برخی مدعی اند مکتب تصوف، نه تنها مخالفتی با عقل و احکام عقلانی ندارد بلکه علم «عرفان نظری» به منظور تبیین عقلانی تعالیم صوفیه پایه گذاری شده است. برای سنجش این ادعا، جایگاه و اعتبار عقل از منظر شاخصترین چهره عرفان نظری یعنی محیی الدین ابن عربی بررسی میشود.
فهرست
گونه شناسی حکم عقل دربرابر شهود
تمام علوم و دانش صوفیه، مبتنی بر تجارب عرفانی و کشف و شهودهای شخصی آنهاست. صوفیان معتقدند مکاشفه قابل سنجش با حکم عقل نیست زیرا آنها «خلاف طور عقل است». اما عدم سنجش یک امر با عقل دو صورت دارد:
- عقل گریز است)
یعنی عقل درباره آن حکم ندارد و نفیاً و اثباتا نمیتواند درباره آن حکم دهد.
- عقل ستیز است)
یعنی عقل درباره آن حکم دارد و آن را باطل و نادرست میداند.
برخی گمان میکنند تعالیم و آموزهها و مکاشفههای صوفیه، از نوع اول است، درحالیکه غالب نظریهها و شهودها از نوع دوم است. یعنی عقل، درباره آنها حکم دارد و خلاف آن را بیان میکند. ابن عربی میگوید: «و ما علموا إن لله قوه فی بعض عباده تعطی حکما خلاف ما تعطی قوه العقل فی بعض الأمور… و هذا هو المقام الخارج عن طور العقل»[1]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج2، ص523. «و ندانستند که خداوند را در برخی از بندگانش قوهای (شهود) است … ادامه پاورقی
مذمت دانشهای عقلانی
ابن عربی در همان ابتدای کتاب فتوحات مکیه، علوم را به سه نوع علم «عقل»، «احوال» و «اسرار» دسته بندی میکند و از بین این سه قسم، علم عقلی را ناکارآمد، نادرست و غیر قابل اعتناء معرفی کرده و مخاطب را به علم احوال و اسرار که از علوم شهودی میباشند، دعوت میکند.[2]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج1، ص31.
در نگاه ابن عربی، جهان به دو روی ظاهر و باطن تقسیم میشود. ظاهر جهان همین اموری است که با حواس درک میشود و علومی که از تجربه به دست میآید. اما باطن جهان، چیزی فراتر از ظاهر است که با حواس درک نمیشود. ابن عربی معتقد است عقل، تنها در حیطه علوم رسمی و ظاهر جهان کارکرد دارد اما برای درک باطن جهان، که شامل تمام مباحث الهیاتی و معنوی و دینی میشود، باید از قوه دیگری به نام شهود استفاده کرد.ابن عربی در جلد اول کتاب فتوحات مکیه عقل را دارای این استعداد میداند که از راه فکر و نظر، به وساطت حواس و امثال آن، علوم رسمی را به دست آورد. اما برای به دست آوردن علوم الهی، باید از راه کشف حرکت کند.[3]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکّیه، ج1، ص54.
استدلال و براهین عقلی
از نظر ابن عربی «استدلال و براهین نظری» به طور مطلق، حجاب راه سلوک و کشف حقیقت است و مادامی که حجاب دریده و خرق نشود، انسان به حقیقت نمیرسد؛[4]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکّیه، ج4، ص38. ادله نظری که برترین آنها برهان إنّی است چیزی درباره حق به ما نمیگویند.[5]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکّیه، ج4، ص31. شناخت حقیقت که طوری ورای عقل است آنچنان دور از دسترس عقلانیت نظری است که به اعتقاد ابن عربی نسبت شهود و ادله نظری، تعارض (فالشهود یعارض الادله النظریه)[6]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکّیه، ج4، ص31.و نسبت علم الهی و عقل تناقض است.[7]«العلم یناقض العقل» [ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکّیه، ج2، ص291.]
ابن عربی تاکید دارد که استدلال و براهین فلسفی، کلامی و عقلی، منجر به حصول معرفت و علم نمیشود و خود نیز هیچگاه برای تبیین مبانی نظری خود به سراغ استدلال نرفته است. در نگاه ابن عربی نه تنها استدلال، فاقد ارزش بوده بلکه ضد ارزش و امری گمراه کننده است که حتما باید کنار گذاشته شود.[8]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکّیه، ج3، ص140.
نامبرده در ابتدای فتوحات مکیه درباره ترک استدلال و عقائد استدلالی میگوید:
«چه بسیار میپنداشتم در این کتاب، فصلی را به عقائد استدلالی اختصاص دهم، سپس دیدم اشتغال به بحث و استدلال موجب تشغیب (در فتنه افتادن) فرد مستعد میشود، پس به راستی اگر شخص با استعداد خود را به خلوت و ذکر ملتزم سازد و فکرش را از هرآنچه جز اوست منصرف دارد و به درگاه خداوند عاجزانه التجا کند، خداوند تعالی نوری به قلب او میتاباند و عطا میکند به او علوم و اسرار الهی و معارف ربانی که خضر علیه السلام را بدان اختصاص داد و ثنا گفت و فرمود: بندهای از بندگان ما که از جانب خود رحمتی به او بخشیدیم و از نزد خود دانشی به او آموختیم، همچنین فرمود: و پرهیزگار باشید و خداوند شما را میآموزاند.»[9]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکّیه، ج1، ص138.
لزوم ترک عقل و رجوع به حیوانیت
ابن عربی در نامه به فخر رازی پیرامون به لزوم ترک تفکر و عقلانیت در مسائل دینی و کلامی و عرفانی مینویسد:
«و اعلم ان اهل الأفکار اذا بلغوا فیها الغایه القصوی اداهم فکرهم الی حال المقلد المصمم فان الأمر اعظم من ان یقف فیه الفکر فما دام الفکر موجودا فمن المحال ان یطمئن و یسکن فللعقول حد تقف عنده من حیث قوتها فی التصرف الفکری و لها صفه القبول لما یهبه اللّه تعالی»[10]ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، رساله فی سؤال إسماعیل بن سودکین، ص2.
ابن عربی تصریح دارد که حقیقت توحید، با عقل درک نمیشود و برای این منظور لازم است عقل را زیر پا گذاشت:
«یا عقل… و من المحال أن نصدقک و نکذب ربک»[11]ترجمه: «ای عقل… محال است که تو را تصدیق کرده و خدا را تکذیب کنم.» [ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکّیه، … ادامه پاورقی
«فلینزل عن حکم عقله إلی شهوته، و یکون حیواناً مطلقاً حتی یکشِفَ ما تکشفه»[12]ترجمه: «هرکس مایل باشد بر حکمت الیاسی آگاهی پیدا کند باید حکم عقل را کنار بگذارد و حکم شهوت را بپذیرد و حیوان … ادامه پاورقی
همچنین برای دریافت حقایق شهودی و قلبی، لازم است که انسان عقل و تفکر را متوقف و خالی کند:
«فإن الحق تعالی الذی نأخذ العلوم عنه یخلو القلب عن الفکر و الاستعداد لقبول الواردات»[13]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکّیه، ج1، ص56.
لوزم ترک عقل برای فهم دین
ابن عربی در باب سیصد و هشتاد و دوم فتوحات مکیه میگوید غوامض و مشکلات شریعت، تنها با کنار گذاشتن عقل و پناه بردن به معرفت شهودی است:
«…من أراد الدخول إلی فهم غوامض الشریعه و حل مشکلات علوم التوحید فلیترک کل ما یحکم به عقله و رأیه و یقدم بین یدیه شرع ربه و یقول لعقله إن نازعه إنما أنت عبد مثلی فکیف أترک ما نسبه الحق تعالی إلی نفسه من آیات الصفات مثلا لعجزک أنت عن تعقله مع أنک قاصر عن معرفه نفسک فکیف بمعرفه ربک و لو أنک ألزمت نفسک الإنصاف للزمت حکم الإیمان و التلقی و جعلت النظر و الاستدلال فی ما أخبر به ربک عز و جل و أطال فی ذلک»[14]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج3، ص515.
علت عقل گریزی
ابن عربی علت رها کردن معرفت عقلانی را در دو موضوع میداند:
الف) کثرت خطا و اشتباه در معارف عقلانی؛ درحالیکه معرفت شهودی هیچگاه گفتار خطا و غلط نمیشود:
«برای عقل در تحصیل علوم رسمی از راه حواس و استدلال، اجمال و ابهام و امکان خطا و انحراف وجود دارد و به همین دلیل احکامش از یقین برتری که جای هیچ گونه تردید در ان نباشد بهره مند نیست. اما معلوماتی که به وسیله کشف و موهبت به دست آید، معلوماتی خواهند بود روشن و مفصل، که عقل درباره آنها از اطمینان و یقین قاطعی برخوردار خواهد بود»[15]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکّیه، ج۱، ص56.
ب) محدود بودن مدرکات عقلانی؛
انسان با قوه وهم و خیال است که میتواند به هر نوع معرفتی دست یابد بر خلاف قوه عقل که محدود بوده و شعاع ناچیزی را روشن میسازد. لذا ابن عربی قوه وهم را بر عقل ترجیح میدهد: «و لذلک کانت الأوهام أقوی سلطاناً فی هذه النشأه من العقول… فالوهم هو السلطان الأعظم فی هذه الصوره الکامله الإنسانیه»[16]ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، ج1، ص181.
یکی از تعابیر مشهور صوفیه برای نشان دادن محدودیت مدرکات عقلانی نسبت به قوه خیال و شهود، عبارت «طوری ورای طور عقل» است که برای دریافتهای شهودی مخالفِ عقل به کار میرود. ابن عربی ضمن اشاره به محدویت قوه عقل و لزوم زیرپا گذاشتن حکم آن در مسائل الهیاتی همین تعبیر را به کار برده و میگوید:
«خدای را در بعضی از بندگان قوتی هست که حکمی را میبخشد خلاف آنچه قوه عقل در بعضی از امور است و موافق بعضی امور دیگر این مقامی است که از طور عقل بیرون است، پس عقل توان ادراک آن را ندارد و بدان ایمان نمیآورد مگر آنکه با او، این قوه (شهود) در شخص باشد، در ان صورت قصورش را میفهمد و میداند که درست است، زیرا قوا، بعضی بر بعضی دیگر برتری دارند و به حسب حقائق شان که خداوند بر آنها پدیدشان آورده است اقتضا ندارد بنایراین اگر بر قوه شنوایی حکم بینای عارض شود، محال مینماید و بینایی هم همینطور… هرکس که حکم ارادهای که مصطلح نزد اهل الله است برایش درست شد، تمام این مقامات و مراتب را از راه کش فخواهد دانست و صورت غلط و اشتباه در اشیاء خواهد شناخت…بنابراین رسولان و اولیاء همان حکمای حقیقی اند»»[17]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج2، ص522.
ج) مخالفت عقل با شهود
علت اصلی مذمت عقل گرایی در مکتب ابن عربی، تضاد مکاشفات و آموزههای برخواسته از شهود با احکام بدیهی عقل است. یکی از صوفیان معاصر مینویسد: «مستند شیخ (ابن عربی) در وحدت وجود، کشف صحیح و ذوق صریح است نه دلیل عقلی یا مقدّمات نقلی…این معنی را با قوای عقلانی نمیتوان ادراک نمود، بلکه باید با مشاهدات کشفیه آن را دریافت نمود نه با گفتگوهای بحثی و مناظرات عقلی»[18]طهرانی، سیدمحمدحسین، روح مجرد، ص380.
شهید مطهری در این رابطه میگوید:
«عارف میخواهد بگوید که اگر کسی خیال کند از راه حکمت و فلسفه که راه عقل و فکر است انسان به آن هدف خودش که پی بردن به رمز و راز هستی است میرسد اشتباه میکند، راه عشق را باید طی کند که راه عرفان و سلوک است. در راه عقل، انسان خودش یک جا ایستاده فکرش میخواهد کار کند، در راه عشق انسان به تمام وجودش به سوی او پرواز میکند»[19]مطهری، مرتضی، عرفان حافظ(مجموعه آثار شهید مطهری)، ص418.
اقسام استحاله
امور محال یا ممتنع را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
- محال ذاتی: امری است که در ذات خویش بدون آنکه پای امر دیگری در میان باشد محال و ناشدنی است مانند اجتماع یا ارتقاع نقیضین که از روشنترین مصادیق محال ذاتی است.
- محال وقوعی: امری است که فی حد نفسه و با نظر به ذات آن محال نیست ولی وقوع آن مستلزم محال ذاتی است مانند وجود معلول بدون علت که محال وقوعی است، زیرا تحقق آن مستلزم تناقض خواهد بود چون باید در یک آن، یک شیء (معلول) هم به علت نیاز داشته باشد (چون معلول است) و هم نیاز نداشته باشد (بنابر فرض) و اجتماع نیاز و عدم نیاز، اجتماع نقیضین است. محال ذاتی و محال وقوعی را «محال عقلی» نیز میگویند.
- محال عادی: امری است که وقوع آن با نظر به قوانین شناخته شده طبیعت ناممکن است لیکن تحقق آن نه ذاتاً ممتنع است و نه مستلزم محال ذاتی است.
غالب دانشمندان، فلاسفه، فقها و حکمای شیعه معتقدند قدرت خداوند به محال ذاتی تعلق نمیگیرد و اساسا سوال پرسیدن درباره قادر بودن خدا بر انجام محال، نادرست است. مانند جای دادن یک تخم مرغ در کره زمین یا مانند رد شدن شتر از سوراخ سوزن، بدون اینکه شتر کوچک و سوراخ سوزن بزرگ شود.
در قرآن کریم نیز این مسئله مفروض قرار گرفته شده است. در آیه 40 سوره اعراف خداوند متعال میفرماید کفار مستکبر، هرگز وارد بهشت نخواهند شد مگر اینکه شتر از سوراخ سوزن عبور کند[20]الأعراف: 40.
پذیرش استحاله عقلی در تصوف
اما اشاعره و صوفیه (به ویژه ابن عربی) معتقدند قدرت خداوند به محال عقلی هم تعلق میگیرد.[21]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج2، ص686.در نظام خداشناسی و هستی شناسی ابن عربی، چیزی غیر از خدا وجود ندارد و هرچه در عالم دیده میشود مظهر اسما و صفات الهی است و چون به نسبت امر الهی، امر محالی وجود ندارد اساسا مسئلهای به نام محال عقلی وجود نداشته و هر امر محالی، ممکن است. ابن عربی درباره پذیرش استحاله عقلی به نسبت امر الهی میگوید:
«أما بعد فإن للعقول حدا تقف عنده من حیث ما هی مفکره لا من حیث ما هی قابله فنقول فی الأمر الذی یستحیل عقلا قد لا یستحیل نسبه إلهیه کما نقول فیما یجوز عقلا قد یستحیل نسبه إلهیه»[22]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکّیه، ج۱، ص41.
انکار قاعده تناقض و اصالت واقعیت
در دیدگاه ابن عربی، چندی از قواعد بدیهی عقلانی انکار میشوند، «قاعده اصالت واقعیت»، به معنای بداهت حقیقت داشتن انسان و مدرکات اوست. «قاعده استحاله اجتماع نقیضین یا اصل امتناع تناقض» به این معناست که یک گزاره نمیتواند هم اثبات شود و هم انکار. به عبات دیگر، یک گزاره نمیتواند هم درست باشد و هم نادرست. قاعده استحاله ارتفاع نقیضین یا اصل طرد شق ثالث نیز یعنی یک گزاره نمیتواند هم اثبات نشود و هم رد نشود.
شهید مطری درباره این قاعده میگوید:
«اصل امتناع تناقض و اصل اثبات واقعیت دو اصل متعارف عمدهای است که مورد استفاده استدلالات و براهین فلسفی قرار میگیرد. در حقیقت این دو اصل به منزله دو بال اصلی است که سیر و پرواز فلسفی قوه عاقله را در صحنه پهناور هستی میسر میسازد.»[23]مطهری، مرتضی، مجموعه آثار ج6، ص484.
«لازمه نظریه عرفا این است که هیچ گونه کثرتی در متن واقعیت نباشد از نظر فلاسفه این نظر قابل قبول نیست زیرا همان طور که بالبداهه میدانیم واقعیتی هست و جهان بر خلاف نظر سوفسطائیان پوچ نیست، میدانیم واقعیت دارای نوعی کثرت است.»[24]مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج5، ص219.
ابن عربی تصریح دارد که مبانی و آموزههای توحیدی صوفیه، منجر به پذیرش «اجتماع متناقضین و متضادین» میگردد! او همچون متالهان مسیحی، ندای «اوّل ایمان بیاور تا بعد بفهمی» سر میدهد و طور شهود را ورای طور عقل میخواند.[25]ترجمه عبارت ابن عربی چنین است: «اینجا مقام دیگری است که فوق فکر است، که خداوند به بندهاش علم به امور مختلف … ادامه پاورقی ابن عربی در عین متناقض خواندن دیدگاه توحیدی خود، ایمان آوردن به آن را واجب میشمارد و میگوید:
«فانظر ما أعجب هذا الأمر مع ما یتضمنه من التناقض المحقق و الایمان بالطریقتین المتناقضتین فیه واجب و الاطلاع علیه من باب الکشف مع وجود الایمان به تأیید عظیم.»[26]ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج2، ص635.
داود قیصری میگوید:
«فما فی الوجود إلا ذاته تعالی الظاهره فی صوره بالعلیه و فی أخری بالمعلولیه.- بل الذات حال ظهورها بالعلیه ظاهره فیها بالمعلولیه لما هو معلول لها. فإنها فی حاله واحده متصفه بالضدین و جامعه للنقیضین»[27]قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، ص1073.
یکی از پیروان معاصر مکتب ابن عربی هم میگوید:
«خلاصه سخن اینکه در عقل نظری شی واحد یعنی عین ذات خارجی در صورتی که علت است معلول نمیشود. ولی در این نظر فوق حکم عقلی که حکم کشف و شهود است این است که ذات، مجمع اضداد و متصف به ضدین و جامع نقیضین است… که هم علت است و هم معلول.»[28]حسن زاده آملی، حسن، ممد الهمم، ص493.
این درحالیست که اصل تناقض در بین اندیشمندان علوم مختلف به عنوان «ام القضایا[29]شهید مطهری در این رابطه میگوید: اصل امتناع تناقض و اصل اثبات واقعیت دو اصل متعارف عمدهای است که مورد … ادامه پاورقی» نام گرفته زیرا نه تنها مسائل منطقی، بلکه قضایای تمامی علوم و دانشهای بشری، مبنی بر پذیرش این اصل بدیهی و اولی است. اصل استحاله اجتماع و ارتفاع نقیضین، زیر بنای همهاندیشههای انسان محسوب میگردد به طوری که اگر خراب شود، دیگر نه خدا و نه واقعیت و نه هیچ اصلی قابل اثبات نمیباشد.[30]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج3، ص21.
به عنوان مثال، بزرگ بودن کل نسبت به جزء از جمله اموری است که هر عقل فطری آن را درک میکند و خداوند متعال نیز برای بیان محال بودن ورود کفار به بهشت از چنین مسالهای بهره جسته و میفرماید: إِنَّ الَّذینَ کذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ وَ لا یدْخُلُونَ الْجَنَّهَ حَتَّی یلِجَ الْجَمَلُ فی سَمِّ الْخِیاطِ وَ کذلِک نَجْزِی الْمُجْرِمین.[31]الأعراف: 40.
اما نکته جالب اینجاست که ابن عربی دقیقا به همان تشبیه قرآن کریم درباره مفروض گرفتن استحاله عقلی اشاره کرده و کاملا برخلاف آن را بیان میکند و میگوید خدا قادر بر این است که شتر را از سوراخ سوزن عبور دهد:
«أن اللَّه قادر علی المحال العقلی کإدخال الجَمَل فی سَمِّ الخیاط مع بقاء هذا علی صِغره و هذا علی کبره و یشاهد من هذا المنزل المقام الذی وراء طور العقل»[32]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج3، ص21.
ترجمه: «خدا بر محال عقلی قادر است مانند داخل کردن یک شتر در سوراخ سوزن درحالیکه شتر به بزرگی و سوراخ سوزن به کوچکی خود باقی بمانند و این منزلی است که ورای طور عقل میباشد.»
مخالفت وحی با عقل
ارتباط وحی و تعالیم اسلام با عقل از دیگر نکاتی است که ابن عربی بدان اشاره میکند. قرآن کریم در آیات متعددی، مردم را دعوت به عقلانیت و سنجش سخنان خود با تفکر و تعقل میکند و نه تنها تنافی بین وحی و عقل قائل نمیشود بلکه این دو را تالی تلو همدیگر میخواند اما ابن عربی معتقد است حکم وحی، با حکم عقل در تضاد است[33]قال و هکذا رأیت سیرتهم فی کل أمر لا یقوم به إلا واحد لکن له وزعه و أهل هذه الأرض أعرف الناس بالله و کل ما أحاله … ادامه پاورقی
او در سخنان دیگری مدعی میشود که اموری که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله درباره خداوند و در مقام معرفی حضرت حق بیان شده است از نظر حکم عقلی محال است «کان الدلیل العقلی یحیلها»[34]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، (عثمان یحیی)، ج4، ص314.
همچنین از ابوسعید خراز نقل میکند که خدا را با جمع بین ضدین شناخته است:
«و من هذا الباب، أیضا، قال أبو سعید الخراز: «ما عرفت اللَّه إلا بجمعه بین الضدین» ثم تلا: (هو الأول و الاخر و الظاهر و الباطن)- یرید من وجه واحد، لا من نسب مختلفه کما یراه أهل النظر من علماء الإسلام»[35]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج1، ص184.
مخالفت معیارهای عقلی و فقهی با شهود
ابن عربی اشاره دارد که ملاکها و موازین موجود در علم فقه و علوم عقلی، سخنان اهل شهود را باطل میکند:
«فمن تقدمه العلم بما ذکرناه فبعید إن یحصل له من العلم اللدنی الإلهی ما یحصل للأمی منا الذی ما تقدمه ما ذکرناه فإن الموازین العقلیه و ظواهر الموازین الاجتهادیه فی الفقهاء ترد کثیرا مما ذکرناه إذ کان الأمر جله و معظمه فوق طور العقل و میزانه لا یعمل هنالک و فوق میزان المجتهدین من الفقهاء لا فوق الفقه فإن ذلک عین الفقه الصحیح و العلم الصریح و فی قصه موسی و الخضر دلیل قوی علی ما ذکرناه»[36]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج2، ص644.
(ترجمه: بعید است آنچه شخ امی از علم لدنی الهی به دست میآورد، برای کسی فراهم گردد که از پیش آنچه را یاد کردیم، میداند، زیرا معیارهای عقلی و ظواهر معیاریهای اجتهادی رایج میان فقها، بسیاری از آنچه یاد کردیم را باطل میشمارد، و این به سبب آن است که بخش عمده این معار، بالاتر از طور عقل است و میزان عقل در آن حوزه کارایی ندارد… داستان خضر و موسی دلیل قوی بر آنچه ما ذکر کردیم وجود دارد.)
او به متکلمین و فقها و کسانی که قصد دارند با موازین عقلانی و تفکر خود، امور شهودی را مورد سنجش قرار دهند اینگونه حمله میکند:
«و جاء هذا الفقیه و المتکلم إلی الحضره الإلهیه بمیزانهما لیزنوا علی اللَّه و ما عرفوا إن اللَّه تعالی ما أعطاهم تلک الموازین إلا لیزنوا بها لله لا علی اللَّه فحرموا الأدب و من حرم الأدب عوقب بالجهل بالعلم اللدنی الفتحی»[37]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج2، ص645.
این متکلم و فقیه با معیارهای خود، به حضرت الهی میآیند تا این معیار را بر خداوند به کار برند، و ندانستند که خدا، این معیارها را به آنان داده تا آن را برای خدا به کار برند نه بر خدا، در نتیجه از ادب محروم شدند و هرکس از ادب محرم شود کیفرش بیبهره ماندن از معرفت لدنی فتحی است.
«و لما وزن المتکلم بمیزان عقله ما هو خارج عن العقل لکونه وراء طوره و هو النسب الإلهیه لم یقبله میزانه و رمی به و کفر به و تخیل أنه ما ثم حق إلا ما دخل فی میزانه و المجتهد الفقیه وزن حکم الشرع بمیزان نظره»[38]ترجمه: «چون متکلم با معیار عقل، چیزی را سنجید که بیرون از حوزه ادراک عقل است (زیرا ورای طور عقل میباشد و این … ادامه پاورقی
دعوت به سوفسطی شدن
ابن عربی در راستای انکار قاعده اصالت واقعیت، راه و بینش سوفسطائیان را مسئله معرفت و شناخت را تصدیق کرده و تاکید میکند:
«هذا لا قائل به الا من اشهد هذا المشهد فالفیلسوف یرمی به و اصحاب ادله العقول کلهم یرمون به و اهل الظاهر لا یقولون به… و لا یقرب من هذا المشهد الا السوفسطائیه»[39]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج3، ص525.
دیگر پیروان مکتب ابن عربی نیز بعدها به لزوم سوفسطی شدن تصریح کردهاند. یکی از همین معاصرین میگوید:
«از آنجا که حقایق هستی بیمنتها است پس فهم حقایق اشیاء نیز بیمنتها بوده و همچنان ادامه دارد. یا نباید الف را به زبان آورد همچون سوفسطائیها که اصلا قائل به موجود بودن خود نیستند، و یا این که به محض اقرار نمودن بدان باید آن را ادامه داد. و چه راحت است که از همان ابتدا سوفسطی بشویم و بگوییم اصلا الفی نداریم. و چه عجیب است که بالاخره همه ما در این مسیر باید سوفسطی شویم و بگوییم نه ما هستیم و نه دیگران هستند. فقط خداست و خدا. حرف اول و آخر خدا است، و خدا است دارد خدایی میکند. از آن به بعد دیگر انسان هیچ نگرانی ندارد و راحت میشود.»[40]صمدی آملی، داود، شرح نهایه الحکمه، ص110.
عبد الرحمن جامی نیز در کتاب نقد النصوص این شعر معروف سوفسطائیها را نقل میکند:
کلما فی الکون وهم او خیال****او عکوس فی المرایا او ظلال[41]جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص181.
عجز عقل از معرفت الله
از آنجایی که معرفت شناسی و روش شناخت در تصوف، مبتنی بر کشف و شهود است. علم و معرفت به خدا نیز شهودی است و نه با عقل و نقل. ابن عربی مینویسد:
«علم علما به خداوند علمی است که عقلها به نیروی افکارشان، و لو صحیح و درست باشند به آن راه نمییابند، که آن ورای طور عقل است و از جانب خود حق است»[42]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج2، ص114.
ابن عربی در یکی از تعابیر خود، معرفت نسبت به خداوند و صفات او را به دو طریق ممکن میداند:
راه اول، راه استدلال و فکر است. این راه از یکسو در معرض خطا است و شک و شبهه در آن راه دارد؛ و از سوی دیگر، عقل هرگز نمیتواند از شاهد به غایب استدلال معتبری داشته باشد. فکر از راه دلیل و برهان به خدا نمیرسد؛ بلکه فقط میداند که او هست.[43]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج۱، ص۹۲.
راه دوم، راه کشف است که علم حاصل از آن، ضروری میباشد. این علم هرگز در معرض شک و شبهه نیست و همواره راهی روشن، سالم و مورد وثوق میباشد.[44]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج۱، ص۳۱۹.
ابن عربی عقل را از راه وصول حقیقی به معارف الهی عاجز و محروم دیده و در عین حال، راه را برای نیل به معرفت راستین تنها از طریق اراده، فتوح مکاشفه و تعلیم الهی ممکن میداند و میگوید:
«اراده، قصد خاصی است که انسان به وسیله آن خداوند را از راه فتوح مکاشفه نه از طریق عقل و برهان و مباحثه میشناسد و اینگونه شناسایی و معرفت ذوقی، از طریق تعلیم الهی حاصل میشود»[45]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج2، ص522.
معرفت سلبی عقل
ابن عربی به صورت کلی معرفت عقلانی به خدا را سلبی و تنزیهی محض میداند و تاکید دارد که شناخت تنزیهی و سلبی محض نسبت به خدا، شناختی ناقص و نادرست است.[46]ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، ج1، ص70. ابن عربی در این مقام، قول بو یزید بسطامی را نقل میکند و میپذیرد که: «فلا حجاب بین اللّه و عبده اعظم من نظره الی نفسه و أخذه العلم عن فکره و نظره، و ان وافق العلم. فالأخذ عن اللّه أشرف» میان خدا و بندهاش، پردهای بزرگتر از این نیست که او به خود نظر کند علم را از فکر و نظرش بگیرد، و اگرچه موافق باشد. پس أخذ از خداوند أشرف است.[47]ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج1، ص94، 95.
جایگاه عقل در عرفان نظری
داود قیصری اشاره دارد که اگر در عرفان نظری به ادله عقلانی تمسک میشود، از جهت معتبر دانستن عقل نیست بلکه از باب احتجاج با خصم و محاجه با اهل عقول است:
«هذا العلم و ان کان کشفیا ذوقیا لا یحظی منه الا صاحب الوجد و الوجود و اهل العیان و الشهود، لکن لما رأیت ان اهل العلم الظاهر یظنون ان هذا العلم لیس له اصل یبتنی علیه و لا حاصل توقف لدیه، بل تخیلات شعریه و طامات ذکریه لا برهان لاهله علیها، و مجرد دعوی المکاشفه لا یوجب الاهتداء الیها بینت موضوع هذا الفن و مسائله و مبادیه»[48]قیصری، داود، رسائل قیصری، ص 7.
منابع و مآخذ
- ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، 2جلد، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1367ق
- ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، 3 جلد، دار المحجه البیضاء، بیروت، چاپ اول، 1421ق
- ابنعربی، محیی الدین، «التدبیرات الالهیه»، همراه انشاء الدوائر، به کوشش نیبرگ، لیدن، ۱۳۳۶ق
- ابنعربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، به کوشش عثمان یحیی، چ قاهره، ۱۳۹۲-۱۴۱۰ق/ ۱۹۷۲-۱۹۹۰م
- ابنعربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، چاپ اول، بیروت، دار الصادر، بیتا
- ابنعربی، محیی الدین، فصوص الحکم، قاهره، نشر دار احیاء الکتب العربیه، 1946م
- جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، تصحیح جلال الدین آشتیانی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1 جلد، چاپ دوم، تهران، 1370ش
- جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص، به کوشش ویلیام چیتیک، تهران، ۱۳۷۰ش
- جندی، مؤیدالدین، نفحه الروح و تحفه الفتوح، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۲ش
- حسن زاده آملی، حسن، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران، 1378ش
- صمدی آملی، داود، شرح نهایه الحکمه علامه طباطبایی، الف لام میم، قم، 1389ش
- طهرانی، سید محمد حسین، روح مجرد، 1جلد، انتشارات علامه طباطبایی، مشهد، 1429ق
- قیصری، داود، رساله فی التوحید و النبوه و الولایه (رسائل قیصری)، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، چاپ دوم، 1381ش
- قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، قم، انتشارات بیدار، ۱۳۷۰ش
- مطهری، مرتضی، عرفان (مجموعه آثار شهید مطهری)، انتشارات صدرا، 1377ش
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، صدرا، چاپ پانزدهم، 1390ش
پاورقی ها
↑1 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج2، ص523. «و ندانستند که خداوند را در برخی از بندگانش قوهای (شهود) است که در برخی امور، حکمش با آنچه قوه عقل حکم میکند مخالفت است و این همان مقام است که از طور عقل خارج میباشد.». |
---|---|
↑2 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج1، ص31. |
↑3 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکّیه، ج1، ص54. |
↑4 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکّیه، ج4، ص38. |
↑5 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکّیه، ج4، ص31. |
↑6 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکّیه، ج4، ص31. |
↑7 | «العلم یناقض العقل» [ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکّیه، ج2، ص291.] |
↑8 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکّیه، ج3، ص140. |
↑9 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکّیه، ج1، ص138. |
↑10 | ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، رساله فی سؤال إسماعیل بن سودکین، ص2. |
↑11 | ترجمه: «ای عقل… محال است که تو را تصدیق کرده و خدا را تکذیب کنم.» [ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکّیه، ج3، ص515.] |
↑12 | ترجمه: «هرکس مایل باشد بر حکمت الیاسی آگاهی پیدا کند باید حکم عقل را کنار بگذارد و حکم شهوت را بپذیرد و حیوان مطلق شود تا آن حقایق را کشف کند.» [ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، ج1، ص186.] |
↑13 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکّیه، ج1، ص56. |
↑14 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج3، ص515. |
↑15 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکّیه، ج۱، ص56. |
↑16 | ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، ج1، ص181. |
↑17 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج2، ص522. |
↑18 | طهرانی، سیدمحمدحسین، روح مجرد، ص380. |
↑19 | مطهری، مرتضی، عرفان حافظ(مجموعه آثار شهید مطهری)، ص418. |
↑20 | الأعراف: 40. |
↑21 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج2، ص686. |
↑22 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکّیه، ج۱، ص41. |
↑23 | مطهری، مرتضی، مجموعه آثار ج6، ص484. |
↑24 | مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج5، ص219. |
↑25 | ترجمه عبارت ابن عربی چنین است: «اینجا مقام دیگری است که فوق فکر است، که خداوند به بندهاش علم به امور مختلف عطا میکند، برخی از آنها را ممکن است از حیث فکر دریابد، و برخی از آنها را فکر جائز میداند و اگرچه عقل از راه فکر به آنها نمیرسد، و بعضی را فکر جائز میداند، امّا شناسایی و وصول به آن از طریق فکر محال مینماید، و بالاخره بعضی از آن امور را فکر اصلا محال میشمارد و عقل نیز آن را به عنوان امری مستحیل از فکر میپذیرد، و از اثبات امکانش فرومیماند. ولی چون عقل مورد رحمت الهی قرار گیرد، خداوند علم به این گونه امور را به وی موهبت میفرماید و او آن را به عنوان واقعهای صحیح و غیر مستحیل پذیرا میشود ولی از حیث فکری همچنان محال و ناممکن مینماید.» [ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج2، ص114؛ ج1، ص92؛ ابن عربی، محیی الدین، رسائل ابن عربی، ج2، (کتاب المسائل)، ص2]. |
↑26 | ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج2، ص635. |
↑27 | قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، ص1073. |
↑28 | حسن زاده آملی، حسن، ممد الهمم، ص493. |
↑29 | شهید مطهری در این رابطه میگوید: اصل امتناع تناقض و اصل اثبات واقعیت دو اصل متعارف عمدهای است که مورد استفاده استدلالات و براهین فلسفی قرار میگیرد. در حقیقت این دو اصل به منزله دو بال اصلی است که سیر و پرواز فلسفی قوه عاقله را در صحنه پهناور هستی میسر میسازد. [مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج6، ص 484.] |
↑30 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج3، ص21. |
↑31 | الأعراف: 40. |
↑32 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج3، ص21. |
↑33 | قال و هکذا رأیت سیرتهم فی کل أمر لا یقوم به إلا واحد لکن له وزعه و أهل هذه الأرض أعرف الناس بالله و کل ما أحاله العقل بدلیله عندنا وجدناه فی هذه الأرض ممکنا قد وقع و إن اللَّه علی کل شیء قدیر فعلمنا إن العقول قاصره و إن اللَّه قادر علی جمع الضدین و وجود الجسم فی مکانین و قیام العرض بنفسه و انتقاله و قیام المعنی بالمعنی و کل حدیث و آیه وردت عندنا مما صرفها العقل عن ظاهرها وجدناها علی ظاهرها فی هذه الأرض و کل جسد یتشکل فیه الروحانی من ملک و جن و کل صوره یری الإنسان فیها نفسه فی النوم فمن أجساد هذه الأرض لها من هذه الأرض موضع مخصوص و لهم رقائق ممتده إلی جمیع العالم…. [ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج1، ص130 و ج2، ص476.] |
↑34 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، (عثمان یحیی)، ج4، ص314. |
↑35 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج1، ص184. |
↑36 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج2، ص644. |
↑37 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج2، ص645. |
↑38 | ترجمه: «چون متکلم با معیار عقل، چیزی را سنجید که بیرون از حوزه ادراک عقل است (زیرا ورای طور عقل میباشد و این حوزه همان حوزه اوصاف و نسبتهای الهی است) معیار او آن را نپذیرفته، کنارش نهاد و بدان کفر ورزید و گمان برد که حقی وجود ندارد مگر آنچه در میزان او داخل میشود.» [ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج2، ص646.] |
↑39 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج3، ص525. |
↑40 | صمدی آملی، داود، شرح نهایه الحکمه، ص110. |
↑41 | جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص181. |
↑42 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج2، ص114. |
↑43 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج۱، ص۹۲. |
↑44 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج۱، ص۳۱۹. |
↑45 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج2، ص522. |
↑46 | ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، ج1، ص70. |
↑47 | ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج1، ص94، 95. |
↑48 | قیصری، داود، رسائل قیصری، ص 7. |