«ابوسعید فضلالله بن ابوالخیر احمد بن محمد بن ابراهیم» معروف به «ابوسعید ابوالخیر» (357-440ق)، صوفی نامدار ایرانی میباشد که در میان عامه با رباعیاتش شهرت یافته است، که البته اکثر این رباعیات متعلق به او نیستند.
فهرست
زندگینامه
ابوسعید در اول محرم ۳۵۷ق در روستای میهنه از توابع ابیورد خراسان، دیده به جهان گشود و در شب جمعه، چهارم شعبان ۴۴۰ق در زادگاهش دیده از جهان فرو بست و در همان میهنه مدفون شد که بعدها با عنوان «مشهد مقدس»، زیارتگاه صوفیان شد.
وی پیش از مرگش مجلسی ترتیب داد و در آن، پسرش « ابوطاهر سعید» را جانشین خود قرار داد و درباره چگونگی مراسم تشییع جنازه خود به مریدان سفارش کرد، از جمله اینکه جنازهاش را همراه با آواز و موسیقی و سماع به خاک سپارند.[1]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص440.
او که از شافعیهای اهل سنت بود، سالها در مرو و سرخس، فقه و حدیث تسنن آموخت تا اینکه ادعای تحول کرد و درس را رها کرده و به جمع صوفیان پیوست. او از اولین صوفیانی بود که بانوان را نیز در سلک مریدی میپذیرفت.[2]فریتس مایر، ابوسعید ابوالخیر: حقیقت و افسانه، ص405. پدر ابوسعید در میهنه عطار بود اما از صوفیانی بوده است که به صورت هفتگی مراسم سماع و ذکر داشته است.[3]شفیعی کدکنی، محمدرضا، چشیدن طعم وقت، ص15-21؛ حاکمی، اسماعیل، سماع در تصوف، ص148: «پدر ابوسعید عادت داشت که هر شب … ادامه پاورقی
اهمیت و جایگاه
بدون تردید ابوسعید از مهمترین عارفان و صوفیان شمرده می شود که به وضع قواعد و قوانین برای خانقاهها و متحول ساختن زبان عرفان و تصوف و تلفیق آن با شعر و شاعری شهرت دارد.
او از مشایخ مکتب خراسان یا جریان موسوم به « مکتب سکر» (یا تصوف ایرانی) است. او دلبسته « ذوالنون مصری»، « سهل بن عبدالله تستری» و « جنید بغدادی» بود اما بیشترین گرایش و علاقه را به « حلاج»[4]در سنت عرفانی خراسان، وی در جناحی قرار داشت که حلاج را جوانمرد و عیار میدانستند. در حالیکه اکثریت صوفیان به … ادامه پاورقی و « شبلی» و « لقمان سرخسی» داشت که «ملامتی مَشرَب» بودند و از میان تمام صوفیان، « بایزید» و « خرقانی» را سرآمد میدانست.
وی اولین شیخ بزرگ صوفی است که به پیوند مقوله شعر و شاعری با تصوف همت گمارد و مجالس رقص و سماع را در بین صوفیان خراسان رواج داد. به قوالان و سرودخوانان علاقه داشت.
این اقدام او چنان مخالفتی در بین فقها و حتی صوفیه محتاط و معتدل برانگیخت که مدعیان کار، شکایت او را به «سلطان محمود غزنوی»(۳۶۱–۴۲۱ق) رسانیدند و زحمتی برای وی فراهم آوردند که چیزی نمانده بود، خود و یارانش را به عنوان زندقه و اباحیگری محکوم سازند.
درباره پیدایش نخستین خانقاه در تصوف، اقوال متفاوتی وجود دارد که بر اساس یک نظریه، ابوسعید پایه گذار نخستین خانقاه در تاریخ تصوف است. نویسندگان نزدیک به عصر ابوسعید، او را بنیانگذار خانقاه معرفی کردهاند. [5]دامادی، محمد، ابوسعیدنامه، ص29 به نقل از فارسی، عبدالغافر بن اسماعیل؛ محمودی، محمدکاظم، المختصر من کتاب … ادامه پاورقی
ابوسعید بعد از گذشت مدت زمان کمی، چنان در بین عوام نیشابور و کمی بعد در تمام سرزمینهای اسلامی شهرت و مقبولیت پیدا کرد که مردم، نجاست مرکبش را بر صورت خود میمالیدند! خود با افتخار چنین میگوید:
«آن قبول به جایی رسید که پوست خربزه که ما از دست میبینداختیم به بیست دینار میبخریدند. و یک روزی ما میشدیم بر ستوری نشسته، آن ستور نجاست افکند، مردمان فراز آمدند و آن را بر سر و روی میمالیدند»[6]ابو روح، لطف الله بن ابی سعید، حالات و سخنان ابوسعید، ص21.
ابوسعید در میان صوفیان مورد احترام ویژهای است و با عبارات مختلف مانند: «شیخ المشایخ»، «شاهنشاه محبان» و «ملک الملوک صوفیان» از او یاد کردهاند و تاثیر به سزایی بر عرفا و صوفیه داشته است، بهگونه ای که « عطار نیشابوری» اکثر داستانهای مربوط به زندگی ابوسعید را در منظومههای عرفانی خود به نظم در آورد، چنانچه در « مصیبت نامه»، عطار حدود 10 حکایت از ابوسعید را جامه شعر پوشانیده است.[7]مانند داستانی که با این مطلع آغاز میشود: ظالمان، کردند مردی را اسیر/ریختند آبی بر او چون زمهریر و…
علیرغم شأن و منزلت والایی که ابوسعید نزد صوفیان دارد، نام او در هیچ یک از سلسلههای معروف صوفیه دیده نمیشود. قدر مسلم این است که بعضی از مشایخ تصوف پیش از مغول، خود را به ابوسعید منتسب میکردهاند، از جمله نسب معنوی «عطار نیشابوری» از طریق «محمد بن محمد نغندری طوسی» معروف به الامام الربانی و او از طریق «الرداد» و او از طریق «احمد الاستاد» و او از «منور» و او از « ابوالفتح طاهر» و او از جد خود ابوسعید ابوالخیر.[8]بنگرید به: فصیح خوافی، احمد بن محمد، مجمل فصیحی، ج2، ص237 و نیز بر عطار نیشابوری، فریدالدین، منطق الطیر، مقدمه … ادامه پاورقی اما در دورههای بعدی، این انتساب دیده نمیشود.
آثار و اشعار
دو کتاب مهمی که به نقل کلمات و حکایات و باورهای مربوط بدو پرداختهاند عبارتند از: « اسرار التوحید فی مقامات ابوسعید» تالیف «محمد بن منور بن ابوسعید بن ابوطاهر بن ابوسعید ابوالخیر»، نواده ابوسعید ابوالخیر و کتاب دیگر « حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر» تالیف «ابوروح لطف الله بن ابیسعید» است که نسب او با سه واسطه به ابوسعید ابوالخیر میرسد. [9]زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص103 و 104.
اگرچه این کتابها مهمترین منابع برای شناخت ابوسعید میباشند اما با توجه به تکیه آنها بر نقلهای شفاهی و مبالغههای بیش از حد و غیر معقول، تردیدی باقی نمیماند که غالب مطالب آنها، ساخته و پرداخته ذهن نویسندگان و حاصل تخیل آنان است و کوچکترین نصیبی از حقیقت ندارند.
اما اینکه چرا تا این اندازه از اشعار و حکایات و کرامات را به ابوسعید نسبت داده اند و درباره او غلو و مبالغه کرده و کتابهایی نوشته اند که شاید یک هزارم آن هم درباره ابوسعید واقعیت نداشته باشد؟ مولف کتاب «ابوسعید نامه» اشاره دارد:
«آثار ادبی و هنری و عرفانی که در هر دورهای به وجود میآید، برای پاسخ گفتن به نیاز معنوی و عرفانی جامعه است و تذکره نویسان صوفی با تالیف کتابهای مشحون از افسانه حول شخصیت ابوسعید، سعی داشتند با قهرمان سازی از شخصیتهای صوفی، نیاز روحانی مردم را برآورده کنند. [نیازمند منبع]
نقل است که پس از گرایش به تصوف، کتابها و تعلیقههایش را که در حلقه درس اساتید مَرو فراهم کرده بود، دفن کرد و بر سر آنها درخت مُورد کاشت. [10]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ج۱، ص۴۳-۴۴.
همانگونه که غالب کتب مربوط به صوفیان و تصوف را مستشرقان و غیر مسلمانان در سدههای اخیر احیا و متنشر کردهاند، کتاب « اسرار التوحید» را نیز نخستین بار «والنتین ژوکفسکی» در سنه 1899 میلادی در روسیه به چاپ رسانید و «احمد بهمنیار» ترجمه فارسی آن را در سال 1313 شمسی انجام داد.
ابوسعید اشعاری به فارسی و عربی در مجالس خویش انشاء میکرد که تقریبا تمام آنها از کلام متقدمان بود. با این همه، ابیاتی چند – و بسیار محدود – باقیست که آنها را به خود او نسبت داده اند. همچنین بسیار بعید است که مجموع متداول رباعیات منسوب به او (1584 بیت، 720 رباعی و 144 بیت قطعات پراکنده) حقیقتا از گفتههای خود او باشد. ولذا ابیات ابوسعید را سه بیت و سایر اشعار را از مشایخ او می دانند. [11]دامادی، محمد، ابوسعید نامه، ص54؛ زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص110.
خود ابوسعید نیز در جایی گفته است:
«ما هرگز شعر نگفتهایم، آنچه بر زبان ما رود گفته عزیزان بود و بیشتر از آنِ پیر ابوالقاسم بشر بود. این بر اندیشه آن درویش رفت.»[12]ابوروح، لطف الله بن ابیسعید، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص54.
لذا دو اثر «غزلیات» و «مقامات اربعین»، بعد از قرن پنجم به ابوسعید ابوالخیر نسبت داده شده است که «مقامات اربعین» مسلما از ابوسعید نیست و اثر «ابوعبدالله محمد حموی جوینی» (د ۵۳۰ق) که ظاهراً در سده ۸ق توسط «امیر سیدعلی همدانی» به فارسی تلخیص شده است.
مذهب فقهی و کلامی
تردیدی نیست که ابوسعید پیرو فقه شافعی و در مسائل کلامی نیز به مکتب اشاعره تابع بود. چه اینکه خود بارها به این موضوع تصریح دارد و کراراً اشاره میکند که مسائل شرعی را از عالمان شافعی فرا میگرفت.[13]نک، محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، تصحیح شفیعی کدکنی، ص84: «ابوسعید در مسائل فقهی پیرو مذهب … ادامه پاورقی
دشمنی شیعیان
یکی از قرائن اثبات کننده مذهب ابوسعید، دشمنی شیعیان با وی میباشد. آوردهاند که وقتی ابوسعید به نیشابور میآمد، چند دسته از مردم نیشابور با او سخت مخالف بودند که از جمله آنها روافض (شیعیان) بودند.[14]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص84.
همچنین در حکایت دیگری آمده است که یک رافضی با دیدن ابوسعید زبان به لعن او گشود.[15]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص121.
مدح خلفا
پیر میهنه در مدح خلفای اهل سنت مبالغه بسیار دارد و مطابق مذهب اهل سنت ایشان را «افضل صحابه»، [16]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص22. خلیفه اول را «صاحب مقام حقیقت»،[17]ابوروح، لطف الله بن ابیسعید، حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر، ص52 و خلیفه دوم را «زاهد بی نظیر»،[18]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص403و عادل بی همتا[19]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص339 و340؛ مولوی این حکایت ابوسعید ابوالخیر را منظوم ساخته است: … ادامه پاورقی و حتی معاویه را «حکیم» معرفی می کند[20]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص320.و همچنین به عدالت تمام صحابه معتقد است. [21]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص22.
خرقه ابوسعید
دو خرقه و سند طریقتی برای ابوسعید نقل شده است که یکی به امام صادق علیه السلام میرسد و دیگری از طریق داوود طایی به حضرت علی علیه السلام ختم میشود. پیر و مرادی که بر ابوسعید خرقه پوشانده را ابوالفضل سرخسی می دانند. [نیازمند منبع] پیر میهنه فرزند بزرگترش «ابوطاهر سعید» را به رهبری و قطبیت همگان برگزید. البته برخی گفته اند که ابوسعید وصیت کرد خرقهاش را به « احمد جام ژنده پیل» بدهند.[22]غزنوی، سدیدالدین محمد، مقامات ژنده پیل، ص193.
ملاقات با ابن سینا
ماجرایی درباره ملاقات و مراوده ابن سینا با ابوسعید آمده است که درمورد صحت آن تردیدهای جدی از سوی محققین وجود دارد، از جمله اینکه با توجه به شهرت ابن سینا و ابوسعید، اگر چنین ملاقاتی رخ میداد، حتی در منابع دیگر بدان اشارهای گذرا میشد، یا خود ابن سینا در شرح حال خودنوشت خویش، بدان اشاره میکرد، یا اینکه در این ملاقات فرضی، ابن سینا باید 21 ساله باشد، علیرغم اینکه ابن سینا هرگز به نیشابور پا نگذاشته است و چنین مسالهای بسیار بعید مینماید و…[23]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، تصحیح کدکنی، ص44؛ زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، … ادامه پاورقی
«برتلس» مستشرق شهیر روس تبار نیز اصل داستان را جعلی میداند و معتقد است که این افسانهها، مدتها پس از مرگ این دو شخصیت ساخته شده تا اهل خانقاه، ایمانشان در برابر نفوذ روزافزون علوم عقلی، کاستی نیابد و بدین دلیل، دو رمز برجسته فلسفه و عرفان را در کنار یکدیگر قرار دادهاند.[24]برتلس، یِوگِنی ادواردویچ، جشن نامه ابن سینا، ج1، ص13.
مخالفان ابوسعید
معمولا صوفیان از طرف علما و فقها و متشرعین مورد طعنه و در مواردی مورد هجمه و حتی تبعید و قتل واقع می شده اند. ابوسعید نیز از این رویه مستثنا نبوده است. در نامهای که «ابوبکر اسحاق کرّامی» رئیس «کرامیان» نیشابور و «قاضی صاعد حنفی» رهبر حنفیان آن دیار، به سلطان محمد غزنوی نوشته، آمده بود:
«اگر تدارک این نفرمایند، زود خواهد بود که فتنهای عام ظاهر میشود»[25]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص84.
از جمله شاخصترین علمای مخالف ابوسعید، «ابن حزم اندلسی» (384-456 ه.ق) بود. او در کتاب «الفصل فی الملل و الاهواء و النحل» که از قدیمترین کتبی است که ذکری از ابوسعید در آن آمده است، می گوید:
از صوفیه کسانی هستند که میگویند هر کس خدا را شناخت، از قید شریعت آزاد میگردد و برخی بر این میافزایند که به خداوند متعال پیوستهاند و به ما رسیده است که امروز در روزگار ما به نیشابور، مردی از صوفیان است مکنّی به ابوسعید ابوالخیر و برخی دیگر از صوفیان که روزی نماز واجب و مستحبی را ترک میکنند که این کفر محض است. [26]ابنحزم اندلسی، ابومحمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج4، ص188.
«شمس الدین ذهبی» نیز به پیروی از ابن حزم، ابوسعید را «بدکیش» خوانده است.[27]سبکی، تاجالدین، طبقات الشافعیه، ج4، ص10.
در میان صوفیان نیز مخالفانی مانند « ابوالقاسم قشیری»[28]دامادی، محمد، ابوسعید نامه، ص85. و « خواجه عبدالله انصاری» را می توان نام برد که منافرت بین این دو در تاریخ تصوف مشهور است. [29]شفیعی کدکنی، محمدرضا، چشیدن طعم وقت، ص64.
دیدگاهها و آراء صوفیانه
معرفت شناسی
نگرش اشراقی و ترجیح کشف و شهود قلبی بر حکم عقل و وحی، از اصول مهم معرفت شناسی در مکتب تصوف است که ابوسعید نیز سخت بدان پایند بود.
زندگی ابوسعید مملو از کشف و شهودها و علم احوال اوست. وی بسان بسیاری از مشایخ صوفیه برای رسیدن به مکاشفه از علوم ظاهری گذر میکند و کتابهای خویش را دفن کرده و طلب دلیل بعد از رسیدن به حقیقت را قبیح میداند و راس امر تصوف را پاره کردن دفاتر و فراموشی علوم در نهایت، معرفی می داند. [30]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص51. حتی بعد از مدتی، از خواندن قرآن نیز منصرف می شود. در مکتب ابوسعید عقل نیز بسان علم، ناتوان از دستیابی به مراتب عالی معنویت است. [31]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص284 و285. ابوسعید درک و شهود خود را بالاتر از آیات و روایات می دانست و خود را صاحب مقامی می دانست که شهود او برابر با وحی الهی است لذا اعتراض به خویش را بر نمی تافت. [32]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص132.
توحید
ابوسعید ابوالخیر از باورمندان به نظریه «وحدت وجود و موجود» بود و رابطه انسان و خدا را عینیت و اینهمانی میدانست. عبارت «لیس فی جبتی سوی الله» که به « جنید بغدادی» یا « بایزید بسطامی» نسبت داده میشود، از زبان ابوسعید ابوالخیر نیز بارها صادر شده است. [33]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص263 و 262.
نبوت
وی در نبوت نیز بر اساس مبانی خویش به دنبال این است که پیامبر صلی الله علیه وآله را کسی نشان دهد که «از بار نوبت، خویش را آزاد می خواسته است و به نوعی ملامتیگری دچار بوده اند، لذا در اول بعثت در غار حراء به اقرأ جبرائیل جواب منفی داده اند». [34]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص397 و398.
ولایت
ابوسعید برای پیر و شیخ طریق، مقام والایی قائل بود و او را صاحب ولایت و سرپرست جان و مال و همه هستی مریدان میدانست و میگفت:
«تو جهد کن تا صاحب ولایت باشی تا همه تو باشی و هرچه باشد تو را باشد.» [35]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص485.
ابوسعید ابوالخیر، نه تنها خود را ولی و قطب زمان میخواند بلکه معتقد بود که بعد از او دیگر کسی نخواهد آمد که برتر از ابوسعید باشد و او « خاتم الاولیاء» است. [36]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص306. از نظر ابوسعید، بدون سرسپردگی نزد شیخ و تبعیت محض و بیچون و چرا از او، رسیدن به حقیقت و شهودِ الله محال است. در همین رابطه میگوید:
«و اصل این راه، فرمان بردن پیر بود، باید که هرچه پیر فرماید مرید مطیع بود وَ إِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا (54/نور) چون مرید پیر را فرمانبردار باشد، همچنان باشد که خدای را اطاعت دارد مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ (80/نساء) و الشیخ فی قومه کالنّبی فی امّته.»[37]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص390.
ولایت تکوینی
ابوسعید ابوالخیر خود را مسلط بر زمین و زمان میدانست و چنین وانمود میکرد که از « ولایت تکوینی» و قدرت و سلطه بر کائنات برخوردار است. [38]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص392.
درباره احاطه ابوسعید بر نیروی جاذبه زمین و عناصر چهارگانه طبیعت و بیاثر شدن این عناصر در طبیعت به وسیله دعاهای شیخ، حکایاتی آمده است. مثلا در حکایتی، به برکت وجود دعاهای وی، آتش سوزی مهیبی که در منطقه خابران به ویژه در میهنه رخ داد، با همه گستردگی و طول و عرضی که داشت، به کسی آسیبی نرساند و حتی دانهای از غلات را از بین نبرد. [39]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص480.
معاد
بهشت و دوزخ در ادیان و به ویژه بهشت و دوزخی که دین مبین اسلام معرفی میکند، مورد پذیرش و اعتقاد اصحاب تصوف و عرفان نبوده و آیات و روایات مربوط به این موضوع را سمبلیک و رمزی دانسته و به تاویل و تفسیرهای عجیبی از معاد دست میزنند.
ابوسعید ابوالخیر نیز معتقد بود که بهشت جایی است که انسان نباشد، یعنی از نَفس و خواهشهای نفس خبری نباشد و دوزخ آنجاست که نفس و خواهشهای نفس میدان یابد و انسان مغلوب آن تمایلات و خواهشهای نفس باشد.[40]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص266.
صلح کل
ابوسعید ادیان و مذاهب را راههایی گوناگونی برای اصلاح اخلاق و روح و وصول الی الله میدانست و در سایه این اعتقاد، هیچ گاه به بیان تفضیل و ترجیحِ ادیان بر یکدیگر و نقد و خردهگیری پیروان مذاهب نمیپرداخت، حتی اگر شخصی مذهب بت پرستی داشت! و با همان رضای خاطری که به مساجد و خانقاهها میرفت، به کلیسای ترسایان و معابد سایر ادیان نیز میرفت.[41]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص226.
گرایش صلح کل و پلورالیستی، در نظر ابوسعید لزوماً به معنای زیست اجتماعی بهتر و مهربانانهتر نبود، چنانچه در حکایتی آمده که وقتی «پیر شبویی» خطاب به او میگوید: «من طلب راه نمیکنم، من کدیه میکنم از آنچه داری، چیزی در کار من کن» ابوسعید او را به آسیایی که در محاصره ترکمانان بود میفرستد و سینه او را هدف تیر ترکمانان میسازد و محاسن پیر بینوا را به خون آلوده میسازد که کاملاً مغایر با سنت نثار مهر و دلجویی است.[42]ابو روح، لطف الله بن ابیسعید، حالات و سخنان ابوسعید، ص25.
تقدیس ابلیس
برخی از حکایات منقول از ابوسعید ابوالخیر، گویای باور او به نظریه « تقدیس ابلیس» است. او همچون سایر صوفیان، تمرد ابلیس از فرمان خدا را با نظریه جبرگرایی توجیه میکند:
شیخ ما گفت: روز قیامت ابلیس را با دیوان حاضر کنند. گویند این همه خلق را تو از راه ببردی. گوید: نه ولکن من دعوت کردم ایشان را. ایشان را مرا اجابت نبایست کرد. گویند: آن خود شد. اینک آدم، سجده بیار تا برهی. دیوان به فریاد آیند که هین سجدهای بیار تا ما و تو ازین محنت برهیم. وی در گریستن آید. گوید: اگر به من بودی سجده روز اول کردمی. [43]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص332 و 333.
شریعت، طریقت، حقیقت
در دیدگاه ابوسعید شریعت بایدها و نبایدهایی است که بر قالب جسم بار می شوند و طریقت محو کلی است و حقیقت مقام حیرت است که همه گمگشتگی از خود است و بیرون آمدن از قالب و هیکل بشری.[44]ابوروح، لطف الله بن ابیسعید، حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر، ص52.
آموزهها و اعمال صوفیانه
اسقاط شریعت
ابوسعید در زمره صوفیانی بود که در موضوع شریعت و بایدها و نبایدهای دینی بسیار اهل رخصت و مسامحه و تساهل بود. گویی که اساساً ایمان و معرفت را با شریعتمداری بیارتباط میدید و صرفا طریقت و سلوک صوفیانه را در جهت وصول به حقیقت، حائز اهمیت و ارزش میدانست. حتی بر اساس برخی از حکایتها، شریعت را برای کسی که به مقصد رسیده باشد، به کلی ساقط و زائل میدانست. [45]دامادی، محمد، ابوسعید نامه، ص38؛ نفیسی، سعید، سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر، ص9.
در مرام ابوسعید موارد بسیاری از بی توجهی به شریعت را می توان دید. مانند پوشیدن لباس ابریشم، [46]ابن حزم اندلسی، ابومحمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج4، ص188. ترک حج و امر مردم به زیارت قبر «ابوالفضل سرخسی» به جای انجام حج،[47]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، تصحیح شفیعی کدکنی، ص100. ترک سنت اذان گفتن در گوش نوزاد،[48]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص382. ترک امر به معروف و نهی از منکر،[49]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص282 و 283. دزدی کردن برای اصلاح مرید،[50]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص135 و 136. دریوزگی و گدایی کردن[51]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص34
از جمله مظاهر شریعت گریزی ابوسعید، انجام ریاضتهای طاقت فرسا است. او در جوانی، به مدت 7 سال در بیابانهای میهنه و باورد و مرو و سرخس و کوههای هزار مسجد، دور از مردم و خانواده، سرگرم ریاضت بود و قُوت خویش را از سر بوته گز و طاق و خار فراهم میآورده است[52]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص321. و به صورت واژگون در چاه، قرآن را ختم تا آنجا که خون از چشمانش جاری گشته و در سرمای شدید غسل میکرده است. [53]ابوروح، لطف الله بن ابیسعید، حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر، ص22 و 23.
در نهایت، این افراط ها به تفریط منجر شده و درمورد اسراف کاریهای ابوسعید گزراشهای بسیاری وارد شده است، از مهمانیهای همراه با خوراکیهای بسیار و لذیذ تا جایی که میخ طویله اسبان را از طلا قرار داده بود.[54]مجد خوافی، روضه خلد، باب هفتم، ص128؛ دامادی، محمد، ابوسعید نامه، ص108.
سماع
بی تردید ابوسعید را باید عاشق و واله سماع دانست، در حالی که در حالات صوفیان معاصر او این علاقه اصلا وجود نداشته است و شاید بتوان وی را در امر سماع مراد و سرمشق مولوی دانست. وی چنان سماع را مقدس می داند که آن را بر نماز مقدم می کند. [55]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص293 و294. وی شبانه شاگردان خویش را آواز می داده است که «قوموا و رقصو لله» [56]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص109. و اشکال کنندگان به سماع را بطال میدانست. [57]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص393.و در نهایت نیز وصیت می کند که او را با سماع تشییع کنند. [58]ابوروح، لطف الله بن ابیسعید، حالات و سخنان ابوسعید، به کوشش شفیعی کدکنی، ج1، ص99؛ عبدالواسع نظامی باخرزی، … ادامه پاورقی
کرامات
کمتر کسی به مانند ابوسعید وجود دارد که زندگی و سیره عملی او تا به این اندازه، آمیخته با کرامات عجیب و غریب باشد. تا جایی که مرکز اصلی شخصیت او شده است. [59]محمد بن منور،.اسرار التوحید، تصحیح شفیعی کدکنی، ص96
ابوسعید به مقوله کرامت اهمیت میداد اما مصداق کرامات را نه بر آب رفتن و نه بر هوا پریدن و نه طی الارض کردن،[60]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ج۱، ص۱۹۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.بلکه اِخبار غیبی و آگاهی از ضمیر دیگران میدانست[61]صریفینی، ابراهیم بن محمد، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۶۲۳؛ فارسی، عبدالغافر، المنتخب من السیاق، به کوشش محمد کاظم … ادامه پاورقیو به این ویژگی در تاریخ تصوف مَثَل و شاخص شده است، چه اینکه سراسر زندگی خانقاهی [نقل شده از] او مملو از ضمیر خوانیها و فراستهایی است که منکران را در حق او به اقرار و قبول وامی داشته است.[62]ابوروح، لطف الله بن ابیسعید، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۶۱، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش؛ … ادامه پاورقی
از همین روست که بیشتر نویسندگان صوفیه، ابوسعید را با عناوینی چون «آگاه بر همه سینهها»، «فارس غیوب» و «جاسوس و یا حارس القلوب»[63]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ج۱، ص۱۳۷، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش. و حتی «مشرق الضمائر» [64]کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفی، ج۱، ص۸۵، به کوشش محمد کمال ابراهیم جعفر، قم، ۱۳۷۰ش.یاد کردهاند.
البته بسیاری از این حکایات را می توان جعل مریدان شیخ میهنه دانست تا یک واقعیت بیرونی مانند داستانهای متعدد در ایمان آوردن مخالفان ابوسعید به وی همچون «ابوالقاسم قشیری» یا «خواجه عبدالله انصاری» که تمام آثار او را به برکت نیم خورده شلغم ابوالخیر دانستهاند. [65]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص298 و 299. پای کرامات ابو سعید حتی به دیوان منسوب به او نیز کشیده شده و برای دیوان اشعار و قصائد وی ثمرات بسیاری را ذکر کرده اند. [66]نفیسی، سعید، سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر، ص45.
خودستایی
پیر میهنه در خودستایی از خویش فروگذار نکرده، خویش را سلطان دایره وجود، پادشاه دوران، منظور خلائق،[67]نفیسی، سعید، سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر، ص136. میدانست و می گفت:
«فرخ آنکس که ما را دید و فرخ آنکس که آنکس را دید که آنکس ما را دید و فرخ آنکس که آنکس آنکس را دید که آنکس آنکس را دید که آنکس ما را دید و فرخ آنکس که آنکس آنکس را دید که آنکس آنکس را دید که آنکس آنکس را دید که آنکس ما را دید.» تا همچنین هفت کس برشمرد که فرخ آنکس که او هفتم کس را دید که او ما را دید[68]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص484.
وی دایره این فرخی را حتی بر سگی که بر او گذر کرده است، گسترده می کند و باعث شرافت آن سگ بر سگ اصحاب کهف می داند.[69]محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص393 و 394.
منابع و مآخذ
- محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، الیاس میرزا بوراغانسکی _بطرزبورغ (سن پطرزبورگ)، چاپ اول، 1899م؛
- محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران 1366ش؛
- عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، 2 جلد، مطبعه لیدن-لیدن،چاپ اول،1905 م.
- عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۸۰۰، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۴۶ش؛
- . دامادی، سید محمد، ابوسعید نامه، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1374ش، تهران؛
- زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، انتشارات امیر کبیر، چاپ نهم،1388 ش؛
- ابوروح، لطف الله بن ابیسعید، حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر، 1جلد، الیاس میرزا بوراغانسکی _بطرزبورغ (سن پطرزبورگ)، چاپ اول، 1899م؛
- ابوروح، لطف الله بن ابیسعید، حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر، ج۱، ص۶۱، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش؛
- نفیسی، سعید، سخنان منظوم ابوالخیر، کتابخانه سنایی، چاپ سوم، بیتا؛
- حمدی زقزوق، محمود، موسوعه التصوف الاسلامی، وزاره الاوقاف المجلس الاعلی للشئون الاسلامیه، قاهره، 1430ق، چاپ اول؛
- صریفینی، ابراهیم بن محمد، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۶۲۳، (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق؛
- هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، چاپ والنتین ژوکوفسکی، لنینگراد م1926؛
- جامی، عبدالرحمن، هفت اورنگ، ج۱، ص۱۵۲ ۱۵۳، به کوشش مرتضی مدرسی گیلانی، تهران، ۱۳۶۱ش؛
- کلاباذی، ابوبکر محمد بن ابراهیم، التّعرف لمذهب اهل التصوّف، دمشق، 1407ق/1986م؛
- کیانی، محسن، تاریخ خانقاه در ایران، تهران 1369ش؛
- فریتس مایر، ابوسعید ابوالخیر: حقیقت و افسانه، ترجمه مهرآفاق بایبوردی، تهران، 1378ش؛
- محمود بن عثمان، فردوس المرشدیه فی اسرار الصمّدیه، به انضمام روایت ملخص آن موسوم به انوار المرشدیه فی اسرار الصمدیه، چاپ ایرج افشار، تهران 1358ش؛
- مستملی بخاری، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، چاپ محمد روشن، تهران 13631366ش؛
- حاکمی، اسماعیل، سماع در تصوف، دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1371ش
- دایه رازی، نجم الدین، مرصاد العباد، بینا، تهران، 1322ش
پاورقی ها
↑1 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص440. |
---|---|
↑2 | فریتس مایر، ابوسعید ابوالخیر: حقیقت و افسانه، ص405. |
↑3 | شفیعی کدکنی، محمدرضا، چشیدن طعم وقت، ص15-21؛ حاکمی، اسماعیل، سماع در تصوف، ص148: «پدر ابوسعید عادت داشت که هر شب هفته را که در خانه ای مجلسی ترتیب داده میشد پسرش را با خود ببرد. هرگاه شخص محترم و یا غریبی میآمد او نیز به این مجلس سماع دعوت میشده است…» |
↑4 | در سنت عرفانی خراسان، وی در جناحی قرار داشت که حلاج را جوانمرد و عیار میدانستند. در حالیکه اکثریت صوفیان به ویژه در نیشابور، حلاج را کافر میدانستند اما ابوسعید سخت حلاج را تمجید و تکریم میکرد. |
↑5 | دامادی، محمد، ابوسعیدنامه، ص29 به نقل از فارسی، عبدالغافر بن اسماعیل؛ محمودی، محمدکاظم، المختصر من کتاب السیاق لتاریخ نیسابور، ص75. |
↑6 | ابو روح، لطف الله بن ابی سعید، حالات و سخنان ابوسعید، ص21. |
↑7 | مانند داستانی که با این مطلع آغاز میشود: ظالمان، کردند مردی را اسیر/ریختند آبی بر او چون زمهریر و… |
↑8 | بنگرید به: فصیح خوافی، احمد بن محمد، مجمل فصیحی، ج2، ص237 و نیز بر عطار نیشابوری، فریدالدین، منطق الطیر، مقدمه شفیعی کدکنی، نشر سخن، ص63-70. |
↑9 | زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص103 و 104. |
↑10 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ج۱، ص۴۳-۴۴. |
↑11 | دامادی، محمد، ابوسعید نامه، ص54؛ زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص110. |
↑12 | ابوروح، لطف الله بن ابیسعید، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص54. |
↑13 | نک، محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، تصحیح شفیعی کدکنی، ص84: «ابوسعید در مسائل فقهی پیرو مذهب شافعی بوده» |
↑14 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص84. |
↑15 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص121. |
↑16 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص22. |
↑17 | ابوروح، لطف الله بن ابیسعید، حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر، ص52 |
↑18 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص403 |
↑19 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص339 و340؛ مولوی این حکایت ابوسعید ابوالخیر را منظوم ساخته است: تا عمر آمد ز قیصر یک رسول***در مدینه از بیابان نغول. مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، ص58. |
↑20 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص320. |
↑21 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص22. |
↑22 | غزنوی، سدیدالدین محمد، مقامات ژنده پیل، ص193. |
↑23 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، تصحیح کدکنی، ص44؛ زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص63؛ فروزانفر، بدیع الزمان، جشن نامه ابن سینا، ج10، ص184. |
↑24 | برتلس، یِوگِنی ادواردویچ، جشن نامه ابن سینا، ج1، ص13. |
↑25 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص84. |
↑26 | ابنحزم اندلسی، ابومحمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج4، ص188. |
↑27 | سبکی، تاجالدین، طبقات الشافعیه، ج4، ص10. |
↑28 | دامادی، محمد، ابوسعید نامه، ص85. |
↑29 | شفیعی کدکنی، محمدرضا، چشیدن طعم وقت، ص64. |
↑30 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص51. |
↑31 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص284 و285. |
↑32 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص132. |
↑33 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص263 و 262. |
↑34 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص397 و398. |
↑35 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص485. |
↑36 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص306. |
↑37 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص390. |
↑38 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص392. |
↑39 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص480. |
↑40 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص266. |
↑41 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص226. |
↑42 | ابو روح، لطف الله بن ابیسعید، حالات و سخنان ابوسعید، ص25. |
↑43 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص332 و 333. |
↑44 | ابوروح، لطف الله بن ابیسعید، حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر، ص52. |
↑45 | دامادی، محمد، ابوسعید نامه، ص38؛ نفیسی، سعید، سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر، ص9. |
↑46 | ابن حزم اندلسی، ابومحمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج4، ص188. |
↑47 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، تصحیح شفیعی کدکنی، ص100. |
↑48 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص382. |
↑49 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص282 و 283. |
↑50 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص135 و 136. |
↑51 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص34 |
↑52 | عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص321. |
↑53 | ابوروح، لطف الله بن ابیسعید، حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر، ص22 و 23. |
↑54 | مجد خوافی، روضه خلد، باب هفتم، ص128؛ دامادی، محمد، ابوسعید نامه، ص108. |
↑55 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص293 و294. |
↑56 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص109. |
↑57 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص393. |
↑58 | ابوروح، لطف الله بن ابیسعید، حالات و سخنان ابوسعید، به کوشش شفیعی کدکنی، ج1، ص99؛ عبدالواسع نظامی باخرزی، منشأ الانشاء، ص۲۶۶، به کوشش رکن الدین همایون فرخ، تهران، ۱۳۵۷ش. |
↑59 | محمد بن منور،.اسرار التوحید، تصحیح شفیعی کدکنی، ص96 |
↑60 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ج۱، ص۱۹۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش. |
↑61 | صریفینی، ابراهیم بن محمد، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۶۲۳؛ فارسی، عبدالغافر، المنتخب من السیاق، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق؛ هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۰۶، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ ش؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، ج۱، ص۸۰۰، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۴۶ش؛ جامی، عبدالرحمن، هفت اورنگ، ج۱، ص۱۵۲ ـ۱۵۳، به کوشش مرتضی مدرسی گیلانی، تهران، ۱۳۶۱ش. |
↑62 | ابوروح، لطف الله بن ابیسعید، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۶۱، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش؛ محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ج۱، ص۵۷، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش. |
↑63 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ج۱، ص۱۳۷، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش. |
↑64 | کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفی، ج۱، ص۸۵، به کوشش محمد کمال ابراهیم جعفر، قم، ۱۳۷۰ش. |
↑65 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص298 و 299. |
↑66 | نفیسی، سعید، سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر، ص45. |
↑67 | نفیسی، سعید، سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر، ص136. |
↑68 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص484. |
↑69 | محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابیسعید، ص393 و 394. |