اساس و زیربنای یک مکتب که تمام گزارههای نظری و عملی بر آن استوار میشود تعالیم جوانحیست که آن را اصول اعتقادی یا اصول دین مینامند.[1]علمای شیعه در یک جمع بندی از میان تمام آیات و روایات موجود، پنج اصل توحید، نبوت، امامت، معاد و عدل را به عنوان … ادامه پاورقی ایمان یک مسلمان، ناظر به اصول پنجگانهی اعتقادات است و این اعتقادات است که رکن و پایهی اصلی دین اسلام را تشکیل میدهد نه فقط در اسلام بلکه در تمام ادیان، اصول اعتقادات آنها، قلب تپندهی تمام آیینها و نحلههاست و این حوزه، پایه و اساس تعالیم آنان را شکل میدهد لذا مهمترین راه نابودی هر مکتبی، تحریف و تخریب باورها و اصول اعتقادی آنهاست.
فهرست
تصوف و تحریف در بینش و عقائد
مهمترین آسیب فرقههایی مانند تصوف، مربوط به حوزه «افکار» و «باورها» و «اعتقادات» میباشد یعنی تحول و تغییری که در نگرش و باورهای مخاطبین ایجاد میکند سرآغاز هر نوع لغزش و آسیب دیگری میباشد.
جریان تصوف، یک «گفتمان» و «فضای فکری» و «مبادی و مبانی» کاملا متفاوتی نسبت به گفتمان ثقلین دارد و کسی که در گفتمان نظری و عملی صوفیه قرار بگیرد از گفتمان ثقلین دور خواهد شد. الهیات، معنویت و اخلاق صوفیه در یک بستر و پارادایم کاملا متفاوتی با الهیات شیعی مطرح میشود. هدفی که جریان تصوف برای انسان و رشد او تعیین میکند و بالطبع ابزارها و روشهای سلوک و تزکیه آنها با فضای احادیث شیعی سنخیت و اشتراکی ندارد. در یک کلام، جریان تصوف، شیعیان را از سر سفره تعالیم و آثار اهل بیت علیهم السلام جدا کرده و آنها را به سمت یک مکتب فکری و عرفانی متفاوت سوق میدهد. لذا غالب شیعیانی که گرفتار این وادی شدهاند، خود را از کتب حدیثی مثل کافی شریف و بحارالانوار و وسائل الشیعه و غیره بینیاز دانسته و این احادیث را با این ادعا که مربوط به ظواهر عالم و انسان است رها میکنند و مرجع و منبع آنها کتابهای ابن عربی و امثالهم میشود با این ادعا که علم حقیقت و باطن در این آثار یافت میشود. این مسئله، خود سرآغاز آسیبها و لغزشها و گرفتاریهای بسیاری خواهد شد.
آسیبهای تصوف در حوزه معرفت شناسی
منابع مشروع معرفتی در اسلام
اسلام، دو منبع و ابزار دریافت علم و معرفت را «عقل و ثقلین» میداند و آنها را حجت باطنی/درونی و ظاهری/بیرونی معرفی میکند.[2]کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط – الإسلامیه)، ج1، ص16. از نگاه تعالیم وحی، باورِ صادق موجه و مقبول، باوری است که دلیل عقلی یا وحیانی بر آن ارائه شود. بر همین اساس، دین مبین اسلام، همواره برای نجات و هدایت بشر، در کنار تبعیت از ثقلین، او را به سمت ابزاری به نام «عقل» رهنمود میکند و به جویندگان و پویندگان مسیر تعقل بشارت کمال و سعادت میدهد.
تصوف و لغزش در منابع معرفتی
در مکتب تصوف، منابع معرفتی اسلام یعنی «عقل[3]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج2، ص523. و ثقلین[4]شمس تبریزی، محمد بن علی، مقالات، ص270؛ محمد بن منور، أسرار التوحید فی مقامات أبی سعید، ص51.» از اعتبار و حجیت ساقط شده و منبع دیگری به نام تجربه قلبی یا همان کشف و شهود جایگزین میشود. از نظر صوفیه، باور صادقِ موجه، باوری نیست که عقل و وحی آن را تایید میکند بلکه باوری است که به جان و دل انسان نشسته و او را به شهود میرساند.[5]مطهری، مرتضی، انسان کامل، ص199؛ ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج2، ص523؛ ابن عربی، محیی الدین، … ادامه پاورقی
آسیبهای اعتقادی شهود گرایی
آسیبهای شهود گرایی در حوزه اعتقادات چنین است:
1.صوفیه مکاشفه را حاکم و برتر از عقل و ثقلین میدانند و این مسئله در مواقع تعارض بین شهود و ثقلین، سبب کنار گذاشتن احکام ثقلین و عقل میشود.[6]زیرا صوفی مدعی است مکاشفه، علم حضوری و مصون از خطاست اما علم حاصل از عقل و ثفلین، علم حصولی است و خطا در آن راه … ادامه پاورقی چنانچه غالب صوفیه چنین میکنند و با این ادعا که سخن ما باطن و اشارات است، ظواهر کلام الله را رها کردهاند مثلا در بحث تقدیس ابلیس، خدای متعال به صراحت از کبر و کفر ابلیس سخن میگوید اما صوفیان با استناد به مکاشفه، از عشق ابلیس به خدا سخن گفته و دلیل ترک سجده به حضرت آدم را محبت بیش از حد او به خدا میدانند.[7]مولوی، جلال الدین، مثنوی، ص257.
2.در بسیاری از موارد، صوفیان با دیدن یک مکاشفه وارد حوزه تصوف شده یا به یک مرشد ارادت میورزند. چنانچه ابن عربی با یک مکاشفه نسبت به حضرت عیسی، [8]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج2، ص490. وارد این گود شد و ملاسلطان گنابادی[9]گنابادی، سلطان حسین، نابغه علم و عرفان، ص53. با یک خواب، به این وادی داخل شد و همچنین نجم الدین کبری[10]مستوفی، حمد الله، نزهه القلوب، ص78. و عبدالرحمن جامی[11]کاشفی، حسین، رشحات عین الحیات، ج1، ص239. و غیره.
3.خود صوفیان بارها بیان کردهاند که اعتناء بر مکاشفه، خطرات بسیاری دارد و سالک نباید به مکاشفات خود توجه داشته باشد و هرلحظه که چنین اتفاقی رخ دهد، او به هلاکت میرسد و در قعر دره گمراهی سقوط میکند.[12]ابن سودکین، اسماعیل، لواقح الاسرار و لوائح الانوار، ص17-18.
- از آنجایی که در عالم شهود، مرز و میز و ملاک مشخصی برای تمییز اوهام و حقائق وجود دارد، بسیار رخ میدهد که انسان، وهمی را حقیقت پنداشته و حقیقتی را وهم میداند حال اگر این مسئله در حیطه باورها و عقائد باشد، سعادت و کمال اخروی انسان را تحت تاثیرقرار خواهد داد. بسیار رخ میدهد که انسان، تجلی نفس خود، ملائکه، شیاطین یا اولیاء را تجلی ذات حق پنداشته و همان را به عنوان معبود خود بر میگزیند؛ داود قیصری مینویسد: «نفس در بعضی از مقامات بر شخص متجلی میشود و پیش از آنکه از بند قیدها رهایی یابد به ربوبیت ظاهر میشود و این تجلی شیطانی است و اندکی هستند که بین آن دو تمیز دهند و از این جاست که بنده ادعای ربوبیت میکند و مانند فرعون بدان ظاهر میشود»[13]قیصری، داود، شرح قیصری بر فصوص الحکم، ص۲۴۹.
تصوف و لغزش در اصل توحید
از مهمترین آسیبهای اعتقادی صوفیه، ایجاد انحراف و لغزش در اصل توحید و خداشناسی است. صوفیان خود به تفاوت خداشناسی صوفیانه با خداشناسی مسلمین تصریح داشته و معتقدند نگاه مسلمین، توحید ظاهری و بیارزشی را نمایان میکند و نگاه عرفانی، حقیقت توحید را میرساند. سید حیدر آملی مینویسد:
«معنای توحید از نظر لغت و اصطلاح، دو چیز را یک چیز کردن است یا یک چیز شدن دو چیز است. اهل ظاهر میگویند هیچ معبودی جز الله نیست و این توحید اهل شریعت است که نامش توحید الوهی است و اما توحید از جهت باطن که -راه اولیاء است- برای نفی وجودهای متعدد و اثبات وجود واحد است. اهل باطن میگویند هیچ وجودی جز الله نیست زیرا خدا فرموده: هر چیزی جز وجه او نابود است و این توحید اهل طریقت و نامش توحید وجودی است.»[14]آملی، سید حیدر، جامع الاسرار، ص75.
از جمله مهمترین تفاوتهای توحید صوفیه با توحید ثقلین چنین است:
تفاوت اول
1.توحید صوفیه مبتنی بر عینیت خالق و مخلوق است و تمام مبانی و آموزههایی که ذیل مباحث خداشناسی مطرح میشود، با مفروض دانستن این اصل موضوعه است. این درحالیست که توحید ثقلین، مبتنی بر بینونت و عدم شباهت و سنخیت خالق و مخلوق است و در متون ثقلین، قول به عینیت و تشبیه خالق به مخلوق را کفر و الحاد و زندقه دانستهاند. «مَنْ قَالَ بِالتَّشْبِیهِ وَ الْجَبْرِ فَهُوَ کافِرٌ مُشْرِک.»[15]صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص364.
شعار توحیدی صوفیه «لا موجودا الا الله» است یعنی در صحنه بیکران هستی، هرچه هست خداست و غیر خدایی وجود ندارد. شعار توحیدی اسلام «لا اله الا الله» است و خدایی که معرفی میشود خارج از حد تعطیل و تشبیه بوده است[16]کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط – الإسلامیه)، ج1، ص82 قَالَ: سُئِلَ أَبُو جَعْفَرٍ الثَّانِی ع یجُوزُ أَنْ … ادامه پاورقی
تفاوت دوم
2.تعریف صوفیه از توحید سبب شده است که آنها غیر خدا را موجود ندانند. صوفیه میگویند بساطت خدا جایی برای ماسوی الله باقی نمیگذارد[17]غیرتش غیر در جهان نگذاشت***لاجرم جمله عین اشیاء شد. لذا زمین و آسمان و بحر و بر و انسان و حیوان، [18]قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، ص727 فالعالِم باللَّه و مظاهره یعلم أن المعبود، هو الحق فیای صوره کانت، … ادامه پاورقی همه خدا هستند. همه اینها اسماء و صفات خدا هستند و اسم در عرفان، به معنای ذات خدا همراه با تعینی از یک صفت است. اما در توحید ثقلین، مخلوقات هیچ شباهت و سنخیتی با خالق ندارند و خداوند با مخلوقاتش مقایسه نمیشود (وَ لَا یقَاسُ بِشَیء)[19]کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج1ص78.
محمد بهاء الدین بیطار صوفی میگوید:
و ما الکلب و الخنزیر إلّا الهنا****و ما الله إلّا راهب فی کنیسه[20]المدنی، سلیمان، الموسوعه الصوفیه، ص274.
سگ و خوک نیستند مگر خدای ما و خدا نیست مگر راهبی که در صومعه است.
این درحالیست که در توحید اسلامی، وجود ماسوی الله اصلی مسلم و پذیرفته شده است و نسبت خدا با ماسوی الله، نسبت خالق و مخلوق است. در سرتاسر قرآن کریم بحث خلقت و هدایت خدا نسبت به مخلوقات مطرح است. میفرماید: هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَه.[21]حشر: 24.
تفاوت سوم
3) توحید صوفیه، مخلوقات و کثرات انکار میشوند اما در نگاه ثقلین، مخلوقات وجود دارند.
توضیح بیشتر اینکه در توحید صوفیانه، مخلوقات و کثرات را وهم و خیال دانسته و با نگاهی وحدتگرایانه به سرتاسر هستی، همهی اشیاء و حتی انسان را حصّهای از ذات خدا میداند.[22]ابن عربی، محیی الدین، محاضره الأبرار و مسامره الأخیار، ج1، ص126؛ ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، ج1، ص103؛ … ادامه پاورقی
تفاوت چهارم
4)در توحید صوفیه، انسان در نهایت سلوک، در مییابم که با ذات خدا یکی است و متحد با حق تعالی است و دارای مقام الوهیت و ربوبیت است (العبودیه جوهره کننها الربوبیه) اما در نگاه ثقلین، انسان هرمقدار که ایمان و عمل بیشتری داشته باشد، بیشتر غرق در مراتب عبودیت و بندگی میشود. این سخن ابنعربیست که: «فإذا شهدناه شهدنا نفوسنا.»[23]ابن عربی، محی الدین، فصوص الحکم، ج1، ص53.
تفاوت پنجم
5)در توحید صوفیه، خداوند دارای مقام و مراتب است اما در نگاه ثقلین، هرگونه مراتب و مقام در ذات الهی منافات با وجود بسیط و نامتناهی حق تعالی دارد.[24]فناری، محمد بن حمزه، مصباح الانس، ص252؛ فرغانی، سعیدالدین، مشارق الدراری، ص۱۲۲؛ جامی، عبدالرحمن، اشعه … ادامه پاورقی
تفاوت ششم
6) از نظر اصحاب تصوف، انسان میتواند با قوای ادراکی خود، خدا را درک و شهود کند اما در نگاه اسلامی، خدای متعال نامحدود و نامتناهی است و هرگز توسط موجودی محدود و متجزی، ظاهرا و باطنا رویت نمیشود (وَ لَا یدْرَک بِحَاسَّهٍ[25]کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج1ص78.). اهل بیت علیهم السلام خدا را قابل توهم و تخیل نمیدانند. جمیع قوای ذهنی بشر از فهم افعال خدا عاجز هستند. امام کاظم علیه السلام میفرماید: إن الخالق لا یوصف إلا بما وصف به نفسه و أنی یوصف الذی تعجز الحواس أن تدرکه و الأوهام أن تناله و الخطرات أن تحده و الأبصار عن الإحاطه به[26]ابن بابویه (صدوق)، محمد بن علی، توحید، ص60.. لذا وصف بشر و بیان او عاجز از توصیف خداوند متعال است.
تفاوت هفتم
7) خدای صوفیه ماسوی با «هستی» است به عبارت فنی، آنها خدا را وجود مطلق لا به شرط مقسمی میدانند درحالیکه خدای اسلام، عین هستی نیست بلکه خالق هستی است. احمد کسروی در اشاره به عدم همخوانی خداشناسی صوفیه با اسلام مینویسد: «اسلام، خدایی را میشناساند که بیرون از این جهانست و پیوستگی میانه او با آدمیان و دیگر آفریدگان نمیباشد و نتواند بود. صوفی گیری خدا را همان هستی ساده میشناسد که چنانکه گفتیم ما اگر آن را بشکافیم معنایش آنست که آدمیان همه خدایند و خدای دیگری نیست این دو خدا را با هم سازشی نتواند بود»[27]کسروی، احمد، صوفیگری، ص27.
آسیبهای تصوف در حوزه جهان شناسی
بحث از جهان شناسی یکی از مباحث مهم در حوزه دین شناسی است. بخش قابل توجهی از آیات قرآن کریم به مسائل تکوینی جهان شناسی مثل کیفیت خلقت جهان و جایگاه موجودات، هدف خلقت، پایان خلقت و پدیدههای مختلف خلقت اختصاص دارد که این مجموعه را آیات جهان شناسی مینامند.
در نگاه قرآن کریم خداوند به عنوان خالق هستی معرفی شده و هموست که رازق و مدیر و مدبر جهان میباشد. اما صوفیان بر پایه نظریه وحدت شخصی وجود به جای تعبیر خلق و آفرینش، از تعبیر تجلی و ظهور استفاده میکنند و معتقدند تنها وجود حقیقی، خداوند است و بقیه کثرات چون سایه در آفتاب فانی هستند.
در واقع باید گفت که نگاه صوفیه به جهان خلقت، به کلی با نگاه آیات و روایات متفاوت است. این تفاوتها عبارتند از:
1. هدف خلقت)
صوفیان با استناد به کلمه «فاحببت» در عبارت «کنتُ کنزاً مخفیاً فاحببتُ اَن اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف» معتقدند پیدایش جهان و بشریت، حاصل «حرکت حبی» یا «انگیزش عشقی» خدا بوده و فاعلیت خدا را فاعلیت بالعشق میخوانند. طبق این باور، خدا عاشق دیدن ذات خود در آینه مظاهر و مخلوقات بود. خدا عاشق ظاهر کردن اسماء و صفاتش و متجلی کردن آنها بود لذا از جهان با تعبیر «جمال الله»[28]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج2، ص345؛ ج4، ص269. یاد میکنند.از سوی دیگر جهان و اعیان مخلوقات نیز که در مقام علم خدا ثبوت داشتند، تمنا و تقاضای ظهور داشتند و به زبان حال از خدا میخواستند که آنها را هویدا کند. «و کیف تنکر العشق و ما فی الوجود الّا هو؟ و لولا الحبّ ما ظهر ما ظهر، فبالحبّ ظهر الحبّ سار فیه، بل هو الحبّ کله»[29]عراقی، فخر الدین، لمعات، ص68.
2. انکار خلقت و آفرینش)
صوفیه از اساس منکر خَلق و خِلقت هستند.[30]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج۱، ص۴۶-۴۷. در جهان شناسی مبتنی بر وحدت وجود، تمام عالم، خداست و این کثرات، در واقع اسماء و صفات الهی هستند که عینیت پیدا کردهاند. به عبارت دیگر، خداوند با هرکدام از صفاتش در عالم ظاهر شده است. مثلا ذات خدا به ضمیمه صفت قهاریت، ابلیس را پدید آورده است و ذات خدا به ضمیمه اسم رحمانیت، پیامبر اکرم صلی الله علیه واله را شکل داده است.[31]عینالقضات همدانی، عبدالله، تمهیدات، ص221؛ عینالقضات همدانی، عبدالله، رساله لوائح، ص23؛ عینالقضات … ادامه پاورقی
بر همین اساس گفته میشود در بین تمام مظاهر عالم، ذات انسان تنها موجودی است که میتواند مظهر اسم «الله» که مستجمع جمیع صفات الهی است واقع شود و به عبارت دیگر، خداوند تنها در یک موجود به تمامه و کماله ظاهر میشود و آن هم انسان است.
آسیبهای تصوف در حوزه نبوت
نبوت در اسلام به معنای این است که انسانی برگزیده و معصوم، بین خدا و افراد بشر واسطهای شود جهت ابلاغ پیام حق تعالی به مخلوقات و رساندن مردم به کمال و هدایت و سعادت دنیوی و اخروی. اعتقاد به نبوت رسول خدا صلیاللهعلیهواله یکی از اصول دین است و فقها و علمای اسلام منکر نبوت را زندقه و کافر معرفی میکردند. در مکتب صوفیان اما «نبوت و وحی» معنای کاملا متفاوتی پیدا میکند، به طوری که میتوان نظر صوفیان با نظر دیگر مسلمین اعم از شیعه و سنی با صوفیان متفاوت است.
از جمله تفاوتهای صوفیه با شیعیان در بحث ثقلین چنین است:
1. انکار ختم نبوت)
در نگاه صوفیه، مقامی نبوت اکتسابی است به این معنا که باطن و حقیقت نبوت که همگان میتوانند بدان برسند، مقامی به نام حقیقت محمدیه یا وصول به تعین اول یا همان ولایت است. کسی که به این مقام برسد، هرآنچه رسول خدا داشت و میدید را داشته و میبیند.[32]آملی، سید حیدر، المقدمات من کتاب نص النصوص، ج1، ص167.
2. انکار ختم وحی)
در نگاه صوفیه، بحث نزول وحی هیچگاه خاتمه نیافته است. حقیقت وحی، همان کشف و شهود و تجارب عرفانی است که هم اولیاء و هم انبیاء از آن بهره مند اند. نهایتا درجات و مقامات و محتوای این وحی میتواند متفاوت باشد.[33]کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل السائرین، ص51.
3. اختلاف تعالیم)
تعالیم انبیاء آسمانی مثل پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، بعضا با تعالیم اولیاء صوفیه که خود را نبی میدانند متفاوت است. زیرا نبی، ظاهر امر را برای عوام گفته است و ولی، باطن و حقیقت ماجرا را برای خواص تبیین میکند و لذا ظاهر و باطن با همدیگر در تضاد است. چنانچه در بحث وحدت وجود یکی از معاصرین میگوید: «شیخ در اینگونه مسائل در فصوص و فتوحات و دیگر زبر و رسائلش، بیان اسرار ولایت و باطن است برای کسانی که اهل سرند، هرچند به حسب نبوت، تشریع مقر است که باید توده مردم را از عبادت اصنام بازداشت، چنانکه انبیاء عبادت اصنام را انکار فرمودند.»[34]حسن زاده آملی، حسن، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم ص 514.
آسیبهای تصوف در حوزه ولایت و مهدویت
رکن و قوام مذهب تشیع، بر آموزه ولایت است. در فرقه صوفیه نیز بحث ولایت اهمیت و کارکرد بسیاری دارد اما معنایی که صوفیان از ولایت ارائه میدهند با معنای مد نظر متون ثقلین و شیعی کاملا در تعارض است.
از جمله این تفاوتها چنین است:
تمایزهای مفهومی
معنایی که صوفیان برای واژه ولی و ولایت ذکر میکنند، «نزدیکی و قرب» است اما این قرب، ناظر به رابطه انسان با خداست درحالیکه اهل سنت هم ولایت را معنای قرب و محبت میدانند اما این رابطه ناظر به انسان با انسان دیگر است.ولی، کسی است که به نهایت مرتبه قرب و محبت و نزدیکی رسیده است به طوری که واسطهای میان او و خدا نیست و ولی در ذات حق فانی گشته است. به عبارت دیگر، این نهایت مرتبه قرب کنایه از فناء فی الله است.[35]مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، ص986. درحالیکه در مذهب تشیع ولایت به معنای «اولی بالتصرف» است و این مقام و عنوان، نوع رابطه مخلوقات با ولی را تعیین میکند و در عین حال به رابطه ولی با حق نیز به صورت ضمنی اشاره دارد.
تمایزهای وصفی
دال مرکزی در مفهوم ولایت صوفیه، بحث فناء فی الله و اتحاد سالک با ذات حق است. بر همین اساس ولی، اوصاف و شئون خدایی پیدا میکند و هرچه را حضرت حق انجام داده یا قادر بر انجامش است، برای ولی نیز بر میشمارند. صوفیان با استناد به نقل «العبودیه جوهره کننها الربوبیه» بر این باورند که عبودیت انسان کامل به اتمام رسیده[36]قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، ص۳۳۸ـ۳۳۹. و به مرحله ربوبیت و خدایی و عدم تناهی رسیده است.[37]بقلی شیرازی، روزبهان، تفسیر عرائس البیان فی حقائق القرآن، ج3، ص172. او از هویت و انانیت خود خارج گشته و در ذات و صفات خدا فانی گشته است و اشاره به انسان کامل، اشاره الله است.[38]قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، ص338.
تمایزهای مبنایی
آموزه ولایت در کتب نظری و حکمی صوفیان، ذیل عنوان کلان انسان کامل بحث میشود. ولی همان انسانی است که به کمال رسیده است و اکنون از نظر هستی شناسی و معرفتی شناسی به جایگاهی رسیده است که عالم و عالمیان را تحت تاثیر خود قرار میدهد.
در این نگاه کلان، انسان کامل، در نظام اعتقادی مبتنی بر وحدت وجود معنا پیدا میکند. در جهان، چیزی غیر از ذات خدا و اسماء و صفات او وجود ندارد و کثرات عالم بالذات عدم بوده و همگی تجلی یکی از اسماء و صفات حق تعالی هستند لکن ظهورات خدا در عالم هستی مراتب و درجات مختلف و شئون مخصوص به خود را داراست و در مراتب این ظهورات، جایگاه ولی در رأس هرم هستی قرار میگیرد و مظهر عام اسم جامع الله و مظهر خاص اسم باطن است.[39]قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، ص 146. در این نگاه، به کلیه امور باطنی و شئون مخفی و نهان جهان هستی مقام ولایت اطلاق میشود که ظهوری از اسم باطن خداست و انسان کامل و ولی هر زمان، آن را هدایت و رهبری میکند.
این گفتمان کلان و این چینش معرفتی ولی در نظام فکری و معرفتی تشیع مطرح نیست و اساسا بیشتر تعابیر مباحث انسان کامل در تشیع، حول محور واژگانی مثل امام شکل گرفته است نه ولی. به همین جهت است که تا پیش از سید حیدر آملی، اساسا چنین تعابیر و اصطلاحی وارد نظام معرفتی شیعه نشده بود و علما و متکلمین و فقهای شیعه، برداشت و نگاه متفاوتی به این مباحث داشتند.
تمایزهای کارکردی
کارکردی که برای شخص ولی در حوزه تصوف تعریف میشود، محدود به امور معنوی و باطنی و عرفانی است اما در تشیع، تمام خصائص و شئون نبی مکرم اسلام به ولی میرسد. البته غیر از نبوت.[40]الکسنزان، محمد، موسوعه الکسنزان، ج8، ص198.
از آنجایی که روند پیدایش آموزه ولایت در تصوف، متفاوت با تشیع بود، کارکردهای این بحث نیز متمایز گشته است. بسیاری از صوفیان معتقدند بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله دو وادی ظاهر و باطن از همدیگر تفکیک شد و خلفایی مثل ابوبکر و عمر وظیفه داشتند در حیطه ظواهر عالم و حکومت بر ابدان مشغول شوند و حضرت علی علیه السلام نیز باید در حیطه باطن و معنا فعال بوده و حکومت بر نفوس جهانیان را دنبال میکرد.[41]گنابادی، محمد، سعادت نامه، ص128. حال صوفیان معتقدند با جانشین حضرت علی علیه السلام در مسائل باطنی هستیم و باید دستورات مربوط به اصلاح نفوس و تزکیه را به مردم بدهیم.حسن صالح علیشاه از اقطاب فرقه گنابادی مینویسد: «علما دستور آداب و احکام ظاهری دینی را به مسلمانان میدهند و ما دستور پاکیزگی دل و اصلاح باطن را در راه جان و ملکوت ایمان و خداوند را به پیروان میدهیم و میگوییم که باید دستور و قوانین ظاهری اسلام را از آنها گرفت، و آنها باید دستور اصلاح باطن را از ما بگیرند.»[42]صالح علیشاه، محمدحسن، یادنامه صالح، ص۵۱.
این نوع نگرش صوفیان به دلیل سابقه وجود مذهب تسنن در میان اقطاب آنها و میل به جمع میان دو عقیده شیعه و سنی شکل گرفت که برخی آنها را تسنن دوازده امامی نامیدهاند. چراکه هم به حکومت شیخین مشروعیت میبخشید و هم حضرت علی علیه السلام را وصی بدون فاصله رسول خدا صلی الله علیه واله میدانست اما صرفا در حیطه باطن و معنا.[43]گنابادی، محمد، ولایت نامه، ص25.
تمایزهای مصداقی
صوفیان معتقدند مقام ولایت، جوهره و اصل مشترکی دارد که هرکس استعداد رسیدن به آن را دارد و کسانی که این قوه را به فعلیت رسانده و مقام ولایت را چشیدهاند، با دیگر اولیاء متحد میشوند. به عبارتی، تمام انسانهای کامل و اولیاء، به لحاظ اصل و ریشه یک حقیقت هستند که از آن به حقیقت محمدیه تعبیر میشود؛[44]فناری، محمد بن حمزه، مصباح الانس، ص۳۳۸-۳۳۹. ولی بر حسب اقتضائات و زمانهای متفاوت، مظاهر و تجلیات متعددی در صورتهای پیامبران و اولیای معصوم پیدا میکند.[45]قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، ص۱۲۸.
بر این اساس، هیچ محدودیتی در تعداد اولیاء، نَسب و ویژگیهای آنها و حتی مذهبشان وجود ندارد. هرانسانی با تزکیه، جهد و ریاضت، میتواند صاحب مقام «ولایت» شود. این برداشت را اصطلاحا «ولایت نوعیه و اکتسابی» مینامند. واژه نوعیه، اشاره به این دارد که نوع انسان میتواند بدین مقام برسد و واژه اکتسابی نیز اشاره به امکان کسب آن دارد و در مقابل هبه و تفضل است.[46]مطهری، مرتضی، انسان کامل، ص199.
در مذهب تشیع مقام ولایت و امامت رختی است که بعد از رسول خدا صلی الله علیه واله، تا روز قیامت تنها بر تن دوازده نفر مینشیند و نه کمتر و بیشتر.
تمایز در ختم ولایت
بحث ختم ولایت و مهدویت در تصوف از دو جهت با نظر شیعه متفاوت است:
جهت اول) مهدویت در تصوف، نوعیه است[47]مدرسی چهاردهی، نورالدین، سلسلههای صوفیه ایران، ص305. یعنی هرکس به مقام ولایت و قطبیت دست یابد، مهدی زمان هم خواهد بود.[48]گنابادی، سلطان محمد، سعادت نامه، ص150. ملاعلی گنابادی در کتاب صالحیه ذیل حقیقت شماره 91 مطرح کرده و مینویسد: «{عرفا} به اطوار معترفند به مهدی و ظهور آن در عالم جان، و مهدی نوعی و ظهور آن در عالم امکان و مهدی نوعی و ظهور آن به سلطنت و غلبه بر خصمان»[49]گنابادی، ملاعلی، صالحیه، ص127.
آسیبهای تصوف در حوزه معاد
معاد، از اصول دین اسلام به معنای بازگرداندن جسم و روح انسان پس از مرگ، به زندگی در روز قیامت و مسئله پاداش و عقاب در بهشت و جهنم است. بخش زیادی از آیات قرآن کریم در مباحث اصول دین، به موضوع اثبات معاد اختصاص دارد زیرا بیشترین تبلیغ و سخنان انبیاء، در حوزه معاد بود. بسیاری از مشرکین حتی به الله هم باور داشتند اما پذیرش معاد برایشان دشوار بود.[50]الزمر، 3 أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ … ادامه پاورقی
در ادامه به برخی از تفاوتهای نگاه صوفیه با نگاه ثقلین در بحث معاد اشاره میشود.
تفاوت معاد صوفیه با ثقلین
1. تفاوت در معنای مرگ و احیاء)
معنای مرگ و قیامت در نظام جهان بینی صوفیه کاملا متفاوت با نظر دیگر مسلمانان است. در نظام وحدت وجود، همه چیز عین ذات خداست لذا زنده شدن و مردن یا موجود شدن و از بین رفتن وجود خدا معنا ندارد بلکه ایجاد به معنای ظهور یافتن و خروج از کمون است (یعنی اشیایی که مخفی بودهاند، ظهور مییابند) و از بین رفتن، به معنای مخفی شدن و ورود به کمون و باطن است. پس هرگاه اشیاء بروز و ظهور یابند حق در دل آنها پنهان میگردد اما آن هنگام که کثرت به کمون رفته و پنهان شده و وحدت آشکار شود، خدای واحد جلوه میکند و حقیقت اعدام عرفانی روی خواهد داد که از مجموعه این فرآیند به اعدام و نیست کردن عرفانی تعبیر میشود.«ایجاده للاشیاء اختفائه فیها مع اظهاره ایّاها»[51]قیصری، داود، شرح فصوص الحکم قیصری، فصل اول از مقدمه، ص۷.
2. تفاوت در معنای قیامت)
در نگاه صوفیه، قیامت کبری و صحرای محشر، به معنای فانی شدن همه موجودات در ذات خداست. اما در نگاه ثقلین، قیامت کبری به معنای برپایی صحنهای برای سنجش اعمال مخلوقین و به پاداش و عقوبت رسیدن هر انسان است.[52]قیصری، داود، شرح فصوص الحکم قیصری، فصل اول از مقدمه، ص7-8.
تفاوت در معنای مرگ)
صوفیان میگویند به حکم شریفه «انا لله و انا الیه راجعون» هر کس بمیرد (از صالح و طالح) فانی فی الله و با ذات خدا یکی میشود. یعنی وارد عالم وحدت میشود و تشخص و تعین او محو و نابود میگردد خواه انسان کافر و ملحدی باشد و خواه مؤمنترین بنده خدا بوده باشد. حال جماعت سالکان صوفی، کسانی هستند که پیشدستی کردند، و پیش از مرگ خود، به مقام فناء رسیدهاند. لذا تفاوت در تاخر و تقدم است و همه بالاخره به این وحدت میرسند.[53]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص87.
3. تفاوت در معنای عذاب)
بر اساس نظریه وحدت وجود، همه چیز در جهان عین ذات خداست و لذا فاعل هرچیزی خداست و انسان به خاطر افعالش مذمت نمیشود و عذابی نمیکشد و (کل مصیب)[54]ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، ج1، ص114. از همین روست که بسیاری از صوفیان معتقدند به محض اینکه انسان از دنیا رفت، وارد نعمت و شادی محض میشود حتی اگر اشقی الاشقاء باشد. عذاب در قرآن نیز از ریشه عذب به معنای شیرینی و گوارایی است.[55]قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، ص661؛ فرغانی، سعید الدین، منتهی المدارک فی شرح تائیه ابن فارض، ج1، ص235. یعنی جهنمیان غرق در نعمت و بخشش و رحمت است.
4. تفاوت در معنای پاداش)
از آنجایی که صوفیه به معاد روحانی باور دارند، تمام پاداشهای اخروی را نیز از سنخ ادراک روحی و لذت باطنی و درونی میدانند درحالیکه در مکتب ثقلین، این جسم انسان است که در روز قیامت زنده میشود و روح به همراه جسم، به پاداش یا عقوبت میرسد.[56]کسروی، احمد، صوفی گری، ص32.
1. آسیبهای تصوف نسبت به مذهب شیعه و تشیع
یکی از مهمترین آسیبهای اعتقادی تصوف را باید استحاله اصل مذهب تشیع دانست.
توضیح بیشتر اینکه
نسبت فرقهها با مذهب تشیع به سه قسم تقسیم میشوند:
برون دینی) جریانهایی که حتی از دین اسلام خارج هستند مثل مسیحیت و یهود.
درون دینی) جریانهایی که در چارچوب باورهای اسلامی قرار دارند مثل اهل سنت.
درون مذهبی) جریانهایی که نه تنها داخل اسلام بوده بلکه خود را شیعه مذهب (به معنای عام) میدانند مانند بابیه، شیخیه و و البته صوفیه.
از بین تمام جریانهای فوق، فرقههای درون مذهبی آسیب و خطرات بیشتری برای مذهب تشیع امامیه دارند. میزان آسیب رساندن یک جریان به یک مذهب و عقیده، نسبت مستقیمی با میزان نزدیکی آنها به همدیگر دارد. به هر اندازه که ادعای قرابت و نزدیکی بیشتری باشد، آسیبها و چالشها بیشتر خواهد بود. با توجه به نکته فوق باید گفت آمیختگی تعالیم صوفیانه با مذهب شیعه، منجر به کم رنگ شدن و حتی محو گردیدن برخی مرزهای اعتقادی اصیل تشیع میشود.
فرقه تصوف در میان اهل سنت پدید آمد و هفت قرن صرفا در مذاهب اهل سنت بود و بعد از این تدریجا وارد مذهب شیعه شد اما چنین نبود که صوفیان بعد از هفت قرن زیست اعتقادی در جهان تسنن، به یکباره مذهب تشیع را پذیرفته و ملتزم به تمام مبانی و لوازم عقیدتی امامیه شوند؛ بلکه آنها در بسیاری از موارد بینشهای طریقتی و سلوکی خود را حاکم بر باورهای مذهبی کرده و اعتقادات صوفیانه خویش را مقدم بر عقائد خاص شیعی کردند.
فرقههای صوفیه بعد از تغییر مذهب خود از تسنن به تشیع، در صدد بازخوانی و بازتعریف پارهای از اصول شیعی از جمله بحث امامت برآمدند تا فاصله این نگاه را با تعالیم و باورهای اهل سنت کم رنگ نمایند. به عنوان یک نمونه، آنها به بازخوانی آموزه امامت در مذهب امامیه روی آوردند. در قدم اول، آموزه ولایت را در مباحث کلان ایمانی-عقیدتی جایگزین امامت کردند و دامنه مصادیق آن را به حدی گسترش دادند که هر انسانی با هر نسب و پیشینهای بتواند آن را به چنگ آورد. در قدم بعدی، بحث خلافت و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه وآله را از دایره عنوان ولایت خارج کردند و مدعی شدند جانشینی رسول خدا صلی الله علیه وآله، ارتباطی با بحث ولایت عرفانی ندارد. تا بدین ترتیب هم خلافت خلفای اهل سنت و شأن و مقامات آنها در جای خود محفوظ باقی بماند و هم بحث امامت معنوی و دینی اهل بیت علیهم السلام خدشه دار نشود.
صوفیان مدعی شدند بعد از ختم نبوت، باب مقام ولایت تا روز قیامت مفتوح است. ولی به معنای قرب است و اولیاء الله نزدیکترین اشخاص به خدا میباشند. ولایت برترین مقامی است که انسان میتواند بدان دست یابد و هر کس در سلوک معنوی به مقام فناء فی الله برسد، ولایت را کسب میکند. بعد از رسول خدا، علاوه بر اهل بیت علیهم السلام، اصحاب و یاران ایشان و مشایخ صوفیه هم صاحب مقام ولایت گشتند. این تقریر صوفیانه از مقام ولایت به حدی تکرار و بازنشر داده شد که برخی شیعیان هم مدعی شدند ولایت صوفیانه با ولایت شیعی به یک معناست و اساسا در این جهت تفاوتی بین دو مکتب مذکور نیست.[57]مجموعه مقالات درباره شاه نعمت ا… ولی، مجله عرفان ایران، شماره 18، نشر حقیقت، سال 1382ش، ص49؛ تابنده، نورعلی، … ادامه پاورقی
منابع و مآخذ
- ابن بابویه صدوق، محمد بن علی بن حسین، التوحید، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1398ق
- ابن سودکین، اسماعیل، لواقح الاسرار و لوامح الأنوار، بیجا، بینا، 2021م
- ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، اربع مجلدات، دار الصادر، چاپ اول، بیروت، بیتا
- ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، سفر ۱ـ۳، عثمان یحیی، قاهره، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م
- ابن عربی، محیی الدین، عنقاء مغرب فی ختم الاولیاء و شمس المغرب، عاصم ابراهیم الکیالی الحسینی الشاذلی الدرقاوی، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1426ق
- ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، نشر دار احیاء الکتب العربیه، چاپ اول، قاهره، 1946م
- ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، 2جلد، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1367ق
- ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، 3 جلد، دار المحجه البیضاء، بیروت، چاپ اول، 1421ق
- ابن عربی، محیی الدین، محاضره الأبرار و مسامره الأخیار، تصحیح محمد عبد الکریم النمری، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1422ق
- ابن فناری، شمس الدین محمد بن حمزه، ترجمه و شرح مصباح الانس، نائیجی، محمد حسین، آیت اشراق، 1398ش
- آملی، سید حیدر، المقدمات من کتاب نص النصوص فی شرح فصوص الحکم، نشر توس، تهران، 1367ش
- آملی، سید حیدر، جامع الاسرار و منبع الابرار، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی وابسته به وزارت فرهنگ، چاپ اول، 1386ش
- بقلی شیرازی، روزبهان، تفسیر عرائس البیان فی حقائق القرآن، تصحیح احمد فرید المزیدی، دار الکتب العلمیه، بیروت، 2008م
- جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، تصحیح جلال الدین آشتیانی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1 جلد، چاپ دوم، تهران، 1370ش
- شمس تبریزی، محمد بن علی، مقالات شمس، تصحیح محمد علی موحد، چاپ چهارم، تهران، خوارزمی، 1391ش
- صالح علیشاه، محمدحسن، یادنامه صالح، تهران، حقیقت،1380ش
- عراقی، فخر الدین، کلیات عراقی، سعید نفیسی، انتشارات سنائی، تهران، 1363ق
- عین القضات همدانی، عبدالله، تمهیدات، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ۱۳۷۷
- عین القضات همدانی، عبدالله، نامههای عین القضات همدانی، به اهتمام علی نقی منزوی، عفیف عسیران، نشر اساطیر، چ دوم، تهران، بیتا
- فرغانی، سعید الدین، مشارق الدراری، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1379ش
- قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، قم، انتشارات بیدار، ۱۳۷۰ش
- کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل السائرین، قم، انتشارات بیدار
- کاشفی، حسین بن علی، رشحات عین الحیات، تحقیق علی اصغر معینیان؛ تهران، بنیاد نیکوکاری نوریانی، 1356ش
- کسروی، احمد، صوفی گری، گوتنبرگ، انتشارات بنگاه مطبوعاتی، 1339ش
- کسنزانی، محمد، موسوعه الکسنزان فیما اصطلح علیه أهل التصوف و العرفان، دار المحبه، دمشق، 1426ق
- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۷ش
- گنابادی، سلطان حسین، نابغه علم و عرفان، نشر حقیقت، تهران، چاپ اول، سال 1384ش
- گنابادی، سلطان محمد، سعادت نامه، تهران، حقیقت، 1379ش
- گنابادی، سلطان محمد، سعادت نامه، نشر حقیقت، تهران، 1379ش
- گنابادی، سلطان محمد، ولایت نامه، تهران، حقیقت، 1380ش
- محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابی سعید، 1 جلد، الیاس بوراغانسکی، سن پطرز بورگ، چاپ اول، 1899م
- مدرسی چهاردهی، نورالدین، سلسلههای صوفیه ایران، تهران، علمی فرهنگی، 1393ش
- المدنی، سلیمان، الموسوعه الصوفیه، الحکمه، دمشق، 1428ق
- مطهری، مرتضی، عرفان (مجموعه آثار شهید مطهری)، انتشارات صدرا، 1377ش
پاورقی ها
↑1 | علمای شیعه در یک جمع بندی از میان تمام آیات و روایات موجود، پنج اصل توحید، نبوت، امامت، معاد و عدل را به عنوان اصول اعتقادات اسلام ذکر میکنند. سعادت، هدایت، نجات و کمال انسانها در وهله اول و پیش از هر چیز دیگری، در گرو پایبندی راسخ به اصول اعتقادی و مبانی زیربنایی مکتب آنهاست و آن امری که نقش اولیه و حیاتی را در سعادت دنیوی و اخروی افراد ایفا میکند، ایمان پایدار به اصول اعتقادی صحیح است. |
---|---|
↑2 | کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط – الإسلامیه)، ج1، ص16. |
↑3 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج2، ص523. |
↑4 | شمس تبریزی، محمد بن علی، مقالات، ص270؛ محمد بن منور، أسرار التوحید فی مقامات أبی سعید، ص51. |
↑5 | مطهری، مرتضی، انسان کامل، ص199؛ ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج2، ص523؛ ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج3، ص21. |
↑6 | زیرا صوفی مدعی است مکاشفه، علم حضوری و مصون از خطاست اما علم حاصل از عقل و ثفلین، علم حصولی است و خطا در آن راه دارد زیرا با واسطه حاصل شده است پس در مقام تعارض علم حضوری و حصولی، باید علم حضوری یعنی مکاشفه را مقدم کرد. |
↑7 | مولوی، جلال الدین، مثنوی، ص257. |
↑8 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج2، ص490. |
↑9 | گنابادی، سلطان حسین، نابغه علم و عرفان، ص53. |
↑10 | مستوفی، حمد الله، نزهه القلوب، ص78. |
↑11 | کاشفی، حسین، رشحات عین الحیات، ج1، ص239. |
↑12 | ابن سودکین، اسماعیل، لواقح الاسرار و لوائح الانوار، ص17-18. |
↑13 | قیصری، داود، شرح قیصری بر فصوص الحکم، ص۲۴۹. |
↑14 | آملی، سید حیدر، جامع الاسرار، ص75. |
↑15 | صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص364. |
↑16 | کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط – الإسلامیه)، ج1، ص82 قَالَ: سُئِلَ أَبُو جَعْفَرٍ الثَّانِی ع یجُوزُ أَنْ یقَالَ لِلَّهِ إِنَّهُ شَیءٌ قَالَ نَعَمْ یخْرِجُهُ مِنَ الْحَدَّینِ حَدِّ التَّعْطِیلِ وَ حَدِّ التَّشْبِیهِ. |
↑17 | غیرتش غیر در جهان نگذاشت***لاجرم جمله عین اشیاء شد. |
↑18 | قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، ص727 فالعالِم باللَّه و مظاهره یعلم أن المعبود، هو الحق فیای صوره کانت، سواء کانت حسیه کالأصنام، أو خیالیه کالجن، أو عقلیه کالملائکه. |
↑19 | کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج1ص78. |
↑20 | المدنی، سلیمان، الموسوعه الصوفیه، ص274. |
↑21 | حشر: 24. |
↑22 | ابن عربی، محیی الدین، محاضره الأبرار و مسامره الأخیار، ج1، ص126؛ ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، ج1، ص103؛ جامی، عبد الرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، متن، ص181. |
↑23 | ابن عربی، محی الدین، فصوص الحکم، ج1، ص53. |
↑24 | فناری، محمد بن حمزه، مصباح الانس، ص252؛ فرغانی، سعیدالدین، مشارق الدراری، ص۱۲۲؛ جامی، عبدالرحمن، اشعه اللمعات، ص۳۴، ۳۵. |
↑25 | کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج1ص78. |
↑26 | ابن بابویه (صدوق)، محمد بن علی، توحید، ص60. |
↑27 | کسروی، احمد، صوفیگری، ص27. |
↑28 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج2، ص345؛ ج4، ص269. |
↑29 | عراقی، فخر الدین، لمعات، ص68. |
↑30 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج۱، ص۴۶-۴۷. |
↑31 | عینالقضات همدانی، عبدالله، تمهیدات، ص221؛ عینالقضات همدانی، عبدالله، رساله لوائح، ص23؛ عینالقضات همدانی، عبدالله، تمهیدات، ص227؛ عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ص187. |
↑32 | آملی، سید حیدر، المقدمات من کتاب نص النصوص، ج1، ص167. |
↑33 | کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل السائرین، ص51. |
↑34 | حسن زاده آملی، حسن، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم ص 514. |
↑35 | مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، ص986. |
↑36 | قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، ص۳۳۸ـ۳۳۹. |
↑37 | بقلی شیرازی، روزبهان، تفسیر عرائس البیان فی حقائق القرآن، ج3، ص172. |
↑38 | قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، ص338. |
↑39 | قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، ص 146. |
↑40 | الکسنزان، محمد، موسوعه الکسنزان، ج8، ص198. |
↑41 | گنابادی، محمد، سعادت نامه، ص128. |
↑42 | صالح علیشاه، محمدحسن، یادنامه صالح، ص۵۱. |
↑43 | گنابادی، محمد، ولایت نامه، ص25. |
↑44 | فناری، محمد بن حمزه، مصباح الانس، ص۳۳۸-۳۳۹. |
↑45 | قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، ص۱۲۸. |
↑46 | مطهری، مرتضی، انسان کامل، ص199. |
↑47 | مدرسی چهاردهی، نورالدین، سلسلههای صوفیه ایران، ص305. |
↑48 | گنابادی، سلطان محمد، سعادت نامه، ص150. |
↑49 | گنابادی، ملاعلی، صالحیه، ص127. |
↑50 | الزمر، 3 أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی إِنَّ اللَّهَ یحْکمُ بَینَهُمْ فی ما هُمْ فیهِ یخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا یهْدی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کفَّار. |
↑51 | قیصری، داود، شرح فصوص الحکم قیصری، فصل اول از مقدمه، ص۷. |
↑52 | قیصری، داود، شرح فصوص الحکم قیصری، فصل اول از مقدمه، ص7-8. |
↑53 | صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص87. |
↑54 | ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، ج1، ص114. |
↑55 | قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، ص661؛ فرغانی، سعید الدین، منتهی المدارک فی شرح تائیه ابن فارض، ج1، ص235. |
↑56 | کسروی، احمد، صوفی گری، ص32. |
↑57 | مجموعه مقالات درباره شاه نعمت ا… ولی، مجله عرفان ایران، شماره 18، نشر حقیقت، سال 1382ش، ص49؛ تابنده، نورعلی، یادی دیگر از حضرت نورالدین شاه نعمت الله ولی، عرفان ایران، شماره 18، ص16، نشر حقیقت، سال 1382ش. |