پرش به محتوا
خانه » سلاسل و طریقت‌ها » تمایزهای تصوف خراسان و بغداد

تمایزهای تصوف خراسان و بغداد

    پیشینه تصوف خراسان و بغداد

    «صَحو» در لغت به معنای بیداری و هوشیاری و «سُکر» به معنای مستی و مدهوشی است.[1].ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج‏4، ص: 372. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج‏3، ص335  وجه تسمیه صوفیان بدین عناوین، غلبه هر کدام از حالت های «هوشیاری» یا «مدهوشی» در شخصیت و سلوک عرفانی آنهاست.

    مکتب صحو و سکر پایه گذار واحدی ندارد بلکه مجموعه تعالیم چندی از مشایخ بزرگ صوفه در قرن دوم تا چهارم ساختار و کلیت این جریان را شکل بخشید. صوفیان مکتب سکر به رهبری اشخاصی همچون «ابوالحسین نوری»، «بایزید بسطامی» و «حلاج» و «شِبلی» (و بعدها ابوسعید ابوالخیر، عین القضات همدانی و روزبهان بقلی) و صوفیان مکتب صحو یا تصوف بغداد، توسط چهره هایی مثل «حارث محاسبی» و «سهل تستری» و «جنید بغدادی»، «قشیری» و «هجویری» پایه گذاری و رواج داده شد.

    دو مکتب اصلی جریان تصوف که از همان قرون نخستین شکل گرفته و پیروانش نیز همواره به تقابل با همدیگر دامن می زدند را سُکر (مکتب خراسان) و صحو (مکتب بغداد) نام گذاری کرده اند. بعدها هر مکتب و طریقت دیگری که در دل تصوف پدید آمد، به نوعی زیر مجموعه یکی از این مکاتب دو مکتب قرار می گرفت مثلا تصوف مکتب اندلس که در قرن سوم و چهارم شکل گرفت را صحوی دانسته و تصوف چشتیه شبه قاره را متعلق به مکتب سکر و خراسان نامیدند یا طریقت قادریه را اهل سکر دانسته و نقشبندیان را اهل صحو. به عبارت دیگر، مکتب «سکر» و «صحو»، جهت گیری کلی اندیشه های فرق و مکاتب صوفیه را مشخص کرد.

    جلال الدین همائی آورده است: «تصوّف اسلامى رشته‏ها و سلسله‏هاى مختلف متنوع دارد … اما از یک نظر مى‏توان جمیع طوایف و فرق صوفیه را بدو قسم کلى تقسیم کرد؛ یکى اهل زهد و ریاضت و عبادت و ذکر و فکر؛ دیگر اهل وجد و حال و رقص و سماع.»[2]همایی، جلال الدین، مولوی چه می گوید؟، ج2، ص591

    تمایزهای تصوف خراسان و بغداد

    اما مهم ترین وجوه تفاوت این دو مکتب موارد زیر است:

    1. صوفیان شرق و مکتب خراسان (سکر)، بیشتر اهل عمل و کنش هستند تا نظر و اندیشه ورزی. آنها «مشاهده» را بر «مجاهده» ترجیح می دهند اما صوفیان مکتب صحو، بالعکس.
    2. پیش فرض های ماوراءالطبیعی و ما بعد الطبیعی صوفیان مکتب صحو بیشتر از صوفیان مکتب سکر می باشد و صحویان آن جهانی تر هستند و سکریان، این جهانی تر.

    3.از منظر صحویان، «جهان شناسی» مهم تر از «جان شناسی» است اما برای سکریان این قضیه بالعکس است.

    4.علوم خفیه و غریبه در میراث فرهنگی و عقیدتی صوفیان صحو جایگاه مهمی دارد اما این علوم در نگاه سکریان جایگاهی ندارد و در آثار آنها به ندرت دیده می شود بلکه حتی تخطئه این علوم هم قابل رویت است.

    5.به دلیل اینکه الهیات مابعد الطبیعه صوفیان سکر نحیف و ناچیز است، استدلال و دلیل تراشی در آثار آنها دیده نمی شود اما صحویان به دلیل اینکه یک نظام الهیات عظیمی برساخته اند، به دلیل تراشی افتاده و حجم بسیاری از آیات و روایات را برای افکار او تاویل و توجیه کرده اند.

    6.سکوت، صمت، خاموشی و رازداری در عرفان شرق جهان اسلام و سکریان، اهمیتی بسیار دارد اما در نگاه صوفیان صحو، رازمگویی وجود ندارد و هرچه دیده اند و چشیده اند را شرح داده و بسط کرده اند و این مسئله سبب شده است که به مخالفت صریح با عقل و وحی کشیده شوند و مخالفت های بسیاری از جانب علما و متشرعین را متوجه خود کنند. اما در عرفان شرق نهایتا با زبان شعر، اشاره ای موجز به رازبودن مسئله شده و بیشتر با سکوت از کنار آن می گذرند و اگر ناخواسته شطحیاتی هم بیان می شد، به دنبال تاویل و توجیه آن بر می آمدند. البته سکریان نیز با اعمال دیگری مثل سماع مخالفت علما و متشرعین را بر می انگیختند.

    7.مسئله «عشق» و «سلوک عاشقانه» در مکتب سکر پررنگ تر بوده و محوریت دارد و همین مسئله سبب شده بود که نوع ادبیات و زبان تعلیمی آنها، شعر و شاعری و داستان پردازی باشد و این نوع ادبیات بر نوشتار علمی غلبه داشته باشد اما در مکتب صحو اوضاع چنین نبود. با توجه به اهمیت شعر و حکایت نیز ادبیات صوفیان سکر و شخصیت ها و تعالیم آنها، در میان عموم مردم رواج بیشتری پیدا کرد.

    8.ابتناء بر سلوک بر عشق و جذبه و سلوک جمال گرایانه توسط صوفیان سکر، از تقید و التزام تام و تمام آنها به احکام و موازین شریعت کاسته بود و در عین حال، آنها به ملامت متشرعین و مردم نیز وقعی نمی نهادند.[3]از نظر این صوفیان، ملامت مردم و مقابله علما و متشرعین با آنها، نه تنها نقصان و عیب نیست بلکه سالک را زودتر به … ادامه پاورقی به همین جهت اعمالی چون شاهد بازی، شطح گویی، تقدیس ابلیس، رقص و سماع و … در بین این دسته بروز بیشتری دارد. اما صوفیان مکتب صحو، دست کم در ظاهر سعی بر رعایت آداب و موازین عرفی و مذهبی داشتند و نظر مردم و عالمان دینی را پاس داشته و در منظر همگان، عملی منافی عرف و دین انجام نمی دادند لذا کمتر به شریعت گریزی های رایج صوفیه مبتلا بودند و در جامعه اشخاص مقبولی بودند.

    9.صوفیان سکر، از نظر معرفت شناسی، نه تنها عقل و علوم رسمی را بی ارزش می شمردند بلکه آن را حجاب دل و سلوک خوانده و زائل شدن عقل و قرار گرفتن در حالت مستی و عدم هوشیاری را نشانه وصول به مقام فناء می دانستند. به همین جهت مباحث فلسفی و نظری در کتب آنها جایی ندارد.[4]بقلی، روزبهان، رساله غلطات السالکین(رساله القدس)، ص: 109 اما صوفیان صحو، اگرچه کشف و شهود را برتر از دیگر منابع معرفتی می دانستند ما عقل را نیز به کلی از اعتبار ساقط نمی کردند.آنها در حالت فناء حق نیز هوشیاری و صحو را برتر از سکر می دانستند و به مقامی مافوق فناء فی الله قائل بودند که بقاء بالله نام داشت و در این مقام، صوفی در عین یکی شدن با خدا، هوشیاری و حضور اجتماعی خود را حفظ می کرد.

    1. از نظر صوفیان خراسان، حالت سکر و جذیه مقدم بر صحو و هوشیاری است. یا به تعبیری، حال بر مقام ترجیح دارد.
    2. تصوف صحو، بیشتر متاثر از فلسفه نوافلاطونی، افکار هلنیستی و گنوسیسم است اما در تصوف سکر، بیشتر عناصر و آموزه هایی از بودیسم و هندوئیسم دیده می شود.
    3. سلوک و مراقبه سکریان بیشتر ریاضت های بدنی و مجاهده است اما مراقبه صحویان بیشتر مراقبه ذهنی (نفی خواطر) و اخلاقی است.

    باید توجه داشت که تمام این اختلاف ها نسبی و متغیر بوده و به سختی همه آنها را در یک شخصیت جمع کرد بلکه اینها خطوط کلی جهت گیری این دو مکتب است. همچنین بسیاری از صوفیان مانند سعد الدین حموی هم در مکتب سکر و هم صحو تلمذ و سلوک کرده اند لذا عناصری از هر دو مکتب در تعالیم آنها یافت می شود.

    هجویری از مشایخ مکتب صحو، روش بایزید بسطامی را غلبه سکر و وجد می خواند و می گوید:

    «همه مشایخ من روش جنید را برگزیده‏اند هر چند نظر متفاوتى درباره این طریقه دارند. «سکر» بازیگاه کودکان است و «صحو» فناگاه مردان و من مى‏گویم بر موافقت شیخم (که جنیدى مسلک بوده) کمال حال صاحب سکر، صحو باشد و کمترین درجه اندر صحو رؤیت بازماندگى بشریت بود. پس صحوى که آفت نماید بهتر از سکرى که عین آن آفت بود.»[5]هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، ص 235. مطهری، مرتضی، حافظ شناخت، ص: 440

    صوفیان مکتب صحو به دلیل دوری از گفتار ها و رفتارهای هنجارگریزانه، یکی از پایه های اتصال جریان تصوف به فقه اهل سنت بودند و در قرون بعد مشایخ این جریان توانستند پیوند طریقت با شریعت عامه را تحکیم و استوار کنند. صحوی مسلکان بیشتر اهل تالیف و تدوین مباحث نظری و عملی تصوف بودند درحالیکه سکری مسلکان اهل ذوق و شعر بودند و کمتر به مباحث علمی روی خوش نشان می دادند. [6]خواجه عبد اللَّه انصارى گفته است: اول کسى که به رمز سخن گفت ذو النّون مصرى بود، جنید که آمد این علم را مرتب ساخت … ادامه پاورقی

    نکته مهم درباره این دو مکتب، اشتراک در باورهای عرفانی_صوفیانه است. به عنوان نمونه صوفیان هر دو مکتب، در اصول و مبانی توحیدی تفاوت چندانی با یکدیگر نداشتند و اختلاف و رقابت آنها بیشتر در روش ها و رویکرد ها و آداب بود.

    مثلا ذوالنون مصری و جنید بغدادی از اولین کسانی بودند که به زبان رمز سخن گفته و کلام را در لفافه کنایه و اشارت پیچیدند تا هم صعوبت فهم داشته و هم نزد اصحاب شریعت و علم قابلیت تاویل و توجیه داشته باشد.[7]یکی از محققان درباره جنید می گوید: «جنید هنر به اشارت حرف زدن را که اول با به خراز نسبت داده شود بود، به کمال … ادامه پاورقی به همین جهت آورده اند که رهبران طریقت صحو، از اولین واضعان علم اشاره و رمز بوده اند. جنید بغدادی «اوّل کسى بود که علم اشارت منتشر کرد»[8]نیشابوری، عطار، تذکره الأولیاء، القسم‏الثانی، ص: 6 و می گفت: «کلام ما اشارت است‏»[9]همدانی، عین القضات، گزیده حقایق (دفاعیات عین القضاه همدانى)، ص133و جنید بغدادی در حلقه شاگردانش می گفت که شبلی این علم (تصوف) را بالای منابر بیان کردند درحالیکه ما در سرداب (مخفیانه) آموزش می دادیم.[10]انصاری، خواجه عبدالله، طبقات الصوفیه (انصارى)، ص: 4 بسیاری از رهبران مکتب سکر، مثل حلاج (309ق) و ابن عطاء آدمی (309ق) از شاگردان جنید بغدادی به حساب می آمدند.[11]زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص133

    دکتر مصطفی شیبی درباره تقیه و کتمان اسرار در مرام صوفیان مکتب صحو از جمله جنید بغدادی چنین نوشته است:

    «تصوف نیز بر کتمان مشتمل بود بی آنکه آشکار باشد و این از هنگامی آغاز شد که گفت و گو از حلول به میان آمد و خطر افشای آن احساس شد از این رو برخی متصوفه بر آن شدند که حتی نزد مردم ساده نیز عقیده خود را کتمان کنند تا زیان و آزاری متوجه آنان نشود. جنید بغدادی به تقیه رفتار می کرد و عقیده خود را از دیگران پنهان می نمود تا آن حد که هیچ گاه درباره علم توحید سخن نمی گفت مگر در میان خانه خود، پس از آنکه درها را می بست و کلید آنها را زیر زانو پنهان می کرد می گفت آیا شما دوست دارید که مردم، اولیا و خاصان خدا را به دروغ و کفر و زندقه نسبت دهند؟ با این وصف و با اینکه تقیه در محیط تصوف به وضوح داخل شده بود ولی هنوز آشکار نشده بود و حقیقت آن پنهان بود تا اینکه در آغاز قرن چهارم موجبات آشکار شدن بلکه دلایل واجب بودن آن در تصوف پیدا شد»[12]الشیبی، کامل مصطفی، همبستگی میان تصوف و تشیع، ترجمه علی اکبر شهابی، ص 40-41

     

     

    منابع

    1. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، 15جلد، دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع، دار صادر، بیروت، 1414ق
    2. احمد ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، مکتب الإعلام الإسلامی، مرکز النشر، قم، 1404ق
    3. انصاری، خواجه عبدالله. طبقات الصوفیه. بى نا، بی جا، بی تا
    4. الشیبی، کامل مصطفی، همبستگی میان تصوف و تشیع، ترجمه علی اکبر شهابی، موسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1396ش
    5. دستغیب‏، عبد العلى، حافظ شناخت‏، نشر علم‏، تهران‏، بی تا
    6. روزبهان بقلی، غلطات السالکین، یلدا، قم، 1381ش
    7. عین القضات همدانی، عبدالله، گزیده حقایق (دفاعیات عین القضاه همدانى)، منوچهری، تهران، 1385ش
    8. عبدالحسین‌ زرین‌کوب‌، جستجو در تصوف‌ ایران، تهران‌ ۱۳۶۳ش‌؛
    9. همایی، جلال الدین، مولوی نامه (مولوی چه می گوید) چاپ ششم، تهران، هما، 1366ش

    پاورقی ها

    پاورقی ها
    1.ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج‏4، ص: 372. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج‏3، ص335
    2همایی، جلال الدین، مولوی چه می گوید؟، ج2، ص591
    3از نظر این صوفیان، ملامت مردم و مقابله علما و متشرعین با آنها، نه تنها نقصان و عیب نیست بلکه سالک را زودتر به مقصود می رساند لذا تعمد داشتند که در منظر مردم مرتکب فعلی شوند که ملامت آنها را به دنبال داشته باشد.پشمینه پوش تندخو کز عشق نشنیده است بو****از مستى‏اش رمزى بگو تا ترک هشیارى کند شهید مطهری در شرح این ابیات حافظ می نویسد:«هم اشاره به مستى و هوشیارى عادى است و هم اشاره به دو دبستان مهم عرفان [و تصوف‏] یعنى دبستان بایزید بسطامى (در گذشته در 260 ه) و جنید بغدادى (در گذشته در 298 ه)، دبستان سکر و صحو. بنیاد نخستین دبستانى بر ملامت و دومین بر توکل، استوار است، و در برابر هم قرار مى‏گیرند.» مطهری، مرتضی، حافظ شناخت، ص97
    4بقلی، روزبهان، رساله غلطات السالکین(رساله القدس)، ص: 109
    5هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، ص 235. مطهری، مرتضی، حافظ شناخت، ص: 440
    6خواجه عبد اللَّه انصارى گفته است: اول کسى که به رمز سخن گفت ذو النّون مصرى بود، جنید که آمد این علم را مرتب ساخت و بسط داد و کتابها در این علم تألیف کرد. مطهری، مرتضی، عرفان (مجموعه آثار شهید مطهرى)، ص: 53
    7یکی از محققان درباره جنید می گوید: «جنید هنر به اشارت حرف زدن را که اول با به خراز نسبت داده شود بود، به کمال رسانید. امری که از خصایص اصلی متون صوفیانه گردید. نامه ها و رساله های کوتاه وی به سبکی مرموز (استعاری) نوشته شده اند، زبان مستعمل در آنها چنان سخت و فشرده است که فهم آن برای کسی که با تفکر و تعالیم خاص وی آشنا نیست تقریبا غیر ممکن است. این زبان زیبا و متعالی به جای آنکه پرده از معنای حقیقی امور بردارد، پرده ای به آنها می افزاید» رک: آن ماری شیمل، ابعاد عرفانی اسلام، ص 123
    8نیشابوری، عطار، تذکره الأولیاء، القسم‏الثانی، ص: 6
    9همدانی، عین القضات، گزیده حقایق (دفاعیات عین القضاه همدانى)، ص133
    10انصاری، خواجه عبدالله، طبقات الصوفیه (انصارى)، ص: 4
    11زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص133
    12الشیبی، کامل مصطفی، همبستگی میان تصوف و تشیع، ترجمه علی اکبر شهابی، ص 40-41