پرش به محتوا
خانه » مبانی و اعتقادات » کفر و ایمان در تصوف

کفر و ایمان در تصوف

    مقدمه

    ایمان و کفر دو اصل مهمی است که متناسب با مبانی توحیدی مختلف، تعاریف گوناگونی هم دارد. صوفیان بر مبنای نظریه وحدت وجود و با نگاه باطنی خود در تعریف ایمان و کفر، نظری به کلی متفاوت با دیگر مکاتب فکری اسلام بیان کرده اند و این دو مفهوم را به منزله دو حالات انفسی در سلوک عرفانی دیده اند.

    اهمیت و ضرورت بحث

    «نجات»، «کمال»، «هدایت» و «سعادت دنیوی و اخروی» انسان در قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام، ذیل مفهومی به نام «ایمان» تعریف شده است به همین جهت اگر تعریف ایمان، متناسب با متون وحیانی نباشد، تمام این انگاره ها نیز خدشه پذیر خواهد بود.

    معنای لغوی ایمان

    ایمان در لغت گاه به صورت فعل مجرد به کار می رود مانند «أمَنَ یأمَنُ» که به معنای ضد خیانت می باشد. گاه به صورت فعل ثلاثی مزید به کار می رود مانند «آمَنَ» در این صورت اگر همراه (مِن) باشد به معنای امنیت است مانند: «الَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ»[1]قریش :  4 الَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْف‏. ولی اگر با (باء) یا (لام) استعمال شود به معنای تصدیق است کما اینکه در قرآن در مورد فرزندان یعقوب می خوانیم: «قالُوا یا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنا یُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ کُنَّا صادِقین‌»[2]یوسف :  17 قالُوا یا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنا یُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَکَلَهُ … ادامه پاورقییا مانند: «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ»[3]البقره :  285 آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ … ادامه پاورقی

    معنای اصطلاحی ایمان

    ایمان توام با نجات از منظر قرآن کریم، «تصدیق همراه با التزام عملی به دستورات دینی» است که بارها در قرآن مطرح شده است. برخی متکلمان شیعه ، ایمان را با معرفت یکسان می‌دانند.از نظر آنان عمل از آثار خارجی این علم و معرفت به شمار می‌آید و وجود یا عدم یا ضعف ایمان هر شخص با معیار مطابقت اعتقادات دینی او با عالم واقع سنجیده می‌شود.

    شیخ مفید (م. ‌۴۱۳‌ق.) معتقد است که ایمان، علم و معرفت به واقعیتهای جهان است و خصوصیتی عقلی و در نتیجه پایدار دارد.[4]شیخ مفید، سلسله مؤلفات، ج‌۴، ص‌۱۹۰، «اوائل المقالات».سید مرتضی (م. ‌۴۳۶ ق.) ایمان را تصدیق قلبی دانسته و معتقد است که اقرار زبانی صرف، اعتباری ندارد.

    او کفر را به معنای انکار قلبی می‌داند، بنابراین انکار زبانی صرف نیز کفر نیست.[5]سید مرتضی، الذخیره، ص‌۵۳۶‌-۵۳۷‌. شیخ طوسی (م. ‌۴۶۰‌ق.) نیز دیدگاه یاد شده را تأیید کرده است؛[6]شیخ طوسی، تمهید الاصول، ص‌۲۹۳. در میان شیعه کسانی هم یافت می‌شوند که برای عنصر عمل در تعریف ایمان جایگاهی ویژه قائل‌اند.

    ایمان در نگاه صوفیه

    ایمان در نگاه صوفیان، باور به چند گزاره خاص یا عمل بر اساس آنها نیست بلکه تعریفی انفسی و عرفانی دارد. به عنوان مثال در نگاه محی الدین ابن عربی (م638ق) ، مباحث ایمان شناسی با مبانی معرفت شناسی و مکاشفه عرفانی، پیوند عمیقی پیدا می کند. ایمان راستین و قابل اعتناء از نظر ابن عربی، همان «شهود العین» و دیدن مغیبات و باطن امور است که در مراتب بالا، با مفهوم فناء فی الله هم پیوند می خورد:

    «أنّ العبد راجع إلى اللَّه فی کل ما هو علیه إن کان فی حال الحجاب إیماناً و إن کان مع رفع الحجاب فشهود عین»[7]ابن عربی، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏4، ص127

    بنده با ان چه دارد به سوی خداوند باز می گردد، اگر این باز گشت با حجاب هایی همراه باشد شحص از ایمان غیرشهودی برخوردار است، امّا اگر حجاب ها برداشته شده باشد او از  ایمان شهودی برخوردار می باشد.

    ابن عربی در برخی تعابیر خود، ایمان را حقیقتی موهوبی و شهودی می داند که جایگاه آن در قلب است و با عمل و عقیده به دست نمی اید:

    «الایمان نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء من عباده‏ فإذا انضاف إلى نور العلم فهو نور على نور»[8]ابن عربی، الفتوحات المکیه (اربع مجلدات)، ج‏1، ص520

    «ثم إن المؤمن على نوعین مؤمن له عین فیه نور بذلک العین إذا اجتمع بنور الایمان أدرک المغیبات التی متعلقها الایمان و مؤمن ما لعینه نور سوى نور الایمان فنظر إلیه به و نظر إلى غیره به‏»[9]ابن عربی، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏2، ص98ترجمه : مومن بر دو گونه است: نخست: مومنی که دارای چشمی است که در … ادامه پاورقی

    عین القضات همدانی نیز درباره شهودی بودن مقوله ایمان می‌گوید:

    «و روا بود که کسی را همه حقایق ذات قدیم و اوصاف او در علم سلوک در وصول معلوم بود و حرفی از قرآن راست نتواند گفتن، پنداری که ترکی یا عجمی بود و از مصحف نیز هیچ نداند خواند، و الف از جیم نه بشناسد، لا بلکه بیشتر صحابه –رضی الله عنهم- هرگز الف و جیم نشناختند و همه علما بوده‌اند و این کتب هم نبوده است که همه محدث است و پس از صد سال از هجرت پدید آمد. چه گویی ایشان را ایمان نبود؟ هیهات، ایمان خود ایشان داشتند، و ما نام ایمان دانیم، و ایشان حقیقت ایمان دانستند، زیرا که ما اهل زبانیم و ایشان اهل دل بودند… ایمان ابوبکر و عمر دیگر و خواندن و نوشتن خود صفتی دیگر است…»[10]عین‌القضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامه‌ها، ج1، ص242

    شهود و حقیقت ایمان

    ابن عربی ایمان را به شهودی و غیر شهودی تقسیم کرده و ایمان شهودی را راستین و حقیقی می خواند.[11]«و المؤمنون فیه على قسمین مؤمن عن نظر و استدلال و برهان فهذا لا یوثق بإیمانه و لا یخالط نوره بشاشه القلوب فإن … ادامه پاورقی

    محمد غزالی نیز ایمان را مقوله ای شهودی می دانست.[12]لویزن، لئونارد، فراسوی ایمان و کفر، ص352 ویلیام چیتیک درباره ایمان در نگاه غزالی می نویسد:

    «فقیه به عنوان فقیه نمی تواند چیزی درباره ایمان یا احساس بگوید زیرا اینها به حوزه های دیگر دین تعلق دارند، فقیه در خصوص اینکه چه چیزی در اسلام درست یا نادرست است و درباره شروط اصلی اسلام سخن می گوید، لیکن در این کار، وی به هیچ چیز جز زبان توجهی ندارد و اما قلب، خارج از ولایت فقیه است»[13]لویزن، لئونارد، فراسوی ایمان و کفر، ص353

    اقسام ایمان

    ابن عربی به تناسب مومنین، برای ایمان اقسامی ذکر می کند :

    1.ایمان تقلیدی=مخصوص عوام الناس؛

    2.ایمان علمی=مخصوص اصحاب دلیل و منطق؛

    3.ایمان عینی=مخصوص اهل شهود

    4.ایمان حق=مخصوص عارفان و اهل معرفت

    5.ایمان حقیقت = مخصوص واقفان و اهل وقوف

    1. ایمان حقیقتِ حقیقت=مخصوص عالمان مرسل. [14]«الایمان فی هذا المقام على خمسه أقسام إیمان تقلید و إیمان علم و إیمان عین و إیمان حق و إیمان حقیقه فالتقلید … ادامه پاورقی

    مخالفت ایمان با عقل

    در نگاه صوفیه، ایمان نه تنها با عقل و منطق و استدلال حاصل نمی شود بلکه عقل و استدلال، ایمان راستین را تکذیب می کند و به عبارتی، عقل ستیز است. [15]ابن عربی، الفتوحات المکیه (اربع مجلدات)، ج‏2، ص635

    ایمان راستین و مفید، از رهگذر کشف و شهود به دست می آید لذا تنها به صوفیان می توان اطلاق مومن راستین و حقیقی کرد:

    «فإن الایمان طهاره الباطن و لیس الایمان المعتبر عندنا إلا أن یقال الشی‏ء لقول المخبر على ما أخبر به أو یفعل ما یفعل لقول المخبر لا لعین الدلیل العقلی‏»[16]ابن عربی، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏1، ص553؛

    (ترجمه: ایمان طهارت باطن است و ایمان معتبر در نزد ما جز ان نیست که قول و فعل شخص تنها براساس گفته اورنده خبر باشد و دلیل عقلی هیچ نقشی در آن ایفا نکند.)

    مخالفت ایمان با علوم و دانش

    ایمان با هرگونه علم و اندیشه و دانش بشری در تضاد است خواه این دانش، علم تفسیر یا علم حدیث[17]عین‌القضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامه‌ها، ج1، ص242 یا دیگر علوم انسانی بوده و خواه از سنخ علوم تجربی و عقلی باشد و این مخالفت، به تفاوت ماهیت دانش های بشری با دانش های شهودی باز می گردد.

    «فمن اعتنى اللَّه به عصمه قبل اصطفائه من علوم النظر و اصطنعه لنفسه و حال بینه و بین طلب العلوم النظریه و رزقه الایمان بالله و بما جاء من عند اللَّه على لسان رسول اللَّه هذا فی هذه الأمه التی عمت دعوه رسولها.»[18]ابن عربی، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏3، ص: 402ترجمه: (هر کس مورد عنایت خداوند قرار گیرد وی را پیش از … ادامه پاورقی)

    از نظر ابن عربی، ایمان و شهود است که می تواند برای انسان علم و آگاهی به همراه آورد و تنها در این صورت است که علم و آگاهی برتر از ایمان خواهد بود زیرا همان علم هم از ایمان شهودی به دست آمده است:

    «فنور الایمان فی المخلوق أشرف من نور العلم الذی لا إیمان معه فإذا کان الایمان یحصل عنه العلم فنور ذلک العلم المولد من نور الایمان أعلى و به یمتاز على المؤمن الذی لیس بعالم فیرفع اللَّه الذین أوتوا العلم من المؤمنین درجات على المؤمنین الذین لم یؤتوا العلم»[19]ابن عربی، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏1، ص144(ترجمه: نور ایمان در آدمی بالاتر از نور علمی است که با ایمان … ادامه پاورقی)

    ابن عربی در جای دیگر شهود را عنایتی از سوی خداوند دانسته است که در اثر نور ایمان به انسان داده می شود:

    .» و الشهود عنایه من الله اعطاها ایانا نور الایمان الذی انار الله به بصائرنا»[20]ابن عربی، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏3، ص525

    (ترجمه: شهود عنایتی از سوی خداوند است که نور ایمان باعث پدید آمدن آن شده است، نور ایمانی که خدا با آن چشم دل ما را منور ساخته است)

    تضاد علم حاصل از ایمان و دلیل

    ابن عربی به مقایسه علم حاصل از ایمان و دلیل می پردازد و ضمن تصدیق و تصریح بر اینکه شناخت مبتنی بر دلیل، با شناخت مبتنی بر شهود متعارض است، همگان را به شناخت شهودی ارجاع داده و از آنها می خواهد دلیل یعنی نصوص دینی را تاویل نکنند! با نگاهی به فصوص الحکم و تاویلات عجیب ابن عربی می توان فهمید که دست کم خود ابن عربی ملتزم به این سخن خویش نبوده است:

    «فمن عرف ما قلناه عرف مرتبه العلم من جهه الایمان و مرتبه العلم الحاصل عن الدلیل فان الاصل الذی هو الحق ما علم الاشیاء بالدلیل … و إنما علمها بنفسه و الإنسان الکامل مخلوق على صورته فعلمه بالله إیمان نور و کشف و لذلک یصفه بما لا تقبله الأدله و یتأوله المؤمن به من حیث الدلیل فینقصه من الایمان بقدر ما نفاه عنه دلیله‏»[21]ترجمه:کسی که ان چه را گفتیم فهمیده باشد، علم حاصل از ایمان و علم حاصل از دلیل را تشحیص خواهد کرد، اصل و حقیقت ان … ادامه پاورقی

    عدم نقش ایمان در سلوک معنوی

    ابن عربی معتقد است سیر و سلوک عرفانی، منوط به ایمان داشتن به اسلام و خدا و باور به ادیان نیست بلکه هرکس با هر عقیده ای به وادی سلوک وارد شود، حقیقت را شهود می کند. به عبارت دیگر، ایمان، شرط و مقدمه عمل نیست و هرکس با ریاضت کشیدن قادر بر انخلاع شود، روح او حقایق عالم را بدون خطا و شائبه ای، شهود می کند :

    در باب هشتاد و هشت فتوحات مکیه می گوید:

    «هرکس که ایمان به شرائع آسمانی نیاورد و با ما در ریاضت و مجاهده و رهایی نفس از حکم طبیعت (انخلاع و برون فکنی) شراکت کند، برایش اتصال به ارواح پاکِ زاکی پیدا می شود و حکم آن اتصال برایش، مانند آنچه برای مومنان به شرائع آسمانی -یعنی عاملان از ما- ظاهر می گردد ظاهر می شود» [22]ابن عربی، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏2، ص162

    معنای لغوی کفر

    ابن فارس، در کتاب خود ریشه های معانی الفاظ عرب را بیان می کند. ممکن است کلمه ای حدود ده گونه استعمال مختلف داشته باشد ولی ابن فارس غالبا آنها را به یک ریشه ی واحد بر می گرداند. او در مورد کفر می گوید: «له اصل واحد و هو الستر و التغطیه» (کفر در زبان عرب به معنای پوشانیدن است) به کافر، کافر گفته می شود زیرا او حق را می پوشاند: «لانه یغطی الحق»[23]ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج‏1، ص421

    راغب در مفردات که در آن مفردات قرآن را معنا کرده است می گوید: «الکفر فی اللغه ستر الشیء» بعد اضافه می کند که به شب کافر می گویند: «لانه یستر الاشخاص»[24]راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص714 نیز به کشاورز که بر زمین بذر مى‌پاشد و بذرها را در آن پنهان مى‌سازد کافر گویند. لذا خداوند در قرآن، زارعان را کفار می خواند و می فرماید: «کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُه‌»[25]الحدید :  20 اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَهٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ … ادامه پاورقی یعنی مانند بارانی که زارعان را به تعجب وا می دارد. برگ‌هایى نیز که میوه‌هاى درخت را مى‌پوشانند،«کافور» خوانده مى‌شوند.[26]راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ص۴۳۳

    معنای اصطلاحی کفر

    تعریف اصطلاحی کفر عبارت است از: انکار الوهیّت، توحید، رسالت و ضروری دین- با التفات به ضرورى بودن آن- اگر به انکار رسالت بینجامد.[27]یزدی، عروه الوثقى، ج1، ص54 این منکرین را کافر می نامند زیرا حق و حقیقت را پوشانده و مخفی و انکار کرده اند.

    کفر، نقیض ایمان است و ماهیّت آن عبارت است از عناد و میل بر پوشانیدن حقیقت.[28]جمعی از نویسندگان، فرهنگ مطهّر، ص ۶۶۳

    کفر در نگاه صوفیه

    از دید صوفیان همانطور که ایمان، به معنای تصدیق و عمل به چند گزاره نیست، کفر نیز به معنای انکار گزاره ها یا عدم عمل به آنها نیست.

    کفر در نگاه ابن عربی و مطابق نظریه وحدت شخصی وجود، به معنای انکار خدا نیست زیرا وقتی تنها یک واقعیت و یک موجود در جهان هستی موجود است، هرچه هست و دیده می شود و پرستیده می شود، عین حق و مظهر همان موجود می باشد و در چنین نگاهی، اساسا کفر و ایمان معنا پیدا نمی کند به تعبیر آنماری شیمل، در توحید حقیقی صوفیه، کفر و ایمان اساسا بی اهمیت اند زیرا هر دو آنها مخلوق و لذا فانی هستند.[29]آنماری شیمل، as Through a Veil، ص 62.

    ابن عربی با استفاده از معنای لغوی کفر که «پوشاندن» و «مخفی کردن است» به یک معنای اصطلاحی عجیب بلکه محیرالعقول می رسد برای کفر در قرآن کریم می رسد و آن اینکه کافران، مومنان راستینی هستند که اسرار حق و حقیقت را در قلب خود مخفی کرده و صرفا آن را اظهار نمی کنند بلکه در حالتی شبیه تقیه و پرده پوشی قرار دارند![30]. إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ … ادامه پاورقی

    می گوید:

    «یا محمد اینان که محبت مرا در دل پنهان داشتند، برایشان تفاوتی ندارد،چه آنان را به وعید خود بیم دهی و چه بیم ندهی، به سخن تو ایمان نمی آورند. زیرا اینان جز مرا نمی بینند و درک نمی کنند، درحالی که تو آنان را به آفریده های من بیم می دهی که آنان را درک نکرده و ندیده اند چگونه به تو ایمان آورند درحالیکه بر دل هایشان مهر زده ام تا جایی برای دیگران نباشد و بر گوش هایشان مهر زده ام تا سخن دیگری را نشنوند و بر چشم هایشان پوششی از بها و عظمت خود افکنده ام تا دیگری را هرگز نبینن؟ اگر توجه شان را از سوی خود به تو معطوف دارم، به رنج و اندوه می افتند درحالیکه محو ججمال والا گشته اند و مبهوت به این منظر تابناک می نگرند. پس چگونه اینان را از خود باز دارم.» [31]. یا محمد إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا ستروا محبتهم فی عنهم ف سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ‏ بوعیدک الذی … ادامه پاورقی

    ابن عربی در ادامه می نویسد:

    «اینان محبت خود را (همچون شبلی) از روی غیبت پنهان داشتند تا شناخته نشوند و درباره آنان فرمود: انّ الّذین کفروا یعنی آنچه را که از مشاهدات و اسرار وصل برایشان ظاهر گشته بود، پنهان داشتند.»[32]فستروا محبته غیره منهم علیه کالشبلی و أمثاله و سترهم بهذه الغیره عن أن یعرفوا فقال تعالى‏ إِنَّ الَّذِینَ … ادامه پاورقی

    آیت الله معرفت پس از نقل این بخش از فتوحات مکیه می نویسد:

    «انصافا باید به این شخص آفرین گفت که چگونه هنرمندانه از دشمنان بدسگال، چهره هایی فرخنده ساخته است.»[33]معرفت، تفسیر و مفسران، ج2، ص 383

    ایزوتسو درباره معنای کفر در منظومه فکری ابن عربی می نویسد:

    «فعل کَفَرَ در قرآن، درست مقابل اَمَن است و بر ناسپاسی یا بی اعتقادی دلالت دارد. اما از نظر ریشه شناسی، این کلمه به معنای پوشاندن است و از نظر ابن عربی که این کلمه را در معنای ریشه شناختی آن می گیرد الذین کفروا به معنای «کسانی که خدای را باور ندارند» نیست بلکه معنی آن «آنان که می پوشانند و مستور می کنند» است. بنابراین، کفر تعبیری است دال بر مردمی که با غیبت خود واحد مطلق را در پشت پرده نفس های خود پنهان می دارند. از این دیدگاه معلوم می شود که کل عالم، حجابی است در برابر چهره قادر مطلق. پس آنان که برای عالم هستی قائلند خدای را در محدوده شماری تعینات جای می دهند، و بدین ترتیب او را در پس پرده ای ضخیم نهان می کنند. وقتی مثلا مسیحیان ادعا می کنند که ان الله هو المسیح بن مریم؛ خدای مطلق را در صورت فردی محدود می کنند و از مطلقیت وجود مطلق او غافل می مانند. این موجب غیبت آنان از خدای مطلق می شود؛ آنها خدای را در پرده صورت جسمانی مسیح مستتر می کنند. در این معناست که چنین افرادی کافر به شمار می آیند، یعنی آنان که می پوسانند.»[34]A Comparative Study OF the Key Philosophical Concepts in Sufism، p29به نقل از: لویزن، فراسوی ایمان و کفر، ص374

    ابن عربی در فتوحات مکیه دسته از از اولیاء الله را «اولیاء الکافرون» می نامند که به جهت مستور بودن مقام شان کافر نامیده شده اند:

    «الأولیاء الکافرون‏؛ و منهم الکافرون و هم الساترون مقامهم مثل الملامیه»[35].ابن عربی، الفتوحات المکیه (اربع مجلدات)، ج‏2، ص136.

    ابن عربی در کتاب دیگر خود، معنایی انفسی و عرفانی برای کفر قائل شده و می گوید کفر برآمده از عبادت و پرستش به عنوان یک عمل و عقیده نیست، بلکه بازگشت کفر به انتساب است؛ یعنی انتساب الوهیت به کس یا چیزی که شأنیت الوهی را ندارد. به تعبیر دیگر فرایند نشاندن مقید به جای مطلق، کفر است و منشاه این انتساب نادرست نیز جهل و خطاست.[36]ابن عربی، مجموعه رسائل، کتاب القطب و النقباء، ج2، ص55.

    حسین بن منصور حلاج از معدود شخصیت هایی است که به صراحت دیدگاه صوفیه درباره حقیقت کفر و ایمان را بیان کرده است. می گوید:

    «عارف در اوایل احوال نگاه‏ کند، داند که ایمان نیارد، الا بعد از آن کافر شود.» او را گفتند «این حال چون باشد؟» گفت «مسکین اوّل وهلت وقف کند با چیزى. آنگاه مترقى شود وقوفش با آن چیز. کافر شود در آخر وهلت. نبینى که اگر باز آن گردد، کافر بوده است؟»[37]روزبهان بقلی، شرح شطحیات، ص395

    حلاج در جای دیگر اشاره دارد که کفر و ایمان، صرفا از حالت های درونی و منازل سلوکی حکایت می کند و معنایی باطنی دارد؛ می گوید:

    «الکفر و الإیمان یفترقان من حیث الاسم، فأما من حیث الحقیقه، فلا فرق بینهما»[38]ماسینیون، دیوان الحلاج، ص: 23

    (ترجمه: کفر و ایمان صرفا از نظر الفاظ و اسامی متفاوت اند اما از حیث حقیقت، هیچ تفاوتی ندارند)

    «من فرّق بین الإیمان و الکفر، فقد کفر. و من لم یفرق بین المؤمن و الکافر، فقد کفر»[39]ماسینیون، دیوان الحلاج، ص: 23

    (ترجمه:  هرکس بین کفر و ایمان تفاوت قائل شود، کافر شده است و هرکس بین مومن و کافر تفاوت قائل نشود، کافر شده است)

    در همین رابطه نامه مشهوری از حلاج درباره کفر حقیقی باقی مانده است که با جسارت و صراحت بی نظیری بیان شده است. در این نامه، حلاج به صراحت دیدگاه مشهور مسلمین درباره کفر و ایمان را انکار کرده و نگاه باطنی خود در این رابطه را شرح می دهد.[40]متن نامه:«به نام خداوند رحیم و رحمانی که خود را به هر واسطه ای به هرکس که بخواهد متجلی می کند. درود بر تو، پسرم! … ادامه پاورقی

    مبانی کفر در نگاه صوفیه

    تعریف باطنی از کفر، مبتنی بر مبانی مختلفی است:

    1.توحید ذاتی) بر اساس نظریه وحدت شخصیه وجود، غیر از خدا در عالم نیست و کفر و ایمان به معنای ظهور و خفای حق است. [41]A Comparative Study OF the Key Philosophical Concepts in Sufism، p29به نقل از: لویزن، فراسوی ایمان و کفر، ص374

    1.توحید افعالی) بر اساس دیدگاه «توحید افعالی» صوفیه، هر رویداد و فعلی در جهان انجام می شود، فعل خداست و انسان نقشی در ارتکاب یا عدم آن ندارد لذا اعمال انسان نیز نقشی در سعادت و کمال او نداشته و هرکس مطابق عین ثابت و حقیقت ازلی خود سلوک می کند. سنایی غزنوی (د 525ق) ضمن بیت معروفی در مقدمه حدیقه الحقیقه می گوید:

    کفر و دین در رهت پویان****وحده لاشریک له گویان[42]سنایی، حدیقه الحقیقه، ص60

    این نظریه را ابن عربی و صوفیان پیرو مکتب او، از قبیل فخر الدین عراقی و شبستری نیز ذکر کرده اند. لاهیجی در شرح خود بر بیت زیر از گلشن راز:

    یکی بین و یکی گوی و یکی دان****بدین ختم آمد اصل و فرع ایمان[43]شبستری، گلشن راز، ص89.

    «هرچه نظر نمائى حق را بصورت او ظاهر بینى اگر کفر باشد و اگر اسلام و به زبان اقرار نمائى که موجود حقیقى حق است و بس و هرچه هست اوست، و بدل تصدیق جزم کن که هرچه موجود است حق است و غیر او عدم است، یا آنکه یکى بین در افعال که اشارت به توحید افعالى بود و یکى گوى در صفات که اشارت به توحید صفاتى باشد و یکى دان در ذات که اشارت به توحید ذاتى باشد که اصل و فرع ایمان مختتم به توحید است و معرفت توحید حق اصل الاصول جمیع عقاید دینیّه و معارف یقینیّه است‏»[44]لاهیجی، مفاتیح الإعجاز فى شرح گلشن راز، ص: 199

    3.سلوک عاشقانه) بر اساس مبنای عشق در تصوف، رابطه انسان با خدا، مانند عاشق و معشوق است، پس کفر به معنای دوری از معشوق یا عمل برای خویش است و ایمان، به معنای اتحاد با معشوق است.[45]عین‌القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص115

    کفر محمود و پسندیده

    باخرزی در اوراد الاحباب شرح دقیقی از معنای کفر در نگاه صوفیه ارائه داده و کفر محمود و غیر محمود را بیان می کند:

    «در اشعار مراد ازین لفظ کفر دینى که ضدّ اسلام است نیست. و در اصل لغت عرب پوشیدن را کفر گویند به فتح الکاف و این سه حرف ک. ف. ر. دلالت بر ستر مى‏کند به هر صیغه که مى‏گردد، مثل کافر و کفّارت و مکفّر و کفّار و کفور و مکفور.

    این لفظ کفر در مقام مدح و ذمّ آید.

    بقاى صفات ذمیمه را در بنده تا توجّه او به غیر با دیدن غیر حقّ در دارین، یا فاعل افعال غیر حقّ را دیدن، یا یکدیگر را به ربوبیّت قبول کردن و طاعت داشتن، این جمله کفر و شرک مذموم است در طریقت.

    و امّا کفر محمود آن است که دارین و منزلین را بر دل خود پوشانى و کافر طاغوت نفس خود شوى تا او مستور فناى صفات خود و استعداد ذاتى خود گردد و هستى او هیچ نماند. آنگه سرّ هویّت اللّه پدید آید و حقیقت ایمان عیان گردد. آنگاه مؤمن حقیقى شوى. قال اللّه تعالى:

    «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى‏»، یعنى بالتّوحید، و هو لا إله الّا اللّه.

    نور آفتاب شهود احدیّت به سرّ اظهار کفر چون بتابد ستارگان محسوسات و معقولات و ظنّیات و محدثات و جایزات همه بر دیده دل مکفور و مستور گردند.»[46]باخرزی، أوراد الأحباب و فصوص الآداب، ص252

    عزیز الدین نسفی در کتاب الانسان کامل نیز بر مبنای وحدت وجود، معنایی باطنی برای کفر بیان کرده و کفر مذموم را حجاب سلوک و وحدت و کفر محمود را به معنای شهود وحدت وجود و احدیت خدا می داند.[47]«اى درویش! معنى مطابق کفر پوشش است، و پوشش بر دو قسم است. یک پوشش آن است که به واسطه آن پوشش خداى را نمى‏بینند و … ادامه پاورقی

    سنت ادبی کفریات

    کفریات، استعاره هایی برگرفته از مذاهب غیر اسلامی است مثل ستایش اصنام، برهمائیان، مسیحیان، و مجوسان و غیره یکی از سنت های ادبی مهم در تصوف است که اغلب به عنوان بهانه ای برای بزرگداشت باطن گرایی یا نقد شریعت در ادبیات عرفانی/صوفیانه مورد استفاده قرار گرفته است. به گفته ا. بوسانی، چنین کفریاتی را نباید همیشه به لفظ ظاهری فرض کرد، بلکه باید «صرفا به عنوان نمادهایی از چیزی در نظر گرفت که با اسلام رسمی در تضاد است در اشعار تغزلی، کفریات نمادی از واقعیتی عرفانی، عمیق تر از هر مذهب ظاهری و احکام شریعت است»[48]Islam and Cultural Change in the Middle age, p53به نقل از: لویزن، در فراسوی کفر و ایمان، ص367

    نقد و بررسی

    1. نقد های دینی) کفر و ایمان، دو واژه بنیادین و زیربنایی در نگاه اسلامی است؛ با نگاهی که صوفیه به مفهوم کفر و ایمان دارند تمام آموزه های دینی درباره «نجات»، «کمال»، «هدایت» و «سعادت دنیوی و اخروی» معنایی باطنی و متفاوت پیدا می کنند.
    2. نقد مبتنی بر روایات) تعریف صوفیه از ایمان نوعی تقلیل گرایی در امر ایمان بوده و آن را صرفا مقوله ای باطنی معرفی می کند و این مسئله با تعریف اهل بیت علیهم السلام از ایمان سازگار نیست. حضرات معصومین ایمان را دارای سه رکن «معرفت»، «اقرار زبانی» و «عمل با اعضا و جوارح» دانسته اند «الایمان: معرفه بالقلب و قول باللسان و عمل بالارکان»[49]ابن شعبه حرانی، تحف العقول، النص، ص: 57
    3. نقد مبتنی بر آیات) در آیات فراوانی از قرآن کریم، ایمان به معنای تصدیق خدا و رسولان آمده است[50]البقره : 13 وَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا … ادامه پاورقی و این نشان می دهد نگاه باطنی به مقوله ایمان، با آیات شریفه قرآن کریم هم سازگار نیست.
    4. نقد مبتنی بر لوازم دیدگاه) یکی از روش های سنجش دعاوی صوفیه، توجه به لوازم آن است. طبق نگاه صوفیه، مسلمانی که زمان رسول الله صلی الله علیه واله را درک کرده و با ایشان بیعت کرده و تحت نظر ایشان جهاد کرده و شهید شده است، از یک عارف یهودی و صاحب تجارب عرفانی، که در زمان آن حضرت زندگی کرده و در ستیز با مسلمین کشته شده است، مقام کمتری دارد و مسلمان را نمی توان مومن نامید درحالیکه آن یهودی، حقیقتا از ایمان باطنی و راستین بهره مند بود!
    5. نقد مبتنی بر عقل) طبق تعریف صوفیه از ایمان و کفر، اساسا نزول ادیان و شرایع آسمانی لغو خواهد بود زیرا اگر ایمان، صرفا امری شهودی معنا شود، هرکس با هر عقیده ای می تواند بدان دست یابد و ایمان به رسولان الهی و عمل به شریعت آنها محلی از اعراب و اعتبار ندارد.

    منابع

    1. ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، اربع مجلدات،دار الصادر، چاپ اول، بیروت
    2. ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم‏، 1جلد، دار إحیاء الکتب العربیه قاهره‏، چاپ  اول‏،  1946 م‏
    3. ابن عربی،محیی الدین. مجموعه رسائل ابن عربی، 3 جلد، دار المحجه البیضاء، بیروت،چاپ اول. 1421ق
    4. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله علیه و آله، 1جلد، جامعه مدرسین – قم، چاپ: دوم، 1404 / 1363ق.
    5. باخرزى‏، یحیى. أوراد الأحباب و فصوص الآداب‏. مصحح: ایرج افشار. انتشارات دانشگاه تهران‏. تهران‏. 1383ش
    6. احمد ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، مکتب الإعلام الإسلامی، مرکز النشر، قم، 1404ق
    7. سنایی غزنوی، مجدود بن آدمحدیقهالحقیقه، به‌کوشش مدرس رضوی، تهران، سپهر. 1329ش
    8. شبسترى، شیخ محمود‏. گلشن راز. محمد حماصیان.انتشارات خدمات فرهنگى کرمان‏. کرمان.‏ 1382ش
    9. لاهیجی، محمد بن یحیی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، چاپ محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران ۱۳۷۱ ش
    10. سید مرتضی، علی بن حسین، الذخیره فی علم الکلام، جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه بقم. مؤسسه النشر الإسلامی، قم، 1411ق.
    11. مفید، محمد بن محمد، سلسله مؤلفات الشیخ المفید، دار المفید، لبنان، 1414ق.
    12. طوسی، محمد بن حسن، تمهید الاصول فی علم الکلام، دانشگاه تهران، تهران، 1362ش
    13. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن ، دمشق، دارالعلم الدار الشامیۀ، 1412 ه.ق .
    14. لئونارد لویزن، کتاب فراسوی ایمان و کفر، ترجمه مجد الدین کیوانی، تهران، 1396ش
    15. جمعی از نویسندگان، فرهنگ مطهر، جامعه و فرهنگ، تهران، 1390ش
    16. روزبهان بقلی، شرح شطحیات، تصحیح هنری کربن، نشر طهوری، چاپ چهارم، 1374 ش
    17. معرفت، محمد هادی، تفسیر و مفسران، موسسه فرهنگی التمهید، قم، 1379ش
    18. نسفى ‏. عزیز الدین. الإنسان الکامل. مصحح: ماریژان موله‏. انتشارات طهورى‏. تهران‏. 1386ش
    19. یزدی، سید کاظم، العروه الوثقی، جامعه مدرسین، قم، 1417ق

    پاورقی ها

    پاورقی ها
    1قریش :  4 الَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْف‏.
    2یوسف :  17 قالُوا یا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنا یُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ کُنَّا صادِقین‏.
    3البقره :  285 آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصیر.
    4شیخ مفید، سلسله مؤلفات، ج‌۴، ص‌۱۹۰، «اوائل المقالات».
    5سید مرتضی، الذخیره، ص‌۵۳۶‌-۵۳۷‌.
    6شیخ طوسی، تمهید الاصول، ص‌۲۹۳.
    7ابن عربی، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏4، ص127
    8ابن عربی، الفتوحات المکیه (اربع مجلدات)، ج‏1، ص520
    9ابن عربی، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏2، ص98ترجمه : مومن بر دو گونه است: نخست: مومنی که دارای چشمی است که در آن نوری وجود دارد. زمانی که این نور با نور ایمان جمع شود او به درک امور غیبی که متعلم ایمانند نائل می گردد و دمم: مومنی که در چشم او جز نور ایمان نیست و او تنها با همان نور به خود و دیگران می نگرد.
    10عین‌القضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامه‌ها، ج1، ص242
    11«و المؤمنون فیه على قسمین مؤمن عن نظر و استدلال و برهان فهذا لا یوثق بإیمانه و لا یخالط نوره بشاشه القلوب فإن صاحبه لا ینظر إلیه إلا من خلف حجاب دلیله و ما من دلیل لأصحاب النظر إلا و هو معرض للدخل فیه و القدح و لو بعد حین فلا یمکن لصاحب البرهان أن یخالط الایمان بشاشه قلبه و هذا الحجاب بینه و بینه و المؤمن الآخر الذی کان برهانه عین حصول الایمان فی قلبه لا أمر آخر و هذا هو الایمان الذی یخالط بشاشه القلوب فلا یتصور فی صاحبه شک لأن الشک لا یجد محلا یعمره فإن محله الدلیل و لا دلیل فما ثم على ما یرد الدخل و لا الشک بل هو فی مزید»ابن عربی، الفتوحات المکیه (اربع مجلدات)، ج‏2، ص98
    12لویزن، لئونارد، فراسوی ایمان و کفر، ص352
    13لویزن، لئونارد، فراسوی ایمان و کفر، ص353
    14«الایمان فی هذا المقام على خمسه أقسام إیمان تقلید و إیمان علم و إیمان عین و إیمان حق و إیمان حقیقه فالتقلید للعوام و العلم لأصحاب الدلیل و العین لأهل المشاهده و الحق للعارفین و الحقیقه للواقفین و حقیقه الحقیقه و هو السادس للعلماء المرسلین»ابن عربی، الفتوحات المکیه (اربع مجلدات)، ج‏1، ص117
    15ابن عربی، الفتوحات المکیه (اربع مجلدات)، ج‏2، ص635
    16ابن عربی، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏1، ص553؛
    17عین‌القضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامه‌ها، ج1، ص242
    18ابن عربی، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏3، ص: 402ترجمه: (هر کس مورد عنایت خداوند قرار گیرد وی را پیش از برگزیدن، از علوم نظری نگه می دارد و او را برایخودش ساخته و بین او و بین طلب علوم نظری حایل می گردد، و وی را ایمان به خداوند و بدان چه از  نزدخداوند بر ابان رسول خدا امده روای می فرماید.
    19ابن عربی، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏1، ص144(ترجمه: نور ایمان در آدمی بالاتر از نور علمی است که با ایمان همراه نباشد، اما اگر از ایمان علمی حاصل شود نور علم تولید شده از ایمان، از نور ایمان بالاتر است و صاحب چنین علمی بالاتر از مومنی است که فاقد این علم است، پس خداوند مومنان صاحب علم را بر مومنان فاقد علم برتری می بخشد. نور علم پدید امده از ایمان همان علم شهودی است که مومن به واسطه آن، به ایمان شهودی دست می یابد
    20ابن عربی، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏3، ص525
    21ترجمه:کسی که ان چه را گفتیم فهمیده باشد، علم حاصل از ایمان و علم حاصل از دلیل را تشحیص خواهد کرد، اصل و حقیقت ان است که اشیاء با دلیل شناخته شوند…. خداوند انسان کامل را بر صورت خویش آفریده است، علم و شناخت چنین انسانی توسط خداوند و با نور ایمان و کشف و شهود است، از این رو وی خداوند را به گونه ای توصیف می کند که ادله (آیات و روایات) موافقتی با آن ندارد لذا او ادله را تاویل می کند (تا با شهود او سازگار باشد) و نهایتا به همان اندازه که تاویل کرده است، از ایمان او کاسته می شود.ابن عربی، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏3، ص218
    22ابن عربی، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏2، ص162
    23ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج‏1، ص421
    24راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص714
    25الحدید :  20 اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَهٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَهِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُور
    26راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ص۴۳۳
    27یزدی، عروه الوثقى، ج1، ص54
    28جمعی از نویسندگان، فرهنگ مطهّر، ص ۶۶۳
    29آنماری شیمل، as Through a Veil، ص 62.
    30. إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ‏«ایجاز البیان فیه یا محمد إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا ستروا محبتهم فی عنهم ف سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ بوعیدک الذی أرسلتک به أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‏ بکلامک فإنهم لا یعقلون غیری و أنت تنذرهم بخلقی و هم ما عقلوه و لا شاهدوه و کیف یؤمنون بک و قد ختمت على قلوبهم فلم أجعل فیها متسعا لغیری و على سمعهم فلا یسمعون کلاما فی العالم إلا منی‏.».ابن عربی، الفتوحات المکیه (اربع مجلدات)، ج‏1، ص: 115.
    31. یا محمد إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا ستروا محبتهم فی عنهم ف سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ‏ بوعیدک الذی أرسلتک به‏ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‏ بکلامک فإنهم لا یعقلون غیری و أنت تنذرهم بخلقی و هم ما عقلوه و لا شاهدوه و کیف یؤمنون بک و قد ختمت على قلوبهم فلم أجعل فیها متسعا لغیری و على سمعهم فلا یسمعون کلاما فی العالم إلا منی‏ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ من بهائی عند مشاهدتی فلا یبصرون سواى و لهم عذاب عظیم عندی أردهم بعد هذا المشهد السنی إلى إنذارک و أحجبهم عنی کما فعلت بک بعد قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى‏ قربا أنزلتک إلى من یکذبک و یرد ما جئت به إلیه منی فی وجهک و تسمع فی ما یضیق له صدرک فأین ذلک الشرح الذی شاهدته فی إسرائک فهکذا أمنائی على خلقی الذین أخفیتهم رضای عنهم فلا أسخط علیهم أبدا. الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏1، ص: 115
    32فستروا محبته غیره منهم علیه کالشبلی و أمثاله و سترهم بهذه الغیره عن أن یعرفوا فقال تعالى‏ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أی ستروا ما بدا لهم فی مشاهدتهم من أسرار الوصله فقال لا بد أن أحجبکم عن ذاتی بصفاتی فتأهبوا لذلک فما استعدوا فأنذرتهم على ألسنه أنبیائی الرسل فی ذلک العالم فما عرفوا لأنهم فی عین الجمع و خاطبهم من عین التفرقه و هم ما عرفوا عالم التفصیل فلم یستعدوا و کان الحب قد استولى على قلوبهم سلطانه غیره من الحق علیهم فی ذلک الوقت فأخبر نبیه صلى اللَّه علیه و سلم روحا و قرآنا بالسبب الذی أصمهم عن إجابه ما دعاهم إلیه فقال‏ خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ‏ فلم یسعا غیره‏ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ‏ فلا یسمعون سوى کلامه على ألسنه العالم فیشهدونه فی العالم متکلما بلغاتهم‏ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ من سناه إذ هو النور و بهائه إذ له الجلال و الهیبه یرید الصفه التی تجلى لهم فیها المتقدمه فأبقاهم غرقى فی بحور اللذات بمشاهده الذات فقال لهم لا بد لکم من‏
    33معرفت، تفسیر و مفسران، ج2، ص 383
    34A Comparative Study OF the Key Philosophical Concepts in Sufism، p29به نقل از: لویزن، فراسوی ایمان و کفر، ص374
    35.ابن عربی، الفتوحات المکیه (اربع مجلدات)، ج‏2، ص136.
    36ابن عربی، مجموعه رسائل، کتاب القطب و النقباء، ج2، ص55.
    37روزبهان بقلی، شرح شطحیات، ص395
    38ماسینیون، دیوان الحلاج، ص: 23
    39ماسینیون، دیوان الحلاج، ص: 23
    40متن نامه:«به نام خداوند رحیم و رحمانی که خود را به هر واسطه ای به هرکس که بخواهد متجلی می کند. درود بر تو، پسرم! خداوند ترا از حجاب ظاهر شریعت محفوظ بدارد و حقیقت کفر را بر تو آشکار گرداند! چون ظاهر شریعت شرک خفی است، درحالیکه حقیقت کفر معرفتی جلیّه است. پس سپاس خدای راست که خود را بر سر سوزنی برای هرکه اراده کند متجلی می سازد، و در آسمان ها و زمین ها خویشتن را از هرکه بخواهد پنهان می دارد، به گونه ای که یکی گواهی دهد که او (خداوند) وجود ندارد و دیگری شهادت می دهد که غیر از او وجود ندارد. اما آنکه انکار کرد، مردود نیست و آنکه هستی خدای را تایید کرد ثنایش نکنند. مقصود از این نامه آن است که ترا تکلیف کنم تا فریب خداوند نخوری و از او نومید نشوی، عشق او را مشتاق نباشی، و از اینکه عاشق او نیستی، خرسند نباشی؛ در اثبات او کلمه ای بر زبان نیاوری و به نفی او متمایل مباش. زنهار که تایید توحید نکنی والسلام»حلاج، دیوان الحلاج، ص: 23
    41A Comparative Study OF the Key Philosophical Concepts in Sufism، p29به نقل از: لویزن، فراسوی ایمان و کفر، ص374
    42سنایی، حدیقه الحقیقه، ص60
    43شبستری، گلشن راز، ص89.
    44لاهیجی، مفاتیح الإعجاز فى شرح گلشن راز، ص: 199
    45عین‌القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص115
    46باخرزی، أوراد الأحباب و فصوص الآداب، ص252
    47«اى درویش! معنى مطابق کفر پوشش است، و پوشش بر دو قسم است. یک پوشش آن است که به واسطه آن پوشش خداى را نمى‏بینند و نمى‏دانند، و این کفر مبتدیان است، و این کفر مذموم است؛ دیگر پوشش آن است که به واسطه آن پوشش غیر خداى نمى‏بینند و نمى‏دانند، و این کفر منتهیان است، و این کفر محمود است. «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ». این آیت متناول هر دو کفر است. چون معنى کفر را دانستى، اکنون بدانکه معنى مطابق توحید یکى کردن است، و یکى را یکى نتوان کردن، چیزهاى بسیار را یکى توان کردن، و چیزهاى بسیار را یکى کردن به دو طریق باشد، یکى به طریق عمل و یکى به طریق علم. پس توحید دو نوع آمد، یکى توحید علمى و یکى توحید عملى.»نسفی، الإنسان الکامل، ص106
    48Islam and Cultural Change in the Middle age, p53به نقل از: لویزن، در فراسوی کفر و ایمان، ص367
    49ابن شعبه حرانی، تحف العقول، النص، ص: 57
    50البقره : 13 وَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُون‏