در این مقاله، دیدگاه برخی از علما و فقهای امامیه (با محوریت علمای عصر صفویه به بعد) در مورد تصوف منعکس گردیده است.
موضع برخی علمای شیعه در برابر صوفیه
چنانچه سهروردی اشاره دارد، تاکنون بیش از هزار معنا برای تصوف ذکر شده است.[1]سهروردی، شهاب الدین ابو حفص، عوارف المعارف، ص69. این یعنی که هر عالم و بزرگی، معنای خاصی از تصوف را مد نظر داشه است. بر همین اساس میگوییم که اصطلاح «صوفی و تصوف» در طول تاریخ، بر اشخاص مختلفی اطلاق میشد. برای فهم معنای این اصطلاح نزد هر عالم شیعی، باید به منظومه فکری آن عالم رجوع کرد.
این درحالیست که مدافعین تصوف، با مشاهده مدح تصوف در کلام عالمان شیعه در طول تاریخ، آنها را متهم به صوفی گری میکننند. حال آنکه بسیاری از موارد، علمای پیشین تشیع، تصوف را مترادف با اصطلاح عرفان میدانستند. همانطور که عرفان کنونی به دو قسم خوب و بد تقسیم میشود، تصوف را هم به دو قسم خوب و بد تقسیم کرده و یکی را مذمت و دیگری ستایش کردهاند.
قریب به اتفاق علما و فقها و متکلمین شیعه در طول تاریخ، با تصوف و صوفی گری مصطلح مخالفت کردهاند و معدود از علمایی که بیشتر در عصر قاجار و البته معاصر بوده و هستند، به مباحث نظری و حکمی تصوف که آن را عرفان نظری میگفتند گرایش داشتند و همچنان منتقد مباحث سلوکی و عملی صوفیه بودند.
فهرست
مقدس اردبیلی
مقدس اردبیلی از علمای بزرگ روزگار شاه عباس اول است. ایشان صوفیه را غلات اهل تسنن میداند که در ظاهر اظهار زهد ولی در خلوت، عقاید باطل خویش را آشکار میکنند.[2]مقدس اردبیلی، احمد، حدیقه الشیعه، ج2، ص744. وی رهبران تصوف همچون حلاج، بایزید، شبلی و… را ملحد و اهل باطل میداند و طبق احادیث وارده از ائمه(علیهمالسلام)، قاطبه صوفیه را مخالفین ایشان میداند.[3]مقدس اردبیلی، احمد، حدیقه الشیعه، ج2، ص747.
اردبیلی رهبران صوفیه را دزدان عقاید فلاسفه معرفی میکند که در برخی مسائل چون وحدت وجود، به تقلید صرف از ایشان دست زدهاند. در باب سایر عقاید تصوف هم معتقد است، ایشان مقلد مطلق هستند جز در برخی موارد که دخل و تصرفهایی کرده و گاهی هم دچار اختلاف با حکما شدهاند.[4]مقدس اردبیلی، احمد، حدیقه الشیعه، ج2، ص752. اردبیلی همه سخنان صوفیان را اشتباه نمیداند و معتقد است در بین کلام ایشان سخن نیک هم است؛ ولی بیشتر همان سخنان نیک را از آن خود آنان نمیداند، بلکه آنها را سخنان انبیا، اوصیا و تابعان این بزرگان میداند که این جماعت تغییر داده و به اسم خود نشر دادهاند.[5]مقدس اردبیلی، احمد، حدیقه الشیعه، ج2، ص753.
وی کشف و کراماتی که بهنام ایشان در بین عوام شهرت دارد را همان اعمال ریاضتکشان «براهمه هند» میداند[6]مقدس اردبیلی، احمد، حدیقه الشیعه، ج2، ص762. و شیعیانی را که پیروی جماعت صوفیه میکنند، گمراه و از مذهب تشیع دور شده میداند؛ چراکه در عقاید صوفیه مباحثی چون دوستی با دشمنان اهل بیت(علیهمالسلام) وجود دارد که با قبول آنها فرد از حق و عقاید شیعه خارج شده است.[7]مقدس اردبیلی، احمد، حدیقه الشیعه، ج2، ص763.
ایشان هرگونه نرمش و تأویل گفتهها و عقاید صوفیه را که توسط برخی از علمای متمایل به تصوف انجام میشده را کار باطلی میداند و نتیجه این کار را حرکت مردم عامه بهسمت الحاد اظهار میدارد. اردبیلی در نقد تصوف پا را فراتر گذاشته و با دیدی سیاسی به جریان نگاه میکند. وی تقویت رهبران صوفیه را حربه اهل سنت برای پنهانکردن اشتباهات فاحش خلفای ثلاث عنوان میکند؛ زیرا این تقویت و حمایت، اولا مرجعیت اهل بیت(علیهمالسلام) را در جامعه تحت تأثیر قرار میدهد و ثانیا همگان معترف میشوند که این جماعت اهل مکاشفه (رهبران صوفیه)، سنی و قائل به خلافت خلفای ثلاث هستند و از این راه، امامت خلفای ثلاث را ثابت میکنند.[8]مقدس اردبیلی، احمد، حدیقه الشیعه، ج2، ص765.
اردبیلی تمام عالمان قدیم شیعه را منکر صوفیه میداند؛ مگر اینکه دانسته باشند فردی از روی تقیه نام صوفی بر خود نهاده است. وی برخی از اهل سنت مانند این عالمان شیعه را نیز منکر جماعت صوفیه میداند.[9]مقدس اردبیلی، احمد، حدیقه الشیعه، ج2، ص797. وی برخی از صوفیان را دیندارانی میداند که از روی جهل در این ورطه گرفتار شدهاند؛ اما بیشتر ایشان را بهظاهر فاسق و فاجر میداند که قصدشان فریب افراد و رسیدن به جاه و مقام، و منصب است.[10]مقدس اردبیلی، احمد، حدیقه الشیعه، ج2، ص794.
محقق کرکی
محقق کرکی از عالمان شیعی جبل عامل است که در اوایل دوران صفوی به ایران مهاجرت کرد. ایشان در زمان شاه تهماسب صفوی، از جایگاه ویژهای نزد شاه صفوی برخوردار بود؛ چنانکه شاه حکومت دینی همه شهرهای ایران را به وی واگذار کرده بود.[11]افندی، عبدالله، ریاض العلماء، ج3، ص532. ایشان تمام تلاش خویش را در جهت ترویج فقه اصیل شیعه و مبارزه با بدعت و انحراف بهکار گرفت. یکی از اقدامات وی برخورد شدید با تصوف بود. ایشان در این زمینه کتاب المطاعن المجرمیه را تألیف کرده است. اصل این کتاب در دسترس نیست تا با ارجاع به مطالب آن، عقاید و نقلهای خود محقق درباره تصوف را عینا دریافت؛ اما این کتاب را فرزندش شیخ حسن، در کتاب عمده المقال فی کفر اهل ضلال و شیخ حر عاملی در رساله اثنی عشریه خویش، به وی انتساب دادهاند. از نوشتههای شیخ حر و فرزند ایشان میتوان فهمید که محقق کرکی، اخبار زیادی در رد صوفیه و کفر آنها ایراد کرده است و چندین وجه عقلی برای چگونگی حال آنها آورده است.[12]افندی، عبدالله، ریاض العلماء، ج3، ص528.
شیخ بهائی
شیخ بهایی از فقها و علمای شهیر عصر شاه عباس اول بهشمار میآید که در زمان این شاه صفوی، شیخالاسلام پایتخت و امامت جماعت و جمعه شهر اصفهان را نیز عهدهدار بوده است.[13]افندی، عبدالله، ریاض العلماء، ج5، ص165. هرچند پس از مدتی، رویه انزوا و ترک مقامات را در پیش گرفت و قدم در سفری چندین ساله به اقصا نقاط قلمروی اسلامی از آذربایجان تا مصر و شام گذاشت.[14]مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج3، ص303. وی در این سفر سیساله خود از محضر علمای فراوانی از فرق مختلف اسلامی بهره برد و دوباره به ایران بازگشت. ایشان سیاست را بستری برای ترویج شریعت میدانست و همین سبب شده بود با حکومت صفوی همکاری نزدیک داشته باشد. ذوق عرفانی شیخ از نوشتهها و ابیاتش مشهود است؛ اما کاملا مشخص است که عرفان مدنظر ایشان را با سلوک صوفیمسلک چه کار! برای نمونه، در ابیاتی از عزلت و گوشهگیری از جمع سخن بهمیان میآورد که ناخودآگاه شنونده را بهیاد صوفیان میاندازد:
هرکه را توفیق حق آمد دلیل****عزلتی بگزید و رست از قال و قیل
عزت اندر عزلت آمدای فلان****تو چه خواهی ز اختلاط این و آن
پا مکش از دامن عزلت بدر****چند گردی چون گدایان در بدر
گر ز دیو نفس میجویی امان****رو نهان شو چون پری از مردمان[15]عاملی، بهاءالدین محمد، کلیات اشعار و آثار فارسی شیخ بهایی، ص7.
اما در جای دیگری، عزلت بدون علم و عمل را مورد عتاب قرار میدهد؛ زهدی که باید باشد تا نفس سرکش به مهار آید و علمی که باید بستر ریاضتهای نفسانی باشد وگرنه عزلت جز بدعت و گمراهی چیزی حاصل نمیکند:
عزلت آمد گنج مقصودای حزین**** لیک گر با زهد و علم آید قرین
عزلت بیزای زاهد علت است****ور بود بیعین علم آن ذلت است
زهد و علم ار مجتمع نبود بهم****کی توان زد در ره عزلت قدم[16]عاملی، بهاءالدین محمد، کلیات اشعار و آثار فارسی شیخ بهایی، ص7.
شیخ معتقد است تقوا و عمل به احکام دین، تنها راه چاره است و نمیشود خارج از شریعت راه طریقت پیمود!
نیست جز تقوا در این ره توشهای****نان و حلوا را بهل در گوشهای
نان و حلوا چیست؟ جاه و مال تو ****باغ و راغ و حشمت و اقبال تو[17]عاملی، بهاءالدین محمد، کلیات اشعار و آثار فارسی شیخ بهایی، ص22.
وی با پشمینهپوشی و ظاهرسازی غیرمتعارف جماعت صوفیه بهشدت مخالف است و مقام عرفان را که آن را به آفتاب تشبیه میکند، حاصل سیر و سلوکهای اصیل میداند نه خفتن در لباسهای صوفیانه!
نان و حلوا چیست این اعمال تو****جبه پشمین ردا و شال تو
این مقام فقر خورشید اقتباس****کی شود حاصل کسی را در لباس
زین ردا و جبهاتای کج نهاد****این دو بیت از مثنوی آمد بیاد:
ظاهرت چون گور کافر پر حلل****وز درون قهر خدا عز و جل
از برون طعنه زنی بر بایزید****وز درونت ننگ میدارد یزید
شاید بهترین داور برای دیدگاه شیخ درباره تصوف، داستان «موش و گربه» وی باشد. این داستان تمثیلی، گفتوگوی موش و گربه است که موش صوفیگری را میستاید و گربه با صوفیگری مخالف است و با استدلالهای نقلی و عقلی، انحرافات صوفیان را روشن میکند.
شیخ صوفیگری را با علم و عقل همسو نمیداند و بر همین اساس میگوید صوفی دین ندارد! آنجا که مینویسد: «موش گفت: ای گربه! تو طالب علمی و صوفی را با طالب علم ملاقاتی نیست. گربه گفت: ای موش! هرکس طالب علم را دوست ندارد موافق حدیث، دین و ایمان ندارد.»[18]عاملی، بهاءالدین محمد، کلیات اشعار و آثار فارسی شیخ بهایی، ص159.
ایشان در طنزی نمکین، ادعای وحدت وجود صوفیان را زیر سؤال میبرد و این کار آنان را بالاتر از کار فرعون میداند؛ چراکه فرعون تنها یکبار و برای همیشه گفت که من خدا هستم «… ولکن مشایخ کبار صوفیه از آن روز که واصل شدند تا روز وفات میگفتند: سبحانی ما اعظم شأنی، بنابراین رتبه و منزلت مشایخ از فرعون بیشتر است.»[19]عاملی، بهاءالدین محمد، کلیات اشعار و آثار فارسی شیخ بهایی، ص164. وی آداب مرسوم ایشان چون مکاشفه، سماع، رقص و امثال آن را دور از عقل و حماقت کودکانه میداند.[20]عاملی، بهاءالدین محمد، کلیات اشعار و آثار فارسی شیخ بهایی، ص175.
بهدلیل قدرت بالا و نفوذ تصوف در دربار پادشاهان و حکومت زمانه شیخ بهایی، ایشان تصوف را با صراحت رد نمیکند، ولی در دیدگاهی ظریف و هوشیارانه، صوفی حقیقی را همان سالک طریقت سنت و ائمه(علیهمالسلام) معرفی میکند و غیر آن را فرقهای بدعتکار مینامد که راه گمراهی را طی میکند: «نه آنکه صوفی باید دین علیحده و معرفتی غیر از معرفتی که از ائمه نقل شده داشته باشد، و باید آن را بهدلیل آثار و قدرت و صنعت صانع دانسته و بیان نماید نه اینکه بهغیر از این طریق دین و مذهبی و قاعدهای چند از روی راه تقلید و هوای نفس و فریب شیطان، ساخته و بر آن اسمی و نامی گذاشته و خود را صوفی شمرند….»[21]عاملی، بهاءالدین محمد، کلیات اشعار و آثار فارسی شیخ بهایی، ص237.
شیخ بهائی که شیخ الاسلام صفویان و هم نشین این حاکمان بود با نیت هدایت صوفیه، که بخش مهمی از ارتش مملکت و مردمان آن زمان را تشکیل میداد، از اصطلاحات و سخنان صوفیه در کتب و کلمات خود نیز بهره میبرد. نهاوندی در جنّتان مُدهامّتان گزارش قابل توجهی درباره رویکرد شیخ بهائی در جذب صوفیان نقل میکند:
«روزی شیخ بهائی به یکی از شاگردان خود که تعداد آنها به چهار صد نفر میرسید، گفت: امشب به منزل ما بیا، آن شخص میگوید: من امتثال کردم و رفتم، کمک ارکان دولت صفوی آمدند و همه صوفی بودند. پس شیخ بهائی کسوت خرقه درویشی پوشیده و سر حلقه اهل ذکر شد و آنها مشغول ذکر شدند به فاصله یک ساعت آنها را جذبه گرفت و از دهان آنها کف میریخت و روی زمین افتادند. جز شیخ که در حال عادی باقی ماند. پس شیخ بهائی فرمود: تو را آوردم که ببینی من بیچاره در این زمان مبتلا شده ام که شاه و درباریان همه اهل تصوف هستند ناچار شدم از این راه وارد شدم شاید کم کم آنها را هدایت کنم.[22]نهاوندی، علی اکبر، کتاب جنتان مدهامتان، ج1، ص29.
سید محمد میرلوحی
میرلوحی از عالمان اواسط عصر صفوی است. وی از منتقدان سرسخت صوفیه است؛ تاآنجاکه تحت فشار و اذیت و آزار شدید برخی از عالمان صوفیمسلک اصفهان قرار گرفته بود.[23]میرلوحی، محمد، سلوه الشیعه و قوه الشریعه، ج2، ص341. این فشارها بهحدی بود که ایشان رسالهای که در نقد صوفیه نوشته را با نام مستعار مطهر بن مقداد نشر داده است. وی به انحراف صوفیه از دین و سنت اعتقاد راسخ داشت و این جماعت را افرادی فریبکار میدانست که لاقیدی و کاهلی آنان بهانهای برای فرار از تکالیف بوده و همین، جاذبهای برای انتخاب این مسلک بوده است.[24]میرلوحی، محمد، سلوه الشیعه و قوه الشریعه، ج2، ص343.
وی صوفیان را نادان، بیاعتقاد و یا فریبکار می¬داند که به اعتقاد وی همین سه صفت، محرک چنین طریقتی شده است. مخلص کلام آن که ایشان با رد کامل صوفیان به شیعیان هشدار داده و مردم را در مواجهه با صوفیان به زیرکی و دقت دعوت میکند؛ چراکه معتقد است ظاهرسازی این جماعت، دلهای افراد را جذب میکند که اگرچه بعضی از ایشان بهظاهر چون میش درویش مینمایند، اما مجموع در باطن روباه صفتان و گرگ خصلتاند.[25]میرلوحی، محمد، سلوه الشیعه و قوه الشریعه، ج2، ص354.
میرفندرسکی
میرفندرسکی حکیمی عارف و فیلسوفی شهیر و از بزرگان فقهای امامیه دوران شاه عباس اول و شاه صفی و همعصر شیخ بهایی و میرداماد بوده است.[26]مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج4، ص357. او نیز همانند دیگر علمای عصر صفویه، تصوف را به معنای مطلق باطن گرایی و دنیاگریزی میداند به همین جهت دو تعریف از تصوف ارائه میدهد که یکی خوب و دیگری بد است.
میر اهل عرفان و حکمت بود و جزو علمایی است که برای یافتن حقیقت عرفان، دست به هجرت زد و مدتها به هندوستان سفر کرد و نهایتا به ایران بازگشت.[27]مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج4، ص358. البته این زندگی عارفانه سبب برخی تنگناها در ایران برای وی شده بود؛ چراکه در عصر وی بهعلت قدرت فقها، بستری آزاد برای گسترش فلسفه و عرفان بهصورت مطلوب وی وجود نداشت.[28]مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج4، ص359. باوجود نگاه و منش عارفانه، ایشان عرفان را از تصوف ظاهری و نادرست مرسوم در جامعه جدا کرده بود. در حاشیهای که بر کتاب هندی جوگ باشیست (کتابی در عرفان و حکمت) نوشته است، اشعاری آورده که در ابیاتی از آن میگوید:
این سخن هست همچو آب روان*****پاک و دانش فزای چون قرآن
چون ز قرآن گذشتی و اخبار*****نیست کس را بدین نمط گفتار[29]میرفندرسکی، ابوالقاسم، رساله صناعیه، ص21.
در این ابیات، ایشان شروح و یافتههای عرفانی خویش را بعد قرآن و سنت دانسته و آیات الهی و اخبار را بالاترین منبع معرفی میکند. وی با صوفیان و بدعتهایشان شدیدا مخالف است؛ چنانکه قلندران را که در روزگار ایشان دستهای از صوفیمسلکان بودهاند به موهای زائد بدن تشبیه میکند که بیقدر و عزت هستند.[30]میرفندرسکی، ابوالقاسم، رساله صناعیه، ص89. ایشان در نوع برخورد با چنین طبقهای که در نظر ایشان فایدهای برای اجتماع خویش ندارند و سراسر بدعت و ضلالت هستند، گاهی نهایت خشونت را روا داشته و ازبینبردنشان را صحیحترین کار میداند.[31]میرفندرسکی، ابوالقاسم، رساله صناعیه، ص90-89.
میر، کار صوفیان را در بهترین تصور ممکن اصلاح حال خویش میداند و بهنظر وی، این در برابر اصلاح جامعه که مهمترین کار است، چیزی نیست «که جنگ و جهاد امیرالمؤمنین(ع) به ز نماز حسن بصری.» «نماز «حسن» و امثال او صلاح حال خودشان بود و صلاح حال دیگر منظور نداشتند و فساد، تابع این غرض بود و این مذموم است… و غرض «امیر» صلاح کل بود و هیچ نفع و ضرر خود را منظور نداشت؛ بلکه اذیت و آزار بدو رسیدی و همیشه خود را در معرض قتل انداختی صلاح کل را….»[32]میرفندرسکی، ابوالقاسم، رساله صناعیه، ص109.
وی پیامبران الهی، امامان معصوم، مجتهدان و فلاسفه را برترین جماعت جامعه میداند؛ طبقهای که کارشان تماما اصلاح است.[33]میرفندرسکی، ابوالقاسم، رساله صناعیه، ص97. در اعتقاد میر، اگر عرفانی هم وجود دارد، باهمراهی این جماعت باید باشد و لاغیر! جالبتر آنکه مجتهدان را کنار حکما قرار میدهد؛ کاری که صوفیان از آن حذر دارند؛ چراکه صوفیجماعت اکثرا با فقها مشکل دارند و آنان را با مسلک خود مغایر میدانند. البته درباره مجتهدان نیز روشنبینانه سخن میگوید: «مجتهدان اگر به سنن و نوافل مشغول شوند آن ثواب ندارند که به علم، و علمشان از عمل افضل است که به علمشان عالمی به صلاح آیند، و به عمل صلاح خودشان باشد، مگر عملی که متعلق به کلی باشد.»[34]میرفندرسکی، ابوالقاسم، رساله صناعیه، ص111. همین سخن وی، تلویحا جماعت صوفیمسلک را که عزلتنشینی از آداب ایشان است، رد میکند. وی صوفیان را جماعتی تنپرور و متوهم میداند؛ افرادی که با ترک فعالیت و کار، توکل را بهانه کردهاند.[35]میرفندرسکی، ابوالقاسم، رساله صناعیه، ص163. میر ایشان را اهل تأویل در دین دانسته فقها را نقطهمقابل عرفانهای کاذب قرار میدهد و ضدیت ایشان با صوفیمسلکان را بر دلیل ذلت اینان کافی میداند و صوفیان را جنود ابلیس معرفی میکند.[36]میرفندرسکی، ابوالقاسم، رساله صناعیه، ص163.
میرفندرسکی تصوف خوب و درست را همان عرفان اصیل بر پایه قرآن و سنت میداند و صوفیگری را در شکل زاهدانه آن بیفایده و برای اجتماع و در شکل بدعتگونه آن پر از تأویل میداند که در نظر ایشان در هردو صورت سبب فساد جامعه است.
محمدطاهر قمی
محمدطاهر قمی از عالمان اواخر عهد صفوی است. وی جزو آن دسته از علمایی است که بهشدت با صوفیه مخالف بود.[37]خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، ج4، ص143. مولای قمی مناظراتی با مجلسی اول درباره تصوف در قالب مکاتبه داشت که گویا نهایتا به کدورتهایی منجر شده است.
محمدطاهر قمی تصوف را برخاسته از مرکز معاندان اهل بیت(علیهمالسلام) یعنی شام میداند و چون شام با ممالک مسیحی همجوار بوده است، صوفیگری را تحفه رهبانیت مسیحیان تلقی میکند.[38]قمی، محمد طاهر، تحفه الاخیار، ص5. وی تصوف را التقاط افکار مختلف میداند و چنین التقاطی را نهتنها سبب خسران اخروی که برای زندگی دنیای فرد نیز مضر دانسته و معتقد است تناقضات فراوان در چنینی جریانی دیده میشود.[39]قمی، محمد طاهر، تحفه الاخیار، ص9. وی در رسالههای متعدد خویش خرقهپوشی، پشمینهپوشی، اربعینگرفتنها، گوشهگیری از مردم، سماع و استفاده از الفاظ طریقت و حقیقت، عشق حقیقی، مکاشفات عرفانی، تجرد روح و امثال اینها را بدعتهایی کفرآمیز دانسته است.[40]خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، ج4، ص144.
او معتقد است تصوف طریقتی است که از بین جامعه اهل سنت خارج شده و شاهد این امر را وجود خانقاههای قدیمی در شهرهای مشهور به تسنن و عدم وجود چنین خانقاههایی در مناطق شیعی چون قم، سبزوار، جبل عامل و… میداند و همین امر را دلیلی بر رد این جریان معرفی میکند.[41]قمی، محمد طاهر، تحفهالاخیار، ص139.
ملای قمی از دلایل بطلان این فرقه، قطع تکلیف بعد حاصلشدن وصال، جبر، یکسانشدن خوب و بد بعد رسیدن به کمال، عشقبازی مجازی، عزلتگزینی، ضایعکردن احکام در خلوت، وحدت وجود و امثال اینها میداند.[42]قمی، محمد طاهر، تحفهالاخیار، ص148.
ایشان نرمش در برابر این جماعت و تفسیر و تأویل صوفیه را نیز رد میکند که «اگر چنانکه این معقول باشد، همۀ مذهبها را میتوان (تأویل) کرد.»[43]قمی، محمد طاهر، تحفهالاخیار، ص149. در نظر ملای قمی «عارف حقیقی آن است که در روز جنگ و جهاد شمشیر بزند و در کلاس درس علم بیندوزد و بیاموزاند و در موقع صلح به کسب و کار عامالمنفعه مشغول باشد و هیچ وظیفه و کاری در موقع خودش از آنان فوت نشود.»[44]قمی، محمد طاهر، تحفهالاخیار، ص17.
شیخ حر عاملی
یکی از مهمترین آثار در نقد تصوف کتاب اثناعشری تالیف شیخ حر عاملی است. ایشان در این کتاب میگوید: «تمام شیعیان، فرقههای صوفیه را انکار کردهاند.»[45]حر عاملی، محمد بن حسن، الاثنی عشریه، ص44.
شیخ حر عاملی از عالمان جبل عامل است که در اواخر دوران صفوی به ایران مهاجرت کرد. شیخ جزء آن دسته از علمایی است که در مواجهه با تصوف، کوچکترین نرمشی نداشته و صوفیگری را بدعتی آشکار در دین میداند. ایشان صوفیان را مبتکرینی میداند که در مخالفت با سنت رسول خدا(ص) و سیره اهل بیت(علیهمالسلام) با اختراع نامی دینی، به رأی خود صوفی نام گرفتند که با ترک دنیا و عزلتنشینی، در برخی از اعمال راه افراط و تفریط را در پیش گرفتند و همین امر در اثبات تباهی ایشان کافی است.[46]حر عاملی، محمد بن حسن، نقدی جامع بر تصوف، ص14.
وی در رد صوفیگری دلایل دوازدهگانهای ارائه میکند؛ ازجمله این دلایل آن است که چنین آداب و مسلکی مورد تأیید سیره رسول خدا(ص) و معصومین(علیهمالسلام) نیست؛ چراکه ایشان کوچکترین اشارهای به این موضوع نکردهاند؛ درحالیکه احادیث وارد از این بزرگواران در جزئیترین مسائل بهوفور موجود است.[47]حر عاملی، محمد بن حسن، نقدی جامع بر تصوف، ص24.از دلایل دیگر شیخ برای رد صوفیگری، آن است که تصوف مسلک مخالفان اهل بیت است؛ علت این اعتقادش نیز بستر سنی این مسلک مذهبی بود که امری تقریبا روشن است. وی بر این باور است که تشیع باید در همه احوال زندگی خویش پیرو اهل بیت(علیهمالسلام) باشد. ازجمله در نحوه برخورد با مسأله تصوف؛ زیرا هیچیک از ائمه(علیهمالسلام) و یا یکی از پیروان واقعی آنان تا این زمان به چنین نسبتی صوف منتسب نبودهاند و دستور به چنین عملی نداده و آن را جایز ندانستهاند.[48]حر عاملی، محمد بن حسن، نقدی جامع بر تصوف، ص26.
ایشان ریاضتهایی که صوفیان بهخود تحمیل میکنند را مخالف شرع میداند. ریاضتهایی که در باور آنان باعث جلای دل و دیده است. شیخ این جلای دل و دیده را از شبهات دانسته و میگوید: «اگر واقعا چنین چیزی برای آنان حاصل میشود، چه تفاوتی بین مؤمن و کافر وجود دارد؟ زیرا کفار هند و دیگر جاها نیز همانگونه که صوفیان مدعیاند، بلکه بهمراتب برتر از آنها به پیشگویی میپردازند و از تسخیرکنندگان و شعبدهبازان کارهایی فراتر از آنچه صوفیان مدعیاند، بهظهور میرسد….»[49]حر عاملی، محمد بن حسن، نقدی جامع بر تصوف، ص29.
شیخ علت شیعهبودن برخی صوفیان را مشتبهشدن امر بر ایشان میداند؛ ولی برخورد ایشان با تصوف، چه گروههای صوفی شیعه و چه سنی، یکسان است و طبق روایات وارده، همه طریقت را مخالف طریق اهل بیت(علیهمالسلام) و اصل اسلام میداند.[50]حر عاملی، محمد بن حسن، نقدی جامع بر تصوف، ص46. ساقطشدن تکالیف دینی از گردن صوفی در حالت کشف، از عقاید صوفیه است. شیخ علت فساد این عقیده را کمدقتی در زندگی رسول خدا(ص) و ائمه(علیهمالسلام) میداند: «آنچه از حالات پیامبر اکرم(ص) و ائمه(علیهمالسلام) معلوم و مشخص است، آن بزرگوران در مدت عمر خویش حتی در بیماری که به رحلتشان انجامید، بر انجام عبادات و طاعات خویش مراقبت داشتند. بنابراین، بهگفته صوفیان، لازم میآید که پیامبر(ص) و ائمه(علیهمالسلام) به مقام کشفی که صوفیان مدعی آنند، نرسیده باشند وگرنه بهعقیده اینان انجام عبادات بر آنان واجب و جایز نبود.»[51]حر عاملی، محمد بن حسن، نقدی جامع بر تصوف، ص129.
شیخ مدهوششدن، رقص و طرب که از آیینهای صوفیانه است، با دلایل نقلی و عقلی بهکل مخدوش و اجماع امامان و اندیشمندان شیعه در رد آن را حجت تمام میداند. وی بیهودهدانستن کسب روزی حلال توسط صوفیان را که مورد تأکید دین و سنت است، مذموم دانسته و غنا را رد میکند. وی در باب ذکر خفی و جلی صوفیان، هر دو عمل ایشان را کار شیطانی و انحرافی آشکار برمیشمارد.[52]حر عاملی، محمد بن حسن، نقدی جامع بر تصوف، ص208. ایشان رهبران صوفیه نظیر محیی الدین ابنعربی، غزالی، سفیان ثوری و… را از اهل تسنن میداند؛ بر همین اساس، آنها را اهل ضلالت و دشمنان اهل بیت معرفی میکند و به اعتقادش، شیعه جایز نیست از دشمنان ائمه معصوم علیهم السلام پیروی کند.
مجلسی اول
مجلسی اول از عالمان اواسط عصر صفوی است. وی نخستین کسی است که بعد از ظهور دولت صفویه به نشر احادیث شیعه پرداخته و همین امر در انتشار این روایات در جامعه علمی آن روزگار تأثیر فراوان داشت. ایشان فقیهی زاهد بود؛ چنانکه پیوسته به تهذیب اخلاق، ریاضتها، مجاهدتهای نفسانی، ترویج احادیث ائمه اطهار(علیهمالسلام) و مذهب تشیع مبادرت میکرد. همین ریاضتکشیها عدهای را به اشتباه به تصور صوفیبودن وی سوق داده بود؛ ولی چنانکه مشهور است ایشان حتی در عمل به قرآن، بدون نبود اخبار وارد بسیار احتیاط میکرد.[53]مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج5، ص198.
مجلسی اول تصوف را بهعنوان فرقهای جدا با آداب و آیینهای خاص آن قبول ندارد؛ اما نوعی از تصوف شریعت مدار و حدیث محور را بهعنوان نگاه عارفانه به تعالیم دین بهرسمیت میشناسد؛ آنجا که در شرح علم عاشقی در مصرع «علم نبود غیر علم عاشقی» میگوید: «مراد از علم عاشقی علم حق سبحانه و تعالی است و گلرخان انبیا و اولیااند یا عالم صفات است و طریق کسب آن بهنحوی است که در لوامع مذکور است.»
صمت و جوع و سهر و ذکر بدوام ناتمامان جهان را بکند کار تمام[54]مجلسی، محمد تقی، المسئولات، ج3، ص699.
شایان ذکر است که ازجمله کارهایی که مجلسی اول بهگفته فرزند خویش، محمدباقر مجلسی، به انجام آن اقدام کرد، نزدیکی به صوفیان و اظهار به تصوف برای جذب این دسته از جماعت بود تا بتواند آنها را از گفتارهای فاسد و کارهای بدعت نهاده شده باز دارد و بسیاری از ایشان را هم با همین مُجادَله حَسَنه (مباحثه نیکو) بهسوی حق هدایت کرد.[55]مجلسی، محمد باقر، اعتقادات، ص59. البته ایشان در اواخر عمر که از هدایت بیشتر آنها ناامید شده بود، صراحتا از ایشان بیزاری جُست و آنها را از جهت عقاید باطلشان تکفیر نمود[56]مجلسی، محمد باقر، اعتقادات، ص59.
علامه محمدباقر مجلسی در کتاب اعتقادات خویش مینویسد: «بر تو باد پرهیز از این گمان که پدر علامهام (که ضریحش نورانی باد) از صوفیان باشد، یا اعتقادی به مسالک و مذاهب آنها داشته باشد. حاشا از این نسبت! چگونه اینگونه باشد، درحالیکه او مأنوسترین اهل زمان خودش به اخبار اهل بیت و عالمترین آنها به این اخبار بود. مسلک او زهد و ورع بود. او در ابتدا به اسم تصوف تظاهر میکرد تا این طایفه به او متمایل شوند و از او فرار نکنند تا اینکه آنها را از این عقاید فاسده و اعمال بدعتآمیز رهایی بخشد، و به تحقیق که عده زیادی از آنها را با این مجادله حسنه هدایت کرد و در آخر عمرش وقتی مشاهده نمود که رعایت این مصلحت موضوعیت ندارد، و پرچمهای گمراهی و سرکشی سرنگون گشته، و احزاب شیطان شکست خوردهاند، و معلوم شد که اینها دشمنان خدا هستند، از آنها بیزاری جست. و مستمرا منکر عقاید باطل آنها میشد و من (که فرزند ایشان هستم) آشناتر از هرکس به طریقه پدرم هستم و نزد من نوشتههای پدرم در اینباره موجود است.»[57]مجلسی، محمد باقر، اعتقادات، ص65.
علامه مجلسی
علامه مجلسی در رساله اعتقادات و عین الحیات، در رد تصوف مطالب مفصلی نگاشته است. متن زیر از رساله اعتقادات ایشان انتخاب شده است: «… اکثر مردم در زمان ما آثار اهل بیت پیامبرشان را پشتسر انداخته و در افکار و اندیشه خود فرو رفتهاند و بر آن اصرار میورزند… بهجان خود سوگند! جسارت بزرگی است که کسی جسارت را به آنجا برساند که نصوص صحیحه و صریحۀ صادره از اهل بیت عصمت و طهارت را بهدلیل حسن ظن به یک فیلسوف کافر یونانی تأویل نماید! گروهی از اهل زمان ما بدعتها را برای خود، دین خدا اخذ کرده، خدا را با این بدعتها میپرستند و آن را تصوف نام نهادهاند. اینان رهبانیت را عبادت میشمارند؛ درحالیکه رسول اکرم(ص) از آن نهی فرموده است… آنان بهجای عبادت اسلامی، یک سلسله عبادتهای بیاساس را اختراع کردهاند که یکی از آنها ذکر خفی است که عمل خاصی به شکل خاصی است که هیچ دستوری از صاحب شرع به آن نرسیده است و چنین عملی بهطور یقین، بدعت و حرام است و رسول اکرم(ص) فرمود: «کل بدعه ضلاله و کل ضلاله سبیلها الی النار.»»[58]ابن بابویه (صدوق)، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج2، ص137.
«یکی دیگر از عبادتهای اختراعی آنها ذکر جلی است که اشعاری را به سبک غنا میخوانند و همانند الاغ فریاد برمیآورند و خدا را با سوتزدن و کفزدن عبادت میکنند و از نماز واجب به نوکزدن چون نوکزدن کلاغ بسنده میکنند و اگر از علما نمیترسیدند آن را هم از ریشه ترک میکردند. این از خدا بیخبران… به این بدعتها اکتفا نکرده به «وحدت وجود» قائل هستند و معنای معروفی که از آن قصد میکنند، آنطوری که از بزرگانشان در عصر ما شنیده میشود، کفر به خداوند عظیم است….»
«ای برادران ایمانی! از اینها بپرهیزید تا دین و ایمانتان سالم بماند. از وسوسههای این شیاطین برحذر باشید، گول نیرنگها و ظواهر فریبنده آنها را نخورید که این کارهای تصنعی را برای فریبدادن نادانها انجام میدهند.»[59]مجلسی، محمدباقر، رساله اعتقادات، ص10 – 17.
علامه مجلسی در دفاع از پدرش که متهم به صوفیگری شده بود، موضع صریح خود را بیان میکند.[60]مجلسی، محمدباقر، رساله اعتقادات، ص65.
«با این موضعگیری علامه در قبال تصوف در زمان حکومت صفوی، صوفیان از نظر عملی تحت فشار و پیگرد قرار گرفته و آنها را از پایتخت (اصفهان) اخراج کردند و برپاکردن حلقهها ممنوع شد. همچنین مراسم صوفیانه غدغن شد و حتی مردم را برای زدودن آثار تصوف از «یاهو» گفتن منع کردند و از آن تاریخ به بعد، تصوف از تشیع مجددا جدا شد و اهمیت تصوف در محیطهای شیعی دوباره کاستی گرفت.»[61]الشیبی، کامل مصطفی، تشیع و تصوف، ص400.
فیض کاشانی
محسن فیض کاشانی از عالمان شهیر دوران شاه عباس اول و جانشینان وی و شاگرد و داماد ملاصدرا بوده است.[62]مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج4، ص370. فیض در حوزه حکمت و عرفان سرآمد بود و بهتبع آن ذوق عرفانی داشت. همین امر سبب شده بود در مقابله با تصوف نقدی تحلیلی داشته باشد که ماحصل این دیدگاه وی در رسالهای که در نقد تصوف نگاشته شده، قابل مشاهده است. در اعتقاد ایشان، تصوف عارفان و بزرگان دین را شامل میشود و جماعت باقی، همه افسانه است! همچنین فیض معتقد است تصوف هر علمی را شامل نمیشود، بلکه تحقق علم انبیاست که انسان را از رتبه حیوانی به رتبه اعلا درجه میرساند.[63]فیض کاشانی، محسن، ده رساله محقق بزرگ فیض کاشانی، ص50.
وی صوفیان عصر خویش را که دعوای سلوک دارند بهشدت نقد کرده و آنان را دارای اعمال قبیحه میداند؛ ذکر خفی و ذکر جلی ایشان را بدعت معرفی میکند و چنین اعمالی را مخالف کتاب خدا میشمارد.[64]فیض کاشانی، محسن، ده رساله محقق بزرگ فیض کاشانی، ص104. فیض سایر اعمال ایشان را هم نظیر کفزدن، نعرهزدن، رقصیدن، مدهوششدن و امثالهم را که بسان عبادت انجام میدهند، چیزی شبیه لهو و لعب و تمسخر عبادت میداند و تأکید میکند که کیفیت اعمال عبادی باید ساخته و پرداخته شرع باشد نه خلق.[65]فیض کاشانی، محسن، ده رساله محقق بزرگ فیض کاشانی، ص106. وی بسیاری از اصطلاحات صوفیان که در اذکار، اشعار و آداب خود بهکار میگیرند مانند وحدت وجود را از روی ناآگاهی و تقلید صرف میداند و معتقد است هدف گویندگان اصلی چنین عباراتی نیز معلوم نیست و اینان تنها طوطیوار الفاظی را بر زبان میآورند[66]فیض کاشانی، محسن، ده رساله محقق بزرگ فیض کاشانی، ص50.
فیض قرآن و حدیث رسول خدا(ص) و اهل بیت(علیهمالسلام) را برای فهم عمیق مسائل کافی و تنها راه قلمداد میکند؛ چنانکه اشتباه برخی از افراد عصر خویش را در آن میداند که برای یافتن علوم دینی دنبال کتب فلسفی و متصوفه هستند: «حال آنکه مسکینان نمیدانند که خلل و قصور نه از جهت حدیث یا قرآن است، بلکه خلل در فهم و قصور در درجه ایمان ایشان است.»[67]فیض کاشانی، محسن، ده رساله محقق بزرگ فیض کاشانی، ص188. ایشان حصول یقین را که هدف سلوک است، تنها از شاهراه زهد و تقوای الهی میداند و مسیری غیر این در دیدگاه وی نوعی پا از گلیم خویش فراتر نهادن است.[68]فیض کاشانی، محسن، ده رساله محقق بزرگ فیض کاشانی، ص189.
قاضی نورالله شوشتری
قاضی نورالله از عالمان بزرگ اواسط عصر صفوی است. وی جزو عالمانی است که تصوف را به دو قسم خوب و بد تقسیم میکند و ویژگیهای هرکدام را بیان کرده است.
ایشان تحصیل یقین را به دو روش حاصل میداند؛ یکی راه اهل نظر یا همان فقیهان و فلاسفه و دیگری راه اهل فقر یا همان عارفان و سالکان. وی راه دوم را بهدلیل کسب شهود و لمس حقایق، اولی دانسته، هرچند بین این دو راه تفاوتی نمیبیند که در دیدگاه او هردو گروه درنهایت بههم میرسند.[69]شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، ج2، ص3.
ایشان علم را پایه لازم عرفان میداند؛ چراکه در نظر وی سالکان بدون داشتن علم در خطر مشتبهشدن امر هستند: «علم شریعت باید مبنای سیر و سلوک باشد تا الهام الهی از الهام شیطانی تشخیص داده شود. در ضمن بدون وجود علم کافی، سالک در افراط و تفریط گرفتار میشود و شاید از حکم شرع پا را فراتر نهد!»[70]شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، ج2، ص4.
قاضی تصوف را قبول دارد، اما آن را همان سیره و تعلیمات ائمه(علیهمالسلام) میداند و صوفیه و شیعه را دو نام بر یک حقیقت واحد – یعنی فردی که بر ظاهر و باطن سنت نبوی و دین فایق آمده است – معرفی میکند.[71]شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، ج2، ص5. وی صوفیهای که براساس عقاید اهل سنت باشد را صوفیه منحرف دانسته و آن را رد میکند.[72]شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، ج2، ص5. حتی معتقد است بهجز فرقه نقشبندیه، اکثر اهل تصوف، شیعه و سرسلسله صوفیه را امیرالمؤمنین علی(ع) میدانند[73]شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، ج2، ص5. ایشان این سخن برخی از بزرگان صوفیه را مبنی بر اینکه صوفیه مذهب خاصی ندارد و به بهترین حکم از مذاهب سنت عمل میکند، از روی تقیه میداند؛ چراکه ایشان شیعهمذهب بوده و نخواستهاند مانند سنیان عمل کنند و از طرفی قصد داشتهاند مذهب تشیع ایشان پنهان بماند.[74]شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، ج2، ص6.
البته وی آن دسته از مشایخه صوفیه را که دور از تعلیمات مرتضوی بودند، صاحب کرامت که نه، بلکه مرتبط با اجنّه و دچار رمل و جادو میداند (شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، ج2، ص7). قاضی بهنقل از علامه حلی، صفات سلبیه صوفیان همچون اعتقاد به وحدت وجود را رد کرده و آنان را کفرآمیز میخواند. بهاعتقاد وی، چنین عقایدی را جمهور متکلمین و حتی افراد صاحبنظر صوفیه هم رد میکنند.[75]شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، ترجمه محمدعلی مدرس رشتی، ص219. در دیدگاه ایشان، صوفی حقیقی همان شیعه است و شیعه حقیقی هم همان صوفی میباشد.[76]شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، ترجمه محمدعلی مدرس رشتی، ص220. ایشان جماعتی فارق از این تعریف را قبول ندارد.
سید نعمتالله جزائری شوشتری
سید نعمتالله جزو عالمان اخباری اواخر عصر صفوی و از مخالفان سرسخت تصوف بود. وی تصوف را عنوانی میدانست که در ابتدای امر برای جماعتی از فلاسفه منحرف بهکار میرفته است؛ سپس به ملحدان اطلاق و در اسلام به جماعتی از اهل باطل چون حسن بصری، سفیان ثوری و ابوهاشم کوفی بهکار برده شده است.[77]جزائری، سید نعمت الله، الانوار النعمانیه، ج2، ص193. سید طریقت تصوف را در تقابل با طریق اهل بیت علیهم السلام میداند و معتقد است صوفیان همعصر با برخی از ائمه(علیهمالسلام)، با ایشان معارضاتی داشته و بهنوعی قصد خاموشکردن نور خدا را داشتهاند (همان). جزائری رهبران این جماعت چون حلاج و پیروان ایشان را دارای عقاید کفرآمیز معرفی میکند که حتی در توقیعی از حضرت صاحب الامر(عجل الله فرجه)، وی لعن شده است.
تصوف عصر جزائری شامل انواع بدعتهاست. سید البته این اعمال را سنت مستمر این جماعت میداند؛ اعمالی چون استفاده از غنا در مجالس ذکر و حلالدانستن آن و برخی انحرافات جنسی و امثال اینها. ایشان همین امور مادی و لذتجوییهای نفسانی را که بهنام عبادت ترویج میکنند، از دلایل جذب افراد به مسلک ایشان میداند؛ چرا که اکثر جامعه بهسوی مذهبی تمایل دارند که آسان بگیرد.[78]جزائری، سید نعمت الله، الانوار النعمانیه، ج2، ص194. وی عقیده ساقطشدن تکلیف از گردن صوفی واصل را امری باطل میداند؛ چراکه رسول خدا صلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علی علیه السلام که اکثر صوفیه وی را سرسلسله عارفان میدانند، تمام عمر خود را به عبادت حق گذراندهاند و هیچ وقت ترک طاعت و عبادت نکردهاند.[79]جزائری، سید نعمت الله، الانوار النعمانیه، ج2، ص193.
جزائری ترک ازدواج، عزلتگزینی، چلهگیریهای مداوم، نخوردن و نیاشامیدن و حرامکردن حلالهای شرع بر خود بهبهانه صفای قلب را وهمی از جانب ایشان میداند و معتقد است: «از اعتقادات و اعمال فاسد ایشان، آن است که عبادات وارده از اهل بیت و امثال آنها در کتب شیعه را ترک کردهاند و دست به اختراع عبادات و اذکاری زدهاند که در شریعت وجود ندارند….»[80]جزائری، سید نعمت الله، الانوار النعمانیه، ج2، ص195. در دیدگاه جزائری عرفان صحیح، پشمینهپوشی و ریاضت نیست، بلکه «… عمل به اوامر شریعت و ترک نواهی و شبهات و پارسایی در دین و شریعت است….»[81]جزائری، سید نعمت الله، الانوار النعمانیه، ج2، ص207.
پدر آنتونیو دوژزو یا علیقلی جدیدالاسلام
علیقلی جزو عالمان شیعه نبوده، ولی وی را میتوان از اندیشمندان تازهمسلمانی دانست که در اواخر قرن هفدهم میلادی، پیش از آنکه مسلمان شود، بهعنوان کشیش و به قصد تبلیغ مسیحیت همراه هیأتی عازم ایران و در دیری متعلق به اگوستینها در اصفهان مشغول بهکار شد. وی پس از سالها اقامت در این شهر، با پذیرفتن اسلام و مذهب تشیع، تبیین عقاید خویش در رد دین مسیحیت را آغاز کرد. بیان عقاید وی درباره صوفیان، بهعنوان شخصی که خارج از جامعه ایرانی و اسلامی به قضیه مینگرد، میتواند دارای نکات قابل توجهی باشد.
علیقلی با تصوف بهشدت مخالف است و صوفیگری را میراث مسیحیان میداند: «از تتبع کتاب نصارا و اقوال پیران و اوضاع و اطوار مذهب ایشان بر فقیر (علیقلی) چنین ظاهر گشته که این مذهب تصوف از قدیم به نصارا تعلق دارد و حالا بالفعل در میان ایشان مستمر است.»[82]جدیدالاسلام، علی قلی، رساله در رد بر جماعت صوفیان، ج7، ص18. وی حتی پا را از این نیز فراتر گذاشته و ایشان را نصارای امت رسول خدا صلی الله علیه وآله معرفی میکند[83]جدیدالاسلام، علی قلی، رساله در رد بر جماعت صوفیان، ج7، ص21.[84]امام هادی(ع) میفرمایند: «تمامی صوفیان از مخالفان ما بوده و راهشان با راه ما مغایرت دارد. آنان جز یهود و نصارای … ادامه پاورقی. وی دلیل این گفته خویش را اعتقاد مسیحیان به اتحاد پادریان و پیران خود با روح القدس و کسب این درجه از راه ریاضت و عزلت میداند که چنین عقیدهای در صوفیه نیز بهشکل سالک کامل وجود دارد.[85]جدیدالاسلام، علی قلی، رساله در رد بر جماعت صوفیان، ج7، ص18. او عذاب صوفیان را از مسیحیان بالاتر میداند؛ چراکه رأی اهل بیت علیهم السلام را رها کرده و دست به دامان اقوال حکما و پیران صوفیه شدهاند.
علیقلی آداب و آیینهای خاص صوفیه را مانند رقصیدن، چرخزدن، غناکردن، عشقبازیکردن و سایر امور شبیه اینها را بدعت و مخالف سنت نبوی و سیره اهل بیت علیهم السلام دانسته و مورد هجوم قرار میدهد.[86]جدیدالاسلام، علی قلی، رساله در رد بر جماعت صوفیان، ج7، ص21.
ایشان تنها راه نجات را تبعیت از احادیث اهل بیت علیهم السلام و شرع مقدس میداند و صوفیان را پیروان کتب و اقوال حکمای یونان معرفی میکند که البته معتقد است همین پیروی را نیز بهصورت کامل و صحیح متابعت نکردهاند.[87]جدیدالاسلام، علی قلی، رساله در رد بر جماعت صوفیان، ج7، ص24. مخلص دیدگاه وی را در استدلالی گیرا از خود او چنین میتوان دانست: «اگر در مذهب نصارا و صوفیه زندگی بههم میرسید، کمترین که مدتی در میان ایشان بودم و به مرتبۀ پادریگری امتیاز داشتم، میبایست که از برای تحصیل زندگی دل، ترک این طریقه ایشان نکرده داخل دین اسلام نشوم.»[88]جدیدالاسلام، علی قلی، رساله در رد بر جماعت صوفیان، ج7، ص24.
کاشف الغطاء
شیخ جعفر کاشف الغطا در مسأله قبولی توبه، صوفیه را در ردیف جبریه و مفوضه قرار داده و از دیدگاه ایشان، درصورت توبهکردن، توبهشان قبول میشود.[89]کاشف الغطاء، جعفر، کشف الغطاء، ج1، ص183.
سید کاظم یزدی
آیت الله سید محمدکاظم یزدی در کتاب عروه الوثقی بعد از اینکه صوفیان را در کنار مجسمه و مجبّره قرار میدهد، میفرماید: «صوفیانی که قائلان به وحدت وجود هستند، اگر به احکام اسلامی ملتزم باشند، اقوا این است که نجس نباشند، مگر اینکه علم داشته باشیم که آنان به لوازم مذاهب خودشان – که جز مفسده چیزی نیست – ملتزم باشند.»[90]یزدی، سید محمدکاظم، عروه الوثقی، ج1، ص145 و 146.
آیت الله مرعشی نجفی
آیت الله مرعشی نجفی در میان علمای شیعه، یکی از تندترین عبارات را در نقد تصوف اظهار کردهاند. ایشان ضمن بیان برخی عقاید صوفیه و فرقههای آن میفرماید: «بهنظر من مصیبت صوفیه بر اسلام از بزرگترین مصائبی است که باعث تزلزل در ارکان و بنیان اسلام گردیده است.»[91]مرعشی، شهابالدین، شرح احقاق الحق، ج1، ص183.
«در ابتدا جمعی از عامه (سنیها) مثل حسن بصری، شبلی، معروف کرخی، طاووس، زهری، جنید و امثال آنان تصوف را از رهبانیت نصارا گرفتند و سپس بهسوی شیعیان سرایت نمود تا اینکه شأن آنان ترقی کرد و پرچمهایشان بلند گردیده و با تأویلات کتاب و سنت، اساس دین را زیرورو نموده و با احکام فطری و عقلی مخالفت کردند.»
آیت الله گلپایگانی
آیت الله گلپایگانی(ره) در پاسخ سؤالی فرموده است:
«درباره تصوف، آراء مختلف است و سخن فصل در این مقام این است که راه و روش حق، آن است که اصحاب ائمه(علیهمالسلام) به تبعیت از ائمه اطهار(علیهمالسلام) بر آن رفته و علمای ابرار و صلحای شیعه و اسلاف آنان از آنها پیروی نمودهاند و هرچه با این روش و طریق مخالف باشد بدعت و گمراهی است. هیچ روشی در عبادت و هیچ طریقی و هیچ ریاضتی در مجاهده با نفس و تزکیه و تهذیب آنان غیر ازآنچه از کتاب و سنت نبویه و ائمه اطهار(علیهمالسلام) استفاده میشود، مشروع نیست. بنابراین، احتراز و دوری از آنچه صوفیها اختراع کردهاند – مثل اختراع سلاسل و پیروی از غیر فقها در امر ریاضت و جدایی بین شریعت و طریقت – واجب است و گردننهادن به طریقۀ آنها و رکون بهسوی آنها جایز نیست و از میان علمای امامیه، هیچکسی بر مسلک آنان نرفته و عقیده آنها را نپسندیده است. خداوند، همه مسلمانان را از شرور مبدعین حفظ نماید؛ انشاءالله العالم.»[92]گلپایگانی، سیدمحمدرضا، مجمع المسائل، ص197.
آیت الله صافی گلپایگانی(ره): «صوفیه با فرقهها و انشعابات بسیاری که دارند، اگرچه در انحراف در یک سطح نیستند و بسا که برخی از آنان از ربقه اسلام شمرده نشوند، در مجموع منحرفاند و عقاید خاصهای که دارند غیراسلامی است؛ بنابراین مشارکت در ایجاد بناها و مراکز تبلیغی آنها و شرکت در محافل آنها خلاف شرع و حرام است.»
امام خمینی
مرحوم امام خمینی درباره صوفیه میفرماید:
«آن بیچارهای که خود را مرشد و هادی خلایق میداند و در مسند دستگیری و تصوف قرارگرفته، از آن دو (عارف و حکیم متکبر) حالش پستتر و غمزهاش بیشتر است. اصطلاحات این دو دسته را به سرقت برده و سر و صورتی به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده و آن بیچارۀ صاف و بیآلایش را به علما و سایر مردم بدبین نموده، برای رواج بازار خود، فهمیده یا نفهمیده پارهای از اصطلاحات جاذب را بهخورد عوام بیچاره داده، گمان کرده به لفظ «مجذوبعلیشاه» یا «محبوبعلیشاه» حال جذبه و حب، دست میدهد.ای طالب دنیا وای دزد مفاهیم! این کار تو هم اینقدر کبر و افتخار ندارد. بیچاره از تنگی حوصله و کوچکی کله، گاهی خودش هم بازیخورده، خود را دارای مقامی دانسته، حب نفس و دنیا به مفاهیم مسروقه و اضافات و اعتبارات پیوند شده، یک ولیدهای ناهنجاری پیدا شده و از انضمام اینها یک معجون عجیبی و اخلوطهای غریبهای فراهم شده است و خود را با این همه عیب، مرشد خلایق و هادی نجات امت و دارای سر شریعت، بلکه وقاحت را گاهی از حد گذرانده دارای مقام ولایت کلیه دانسته است.»[93]خمینی، سیدروح الله، شرح چهل حدیث، ص91.
همو در کتاب سر الصلاه، مطالبی را در راستای پاکی برخی از علما از اتهام به تصوف بیان کرده و فرموده است: «مقصود ما از این تطویل، آن است که برادران ایمانی خود را قدری به معارف نزدیک کنیم و این بدبینی را که در آنها نسبت به علمای بزرگ اسلام تولید شده و آنها را رمی به تصوف نمودند، از قلوب آنها بزداییم.»[94]خمینی، سیدروح الله، سر الصلاه، ص39.
ازنظر ایشان «آنچه پیش بعض اهل تصوف معروف است که نماز وسیله معراج وصول سالک است و پس از وصول، سالک مستغنی از رسوم گردد، امر باطل بیاصلی و خیال خام بیمغزی است که با مسلک اهل اللَّه و اصحاب قلوب مخالف است و از جهل به مقامات اهل معرفت و کمالات اولیا صادر شده، نعوذ باللَّه منه.»[95]خمینی، سیدروح الله، سر الصلاه، ص15.
آیت الله خمینی البته در دوران جوانی و زمانی که کمتر از 30 سال سن داشتند، آثاری درباره عرفان نظری نگاشتند اما هم به گفته خودشان و هم با استناد به سخنان رهبری، ایشان در اواخر عمر خود از این مباحث کناره گرفته بودند. رهبری نقل میکند که آیت الله خمینی در اواخر عمر خود از اینکه وقت خود را صرف مباحث عرفان نظری کردهاند اظهار پیشمانی میکنند:
«بعد از سن هشتاد سالگی به بالا، که یادم نیست چه سالی بود، ایشان به من اینجوری میگفتند:
آن وقتها ذهن ما پر بود از آن حرفها. یعنی همان حرفهای عرفان نظری. امام در سن هشتاد و چند سالگی افسوس میخورد که درس آمیرزا جواد آقا نرفته»[96]yun.ir/rjslw5.
آیت الله خمینی در نامه اخلاقی و عرفانی خود به مرحوم حاج احمد آقا مینویسند:
«پس علوم رسمی هر چند فلسفه و علم توحید خود حجابند و هر چه بیشتر شوند حجاب غلیظتر و افزونتر گردد و چنانچه میدانیم و میبینیم لسان دعوت انبیاء- علیهم السلام و اولیای خُلَّص سلام اللَّه علیهم لسان فلسفه و برهان رایج نیست بلکه آنان با جان و دل مردم کار دارند و نتایج براهین را به قلب بندگان خدا میرسانند و آنان را از درون جان و دل هدایت مینمایند. و میخواهی بگو: فلاسفه و اهل براهین حجابها را افزون کنند و انبیاء- علیهم السلام- و اصحاب دل کوشش در رفع حجاب کنند، لهذا تربیتشدگان اینان، مؤمنان و دل باختگانند و تربیتشدگان و شاگردان آنان، اصحاب برهان و قیل و قالند و با دل و جان، سر و کار ندارند.»[97]خمینی، سیدروح الله، صحیفه امام، ج16، ص219.
ایشان در نامهای به فاطمه طباطبایی با صراحت بیشتری مینویسند:
«چنان به عمق اصطلاحات و اعتبارات فرو رفتم و به جای رفع حُجب به جمع کُتب پرداختم که گویی در کون و مکان خبری نیست جُز یک مُشت ورق پاره که به اسم علوم انسانی و معارف الهی و حقایق فلسفی طالب را که به فطرت الله مفطور است از مقصد بازداشته و در حجاب اکبر فرو برده.
اسفار اربعه با طول و عرضش از سفر به سوی دوست بازم داشت نه از فتوحات فتحی حاصل و نه از فُصوص الحِکَم حکمتی دست داد، چه رسد به غیر آنها که خود داستان غمانگیز دارد.»[98]خمینی، سیدروح الله، صحیفه امام، 20، ص165.
ایشان در تفسیر سوره حمد به برخی تفاسیر عرفانی اشاره کرده و میگویند این تفاسیر، غیر از مراد خداوند متعال در قرآن کریم است و به نوعی آنها را نکوهش میکنند که از مراد حق تعالی فاصله گرفتند: «مثلاً عرفایی که در طول این چندین قرن آمدهاند تفسیر کردهاند، نظیر محی الدین در بعضی از کتابهایش، عبدالرزاق کاشانی در تأویلات، ملاسلطان در تفسیر، اینهایی که طریقهشان طریقهی معارف بوده است، اینها تفاسیری نوشتهاند و بعضیشان در آن فنی که داشتهاند، خوب نوشتهاند، لکن قرآن، عبارت از آن نیست که آنها نوشتهاند!»[99]خمینی، سیدروح الله، تفسیر سوره حمد، ص94.
ایشان درباره برخی مشاهیر صوفیه مثل حلاج و ادعاهای گزاف آنها در مقام فناء فی الله میگوید:
گرتو آدم زاده هستی علّم الاسماء چه شد**** قاب قوسینت کجا رفته است أو أدنی چه شد؟
بر فراز دار، فریاد انا الحق میزنی****مدعی حق طلب إنّیت و إنّا چه شد؟
مرشد از دعوت به سوی خویشتن بر دار دست**** لا الهت را شنیدستم ولی الاّ چه شد؟
از صوفیها صفا ندیدم هرگز****زین طایفه من وفا ندیدم هرگز
زین مدعیان که فاش انا الحق گویند****با خودبینی فنا ندیدم هرگز
فریاد انا الحق ره منصور بود ****یارب مددی که فکر راهی بکنم[100]خمینی، سیدروح الله، دیوان امام خمینی، ص226.
علامه طباطبایی
علامه طباطبایی در کتاب شیعه در اسلام، تحت عنوان «ظهور عرفان در اسلام» مطالبی درباره تصوف دارد که مذمت و نکوهش صوفیه از آن بهدست میآید. ایشان در این بیانات در ابتدا به تاریخ بهوجودآمدن تصوف اشاره کرده و در آخر چنین نتیجه گرفته است که سیر و سلوک تصوف از دین اسلام گرفته نشده است و مخالف کتاب و سنت است و مدارک اسلام آن را تأیید نمیکند.[101]طباطبایی، سیدمحمدحسین، شیعه در اسلام، ص110 – 112.
از دیدگاه علامه، طایفهای در اواخر قرن دوم و قرن سوم مانند بایزید بسطامی، معروف کرخی، جنید بغدادی و مانند ایشان به سیر و سلوک عرفانی پرداخته و به عرفان و تصوف تظاهر نمودند و بهعلت ادعای کشف و شهود، فقها و متکلمین وقت علیه آنان شوریدند؛ اما آنان از طریقه خود دستبردار نبوده و بر آن سماجت ورزیده و روزبهروز طریقت آنان در حال توسعه بود تا در قرن هفتم و هشتم هجری به اوج وسعت و قدرت خود رسید و پس از آن نیز گاهی در اوج و گاهی در حضیض، تاکنون به هستی خود ادامه داده است.
علامه طباطبایی ضمن بیان اینکه اکثریت مشایخ عرفان بهحسب ظاهر، مذهب تسنن را داشتهاند، بر این مطلب تأکید دارد که صوفیه تدریجا برنامههای وسیع و مستقلی مانند مراسم سرسپردگی و تلقین ذکر و خرقه و استعمال موسیقی و غنا و وجد در موقع ذکر را بهوجود آوردند که درنتیجه آن در بعضی سلسلهها، شریعت در سویی قرار گرفته و طریقت در سوی دیگر و طرفداران این روش، عملا به «باطنیه» ملحق شدهاند. علامه این امور را برخلاف موازین نظری شیعه و کتاب و سنت دانسته است.[102]طباطبایی، سیدمحمدحسین، شیعه در اسلام، ص110 – 112.
از دیدگاه علامه طباطبایی متصوفه از برای سیر و سلوک آداب و رسوم خاصی را که در شریعت وجود نداشت، احداث کردند و پیوسته راههای جدیدی را بر آن افزودند و شرع را کنار گذاشتند تا اینکه بهجایی رسیدند که شریعت را در یکطرف قرار دادند و طریقت را در طرف دیگر؛ و کارشان بهجایی رسید که در محرمات غوطهور شدند و واجبات را ترک کردند و درنتیجه به گدایی و استعمال افیون و بنگ منتهی شدند که از آن به مقام فنا تعبیر میکنند.[103]طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج5، ص382. درحالیکه اگر طریقت مورد ادعای صوفیه واقعیت میداشت، سزاوار بود که شارع، آن را بیان کرده و خودش سزاوارتر به رعایت آن بود و اگر چنین چیزی حق نیست، پس آنسوی حق جز ضلالت و گمراهی چه چیزی میتواند باشد؟[104]طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج5، ص281.
تأویل و باطنیگری
تأویل از مادهی «أول» گرفته شده و بهمعنای رجوع است و مراد از تأویل در اصطلاح، چیزی است که آیۀ شریفه به آن برمیگردد. درمقابل تأویل، تنزیل قرار دارد که بر معنای واضح آیه اطلاق میشود و در معنای خود، نیازی به برگشتدادن به چیزی ندارد.[105]طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص39.
از دیدگاه علامه طباطبایی تأویل ازقبیل معنایی که مدلول باشد، نیست تا معنای خلاف ظاهر و یا تفسیر بر آن صدق کند؛ بلکه تأویل، عبارت از حقیقت یا حقایقی است که در امالکتاب، ضبط شده و اموری است که به عالم غیب مختص است و جز خدا کسی آن را نمیداند. پس علم تأویل، شبیه علم غیب است که به خدا اختصاص دارد و پیامبر(ص) و اهلبیت (علیهمالسلام) که «مطهروناند»، به اذن خداوند به تأویل قرآن کریم، عالماند.[106]طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص45 – 49.
علامه طباطبایی متصوفه را بهعلت اشتغالشان به سیر در باطن خلقت و اعتنایشان به آیات انفسیه، مورد نقد قرار داده و میگوید آنان به تأویل اکتفا کرده و به عالم ظاهر پشتپا زده و تنزیل را رد کردهاند. این کار آنان باعث میشود که مردم بر تأویل و تلفیق جملههای شعری و بر استدلال هر چیزی بر هر چیز دیگر جرأت پیدا کنند و حتی کار را بهجایی رساندهاند که آیات خدا را با حساب جمل تفسیر کنند و کلمات را به حروف نورانی و ظلمانی و امثال آنها برگردانند؛ درحالیکه این مطلب، واضح است که قرآن، فقط برای هدایت متصوفه نازل نشده و مخاطبان قرآن، اصحاب علم اعداد و آفاق و حروف نیستند و معارف قرآنی مبنی بر حساب جمل نیست که منجمان آن را بعد از برگرداندن علم نجوم از زبان یونانی به زبان عربی، جعل کردند[107]طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص7.
شهید مطهری
شهید مطهری هم در آثار مختلف خود نقدهایی به تصوف وارد میکند.
ایشان میگوید: «عرفا و متصوفه هرچند یک انشعاب مذهبی در اسلام تلقی نمیشوند و خود نیز مدعی چنین انشعابی نیستند و در همه فرق و مذاهب اسلامی حضور دارند، درعینحال یک گروه وابسته و بههم پیوسته اجتماعی هستند؛ یک سلسله افکار و اندیشهها و حتی آداب مخصوص در معاشرتها و لباس پوشیدنها و احیانا آرایش سروصورت و سکونت در خانقاهها و غیره، به آنها بهعنوان یک فرقه مخصوص مذهبی و اجتماعی رنگ مخصوص داده و میدهد.»[108]مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج14، ص549.
از نظر استاد شهید، شیعه و تصوف دو فرقه جدا از هم هستند؛ هرچند گفته شده است که مسأله امامت، وجه مشترک بین شیعه و تصوف است، ولی در مذهب تشیع از صدر اسلام مطرح بوده و بر طبق فرمایش علامه طباطبایی، متصوفه آن را از شیعه گرفتهاند، برای اینکه این مسأله از زمانی در میان شیعه مطرح است که هنوز تصوف، صورتی بهخود نگرفته بود و بعدها این مسأله در میان متصوفه مطرح شده است.[109]مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج14، ص548.
استاد شهید در جای دیگر از مرقوماتش، مناظره امام صادق علیه السلام با سفیان ثوری کوفی را که در مدینه ساکن شده بود، با هدف مطروددانستن تصوف بهطور مفصل منعکس کرده است. در این مناظره سفیان ثوری، امام علیه السلام را بهعلت پوشیدن لباس نازک و مرغوب، مورد اعتراض قرار میدهد و امام صادق علیه السلام پاسخهای دندانشکنی به او میدهند؛ سفیان ثوری وقتی نتوانست جواب منطق امام را بدهد، سرافکنده و شکستخورده بیرون رفت و به یاران و هممسلکان خود پیوست و ماجرا را بازگو کرد.[110]مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج18، ص217 – 220.
استاد مطهری در پاورقی، ضمن معرفی سفیان ثوری مطالب مفصلی بیان داشته و فرموده است که روش صوفیانه در جهان سابقه داشته است؛ در یونان و هند، بلکه در همهجای دنیا، این مسلک کموبیش وجود داشته و در میان مسلمین هم پیدا شد و به آن رنگ دینی دادند. این روش و این مسلک در نسلهای بعد ادامه یافت و نفوذ عجیبی پیدا کرد و میتوان گفت که مکتب مخصوصی در میان مسلمین بهوجود آمد و اثر مستقیمش، محترمنشمردن اصول زندگی و لاقیدی در کارها بود و ثمرهاش انحطاط و تأخر کشورهای اسلامی شد. استاد مطهری در پایان مطالب میگوید که بیان امام صادق علیه السلام در این داستان، جامعترین بیان در رد این طرز تفکر است.[111]مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج18، ص217 – 220.
از دیدگاه استاد مطهری، تصوف یک مکتب التقاطی است که در آن، مجذوبشدگان به فلسفه یونانی و آداب و رسوم ایرانی و تصوف هندی، نظریات و اندیشههایی را بهعنوان خدمت (نه بهقصد خیانت) وارد اندیشههای اسلامی کردند. خوشبختانه این جهت نیز از چشم تیزبین علمای اسلامی دور نماند و یک جریان «نقد اندیشه» نیز در این موضوعات میبینیم که سیر تحولات آن، در جهت حذف نظریات بیگانه هدایت شده است.[112]مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج24، ص86.
آیت الله خویی
آیت الله خویی در کتاب طهارت و تفسیر البیان[113]خویی، سید ابوالقاسم، تفسیر البیان، ص407. به تفصیل از توحید صوفیه یعنی وحدت وجود یاد کرده و در بحثی تحت عنوان طهارت و نجاست صوفیه، طهارت صوفیان قائل به وحدت وجود را به عدم التزامشان به لوازم مذهب تصوف منوط کرده است.[114]خویی، سید ابوالقاسم، کتاب الطهاره، ج2، ص81 و ج3، ص148.
آیت الله وحید خراسانی
آیت الله وحید خراسانی اظهار میکنند که در جوانی عاشق فلسفه بوده و وقت زیادی را بابت آن صرف کردهاند اما پس از مدتی دریافتند که «آنچه گمشده فقط در کتاب و سنت است.»[115]yun.ir/ciivdg.
پس از آن، ایشان با راهاندازی موسسه خاتم النبیین ص در قم، در تثبیت و سپس گسترش فعالیتهای انتقادی در حوزه تصوف نقش مهمی ایفا کردند.
ایشان در دیدار با جمعی از منتقدین تصوف، ضمن ابراز رضایت و حمایت از فعالیتهای آنها، اظهار داشتند «این کار بسیار مقدس است.»[116]yun.ir/iyjf5g.
آیت الله گلپایگانی
آیت الله گلپایگانی در جواب کسی که در خانقاه برای عبادت شرکت میکرده، فرموده است: «واضح است که معبد مسلمانان مسجد است و رفتن به خانقاه اگر برای این باشد که گمان کنید آنجا خصوصیت و شرافتی بر سایر امکنه دارد، بدعت و حرام است و افزون بر آن، این تشکیلات، موجب تفرقه بین مسلمین و اختلاف و ضعف آنها میشود و ذکرهایی که در آنجا خوانده میشود، اگر سند و مدرک معتبر نداشته باشد، خواندنش بهقصد ورود، جایز نیست و اگر عبادت آن هم با عقاید حقه موافق نباشد خواندنش مطلقا حرام است.»[117]گلپایگانی، سیدمحمدرضا، مجمع المسائل، ج1، ص155.
ایشان همچنین، رفتن به خانقاه برای سوگواری ائمه اطهار(علیهمالسلام)، اقامه فاتحه برای اموات و منبررفتن در آنجا جهت ختم فواتح و کمک به ساختمان خانقاه را ترویج باطل شمرده و جایز ندانسته و مسجد را محل عبادت مسلمانان دانسته است. همچنین از دیدگاه ایشان، عمل به واجبات و مستحبات و ترک محرمات و مکروهات بر طبق رساله مرجع تقلید بهترین ریاضت است و متابعت از غیر قرآن و اخبار ائمه اطهار(علیهمالسلام) دارای خطر است و باید از آن اجتناب شود.[118]گلپایگانی، سیدمحمدرضا، مجمع المسائل، ج1، ص155.
آیت الله خامنه ای
از مجموع نظرات و سخنان رهبری درباره عرفان نظری میتوان فهمید که ایشان نظر مثبتی نسبت به عرفان نظری ندارند و سلوک معنوی را همان زهد گرایی و پرهیز از مادیات میدانند. عرفان نظری به اصطلاحات و علوم مربوط به حوزه عرفان اشاره دارد و رهبری درباره آن میگوید: «اعتقادم این است که ما نباید عرفان را به معنای الفاظ و تعبیرات و فرمولهای ذهنی مثل بقیه علوم ببینیم»
رهبری در سال 1389ش در دیدار با اعضای شورای عالی حوزه علمیه که وظیفه سیاستگذاری و هدایت جمیع طلاب حوزه علمیه را دارند بیان میکنند که «عرفان نظری فایدهای ندارد.» ایشان ابتدا به اهمیت بحث اخلاق و عرفان تاکید میکنند اما برای اینکه گمان نشود مقصود ایشان عرفان نظری است بلافاصله میگویند: «عرفان نظری اصلاً در اینجا مورد نظر ما نیست و فایدهای هم ندارد. واقعاً عرفان نظری فایدهای ندارد.»
در ادامه ایشان توضیحات بیشتری درباره عرفان نظری و عدم اهمیت آن میگویند:
«حالا آقای رجبی هم اینجا تشریف دارند، توی مؤسسهی ایشان هم ظاهراً عرفان نظری تدریس میشود؛ اما عرفان نظری هیچ کس را بالا نمیآورد. این را من به شما آقای رجبی عرض میکنم؛ این را گوش کنید. من یک شب از امام پرسیدم آقا شما مرحوم حاج میرزا جواد آقا را درک کردید؟ درس ایشان رفتید؟ ایشان بلافاصله گفتند افسوس، نه. بعد گفتند آقای حاج شیخ محمدعلی اراکی آمد به من پیشنهاد کرد که برویم درس آ میرزا جواد آقا. ایشان هفتهای یک بار جلسه داشت. گفتند با ایشان یکی دو جلسه رفتیم. بعد اینجوری تعبیر کردند: آن وقتها ذهن ما پر بود، این درس را نپسندیدیم. آن وقت امام نپسندیده بود؛ اما حالا در هشتاد و چند سالگی که حتماً ایشان از لحاظ معنوی پختهتر شده بود، افسوس میخورد که چرا نرفته. ذهن ایشان آن وقت از چه پر بود؟ از همین حرفهای عرفان نظری. یعنی وقتی که کسی رفت پای درس شاهآبادی نشست و آن حرفها و آن اصطلاحات و آن زرق و برق الفاظ را شنفت، ولو برای خود آن آدم با معنا همراه است، اما این حرفها برای هر کسی معنا نمیآورد؛ طبعاً حرفهای سادهی مثل حاج میرزا جواد آقا را نمیپسندد؛ در حالی که لبّ عرفان، همان حرفهای ساده بوده.
آقای خوشوقت میگفتند که من میخواستم کتاب «لقاءاللَّه» را چاپ کنم، پیش امام رفتم و گفتم شما یک تقریظ بنویسید. امام گفتند نه، این را چاپ نکن؛ برو «المراقبات» را چاپ کن، آن مؤثرتر و بهتر است. ایشان هم آمده بود و چاپ کرده بود. بنابراین عرفان اینهاست. عرفان لفظ نیست. کسی بود که آشنا و دوست نزدیک ما بود و در عرفان هم مسلط بود. حالا بنده که خودم وارد نبودم، اما کسانی که وارد بودند، میگفتند ایشان در عرفان نظری توی حوزهها نظیر ندارد. به اعتقاد من او هیچ حظی از عرفان نداشت. جلسه داشتیم، نشسته بودیم، گفته بودیم، شنیده بودیم؛ اما میدانستم که آن آقا واقعاً هیچ حظی از عرفان نداشت؛ در حالی که عرفان نظریاش هم از همه بهتر بود.»
اعتراض به ترویج عرفان در رادیو و تلوزیون
آیت الله خامنهای در دیدار با مسئولین رادیو معارف، اشاره دارند که ترویج عرفان نظری از رادیو امر اشتباهی است متن عبارت ایشان چنین است:
«یک نکته هم در خصوص برنامههای عرفانی شماست. آن برنامهیی که گفتم یک روز اعصاب من را آشفته کرد، یک برنامهی عرفانی بود! البته در این برنامهی «با محرمان خلوت انس» هم مطالب عرفانی وجود دارد؛ اما منظورم این برنامه نیست؛ اگرچه گاهی آن هم در این عیبی که میخواهم بگویم، شرکت دارد. گاهی در مباحث عرفانی حرفهای قلمبه سلمبهیی زده میشود که واقعاً کسی نمیفهمد معنی این حرفها چیست؛ یعنی استفاده از اصطلاحات عرفا و احیاناً بهکار بردن آنها در موارد نه چندان بجا! مباحث عرفانی باید دل انسان را به خدا نزدیک کند؛ عرفان واقعی یعنی این؛ یعنی آن ذکر و یاد الهی را در انسان بهوجود بیاورد و بصیرت لازم را برای حضور در مقابل خدا ایجاد کند. این حضور هم درجاتی دارد. آدم هر وقت به خدا توجه میکند، حضوری پیدا میکند؛ اما در انسانهای عارف و والامرتبه، این حضور خیلی عمیقتر و پُرمعناتر و پُرصفاتر است. عرفان باید در انسان صفایی ایجاد کند؛ این صفا با الفاظ خشکِ اینطوری بهوجود نمیآید؛ چون هیچ معنایی پشتش نیست. به نظر من با طرح بعضی از داستانها از جاهای خوب، و بیان کلماتی از بعضی از بزرگان – همانهایی که واقعاً عارف و اهل معنا بودند – عرفان واقعی را در برنامهی خودتان مطرح کنید.»[119]yun.ir/rjslw5.
ایشان حتی در دیدار با مسئولین مجمع عالی حکمت که موسسهای متمحض در عرفان نظری است و غالب فعالیتهای آنها حول محور عرفان نظری است، کلمهای در تایید عرفان نظری بر زبان جاری نمیکنند بلکه عباراتی دارند که نشان میدهد هیچگاه موافق با عرفان نظری نیستند. البته ایشان مخالفت خود را عرفان نظری را از باب دشمنی نمیداند و میگوید:
«بنده هیچ دشمنی و مخالفتی با عرفان نظری ندارم. گفته میشود: «الانسان عدوّ لما جهله». بنده هیچ ورودی در عرفان نظری ندارم، اما هیچ عداوتی هم ندارم؛ منتها اعتقادم این است که ما نباید عرفان را به معنای الفاظ و تعبیرات و فرمولهای ذهنی مثل بقیه علوم ببینیم.»[120]سخنان رهبری در دیدار با مجمع عالی حکمت: yun.ir/96kqcb.
این درحالیستکه حامیان عرفان نظری، مراجع عظام تقلید را به دلیل عدم ورود به حوزه عرفان نظری مذمت میکنند و میگویند کسانی که در وادی عرفان نظری تخصص ندارند، صلاحیت اظهار نظر در این باره را ندارند. باید از این اشخاص پرسید که نظرشان درباره این سخنان رهبری چیست؟ آیا عدم ورود رهبری به عرفان نظری را هم نقص علمی و معرفتی میدانند؟
رهبری همچنین در نقد و رد تصوف هم عباراتی مشابه دیگر علما دارند. ایشان درباره حضور در خانقاه و مجالس آنها هم میگوید: «جایز نیست و کسانی که اوامر و نواهی قرآن کریم را قبول داشته و به امامت ائمه(علیهمالسلام) معتقدند چهبهتر است که اسم جداگانه و آداب و رفتار جداگانه را که لازم نیست، بلکه مضر است، کنار گذاشته و در جماعت عظیم ملت بزرگ و مسلمان خود منسلک باشند.»[121]محمودی، محسن، مسائل جدید، ج1، ص20.
ایشان در مواجه با این استفتاء: «برخی از مدعیان عرفان با گرایش به صوفیگری اعتقاداتی را ترویج میکنند که نهی جوانان از ازدواج، مناجات کردن اطرافیان با آنها و طرح مسئله شریعت و طریقت از جمله آنهاست. آیا این افکار قابل قبول است و شرکت در مجالس این چنین افرادی چه صورت دارد؟»
پاسخ میدهند: «افکار مذکور صحیح نیست و ترویج باطل جایز نمیباشد.»[122]محمودی، محسن، مسائل جدید، ج5، ص29.
همچنین در مواجه با این استفتاء: حضور در خانقاه و شرکت در مجالس صوفیه و پیروی از دستور قطب و امثال آن چگونه است؟
پاسخ میدهند: «موارد مختلف است و راه نجات و رستگاری، پیروی از طریقه اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام که مراجع بزرگوار تقلید، مبین آن هستند، میباشند.»[123]محمودی، محسن، مسائل جدید، ج3، ص101.
در باره این استفتاء: «اگر کسی در خواندن سوره حمد در نماز خود در موقع گفتن ایاک نعبد و ایاک نستعین قصد کسی کند (اعم از ائمه یا مرشد و قطب مانند صوفیان) و صورت او را در نظر بگیرد و یا شکل او را در ذهن حاضر کند و بگوید خطاب باید به خدا باشد و چون خدا را نمیبینیم تا مخاطب خود قرار دهیم باید طلعت احمد و حیدر را در نظر بگیریم و چون نمیتوانیم صورت آنها را نیز تصور کنیم باید صورت مرشد را که ولی میباشد تصور نمائیم. آیا این عقیده درست و نماز چنین شخصی صحیح است یا خیر؟»
پاسخ میدهند: «در هر صورت، مخاطب قرار دادن غیر خدا در قرائت نماز و دعا مبطل نماز است و این عقیدهی فاسدی است.»[124]محمودی، محسن، مسائل جدید، ج3، ص103.
آیت الله سیستانی
آیتالله سیستانی در پاسخ به سوالی درباره عرفان حقیقی نوشته است: «عرفان شناخت خداوند است و عرفان واقعی آن است که انبیاء و ائمه (علیهم السلام) پرچمدار آن بودند و مردم را به سوی آن هدایت میکردند و اما مدعیان عرفان که در مقابل آنها مکتبی بنا نهادهاند پیروان باطل هستند و باید با آنها مبارزه شود.»[125]محمودی، محسن، مسائل جدید، ج3، ص193.
آیت الله سیستانی خود نیز اعلام کردهاند که در مسائل اعتقادی، تابع متون وحی بوده و نظر ایشان مطابق نظر فقهای شیعه است. ایشان همچنین درباره حضور در خانقاه میگوید: «اجتناب از حضور در مجامع آنان و دورکردن مردم از آنها لازم است.»[126]این فتاوا و فتواهای دیگر مراجع تقلید درباره خانقاه و صوفیه و اعمال آنان در کتاب مسائل جدید، اثر سید محسن … ادامه پاورقی
نماینده آیت الله سیستانی در ایران یعنی سید علی شهرستانی در دیدار با جمعی از منتقدین تصوف، صوفی گری را عرفان کاذب معرفی کرده اظهار داشت: «با بهره گیری از رهنمودهای اهل بیت(علیهم السلام) میتوان از پیشبرد اهداف فرقههای انحرافی جلوگیری کرد.»[127]yun.ir/3fv0w2.
آیت الله تبریزی
آیت الله تبریزی درباره این سوال: «خواهشمند است تعریفی از عرفان و عارف در اسلام مرقوم فرمائید و آیا افراد مخصوصی به این مقام میرسند یا برای هر کس ممکن است؟»
پاسخ دادند:
«عارف حقیقی در زمان کسی است که در معارف حق و اعتقادات صحیحه تحصیل یقین کرده که هیچ شبهه و وسوسهای در او اثر ندارد گویا مانعی از دیدن حق ندارد و خدای متعال را ناظر بر خود دیده و به وظایف شرعی خود عامل و مراقب نفس خود میباشد.»[128]محمودی، محسن، مسائل جدید، ج3، ص۱۹۳.
آیت الله شیخ جواد تبریزی درباره حضور در خانقاه میگوید: «هر مسلمانی که برخلاف آنچه علمای شیعه در رسالههای عملیه فرمودند، عمل کند باطل است و ترویج و اعانت و شرکت در مجالسی که برخلاف آنچه علمای شیعه فرمودند تشکیل شود، مشروعیت ندارد.»[129]این فتاوا و فتواهای دیگر مراجع تقلید درباره خانقاه و صوفیه و اعمال آنان در کتاب مسائل جدید، اثر سید محسن … ادامه پاورقی
آیت الله مکارم شیرازی
آیت الله مکارم شیرازی از معدود مراجعی هستند که در دروس خارج فقه و اصول خود، چندین جلسه را به نقد تصوف و عقیده وحدت وجود آنها اختصاص دادند و حتی کتابی در نقد تصوف به نام «جلوه حق» دارند. ایشان درباره اهمیت نقد تصوف و تایید کتاب جلوه حق توسط مرحوم آیت الله سید حسین بروجردی میگویند:
«ما از اوایل جوانی با صوفیها درگیر بودیم و اولین کتابی که من نوشتم در رابطه با تصوف بود با عنوان «جلوه حق» که در عین حال که سن کمی هم داشتم ولی با دقت نوشتم ویک جلدش را برای آیت الله بروجردی فرستادم و ایشان به دنبال من فرستادند و گفتند من کتاب شما را خواندم و هیچ خلافی در آن ندیدم.»[130]yun.ir/yqkq1a. آیت الله مکارم شیرازی درباره حضور در خانقاه میگوید: «تمام فرق صوفیه دارای انحرافاتی هستند و شرکت در فعالیتهای آنان و کمک به اهدافشان جایز نیست.»[131]این فتاوا و فتواهای دیگر مراجع تقلید درباره خانقاه و صوفیه و اعمال آنان در کتاب مسائل جدید، اثر سید محسن … ادامه پاورقی
آیت الله بهجت
ایشان در پاسخ از این استفتاء: «خواهشمند است تعریفی از عرفان و عارف در اسلام مرقوم فرمائید و آیا افراد مخصوصی به این مقام میرسند یا برای هر کس ممکن است؟»
جواب دادند: «مهم عمل به وظیفه شرعیه است، عمل به دستورات آسمانی عرفان واقعی را به انسان مینمایاند و به جایی میرسد که میگوید: «ما اعبد ربا لم اره»، عرفان حقیقی از التزام کامل به تمامی دستورات شرع مقدس که اهم دستورات آن ترک معصیت در اعتقاد و عمل است، حاصل میگردد و منحصر به شخص مخصوصی نیست، بلکه برای همه میباشد و این التزام به عقیده و عمل، باید در همه باشد تا نتیجه دهد آن هم به مراتب.»[132]محمودی، محسن، مسائل جدید، ج3، ص۱۹۳.
آیت الله فاضل
آیت الله فاضل لنکرانی درباره حضور در خانقاه میگوید:
«معبد مسلمانان، مسجد است و رفتن به خانقاه اگر برای این باشد که گمان کنند آنجا خصوصیت و شرافتی بر سایر امکنه دارد، صحیح نیست، بلکه اگر بهعنوان این بروند که آنجا شرعا پایگاه ذکر و مدح و منقبت است حرام است؛ لذا بر عموم مسلمانان است که برای امور عبادی، مذهبی و اعیاد موالید ائمه(علیهمالسلام) در مساجد اجتماع کنند که «إِنَّمَا یعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ» و شما هم با این حرکت، طبق شرایط و مراحل امر به معروف و نهی از منکر عمل کنید.»[133]این فتاوا و فتواهای دیگر مراجع تقلید درباره خانقاه و صوفیه و اعمال آنان در کتاب مسائل جدید، اثر سید محسن … ادامه پاورقی
آیت الله نوری همدانی
آیت الله نوری همدانی در دیدار با مسئولین همایش تصوف شاخصهها و نقد ها، به تفصیل تصوف و صوفی گری را نقد کرده و از نگارش کتابهایی در نقد تصوف خبر دادند که هنوز منتشر نشده است. ایشان میگویند: «تصوف از فرقههای انحرافی است و آیت الله طباطبایی در تفسیر المیزان در جلد پنجم، فرقههای انحرافی که در اسلام هستند را ذکر کرده، در آنجا از صوفیه نام برده است که از چه جهتی در اسلام انحراف ایجاد کرده و از آیات قرآن استفاده کردهاند.»[134]yun.ir/896exd.
آیت الله علوی گرگانی
آیت الله محمدعلی علوی گرگانی با بیان این که اسلام از هر آیینی برتر است در دیدار با جمعی از منتقدین تصوف اظهار کردند «من از هر جهت کار شما را تایید میکنم» و اضافه کردند: «در مواجهه با فرق انحرافی از قبیل تصوف با پشتگرمی جلو بروید و در مبارزات علمی هراسی به خود راه ندهید.»[135]yun.ir/jjc1p4.
آیت الله صافی
آیت الله صافی گلپایگانی در کتاب «نگرشی بر فلسفه و عرفان» و همچنین کتاب «معارف دین» تصوف را به شدت نقد و رد میکنند. ایشان همچنین در دیار با مسئولین همایش ملی تصوف شاخصهها و نقد ها، تصوف را مکتبی در مقابل اهل بیت علیهم السلام معرفی کردند.[136]yun.ir/u0xoib.
ایشان درباره حضور در خانقاه میگوید: «چون روش گروه مذکور برخلاف روش رسول اکرم(ص) و ائمه هدی(علیهمالسلام) است و در اسلام، محلی بهنام خانقاه وجود ندارد و بالأخره این روش، انحراف از طریقه متشرعه که متلقات از ائمه هدی(علیهمالسلام) است و موجب اضلال است، مباشرت در ساختن خانقاه و کمک مالی برای ساختن آن و همکاری با این گروه و موافقت با ساختمان آن به هر شکلی حرام است. خداوند مؤمنین را از فتن مضله محفوظ بدارد. والله العالم.»[137]این فتاوا و فتواهای دیگر مراجع تقلید درباره خانقاه و صوفیه و اعمال آنان در کتاب مسائل جدید، اثر سید محسن … ادامه پاورقی
آیت الله صافی گلپایگانی و آیت الله مکارم شیرازی، دربارۀ خانقاه دزفول چنین فتوا دادهاند: «تمام فرق صوفیه و ازجمله فرقۀ ذهبیه احمدیه، دارای انحرافاتی هستند و خوشبختانه بعد از انقلاب اسلامی بسیاری از مراکز آنان تعطیل شد. مسئولین محترم دزفول هم نباید اجازۀ تأسیس یا تعمیر خانقاه را تحت هر اسم و عنوانی به آنها بدهند.»[138]این فتاوا و فتواهای دیگر مراجع تقلید درباره خانقاه و صوفیه و اعمال آنان در کتاب مسائل جدید، اثر سید محسن … ادامه پاورقی
منابع و مآخذ
- ابن بابویه صدوق، محمد، من لایحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1404ق
- ابنحجاج، مسلم، صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر، بیتا
- افندی اصفهانی، عبدالله، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، ترجمه محمدباقر ساعدی، جلد1، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، 1366ش
- افندی اصفهانی، عبدالله، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، ترجمه محمدباقر ساعدی، جلد3، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1374ش
- افندی اصفهانی، عبدالله، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، ترجمه محمدباقر ساعدی، جلد4، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1375ش
- افندی اصفهانی، عبدالله، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، ترجمه محمدباقر ساعدی، جلد6، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1376ش
- آملی، سید حیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، با تصحیح هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ دوم، 1368ش
- پورجوادی، نصرالله، «تصوف و تشیع در گفتوگو با نصرالله پورجوادی»، فصلنامه هفت آسمان، ش8، 1387ش
- جدیدالاسلام، علیقلی، رساله در رد بر جماعت صوفیان، (در: جعفریان، رسول، میراث اسلامی ایران، جلد7، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1377ش)
- جزائری، سید نعمت الله، الانوار النعمانیه، لبنان، بیروت، دارالقاری، 1429ق
- جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، قم، انتشارات انصاریان، چاپ اول، 1385ش
- جعفریان، رسول، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و تمدن، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1389ش
- حاکم نیشابوری، محمد بن محمد، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1411ق
- حر عاملی، محمد بن حسن، نقدی جامع بر تصوف (رساله الاثنی العشریه)، ترجمه عباس جلالی، قم، انتشارات نگین، چاپ اول، 1383ش
- حقیقت، عبدالرفیع، مکتبهای عرفانی در دوران اسلامی، تهران، نشر کومش، چاپ اول، 1383ش
- حلی، ابنفهد، جمالالدین احمد بن محمد، المهذب البارع، قم، جامعه مدرسین، بیتا
- حلی، ابویوسف حسن بن مطهر، نهج الحق و کشف الصدق، بیجا، مطبعه صدر، دارالهجره، بیتا
- خاوری، اسدالله، ذهبیه، تصوف علمی، آثار ادبی، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1383ش
- خمینی، روحالله، تقریرات فلسفه، مقرر آیت الله سید عبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ دوم، 1385ش
- خمینی، روحالله، سر الصلاه، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ سیزدهم، 1388ش
- خمینی، روحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ پنجم، 1373ش
- خمینی، روحالله، مصباح الهدایه، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ ششم، 1386ش
- خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماءوالسادات، جلد4، قم، مهر استوار، 1391ش
- خویی، سید ابوالقاسم، کتاب الطهاره، قم، دارالهادی، چاپ دوم، 1410ق
- سجادی، سید جعفر، فرهنگ علوم عقلی، تهران، انتشارات انجمن اسلامی حکمت فلسفه ایران، 1361ش
- سمیعی، کیوان، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، تهران، انتشارات سعیدی، چاپ پنجم، 1371ش
- شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، ترجمه محمدعلی مدرس رشتی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، بیتا
- شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، جلد2، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1377ش
- شهید اول، محمد بن مکی، الدروس الشرعیه فی فقه الإمامیه، قم، مؤسسه نشر اسلامی جامعه مدرسین، بیتا
- الشیبی، کامل مصطفی، تشیع و تصوف، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، امیرکبیر، 1359ش
- شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، الاثنی عشریه، قم، دارالکتب العلمیه، بیتا
- شیرازی، صدرالدین محمد، عرفان و عارفنمایان (کسر اصنام الجاهلیه)، ترجمه محسن بیدارفر، بیجا، انتشارات الزهراء، بیتا
- شیرازی، محمدمعصوم (معصومعلیشاه)، طرائق الحقایق، بیجا، کتابخانه سنایی، بیتا
- طباطبایی یزدی، سید محمدکاظم، العروه الوثقی، بیجا، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ اول، 1417ق
- طباطبایی، سید محمدحسین، القرآن فی الاسلام، بیجا، بینا، بیتا
- طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، انتشارات جامعه مدرسین، بیتا
- طباطبایی، سید محمدحسین، شیعه در اسلام، قم، دفتر نشر اسلامی، چاپ سیزدهم، 1378ش
- عاملی، بهاءالدین محمد، کلیات اشعار و آثار فارسی شیخ بهایی، تصحیح علی ثابتی، تهران، نشر چکامه، 1373ش
- فضایی، یوسف، تحقیق در تاریخ و عقاید شیخیگری و بهاییگری، تهران، آشیانه کتاب، چاپ دوم، 1384ش
- فیض کاشانی، محمدمحسن، ده رساله محقق بزرگ فیض کاشانی، بهاهتمام رسول جعفریان، اصفهان، مرکز تحقیقات ملی و دینی امام امیرالمؤمنین علی(ع)، چاپ اول، 1371ش
- قزوینی، ابوالحسن بن ابراهیم، فوائد الصفویه، تصحیح مریم میراحمدی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1367ش
- قمی، محمدطاهر، تحفهالاخیار، قم، انتشارات کتابفروشی طباطبایی، 1393ق
- کاشف الغطا، جعفر، کشف الغطاء، اصفهان، انتشارات مهدوی، بیتا
- گلپایگانی، سیدمحمدرضا، ارشاد السائل، بیروت، دار صفوه، چاپ اول، 1413ق
- گلپایگانی، سیدمحمدرضا، مجمع المسائل، قم، دارالقرآن الکریم، چاپ چهارم، 1413ق
- لاهیجی، محمد، شرح گلشن راز، بیجا، انتشارات کتابفروشی محمدی، بیتا
- مجلسی، محمدباقر، اعتقادات، اصفهان: مرکز تحقیقات رایانهای قائمیه اصفهان، 1387ش
- مجلسی، محمدباقر، رساله اعتقادات، ترجمه علیاکبر مهدیپور، قم، رسالت، چاپ دوم، 1376ش
- مجلسی، محمدباقر، عین الحیات، تهران، نشر قدیانی، 1382ش
- مجلسی، محمدتقی، المسئولات: میراث اسلامی ایران، بهکوشش رسول جعفریان، قم، کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی، 1375ش
- مجلسی، محمدتقی، رساله تشویق السالکین بهانضمام لوایح، اجوبه ملامحمدباقر مجلسی، بیجا، انتشارات نور فاطمه، چاپ سوم، 1375ش
- مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، تهران، انتشارات خیام، چاپ چهارم، بیتا
- مرعشی نجفی، شهابالدین، شرح احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم، مکتبه آیت الله العظمی مرعشی نجفی، بیتا
- مصاحب، غلامحسین، دایرهالمعارف فارسی، تهران، فلوکس، بیتا
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، بیتا
- مقدس اردبیلی، احمد، حدیقه الشیعه، تصحیح صادق حسنزاده، قم، انتشارات انصاریان، چاپ دوم، 1383ش
- میرفندرسکی، ابوالقاسم، رساله صناعیه، محقق حسن جمشیدی، قم، مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول، 1387ش
- میرلوحی، محمد، سلوه الشیعه و قوه الشریعه (در: جعفریان، رسول، میراث اسلامی ایران، جلد2، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1374ش)
پاورقی ها
↑1 | سهروردی، شهاب الدین ابو حفص، عوارف المعارف، ص69. |
---|---|
↑2 | مقدس اردبیلی، احمد، حدیقه الشیعه، ج2، ص744. |
↑3 | مقدس اردبیلی، احمد، حدیقه الشیعه، ج2، ص747. |
↑4 | مقدس اردبیلی، احمد، حدیقه الشیعه، ج2، ص752. |
↑5 | مقدس اردبیلی، احمد، حدیقه الشیعه، ج2، ص753. |
↑6 | مقدس اردبیلی، احمد، حدیقه الشیعه، ج2، ص762. |
↑7 | مقدس اردبیلی، احمد، حدیقه الشیعه، ج2، ص763. |
↑8 | مقدس اردبیلی، احمد، حدیقه الشیعه، ج2، ص765. |
↑9 | مقدس اردبیلی، احمد، حدیقه الشیعه، ج2، ص797. |
↑10 | مقدس اردبیلی، احمد، حدیقه الشیعه، ج2، ص794. |
↑11 | افندی، عبدالله، ریاض العلماء، ج3، ص532. |
↑12 | افندی، عبدالله، ریاض العلماء، ج3، ص528. |
↑13 | افندی، عبدالله، ریاض العلماء، ج5، ص165. |
↑14 | مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج3، ص303. |
↑15 | عاملی، بهاءالدین محمد، کلیات اشعار و آثار فارسی شیخ بهایی، ص7. |
↑16 | عاملی، بهاءالدین محمد، کلیات اشعار و آثار فارسی شیخ بهایی، ص7. |
↑17 | عاملی، بهاءالدین محمد، کلیات اشعار و آثار فارسی شیخ بهایی، ص22. |
↑18 | عاملی، بهاءالدین محمد، کلیات اشعار و آثار فارسی شیخ بهایی، ص159. |
↑19 | عاملی، بهاءالدین محمد، کلیات اشعار و آثار فارسی شیخ بهایی، ص164. |
↑20 | عاملی، بهاءالدین محمد، کلیات اشعار و آثار فارسی شیخ بهایی، ص175. |
↑21 | عاملی، بهاءالدین محمد، کلیات اشعار و آثار فارسی شیخ بهایی، ص237. |
↑22 | نهاوندی، علی اکبر، کتاب جنتان مدهامتان، ج1، ص29. |
↑23 | میرلوحی، محمد، سلوه الشیعه و قوه الشریعه، ج2، ص341. |
↑24 | میرلوحی، محمد، سلوه الشیعه و قوه الشریعه، ج2، ص343. |
↑25 | میرلوحی، محمد، سلوه الشیعه و قوه الشریعه، ج2، ص354. |
↑26 | مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج4، ص357. |
↑27 | مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج4، ص358. |
↑28 | مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج4، ص359. |
↑29 | میرفندرسکی، ابوالقاسم، رساله صناعیه، ص21. |
↑30 | میرفندرسکی، ابوالقاسم، رساله صناعیه، ص89. |
↑31 | میرفندرسکی، ابوالقاسم، رساله صناعیه، ص90-89. |
↑32 | میرفندرسکی، ابوالقاسم، رساله صناعیه، ص109. |
↑33 | میرفندرسکی، ابوالقاسم، رساله صناعیه، ص97. |
↑34 | میرفندرسکی، ابوالقاسم، رساله صناعیه، ص111. |
↑35 | میرفندرسکی، ابوالقاسم، رساله صناعیه، ص163. |
↑36 | میرفندرسکی، ابوالقاسم، رساله صناعیه، ص163. |
↑37 | خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، ج4، ص143. |
↑38 | قمی، محمد طاهر، تحفه الاخیار، ص5. |
↑39 | قمی، محمد طاهر، تحفه الاخیار، ص9. |
↑40 | خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، ج4، ص144. |
↑41 | قمی، محمد طاهر، تحفهالاخیار، ص139. |
↑42 | قمی، محمد طاهر، تحفهالاخیار، ص148. |
↑43 | قمی، محمد طاهر، تحفهالاخیار، ص149. |
↑44 | قمی، محمد طاهر، تحفهالاخیار، ص17. |
↑45 | حر عاملی، محمد بن حسن، الاثنی عشریه، ص44. |
↑46 | حر عاملی، محمد بن حسن، نقدی جامع بر تصوف، ص14. |
↑47 | حر عاملی، محمد بن حسن، نقدی جامع بر تصوف، ص24. |
↑48 | حر عاملی، محمد بن حسن، نقدی جامع بر تصوف، ص26. |
↑49 | حر عاملی، محمد بن حسن، نقدی جامع بر تصوف، ص29. |
↑50 | حر عاملی، محمد بن حسن، نقدی جامع بر تصوف، ص46. |
↑51 | حر عاملی، محمد بن حسن، نقدی جامع بر تصوف، ص129. |
↑52 | حر عاملی، محمد بن حسن، نقدی جامع بر تصوف، ص208. |
↑53 | مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج5، ص198. |
↑54 | مجلسی، محمد تقی، المسئولات، ج3، ص699. |
↑55 | مجلسی، محمد باقر، اعتقادات، ص59. |
↑56 | مجلسی، محمد باقر، اعتقادات، ص59. |
↑57 | مجلسی، محمد باقر، اعتقادات، ص65. |
↑58 | ابن بابویه (صدوق)، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج2، ص137. |
↑59 | مجلسی، محمدباقر، رساله اعتقادات، ص10 – 17. |
↑60 | مجلسی، محمدباقر، رساله اعتقادات، ص65. |
↑61 | الشیبی، کامل مصطفی، تشیع و تصوف، ص400. |
↑62 | مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج4، ص370. |
↑63 | فیض کاشانی، محسن، ده رساله محقق بزرگ فیض کاشانی، ص50. |
↑64 | فیض کاشانی، محسن، ده رساله محقق بزرگ فیض کاشانی، ص104. |
↑65 | فیض کاشانی، محسن، ده رساله محقق بزرگ فیض کاشانی، ص106. |
↑66 | فیض کاشانی، محسن، ده رساله محقق بزرگ فیض کاشانی، ص50. |
↑67 | فیض کاشانی، محسن، ده رساله محقق بزرگ فیض کاشانی، ص188. |
↑68 | فیض کاشانی، محسن، ده رساله محقق بزرگ فیض کاشانی، ص189. |
↑69 | شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، ج2، ص3. |
↑70 | شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، ج2، ص4. |
↑71 | شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، ج2، ص5. |
↑72 | شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، ج2، ص5. |
↑73 | شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، ج2، ص5. |
↑74 | شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، ج2، ص6. |
↑75 | شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، ترجمه محمدعلی مدرس رشتی، ص219. |
↑76 | شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، ترجمه محمدعلی مدرس رشتی، ص220. |
↑77 | جزائری، سید نعمت الله، الانوار النعمانیه، ج2، ص193. |
↑78 | جزائری، سید نعمت الله، الانوار النعمانیه، ج2، ص194. |
↑79 | جزائری، سید نعمت الله، الانوار النعمانیه، ج2، ص193. |
↑80 | جزائری، سید نعمت الله، الانوار النعمانیه، ج2، ص195. |
↑81 | جزائری، سید نعمت الله، الانوار النعمانیه، ج2، ص207. |
↑82 | جدیدالاسلام، علی قلی، رساله در رد بر جماعت صوفیان، ج7، ص18. |
↑83 | جدیدالاسلام، علی قلی، رساله در رد بر جماعت صوفیان، ج7، ص21. |
↑84 | امام هادی(ع) میفرمایند: «تمامی صوفیان از مخالفان ما بوده و راهشان با راه ما مغایرت دارد. آنان جز یهود و نصارای این امت نیستند و همانها هستند که سعی در خاموشکردن نور الهی دارند و خداوند نورش را بهاتمام خواهد رسانید هرچند کافران را ناپسند آید.» [مقدس اردبیلی، احمد، حدیقه الشیعه، ج2، ص602 و 603.] |
↑85 | جدیدالاسلام، علی قلی، رساله در رد بر جماعت صوفیان، ج7، ص18. |
↑86 | جدیدالاسلام، علی قلی، رساله در رد بر جماعت صوفیان، ج7، ص21. |
↑87 | جدیدالاسلام، علی قلی، رساله در رد بر جماعت صوفیان، ج7، ص24. |
↑88 | جدیدالاسلام، علی قلی، رساله در رد بر جماعت صوفیان، ج7، ص24. |
↑89 | کاشف الغطاء، جعفر، کشف الغطاء، ج1، ص183. |
↑90 | یزدی، سید محمدکاظم، عروه الوثقی، ج1، ص145 و 146. |
↑91 | مرعشی، شهابالدین، شرح احقاق الحق، ج1، ص183. |
↑92 | گلپایگانی، سیدمحمدرضا، مجمع المسائل، ص197. |
↑93 | خمینی، سیدروح الله، شرح چهل حدیث، ص91. |
↑94 | خمینی، سیدروح الله، سر الصلاه، ص39. |
↑95 | خمینی، سیدروح الله، سر الصلاه، ص15. |
↑96 | yun.ir/rjslw5. |
↑97 | خمینی، سیدروح الله، صحیفه امام، ج16، ص219. |
↑98 | خمینی، سیدروح الله، صحیفه امام، 20، ص165. |
↑99 | خمینی، سیدروح الله، تفسیر سوره حمد، ص94. |
↑100 | خمینی، سیدروح الله، دیوان امام خمینی، ص226. |
↑101 | طباطبایی، سیدمحمدحسین، شیعه در اسلام، ص110 – 112. |
↑102 | طباطبایی، سیدمحمدحسین، شیعه در اسلام، ص110 – 112. |
↑103 | طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج5، ص382. |
↑104 | طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج5، ص281. |
↑105 | طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص39. |
↑106 | طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص45 – 49. |
↑107 | طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص7. |
↑108 | مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج14، ص549. |
↑109 | مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج14، ص548. |
↑110 | مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج18، ص217 – 220. |
↑111 | مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج18، ص217 – 220. |
↑112 | مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج24، ص86. |
↑113 | خویی، سید ابوالقاسم، تفسیر البیان، ص407. |
↑114 | خویی، سید ابوالقاسم، کتاب الطهاره، ج2، ص81 و ج3، ص148. |
↑115 | yun.ir/ciivdg. |
↑116 | yun.ir/iyjf5g. |
↑117 | گلپایگانی، سیدمحمدرضا، مجمع المسائل، ج1، ص155. |
↑118 | گلپایگانی، سیدمحمدرضا، مجمع المسائل، ج1، ص155. |
↑119 | yun.ir/rjslw5. |
↑120 | سخنان رهبری در دیدار با مجمع عالی حکمت: yun.ir/96kqcb. |
↑121 | محمودی، محسن، مسائل جدید، ج1، ص20. |
↑122 | محمودی، محسن، مسائل جدید، ج5، ص29. |
↑123 | محمودی، محسن، مسائل جدید، ج3، ص101. |
↑124 | محمودی، محسن، مسائل جدید، ج3، ص103. |
↑125 | محمودی، محسن، مسائل جدید، ج3، ص193. |
↑126 | این فتاوا و فتواهای دیگر مراجع تقلید درباره خانقاه و صوفیه و اعمال آنان در کتاب مسائل جدید، اثر سید محسن محمودی گردآوری شده است. |
↑127 | yun.ir/3fv0w2. |
↑128 | محمودی، محسن، مسائل جدید، ج3، ص۱۹۳. |
↑129 | این فتاوا و فتواهای دیگر مراجع تقلید درباره خانقاه و صوفیه و اعمال آنان در کتاب مسائل جدید، اثر سید محسن محمودی گردآوری شده است. |
↑130 | yun.ir/yqkq1a. |
↑131 | این فتاوا و فتواهای دیگر مراجع تقلید درباره خانقاه و صوفیه و اعمال آنان در کتاب مسائل جدید، اثر سید محسن محمودی گردآوری شده است. |
↑132 | محمودی، محسن، مسائل جدید، ج3، ص۱۹۳. |
↑133 | این فتاوا و فتواهای دیگر مراجع تقلید درباره خانقاه و صوفیه و اعمال آنان در کتاب مسائل جدید، اثر سید محسن محمودی گردآوری شده است. |
↑134 | yun.ir/896exd. |
↑135 | yun.ir/jjc1p4. |
↑136 | yun.ir/u0xoib. |
↑137 | این فتاوا و فتواهای دیگر مراجع تقلید درباره خانقاه و صوفیه و اعمال آنان در کتاب مسائل جدید، اثر سید محسن محمودی گردآوری شده است. |
↑138 | این فتاوا و فتواهای دیگر مراجع تقلید درباره خانقاه و صوفیه و اعمال آنان در کتاب مسائل جدید، اثر سید محسن محمودی گردآوری شده است. |