِلَّهِ وَ الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّفْوِیضُ إِلَی اللَّهِ قُلْتُ فَمَا تَفْسِیرُ ذَلِک قَالَ هَکذَا قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام.».
    44«إِنَّ الْإِیمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَهِ السُّلَّمِ یصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاهً بَعْدَ مِرْقَاهٍ فَلَا یقُولَنَّ صَاحِبُ الِاثْنَینِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ لَسْتَ عَلَی شَی‏ءٍ حَتَّی ینْتَهِی إِلَی الْعَاشِرِ فَلَا تُسْقِطْ مَنْ هُوَ دُونَک فَیسْقِطَک مَنْ هُو فَوْقَک وَ إِذَا رَأَیتَ مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْک بِدَرَجَهٍ فَارْفَعْهُ إِلَیک بِرِفْقٍ وَ لَا تَحْمِلَنَّ عَلَیهِ مَا لَا یطِیقُ فَتَکسِرَهُ- فَإِنَّ مَنْ کسَرَ مُؤْمِناً فَعَلَیهِ جَبْرُ» [کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏2، ص45.]
    45«مَنِ اسْتَوَی یوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ وَ مَنْ کانَ آخِرُ یوْمَیهِ شَرَّهُمَا فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ مَنْ لَمْ یعْرِفِ الزِّیادَهَ فِی نَفْسِهِ کانَ إِلَی النُّقْصَانِ أَقْرَبَ وَ مَنْ کانَ إِلَی النُّقْصَانِ أَقْرَبَ فَالْمَوْتُ خَیرٌ لَهُ مِنَ الْحَیاهِ.»«کسی که دو روزش با هم برابر باشد، زیان کار است. کسی که امروزش بدتر از دیروزش باشد، از رحمت خدا به دور است. کسی که رشد و بالندگی در خود نیابد، به سوی کاستی‏‌ها می‏‌رود و آن که در راه کاستی و نقصان گام بر می‏‌دارد مرگ برایش بهتر از زندگی است.» [ابن بابویه الصدوق، الأمالی، النص، ص668.]
    46کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏2، ص16.
    47کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏2، ص39.
    48مجلسی، محمد باقر، مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج‏7، ص246.
    49«إِنَّمَا أُولُوا الْأَلْبَابِ الَّذِینَ عَمِلُوا بِالْفِکرَهِ حَتَّی وَرِثُوا مِنْهُ حُبَ‏ اللَّهِ، فَإِنَّ حُبَّ اللَّهِ إِذَا وَرِثَهُ الْقَلْبُ اسْتَضَاءَ وَ أَسْرَعَ إِلَیهِ اللُّطْفُ، فَإِذَا نَزَلَ مَنْزِلَهَ اللُّطْفِ صَارَ فِی أَهْلِ الْفَوَائِدِ تَکلَّمَ بِالْحِکمَهِ، فَإِذَا تَکلَّمَ بِالْحِکمَهِ صَارَ صَاحِبَ فِطْنَهٍ، فَإِذَا نَزَلَ مَنْزِلَهَ الْفِطْنَهِ عَمِلَ بِهَا فِی الْقُدْرَهِ، فَإِذَا عَمِلَ بِهَا فِی الْقُدْرَهِ عَرَفَ الْأَطْبَاقَ السَّبْعَهَ، فَإِذَا بَلَغَ إِلَی هَذِهِ الْمَنْزِلَهِ صَارَ یتَقَلَّبُ فِکرُهُ بِلُطْفٍ وَ حِکمَهٍ وَ بَیانٍ، فَإِذَا بَلَغَ هَذِهِ الْمَنْزِلَهَ جَعَلَ شَهْوَتَهُ وَ مَحَبَّتَهُ فِی خَالِقِهِ، فَإِذَا فَعَلَ ذَلِک نَزَلَ الْمَنْزِلَهَ الْکبْرَی، فَعَاینَ رَبَّهُ فِی قَلْبِهِ، وَ وَرِثَ الْحِکمَهَ بِغَیرِ مَا وَرِثَهُ الْحُکمَاءُ، وَ وَرِثَ الْعِلْمَ بِغَیرِ مَا وَرِثَهُ الْعُلَمَاءُ، وَ وَرِثَ الصِّدْقَ بِغَیرِ مَا وَرِثَهُ الصِّدِّیقُونَ، إِنَّ الْحُکمَاءَ وَرِثُوا الْحِکمَهَ بِالصَّمْتِ وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرِثُوا الْعِلْمَ بِالطَّلَبِ وَ إِنَّ الصِّدِّیقِینَ وَرِثُوا الصِّدْقَ بِالْخُشُوعِ وَ طُولِ الْعِبَادَهِ.فَمَنْ أَخَذَ بِهَذِهِ الصِّفَهِ إِمَّا أَنْ یسْفُلَ أَوْ یرْفَعَ، وَ أَکثَرُهُمْ یسْفُلُ وَ لَا یرْفَعُ، إِذْ لَمْ یرْعَ حَقَّ اللَّهِ، وَ لَمْ یعْمَلْ بِمَا أُمِرَ بِهِ، فَهَذِهِ مَنْزِلَهُ مَنْ لَمْ یعْرِفْهُ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ، وَ لَمْ یحِبَّهُ حَقَّ مَحَبَّتِهِ، فَلَا تَغُرَّنَّک صَلَاتُهُمْ، وَ صِیامُهُمْ، وَ رِوَایاتُهُمْ، وَ کلَامُهُمْ، وَ عُلُومُهُمْ، فَإِنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَهٌ».ثُمَّ قَالَ: «یا یونُسُ إِذَا أَرَدْتَ الْعِلْمَ الصَّحِیحَ فَعِنْدَنَا أَهْلَ الْبَیتِ، فَإِنَّا وَرِثْنَاهُ، وَ أُوتِینَا شَرْعَ الْحِکمَهِ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ. ترجمه غیر لغتی و شرح حدیث از یکی از علمای معاصر: صاحبان عقل خاص و أُولُوا الْأَلْبَابِ کسانی هستند که به تفکرات الهیه عمل میکنند. ( تفکری که شرع مطهر دستور داده که بنشینید و به محاسبهء خود بپردازید و خود را مواخذه کنید و راه جبران و تصفیه از معاصی را متنبه شوید) تا بر اثر عمل به تفکراتشان و اعمال این فکرها محبت به خدا پیدا میکنند، (لذا اولین مرحله سیر و سلوک، عمل به فکرت است که به سبب آن، عبد می‌فهمد چه کرده و چه نکرده و چه کار باید بکند و بر اثر عمل به اینها بزرگی خدا را مییابد و راءفت خداوند را نسبت به خودش مشاهده میکند. نعمتهای خدا را درک میکند و اینها قهرا در قلب او ایجاد محبت میکند)وقتی محبت خدا پیدا شد و دل کانون حب خدا گشت و به نور خدا روشن گردید لطف خدا به سرعت متوجه صاحبدل میشود.زمانی که قلب نورانی شد و به الطاف الهیه رسید، همهء سخنان او حکمت و دانش میگردد، آن هم نه حکمت یونانی بلکه حکمت الهی و لقمانی.  همان که انبیاء آورده‌اند، از آن دانش الهی که از خواص و شئون انبیاء و اوصیاء آنان است از سوی خداوند به او اعطا میشود و به تکلم به این دانشها خواهد بود که کلامش حکمت آمیز میگردد.وقتی در این وادی افتاد، چیزهائی را درک میکند و رموزی از حقایق و معارف بر او روشن میشود وقتی به این پایه رسید و از صفای سر خود استمداد نمود، حقائقی را مییابد و توانائیهائی از او بروز میکند و در این حالت بر هفت طبقهء آسمان بالا میرود و بر آن اطلاع پیدا میکند و سپس از این نشئه، بالاتر میرود، چشمهایش باز گشته و آن‌ها را میشناسند. و وقتی به این پایه رسید شهوت و محبتش در خدا مستغرق است، این کمال است که فرد در همهء مقامات برود و همهء جهات خصوصا شهوت و محبتش را رنگ الهی بزند و به خاطر خدا همه کارهایش را انجام دهد. سپس از این اقلیم بالاتر میروند و خدا را به دل معاینه میکنند از شدت یقین. امیرالمومنین سلام الله علیه چنین مقامی را داشته است. در این حالت وراث حکمت میشود نه با کسب، بلکه چنین علمائی علم را از سرچشمهء بالا به دست میآورند و نیازی هم به سکوت و خلوت و مراقبه مانند دراویش ندارند بلکه در همان حال که در اجتماعات بسر میبرند حکمت به سویشان میآید و خودشان سرچشمهء علم میگردند. صدیقین به ترس از خدا و عبادتهای طولانی شبانه و گریه‌ها به آن رتبه رسیده‌اند.سپس حضرت به علت سقوط اکثر سالکین اشاره می‌کند: با تمام آن حالات و مقاماتی که کسب کرده است، اگر خدا بخواهد او را بالا ببرد میبرد و اگر بخواهد، پائین میاندازد و بسیاری در این وادی سقوط می‌کنند «وَ أَکثَرُهُمْ یسْفُلُ وَ لَا یرْفَعُ، إِذْ لَمْ یرْعَ حَقَّ اللَّهِ، وَ لَمْ یعْمَلْ بِمَا أُمِرَ بِهِ فَهَذِهِ صِفَهُ مَنْ لَمْ یعْرِفِ اللَّهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ فَلَمْ یحِبَّهُ حَقَّ مَحَبَّتِه» به جهت این که رعایت ادب مقام حضرت حق را نمی‌کنند و به شریعت تا آخرین لحظه پایبند نیستند و اوامر الهی را گردن نمی‌نهند و خدا را آنگونه که باید، نمی‌شناسند و حق محبت او را ادا نمی‌کنند.سپس امام تاکید میفرمایند که فریب روایاتی را که از عامه گرفته شده نخورید و علم‌های رسمی آنان مبهوتتان نکند و شیفتهء نماز و روزههای آنان نشوید آن‌ها در این وادی سقوط کرده‌اند زیرا معرفت خدا به حق معرفت و محبت الهی را نداشته‌اند لذا تمام اعمال آن‌ها حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَه است. [حلی، حسن بن سلیمان، مختصر البصائر، ص329.]