«تعین اول» از اصطلاحات مربوط به خدا شناسی در عرفان نظری است. نخستین مرتبه از تجلی ذات خدا و ظهور علمی او در حیطه علم الهی را تعین اول مینامند.
فهرست
تبیین تعین اول
در پی مرتبه ذات حق، علم حضوری خداوند به خویش، که قد و قامت یکپارچه و بینهایت خود را مینگرد، (این خودآگاهی) اولین تعین پس از مقام ذات است که سرسلسلۀ تعینات بعدی میباشد. تعین اول، «علم ذات به ذات» یا «علم خداوند به خودش» «من حیث الأحدیه الجمعیه» (از حیث احدیت جمعی) است.
در این تعریف چند نکته وجود دارد:
- حقیقت تعین اول، حقیقت علمی است.
- این علم، علم خداوند به [واسطه] خودش است نه به چیزی خارج از خودش.
- جهت علم نیز، احدیت جمعی است، به این معنا که خدا به «احد بودن» خود علم دارد، احدی که جمع کننده کمال، اسماء و صفات، در خودش است.[1]قونوی، صدر الدین، إعجاز البیان فی تفسیر أم القرآن، ص116.
معنای وحدت
مفهوم وحدت، «تشکیکی» است و ممکن است مراتب و درجاتی داشته باشد که به قرار زیر است:
وحدت عددی
وحدتی که در مقابل آن، کثرت قرار میگیرد و آن کثرت از تکرار این وحدتها ساخته میشود و در عالم ماده، معمولا وحدتها، «عددی» هستند.
وحدت عقلانی
پس از عالم ماده، عالم مجردات است که در آن سخن از «وحدت عقلانی» است. «وحدت عقلانی» مربوط به «ارباب انواع و عقول مجرده» است. نوعها هر یک «رَبّی» دارند. این وحدت عقلانی است، «رَبّ نوع»، یعنی حقیقت یک «نوع». نوع میتواند مصادیق متعدد داشته باشد، از این رو، اینجا از وحدتی عقلانی صحبت میشود. وحدتی که همه مصادیق خودش را در بر میگیرد اما چون در عالم ماده نیست، طبیعتا بحث وحدت عددی وجود ندارد.
وحدت سَرَیانی
در نظریه تشکیک خاص صدرایی، از نوعی وحدت صحبت میشود که «وحدت سَرَیانی» نام دارد. «وحدت سَرَیانی» در عین یگانگی، با کثرت نیز سازگار است. وحدتی که در دل مصادیق متعدد حضور و سَرَیان دارد. سَرَیان و حضوری که به نحو «وجودی»، در دل اشیاء وجود دارد، نه به نحو «علت و معلولی». صوفیان مدعیاند که این وحدت با کثرت جمع میشود.
وحدت عرفانی
مقصود همان وحدت شخصی وجود یا «وحدت اطلاقی» است که با «وحدت سَرَیانی» مشابه است، با این تفاوت که «وحدت عرفانی»، فوق «وحدت سَرَیانی» است. واحدی که با کثرت جمع میشود، زیرا در دل کثرت سَرَیان دارد اما فوق سَرَیان نیز میباشد. این مفهوم، با «تمایز احاطی» در ارتباط است. گفته میشود وقتی چیزی بر چیزی احاطه دارد، به صرف این احاطه، عین آن شیء است و به صرف همین احاطه، میتوان گفت غیر آن شیء است و محیط، غیر از محاط است. آنچه چیزی را در بر میگیرد، به صرف اینکه آن را در بر میگیرد، میتوان گفت که فراتر از آن است. این همان چیزی است که به عنوان «وحدت اطلاقی» یا «وحدت شخصی» از آن نام برده میشود و اشکالات این نظریه در بحث «ادله وجوب مطلق» بیان شود.
جایگاه و ضرورت
وجه نیاز به تعین اول در پازل جهان شناسی صوفیه این است که خدا در مقام ذات، هیچ اسم و صفتی ندارد، درحالیکه برای ایجاد خلق، نیازمند ظهور این اسماء و صفات و مواطن آن است. پس در تعینات خدا، اسماء ظاهر میشوند اما در ظهور اسماء و صفات خداوند، رتبه بندی وجود دارد زیرا ظهور بعضی از صفات، متوقف بر ظهور صفات دیگری پیش از آن است. ابتدا باید صفات اصلی خداوند ظاهر گردد و بعد از آن، صفاتی ایجاد گردد که مصحح خلق است، صفاتی مانند مبدائیت، موجبیت و موجدیت، از جمله اسماء اصلی و مادر هستند که از خداوند، منفصل میشوند و تمام اینها متفرع بر اسماء اصلی هستند که به « احدیت» خداوند اشاره دارند.[2]قونوی، صدر الدین، شرح اربعین حدیث، ص130.
ابن حمزه فناری در این رابطه میگوید:
«خداوند از حیث حقیقت خود که در حجاب عزت در مقام ذات است (یعنی همان اطلاق ذاتی) نسبتی بین خود و غیر ندارد، چرا که هر نسبتی تعینی ایجاد میکند در حالی که خداوند در مقام ذات، هیچ تعینی ندارد.»[3]«الحق سبحانه من حیث حقیقته فی حجاب عزه اعنی هویته الغیبیه الاطلاقیه لا نسبه بینه و بین غیره لأن کل نسبه تقتضی … ادامه پاورقی
مقصد نهایی سلوک
صوفیان در تبیین مقام فناء فی الله به سه مرحله فناء افعالی، صفاتی و ذاتی اشاره کردهاند که اینها بهطور عمده در اسمای ذاتیه تعین ثانی روی میدهد، اما این مرحله، سقف و مقصد نهایی بشر نیست بلکه بالاترین مرتبهای که یک صوفی بعد از مجاهدت و سیر و سلوک بدان میرسد، تعین اول یا همان «حقیقت محمدیه» است که پیامبر بالاصاله و وارثان علم ایشان (صوفیه) بالتَبَع آن را درک خواهند کرد.[4]کاشانی، عبدالرزاق، لطایف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، ج2 ص655؛ قونوی، صدر الدین، رساله النصوص، ص۱۸، فصل ۶.
کثرات اندماجی در تعین اول
وحدت حقیقیه در مقام ذات، مشتمل بر دو جهت «احدیت اندراجی» و «واحدیت اندراجی» است. وجود «واحدیت اندراجی» در مقام ذات به معنای وجود همۀ کثرات، به نحو اطلاقی و اندماجی در آن مقام است که از آنها با عنوان « شئون ذاتیه» نام میبرند.
بنابراین و با توجه به تعریف تعین اول، باید وجود همۀ کثرات را در تعین اول نیز، مشابه آنچه در مقام ذات گذشت، پذیرفت، زیرا تعین اول، علم ذات به ذات از حیث «وحدت حقیقیه» است که خودبهخود، «واحدیت اندراجی» را در خود به همراه دارد. البته روشن است که «واحدیت اندراجی» در مقام ذات، وجودی، و در مقام تعین اول، علمی است، همچنانکه «وحدت حقیقیه» در مقام ذات، وجودی، و در تعین اول، علمی است؛ به بیان دیگر، تعین اول علم به ذات «من حیث الاحدیه الجمعیه» است و چون ذات همۀ حقایق را مندمجاً دارد، در تعین اول نیز به تَبَع علم به ذات، علم به همۀ حقایق مندمج را نیز در پی خواهد آمد، و همۀ کثرات مادون، به نحو علمی و اندماجی در تعین اول وجود خواهند داشت.
در متون صوفیه، از این کثرات به لحاظها و اعتبارهای مختلف، با عناوین متعددی مانند «اسماء ذاتیه»، «شئون ذاتیه»، «شئون اصلیه»، «حروف عالیات»، «حروف اصلیات»، «مفاتیح غیب» و «مفاتیح اول» یاد میشود.
کاربرد « اسماء ذاتیه» یا «شئون ذاتیه» برای کثرات مندمج در تعین اول، به جهت آن است که همۀ این کثرات، همان کثراتی هستند که در مقام ذات حضور دارند و در تعین اول بدانها علم حاصل میشود. وجهۀ نظر در این دو تعبیر، مقام مافوق تعین اول است، اما در عناوین «حروف عالیات» و «حروف اصلیات»، به مراحل مادون تعین اول توجه شده است.[5]ابن ترکه، صائن الدین علی، تمهید القواعد، ص۱۴۵.
تفاوت وحدت مقام ذات با تعین اول
وحدت حقیقیه، هم در مقام ذات و هم در تعین اول وجود دارد با دو تفاوت:
اول) در مقام ذات، وحدت به صورت اسم در نیامده است و اندماجی میباشد اما در تعین اول، به صورت اسم در میآید.
ثانیا) در مقام ذات، علم به وحدت به صورت مجزا در نیامده است اما در تعین اول، هویت علمی پیدا میکند.
علم به باقی صفات و کثرت و وحدت، همه در متعلق علم قرار گرفتن خدا، یکسان هستند. خداوند در مقام ذات، وحدت داشته است اما به نحو اندماجی و اندراجی.
صدرالدین قونوی مینویسد:
«تفاوت وحدت حقیقی در مقام ذات و وحدت حقیقی در تعین اول این است که در مقام ذات، وحدت حقیقی به عنوان تعینی برای ذات تلقی نمیشود بلکه در آن مقام، همه صفات از جمله وحدت حقیقی و وجوب اطلاقی، به نحو اندماجی در ذات، موجود بوده و هیچ یک بر دیگری غلبه ندارد و موجب ظهور تعیّن و اسم خاصی نمیشود اما در تعیّن اول، یک صفت بر دیگر صفات غلبه دارد و آن وحدت حقیقی است که از آن به اسم «احد» تعبیر میشود. و در واقع تمامی شئون اندماجی در مقام ذات، از نوع تعین فرضی هستند اما در تعین اول، تعین واقعی است.»[6]«أنّ للواحد حکمین: أحدهما: کونه واحدا لنفسه فحسب من غیر تعقّل أنّ الوحده صفه له، أو اسم، أو نعت، أو حکم ثابت، … ادامه پاورقی
تفاوت علم در مقام ذات و در تعین اول
علم ذات به ذات، در مقام ذات نیز وجود دارد اما با تعین اول تفاوت دارد:
تفاوت از حیث معلوم و متعلَّق علم
معلوم در علم ذات به ذات در مقام ذات، مقام اطلاقی ذات بدون هیچ گونه تعینی است، اما متعلق علم و معلوم در علم ذات به ذات در تعین اول، ذات با حیث وحدت حقیقیه است. در واقع در تعین اول، «اسم احدی جمعی» که مشتمل بر ذات به اضافه صفت و نسبت وحدت حقیقیه است، «معلوم» قرار میگیرد.
تفاوت از حیث ذات و کیفیت علم
علم در مقام ذات به شکل اطلاقی و اندماجی است و هیچ گونه نسبت و تعینی را ایجاب نمیکند، اما همین علم در تعین اول، از حالت اطلاقی و اندماجی خارج شده، به شکل یک نسبت و صفت افرازی درمیآید، و به همین دلیل از تعین اول به «نسبت علمیه» تعبیر میشود.
صائن الدین ترکه میگوید:
«و هو الظهور و التجلّی الاول المعبر بالنسبه العلمیّه.»[7]ابن ترکه، صائن الدین علی، تمهید القواعد، ص۱۲۵.
{تجلی ذات برای ذات، همان ظهور و تجلی اولی است که از آن به نسبت علمیه تعبیر میشود.}
این تفاوت دوم را میتوان به صورت «بالقوه و بالفعل» نیز تحلیل کرد، زیرا چنانکه گذشت، عرفا همۀ صفات اندماجیه را به نحو بالقوه، «موجود» میدانند، بنابراین علم ذات به ذات در مقام ذات، بالقوه است و در تعین اول به «فعلیت» میرسد.
به عنوان مثال، گاهی انسان در آینه به خود نگاه کرده و به تمام زوایای وجودی و اعضایش نظاره میکند اما گاهی توجه و التفات خاصی به ماهیت و اعضای خود ندارد. حال میگویند علم خدا در مقام ذات، عدم الغیبه است یعنی به نحو اطلاقی، علم دارد اما در مقام تعین اول، این علم به نحو یکی صفت ظهور و بروز پیدا میکند.
اسامی و تعابیر مختلف
تعین اول به لحاظ اعتبارات مختلف، نامهای متعددی دارد از جمله:
مثل تجلی اول، هویت مطلقه، وحدت ذاتیه، احدیت، احدیت جمع، مقام جمع، مقام جمع الجمع، حقیقه الحقائق، برزخ اکبر، طامه کبری، قابل اول، غیب اول، نسبت علمیه، او ادنی،[8]«مظهر حضره أو أدنی: و یقال: مظهر مقام أو أدنی الذی هو أحدیه الجمع و قد عرفت اختصاص نبینا صلی اللّه علیه و سلم … ادامه پاورقی مظهر حقیقه الجمع[9]هو المظهر الجامع و هو المطلع الذی مر ذکره بأنه قابلیه قلب محمد صلی اللّه علیه و سلم لظهور التجلی الأول فیه … ادامه پاورقی، صحو المفیق[10]کاشانی، عبدالرزاق، لطایف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، ج2، ص458.، الحقیقه المحمدیه[11]کاشانی، عبدالرزاق، لطایف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، ج2، ص616. و….
منابع و مآخذ
- ابن ترکه، صائن الدین علی بن محمد، تمهید القواعد، همراه با حواشی محمدرضا قمشهای و محمود قمی، تصحیح سیدجلال الدین آشتیانی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1355ش،
- جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، تصحیح جلال الدین آشتیانی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1جلد، چاپ دوم، تهران، 1370ش
- فنّاری، شمس الدین محمد بن حمزه، مصباح الأنس بین المعقول و المشهود، تصحیح عاصم ابراهیم الکیالی، 1جلد، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 2010م
- قونوی، صدر الدین، إعجاز البیان فی تفسیر أم القرآن، تصحیح سیدجلال الدین آشتیانی، 1جلد، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1381ش
- قونوی، صدر الدین، رساله النصوص، با تعلیقات هاشم اشکوری، به اهتمام سیدجلال الدین آشتیانی، مرکز نشر دانشگاهی، بیتا
- قونوی، صدر الدین، شرح الاربعین حدثا، بیدار، 1372ش
- قیصری، داود بن محمود، رسائل قیصری، تصحیح سیدجلال الدین آشتیانی، 1جلد، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، تهران، 1381ش،
- قیصری، داود بن محمود، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، تصحیح سیدجلال الدین آشتیانی، امیر کبیر، چاپ سوم، تهران، 1370ش
- کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الأعلام فی إشارات أهل الإلهام، 2جلد، مکتبه الثقافه الدینیه، قاهره، چاپ اول، 1426ق
پاورقی ها
↑1 | قونوی، صدر الدین، إعجاز البیان فی تفسیر أم القرآن، ص116. |
---|---|
↑2 | قونوی، صدر الدین، شرح اربعین حدیث، ص130. |
↑3 | «الحق سبحانه من حیث حقیقته فی حجاب عزه اعنی هویته الغیبیه الاطلاقیه لا نسبه بینه و بین غیره لأن کل نسبه تقتضی تعینا و المفروض فیه عدم تعین اصلا» [ابن فنّاری، شمس الدین محمد بن حمزه، مصباح الأنس بین المعقول و المشهود، ص252]. |
↑4 | کاشانی، عبدالرزاق، لطایف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، ج2 ص655؛ قونوی، صدر الدین، رساله النصوص، ص۱۸، فصل ۶. |
↑5 | ابن ترکه، صائن الدین علی، تمهید القواعد، ص۱۴۵. |
↑6 | «أنّ للواحد حکمین: أحدهما: کونه واحدا لنفسه فحسب من غیر تعقّل أنّ الوحده صفه له، أو اسم، أو نعت، أو حکم ثابت، أو عارض، أو لازم، بل بمعنی کونه هو لنفسه هو، و لیس بین الغیب المطلق الذی هو الهویه و بین هذا التعین الاسمی الأحدی فرق غیر نفس التعین.» [قونوی، صدر الدین، إعجاز البیان فی تفسیر أم القرآن، ص105.]. |
↑7 | ابن ترکه، صائن الدین علی، تمهید القواعد، ص۱۲۵. |
↑8 | «مظهر حضره أو أدنی: و یقال: مظهر مقام أو أدنی الذی هو أحدیه الجمع و قد عرفت اختصاص نبینا صلی اللّه علیه و سلم بالمظهریه لهذا المقام» [کاشانی، عبدالرزاق، لطایف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، ج2 ص655]. |
↑9 | هو المظهر الجامع و هو المطلع الذی مر ذکره بأنه قابلیه قلب محمد صلی اللّه علیه و سلم لظهور التجلی الأول فیه بالأصاله و لورثته بالتبعیه. |
↑10 | کاشانی، عبدالرزاق، لطایف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، ج2، ص458. |
↑11 | کاشانی، عبدالرزاق، لطایف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، ج2، ص616. |