یکی از معدود دلائل عقلی وحدت شخصی وجود که همچنان نزد برخی خدشهناپذیر تلقی میشود، «قاعده بسیط الحقیقه» یا استدلال به «نامتناهی بودن حق تعالی» است. این قاعده دو تقریر دارد که تقریر اول به نام «برهان عدم تناهی» نیز شناخته میشود و در این مقاله همین تقریر بررسی میشود.[1]ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، اسفار الاربعه، ج2، ص372 و ج6، ص110.
فهرست
پیشینه شناسی
قاعده «بسیط الحقیقه» ریشه در اندیشههای حکمای یونان باستان و آراء فلوطین در «اثولوجیا» دارد که توسط فلاسفه اسلامی از جمله ملاصدرا بسط پیدا کرد و عرفای مسلمان برای اثبات نظریه وحدت شخصی وجود بدان استناد کردند.[2]فلوطین، اثولوجیا، ص134؛ ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، ص90 و ص103.
معنا شناسی
«بسیط» در لغت بر وزن فعیل، صفت مشبه یا صیغه مبالغه از کلمه «بسط» است. راغب اصفهانی کلمه «بسط» را به معنای «مد طلب، اخذ، ضرب و بذل و…» به کار میبرد.[3]راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ص123
«بسیط الحقیقه» در اصطلاح «به موجودی گویند که به هیچ یک از اقسام تالیف و نظم و ترکیب خارجی و ذهنی مرکب نباشد؛ نه مرکب از اجزای خارجی مانند ماده و صورت و نه عقلی مانند جنس و فصل و نه اعتباری و نه اتحادی و نه مقداری و نه انضمامی نه علمی و نه وصفی و نه اسمی و نه رسمی؛ و این گونه از موجود، در عالم وجود یکی است و واجب الوجود بالذات و من جمیع الجهات است و کل الاشیاء میباشد.»[4]ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، مجموعه رسائل فلسفی، ص18؛ ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، مشاعر، ص33.
تقریر و تبیین قاعده
اگر «بسیط الحقیقه کل الاشیاء» نباشد و چیزی از آن سلب شود، در این صورت لازم میآید ذاتش مرکب از «وجود یک شیء» و «عدم شیء دیگر»، یا بهعبارتی مرکب از وجود و عدم باشد.
برای مثال اگر گفته شود «الف» «ب» نیست، یعنی «الف» مرکب از یک جنبه وجودیِ «الف بودن» و یک جنبه عدمیِ «ب نبودن» است و این دو جنبه یکی نیستند، زیرا واحد بودن وجود و عدم لازم میآید که باطل است.
بنابراین «هر هویتی که چیزی از آن سلب شود، مرکب میشود» و عکس نقیض این قضیه چنین است: «هر غیرمرکبی (یعنی بسیط الحقیقه) هیچ وجود و کمالی از آن صحت سلب ندارد.» پس بسیط الحقیقه، کل الاشیاء است.[5]ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، اسفار الاربعه، ج6، ص110-112 و ج2، ص368.
پس میتوان گفت:
1- خداوند بسیط الحقیقه است.
2- بسیط الحقیقه مرکب از هیچ ترکیبی نمیباشد و وجود محض و صرف است.
3- بسیط الحقیقه شامل همه موجودات میشود زیرا اگر موجودی یافت شود که غیر خداست، ذات بسیط، مرکب از «وجدان آنچه دارد» و «فقدان آنچه ندارد» میشود و این منجر به محدودیت میشود، درحالیکه «بسیط الحقیقه» نامحدود است.
ملاصدرا در تقریر این برهان میگوید:
«اعلم ان واجب الوجود بسیط الحقیقه غایه البساطه و کل بسیط الحقیقه کذلک فهو کل الاشیاء، فواجب الوجود، کل الاشیاء لا یخرج عنه شیء من الاشیاء.»[6]ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، اسفار الاربعه، ج2، ص368.
ترجمه:
«واجب الوجود، بسیط حقیقی در غایت و نهایت بساطت است و هر بسیطی کل اشیاء است پس واجب الوجود کل اشیاء است و هیچ شیئی از اشیاء از او خارج نیست.»
نقد و بررسی
اما در نقد این قاعده باید به نکات ذیل اشاراه کرد:
عدم تصور ترکیب از عدم
این استدلال که «اگر بسیط الحقیقه همه اشیاء نباشد، مرکب از شیء و لا شیء خواهد بود» صحیح نیست زیرا این نظر مبتنی بر این است که اگر بسیط الحقیقه همه اشیاء نباشد، مرکب از دو حیثیت ایجاب (ثبوت شیء بسیط برای خودش) و سلب (نفی غیر از شیء بسیط) میباشد و این تصور، مستلزم خلف است.
اما باید دانست که ترکیب از شیء و لاشیء به جهت اینکه لاشیء، اساسا چیزی نیست که با وجود ترکیب شود (و هیچ نوع وجود خارجی و مصداقی برای آن نمیتوان بار کرد) یا از ترکیب آن چیزی موجود شود، هیچ تصور صحیحی ندارد و اساسا دخول نفی، در هویت وجودی، معنای محصلی ندارد.
ترکیب از وجود و عدم و نقیضین یا ترکیب از شیء و لاشیء، نه تنها بدیهی البطلان بلکه محال است. از دیدگاه خود ملاصدرا، شیئیت و وجود، مساوق یکدیگر هستند و لذا شیئیت بدون وجود، تحققی ندارد، از این رو، به دلیل شیئیت نداشتن امور عدمی، نمیتوان آنها را از وجود بسیط، سلب کرد.
نقص بودن کمالات ممکن برای واجب
درباره این بخش از استدلال که گفتهاند «اگر بسیط الحقیقه، شامل تمام اشیاء نشود، لازم میآید که فاقد برخی کمالات و اوصاف باشد و این برای او نقص خواهد بود» باید گفت:
فاقد شیء بودن برای دو موجود متفاوت، دو صورت متفاوت نیز دارد:
۱_ برای موجودات متجزی و محدود و ناقص، فاقد بودن به معنای این است که فاقد کمالاتی است که میتواند واجد آنها باشد، مثل نطق و تکلم برای انسان یا پرواز برای پرنده.
۲_ برای موجود غیر متجزی و نامحدود، فاقد بودن به معنای این است که اساسا شأنیت دارایی ندارد و قوه و استعداد در برابر او معنا ندارد. وجدان و فقدان در ذات او هیچ فرضی ندارد زیرا وجدان و فقدان، به ترکیب و تغییر میانجامد. بساطت خداوند متعال از این نوع است. لذا متکلمین میپذیرند که خداوند فاقد کمالات و ویژگیهای انسان و حیوان و جمادات و نبادات باشد زیرا اساسا کمالات این مخلوقات، برای خدا نقص محسوب میشود و اگر آنها را داشته باشد، از بساطت خارج میشود و محدود میشود.
ترکیب ذهنی و اعتباری
گفته میشود اگر بسیط الحقیقه، تمام اشیاء نباشد، از وجود و عدم ترکیب میشود و ترکیب در ذات خدا راه ندارد زیرا به نقص میانجامد و این خلف واجب الوجود است. در پاسخ گفته میشود:
ترکیب ذهنی و اعتباری، مستلزم ترکیب خارجی نیست و نه تنها در بسیط الحقیقه بلکه در همه اشیاء میتوان آن را جاری کرد. اگرچه ملاصدرا اصرار دارد هرگونه ترکیبی حتی ترکیب عقلی نیز از ذات حق دور باشد اما چنین ترکیبی ضرری به وجوب وجود حق تعالی نمیزند.
ترکیبی که در خدا راه ندارد، ترکیب حقیقی و خارجی از اجزاء امتدادی و متجزی جهان خارج است که خلف واجب الوجود است اما ترکیبی که درباره آن بحث میشود، صرفا حاصل تحلیلهای ذهنی بوده و غیر از عقل و عالم مفاهیم، در خارج راه ندارد. این ترکیب، حاصل دقت عقلی در جداسازی امور از شیء واحد است، پس اشکالی در واجب الوجود بودن خدا و بساطت او ایجاد نمیکند.
پذیرش بساطت
مبانی فلسفی و اصاله الوجود، بساطت خدا را ثابت میکند بدون اینکه مبنای وحدت شخصی وجود را بپذیرد.
توضیح بیشتر اینکه طبق مبنای فلاسفه در رابط عِلّی و معلولی خالق با مخلوقات، رابطه اشیاء خارجی با خداوند، رابطه طولی است و نه عرضی. در کمالات آنها نیز یک سنخ کمال است که با شدت بیشتری در خدا جاری بوده و با ضعف و شدت کمتری در مخلوقات جاری است و این موضوع هرگز سبب محدودیت خدا نمیشود زیرا رابطه آنها عرضی نیست.
به عبارت دیگر، ربط معلول به علت، فقط ثابت میکند که علت واجد کمالات معلول به گونهای برتر است، نه اینکه تمام کمالات معلول، در علت است و برای معلول، کمالی نیست. پس یک سنخ کمال، با دو شخص و مصداق متفاوت وجود دارد که یکی برتر و شدیدتر و دیگری ضعیفتر است و کمال نامحدود واجب، مستلزم داشتن شخص کمالات ممکنات نیست، حال که واجب، شخص کمالات مخلوقات را ندارد، به طریق اولی وجود آنها را نیز نخواهد داشت. مرحوم «محمدتقی مصباح» مینویسد: «وجود مخلوقات، منافاتی با نامتناهی بودن کمالات خالق ندارد و چنان نیست که وقتی کمالی را به مخلوقی افاضه میکند، از دستش برود و خودش فاقد آن گردد.»[7]مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج2، ص378.
گرفتار شدن در ترکیب حسی
قاعده بسیط الحقیقه دو فرض دارد:
در فرض مکان) دیگر بسیطی وجود ندارد زیرا یک وجود ذی اجزاء، همه امکنه را پر کرده و جایی برای غیر نگذاشته است و خود نیز به ترکیب در آمده است. لازمه قرار گرفتن در مکان این است که: هر جزئی از مکان در مقابل جزئی از وجود نامتناهی قرار بگیرد، یعنی مکان، ذی اجزاء است و تمکّن در مکان نیز متفرّع ذی جزء بودن است. این همان اشکالی است که علامه جعفری بدان اشاره کرده و میگوید: « صدر المتالهین… از ترکیب عقلی وحشت میکند ولی از ترکیب حسی و واقعی، که حس فقط نشان دهنده آن است بیمی به خود راه نمیدهد.»[8]جعفری، محمدتقی، تفسیر، نقد و تحلیل مثنوی، ج1، ص296.
در فرض عدم مکان) این قاعده تصویری ندارد زیرا بساطت ذات الهی، منافاتی با وجود غیر ندارد و به هیچ وجه موجب حد دار شدن او نمیشود. اگر غیری باشد، وجود غیر فقط در ظرف مکان است که سبب حد دار شدن وجود بسیط میشود. اگر وجود مجرد و بسیط، از مکان تجرید شود و بدون مکان تصوّر شود (که تصور مشکلی است) منافاتی میان وجود او و وجود غیر از او صورت نمیگیرد.
پس باید گفت خداوند متعال، نامتناهی مکانی نیست بلکه خالق مکان میباشد و قرب و بُعد مکانی در ذات الهی بیمعناست، همچنان که در روایات فراوانی، داشتن مکان از خداوند نفی شده است. علامه جعفری مینویسد: «موجودات جهان هستی نمیتوانند مکان و موقعیتی را اشغال نمایند که خدا از آن مکان و موقعیت منفی شود.»[9]جعفری، محمدتقی، شرح و نقد مثنوی، ج18، ص176.
بسیط بودن ذات الهی با وجود اغیار، منافاتی ندارد بلکه آنچه برای دوئیّت و غیریت مهم است، «وجود ما به الامتیاز» است. خداوند متعال نسبت به سوای خود، ما به الامتیاز دارد و این ضرری به بساطت ذات او وارد نمیسازد. همچنانکه خود ویژگی «بساطت»، ما به الامتیاز خداوند با موجودات است زیرا فقط او بسیط است و سایر موجودات، مرکب میباشند.
منابع و مآخذ
- ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، 1جلد، دار إحیاء الکتب العربیه، قاهره، چاپ اول، 1946م
- ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، 2جلد، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1367ق
- جعفری، محمدتقی، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی جلال الدین محمد بلخی، چاپ هفدهم، 15جلد، موسسه تدوین و نشر آثار علامه محمد تقی جعفری، تهران، 1396ش
- راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، دار الیقین، مصر، 1420ق
- فلوطین، اثولوجیا، قم، نشر بیدار، 1413ق
- مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، 1391ش
- ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، اسفار الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث، 1981م
- ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، مجموعه رسائل فلسفی، تصحیح حامد ناجی اصفهانی، حکمت، تهران، 1375ش
- ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، مشاعر، مولی، تهران، 1392ش
پاورقی ها
↑1 | ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، اسفار الاربعه، ج2، ص372 و ج6، ص110. |
---|---|
↑2 | فلوطین، اثولوجیا، ص134؛ ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، ص90 و ص103. |
↑3 | راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ص123 |
↑4 | ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، مجموعه رسائل فلسفی، ص18؛ ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، مشاعر، ص33. |
↑5 | ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، اسفار الاربعه، ج6، ص110-112 و ج2، ص368. |
↑6 | ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، اسفار الاربعه، ج2، ص368. |
↑7 | مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج2، ص378. |
↑8 | جعفری، محمدتقی، تفسیر، نقد و تحلیل مثنوی، ج1، ص296. |
↑9 | جعفری، محمدتقی، شرح و نقد مثنوی، ج18، ص176. |