پرش به محتوا
خانه » مبانی و اعتقادات » نقد ادله قرآنی وحدت وجود

نقد ادله قرآنی وحدت وجود

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    مقدمه

    صوفیان برای اثبات آموزه وحدت وجود، به دسته هایی از آیات قرآن کریم استناد کرده اند.

    اهمیت بحث

    بررسی ادله قرآنی وحدت وجود از چند جهت اهمیت دارد:

    1. تبیین رابطه نظریه وحدت وجود با توحید اسلامی؛

    2.آشنایی با مهم ترین اشکالات موجود در استنادهای صوفیه به قرآن کریم؛

    3.آشنایی با نوع تعامل صوفیه با متون وحیانی.

    بررسی اشکالات

    نوع استنادی که صوفیه به متون وحیانی دارند دارای اشکالات و شبهاتی است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می شود:

    اشکال روشی

    صوفیه به صورت روشمند و بر طبق قواعد مقبول علمی، به متون وحیانی استناد نمی ورزند بلکه رویه آنها استناد به یک آیه یا روایت یا حتی کلمه و جمله ای از روایت، بدون لحاظ داشتن قرائن پیرامونی و بدون نظاره مجموعه روایات هم خانواده و هم راستا است که این روش نزد اهل فن مردود است زیرا برای استناد یک مطلب به خدای متعال، آن هم با اهمیت بالایی مثل خداشناسی، باید کلمات و عبارات صادره از دین پیرامون آن موضوع را ملاحظه و مداقه نمود[1]خدای متعال در قرآن کریم این روش استناد را با عبارت ذیل مذمت می کند:النساء :  150 إِنَّ الَّذینَ یَکْفُرُونَ … ادامه پاورقی.اما صوفیان در حالی برای اثبات توحید به پاره ای از الفاظ قران استفاده کرده اند که روایات و آیات زیادی در نفی دیدگاه آنها وجود دارد و حتی در ذیل همان آیه هم انگاره آنها رد شده است.

    تمسک به متشابهات

    آیات قران کریم به دو دسته متشابه و محکم تقسیم می شود و غالب استنادهای صوفیه برای وحدت وجود، به آیات متشابه است.

    اگر یک لفظ، دارای چندین معنای مختلف بود و به طوری که هرکس می توانست ظاهر لفظ را در معنای مورد نظر خود حمل کند، آن لفظ متشابه خواهد بود و ما نمی توانیم با تمسک به یک لغت متشابه، یک نظام توحیدی عظیمی را بپذیریم که پیامدها، لوازم و بایسته های فراوان و متفاوتی نسبت به زندگی دنیوی و اخروی انسان داشته و تکلیف زندگی ابدی در روز قیامت او را مشخص می کند. بسیاری از استنادات صوفیه به آیات و روایات، در زمره همین متشابهات قرار می گیرد و صرفا با تاویل آیات امکان رسیدن به مقصود صوفیه است[2]ابن عربی، فتوحات مکیه، ج3 ص257 و ج2 ص319 . در جای دیگر می گوید:اهل تأویل به ادراک حقیقت نمی رسند و مرتکب حرام شده اند … ادامه پاورقی

    اشتراک لفظی

    صوفیه در استناد به آیات قرآنی، دچار مغالطه اشتراک لفظی شده اند. آنها لغتی که در نصوص دینی معنای مشخصی دارد را اخذ کرده و معنایی عرفانی بر تن آن پوشانده اند و بر اساس این معنای جدید، لوازمی بر آن مترتب کرده اند و این ناشی از خلط اصطلاحات و تعابیر دو نظام و جهان بینی کاملا متفاوت است. اگر لفظ و عنوانی به صورت مبهم و متشابه در نظام اعتقادی مذهب تشیع بیان می شود، باید آن را در همان قالب و نظام اعتقادی و جهان بینی مذهب تشیع معنا کرد نه اینکه آن را در چارچوب نظام عرفانی و با معانی و اصطلاحات رایج آن معنا کنیم.

    مثال برای اشتراک لفظی

    به عنوان مثال واژه لقاء الله که باید دید در آیات و روایات در چه معنایی به کار رفته است و مقصود چه موضوعی است؟ آیا مقصود صرف یقین و قطع به توحید و حشر است؟ یا مقصود شهود ذات خدا یا فانی شدن در ذات خدا یا موارد دیگر می باشد؟ معنای لقاء در روایات بیان شده است و هرگز به معنای شهود ذات خدا نیست درحالیکه عرفا چنین معنایی را لحاظ کرده اند. در کتاب شریف توحید شیخ صدوق، امیرالمومنین علی علیه السلام به صراحت لقاء را نهایت یقین و ایمان دانسته اند: «مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ‏ یَعْنِی مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِأَنَّهُ مَبْعُوثٌ فَإِنَّ وَعْدَ اللَّهِ لَآتٍ مِنَ الثَّوَابِ وَ الْعِقَابِ فَاللِّقَاءُ هَاهُنَا لَیْسَ بِالرُّؤْیَهِ وَ اللِّقَاءُ هُوَ الْبَعْثُ.»[3]. صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص: 267

    تنافی با قاعده لطف

    قاعده لطف در علم کلام به معنای لزوم انجام کاری از سوی خدا است که به سبب آن، مُکَلَّف به اطاعت نزدیک و از گناه دور می‌شود. متکلمان امامیه از این قاعده در اثبات عقلی بسیاری از اعتقادات اسلامی ـ‌مانند لزوم تشریع تکالیف دینی، لزوم ارسال پیامبران، لزوم تعیین و نصب امام و غیره- بهره برده‌اند.بر همین اساس باید گفت معرفی توحید و خداشناسی به عنوان اولین و مهم ترین اصل یک دین، اگر به صورت واضح و آشکار نباشد در تنافی با قاعده لطف است. توحید در دین به حدی اهمیت دارد که می بایست با الفاظ مختلف و عبارات متعدد بدان تصریح شود و جای تاویل و توجیهی نداشته باشد. زیرا توحید پایه ایمان انسان را تشکیل داده و سعادت و کمال او را رقم می زند. حال اگر توحید اسلام، همان نظریه وحدت وجود باشد دست کم 90 درصد مسلمانان در طول تاریخ چنین دیدگاهی نداشته بلکه حتی عنوان و نام آن را هم نمی دانند.

    فهم نوظهور و متاخر

    اولین رگه های پیدایش نظریه وحدت وجود به قرون 6ه.ق می رسد .بر همین اساس استناد به آیات و روایات برای اثبات وحدت وجود نیز یک فهم متاخر و نوپدید است و اصحاب رسول خدا و امامان اهل بیت دست کم در سه قرن ابتدایی اسلام، چنین برداشتی از این متون وحیانی نداشتند و در آثار خود هم کوچک ترین اشاره ای به مدلول آن ننموده اند درحالیکه فهم مخاطبین اولیه وحی، نقشی تعین کننده در معناشناسی واژه ها دارد. از این موضوع فهمیده می شود که متون مورد استناد مثبتین، چنین ظرفیتی نداشته و نباید این نظریه نوپدید را با تاویل های بعید، حمل بر دین کرد.اگر بگویند فهم بشر روبه تکامل است و مردم اعصار پیشین گنجایش درک و تحمل این نظریات را نداشتند و این تنافی با استنادات مثتبین ندارد، پاسخ می گوییم: اتفاقاً در بحث از خداشناسی، که مرز توحید و شرک بعضاً به جا به جا شدن یک واژه و تغییر معنای یک کلمه می رسد، نمی توان چنین سخنی را بیان کرد چراکه لازمه این سخن، قائل شدن به شرک مسلمین و شیعیان دست کم در 5 قرن ابتدایی اسلام است.

    بررسی آیات مورد استناد

    آیات قرب

    “آیات قرب” از جمله آیاتی می باشد که برای اثبات وحدت شخصیه وجود به آن تمسک شده است . در این آیات خداوند متعال خود را به بندگان قریب (نزدیک) دانسته است :وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ[4]1-  سوره ق آیه 16ما انسان را آفریدیم و علم داریم به چیزی که نفسش به آن وسوسه می کند. وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید ما از رگ گردن به انسان نزدیکتر هستیم .

    کیفیت استدلال:

    خداوند متعال در این آیه می فرماید : ما از رگ گردن به انسان نزدیک تر هستیم . رگ گردن جزء وجود انسان است و حد فاصلی میان او و انسان وجود ندارد تا خدا در آنجا فرض شود . لذا باید آیه را اینگونه معنا نمود : ما از انسان ، به خودش نزدیک تر هستیم . بنابراین دوئیتی در اینجا فرض نمی شود تا قرب معنا داشته باشد در نتیجه باید گفت ما خود انسان هستیم و وجود انسان همان وجود خداست.

    نقد و بررسی:

    یک)در این استدلال ها از ظاهر آیه عدول شده و به تأویل گرویده اید به این صورت که با عقل خویش سنجیده و اقرب بودن را در صورت عدم فاصله ، بی معنا فرض کرده اید لذا از واژه ی قرب، عینیت را برداشت نموده اید. تأویل مذکور نیز بلادلیل است زیرا در صورت معنا نداشتن قرب، نباید آن را به عینیت و وحدت تاویل کرد بلکه تاویل های دیگری هم که از نقل و عقل شاهد داشته باشد امکان پذیر است.

    موضوعی که این آیات و روایات نسبت به آن دلالت تام و تمام دارند بیان دوئیت میان مخلوق و خالق است زیرا اساسا قرب و بعد، در فرض وجود دو طرف است و اگر تنها خدا باشد و بس، قرب و بعد معنا ندارد.

    دو) هنگام أخذ به تأویل ، باید تأویلی نمود که به معنای ظاهری آیه اقرب باشد که شاهدی از عقل و نقل نیز داشته باشد و با سیاق آیه نیز سازگار باشد. به عنوان مثال در آیه ی شریفه­ی : وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید مقصود این است که : خداوند متعال حتی به وسوسه­هایی که در اعماق دل انسان می باشد نیز آگاه است در حالیکه خود انسان نیز گاهی از آنها غافل است و منشأ آن را نمی داند. و یا در آیه: أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ خداوند متعال  دعوت به استجابت خدا و رسول می نماید و سپس می گوید : ما می دانیم در قلب شما چه می گذرد و آیا حقیقتاً و قلباً خدا و رسول را استجابت کرده اید یا خیر . در آیه: وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید سخن از لحظات احتضار و مرگ است که شخص در این لحظات از ماسوای خود انقطاع حاصل کرده و به اطرافیانش التفاتی ندارد و سیطره و سلطنت و علم الهی به تمام لحضات این فرد تعلق می گیرد.در نتیجه معنای عامی که می توان از آیات قرب استفاده کرد : احاطه و سیطره و علم تام حضرت حق به مخلوقات خود و تمام ساحات وجودی و درونی آنهاست.

    سه) ابعد و اقرب بودنی که برای انسان ذو ابعاد و ذو اجزاء مطرح است و نسبت به خداوند متعال  معنا ندارد زیرا او به همان اندازه ای که به ظاهر سیطره دارد به باطن نیز احاطه و سیطره دارد و قرب و بعد مکانی برای حضرت حق بی معناست . در روایات زیادی از خداوند مکان و زمان نفی شده است[5]الکافی (ط – دارالحدیث)، ج‏1، ص: 220 و خداوند خالق زمان و مکان و مسیطر بر آنها دانسته شده است.[6]الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏1، ص: 90

     

    آیات وجه الله

    دسته دوم از آیاتی که برای وحدت شخصیه وجود مورد تمسک قرار گرفته آیاتی می باشد در آنها واژه ی “وجه الله” به کار رفته است:فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه.[7](2) البقره :  115 به هر سمتی که رو کنید آن وجه الله است.

    کیفیت استدلال:

    انسان به هر سمتی که روی کند وجه خداست و وجه جدای از ذی وجه نمی باشد پس به هر سمت و مکانی که روی و نظر کند در واقع خدا را دیده است ، حتی با نظر به خود نیز خدا را مشاهده می کند و این همان مبنای وحدت شخصیه وجود می باشد.یا در ایاتی که می فرماید: کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَه‏[8](28) القصص :  88 هر چیزی را که در نظر بگیرید بالاخره هلاک و نابود می شود و فقط وجه خدا باقی می ماند و هلاک نمی شود . مشتق (هالک) حقیقت در متلبس بالمبدأ است. آیه شریفه زمان حال را بیان می کند لذا باید اینگونه معنا نمود : اکنون هر چیزی نابود و عدم است و فقط وجه الله باقی می باشد و وجه الله همان خداست پس همه چیز خدا بوده و غیر از او هیچ چیزی نیست.

    نقد و بررسی:

    الف) در تمسک به این آیات نیز از ظاهر عدول شده و تاویل صورت گرفته است زیرا  وجه الله به حسب اطلاق لفظی و کلامی با خود الله تفاوت دارد و حتی اگر به نحوه جسمانی فرض شود، وجه جزء است و با کل متفاوت است و نمی توان حکم جزء را به حکم کل سرایت داد .اگر خداوند متعال ذات دارای صورت باشد به حسب ظاهر این آیات ، فقط آن صورت باقی می ماند و حتی ذات نیز از بین می رود.

    ب) از واژه ی “وجه الله” معانی مختلفی فهمید می شود.(جدای از اینکه ماده وجه و مشتقات آن مثل مواجهه بر چه معنایی دلالت می کنند) چه بسا معنای حقیقی “وجه” قبل از این که برای “صورت” وضع شده باشد در معنای دیگری استعمال شده است. بسیاری از الفاظ متون وحیانی، دارای یک حقیقت شرعیه در آن معانی هستند . همچون واژه ی صلاه که به معنای دعا می باشد ولی برای در قرآن کریم برای نماز مرسوم استعمال شده است.با بررسی معانی وجه در آیات قرآن می توان یافت که معنایی که از وجه الله اراده شده است غیر از الله می باشد چراکه در موارد متعددی امکان استفاده از واژه ی الله بود لکن واژه ی وجه الله به کار رفته است. چنانچه با بررسی موارد مشابهی، که سخن از وجه مخلوقین به میان آمده است می توان فهمید که مقصود “صورت ظاهری” شخص نمی باشد همچون این آیه شریفه : أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفا[9](10) یونس :  105.

    ج) اگر پذیرفته شود که معنای وجه الله همان الله ؛ چگونه از معنای هالک، نیستی و عدم اراده شده است؟ بعضی از کتب لغت برای اثبات این موضوع به خود واژه هلاک که در آیه به کار رفته است تمسک نموده اند در حالیکه این مصادره به مطلوب است .[10]مفردات ألفاظ القرآن، ص: 844 معنای اولی و ظاهری هلاک و فنا ، عدم و نیستی (که معانی فلسفی هستند) نمی باشد بلکه آنچه به ذهن تبادر می کند “نابود شدن و از بین رفتن” است و در این معنا فراوان استعمال شده است.

    د) “مشتق به نحوه فعلی حقیقت در متلبس بالمبدأ است” لکن استعمال آن در آینده ، مجاز نمی باشد و می توان از آن، معنای نابود شدن را نیز استفاده کرد . حتی اگر این مشتق را به نحوه فعلی بدانیم به این معنا است که : “الان همه ی اشیاء نابود شده و از بین رفتند .”  نابود شدن فرع بر ثبوت اشیاء است و هیچ ربطی به وحدت شخصیه وجود ندارد . آیا اگر کسی بگوید فلان شیء نابود شده است دیگران به ذهنشان خطور می کند که از ابتدا نبوده و وجود نداشته است؟! حتی اگر “هالک” و “فان” به معنای نیستی و عدم دانسته شود با تقاریر دیگری از وحدت وجود هماهنگ شده در حالیکه شما این تقاریر را به جهله ی صوفیه نسبت می دهید و آن به معنای : هیچ و پوچ بودن حقیقی و خیال محض و عدم بودن عالم است.

     

    د) مفسران حقیقی قرآن اهل بیت علیهم السلام می باشند و آنها معنای وجه را امامان معصوم علیه السلام دانسته اند و در برخی از روایات وجه را همان دین خدا دانسته اند .[11]أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ … ادامه پاورقی

    آیات توحید افعالی

    در برخی از آیات قرآن کریم، فعل انسان به خدا نسبت داده شده است که اصطلاحا این ایات را توحید افعالی می نامند.

    کیفیت استدلال:

    خداوند متعال برخی افعال انسان را به خود نسبت می دهد مانند نسبت دادن فعل قتل و پرتاب سنگ ریزه و … یعنی در همان موطنی که نسبت فعلی به انسان داده می شود، از او سلب شده و آن فعل به خدا هم نسبت می دهد پس باید گفت ذات انسان هم مانند فعل او، با ذات خدا یکی است و اساسا انسان و مخلوقی غیر خدا وجود ندارد که فعل بدو منسوب باشد.[12]لاهیجی، مفاتیح الاعجاز، ص 131

    فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُم‏ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى.[13]سوره ی الأنفال آیه ی  17‏ شما آنها را به قتل نرسانه اید ، خدا آنها را به قتل رساند و شما تیر نیانداخته اید هنگامی که تیر را در کمان می کشیدید و می انداختید ، خداوند متعال تیر را انداخت.أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ. [14]. سوره ی توبه آیه ی 104  آیا آنها نداستند که خداوند متعال توبه را می پذیرد و صدقه را می گیرد.وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ [15]. سوره ی انسان آیه ی 30 شما هیچ چیزی را اراده نمی کنید مگر اینکه خدا اراده کرده باشد . بدون اینکه خدا بخواهد انسان نمی تواند چیزی را بخواهد .

    نقد و بررسی:

    الف) ظاهر این دسته از آیات همانند آیات گذشته دلالتی بر وحدت شخصی وجود ندارد. باری در این آیات بعضی از افعال همانند کشتن ، رمی ، پذیرش صدقه ، رازقیت  و فعل خدا دانسته شد اما در خارج، یک فعل و یک صاحب فعل وجود دارد و بین فعل و صاحب فعل جدایی و انفکاک است و نمی توان گفت خود فعل، عیناً همان صاحب فعل است.

    ب) هنگامی که شخصی مدادی را در دست گرفته و با آن مداد می نویسد می گوییم صاحب مداد در حال نوشتن است و اگر گفته شود مداد در حال نوشتن است استعمال مجازی رخ داده نه حقیقی ؛ زیرا مداد از خود اختیاری ندارد.حال اگر اسباب مختلف و ضعیفی در طول همدیگر قرار بگیرند و یک علت العلل و سبب قوی نیز وجود داشته باشد ، نسبت دادن فعل به سبب قوی حقیقت و نسبت دادن آن به سبب ضعیف مجاز می شود.

    به عنوان مثال : اگر حاکم شهر به غلام خود دستور دهد که مقداری پول خزانه را برداشته و به شخصی قرض دهد مردم می گویند غلام پول را به فلان شخص داد لکن صحیح این است که بگویند حاکم چنین کاری کرد. نسبت دادن افعال غیر اختیاری و طبیعی عالم به غیر خدا ، به صورت مجازی و از روی عادت می باشد و در سایر امور اختیاری نیز همینگونه است. سوم) در تمام این آیات شریفه، خداوند متعال، ابتدا نسبت فعل را به انسان می دهد و سپس از او نفی می کند وما رَمَیْتَ اِذ رَمَیْت” ؛ پس خداوند متعال وجود انسان ها و مخلوقات دیگر را ثابت می کند و از طرفی دیگر وجود خود را نیز ثابت می نماید و احکامی را به آنها نسبت می دهد همچنانکه احکامی را به خود نسبت داده است.[16]مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج7، ص 115 تمام این قراین نشان می دهد که میان خدا و مخلوق دوئیت حقیقی قرار دارد و استفاده وحدت وجود حتی با تاویل های بعید نیز امکان پذیر نمی باشد.

    آیات سوره حدید

    آیات ابتدایی سوره حدید از دیگر آیاتی است که مورد استناد صوفیه قرار گرفته است.

    کیفیت استدلال:

    خداوند متعال می فرماید: هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ[17](57) الحدید :  3 . در شریفه مذکور، وصف اوّل و آخر و ظاهر و باطن بودن را تنها به خدا متصف نموده و چون لسان آیه حصر است، باید گفت همان نظر قائلین به وحدت وجود را بیان می کند که سرتاسر عالم را خدا و صفات و افعال او می دانند.[18]سید حیدر آملی، تفسیر محیط الاعظم، ج3، ص 215. یزدان پناه، مبانی و اصول عرفان نظری، ص 270

    نقد و بررسی:

    الف) این شریفه ظهور در وحدت شخصی وجود و حتّی مطلق وحدت وجود ندارد زیرا آیه تنها می فرماید : موجود اول و آخر و چیزی که به نحوه مطلق ظهور و بطون دارد خدا می باشد . خداوند متعال فرمود این چهار چیز خدا هستند حال چگونه این را سرایت به سایر مخلوقات داده و می گویند غری از این چهار وصف، دیگر کثرات هم شامل خدا می شود؟ پس در این آیه نیز به تاویل دست یازیده اند.[19]طوسی، التبیان، ج9، ص 519به عبارت دیگر، خدا نمی گوید اول و آخر و ظاهر و باطنِ هستی یا کثرات یا موجودات هستم و واژه هستی یا همه موجودات به عنوان مضاف الیه در ایه وجود ندارد بلکه به آن افزوده شده تا دلالت بر معنای مورد نظر مثبتین داشته باشد.این صفات حتی به صورت مفرد آمده و نفرموده خدا اول ها و آخرها و ظاهرها و باطن هاست که مجموع آنها را مجموع موجودات دانسته و بگوییم همه چیز خداست.

    ب) اگر آیه اینگونه بود: الأوّلُ هوُ، الآخرُ هُوَ، الظاهرُ، الباطِنُ هوَ؛ لسان آیه به حصر نزدیک تر بود و اگر الف و لام را ماهیت و جنس یا استغراق معنا بدانیم چه بسا دلالت بر حصر داشت . لکن ممکن است الف و لام عهد باشد، یعنی یک اوّل و آخر و ظاهر و باطن خاصّی مورد نظر خداوند متعال بوده است همچنانکه روایاتی، این دیدگاه را تایید می کند.[20]أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ فُضَیْلِ … ادامه پاورقیمضافاً بر این که لفظ “هو” مقدم شده است لذا در ترجمه باید گفت : او اوّل است یعنی اوّل از همه مخلوقات بوده است.  او آخر است و او ظاهر و آخر است یعنی ظهور و بطون دارد .

    سوره توحید

    سوره مبارکه توحید و آیات : قل هو الله أَحَد ، اللّهُ الصَّمَد[21]سوره اخلاص 1-2 ( و به خصوص واژه ی اَحد و صمد ) از جمله آیاتی است که برای اثبات وحدت شخصیه وجود به آن تمسک شده است.

    کیفیت استدلال:

    در روایات آمده است که أَحَد بودن خداوند، مثل یک باب اعداد نیست که در مقابل آن دو و اعداد دیگر قرار داشته باشد «أحد بلا تأویل عدد». [22]الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏1، ص: 140 / باب جوامع التوحید حدیث شماره 5 .  خدا «یک و تک» است به این معنا که در وجود و صفات و افعال، دویی ندارد. دو نداشتن خدا در وجود، به این معناست که وجودی غیر خدا نیست و هرچه هست وجود خداست. [23]شرح أصول الکافی (صدرا)، ج‏4، ص: 88

    نقد و بررسی:

    الف) أحد در لغت به معنای یک و فرد است که جمع آن آحاد است و چنانچه از ظاهر آیات و روایات مشهود است احد به این معناست که پروردگار و رب و خالق و الله و إله و آنکه مستجمع جمیع کمالات است، فقط خداوند متعال است و چیز دیگری که هم شأن و هم رتبه خداوند باشد وجود ندارد. خداوند متعال در این رتبه­ و خالقیت و ربوبیّت و کمالات منحصر به فرد و یکتاست و هیچ شراکتی با کسی ندارد. خدا در وجود هم با مخلوقات اشتراک نداشته و یکتاست زیرا وجود مخلوقات، ممکن بوده و وابست به غیر است اما وجود خدا وابسته به غیر نیست و بالذات می باشد.[24]البته باید توجه داشت که خدا و مخلوقات در مفهوم وجود که همان نفی عدم و اثبات هستی است، اشتراک دارد اما از اشتراک … ادامه پاورقیب) باری در روایات آمده است که خداوند متعال واحد عددی نیست (بلا تأویل عدد) اما واحد عددی یعنی احد بودن خدای تعالی همچون یک باب اعداد نیست که از اضافه و تکثّر و تعدد “یک” دیگر اعداد پدید می آیند. اگر خدای متعال همچون یکِ باب اعداد باشد باید گفت عالم از تعدّد و تکثّر خداوند متعال پدید آمده است.دو معانی که حتی برخی فلاسفه هم برای “احد” ذکر کرده اند چنین است:1.قابل تکثّر و تعدّد نیست .[25]شرح المنظومه، ملاهادی سبزواری، ج۳، ص۵۳۷، نشر ناب، ۱۴۱۶ق. 2.خداوند متعال در صفاتش نظیری ندارد.[26]شرح الأسماء الحسنی، ملاّهادی سبزواری، ج۱، ص۱۲۵، مکتبه بصیرتی. مورد دوم را می توان به همین معنای اوّل بازگرداند به این صورت که بگوییم : خداوند متعال قابل تکثّر و تعدّد نیست و در جمیع صفات خود نظیری در ذهن و وهم و تصوّر ندارد.

    منابع

    1. زرینکوب،عبدالحسین،(1394)،ارزش میراث صوفیه،چاپ هفدهم،تهران،امیرکبیر.
    2. عفیفی،ابوالعلاء،(1362)،مقاله ابن عربی،تاریخ فلسفه در اسلام،اعوانی،غلامرضا،نشردانشگاهی.
    3. ابن­عربی،محمدبن­علی، (2004)، التجلیات­الإلهیه ، نوری ، اسماعیل ­بن ­سودکین،چاپ دوم، بیروت ، دارالکتب العلمیه.
    4. ابن عربی،محمدبن­علی،ر(1370)، فصوص الحکم، عفیفی،ابوالعلاء،چاپ دوم، تهران، الزهراء.
    5. مجهول، (1425ق)، کشف الغایات فی شرح ما اکتنفت علیه التجلیات، نمری، محمد عبدالکریم، چاپ دوم،بیروت،دارالکتب العلمیه.
    6. کاشانی، عبدالرزاق، (1383)، شرح فصوص الحکم، هادی زاده، مجید، چاپ اول، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
    7. قونوی، صدرالدین، (1381)، إعجاز البیان فى تفسیر أم القرآن‏، آشتیانی،سید جلال الدین،چاپ اول،قم،دفتر تبلیغات اسلامی.

    پاورقی ها

    پاورقی ها
    1خدای متعال در قرآن کریم این روش استناد را با عبارت ذیل مذمت می کند:النساء :  150 إِنَّ الَّذینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُریدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ…»
    2ابن عربی، فتوحات مکیه، ج3 ص257 و ج2 ص319 . در جای دیگر می گوید:اهل تأویل به ادراک حقیقت نمی رسند و مرتکب حرام شده اند و روز قیامت خداوند متعال از آنها باز خواست می کند چون آنها از ظاهر قرآن دست برداشته و آن را تأویل کرده اند و کار حرام انجام داده اند و خداهم روز قیامت از اینها باز خواست می کند . ابن عربی، فتوحات مکیه، ج 2 ص 470 .
    3. صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص: 267
    41-  سوره ق آیه 16
    5الکافی (ط – دارالحدیث)، ج‏1، ص: 220
    6الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏1، ص: 90
    7(2) البقره :  115
    8(28) القصص :  88
    9(10) یونس :  105
    10مفردات ألفاظ القرآن، ص: 844
    11أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ عَنْ جَلِیسٍ لِأَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِی حَمْزَهَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ  قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ قَالَ فَیَهْلِکُ کُلُّ شَیْ‏ءٍ وَ یَبْقَى الْوَجْهُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یُوصَفَ بِالْوَجْهِ وَ لَکِنْ مَعْنَاهُ کُلُّ شَیْ‏ءٍ هَالِکٌ إِلَّا دِینَهُ وَ الْوَجْهُ الَّذِی یُؤْتَى مِنْهُ. التوحید (للصدوق)، ص: 149  :  باب تفسیر قول الله عز و جل کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَه‏ .
    12لاهیجی، مفاتیح الاعجاز، ص 131
    13سوره ی الأنفال آیه ی  17
    14. سوره ی توبه آیه ی 104
    15. سوره ی انسان آیه ی 30
    16مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج7، ص 115
    17(57) الحدید :  3
    18سید حیدر آملی، تفسیر محیط الاعظم، ج3، ص 215. یزدان پناه، مبانی و اصول عرفان نظری، ص 270
    19طوسی، التبیان، ج9، ص 519
    20أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ فُضَیْلِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَال‏ :  سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ - عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ قُلْتُ أَمَّا الْأَوَّلُ فَقَدْ عَرَفْنَاهُ وَ أَمَّا الْآخِرُ فَبَیِّنْ لَنَا تَفْسِیرَهُ فَقَالَ إِنَّهُ لَیْسَ شَیْ‏ءٌ إِلَّا یَبِیدُ أَوْ یَتَغَیَّرُ أَوْ یَدْخُلُهُ التَّغَیُّرُ وَ الزَّوَالُ أَوْ یَنْتَقِلُ مِنْ لَوْنٍ إِلَى لَوْنٍ وَ مِنْ هَیْئَهٍ إِلَى هَیْئَهٍ وَ مِنْ صِفَهٍ إِلَى صِفَهٍ وَ مِنْ زِیَادَهٍ إِلَى نُقْصَان‏ وَ مِنْ نُقْصَانٍ إِلَى زِیَادَهٍ إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِینَ فَإِنَّهُ لَمْ یَزَلْ وَ لَا یَزَالُ بِحَالَهٍ وَاحِدَهٍ هُوَ الْأَوَّلُ قَبْلَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ الْآخِرُ عَلَى مَا لَمْ یَزَلْ وَ لَا تَخْتَلِفُ عَلَیْهِ الصِّفَاتُ وَ الْأَسْمَاءُ کَمَا تَخْتَلِفُ عَلَى غَیْرِهِ مِثْلُ الْإِنْسَانِ الَّذِی یَکُونُ تُرَاباً مَرَّهً وَ مَرَّهً لَحْماً وَ دَماً وَ مَرَّهً رُفَاتاً وَ رَمِیماً وَ کَالْبُسْرِ الَّذِی یَکُونُ مَرَّهً بَلَحاً وَ مَرَّهً بُسْراً وَ مَرَّهً رُطَباً وَ مَرَّهً تَمْراً فَتَتَبَدَّلُ عَلَیْهِ الْأَسْمَاءُ وَ الصِّفَاتُ وَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ بِخِلَافِ ذَلِکَ. الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏1، ص: 115
    21سوره اخلاص 1-2
    22الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏1، ص: 140 / باب جوامع التوحید حدیث شماره 5 .
    23شرح أصول الکافی (صدرا)، ج‏4، ص: 88
    24البته باید توجه داشت که خدا و مخلوقات در مفهوم وجود که همان نفی عدم و اثبات هستی است، اشتراک دارد اما از اشتراک در مفهوم وجود، نمی توان اشتراک در مصداق وجود را نتیجه گرفت و این خلطی است که بسیاری مرتکب شده اند.
    25شرح المنظومه، ملاهادی سبزواری، ج۳، ص۵۳۷، نشر ناب، ۱۴۱۶ق.
    26شرح الأسماء الحسنی، ملاّهادی سبزواری، ج۱، ص۱۲۵، مکتبه بصیرتی.