پرش به محتوا
خانه » آداب‌وآموزه‌ها » طریقت در تصوف

طریقت در تصوف

    طریقت در اصطلاح تصوف، در دو معنای فرقه‌های صوفیه و نیز مجموعه باورها و آداب مورد نیاز برای صوفی به کار رفته است. در این مقاله، «طریقت در تصوف» مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت.

    معنای لغوی

    «طریقه» در لغت به معنی راه و روش است و تفاوت آن با صراط، در صعوبت و سختی حرکت در آن است، درحالیکه حرکت در صراط، آسان است.[1]عسکری، حسن بن عبدالله، الفروق فی اللغه، ص295.

    معنای اصطلاحی

    طریقت در اصطلاح به دو معنا اطلاق شده است:

    الف) فرقه‌های صوفیه؛

    ب) مجموعه باورها و آدابی که درویش، تحت نظر مرشد انجام می‌دهد؛[2]نوربخش کرمانی، جواد، فرهنگ نوربخش: اصطلاحات تصوف، ج2، ص22؛ گوهرین، صادق، شرح اصطلاحات تصوف، ج7، ص281.

    جواد نوربخش از اقطاب فرقه نعمت اللهیه مونس علیشاهی ( نوربخشیه) می‌نویسد:

    «کلاس طریقت، دوره آمادگی برای صوفی شدن است. عنوان صوفی زیبنده کسانی است که در دریای وحدت شناور هستند و طریقت تنها شاه‌راهی است که به ساحل دریا می‌رساند. وجود مطلق همانند دریا و قطره به‌سان موجود انسانی است و پیر طریقت همچون رودی است که به دریا راه دارد… چون صوفی به عنایت حق و کمک پیر، به لب دریا رسد، پیر طریقت به دست ولایت، لباس انانیت را از تن وی در می‌آورد و او را در دریافت صفات و ذات حق رها می‌کند.»[3]نوربخش کرمانی، جواد، چهل کلام سی پیام، ص15.

    رابطه طریقت با دین

    از نظر صوفیه، طریقت، باطن و حقیقت دین است که مرشد با قوه مکاشفه، به فتح و درک آن نائل آمده است. آموزه‌های طریقتی، از ظواهر کتاب و سنت به دست نمی‌آید و نیاز به باطن‌بینی دارد.

    پیدایش و تطور طریقت‌ها

    «دوره تشخیص و تعیین کامل طریقت‌ها و سلسله‌ها از قرن چهارم و پنجم شکل گرفت.»[4]عفیفی، روح الله، درآمدی بر بازشناسی تصوف فرقه‌ای، ص37 و ص38. تصوف ابتدائی فاقد هرگونه تشکیلات اجتماعی و نظام فکری منسجم بود. به مروز زمان، ظهور مشایخ گوناگون با سلیقه‌های مختلف و التقاط جریان تصوف با مکاتب عرفانی ادیان دیگر، جریان تصوف را به احزاب و گروه‌های مختلفی منشعب کرد.

    در حدود قرن چهارم هجری قمری، اختلافات مشایخ به حدی گسترده و عمیق شده بود که دیگر تحت عنوان گروهی واحد و ذیل یک نام جمع نمی‌شدند و این چنین طریقت‌های مختلف با مبانی متفاوت مختلفی پدید آمد.

    عوامل پیدایش طریقت‌ها

    محققان از دو موضوع به عنوان اصلی‌ترین علت پیدایش طریقت‌های صوفیه یاد کرده اند:

    الف) اختلاف انظار و افکار

    اختلاف مبانی فکری و تفاوت روش‌های تربیتی مشایخ صوفیه با یکدیگر؛

    هر شیخ صوفی، نظام معرفتی و سلوکی خاص خود را ترویج می‌کرد و برای سیر و سلوک، آداب و رسومی وضع کرده بود که معمولا با نظر سایر مشایخ صوفی همخوانی نداشت.[5]غنی، قاسم، بحث در آثار و افکار و احوال حافظ، ج 2، ص 1018 و ص1019.

    مطهر مقدسی ذیل باب «ذکر فرق صوفیه» به این تفرقه و اختلافات اشاره دارد:

    «از آن‌ها حسنیه، ملامتیه، سوقیه، معذوریه هستند. آن‌ها مذهب مشخص و عقیده مفهومی ندارند زیرا از قولی به قول دیگر عدول می‌کنند. دسته‌ای از ایشان قایل به حلول‌اند، چنانکه از یکی از ایشان شنیدم که جایگاه او را (خدا) در گونه امردان می‌دانست. دسته‌ای از ایشان اهل اباحه و اهمال‌اند و هیچ از سرزنش سرزنش‌گران نگران نیستند. دسته‌ای قائل به عذرند، یعنی در نظر ایشان کافران در کفر خود معذورند، چرا که خداوند بر ایشان تجلی نکرده و در برابر ایشان از پرده بیرون نیامده است. دسته‌ای از ایشان گویند که خداوند هیچ کس را کیفر نمی‌دهد و هیچ اعتنایی به آفریده‌های خود ندارد. دسته‌ای از ایشان قائل به تعطیل محض و الحاد کامل‌اند و بر روی هم اهل خوردن و آشامیدن و سماع و پیروی از هوا و خواهش‌های نفس‌اند.»[6]مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج5، ص148.

    ب) اختلاف در جانشینی و قطبیت

    رهبر طریقت، در راستای منافع خود یک نفر را به عنوان جانشین معرفی می‌کرد اما غالباً، مریدان سابقه‌دار، از پذیرش رهبر جدید سرباز زده و خود مدعی قطبیت می‌شدند و طریقتی جدید را به وجود می‌آوردند. بدینسان بعد از مرگ هر قطب، چندین طریقت جدید پدید می‌آمد.[7]شیروانی، زین العابدین، بستان السیاحه، ص292.

    طریقت در معنای فرقه

    هر طریقتی، بر محور یک مرشد شکل می‌گرفت و بعد از فوتش، خلفای او باورها و آموزه‌هایش را ترویج می‌دادند. با مرور زمان، تعداد طریقت‌ها رو به ازدیاد رفته و آداب آن‌ها تکثیر شد و هر طریقتی یک ساختار و نظام فرقه‌ای پیدا کردند، به گونه‌ای که به طریقت‌های صوفیه، «فرقه» گفته می‌شود.[8]زرین‌کوب، عبدالحسین، تصوف ایرانی در منظر تاریخی آن، ص48.

    رهبران طریقت

    صوفیان معتقدند وظیفه فقهای دین، ابلاغ احکام شرعی به مردم است و وظیفه مشایخ صوفی، ابلاغ حقیقت و باطن دین به مردم است که در حیطه تربیت و اصلاح نفس و سیر و سلوک قرار می‌گیرد، چه اینکه آن‌ها صاحب مقام ولایت هستند! محمدحسن صالح علیشاه می‌نویسد:

    «علما دستور آداب و احکام ظاهری دینی را به مسلمانان می‌دهند و ما دستور پاکیزگی دل و اصلاح باطن را در راه جان و ملکوت ایمان و خداوند را به پیروان می‌دهیم و می‌گوییم که باید دستور و قوانین ظاهری اسلام را از آن‌ها گرفت، و آن‌ها باید دستور اصلاح باطن را از ما بگیرند.»[9]صالح علیشاه، محمدحسن، یادنامه صالح، ص۵۱.

    طریقت‌ها در منابع کهن

    ابوالحسن هجویری (م 465) در کتاب «کشف المحجوب» به دوازده طریقت اشاره می‌کند که بر اساس نام رهبر طریقت نامگذاری شده‌اند:

    «جمله متصوّفه دوازده گروهند و از آن، دو مردودانند و ده از آن، مقبولند. آنچه مقبولند یکی از آن محاسبیانند، و دیگر قصّاریانند، و سه دیگر طیفوریانند و چهارم جنیدیانند و پنجم نوریانند و ششم سهلیانند و هفتم حکیمیانند و هشتم خرّازیانند و نهم خفیفیانند و دهم سیاریانند و این جمله از محقّقانند و اهل سنّت و جماعت، امّا آن دو گروه که مردودانند یکی حلولیانند که به حلول و امتزاج منسوبند و سالمیان و مشبّه بدیشان متعلّقند، دیگر حلّاجیانند که به ترک شریعت و الحاد مردودند و اباحتیان و فارسیان بدیشان متعلّقند.»[10]هجویری، ابوالحسن علی، کشف المحجوب، متن، ص164.

    البته هجویری از اصطلاح طریقت، برای تمایز فِرق مختلف صوفیه استفاده نمی‌کند، چراکه در آن دوران، «طریقت» بر کلیت «تصوف» اطلاق می‌شد و برای اشاره به این طریقت‌ها بیشتر از اسامی مشایخ و اقطاب همان طریقت استفاده می‌شد.

    مشهورترین طریقت‌ها

    نخستین طریقت‌های صوفیه در اواخر سده چهارم و اوائل سده پنجم ظهور کردند.

    از قدیمی‌ترین آن‌ها طریقت رفاعیه است که توسط احمد بن علی رفاعی (578ق) تاسیس شد.

    طریقت دیگر قادریه و متعلق به عبدالقادر گیلانی (528ق) است.

    طریقت دیگر سهروردیه است که نَسَب خود را به عبدالقاهر سهروردی (503ق) می‌رساند.

    طریقت شاذلیه از دیگر طرق مشهور صوفیه، به دست علی بن عبداللّه شریف حسنی شاذلی (593 ق ) پدید آمد.

    طریقت چشتیه نیز توسط معین الدین چشتی (536ق) تأسیس شد،

    و طریقت کبرویه توسط نجم الدین کبری (618ق) پدید آمد.

    نقش خلفا و جانشینان

    نکته اول) قریب به اتفاق این طریقت‌ها، توسط خلفاء، فرزندان و پیروان رهبر طریقت پدید آمده و در ازمنه بعدی، سلسله سند طریقتی برای آن‌ها نوشته شد.

    نکته دوم) تمام این طریقت‌ها و رهبران‌شان از صوفیان اهل سنت می‌باشند. حتی طریقت کبرویه ذهبیه و نعمت اللهیه که امروزه به عنوان سلسله‌های شیعی مشهورند و اغلب پیروانشان در مذهب تشیع امامی سیر می‌کنند، در ابتدا توسط رهبرانی سنی مذهب تاسیس شدند. امروزه کمتر کسی در تسنن، درباره شاه نعمت الله ولی (730ق) بنیانگذار طریقت نعمت اللهیه و نجم الدین کبری (540ق) پایه‌گذار طریقت کبرویه به خود تردید راه می‌دهد.

    خواجه عبدالله انصاری، صوفی مشهور قرن پنجم در گزارشی درباره مذهب صوفیان می‎‌نویسد: «هزار و دویست و اند شیخ شناسم ازین طایفه، درین طریق دو علوی شناسم از مشایخ: یکی ابراهیم بن سعد العلوی.»[11]انصاری، عبدالله بن محمد، طبقات الصوفیه، ص17.

    مناصب طریقتی

    هر درویشی در طریقت، مقام و جایگاه مشخصی دارد. این مقام به ترتیب از پایین به بالا عبارتند از:

    • فقراء (یا مریدان یا دراویش)؛
    • مأذونین؛
    • مشایخ (یا خلفا)؛
    • شیخ المشایخ (قطب یا خلیفه الخلفا)؛

    جایگاه قطب

    در راس هرم طریقت، قطب یا (غوث یا امام) است و سپس جانشین او و در مرحله بعد، به ترتیب شیوخ و ماذونین و پایین‌ترین رتبه به پیروان جدید الورود و مبتدی ( فقیر یا درویش) اختصاص دارد. اسامی هر یک از این مقامات در فرقه‌های صوفیه متفاوت است.

    در طریقت‌ها، مریدان و اعضای فرقه باید سه اصل مهم و محوری را رعایت کنند و اساسا فرقه‌های صوفیانه همانند دیگر جریان‌های فرقه‌ای، مبتنی بر این سه اصل هستند:

    1_ بیعت با رهبر فرقه

    2_ رعایت قواعد و نظام سلسله مراتبی

    3_ اطاعت تام و تمام از مقام مافوق

    مشهورترین طرق صوفیه

    برخی از طریقت‌های صوفی مشهور و پرطرفدار معاصر عبارتند از:

    طریقت ادریسیه؛ طریقت باعلویه؛ طریقت بدویه؛ طریقت برهانیه؛ طریقت بکتاشیه؛ طریقت بیرامیه؛ طریقت تجانیه؛ طریقت جراحیه؛ طریقت جلوتیه یا خلوتیه؛ طریقت چشتیه؛ طریقت خاکساریه جلالی؛ طریقت خاکساریه ملامتی؛ طریقت خاکساریه غلام علیشاهی؛ طریقت دسوقیه؛ طریقت دندراویه؛ طریقت ذهبیه؛ طریقت سنوسیه؛ طریقت سهروردیه؛ طریقت سیفیه؛ طریقت شطاریه؛ طریقت شاذلیه؛ طریقت قادریه؛ طریقت قلندریه؛ طریقت کبرویه؛ طریقت علویه؛ طریقت عیدروسیه؛ طریقت حسنیه؛ طریقت نعمت اللهی صفی علیشاهی؛ طریقت نعمت اللهی مونس علیشاهی؛ طریقت نعمت اللهی شمسیه؛ طریقت نعمت اللهی سلطان علیشاهی (گنابادی)؛ طریقت نعمت اللهی کوثرعلیشاهی؛ طریقت نقشبندیه؛ طریقت نوربخشیه؛ طریقت کبرویه؛ طریقت مداریه؛ طریقت میرغنیه؛ طریقت هاشمیه؛ طریقت یافعیه.[12]رک: سیدین، علی، پشمینه پوشان.

    منابع و مآخذ

    1. انصاری، عبدالله بن محمد، طبقات الصوفیه، چاپ اول، بی‌جا، بی‌تا
    2. بیچاره بیدختی (صالح علیشاه)، محمدحسن، یادنامه صالح، تهران، حقیقت، 1380ش
    3. زرین‌کوب، عبدالحسین، تصوف ایرانی از منظر تاریخی آن، مجد الدین کیوانی، 1383ش
    4. سیدین، علی، پشمینه پوشان، نشر نی، تهران، چاپ دوم، 1389ش
    5. شیروانی، زین العابدین، بستان السیاحه، چاپخانه احمدی‏، تهران‏، چاپ اول‏، 1315ش
    6. عسکری، حسن بن عبدالله، الفروق فی اللغه، دار الآفاق الجدیده، بیروت‏، 1400ق‏
    7. عفیفی، روح الله، درآمدی بر بازشناسی تصوف فرقه‌ای، راه نیکان، تهران، 1394ش
    8. غنی، قاسم، بحث در آثار و افکار و احوال حافظ، هرمس، 1386ش
    9. گوهرین، صادق، شرح اصطلاحات تصوف، زوار، تهران، 1388ش
    10. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، مکتبه الثقافه الدینیه، بی‌جا، بی‌تا
    11. نوربخش، جواد، چهل کلام و سی پیام، انتشارات خانقاه نعمت اللهی، تهران، بی‌تا
    12. نوربخش، جواد، فرهنگ نوربخش، انتشارات خانقاه نعمت اللهی، تهران، بی‌تا
    13. هجویری، ابوالحسن علی، کشف المحجوب، تصحیح والنتین آلکسی یریچ ژوکوفسکی، نشر طهوری، چاپ چهارم تهران، 1375ش

    پاورقی ها

    پاورقی ها
    1عسکری، حسن بن عبدالله، الفروق فی اللغه، ص295.
    2نوربخش کرمانی، جواد، فرهنگ نوربخش: اصطلاحات تصوف، ج2، ص22؛ گوهرین، صادق، شرح اصطلاحات تصوف، ج7، ص281.
    3نوربخش کرمانی، جواد، چهل کلام سی پیام، ص15.
    4عفیفی، روح الله، درآمدی بر بازشناسی تصوف فرقه‌ای، ص37 و ص38.
    5غنی، قاسم، بحث در آثار و افکار و احوال حافظ، ج 2، ص 1018 و ص1019.
    6مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج5، ص148.
    7شیروانی، زین العابدین، بستان السیاحه، ص292.
    8زرین‌کوب، عبدالحسین، تصوف ایرانی در منظر تاریخی آن، ص48.
    9صالح علیشاه، محمدحسن، یادنامه صالح، ص۵۱.
    10هجویری، ابوالحسن علی، کشف المحجوب، متن، ص164.
    11انصاری، عبدالله بن محمد، طبقات الصوفیه، ص17.
    12رک: سیدین، علی، پشمینه پوشان.