پرش به محتوا
خانه » مبانی و اعتقادات » داستان خضر و موسی

داستان خضر و موسی

    داستان حضرت موسی و خضر نبی علیهما السلام، داستانی قرآنی در مورد ملاقات و همراهی این دو پیامبر الهی می باشد. این داستان یک‌بار در قرآن نقل شده و میان مفسران، متکلمان، عرفا و متصوفه گفتگوهای بسیاری در مورد آن وجود داشته و دارد.

    توضیح اجمالی

    آیات ۶۰-۸۲ از سوره کهفِ، داستان همراهی حضرت خضر و موسی علیهما السلام در یک سفر را روایت می‌کند. در این داستان حضرت موسی پس از یافتن فردی که قرآن از او با تعبیر «بنده‌ای از بندگان که به او رحمت و علم داده شده» یاد می‌کند، خواستار همراهی با او و آموختن از او شد.[1]کهف: 65 روایات، این شخص را حضرت خضر دانسته‌اند.[2]فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ۱۴۱۵ق، ج۳، ص۲۵۰. ملاقات این دو در «مجمع البحرین» انجام شد.[3]کهف: 60

    این همراهی به درخواست و اصرار حضرت موسی بود. حضرت خضر به‌جهت این‌که موسی تحمل همراهی با خضر را ندارد و نمی‌تواند بر کارهای خضر که حکمت‌شان را نمی‌داند، صبر کند، با این درخواست مخالفت کرد.[4]کهف: 67-68 در نهایت با این شرط که موسی علیه السلام از چیزی پرسش نکند، همراهی این دو اتفاق افتاد.[5]کهف: 70

    در این همراهی سه عملِ عجیب: سوراخ کردن کَشتی، کُشتن نوجوان و تجدید بنای دیوار، توسط حضرت خضر انجام شد و موسی علیه السلام در هر سه مورد اعتراض کرده و همین موضوع سبب جدایی آن‌ها گردید. حضرت خضر نیز در پایان، حکمت اعمال و اقدامات خود را تشریح کرد.

    استناد صوفیه به داستان

    اصحاب تصوف سعی دارند با استناد به ماجرای قرآنی خضر و موسی علیهما السلام، سه مورد از آموزه‌های خود را مستند به دین اسلام کنند که این موارد عبارت است از:

    1- نیاز به مرشد برای سلوک معنوی و رسیدن به کمال؛

    2- سرسپرده و تسلیم محض بودن در برابر نظرات استاد؛

    3- تجویز عمل به دستورات خلاف شرع و عقلِی که استاد صادر می‌کند؛

    تبیین دیدگاه صوفیه

    عرفای صوفیه سه مقام را برای انبیاء دانسته‌اند:

    • مقام بشریت که به مانند دیگر انسان‌ها زندگی می‌کنند.
    • مقام رسالت که پیغام‌آوری از طرف خداوند به‌سوی خلق است.
    • مقام ولایت که دعوت به راه دل و سیر الی الله و سلوک است. در این مقام، به افراد به حسب استعدادشان، احکام قلبی و لوازم سلوک و حدود آن را تعلیم می‌دهند.[6]تابنده گنابادی، سلطان حسین، قرآن مجید و سه داستان اسرارآمیز عرفانی، ۱۳۶۰ش، ص۴۴-۴۵.

    در این داستان، خضر نماد «باطن» و دارای علم لدنی و ولایت است اما موسی نماد «ظاهر» و دارای رسالت،‌ نبوت و تشریع است.[7]اسفندیار، محمودرضا و بیطرفان، طاهره، نگاهی به ابعاد عرفانی داستان موسی(ع) و خضر در قرآن، ۱۳۸۹ش، ص۱۸. موسی در این داستان هرچند در مقام تشریع کامل بود اما در مقام باطن احتیاج به تکمیل داشت.[8]تابنده گنابادی، سلطان حسین، قرآن مجید و سه داستان اسرارآمیز عرفانی، ۱۳۶۰ش، ص۵۴.

    بر اساس داستان، تمام انسان‌ها برای سیر و سلوک و کشف حقیقت، نیاز به یک استاد (مرشد) دارند. لذا تمام معنویت‌جویان باید جستجو کرده و این مرشد را پیدا کنند و بعد از یافتن او، تسلیم محض و سرسپرده‌اش شوند و ولایتش بر خود را بپذیرند.

    تسلیم بودن در برابر مرشد، هیچ قیدی ندارد به گونه‌ای که حتی اگر سخنان و دستوراتی خلاف شرع و عقل داد، باید از او تبعیت کرد و فقط مراد او را انجام داد. همانطور که حضرت موسی باید دستورات خلاف شرع خضر را تحمل کرده و بدان‌ها عمل می‌کرد و هیچ تردیدی به خود راه نمی‌داد؛ اما در این امتحان موفق نشد و از سلوک معنوی بازماند.

    پاسخ به استناد صوفیه

    پاسخ اول

    بسیاری از آیات قرآنی، به دنبال رساندن یک پیام و یا راهنمایی بشر در یک آموزه و عقیده می‌باشند. بر همین اساس چنانچه علما و مفسرین اشاره دارند، نمی‌توان ظاهر یک آیه را بدون توجه به آن پیام و بستر، اخذ کرده و صرفاً به اجرای ترجمه واژگان در زندگی روزمره بسنده کنند.

    توضیح بیشتر اینکه غالب آیات قرآنی، شأن نزولی خاص و غیر عام داشته و ویژه یک نبی یا شخص خاص در یک برهه زمانی مشخصی بوده است، چنانچه حضرت ابراهیم علیه السلام وظیفه داشت با دیدن آن رؤیا، گلوی فرزندش را ببرد اما سایر انسان‌ها اگر هزار مرتبه نیز چنین خوابی ببینند، این وظیفه را نخواهند داشت بلکه اگر مرتکب چنین کاری شوند، توبیخ می‌شوند. حکمت ذکر این داستان در قرآن، رساندن پیام «اهمیت تسلیم بودن انسان در برابر خواست الهی» است.

    در سایر حکایات و حکمت‌های قرآنی نیز باید همین گونه عمل کرد، از جمله در ماجرای ملاقات حضرت موسی علیه السلام و خضر. نمی‌توان بدون توجه به قواعد تفسیری، اعمال و افعال یا جملاتی که حضرت خضر و موسی به همدیگر بیان کرده‌اند را به عنوان یک قاعده و اصل اساسی در زندگی و سلوک دینی خود اخذ کرد.

    اما حکمت این داستان چه بوده است؟

    امام صادق علیه السلام  در این رابطه فرموده‌اند:

    «خضر مقام و رتبه‌‏اش بر موسی ترجیح نداشت، بلکه وی افضل از خضر بود، منتهی چون موسی مستحق بود به او گفته شود که وی همه چیز را ندانسته و جاهلی است که فقط به تعلیم حقّ تعالی علم برایش حاصل می‌شود، لا جرم واسطه و مأمور برای رساندن این خبر به موسی خضر گردیده بود.»[نیازمند منبع]

    حکمت این بود که انسان‌ها بدانند دست بالای دست بسیار است و هیچگاه هیچ کس گمان نکند برترین، مقرب‌ترین و عالم‌ترین بنده الهی است. حال، واسطه رساندن این پیام به حضرت موسی، حضرت خضر بود و چنین نیست که این واسطه و پیان‌رسان، به دلیل رساندن این پیام برتر از دیگران باشد.

    پاسخ دوم

    از شواهدی که نشان می‌دهد این داستان، مختص حضرت خضر و موسی بوده است، ویژگی‌های خاص و منحصر به فرد شخصیت حضرت موسی علیه السلام و خضر است.

    حضرت خضر فردی متصل و مرتبط با خدای متعال بوده است و تمام اعمالش طبق دستور خدا بود: «وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْری»‏.[9]کهف : 82.

    حضرت خضر دارای علم لدنی و مقامی عظیم بوده است: «فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا ءَاتَینَاهُ رَحْمَهً مِّنْ عِندِنَا وَ عَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا».[10]کهف: 65.

    حضرت موسی نیز از جانب خدا مأمور به یافتن حضرت خضر بود.[11]کهف: 60.

    بدیهی است که امروزه، مسلمانان مأمور به یافتن فردی با این ویژگی‌ها نیستند و اساسا اشخاصی با ویژگی‌های حضرت خضر یافت نمی‌شوند و اگر ثبوتا چنین افرادی وجود داشته باشند، از جهت اثبات، نمی‌توان گفت چه کسی این ویژگی‌ها را قطعا داراست.

    پاسخ سوم

    مستشکل می‌گوید حضرت موسی و خضر گرفتار خلاف شرع شدند تا به حکمت برتری دست پیدا کنند. چنانچه کشتن کودک بی‌گناه، خلاف شرع است.

    درحالی که این سخن صحیح نیست؛ شرع به معنای دستور خداست و در این ماجرا، خداوند دستور خاصی به حضرت خضر داده بود که همان کشتن کودک بود، لذا فرمود: «وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْری».[12]کهف: 82.‏ پس ایشان گرفتار خلاف شرع نشده است. شرع حضرت موسی نیز همان بود که انجام داد.

    در روایات آمده است حضرت خضر به حضرت موسی فرمود: «لِأَنِّی وُکلْتُ بِعِلْمٍ لَا تُطِیقُهُ وَ وُکلْتَ أَنْتَ بِعِلْمٍ لَا أُطِیقُه»[13]صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ج1، ص60. [تو بر اساس آگاهی و علمی عمل می‌کنی که من توان آن را ندارم و تو بر اساس علمی عمل می‌کنی که من قادر بر عمل طبق آن نیستم.]

    امروزه نیز برای یک مسلمان، شرع و شریعت همان دستوراتی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرموده است و هیچ رخصت و اذن ویژه‌ای برای تخلف از شریعت ندارد. اما در جهان تصوف، شیخ صوفی حتی اگر دستور خلاف شریعت اسلام به مرید بدهد، او ملزم به اطاعت است.

    پاسخ چهارم

    فرضا حتی اگر بپذیریم که اعمال حضرت خضر، خلاف شرع بود، در ماجرای حضرت موسی و خضر، هیچ دستور خلاف شرعی به حضرت موسی داده نشد و ایشان از حضرت موسی درخواست عمل به کار ناپسندی را نداشت، بلکه کشتن کودک و سوراخ کردن کشتی فعل حضرت خضر بود اما در جهان تصوف، شیخ است که دستور خلاف شرع به مرید می‌دهد و او باید اطاعت کند.

    پاسخ پنجم

    طبق نظر احادیث شیعه، حضرت موسی از پیامبران اولوالعزم بوده است و پیامبران اولوالعزم از سایرر انسان‌ها دارای علم و فضیلت بیشتر و برتری می‌باشند. در روایات تصریح شده است که حضرت موسی افضل از حضرت خضر بوده است درحالیکه صوفیان سعی دارند با استناد به این داستان، برتری و اولویت شیخ بر مرید را ثابت کنند.

    امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: «کَانَ مُوسَی أَعْلَمَ مِنَ الْخَضِرِ»[14]عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ج‏2، ص330. (حضرت موسی از حضرت خضر اعلم بود)

    همچنین می‌فرمایند: «لَمْ یکنْ ذَلِک بِاسْتِحْقَاقٍ لِلْخَضِرِ علیه السلام لِلرُّتْبَهِ عَلَی مُوسَی وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنَ الْخَضِر».[15]صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، ج1، ص61. (حضرت موسی از حضرت خضر افضل بود)

    پاسخ ششم

    روایات شیعه درباره نبوت حضرت خضر کمی متفاوت است اما طبق احادیث صحیح‌تر، حضرت خضر نیز دارای نبوت بود.

    امام صادق علیه السلام فرمود:

    «إِنَّ الْخَضِرَ کانَ نَبِیاً مُرْسَلًا بَعَثَهُ‏ اللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی إِلَی قَوْمِهِ».[16]صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، ج1، ص59.

    فرضا حتی اگر ایشان را نبی ندانیم، ارتباط ویژه و خاصی که یک ولی معصوم با خدا دارد را ایشان نیز داشت و قرآن کریم این ارتباط را تایید می‌کند. درحالیکه شیوخ صوفیه نه نبی هستند و نه چنین ارتباط خاصی با خدا دارند.

    پاسخ هفتم

    پذیرش استدلال و استناد صوفیه نیز تالی فاسدها و لوازمی دارد که نمی‌توان به آن ملتزم بود، از جمله اینکه باید پذیرفت که حضرت موسی علیه السلام از ادامه مسیر کمال و معنویت بازماند و نتوانست به مقامات عالیه معنوی-عرفانی دست یابد. این درحالیست که صوفیان مدعی‌اند مریدان ساده و مبتدی آن‌ها سرسپرده و تسلیم نظرات استاد و مرشد هستند.

    منابع و مآخذ

    1. ابن بابویه (صدوق)، محمد بن علی، علل الشرائع،2جلد،کتابفروشی داوری، قم، 1385ش.
    2. اسفندیار، محمودرضا و بیطرفان، طاهره، نگاهی به ابعاد عرفانی داستان موسی و خضر در قرآن، ۱۳۸۹ش.
    3. تابنده گنابادی، سلطان حسین، قرآن مجید و سه داستان اسرارآمیز عرفانی، 1360ش.
    4. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی‏، تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی، المطبعه العلمیه، تهران‏، 1380ق‏.
    5. فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تحقیق حسین اعلمی، انتشارات الصدر، تهران، چاپ دوم، ۱۴۱۵ق.

    پاورقی ها

    پاورقی ها
    1کهف: 65
    2فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ۱۴۱۵ق، ج۳، ص۲۵۰.
    3کهف: 60
    4کهف: 67-68
    5کهف: 70
    6تابنده گنابادی، سلطان حسین، قرآن مجید و سه داستان اسرارآمیز عرفانی، ۱۳۶۰ش، ص۴۴-۴۵.
    7اسفندیار، محمودرضا و بیطرفان، طاهره، نگاهی به ابعاد عرفانی داستان موسی(ع) و خضر در قرآن، ۱۳۸۹ش، ص۱۸.
    8تابنده گنابادی، سلطان حسین، قرآن مجید و سه داستان اسرارآمیز عرفانی، ۱۳۶۰ش، ص۵۴.
    9کهف : 82.
    10کهف: 65.
    11کهف: 60.
    12کهف: 82.
    13صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ج1، ص60.
    14عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ج‏2، ص330.
    15صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، ج1، ص61.
    16صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، ج1، ص59.