پرش به محتوا
خانه » آموزه‌هاوانحرافات‌صوفیه » آسیب های دینی تصوف

آسیب های دینی تصوف

    مقدمه

    یکی از سوال های رایج درباره تصوف، پرسش از آسیب ها، گزندها و خسارت هایی است که جریان تصوف در دین ورزی مسلمانان ایجاد می کند.

     

     

     

    تاویل گرایی افراطی  

    تاویل بی ضابطه و غیر روشمندِ محتوا و آموزه ها و متون مقدس، یکی از مهم ترین گزند ها و آسیب ها به پایه ها و اساس یک دیانت است زیرا با تأویل متن، معنای ظاهری الفاظ کنار گذاشته شده و معانی و مفاهیم نامرتبط دیگری جایگزین آن می شود. به همین جهت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله می فرمایند: «أَکْثَرُ مَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی رَجُلٌ یَتَأَوَّلُ الْقُرْآنَ یَضَعُهُ عَلَى غَیْرِ مَوَاضِعِه»[1]زین الدین بن علی، منیه المرید، ص369 تأویل قرآن، بیشترین چیزی است که از آن نسبت به امتم هراس دارم.

    تصوف و تاویل گرایی

    در نگاه صوفیه، واژگان وحیانی غالباً کارکردی سمبولیک و مجازی داشته و استعمال الفاظ در معنای غیر حقیقی بوده است. آنها معتقدند معنای ظاهری، پُلی (المجاز قنطره الحقیقه)[2]فرغانی، منتهى المدارک فى شرح تائیه ابن فارض، ج‏2، ص123 برای رمزگشایی معنای حقیقی یا باطنی است.[3]ابن ترکه، تمهید القواعد، مقدمه آشتیانی، ص155 لذا به تاویل های بی ضابطه متون دینی روی آورده و می گویند در ورای این ظواهر، معانی حقیقی است که از رهگذر فتح قلبی و اشراق باطنی بر مفسر روشن می شود. ابن عربی می گوید: «المرید من یجد فی القرآن ما یرید.»[4]ابن عربی، فتوحات مکیه، ج4، ص 377

    ما ز قرآن مغز را برداشتیم****پوست را بهر خران بگذاشتیم[5]سبزواری، شرح گلشن راز، ص566

    در همین رابطه ابن عربی با استناد به آیه شریفه  سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی‏ أَنْفُسِهِمْ[6]فصلت :  53 و با این فرض که مراد از آیات، آیات قرآن کریم است می گوید: «هر آیه قرآن دارای دو وجه است، یک وجه درونی که با اشراقات درونی قابل دریافت است و دیگری وجه بیرونی که با تفسیر ظاهر به دست می آید. قسم اول نیز تفسیر است گرچه اهل عرفان از ترس سرزنش و طعن علمای ظاهری آن را اشارت می نامند.»[7]محیی الدین، ابن عربی،الفتوحات المکیه، ج‏1، ص: 279

    این روش صوفیه در فهم و تفسیر متون دینی به حدی معروف و شایع است که اساساً روش «تفسیر عرفانی» را در کنار دیگر روش های تفسیری یک نوع فهم متمایزی از قرآن می دانند. مرحوم علامه طباطبایی در مقدمه تفسیر المیزان، تفسیرهای عرفانی را نوعی تفسیر به رای شمرده است و صوفیه را مروج تأویل و زمینه‏ساز جرأت بى‏حد و مرز عده‏اى در تأویل آیات مى‏داند.

    مصطفی ملکیان از دین پژوهان و روشنفکران معاصر درباره روش تفسیری ابن عربی می نویسد:

    «تاویلات ابن عربی از آیات قرآنی و احادیث نبوی و اقوال عرفا و مشایخ صوفیه و سخنان دیگران در غالب موارد یک سره متکلفاه و غیر منصفانه و به دور از هرگونه ضابطه و قاعده و کاملا خودسرانه و تحکم آمیز است … یعنی از صرف و نحو و لغت و معانی و بیان و بدیع تا فقه اللغه و … هیچ محملی برای آن وجود ندارد… در قرآن و احادیث، جملات فراوانی آمده اند که ظاهرشان با مدعیات عرفانی (یا فلسفی) سازگار نیست و برای سازگار کردن مفاد آن جملات با دعاوی عرفانی باید ظاهر آنها را رها کرد و از ظاهر به باطن عدول کرد… ابن عربی هر معنایی را که دلش بخواهد از هر جمله ای استخراج می کند.» [8]ملکیان، مصطفی، مقاله «در حسن کار موحد و نقد ابن عربی»، ص 7

    گزند نسبت به احادیث

    هدایت و نجات مسلمانان بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله، منوط به تبعیت از دو ثقل (قرآن کریم) و اصغر (اهل بیت علیهم السلام) است و برای فهم قرآن کریم، لاجرم باید به سراغ روایات اهل بیت علیهم السلام رفت. امروزه دسترسی به تعالیم اهل بیت علیهم السلام تنها از طریق روایات و احادیث ایشان مقدور است به همین جهت منبع و سند حدیث نقش مهمی در شناخت احادیث صحیح از نادرست دارد.

    صوفیان و حدیث

    صوفیان با رویکرد تاویلی خود ثقل اول (قرآن کریم) را از اعتبار ساقط کرده و در مواجه با ثقل دیگر یعنی احادیث اهل بیت علیهم السلام نیز علاوه بر رویکرد تاویلی، با ولنگاری در بحث اسناد احادیث، این ثقل را نیز خدشه دار کردند. در روایات اهل بیت علیهم السلام تاکید شده است که هنگام نقل یک روایت، سلسله اسناد و رجالی که سند را نقل کرده اند را ذکر کنید. أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علی علیه السلام می فرماید: «إِذَا حَدَّثْتُمْ بِحَدِیثٍ فَأَسْنِدُوهُ إِلَى الَّذِی حَدَّثَکُمْ فَإِنْ کَانَ حَقّاً فَلَکُمْ وَ إِنْ کَانَ کَذِباً فَعَلَیْهِ.»[9]کلینی، الکافی، ج‏1، ص: 52به همین جهت تمام منابع معتبر حدیثی شیعه، با ذکر اسناد روایی بوده و به روایات مرسل و بدون سند اعتنایی نمی شد.

    یکی از آسیب های نگاه صوفیه در بحث حدیث، نقل مرسلات و مجعولات است. از نگاه صوفیه، ملاک صحت و بطلان یک حدیث، همان شهود درونی و میل باطنی انسان است و لازم نیست با مسائلی مثل سلسله اسناد و منبع و متن حدیث، درستی آن را بسنجند.[10]ابن عربی، فتوحات مکیه، ج1، ص 73

    نقل است که روزی پیری نورانی نزد ابوبکر کتانی(م 322 ه.ق) آمد و گفت: پیری بزرگ در مقام ابراهیم است، چرا آنجا نمی روی تا از او استماع حدیث نمایی؟ کتانی گفت: از چه کسی روایت می کند؟ پیر نورانی پاسخ داد: از زهری از ابوهریره از پیامبر. کتانی گفت: با چه سند طولانی نقل می کند! در حالیکه ما بی سند می شنویم. آن پیر گفت: از چه کسی می شنوی؟ گفت:« حدثنی قلبی عن ربی جل جلاله» دلم از خدای می شنود.[11]عطار نیشابوری، تذکره الاولیاء، ص 493

    بر این اساس، حجم زیادی از احادیث مجعول و دروغین و ضعیف، تصحیح شده و بسیاری از صحاح و موثقات حدیثی، به کنار گذاشته می شود. چنان چه ابن عربی می نویسد:

    «فرب حدیث یکون صحیحاً من طریق رواته یحصل لهذا المکاشف الذی قد عاین هذا المظهر فسأل النبی صلی الله علیه (واله) عن هذا الحدیث الصحیح فأنکره و قال له لم اقله ولا حکمت به فیعلم ضعفه فیترک العمل به عن بیّنه من ربه وإن کان قد عمل به اهل النقل لصحه طریقه و هو فی نفس الامر لیس کذلک.»[12]ابن عربی، فتوحات مکیه، ج1، ص 150ترجمه: چه بسا حدیثی از جهت راویانش، صحیح باشد و عارف اهل کشف که این مظهر را … ادامه پاورقی

    جعل احادیث و روایات

    از دیگر مبانی مهم صوفیه در بحث نقل و بازگویی احادیث، مسئله تجویز جعل حدیث است. به طوری که می توان گفت غالب احادیثی که در کتب صوفیه نقل شده است، جعلی و ساختگی است.

    صوفیه بر اساس مبانی مختلفی، جعل حدیث را جایز می شمردند مثلا ابوطالب مکی می گوید:

    «احادیثی که در ترغیب به آخرت و زهد در دنیا و ترس از وعده الهی و فضائل اعمال و برتری اصحاب وجود دارد، در هر حال مقبول و قابل چشم پوشی است چه مقطوع باشد و چه مرسل، و با آن معارضه نمی شود و رد نمی گردد هم­چنین است اگر در مورد هول و هراس های قیامت و توصیف زلزله ها و وقایع بزرگ آن باشد، که با عقل قابل انکار نیست بلکه فقط باید تصدیق کرد و تسلیم شد.»[13]ابوطالب مکی، قوت القلوب، ج1، ص 316

    نمونه ای از مجعولات صوفیه

    از آنجایی که جعل حدیث در تصوف، بیشتر مطابق امیال و اذواق شخصی و قلبی صورت می گرفت، مجعولات صوفیه به دلیل ذوقی بودن، رواج و شهرت بیشتری بین مردم دارد. نمونه ای از این احادیث مجعول که در افواه مردم به عنوان روایت مطرح است چنین می باشد:

    «من اراد اَن یجلس مع اللّه‏ فلیجلس مع اهل التصوف.»[14]. گنابادى، رساله رفع شبهات، ص 60. معصوم علیشاه، طرائق الحقائق، ج 1، ص 194

    «التصوف مشتق من الصوف و هو ثلاثه احرف (صاد، واو و فاء) فالصاد: صبرٌ و صدق و صفاء، و الواو: ودّ و وردٌ و وفا، والفاء: فقر و فردٌ و فنا.»[15]. ابن ابى جمهور احسائى، عوالى اللئالى، ج 4، ص 105

    موارد مشهوری که در قرون بعدی توسط سید حیدر آملی و ابن ابی جمهور احسائی و فیض کاشانی و میرزا محمد اخباری و … به منابع شیعی راه یافته است چنین است:

    «مَن عَرف نفسه، عَرَف رَبّه» (ابن عربی بیش از 80 مرتبه به این حدیث استناد می کند.[16]سلمی، مجموعه آثار السلمى، ج‏3، ص: 83.)

    «کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف.» [17]کنت کنزا مخفیّا فأحببت أن أعرف‏ فخلقت الخلق لکى أعرف‏.

    «لیس العلم بالتعلم انما العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء.»[18]تستری، تفسیر التسترى، ص75

    «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق.»[19]ابوطالب مکی، قوت القلوب، ج1، ص155

    «ما عرفناک حقّ معرفتک.»[20]میبدی، کشف الأسرار و عده الأبرار، ج‏6، ص: 202

    «لا یسعنی ارضی و لا سمائی و یسعنی قلب عبدی المؤمن‏.»[21]ترمذی، ختم الاولیاء، ص: 487.احسائی، عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، ج‏4، ص: 7

    «بعث اللّه علیاً مع کل نبىّ سرّا، و معى جهرا»[22].عطار نیشابوری، مظهر العجائب و مظهر الاسرار، ص: 162. ابن عربی، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏1، ص: 120 :و أقرب … ادامه پاورقی

    «اول ما خلق الله نوری، اول ما خلق الله العقل، اول ما خلق الله القلم.» [23]ترمذی، ختم الاولیاء، ص: 470

    «الشَّرِیعَهُ أَقْوَالِی وَ الطَّرِیقَهُ أَقْوَالِی وَ الْحَقِیقَهُ أَحْوَالِی وَ الْمَعْرِفَهُ رَأْسُ مَالِی‏الفقر فخری و به افتخر علی سائر الانبیاء.»[24]نسفی، الإنسان الکامل، ص74

    «لی مع الله وقت لا یسعنی ملک مقرب و لا نبی مرسل.»[25]سلمی، اللمع فى التصوف، ص115

    «موتُوا قَبل أنْ تَمُوتُوا- قلْبُ الْمؤمِنِ عَرْشُ اللّهِ- انا نقطه تحت الباء- العلم نقطه کثرها الجاهلون»[26]یحیی بن معاذ، جواهر التصوف، ص14

    «تخَلَّقُوا بِأَخْلاقِ اللَّهِ تعالی»[27]یحیی بن معاذ، جواهر التصوف، ص17

    «العبودیه جوهره کنهها ربوبیه.»[28]نامشخص، مصباح الشریعه، ص7

    «علماء امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل.»

    «إنَّ للّهِ تَعالى شَراباً لِأَوْلِیائِهِ، إِذا شَرِبُوا سَکِرُوا، وَإِذا سَکِرُوا طَرِبُوا … .»

    «لی‌ مَعَ اللَهِ وَقْتٌ لَایَسَعُنِی‌ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ»[29]سلمی، اللمع فی التصوف، ص115

    «عبدی أطعنی اجعلک مثلی أنا حی لا أموت، اجعلک حیّا لا تموت، أنا غنی لا أفتقر أجعلک غنیّا لا تفتقر، أنا مهما أشأ یکن أجعلک مهما تشأ یکن.» [30]جامی، عبدالرحمن، الدره الفاخره، ص156رجب برسی، مشارق أنوار الیقین، ص 104

    و همچنین اشعاری مانند:

    أ تزعم انک جرم صغیر****و فیک انطوى العالم الاکبر[31]البونی، احمد، شمس المعارف الکبرى، ص464

    بسیاری از حکایاتی که در افواه عامه مشهور شده است، ریشه به منابع صوفیه می رساند:

    حکایات و داستان هایی که به جزئی لاینفک و ثابت از فرهنگ عامه مردم مبدل شده است. مانند خدو انداختن عمرو بن عبدود بر صورت حضرت علی علیه السلام و عصبانیت و تعلل ایشان در قتل او،[32]مولوی، مثنوى معنوى، متن، ص 159 شکستن کوزه ها توسط حضرت نوح و پشیمانی از نفرین قوم خویش[33]عطار نیشابوری، مصیبت نامه، ص 97، ماجرای سگ مرده و حضرت موسی و سخن خداوند پیرامون خلع او از نبوت،[34]ابن فهد حلی، عده الداعی و نجاح الساعی، ص218 داستان بیرون کشیدن تیر از پای امیرالمومنین علیه السلام در نماز[35]میبدی، کشف الأسرار و عده الأبرار، ج‏1، ص180 یا حکایت استخاره تاجری که قصد سفر برای تجارت را داشت و امام صادق علیه السلام به نیابت از او استخاره کرده و پاسخ بد آمد و علت آن را قضا شدن نماز صبح تاجر دانست.[36].ابوالقاسم راز شیرازی، مناهج أنوار المعرفه، ج‏1، ص: 518 حکایت بریدن دستان پیرزن علوی دست یاران متوکل که قصد زیارت سید الشهدا علیه السلام را داشت. حکایات و روایات رَتَنیه و … .

    شخصی کردن فهم دین

    از جمله آسیب هایی جریان تصوف برای دین اسلام، خطر عرفی سازی دین و شخصی نمودن فهم آن است که بالطبع، آنها را در صف مقابل جریان روحانیت به عنوان حافظ و مفسر رسمی دین قرار داده و پیران و دراویش را در جایگاه رقیب عالمان دینی می نشاند.

    در طول تاریخ اسلام، قشر و صنف دیگری غیر از علما نبودند که ادعای تفقه و فهم دین و وظیفه تبیین کلام وحی برای مردم را داشته باشند مگر طایفه صوفیان که همواره خود را در قامت یک رقیب برای علما قرار می دادند پس اصحاب طریقت پیش از آنکه صاحب یک مکتب فکری متمایز باشند، یک رقیب فکری برای علما و ارباب شریعت بودند. رقیبی که مدعی است نفس الامر و حقیقت دین را به پیروانش می چشاند و آنها را به عنوان عارف و سالک و موحد تربیت می کند. [37]سید یحیی یثربی، فریب سراب، ص320

    صوفیان در عین ادعای دست یابی به بطون و حقائق دین، بدون طی مراحل لازم و مقدمات علمی آن، به صورت میانبر این مسیر طاقت فرسای تحصیل دانش و مشقت علم آموزشی را طی کرده و مدعی تفسیر بواطن شریعت و کشف حقیقت دین می شوند.[38]ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج5، ص 204

    جریان تصوف پیش از هر مساله ای، به پیروان خود آموزش می دهد که فهم و درک حقیقت دین، امری درونی و شخصی است و تابع شکل و قالب خاصی نمی باشد لذا مولوی در ماجرای موسی و شبان، تاکید دارد که عبادت و شناخت خدا، امری دلی است و تابع رسم و رسوم و شکل خاصی نمی باشد. می گوید:

    هیچ آدابى و ترتیبى مجو****هر چه مى‏خواهد دل تنگت بگو

    کفر تو دین است و دینت نور جان****ایمنى و ز تو جهانى در امان‏[39]مولوی، مثنوى معنوى، ص226

    دین داری غیر فقیهانه

    در مکتب صوفیان، «طریقت» و «شریعت» دو راه و روش متفاوت با ماهیت متضادی هستند که پیروان هر کدام، دو روش متفاوت دین داری را دنبال می کنند.

    در واقع آنها اسلام به دو قرائت متفاوت تقسیم می شود که هر کدام رقیب دیگری است:

    1_دیــن ورزی فقهی و ظاهر گرایانه (شریعت محور) ؛

    2_دین ورزی عرفانی و باطن گرایانه (طریقت محور) ؛

    مقصود از فقه و دین داری فقیهانه همان دین داری عموم متشرعین به هدایت و رهبری فقها و مراجع تقلید است. در این نوع از دین داری، دین به صورت یک مجموعه اصول و فروع به انسان ارائه می شود که لازم الاجراء هستند. گزاره هایی در باب اصول اعتقادی و مسائلی در حوزه اعمال و باید ها و نبایدها. صوفیان مدعی اند که در این نوع از دین داری، عشق و انس و ملایمت و حتی ارزش های اخلاقی کوچک ترین نمود و نشانه ای ندارد. خدای این دین داران همچون یک ارباب طلب کار و سلطان جبار، به بردگان خود (یعنی انسان ها) امر و نهی کرده و احکامی به آنها ابلاغ می کند که بدون چون و چرا باید امتثال شود و در ازای عمل به دستورات خود، وعده نسیه حوری و شراب بهشتی داده و جزای متخلفین را با گرزهای آتشین و درد و الم خواهد داد.

    صوفیان، دین داری خود را «طریقت گرا» می دانند و تمرکز آنها همواره بر آداب طریقت است و اگر به شریعت هم عمل شود، شریعتی است که در ذیل طریقت معنا شده و در حاشیه آن قرار دارد. سعدی شیرازی چنین می سراید:

    عبادت به جز خدمت خلق نیست        به تسبیح و سجاده و دلق نیست[40]به نقل از: مطهری، مرتضی، انسان کامل(مجموعه آثار شهید مطهرى)، ص 116

    حافظ می گوید :

    مباش در پى آزار هر چه خواهى کن****که در شریعت ما غیر از این گناهى نیست‏[41]حافظ، دیوان، ص246

    اگر شراب خوری جرعه‌ای فشان بر خاک****از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک[42]حافظ، دیوان حافظ، ص 396

    تفاوت دین داری صوفیانه با فقه مدارانه

    صوفیان مدعی اند دین داری طریقت محور و عرفانی به کلی با نوع اول دین داری متفاوت است :

    تفاوت غایت و هدف)

    دین ورزی طریقت محور برای رسیدن به مقام فناء و شهود ذات حق است و دین ورزی شریعت محور فقط نجات اخروی را برای افراد به بار می آورد و میل درونی و ذوق و جوششی برای شخص به بار نمی آورد. رهروان شریعت از طریق عمل به ظواهر دین، خریدار بهشت شده و حور و قصور اخروی را به چنگ آورده اند و رهروان طریقت از رهگذر عمل به باطن دین، راه معنویت، محبت و عشق الهی را پیموده و چشیدن حقایق و معارف نصیب شان می شود.

    تفاوت در روش و اعمال)

    در دین داری طریقت محور خبری از احکام لازم الاجرا نیست و اصول و فروع دین معنا ندارد و با حکمی از خارج نفس انسان، هیچ چیز مشخص نمی شود بلکه انسان باید به دنبال ندای درون قلب خویش باشد و از همان ندا پیروی کند.

    در این مدل دین داری بر ارزش های اخلاقی و اذواق و احساسات ارج می نهند و احکام فقهی را ملاک و معیار سنجش امور قرار نمی دهند. مخلوقات نیازی به ترس و حذر از خدا ندارند بلکه با او انس گرفته و عشق می ورزند زیرا چهره ای دلنشین و ملایم و لطیف از او ترسیم شده است خدایی که حتی اگر مخلوقاتش کافر شوند و سخنانش را زیر پا نهند، احدی را در آتش دوزخ نمی سوزاند و حتی اگر وعید کیفر و عذاب هم داده باشد از آن تخلف کرده و عاقبت، روز قیامت تمام کفار را غرق در خوبی و خوشی و راحتی خواهد کرد.

    ترویج اباحه گری و بی بندوباری

    اباحه گری به معنای ولنگاری و بی مبالاتی در برابر آموزه ها، ارزش ها و شعائری دینی، آفتی بسیاری خطرناک و زیان آور است که جامعه دینداری را تهدید می کند .

    اباحه گری، معمولا دو منشأ دارد :

    1. اباحه گری ناشی از بی اعتقادی به اسلام؛
    2. اباحه گری ناشی از اعتقادی خاص اسلامی مانند اعتقاد به وسعت دامنه دینداری؛

    در نوع دوم از اباحه گری شخص نه خود را بی اعتقاد به دین و نه سست اعتقاد به آن ارزیابی می کند. بلکه بر این باور است که نوع نگاه و عمل او منطبق با متن دین است. مانند شخصی که به موسیقی از نوع غنائی استماع می کند و آن را کاملا حلال و مطابق با دین اسلام می پندارد.

    در بسیاری از مکاتب صوفیانه، گفته می شود که دین داری صرفا به التزام نسبت به شریعت و احکام فقهی نیست بلکه به معنای ارتباط قلبی و عاشقانه با خداست. چه بسا انسان بر اساس ارتباط باطنی با خدا مرتکب اعمالی شود و به گزاره هایی باور پیدا کند که با ظاهر شریعت سازگار نیست[43]مطهری، عرفان حافظ، ص339 اما رضایت حق تعالی را به دنبال دارد. ابن عربی با تصریح به اینکه دین، دو گونه است، دینی که انبیا آورده اند و دینی که خود انسان ها آن را برای خود وضع و جعل می کنند، دین قسم دوم را هم تایید می کند[44]ابن عربی، فصوص الحکم، ج1، ص94.

    در مکتب تصوف، اساسا اعمال آنها اعم از عمل شرعی و اخلاقی و حتی باورهای اشخاص، در تعریف ایمان لحاظ نمی شود بلکه ایمان صرفا با مساله شهود خدا پیوند دارد لذا یک صوفی می تواند در بالاترین درجه ایمان باشد، اما التزام چندانی به شریعت نداشته باشد.

    نادر عنقا، در کتاب تئوری من می گوید:

    «عرفان واقعیت دین می‌باشد و مقصود من از این کلام، شناخت خداوند در درون خویش و تسلیم شدن به او و عشق ورزیدن به او با عقل و دل‌ و جان می‌باشد تا جائیکه دگر غیر در میان نبوده و فقط معشوق باقی‌ باشد»[45]1. Hazrat Salaheddin Ali Nader Angha (2002), Theory “I”, M.T.O. Shahmaghsoudi®. p. 121. Print. http://www.sufiassociation.org/farsi/faq.html

    التقاط گرایی

    التقاط گرایی، یکی از آفت ها و آسیب های رایج دین داری است که در طول زمان اشخاص زیادی گرفتار آن بوده اند. التقاط اصطلاحا به معنای تلفیق اندیشه ها و مفاهیم اسلامی با اندیشه‌های بی گانه است. دین اسلام مجموعه ای از باورها، آداب و اعمالی است که در تعالیم ثقلین مندرج می باشد. حال اگر از منبعی غیر از ثقلین، مثلا از ادیان هندو، مسیحیت یا از نفس خود، اموری را با تعالیم اسلام پیوند دهند و بدان تدین ورزند، گرفتار التقاط شده اند و اینچنین حق و باطن آمیخته و التباس می شود.

    الهیات و مبانی صوفیه، منجر به گرفتاری در التقاط می شود زیرا در بینش صوفیه «هر اندیشه و عملی که بر دل نشیند و نفس را خوش آید، حق است» از آنجایی که تصوف، ماهیت خود را یک سلوک باطنی و سیر نفسانی معرفی می کند، مدعی است در سلوک انفسی، باطن انسان با هرچیزی که ارتباط برقرار کند، می تواند با همان به حقیقت و مقام فناء فی الله برسد.[46]ابن عربی، فصوص الحکم، ج‏1، ص: 95 لذا چه بسیار مشایخی که مکاشفات باطنی و درونی خود را در کنار کلام وحی و قرآن کریم نشانده و به مضمون آن تدین می ورزیدند.[47]شمس تبریزی، مقالات، ص270 ابن عربی سعی می کند این مبنا را با مبانی مختلفی مثل «استحسان و بدعت حسنه»[48]ابن عربی، الفتوحات المکیه، ج‏2، ص: 169، «جواز تشریع»[49]ابن عربی، فصوص الحکم، ج‏1، ص135  و «اجتهاد در اصول دین»[50]ابن عربی، الفتوحات المکیه، ج‏2، ص612 به کرسی نشاند.بر همین اساس ممکن است برخی با رقص و سماع و موسیقی حال خوشی پیدا کنند و برخی دیگر با عزلت و انزوا و ریاضت یا با شاهد بازی و نظربازی و غیره.[51]احمد، افلاکی، مناقب العارفین، ج‏1، ص: 395.

    عبدالرزاق کاشانی می گوید: «مراد از استحسان استحباب امرى و اختیار رسمى است که متصوّفه آن را باجتهاد خود وضع کرده‏اند، از جهت صلاح حال طالبان، بى‏آنک دلیلى واضح و برهانى لایح از سنّت بر آن شاهد بود، مانند الباس خرقه و بناى خانقاه و اجتماع از بهر سماع و نشستن در چلّه و غیر آن، هر چند آن اختیار از تشبّث و تمسّک بسنّتى خالى نبود.»[52]کاشانی، عز الدین، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ص: 146

     

     

    منابع:

    • ابن عربی، محیی الدین، محاضره الأبرار و مسامره الأخیار، تصحیح محمد عبد الکریم النمرى‏، دار الکتب العلمیه، بیروت‏، 1422 ق‏
    • ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، اربع مجلدات،دار الصادر، چاپ اول، بیروت، بی تا.
    • ابن عربی، محیی الدین، عنقاء مغرب فى ختم الاولیاء و شمس المغرب‏، عاصم ابراهیم الکیالى الحسینى الشاذلى الدرقاوى‏، دار الکتب العلمیه، بیروت‏، 1426 ق‏
    • ابن عربى، محیى الدین، الفتوحات المکیه، القاهره، المطبعه المیمنیه، سنه 1329 ق
    • ابن عربى، محیى الدین، مجموعه رسائل ابن عربى، 2جلد، دار احیاء التراث العربى‏، بیروت‏،‏ ‏، 1367ق
    • ابن عربى، محیى الدین، الفتوحات المکیه، سفر ۱ـ۳، (عثمان یحیی) قاهره ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵م
    • ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، 3 جلد، دار المحجه البیضاء، بیروت،چاپ اول،، 1421ق
    • ابن عربى، محیى الدین‏، انشاء الدوائر، تصحیح مهدى محمد ناصر الدین‏، 1جلد، مطبعه بریل‏، لیدن‏، 1336ق
    • ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم. نشر دار احیاء الکتب العربیه، چاپ اول قاهره، 1946 م
    • ابن ترکه، صائن الدین على، تمهید القواعد، تصحیح سید جلال الدین آشتیانى، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و آموزش عالى، 1360ش
    • شهید ثانی، زین‌‌الدین بن علی، منیه المرید، مؤسسه التاریخ العربی، بیروت، 1431ق
    • سبزوارى، محمد ابراهیم، شرح گلشن راز( سبزوارى)، نشر علم‏، تهران‏، 1386ش
    • کلینی، محمد بن یعقوب، ‌الکافی‌، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۷ ش
    • ابو طالب مکى، قوت القلوب فى معامله المحبوب، تصحیح باسل عیون السود، دار الکتب العلمیه، بیروت،‏ 1417 ق‏
    • فرغانى، سعید الدین‏، منتهى المدارک فى شرح تائیه ابن فارض‏، دار الکتب العلمیه، بیروت‏، 1428 ق‏
    • معصوم علیشاه، محمد بن معصوم بن زین العابدین، طرائق الحقایق، چاپ محمد جعفر محجوب ، تهران،۱۳۴۵ش؛
    • فرید الدین عطار نیشابورى‏، تذکره الأولیاء، تصحیح رینولد نیکلسون‏، 2 جلد، مطبعه لیدن‏، چاپ اول، 1905 م‏
    • أحسایی، ابن أبی جمهور محمد بن زین الدین، عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، 4جلد، دار سید الشهداء للنشر، قم، 1405ق
    • سلمی، ابو عبد الرحمن محمد. مجموعه آثار سلمی. مرکز نشر دانشگاهى‏. تهران‏. 1369ش
    • اسماعیل مستملى بخارى، شرح التعرف لمذهب التصوف، 5جلد، انتشارات اساطیر – تهران، چاپ: اول، 1363.
    • تابنده، حسین، رساله رفع شبهات، حقیقت، تهران، 1385ش
    • محمود کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، تصحیح عفت کرباسی و محمدرضا برزگر خالقی، نشر زوار، تهران، 1382ش
    • .مقالات شمس، تصحیح محمد علی موحد، چاپ چهارم، تهران، خوارزمی، 1391ش
    • احمد بن اخى ناطور افلاکى‏، مناقب العارفین‏، [ بى نا]، آنکارا، چاپ اول، 1959 م‏
    • سهل بن عبد الله التسترى‏. تفسیر التسترى‏. محمد باسل عیون السود. دار الکتب العلمیه. بیروت‏. 1423 ق‏
    • میبدی، رشیدالدین احمد بن ابى سعد، کشف الأسرار و عدۀ الأبرار، تهران، امیرکبیر، 1371ش
    • عطار نیشابورى‏، فرید الدین، مظهر العجائب و مظهر الاسرار، تهران‏، 1323 ه. ش‏
    • جامع الاسرار و منبع الابرار، سید حیدر آملی، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی وابسته به وزارت فرهنگ،چاپ اول،1386 ش
    • الترمذى، ختم الاولیاء، 1جلد، مهد الآداب الشرقیه، بیروت، 1422 ق
    • نسفی، عزیزالدین، ‌الانسان الکامل‌، تصحیح ماژیران موله، انتشارات کتابخانه طهوری.
    • ابو زکریا یحیى بن معاذ الرازى‏، جواهر التصوف‏، مکتبه الآداب‏، قاهره‏، 1423 ق‏
    • سراج طوسی، ابونصر، اللمع فى التصوف‏. مصحح: رینولد آلین نیکلسون‏. مطبعه بریل‏. لیدن‏، 1914 م
    • نامشخص، مصباح الشریعه، مؤسسه الأعلمى للمطبوعات‏، بیروت‏، 1400 ق‏
    • جامی، عبدالرحمن، الدره الفاخره فى تحقیق مذهب الصوفیه، مؤسسه مطالعات اسلامى‏، تهران‏، 1358ش
    • عطارنیشابوری، فریدالدین محمّد بن ابراهیم، مصیبت نامه، تهران، انتشارات زوّار، 1338 ه.ش.
    • راز شیرازی، ابو القاسم، مناهج انوار المعرفه، چاپ دوم، خانقاه احمدی، شیراز، 1363ش
    • صفا،ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، فردوس، 1364ش
    • مولوی، محمد، فیه ما فیه، مصحح بدیع الزمان فروزانفر، نشر نگاه تهران، ‏ 1386 ش
    • مولوی، محمد، مثنوی معنوی‌، تصحیح نیکلسون، انتشارات پژوهش، ‌ ‌۱۳۷۴ ش.
    • مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهرى‏، صدرا، تهران‏، 1377ش
    • البونی، احمد، شمس المعارف الکبرى، موسسه النور للمطبوعات‏، بیروت‏، 1427 ق‏

    مقالات:

    در حسن کار موحد و نقد ابن عربی، کتاب ماه فلسفه سال اول فروردین، شماره 7، 1387 ش

    پاورقی ها

    پاورقی ها
    1زین الدین بن علی، منیه المرید، ص369
    2فرغانی، منتهى المدارک فى شرح تائیه ابن فارض، ج‏2، ص123
    3ابن ترکه، تمهید القواعد، مقدمه آشتیانی، ص155
    4ابن عربی، فتوحات مکیه، ج4، ص 377
    5سبزواری، شرح گلشن راز، ص566
    6فصلت :  53
    7محیی الدین، ابن عربی،الفتوحات المکیه، ج‏1، ص: 279
    8ملکیان، مصطفی، مقاله «در حسن کار موحد و نقد ابن عربی»، ص 7
    9کلینی، الکافی، ج‏1، ص: 52
    10ابن عربی، فتوحات مکیه، ج1، ص 73
    11عطار نیشابوری، تذکره الاولیاء، ص 493
    12ابن عربی، فتوحات مکیه، ج1، ص 150ترجمه: چه بسا حدیثی از جهت راویانش، صحیح باشد و عارف اهل کشف که این مظهر را مشاهده کرده است، درباره این حدیثِ به ظاهر صحیح از پیامبر صلی الله علیه وآله سؤال کند و آن حضرت حدیث را انکار کند و به او بگوید: «من این حدیث را نگفته ام و به آن حکم نکرده ام»؛ پس عارف ضعف حدیث را دریافته و به آن عمل نمی کند درحالی که از جانب خدا بیّنه ای برای ترک دارد گرچه علمای ظاهر و محدثین به خاطر صحت طریق حدیث بدان عمل کنند درحالیکه در حقیقت صحیح نیست.
    13ابوطالب مکی، قوت القلوب، ج1، ص 316
    14. گنابادى، رساله رفع شبهات، ص 60. معصوم علیشاه، طرائق الحقائق، ج 1، ص 194
    15. ابن ابى جمهور احسائى، عوالى اللئالى، ج 4، ص 105
    16سلمی، مجموعه آثار السلمى، ج‏3، ص: 83.
    17کنت کنزا مخفیّا فأحببت أن أعرف‏ فخلقت الخلق لکى أعرف‏.
    18تستری، تفسیر التسترى، ص75
    19ابوطالب مکی، قوت القلوب، ج1، ص155
    20میبدی، کشف الأسرار و عده الأبرار، ج‏6، ص: 202
    21ترمذی، ختم الاولیاء، ص: 487.احسائی، عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، ج‏4، ص: 7
    22.عطار نیشابوری، مظهر العجائب و مظهر الاسرار، ص: 162. ابن عربی، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏1، ص: 120 :و أقرب الناس إلیه علی بن أبی طالب و أسرار الأنبیاء أجمعینآملی، سید حیدر، جامع الأسرار و منبع الأنوار، ص401
    23ترمذی، ختم الاولیاء، ص: 470
    24نسفی، الإنسان الکامل، ص74
    25سلمی، اللمع فى التصوف، ص115
    26یحیی بن معاذ، جواهر التصوف، ص14
    27یحیی بن معاذ، جواهر التصوف، ص17
    28نامشخص، مصباح الشریعه، ص7
    29سلمی، اللمع فی التصوف، ص115
    30جامی، عبدالرحمن، الدره الفاخره، ص156رجب برسی، مشارق أنوار الیقین، ص 104
    31البونی، احمد، شمس المعارف الکبرى، ص464
    32مولوی، مثنوى معنوى، متن، ص 159
    33عطار نیشابوری، مصیبت نامه، ص 97
    34ابن فهد حلی، عده الداعی و نجاح الساعی، ص218
    35میبدی، کشف الأسرار و عده الأبرار، ج‏1، ص180
    36.ابوالقاسم راز شیرازی، مناهج أنوار المعرفه، ج‏1، ص: 518
    37سید یحیی یثربی، فریب سراب، ص320
    38ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج5، ص 204
    39مولوی، مثنوى معنوى، ص226
    40به نقل از: مطهری، مرتضی، انسان کامل(مجموعه آثار شهید مطهرى)، ص 116
    41حافظ، دیوان، ص246
    42حافظ، دیوان حافظ، ص 396
    43مطهری، عرفان حافظ، ص339
    44ابن عربی، فصوص الحکم، ج1، ص94
    451. Hazrat Salaheddin Ali Nader Angha (2002), Theory “I”, M.T.O. Shahmaghsoudi®. p. 121. Print. http://www.sufiassociation.org/farsi/faq.html
    46ابن عربی، فصوص الحکم، ج‏1، ص: 95
    47شمس تبریزی، مقالات، ص270
    48ابن عربی، الفتوحات المکیه، ج‏2، ص: 169
    49ابن عربی، فصوص الحکم، ج‏1، ص135
    50ابن عربی، الفتوحات المکیه، ج‏2، ص612
    51احمد، افلاکی، مناقب العارفین، ج‏1، ص: 395.
    52کاشانی، عز الدین، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ص: 146