صوفیان در طول تاریخ حال چه قائل به فقر اختیاری باشند چه نباشند، راههایی برای معیشت خود داشته اند. که دریوزگی، فتوحات و نذورات و وقف از سمت مردم یا حکام، مهمترین راههای ارتزاق صوفیان بوده است. در این فصل به بررسی یکی از پیامدهای فقر اختیاری، که از راههای معیشت صوفیان بوده یعنی تکدی گری و دریوزگی پرداخته خواهد شد.
فهرست
سیر تاریخی تکدی گری در تصوف
رسم دریوزگی در میان صوفیان رسم دیرینه ای بوده است و از اولین مشایخ صوفیان تا صوفیان متاخر به مبانی مختلف به این کار مشغول بوده اند.
دریوزگی و گدایی کردن در تصوف، ریشه ای دیرینه دارد و حتی بعضی از محققین حوزه لغت، درویش را به بحث تکدی گری پیوند زده اند و آن را مترادف کلمه گدایی دانسته اند.[1]لغت نامه دهخدا، ماده درویش این جریان به صورت یک جریان قوی از قرون اولیه صوفیه وجود داشته است. یکی از گروههای که در بستر تصوف رشد کرده و گدایی را به صورت جدی در سلوکشان نمود داشته است، ملامتیان بوده اند. سلمی در ذکر حالات ملامتیه می نویسد: همنشینى با کسى مىکنند که ایشان را تحقیر و تمسخر کند و با کسانى که ایشان را محترم مىدارند همنشینى نمىکنند. دست نیاز سوى کسانى دراز مىکنند که به ایشان چیزى نمىدهند، و از کسانى که روى خوش به ایشان نشان دهند، چیزى درخواست نمىکنند. بدین ترتیب از راههاى گوناگون با نفس و خواستهاى آن مىستیزند و آن را در هرچه مورد رغبتش باشد سرکوب مىکنند.[2]سلمی ، ابوعبدالرحمن، مجموعه آثار السلمى ؛ ج2 ؛ ص380
مبانی صوفیه در تکدی گری
صوفیان بر اساس مبانی مختلفی دست به گدایی می زده اند، با این حال با هر مبنایی که بوده است، اکثر صوفیان با دریوزگی امورات خویش یا هم پیاله هایشان را تامین می کرده اند.
یکی از مبانی گدایی در تصوف، ذلیل کردن نفس بوده است، ذلت نفس از جایگاه ویژه ای در سلوک صوفیانه دارد، که یکی از مهم ترین جلوه های این ذلت نفس، تکدی گری بوده است. در این زمینه عرفان پژوه معاصر گولپینارلی می نویسد: گدایى، برخى از صوفیّه، مخصوصا گروهى که سلوک با اسماء را پذیرفتهاند. براى تحقیر نفس صوفى گدایى را نیز به عنوان وسیله سلوک پذیرفتهاند. گدایى را «سلمان کردن» ، و گدایى رفتن را «به سلمانى رفتن» گویند.[3]گولپینارلی، عبدالباقی، نثر و شرح مثنوى(گولپینارلى)، ج3، ص: 331 در مورد رابطه ذلت نفس و تکدی گری در کتاب اوراد الاحباب باخرزی آمده است: و نیز مشایخ کسى را که خواهد تا نفس خود را در نظر خلق ذلیل گرداند رخصت سؤال نیز دادهاند و فرموده که: «لا خیر فیمن لا یذوق طعم اهانه الردّ.»[4]باخرزی، یحیی،أوراد الأحباب و فصوص الآداب، ص: 260 سلمی نیز از لسان یکی از مشایخ متقدم صوفیه به همین مورد اشاره کرده، می نویسد: لا خیر فیمن لم یذق ذل المکاسب، و ذل السؤال، و ذل الرد.[5]سلمی، ابوعبدالرحمن، مجموعه آثار السلمى، ج3، ص: 42
در همین راستا وقتی شبلی به شاگردی جنید می رود، جنید برای تربیت او از بین بردن کبر و غرور وی به او امر به گدایی می کند تا با چشاندن ذلت به نفس شبلی وی را سیر و سلوک بدهد.[6]مستملی بخاری، اسماعیل، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج1، ص: 234
غزالی نیز این نوع تکدی را جایز دانسته می نویسد: «پس باشد که مرید در ابتداى کار بر اخلاص تمام قادر نبود: وى را رخصت دهد که مجاهدتى همىکند بر شره آنکه مردمان وى را به چشم نیکو نگرند، تا آرزوى ریا شره شکم و شره مال اندر وى بشکند، چون از این فارغ شود و رعونتى اندر وى پدیدار آید، آنگاه شره رعونت اندر وى بشکند بدانکه فرماید که اندر بازار گدایى کند، چون وى را قبولى در آن پدیدار آمد، از آن منع کند و به خدمتهاى خسیس مشغول گرداند، چون خدمت طهارت جاى و غیر آن.»[7]غزالی، محمد، کیمیاى سعادت ؛ ج2 ؛ ص18
روزبهان بقلی شیرازی در کتاب شرح شطحیات، به حسن تکدی گری با نقل عبارت حلاج پرداخته، می نویسد: حسین منصور گوید در معاملات کلمه به عبارت شطح که «در دنیا هیچ حرفت نیست نیکوتر از گدائى کردن.»
وی سپس به توجیه این کلام حلاج می پردازد: یعنى بر صوفیان دریوزه کردن نیکوست. این سخن در مقام سؤال و أدب این معنى گفته است، یعنى: هیچ نیست،نیکوتر از سؤال از حقّ- سبحانه و تعالى- و اگر از غیر، براى آن گفت که در آن تذلیل نفس است، و اسقاط جاه، و قناعت بقلیل از کثیر، و فراغ از دارین، و خروج از عساکر دنیا، و تشبّه بفقراء صحابه «الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ.» قال اللّه تعالى «وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى.» و نیز سیّد- علیه السلام- اهل سؤال را بسؤال اجازت داد. سؤال کردن خود را خجل کردنست در حقّ، و خود را از معرض متوکّلان بدر بردن، و با کم همّه گمان نهادن، بهر کامى بدنامى به خود آوردن یعنى: من گداى توام. از عین اللّه نظر آید. مرید مکدّى را خطاب آید که چند خود را براى ما ذلیل کنى؟ «الىّ الىّ! فأنا لک و أنت لى.» اینها سؤال براى خود نکنند. بلى، عاشقان سرمست را خدمت کنند. این ادب از ایشان معروف و مشهورست. «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ.»[8]بقلی شیرازی، روزبهان،شرح شطحیات، ص: 438
صوفیان بر اساس مخالفت با نفس نیز به گدایی دست می زده اند، باخرزی در مورد دیدگاه بعض مشایخ صوفیه، می گوید: از ایشان سؤال کردند که این طریق را چرا اختیار کردهایت؟ گفتند از غایت آنک نفس ما سؤال را کراهت مىدارد و نمىخواهد. مخالفت او را این طریق اختیار کردیم.[9]باخرزی، یحیی، أوراد الأحباب و فصوص الآداب ؛ متن ؛ ص260
این مبنا در صوفیه متقدم کاملا رواج داشته است، ابوسراج طوسی در توضیح رویه بعض صوفیان بغداد می نویسد:بعض صوفیه بغداد چیزی نمی خوردند مگر اینکه به ذلت گدایی، وقتی از علت این کارشان سوال می شد، می گفت: اختیار کردیم این کار را به علت شدت کراهیت داشتن نفسم این کار را انجام می دهم.[10]طوسی، ابوسراج، اللمع فى التصوف ؛ النص ؛ ص191
از دیگر مبانی صوفیه در جواز و استحسان تکدی گری، در حالت غلبه وجد و خیر رساندن بر دیگران است. غزالی در بیانی به این دو مبنا در حالات بزرگان صوفیه اشاره کرده می نویسد: گاهى حالتى بر ارباب احوال غلبه مىکند که دست سؤال بردن پیش خلق براى آنها موجب مزید درجات است. لیکن این امر بستگى به حالتى دارد که به آنها دست مىدهد؛ زیرا این از مواردى است که مصداق «الأعمال بالنیّات» است؛ چنان که یکى از اینان نقل کرده است که ابو اسحاق نورى را دید در بعضى جاها دست تکدّى به سوى مردم دراز مىکند، وى مىگوید: این امر بر من گران آمد، و این کار را از او زشت دانستم. نزد جنید رفتم و او را از این جریان آگاه کردم، او گفت: این امر بر تو گران نیاید، زیرا نورى از کسى درخواست نمىکند مگر آن که چیزى به آنها بدهد، و سؤال او از مردم براى آن است که آنها را به ثوابهاى آخرت برساند، تا بىآنکه زیانى ببینند اجر و پاداش برند.[11]غزالی، محمد،إحیاء علوم الدین، ج13، ص: 106
گویا این دریوزه کردن را در مراحل ریاضت کشی یک امر معمولی در سیره صوفیان باید به حساب آورد، هرچند این صوفی مولوی باشد، مولوی ریاضات خویش را که ذکر می کند می گوید: در زمان جوانى در راه شام ریاضت بىاختیار کشیذم، چنان شذه بوذم که تمامت جامها را تلف کردم و نمذ پوشیذم و شیخ جمال الدین قمرى در صحبت من بوذ، چون به دیه مىرسیذم؛ جمال الدین مىرفت و دریوزه مىکرد، نانپارهها مىداذند به نزد من مىآورد و نان گندم را بمن داذ، یعنى حرمت مىکرد و باقى را او مىخورد؛ در راه پوست خربزه مىیافتیم بذوق تمام مىخوردیم؛ جمال الدین آنچ گوشت داشت بمن مىداذ؛ فرموذ که آن حالت
مرا ذوق مىداذ تا حدّى که یک روز برفها باریذه بوذ، ناگاه به خانى رسیدیم و آنجا سواران بوذند و آش پختند؛ اندکى بما داذند که هیچ لذّت نداشت، امّا همچون شکر خوردیم، پنداشتیم که روز عیدست؛ بعد از چندین مجاهده ناگاه بشهر دولو رسیدیم؛ هر دو یار پیراهن فروختیم، نان سومین و هریسه خریذیم با روغن گاو و خوردیم.[12]افلاکی، احمد، مناقب العارفین، ج2، ص: 1038
از مشایخ صوفیه که در حالاتش بحث دریوزگی، پررنگ دیده می شود، ابوسعید ابوالخیر است. ابوسعید، فقر و گدایی و دریوزگی توام با انگارهی توکل به خدا را بر رنج و زحمتِ کسب و حفظ مال و تلاش برای زندگی بهتر ترجیح داده و همواره به انتظار کمک و فتوحی از جانب مردم بود و بخشی از هزینههای خود را با گدایی و دریوزهگی به دست میآورد.[13]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص458 ابوسعید ابوالخیر همه روزه شاگردان و مریدانش را به نزد توانگران و متمولان میفرستاد تا از آنها پول گدایی کنند و اگر کسی پول نمیداد دستور داده بود که با او دشمنی کنند و بدش را بگویند:
«شیخ از زنی برای درویشان میهمانی خواست و گفت: چیزی نمیدارم، شیخ گفت: دریوزه کن و به دست آور.»
وی این کدیه و دریوزگی را بر نفس خویش سخت ترین می دانست با این حال از این عمل مذموم در شرع هرگز دست بر نداشته است:
ابوسعید میگوید: «از جهت درویشان به سؤال مشغول شدیم که هیچچیز سختتر ازین ندیدیم بر نفس. هرکه ما را میدید، به ابتدا، یک دینار زر میداد. چون مدتی برآمد کمتر میشد. تا به دانگی بازآمد. و فروتر میآمد تا به یک مویز و یک جوز بازآمد. چنانک بیش ازین نمیدادند.»[14]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص34
تکدی گری در صوفیان فرقه ای خاکساریه
درمیان صوفیان فرقه ای، تکدی گری در خاکساریه رواج داشته است و گزارشات عجیبی از گدایی کردن این فرقه، ذکر شده است، که بعضا به صورت پرسه زنی و غیر آن نمود پیدا کرده است.
هنری دالمانی راجع به دراویش خاکسار در عصر قاجار می گوید: «خاکساران کلا با تکدی گری امرار معاش می کنند.»[15]دالمانی، هنری، سفرنامه از خراسان تا بختیاری/ ترجمه على محمد فره وشى، متن، ص: 177
بدین صورت که:
« درویشان مانند گداها دست طلب بسوى کسى دراز نمیکنند آنها فقط در کوچه راه میروند و اشعارى میخوانند و یا ذکرى میکنند و چون بعابرى برسند بجاى سلام میگویند یا هو …
یا حق … و یا فقط بلفظ حق اکتفا میکنند و معنى این کلمه این است که اى عابر هرکه میخواهى باش، مؤمن یا کافر در اداى مالیات خودت بدرویش کوتاهى نکن گاهى هم درویشان براى گرفتن مالیات چیزهاى کماهمیتى به عابرین میدهند از قبیل برک سبز یا گل و یا میوه و یا نقل و در عوض پولى میگیرند. بهترین موقع گدائى درویشان ایام عید نوروز است زیرا که در این موقع صدقه و احسان مانند سیل جارى میشود و هرعابرى بامید اینکه در سال نو خوشبخت شود چیزى بگدا یا درویش میدهد»[16].دالمانی، هانری رنه، سفرنامه از خراسان تا بختیاری/ ترجمه على محمد فره وشى، متن، ص: 175
درویشان گُل مولا، شبهای جمعه یا پنج شنبه هر هفته به هنگام غروب آفتاب یا عصر با جامه های درویشی به پَرسه/ پارسه میرفتند.[17]هر درویشی در صدد باشد در پرسه زدن، قصیده ای بخواند اغلب در ابتدای سخن بیت زیر را بر زبان جاری می سازد:ز بسم الله … ادامه پاورقی با تاج (کلاه مخروطی شکل) بر سر، پیراهن سفیدی که کَفَنی نام دارد بر تن و گاه عبا بر دوش و شال ابریشمی سیاه رنگ که رشته نام دارد بر کمر. درحالیکه تیغه تبرزین را بر کتف راست می گذارند و با دست راست، دسته آن را نگه می دارند و با دست چپ، کشکول را می گیرند.
به این ترتیب که کشکول به دست در کوچهها و بازارها راه رفته و در منقبت علی (ع) با صدای رسا شعر میخواندند و رهگذران و کسبه به دلخواه خود پول یا خوراکی در کشکولشان میگذاشتند. آنان نیز دستاورد پرسه را به پیران خود تقدیم میکردند.
درویشان خاکسار، گاه در گوشه مسجد یا حَرَم امامزاده ای معتکف میشدند و هنگام سحر و غروب آفتاب در مدح علی (ع) شعر میخواندند. این رسم را «طلب نشستن» میگفتند.
مدرسی عالم در کتاب خود می نویسد:
پرسه 7 قدمی یا 11 قدمی یعنی در بازارها و شوارع عام مدح مولی خواندن، این عمل در دوره صفویه در ایران شایع شد ولی فعلا به اجازه پیر و مرشد است در هر صورت برای اکتساب معاش نبوده و منظور گدایی نیست و کشکول نیز برای آن است که اولا به دست چیزی از کسی نگرفته باشند و بعد اگر کسی واقعا محتاج نان شب خود باشد، چیزی از آن بردارد و اگر دارد در راه مولی چیزی در آن بگذارد و این هم حکم وجوهات شرعیه را دارد، وقتی درویش محتاج بود، به قدر ما یحتاج خود صرف نموده و بقیه را در خانقاه صرف احتیاج فقرا می نمایند[18]مدرسی عالم، تحفه درویش، ص 114
معروف است که گاهی اوقات، پیر طریقت، به فردی که طالب ورود به طریقت خاکساری بود، رسم پرسه زنی و تکدی گری را دستور می داد که در صورت تبعیت از این دستور، او را به مریدی می پذیرفت.[19]افشاری، مهران،؛ فتوت، قلندری و ادبیات عامیانه ایران، ص 86
آنچه که می توان گفت بعض صوفیه به مبانی مختلف به گدایی رو آورده و آن را ممر درآمد برای خویش و فرقه هایشان قرار داده اند.
نقد تکدی گری صوفیه بر پایه معارف ثقلین
در آیات و روایات تکدی گری بر هیچ معیار و شرایطی، امر مثبت و پذیرفتنی به حساب نیامده بلکه امری مذموم شمرده شده است.
آیه قرآن کریم خداوند متعال صفت کسانی که دچار فقر اضطراری شده اند را بیان کرده است که این گروه، که نشان از این دارد که اینها گدایی نمی کرده اند، که با این صفات و شرایط، وضعیت کسانی که فقیری را مبنای سلوکشان و گدایی را شغل خودشان قرار داده، مشخص می شود.
خداوند در آیه 273 بقره، نازل کرده است: فُقَرَاءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لَا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیمَاهُمْ لَا یَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا ۗ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ.( (انفاقِ شما، مخصوصاً باید) برای نیازمندانی باشد که در راه خدا، در تنگنا قرار گرفتهاند؛ (و توجّه به آیین خدا، آنها را از وطنهای خویش آواره ساخته؛ و شرکت در میدانِ جهاد، به آنها اجازه نمیدهد تا برای تأمین هزینه زندگی، دست به کسب و تجارتی بزنند؛) نمیتوانند مسافرتی کنند (و سرمایهای به دست آورند؛) و از شدّت خویشتنداری، افراد ناآگاه آنها را بینیاز میپندارند؛ امّا آنها را از چهرههایشان میشناسی؛ و هرگز با اصرار چیزی از مردم نمیخواهند. (این است مشخّصات آنها!) و هر چیز خوبی در راه خدا انفاق کنید، خداوند از آن آگاه است.)
روایات در روایات شیعی گدایی مذمت و برای آن پیامدهای منفی ذکر شده است. علاوه بر روایاتی که امر به کسب و کار و تجارت دارند و با گدایی در تعارض هستند و در فصل قبل به آن پرداخته شد، روایاتی در ابواب مختلف از کراهت و حرمت تکدی گری دلالت دارند که به بعض آنها اشاره می شود.
روایات متعددی در مجامع روایی شیعی از نهی درخواست از مردم وارد شده است.
امام باقر علیه السلام:درخواست حاجت از مردم، موجب به تاراج رفتن عزّت و از دست دادن حیاست؛ و ناامید بودن از آنچه در دست مردم است، باعث عزّت مؤمنان است و امید بستن بدان، همانا تنگدستی و فقر آماده است.[20]کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج2،ص148
درخواست کردن، زبان سخنوران را تضعیف میکند و قلب شجاعان را میشکند و آزاده عزیز را در جایگاه بنده ی خوار مینشاند و آبروی شخص را میبرد و روزی او را نابود میسازد.[21]آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم و درر الکلم ؛ ص120
در کتابهای حدیث، بابی در کراهت و حرمت، گدایی وجود دارد. که در بعضی روایات به صراحت به حرمت گدایی، اشاره شده است.
امام صادق علیه السلام به نقل از امیرمومنان علیه السلام: تبعیت کنید قول رسول الله صلی الله علیه و اله هر کس درِ طلب و درخواست را به روی خود بگشاید، خدا دری از فقر به روی او میگشاید.[22]کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج4، ص19
امیرالمومنین علیه السلام: پیروان من کسانی هستند که همچون سگان، بانگ بر نمیآورند و همچون کلاغان، طمع نمیورزند و از مردم درخواست حاجت نمیکنند، هر چند که از گرسنگی جان خود را از دست بدهند.[23]کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج2، ص239
امام صادق علیه السّلام روایت شده است که فرمود: (در این تردیدى نیست که) خداوند عز و جل، شیعیان ما را به چهار چیز مبتلا نمىسازد: اول: گدایى و دریوزهگرى نمودن؛ دوم: مردى که دیگران از شرمگاه او استفاده کنند بودن؛ سوم: گرفتار ولایت بد کردن؛ چهارم: داراى فرزند کبود چشم گندمگون چهره شدن.[24]ابن بابویه، محمد بن على، پاداش نیکیها و کیفر گناهان / ترجمه ثواب الأعمال ؛ ص680
حضرت صادق- علیه السّلام- فرموده: خیر و نیکى نیست در کسى که نخواهد گرد آوردن دارائى از حلال را که بآن آبروى خود را از گدائى کردن نگاه دارد و وامش را بپردازد و بخویشانش ببخشد[25]طوسی، محمد بن الحسن، التهذیب الاحکام؛ج7 ؛ ص4امام جعفر بن محمّد، از پدرش علیهما السّلام روایت کرده است که مردى از انصار وفات یافت، و او کودکانى خردسال و شش برده داشت، و بهنگام وفات آن بردگان را آزاد کرد، در صورتى که بجز آن بردگان مالى نداشت، بازماندگانش بنزد پیمبر آمدند، و داستان او را به اطّلاع آن حضرت رساندند، پس پیمبر صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: با دوست متوفّاتان چه کردید؟ گفتند: او را دفن کردیم، فرمود: اگر میدانستم او را در قبرستان مسلمین دفن نمیکردیم، زیرا او فرزندان خود را بحالى واگذاشته است که دست گدائى بسوى مردم بگشایند.[26]ابن بابویه، محمد بن على، ترجمه من لا یحضره الفقیه ج6 ؛ ص18
رسول الله صلی الله علیه واله؛ ملعون است کسی که خودش را سربار مردم کند.[27]بروجردی، حسین، جامع أحادیث الشیعه ؛ ج22 ؛ ص228
امام رضا علیه السلام : کسی که به دنبال روزی برود که با آن خانواده اش را اداره کند اجرش از مجاهد در راه خدا بیشتر است.[28]کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط – الإسلامیه) ؛ ج5 ؛ ص88
امام کاظم علیه السلام در پاسخ به سوالی در مورد قبول شهادت کسی که گدایی می کند، می فرمایند: پدرم می فرمودند: شهادت کسی که گدایی می کند پذیرفته نیست.[29]حمیری، عبد الله بن حعفر، قرب الإسناد (ط – الحدیثه) ؛ النص ؛ ص298
بی تردید تکدی گری با هرمبنایی که باشد هیچ دلیلی بر استحسان آن در معارف ثقلین نمی توان یافت، بلکه منطق حاکم بر آیات و روایات بر تلاش و کسب و کار و طلب رزق، بی نیازی از مردم و حفظ عزت نفس، است.
پاورقی ها
| ↑1 | لغت نامه دهخدا، ماده درویش |
|---|---|
| ↑2 | سلمی ، ابوعبدالرحمن، مجموعه آثار السلمى ؛ ج2 ؛ ص380 |
| ↑3 | گولپینارلی، عبدالباقی، نثر و شرح مثنوى(گولپینارلى)، ج3، ص: 331 |
| ↑4 | باخرزی، یحیی،أوراد الأحباب و فصوص الآداب، ص: 260 |
| ↑5 | سلمی، ابوعبدالرحمن، مجموعه آثار السلمى، ج3، ص: 42 |
| ↑6 | مستملی بخاری، اسماعیل، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج1، ص: 234 |
| ↑7 | غزالی، محمد، کیمیاى سعادت ؛ ج2 ؛ ص18 |
| ↑8 | بقلی شیرازی، روزبهان،شرح شطحیات، ص: 438 |
| ↑9 | باخرزی، یحیی، أوراد الأحباب و فصوص الآداب ؛ متن ؛ ص260 |
| ↑10 | طوسی، ابوسراج، اللمع فى التصوف ؛ النص ؛ ص191 |
| ↑11 | غزالی، محمد،إحیاء علوم الدین، ج13، ص: 106 |
| ↑12 | افلاکی، احمد، مناقب العارفین، ج2، ص: 1038 |
| ↑13 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص458 |
| ↑14 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص34 |
| ↑15 | دالمانی، هنری، سفرنامه از خراسان تا بختیاری/ ترجمه على محمد فره وشى، متن، ص: 177 |
| ↑16 | .دالمانی، هانری رنه، سفرنامه از خراسان تا بختیاری/ ترجمه على محمد فره وشى، متن، ص: 175 |
| ↑17 | هر درویشی در صدد باشد در پرسه زدن، قصیده ای بخواند اغلب در ابتدای سخن بیت زیر را بر زبان جاری می سازد:ز بسم الله عیان سازم هزاران گنج دق یانوس (دقیانوس)کنم گلبانگ رحمان الرحیم از سینه چون ناقوسنک: مدرسی چهاردهی، اسرار فرق خاکسار و اهل حق، ص 42 |
| ↑18 | مدرسی عالم، تحفه درویش، ص 114 |
| ↑19 | افشاری، مهران،؛ فتوت، قلندری و ادبیات عامیانه ایران، ص 86 |
| ↑20 | کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج2،ص148 |
| ↑21 | آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم و درر الکلم ؛ ص120 |
| ↑22 | کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج4، ص19 |
| ↑23 | کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج2، ص239 |
| ↑24 | ابن بابویه، محمد بن على، پاداش نیکیها و کیفر گناهان / ترجمه ثواب الأعمال ؛ ص680 |
| ↑25 | طوسی، محمد بن الحسن، التهذیب الاحکام؛ج7 ؛ ص4 |
| ↑26 | ابن بابویه، محمد بن على، ترجمه من لا یحضره الفقیه ج6 ؛ ص18 |
| ↑27 | بروجردی، حسین، جامع أحادیث الشیعه ؛ ج22 ؛ ص228 |
| ↑28 | کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط – الإسلامیه) ؛ ج5 ؛ ص88 |
| ↑29 | حمیری، عبد الله بن حعفر، قرب الإسناد (ط – الحدیثه) ؛ النص ؛ ص298 |