پرش به محتوا
خانه » تاریخ‌تصوف » شیخیه و تصوف

شیخیه و تصوف

    فرقه شیخیه، در بستر تصوف و باورهای صوفیانه شکل گرفته است و بسیاری از مشایخ شیخیه تحت تاثیر اقطاب صوفیه در زمان خود بودند لذاست که برخی معتقدند شیخیه، چیزی بیشتر از یک طریقت صوفیانه نیست.

    اهمیت

    بررسی قرابت فکری شیخیه و صوفیه از چند جهت حائز اهمیت است:

    1. آشنایی با مهم‌ترین بستر‌های رویش فرقه ها؛
    2. تبیین برخی از نقاط مبهم و تاریک فرقه شیخیه؛
    3. کیفیت تاثیرپذیری بزرگان شیعه از جریاناتی مثل تصوف؛
    4. تبیین نقاط پیوند دهنده اخباری گری با تصوف.

    ارتباط تاریخی

    احمد بن زین الدین احسائی (1166 -1241 ق)[1]هانری کربن، نظره فیلسوف فی سیره الشیخ الإحسائی و السید الرشتی، ص9. زمانی که در سنه 1219 هـ ق به مدت یک سال به قریه صغاده بصره می‌رود[2]سید عبدالمنعم شریف جزائری از مشاهیر آن دیار به شیخ گفت هرگاه مائل به گوشه گیری و دوری از مردم بودی در این … ادامه پاورقی و به گوشه‏گیری و عزلت و ریاضت‌های صوفیانه[3]حبیب آبادی، محمد، مکارم الآثار، ج3، ص1136. روی می‌آورد. علمای بصره افکار باطن گرای شیخ را نمی‏پسندند و به مقابله با او پرداختند. از جمله برخورد تند محمد قطیفی که منجر به خروج شیخ از بصره می‌شود. به تدریج آوازه شهرت شیخ به گوش ساکنین عراقین رسیده و همگی از او به عنوان شخصی صاحب کرامات و مرتبط با امام عصر عج نام می‌بردند به همین دلیل هنگام حضور در بلاد ایران مورد استقبال گرم مردم قرار می‌گرفت.[4]معصوم علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، ج3، ص151.

    ارادت به صوفیه

    احسائی شیفته حاکم بصره شده و خود را تحت تربیت و تعلیم او قرار می‌دهد. وی در این رابطه می‌گوید:

    «وقتی از آن انسان کامل این کلمات را شنیدم، بیشتر مسائل پیچیده فلسفه که برای من حل نشدنی بودند خیلی راحت پاسخ و حل آن مسائل را فهمیدم و درهای بسیاری از علوم برای من باز شد… من از آن انسان کامل، خواهش کردم که مرا هدایت به طریق سلوک الی الله فرمایند. پس من به او گفتم چطور به حق تعالی وصال پیدا می‌شود؟ جواب داد: الق الدنیا، پس من درحالی از مجلس آن انسان کامل بیرون آمدم که در دلم محبت به دنیا بطور کامل ختم شده بود.»[5]ابراهیمی، ابوالقاسم، فهرست کتب مشایخ عظام، ص۱۴۶-۱۴۵. «عن الشیخ الاوحد الامجد الشیخ احمد الاحسائی اعلی الله … ادامه پاورقی

    شیخ احمد به شدت میل به فراگیری عرفان (حکمت) داشت و در این راستا مانند صوفیان، تمام همتش را صرف یافتن یک انسان کامل و فانی فی الله می‌کند تا اینکه بالاخره چنین شخصی را در بصره می‌یابد و با اصرار و التماس فراوان نزد او حاضر گشته و سلوک خود را تحت نظر یک پیر طریقت طی می‌کند. واژه انسان کامل فقط در قاموس لغت صوفیه یافت می‌شود. دست ارادت دادن به «انسان کامل» از امهات مبانی سلوکی صوفیان می‌باشد چنانچه مجدالاشراف قطب 36 فرقه ذهبیه مدعی است بدون سرسپردگی نزد قطب، نمی‌توان به معرفت امام زمان عج نائل آمد:

    «پیر عشق (قطب صوفیه) کسی است که شخص را همراهی می‌نماید تا به حضور مبارک شاه عشق که حضرت معصوم علیه السلام است (رسد) و این بدون توسط پیر عشق محال است مقصود سالک که معرفت حضرت حجه الله است به عمل آید.»[6]مجدالاشراف شیرازی، جلال الدین، تحفه الوجود، ص.17[7]اسدالله خاوری که از مولفین برجسته ذهبیه می‌باشد چنین می‌گوید: ذهبیه معتدند که چون تمامی موجودات عالم از ذره … ادامه پاورقی

    ملاقات با اقطاب نعمت اللهیه

    شیخ احمد بعد از ترک شهر یزد، در سال 1229ق در راه عتبات، با استقبال مردم و تعهدی که دولتشاه حاکم کرمانشاه، در مورد تدارک سفر هر ساله شیخ به عتبات داد، به اقامت در کرمانشاه راضی شد. اقامت او در کرمانشاه قریب ده سال به طول انجامید. در این دوران حساس، فرقه نعمت اللهیه در حال احیا در ایران بود. شیخ احمد احسائی نه تنها به انکار و رد صوفیان نعمت اللهیه نپرداخت بلکه باب بیوت خویش را بر آن‌ها گشوده و با آغوش باز به استقبالشان رفت. شیخ احمد در کرمانشاه با اقطاب فرقه نعمت اللهیه مصاحبت داشته است به طوری که نقل است یکی از اقطاب سرشناس نعمت اللهیه یعنی زین‌العابدین رحمت‌علیشاه تحت نظر او به سیر و سلوک صوفیانه مشغول شد و با آن جناب بیعت کرد.[8]حبیب آبادی، محمد، مکارم الآثار، ج2، ص26. نورالدین مدرسی چهاردهی درباره این ملاقات چنین می‌نویسد: «رحمت علیشاه شش ماه در کرمانشاه نزد شیخ احمد احسائی بنیانگذار مذهب شیخیه تلمذ نمود.»[9]مدرسی چهاردهی، نورالدین، سلسله‌های صوفیه ایران، ص229.

    ملاقات با اقطاب ذهبیه

    در زمان شیخ احمد احسائی طریقت‌های متنفذ صوفیانه، منحصر در دو فرقه نعمت اللهیه و ذهبیه بود[10](البته طریقت‌هایی مانند خاکساریه و قلندریه نیز وجود داشتند که از تصوف تنها پرسه زنی و تکدی گری و شارب گذاشتن … ادامه پاورقی) که برجستگی‌های علمی و عملی اقطاب ذهبیه و اصرار آن‌ها بر پایبندی به شریعت، سبب گرایش اشخاص نامدار و صاحب نامی به فرقه ذهبیه گشته بود. بسیاری صوفیان ذهبی متلبس به لباس روحانیت و در علوم مختلف صاحب نظر بودند.[11]از جمله آن‌ها می‌توان به محمد علی حکیم یا شیخ ابراهیم امامزاده زیدی یا قطب الدین محمد نیریزی اشاره کرد.

    قطب الدین نیریزی قطب 32 فرقه ذهبیه و احیاء کننده این طریقت در بلاد ایران و از چهره‌های نامی عصر قاجار بود که در ایران و عراق به ویژه نجف، فتوحات مکیه را تدریس می‌کرد و شخصیت‌های بزرگی نزد او تلمذ می‌کردند.[12]معصوم علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، ج3، ص 217. گمان می‌رود که شیخ احمد در نجف و یا به احتمال زیاد هنگامی که به خاطر شیوع طاعون از عراق به احساء باز گشته بود، در همان احساء، نیریزی را ملاقات نموده باشد. چراکه نیریزی در سفری که به جزیره خارک داشت، مدتی در احساء توقف کرد. تردیدی نیست که احسائی با آثار نیریزی آشنا بوده است زیرا اشعاری از او را در کتبش نقل کرده است.[13]رک: احسائی، احمد بن زین الدین، جواب به شیخ عبدالحسین بحرانی، ص11.

    احسان الله استخری که نسب او با شش واسطه به قطب الدین نیریزی می‌رسد در کتاب ذهبیه تصوف علمی، آثار ادبی جنین می‌نویسد:

    «در این مسافرت(به احساء) چون جناب سید قطب الدین به احساء وارد شد شیخ احمد احسائی که خود از علمای مبرز و صاحب محراب و منبر بود، وارد شدن سید صوفی مشربی که صاحب کمالات ظاهر و باطن است می‌شوند و اقبال مردم را به وی اطلاع می‌یابد. برای آزمایش و امتحان، و چه بسا برای تحقیر و تخطئه سید، سه مساله مشکل علمی در نظر گرفت و برای بحث و جدل به حضور سید رفت. چون در اولین ملاقات، سوالات خویشتن را پاسخی مناسب شنید، دوم و سومین دیدار را بلافاصله تجدید نمود تا سر انجام در حلقه درویشان در آمد و به دستور دانشمند ذهبی سیر و سلوک را آغاز و اولین اربعین را در غار کوهی از احساء به سر آورد و فتوحات غیبی یافت و از آن پس در خدمت پیرش(سید قطب الدین) مسافرت‌ها نمود.»[14]استخری، احسان الله، ذهبیه تصوف علمی، آثار ادبی، ص310.

    شاگردی شیخ احمد نزد نیریزی در کتب تذکره نویسان به لسان نظم هم در آمده است چنانچه ابوالقاسم راز شیرازی چنین سروده است:

    مرید دیگر او شیخ احساست****سمی احمد و عاشق به مولی است

    بدادش لمعه علم لدنی****نمودش عالم اندر علم معنی

    به ایران او لوای علم افراخت  ****بسی جاهل که او عالم همی ساخت

    بدادی نشر آثار ولایت****باهل علم دین کردی هدایت

    شدی بر زخ میان علم و ارشاد ****شدند ارباب عقل از علم او شاد[15]راز شیرازی، ابوالقاسم، تذکره الاولیاء، ص80-90.

    جلال الدین مجدالاشراف قطب دیگر ذهبیه، می‌نویسد:

    «دوره منتهی به جناب سیدی قطب الدین محمد قدس سره العزیز گردید و جمعی کثیر در خدمت ذی موهبت اکسیر خاصیت تربیت شده عموما، و از خواص حاضرین حوزه مبارکه چند نفری از رجال به نهایت رتبه علم و عمل و حال فائض آمده… جناب ملا محراب گیلانی را به اصفهان و… جناب شامخ الفضائل و الاوصاف شیخ الشیوخ شیخ احمد احسائی قدس سره العزیز را به اطراف ایران مامور (کرد) که در حرکت باشند.»[16]مدرسی چهاردهی، نورالدین، شیخی گری، ص129.

    شهادت مورخین

    دیگر مورخین بی‌طرف نیز به مساله شاگردی شیخ احمد نزد اقطاب ذهبیه اشاره داشته‌اند.[17]گرچه بعد از شیوع تکفیر شیخ احمد و طرد او از جامعه تشیع، شیخ احمد باید لکه ننگی بر دامان اساتید و شاگردان خویش … ادامه پاورقی معصوم علیشاه نائب الصدر از مشایخ فرقه نعمت اللهیه که به زمان شیخ قریب بوده و انتسابی به ذهبیه ندارد بلکه رقیب آنهاست، در کتاب طرائق الحقائق می‌نویسد: «قطب الدین نیریزی در وقت توقف در احساء جناب شیخ احمد احسائی تربیت در خدمت آن حضرت حاصل کرده به کمال علم رسیدند.»[18]مدرسی چهاردهی، نورالدین، شیخی گری، ص129. رضا قلی هدایت از مورخین معاصر شیخ احمد در ریاض العارفین می‌گوید: «شیخ احمد احسائی علوم صوریه و معنویه را از قطب الدین نیریزی فرا گرفته است.»[19]هدایت، رضا قلی، تذکره ریاض العارفین، ص348.

    ثقه الاسلام تبریزی (نوه شفیع ثقه الاسلام از شاگردان سید کاظم رشتی و رئیس شیخیه تبریز) و از کشته شدگان انقلاب مشروطه، در کتاب مرآه الکتب می‌نویسد: «ابوالقاسم راز شیرازی در کتاب قوائم الانوار در ترجمه قطب الدین نیریزی می‌گوید: و ایام توقفه فی احسا تربی عنده الشیخ الاحسائی و وصل الی کمال العلم و العمل حتی صار معروف العالم.»[20]مدرسی چهاردهی، نورالدین، شیخی گری، ص110.

    استبعادی که در شاگردی شیخ نزد نیریزی شده مربوط به اختلاف سال وفات و تولد آن‌ها می‌باشند. قطب الدین در سال 1173 قمری وفات کرده و شیخ احمد در سال 1166 متولد و 75 سال عمر نموده است با این حساب زمانی که شیخ احمد هشت یا نه ساله بود، سید قطب الدین وفات کرده است. اما این اشکال مرتفع می‌شود با گزارش صاحب روضات که عمر شیخ را نود سال دانسته است و وفات او را 1243 می‌داند لذا تولد شیخ در سال 1153 می‌باشد و در زمان وفات قطب الدین بیش از بیست سال داشته است و سیره نویسان نیز ملاقات قطب الدین و شیخ احمد را در احساء ضبط کرده‌اند و شیخ احمد تا سن بیست سالگی در احساء ساکن بود سپس چند سالی به عراق مهاجرت کرد و مجدداً بازگشت لذا ملاقات او در احساء در سنوات مذکور به هیچ وجه بعید نمی‌نماید.[21]خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، ص95.

    حتی اگر شیخ احمد احسائی را شاگرد نیریزی ندانیم، به ظن قوی در حلقه شاگردان و مریدان او قرار داشته و آموزه‌های او را با واسطه اخذ کرده است. بنابر نقل مورخین، محمّد آل عبدالجبّار قطیفی بحرانی احسائی که دست ارادت به نیریزی و داماد او هاشم شیرازی داده بود، از اساتید برجسته شیخ احمد احسائی محسوب می‌گشت چنانچه محمد اخباری در نامه خود خطاب به شیخ احمد احسائی می‌نویسد:

    «… وثبت کونک من الصوفیّه الذهبیّه مرید الآقا هاشم الشیرازی بواسطه الشیخ محمد بن عبدالجبار القطیفی وظهرت رسائلک فی التصوّف و….»[22]به نقل از مقاله خورده گیران بر حکمت متعالیه، هادی مکارم: از نامه مورد اشاره چند نسخه در دست است که در کتابخانه … ادامه پاورقی[23]ابن ابی جمهور در کتاب‌های خود مانند المجلی و عوالی اللئالی بسیاری از مباحث و آموزه‌های مجعول صوفیان را نقل … ادامه پاورقی[24]رجالی خبیر معاصر مرحوم مامقانی نیز می‌گوید: لکنه یمیل الی الحکمه و التصوف و له تصانیف فیها مالا ارتضیه. … ادامه پاورقی

    قرابت‌های فکری و عملی

    خداشناسی

    شیخ احمد احسائی به نوعی «وحدت شهود» در توحید باور داشت و از منتقدین نظریه «وحدت وجود» ابن عربی بود و رساله‌ای هم از علی نقی بن شیخ احمد احسائی در این رابطه با عنوان «الرد علی وحده الوجود» منتشر شده است. اقطاب فرقه ذهبیه نیز همواره از منتقدین «وحدت وجود» بودند و «وحدت شهود» را ترویج می‌دادند.

    از اولین اشخاصی که ابن عربی را به سبب رای او در باب وحدت وجود[25]احسان الله استخری در کتاب خود می‌نویسد: وحدت وجود مانند اختلاف بین متشرعین و صوفیه سابقه زیادی دارد و یک سر آن … ادامه پاورقی مورد تکفیر قرار دادند، نه فقهای متصلب بلکه یک قطب بلند پایه فرقه ذهبیه به نام علاءالدوله سمنانی بود و همو بود که به عنوان اولین صوفی، عقیده وحدت وجود و موجود را بالاترین مرتبه کفر خوانده و قائلان به بدان تکفیر کرد.[26]شوشتری، نور الله، مجالس المؤمنین، مجلس ششم، ص283. با اینکه ابن عربی در میان اغلب صوفیه جایگاهی بس عظیم و والا دارد اما صوفیان فرقه ذهبیه (و برخی از مشایخ نقشبندیه مانند احمد سرهندی) بر خلاف هم کیشان خود، نظریات او را مصداق کفر دانسته‌اند. شیخ احمد احسائی نیز با ممیت الدین لقب دادن ابن عربی[27]احسائی، احمد بن زین الدین، شرح زیاره جامعه کبیره، ج2، ص146. و مسی خواندن ملا محسن فیض کاشانی و حتوفات[28]لغزش‌ها. خواندن فتوحات شیخ اکبر، به تکفیر و مذمت وحدت وجودیان دامن زده و در توحید همان مسیر ذهبی مسلکان را طی کرده است که باید در جای خود به تفصیل بررسی شود.[29]احسائی، احمد بن زین الدین، جوامع الکلم، رساله 9، ص183.

    راز شیرازی از اقطاب بلند پایه ذهبی می‌نویسد:

    «و جناب عمده العرفا الالهین شیخ علاء الدوله سمنانی قدس سره العزیز که از اجله اهل معرفت است با جناب شیخ صدر الدین قونوی تلمیذ شیخ عربی مکاتیب چند داشت در تخطئه کردن این عبارت به همان طریق که شیخ احمد (احسایی) گفته‌اند بلکه اول این تخطئه از شیخ علاء الدوله است».[30]رازشیرازی، ابوالقاسم، طباشیر الحکمه، ص84.

    شیخ احمد در مقدمه کتاب شرح «عرشیه»، از صدر الدین شیرازی، به خاطر گرایش به اقوال کسانی چون ابن عربی انتقاد می‌کند و آنان را مخالف راه اهل بیت دانسته و خود را اهل کشف و معاینه و در راه اهل بیت علیهم السلام قرار می‌دهد. به طور کلی، در کلمات و آثار شیخ احمد احسائی موارد فراوانی از مذمت مکتب فلسفه و تقبیح فیلسوفان موجود است.[31]تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص۵۳. ابوالقاسم راز شیرازی قطب 35 فرقه ذهبیه که او را از پرکارترین و بزرگترین اقطاب تمام ادوار ذهبیه نیز می‌دانند در کتاب انهار جاریه، انتقادات تند و تیزی را متوجه ابن عربی نموده و در پایان از شیخ احمد احسائی به عنوان استاد فقر و تصوف یاد و قول او به جهت ممیت الدین ملقب ساختن ابن عربی محققانه می‌خواند. وی می‌گوید:

    می باید دانست که محیی الدین در فتوحات مکیه خود ادعای ختم ولایت عامه از برای حضرت عیسی کرده… این اعتقاد سخیف نیست مگر شرک صرف و کفر بیّن… فقیر را قبل از این‌ها اعتقادی در حق محیی الدین اعرابی بود و او را صاحب کشف قلبی دانستمی و در حال شرفیابی به عتبه بوسی حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام، کتاب فتوحات را مطالعه کردم به این مطلب باطل سخیف که رسیدم، عقلم را زده و از طرز و طور اداء مطلب ولایت در شان حضرت مولانا العظم سوء ادب از آن یافتم. وقتی در مطالعه آن با عقل کلیل خود مشغول بودم به طول الهام قلبی فرمودند: کشّاف خر هم تازگی دارد؟ پس از استماعی این الهام غیبی، فورا کتاب را بستم و یافتم که بعضی از اساتید حکمت و عرفان و فقر که او را ممیت الدین می‌خوانند، عبث نبوده، محقق بوده‌اند.[32]رازشیرازی، ابوالقاسم، مجموعه انهار جاریه، ص151.

    در آخر باید گفت دیدگاه رایج در تبیین و توضیح تشابهات اعتقادی شیخ احمد و صوفیان، مبتنی بر جهل شیخ نسبت به مبانی تصوف بود و مذمت تصوف در کلمات شیخ احمد احسایی شاهدی بر همین مدعا عنوان می‌گشت. درحالیکه شیخ احمد هرگز با مبانی تصوف بیگانه نبوده و از مصاحبت با اقطاب صوفیه نیز محروم نگشته بود. مذمت صوفیان در کلمات شیخ احمد، ناظر به جهله صوفیه است که همواره اولین ناقدین این جماعت خود صوفیه بودند؛ از قشیری در رساله قشیریه گرفته تا ملاصدرا در رساله کسر اصنام الجاهلیه فی کفر جماعه الصوفیه، به انکار این طائفه دامن زده‌اند.

    مخاطب ایاک نعبد

    در آیه 3 سوره حمد خطاب به خداوند متعال می‌گوییم: «ایاک نعبد و ایاک نستعین» تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌طلبیم. این روشن‌ترین آیه قرآن مجید در تبیین توحید عبادی است.

    اما شیخ احمد و صوفیان، مخاطب آیه را امامان معصوم علیهم السلام و در درجه دوم اقطاب و رکن رابع می‌دانند.

    مرحوم تنکابنی درباره اعتقاد شیخ احمد درباره آیه مذکور چنین می‌نویسد:

    «بدان که شیخ احمد «رساله»‌ای نوشته است در باب این که مصلی، باید در «ایاک نعبد» حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را قصد کند، زیرا که خداوند مجهول الکنه است و آن چه در ذهن درآید، مخلوق ذهن است؛ چنان که حضرت صادق علیه السلام می‌فرماید: «کلما میزتموه باوهامکم بادق معانیه فهو مخلوق مثلکم مردود الیکم» پس باید «وجه الله» را اراده نمود که امیرالمؤمنین علیه السلام است.»[33]تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص55.

    شیخ احمد از آنجایی که به تبع دیگر صوفیان، معرفت به مقام ذات خدا را محال می‌شمارد، مخاطب این آیه را ذات ظاهر یعنی نبی در زمان خودش، امام در زمان خودش و رکن رابع در این زمان می‌داند.[34]احسائی، احمد بن زین الدین، شرح زیارت جامعه کبیره، ص289: «و للله الأسماء الحسنی‌ای ملکه و خلقه فادعوه بها فتقول … ادامه پاورقی[35]احسائی، احمد بن زین الدین، شرح الزیاره، ص384: «و أسمائه الفظیّه مسمیاتها ذواتهم اذ لیس له تعالی أسماء الا أسماء … ادامه پاورقی[36]رشتی، سید کاظم، شرح آیه الکرسی، ص11: «ذات غیب و ذات باطن لا إسم لها و لا رسم لا تسمی لا توصف و لا تکلیف علی … ادامه پاورقی

    صوفیه نیز دقیقاً همین کلام را با دلیلی مشابه بیان کرده‌اند. و می‌گویند:

    کاف ایاک چون اشاره به اوست****متوجه الیه ماست علی[37]کیانی، منصور، پشت پرده خانقاه ذهبیه، ص53.

    کاف در ایاک ضمیر مخاطب است، متوجه الیه یعنی آنچه ضمیر به آن بر می‌گردد. معنای بیت این است هنگامی که در نماز می‌گوییم ایاک نعبد، متوجه به امیرالمومنین علیه السلام می‌شویم و می‌گوییم: ‌ای علی تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو کمک می‌خواهیم.

    معرفت شناسی

    تصوف، یک جهان بینی و سلوک مبتنی بر شهود و تجربه عرفانی است و صوفیان کسانی هستند که با ادعای غور در باطن امور، سعی دارند حقایق هستی را از طریق خواب و شهود درک کنند و عقل و وحی و نقل را عاجز از رساندن انسان به حقایق و علوم می‌دانند.

    صوفیان علوم را به دو دسته تقسیم می‌کنند:

    1_علوم رسمی و ظاهری که با حواس خمسه و عقل بشری تولید و درک می‌شود که قابل تبیین و تفهیم به دیگران بوده و اکتسابی می‌باشد. این علوم نه تنها بی‌ارزش بلکه حجاب طریقت و مانع سلوک است. لذا مشایخ صوفیه در اولین وهله ورود به جرگه صوفیان، اقدام به سوزاندن و محو کتب علمی خود می‌کردند.[38]ابوسعید ابوالخیر می‌گوید: به مدفن «احمد علی» یکی از مشایخ خراسان رفتم. در آنجا در مسجدی فرود آمدم که پیرمرد … ادامه پاورقی

    2_ علوم باطنی و شهودی که از دسترس حواس و عقل خارج است و قابل تعلیم و تفهیم نیست بلکه وهبی و الهامی بوده و حاصل ریاضت و تزکیه نفس و بصیرت باطنی است.

    هدف اینگونه معارف نیز فهم حقیقت نیست بلکه یگانه شدن و فانی گشتن در آن است. صوفیه خود را اصحاب شهود و علوم خویش را از قسم دوم یعنی علوم حقیقی دانسته و دیگران را صاحب علوم دسته اول یعنی علوم رسمی و ظاهری می‌خوانند. منبع و سرچشمه این علوم نیز عوالم غیب و ماوراء است.[39]غزالی، محمد، إحیاء علوم الدین، ج‏8، ص43.

    معرفت شناسی شیخ احمد

    شیخ احمد احسائی مبانی معرفت شناسی خود را مطابق همان مبانی صوفیه معرفی می‌نماید:

    «طریق من (در کشف حقائق و معارف) مکاشفه و شهود است نه برهان و استدلال»[40]تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص35.

    شیخ احمد احسائی مدعی است که علومش را مستقیم از اهل بیت علیهم السلام اخذ کرده است و نه از کتاب و دفتر.[41]احسائی، احمد بن زین الدین، شرح الفوائد، ص4. او علوم خویش را شهودی و باطنی دانسته و علوم علمای دیگر که از طریق اجتهاد و استنباط ضابطه مند از کتاب و سنت حاصل می‌شد را بی‌ارزشی می‌خواند.[42]احسائی، احمد بن زین الدین، شرح القصیده، ص296 و 297.

    امی بودن

    کسانی که معتقدند علوم آن‌ها غیر اکتسابی و لدنی است، نباید در دوران زندگی خویش به تحصیل علوم ظاهری پرداخته باشند زیرا این تحصیل حاصل و امری لغو است، لذا مشایخ ذهبیه و دیگر فرق صوفیه، معتقدند اقطاب آن‌ها امّی و تحصیل نکرده‌اند. اما شیخیان نیز معتقدند شیخ احمد احسائی استاد خاصی نداشت و استفاده‌های او از مجالس درس عالمان، تحصیل به معنای متعارف نبود. به ویژه آن که او در جایی از آثارش، به کسی به عنوان استاد، استناد نکرده است.[43]موسوی بجنوردی، محمدکاظم، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، سرویراستاری، ج6، ص662.سرکرده مذهب شیخیه رکنیه کرمان در کتاب فهرست کتب مشایخ عظام چنین می‌نویسد:

    «شیخ نزد هیچ استادی درس نخوانده است… چنانچه ملاحظه فرمودید در این قمام مطلقاً ذکری نفرموده جز همان‌که در اول رساله فرموده‌اند که در ایام طفولیت در نزد شیخ محمد بن شیخ محسن در قریه قرین، اجرومیه و عوامل را در نحو خوانده است.»[44]ابراهیمی، ابوالقاسم، فهرست کتب مشایخ، ص۱۴۵.

    نه تنها علوم شیخ احمد از به صورت غیر لدنی از معصومین اخذ شده است بلکه اجازه اجتهادش را نیز از دستان دوازده امام دریافت نموده است.[45]احسائی، عبدالله، شرح حال شیخ احمد بن زین الدین احسائی، ترجمه محمد طاهر کرمانی، ص۱۴-۱۵.

    البته ادعای اتصال با اهل بیت علیهم السلام و اخذ معارف الهی از ایشان مختص به شیخ احمد نیست بلکه دیگر مشایخ شیخیه نیز چنین ادعایی برای خویش داشتند.[46]ابراهیمی، ابوالقاسم، فهرست کتب مشایخ عظام، ج1، ص65 به بعد؛ جهت مطالعه‌ی بیشتر بنگرید به مقاله: بررسی انتقادی … ادامه پاورقی

    تکیه بر خواب و رویا

    از نظر صوفیان، خواب یکی از مهمترین منابع معرفتی است که از اقسام شهود محسوب شده و در رتبه وحی می‌نشیند.[47]قشیری، عبدالکریم، الرساله، ص697. چنانچه برخی از اقطاب صوفیه مانند سید محمد نوربخش، اساسا بر پایه خواب‌های خویش ادعای مهدویت نمود.[48]جعفریان، رسول، مهدیان دروغین، ص361. از منظر صوفیان، شاگردی در مکتب رسول خدا صلی الله علیه وآله با کثرت نقل احادیث و تبعیت از آیات قرآن حاصل نمی‌شود بلکه هرکس مکاشفات و خواب‌های بیشتری از آن حضرت را ببیند از یاران و شاگردانش محسوب می‌شود.[49]غزالی، محمد، کیمیای سعادت، ص29.

    شیخ احمد احسایی نیز خواب را از مهمترین طرق کسب معرفت می‌دانست و در موارد متعددی به شرح منامات و رویاهای خویش پرداخته و ادعای دریافت حقایق و وصول به معارف از طرق خواب را مطرح کرده است.[50]احسائی، عبدالله، شرح حال شیخ احمد بن زین الدین احسائی، ص۱۳. سید کاظم رشتی می‌گوید: «فهو وحید عصر، و یگانه ی دهری که أخذ کرده است علوم را از معدنش و این علوم در خواب‌های صادق و نوم‌های صالح از ائمه علیهم السلام به آن جانب می‌رسید»[51]رشتی، سید کاظم، دلیل المتحرین، ص14.

    مشابه این سخنان به کرات در میراث متصوفه بازگو شده است چنانچه نقل است ابو علی کاتب مصری از مشایخ بزرگ صوفیه می‌گوید: هر چیزی که بر من مشکل شدی، مصطفی را، صلی اللّه علیه و سلم به خواب دیدمی و ازو پرسیدمی.[52]غزالی، محمد، کیمیای سعادت، ص91.

    سلوک و ریاضت

    شیخ احمد اگرچه در کتاب شرح زیارت جامعه کبیره به نقد تصوف و ریاضت‌های آن‌ها می‌پردازد[53]احسائی، احمد بن زین الدین، شرح زیاره جامعه کبیره، ج2، ص102. اما بخشی از زندگی خود را به تحمل ریاضت و گوشه گیری در قالب چله‌های گوناگون اختصاص داده بود و تا آخر عُمر در سلامتی و بیماری و سفر و حضر دست از این مجاهدت‌ها بر نداشت. مرحوم تنکابنی در کتاب قصص العلماء می‌گوید: «من خودم از سید کاظم رشتی شنیدم که استاد شیخ احمد، چهل اربعین ریاضت کشید تا به درجه‌های عالی رسید.»[54]تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ذیل احوالات شهید ثالث، ص65.

    محمد کریم کرمانی درباره گوشه گیری‌ها و باطن گرایی شیخ احمد چنین می‌گوید:

    «محبوب‌ترین امور جهان در نزد ایشان خلوت و گوشه گیری است… بسیاری از عمر خود را در بیابان‌ها و کوه‌ها و گوشه‌ها و کناره‌ها گذرانید ریاضت‌های شرعی بسیار دشوار می‌کشید.»[55]مدرسی چهاردهی، نورالدین، شیخی گری، ص31 به نقل از کرمانی، محمد کریم، هدایه الطالبین، ص107-123.

    از شیخ احمد نقل شده است:

    «در اثنای تحصیل، چون شفای قلبی به دست نیامد، باطنا منصرف گشته و در ظاهر مشغول بودم و در نفس خود داعیه‌هایی دیدم، فلق و اضطراب در دل خود می‌یافتم، همواره خواستار گوشه‌ای از خلوت و مائل به گوشه نشینی بودم، کوه و بیابان را دوست داشتم، از آمیزش با مردم ترسناک و پریشان بودم، تا اینکه از تحصیل علوم ظاهر منصرف گشته و به هر کس که می‌گذشتم کلمه‌ای از آنچه در خواب شنیده بودم، نمی شنیدم، علوم فقه و حدیث در کسی نمی‌دیدم… چون مصیبت زدگان در گوشه محنت نشستم و در بر روی اغیار بستم.»[56]مدرسی چهاردهی، نورالدین، شیخی گری، ص15.

    «در اوائل به ریاضت اشتغال داشتم پس شبی در عالم خواب دیدم که دوازده امام در یک جا جمع بودند.من متوسل و متشبث به ذیل دامان حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام شدم و عرض نمودم که چیزی مرا تعلیم کنید که هر وقت مرا مشکلی روی می‌دهد بخوانم و یکی از شما را در خواب ببینم»[57]تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص 37.[58]تنکابنی درباره پاره‌ای از ریاضات شیخ چنین می‌نویسد: شیخ احمد مدتی مریض شده بود که قدرت بر نماز ایستادن … ادامه پاورقی

    ریاضت‌های صوفیه

    دست یابی به معرفت شهودی، تلطیف باطن، عبور از ظواهر و در نهایت فناء فی الله، منوط به طی طریقت و سلوک باطنی است. سیر و سلوک همواره توام با ریاضت‌های شاقه می‌باشد که شامل خودآزاری، تحقیر جسم و قطع لذائذ جسمانی و زندگی دنیوی می‌باشد که در قریب به اتفاق اقطاب صوفیه قابل مشاهده است.

    یک نمونه آن کلام عطار در تذکره الاولیاء است که می‌گوید: شاه شجاع کرمانی صوفی چهل سال نخفت و نمک در چشم می‌کرد تا چشم‌های او دو کاسه خون شده بود. بعد از چهل سال شبی بخفت؛ خدای را بخواب دید. گفت: «بار خدایا من ترا به بیداری می‌جستم در خواب یافتم. فرمود که‌ای شاه ما را در خواب از آن بیداریها یافتی اگر آن بیداری نبودی چنین خوابی ندیدی.»[59]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، ص312.

    و یا داستان شبلی که هفت مَن نمک در چشم کرد تا شب‌ها به خواب نرود[60]قشیری، عبدالکریم، ترجمه رساله قشیریه، ص700. و یا حلاج که خرقه خود را مدت بیست سال از تن خارج نکرد تا وقتی که مریدانش به زور آن را از تن حلاج درآوردند و دیدند جانورانی به وزن نیم دانگ از خرقه خارج شدند[61]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، ص138. و یا ابوسعید ابوالخیر که برای انجام ختم قرآن، پای خود را می‌بست و از سقف آویزان می‌کرد و در حالت واژگون 80 مرتبه قرآن را ختم نمود تا اندازه‌ای که خون از چشمانش جاری می‌شد و یا اینکه هفت سال در بیابان گشت و گل کن می‏خورد و با سباع می‏بود[62]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص323. و موارد فراوان دیگر از این قبیل که واضح است در شریعت مقدس اسلام مهر بطلان بر آن زده شده است.

    تاویل‌های بی‌ضابطه

    تفسیر به رای و تاویل‌های بی‌ضابطه و مخالف با ظواهر، از شاخصه‌های مهم مکاتب باطن گرا به ویژه تصوف است. در بینش باطن گرایان، زبان دین مجازی و سمبلیک است و خداوند حقایق را با زبان رمزی و کنایه‌ای بیان کرده است که برای فهم آن‌ها باید به شهود رسید و دست به تاویل زد لذا الفاظ از تمام قواعد و ضوابط آزاد می‌گردند و مانند موم به هر شکلی که مفسر بخواهد در می‌آید و ذوقی مفسر جانشین مفاهیم اصلی و واقعی و مراد گوینده می‌شوند.[63]بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص55.

    تاویل گرایی و عبور از ظواهر متون یکی از مهمترین تفسیری شیخ احمد احسائی و از محوری‌ترین مبانی شیخیه در فراید فهم و تفسیر متون است. وی همچون دیگر جریان‌های باطنی در اسلام، با حربه تاویل‌های بی‌ضابطه، در بعضی از اصول مذهب تشکیک کرده و بعضی دیگر از نظریات و استنباط‌های شخصی خود را جزء دین انگاشت. احسائی می‌گوید:

    «هر شیئی علاوه بر شکل ظاهری دارای باطنی نیز هست و تاویل پل صراط که معنی ظاهری آن پل جسمانی است معنی باطنی آن ولایت می‌باشد، اینگونه برداشت و تفسیر را تاویل می‌گویند.»[64]افراسیابی، بهرام، تاریخ جامع بهائیت، ص32.

    در جای دیگر چین می‌گوید:

    «علم باطنِ باطن را احد الناسی از اخیار 313 گانه یارانِ امام عصر تحمل نمی‌کنند و اظهار آن علم هم برآن‌ها جائز نیست و صاحبان علم تحمل این علم را ندارند ولی خداوند این علم را به من إفاضه کرده است.»[65]رک: احسائی، احمد بن زین الدین، رساله قطیفیه.

    شیخ احمد معتقد است ظاهر هرچیز با حواس خمسه درک شده و قابل تعلیم و تعلم است لکن اصل و حقیقت همان باطن است که با عبور از ظواهر و به کمک قوه خیال و شهود می‌توان بدان دست یافت. علوم باطنی فقط به صورت سینه به سینه و شفاها از قلب استاد به باطن مرید منتقل می‌شود. شیخ احمد در ابتدای کتاب شرح زیارت جامعه کبیره می‌گوید: «علم باطن باطن و علم باطن تاویل در کتاب‌ها یافت نمی‌شود ولی در سینه‌ها پیدا می‌شود و من در شرح الزیاره را از این دو علم پر کردم ولی به کنایه بیان کردم تا هرکسی مقصودم را دریافت نکند.»

    انسان شناسی

    در هرکدام از جریان‌های فرقه ای، رهبر فرقه برای خود و هم قطارانش جایگاهی منحصر به فرد قائل می‌شود و خود را یگانه منجی و واسطه فیض و هادی عالم می‌پندارند و از دیگران می‌خواهد برای رسیدن به حقیقت، با او بیعت کرده و سرسپرده اش شوند.

    در فرقه شیخیه، از این شخص و جایگاه با عناوین مختلفی مثل «قریه ظاهره» یا «رکن رابع» یا «شیعه کامل» نام برده می‌شود. این جایگاه عبارت اُخری قطب و ولایت نوعیه در تصوف است و اشتراک ماهوی با یکدیگر دارند.

    رکن رابع و قطب، تنها واسطه دریافت فیوضات و معارف اند و بسیاری از شئون امامت و ولایت اهل بیت علیهم السلام را به صورت مستقل (مانند دستگیری و هدایت) و برخی دیگر را به صورت تبعی دارا هستند. اعتقاد به رکن رابع «موضوعیت» دارد زیرا تنها راه شناخت معصوم و خدا قلمداد می‌شود.

    رکن رابع در هر زمان یک مصداق دارد که افضل و اکمل عصر و حجت خدا بر ارض است و باقی خلائق باید به دامن او چنگ زده و تحت امر او سلوک کنند. احسائی با استناد به روایات ضعاف و مجهول که تنها در کتب صوفیان و غالیان یافت می‌شود، سعی در اثبات مرام خویش دارد. به عنوان مثال در موارد متعددی از کتاب شرح زیارت جامعه کبیره به این نقل مهم از کتاب حسین بن حمدان خصیبی نصیری تمسک می‌جوید:

    «یا جَابِرُ: أَ تَدْرِی مَا الْمَعْرِفَهُ قُلْتُ: لَا أَدْرِی قَالَ: إِثْبَاتُ التَّوْحِیدِ، أَوَّلًا، ثُمَّ مَعْرِفَهُ الْمَعَانِی، ثَانِیاً، ثُمَّ مَعْرِفَهُ الْأَبْوَابِ ثَالِثاً، ثُمَّ مَعْرِفَهُ الْأَیتَامِ رَابِعاً، ثُمَّ مَعْرِفَهُ النُّقَبَاءِ خَامِساً، ثُمَّ مَعْرِفَهُ النُّجَبَاءِ سَادِساً، ثُمَّ مَعْرِفَهُ الْمُخْتَصِّینَ سَابِعاً، ثُمَّ مَعْرِفَهُ الْمُخْلَصِینَ ثَامِناً، ثُمَّ مَعْرِفَهُ الْمُمْتَحَنِینَ تَاسِعاً.»[نیازمند منبع]

    طبق این نقل، برای کسب معرفت صحیح و مورد سفارش در روایات ابتدا باید به معرفت توحید و سپس معصومین و سپس ابواب امام زمان علیه السلام در هر زمان نائل آمد در غیر این صورت معرفت شخص، ناقص خواهد بود. شیخ احمد، مراد از امام را همان قطب، و مراد از ارکان را همان «خلق و رزق و حیات و ممات» و مراد از نقبا و ابدال را همان «چهل تنان و سی تنان» و مراد از نجبا را همان «خواص» می‌داند. ارکان اربعه از قطب و ابدال یا نقبا از ارکان اربعه و نجبا از ابدال و نقباء مستفیض می‌شوند.[66]احسائی، احمد بن زین الدین، شرح زیارت جامعه کبیره، ج3، ص215-216.

    قطبیت در کلام صوفیه

    عبارات شیخ احمد احسائی را می‌توان در کلمات ابوالقاسم راز شیرازی قطب فرقه ذهبیه ردیابی و دنبال کرد. راز شیرازی دقیقا بعد از ذکر همین گزارش از کتاب خصیبی نصیری، به وجود نائبان خاص امام در هر دوره با صاحبان عنوان «ولایت قمریه» اشاره داشته و همچون شیخ احمد، معرفت به آن‌ها را برای سلوک باطنی ضروری می‌پندارد:

    «و امامت در این مقام، به معنی ولایت کلّیه شمسیه الهیه است در مقابل ولایت به معنی وصایت که آن را ولایت قمریه خوانند… خامس: معرفت ارکان است، و سادس: معرفت نقباء، و سابع: معرفت نجباء؛ و مراد از این سه طایفه جلیله که حضرت، معرفت ایشان را داخل در ارکان معرفت فرموده، شیعیان خالص الولا و اولیاء و عرفاء این امّت مرحومه‏اند که در باطن و سرّ، اکتساب نور ولایت از امام عصر خود می‏نمایند و عارف به طریقه سلوک الی اللّه در منهج قلب و اسرار ولایت شده‏اند… پس معرفت شیعیان و محبّت و اقتدا به ایشان، در عصر غیبت امام علیه السّلام از برای راه یافتن باطنی به سوی آن حضرت و تکمیل در معرفت و ولایت، واجب و لازم است؛ زیرا که طوایف جلیله ثلاثه، ابواب ولایت و بوّاب‏ امام عصر خودند؛ و چاره و بدّی از برای طالبین و محبّین در طریقه معرفت و صفای باطن و سیر مراتب قلب انسان به طریق کشف و شهود، از توسّل و محبّت و دخول در حزب این بزرگواران نیست… فعلی هذا، معرفه اللّه کامله- بعد از اثبات توحید و معرفت اهل عصمت ص- بدون معرفت و اقتدا به اولیای ایشان، حاصل نیاید.»[67]راز شیرازی، ابوالقاسم، مناهج أنوار المعرفه فی شرح مصباح الشریعه، ج‏2، ص646.

    طبق نظر مشهور علمای شیعه، اصول دین در پنج عنوان توحید، نبوت، امامت، معاد و عدل خلاصه می‌شود. اما شیخیه معاد و عدل را حذف کرده و رکن رابع را بدان افزودند. بدین ترتیب منکر اندیشه رکن رابع را اهل نجات و رستگاری و سعادت نمی‌دانند لذا نگاه شیخیه به شیعه، همانند نگاه شیعه به اهل سنت می‌باشد.

    در رساله دمشقیه می‌گوید:

    «شیعه کامل می‌تواند این قابلیت را داشته باشد که جسمش محل حلول حقیقت و روح امام غائب باشد پس شیعیان کامل در هر عصر و زمانی مظهر شهور او هستند»[68]احسائی، احمد بن زین الدین، جوامع الکلام، بخش 2، ص100.

    قطب صامت و ناطق

    شیخیه و صوفیان ذهبیه معتقدند در هر زمانی باید یک قطب ناطق و صامت وجود داشته باشند. قطب صامت همان رکن رابع یا قریه ظاهره یا صاحب ولایت قمریه در تصوف است که از فیض وجود قطب ناطق مستنفیض و مستنیر شده و عالمیان به واسطه او هدایت می‌گردند. تقسیم حجج الهی به صامت و ناطق از ابدائات فرقه ذهبیه شمرده شده که به تعالیم شیخ احمد نیز سرایت کرده است.[69]مدرسی چهاردهی، نورالدین، سیری در تصوف، ص290، اصطلاح قطب ناطق و صامت ریشه در تعالیم اسماعیلیه دارد. شیخ احمد می‌نویسد: «او مومن بشاهدکم‌ای الائمه الاحد عشر و غائبکم‌ای الحجه او شاهدکم‌ای الناطق منکم یعنی قطب الوقت و محل نظر الله من العالم المسمی بالغوث علی اصطلاح اهل التصوف… و غائبکم الی الامام الصامت و لا بد لکل زمان من ناطق و صامت و الصمات موقوف علی الاذن من الناطق، فغیبوبته بغیبوبه الاذن فهو ناطق بالناطق و حاضر شاهد به‌ای باذن الناطق و یتوقف الاذن علی وجود الناطق.»[70]احسائی، احمد بن زین الدین، شرح زیارت جامعه کبیره، ج3، ص150و ص 214 و 215.

    جلال الدین مجد الاشراف ذهبی می‌گوید: «سلسله ولایت اللهیه در هر عصر دو شعبه دارد یکی به طور کلیه که آن را ولایت کلیه مطلقه الهیه نامیده‌اند ثانی به طور جزئیت که آن را ولایت جزئیه نامیده‌اند به عبارت اخر اول را ولایت شمسیه اللهیه و ثانی را ولایت قمریه می‌نامند. ولایت جزئیه اقتباسی است از مشکوه صاحب ولایت کلیه شمسیه، در هر عصر مثل قمر از شمس فی کل الزمان»[71]مجد الاشراف، جلال الدین، تحفه الوجود، ص9.

    بابیت و واسطه فیض

    ویژگی دیگر رکن رابع و قطب، بابیت و نیابت خاصه از امام زمان عج و واسطه فیض بودن است.[72]افراسیابی، بهرام، تاریخ جامع بهائیت، ص37. احسائی در رساله رشتیه به صراحت موضوع ارتباط مستقیم و بابیت رکن رابع را مطرح کرده و می‌نویسد:

    «از آنجایی که مومنین همیشه به هدایت امام محتاج می‌باشند و اقتضای رحمت خدا رفع حوائج مردم است در دوران غیبت امام، کسی از برجستگان شیعه لازم است که بی‌واسطه با امام غایب اتصال و رابطه داشته و واسطه فیض بین امام و امت و حجت خدا میان مردم باشد زیرا اگر چنین شخصی نباشد، لزوم رفع تکلیف پیش می‌آید و این واسطه، شیعه کامل یا ناطق واحد نام دارد.»[73]رشتی، سید کاظم، رساله رشتیه، ص101.

    راز شیرازی ذهبی درباره این مقام قطب می‌نویسد:

    «روزی بازرگانان به عزم شرف یابی خدمت حضرت امام ثامن ضامن علیه السلام آمدند، آن حضرت تشریف نداشتند، خدمت شیخ معروف عرض کردند: اغلب به کشتی در بحر سوار می‌شویم و طوفان در دریا پیدا می‌شود کشتی ما طوفانی می‌گردد و مشرف بر غرق می‌شود، آمدیم که حالت خود را خدمت آن حضرت عرض نمائیم که دستور العملی و تعلیمی بفرماید که از غرق نجات یابیم؛ جناب شیخ معروف علیه الرحمه فرمودند: بروید و به کشتی بنشینید، هر وقت در دریا طوفان و کشتی شما طوفانی شد، به دریا خطاب کنید و بگویید: تو را به سرِ معروف کرخی قسم می‌دهیم که آرام بگیر! طوفان موقوف می‌شود و سالم خواهید شد.»[74]راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار و طوالع الاسرار، ص551.

    هر فیض، رحمت، برکت و خیری که از خدا به خلایق می‌رسد، از رهگذر قلبی انسان کامل و ولی زمان است. راز درباره جایگاه اقطاب و اولیاء ذهبیه، در هستی و نقشی که آن‌ها در صدور فیض دارند، می‌نویسد:

    «اول فیضی که از حق تعالی نزول می‌کند، بر قلب حضرت قطب الاقطاب و غوث الاعظم – علیه السلام – نزول می‌نماید، و از قلب آن حضرت بر قلب دو قطب وارد می‌آید، و از قلب ایشان بر قلب سه تنان ابدال وارد می‌شود… و از ایشان بر قلوب سایر بندگان خدا الاقربُ فالاقرب وارد می‌شود.»[75]راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الأنوار و طوالع الأسرار، ص۶۵۲.

    ولایت تکوینی

    یکی دیگر از ویژگی‌های او، ولایت تکوینی است به این معنا که بقای جهان بر محور آنهاست و هر تصرفی که بخواهند می‌توانند در عالم انجام دهند.

    ابوالقاسم ابراهیمی در کتاب فهرست کتب مشایخ عظام، رکن رابع را مصداق حدیث «لولا الحجه لساخت الارض باهلها» می‌داند و می‌گوید: محال است زمین از وجود آن‌ها خالی شود.[76]ابراهیمی، ابوالقاسم، فهرست کتب مشایخ عظام، ص117. امام بدون باب نمی‌شود و خانه بدون باب معنی ندارد، محال است که امام مظهر و نماینده نداشته باشد.[77]ابراهیمی، ابوالقاسم، فهرست کتب مشایخ عظام، ص117. برای حضرت امام زمان عج نیز یک همچو نوکر مقربی که تمام امر و اراده و قدرت خود را در جمیع آنچه که خداوند به او محول فرموده، به وسیله آن نوکر اجرا می‌فرمایند[78]ابراهیمی، ابوالقاسم، فهرست کتب مشایخ عظام، ص128. ناطق حقیقی شیعیانی است که دون درجه اویند، زیرا بلاواسطه از امام می‌گیرد و به دیگران می‌رساند.[79]ابراهیمی، ابوالقاسم، فهرست کتب مشایخ عظام، ص125.

    نور علیشاه دومین قطب فرقه گنابادی در کتاب «صالحیه» می‌گوید:

    «ذرات بلکه مراتب عالم، دوایر موهومه محیطه بر نقطه وحدت است. مبدا و منتهی او است، اگر چه سیر نقطه دایره است اما دایره محیط به نقطه است. دوایر وجودیه دور محور است پس نقطه محور ثابت و قطبیت برای نقطه ساکنه است پس قطبیت عالم وجود نقطه محدود رب النوع انسان است که در برگشت ولایت مطلقه گویند؛ پس ولایت مطلقه قطب عالم و هر کس متصل شده به آن را قطب گویند.»[80]گنابادی، ملاعلی، صالحیه، حقیقت 110، ص132.

    علم غیب

    از ویژگی‌های دیگر انسان کامل، علم غیب است. هم صوفیان درباره قطب و هم شیخیان درباره رکن رابع، به ویژگی علم غیب آن‌ها تصریح دارند.

    شیخ احمد مدعی بود جواب هر مسئله‌ای را که می‌خواست در خواب از أئمه اطهار دریافت کرده و بر قلب او القاء می‌شد[81]تنکابنی می‌گوید: «شیخ احمد در بسیاری از مواضع از تالیفات خود خصوصا شرح زیارت جامعه می‌گوید سمعت عن الصادق و … ادامه پاورقی و او قریه ی ظاهره ی علوم أهل بیت و باب أئمه اطهار و حجت خدا بر خلق بود.[82]رشتی، سید کاظم، رساله شرح آیهالکرسی، ص78.

    اغلب علوم باطنی شیخ احمد ماخوذ از کلمات صوفیه است. مباحثی که قابلیت اثبات عقل و نقلی را نداشته و از صرف ادعا خارج نمی‌شود بلکه بیشتر به افسانه‌های جاهلیت شبیه است. مانند خصوصیاتی که برای ابلیس و فرزندان او نقل کرده است.[83]حلاج، حسین بن منصور، طواسین، ص104.

    ادعای علم لدنی و غیر اکتسابی در میان صوفیان از امهات اصول آنهاست. موذن خراسانی از اقطاب فرقه ذهبیه می‌گوید: «پنجم تعلم علم لدنی است بی‌واسطه،… و این علم کسی را حاصل آید که از وجود خویش بزاید و به این زادن، از لذت خود به لذات حق رسد و حضرت خضر چون به این پنج صفت موصوف شد خلعت شیخی درو پوشانیدند.»[84]سبزواری، محمد، تحفه عباسی، ص387.

    مهدویت و هورقلیا

    یکی از مهم‌ترین اندیشه‌های اقطاب ذهبیه اعتقاد به «عالم هورقلیا و بدن هور قلیایی برای امام عصر عج» است. این عالم شهرهای مختلفی از جمله «جابلقا و جابرسا» دارد.

    صوفیان ذهبی با این نظریه به تحلیل معراج جسمانی رسول خدا صلی الله علیه و آله و حیات امام زمان علیه السلام در طول بیش از ده قرن و معاد جسمانی پرداخته‌اند. طبق این دیدگاه، امام زمان علیه السلام با بدن غیر عنصری و هور قلیایی و در شهر «جابلقا و جابرسا» از عوالم ملکوت (یا مثال) زندگی می‌کنند.[85]سبزواری، محمد، تحفه عباسی، ص۴۱۳. این نظریه به وسیله شیخ احمد احسائی[86]احسائی، احمد بن زین الدین، جوامع الکلم، رساله دمشقیه، قسمت 2، ص103؛ رشتی، سید کاظم، رساله رشتیه، قسمت 3، ص100؛ … ادامه پاورقی شاگرد قطب الدین نیریزی (قطب سی و دوم ذهبیه) بسط و رواج پیدا کرد و امروزه این دیدگاه را از اقوال منحصر به فرد شیخیه می‌دانند درحالیکه متعلق به اقطاب ذهبیه بوده است و حتی بسیاری از اسامی و القابی که شیخ احمد برای ساکنین این شهر و بخش‌های آن به کار می‌برد هم ابتدا در آثار مشایخ ذهبیه آمده است.[87]نجم الدین کبری می‌نویسد: شهری که ملائکه و انسان‌ها با بدن مثالی در آنجا زندگی کرده و هر کس اسم و لقب خاص … ادامه پاورقی

    راز شیرازی در کتاب طباشیر درباره شهرهای عالم ملکوت یا هورقلیا می‌نویسد:

    «داخل شدن اهل معرفت در این عالم [ملکوت] به ارواح و نفوس ایشان است نه به اجسام یعنی به خلع بدن داخل می‌شوند در این عالم و می‌گویند در این عالم مداین و شهر‌های بسیار است که احصاء نمی‌شوند، بعضی از آن‌ها مسمی است به مداین نور که داخل نمی‌شود در آن‌ها مگر هر مصطفی و برگزیده از انبیاء و اوصیاء و اولیای ایشان.»[88]راز شیرازی، ابوالقاسم، طباشیر الحکمه، ص۲۱۳.

    کسانی که بتوانند به خلع روح رسیده و پا در عالم مثال گذارند، می‌توانند امام عصر عج را ملاقات کنند. راز شیرازی می‌گوید: «اینکه از بزرگان می‌شنویم که تشرف خدمت حضرت ولی عصر بسیار دشوار است سرّش این است که تا شخص پس از تهذیب کامل به طریقی که در سلوک مقرر است به مقام فناء و تبدیل وجود تحقق نیابد او را به سرا پرده جلال حضور آن حضرت راه نیست.»[89]«اینکه از بزرگان می‌شنویم که تشرف خدمت حضرت ولی عصر بسیار دشوار است سرّش این است که تا شخص پس از تهذیب کامل به … ادامه پاورقی

    شیخ احمد احسایی با کوتاه کردن پای امام زمان از این عالم، و ادعای زیست آن حضرت در عالم هورقلیا، برای لزوم وجود رکن رابع در این عالم به عنوان مصداق حجت الهی، زمینه سازی کرده و سخن از حلول روح امام در کالبد انسان کامل می‌کند:

    «امام غائب هم دارای دو جنبه است جنبه حقیقت و جنبه صورت و حجاب، جنبه حقیقت او که روح او است همیشه ثابت است و در جسم هورقلیایی زندگی می‌کند اما صورت و حجاب او که همان جسم عنصری باشد همواره در حال تغییر است از این رو هرکس که به مقام شیعی کامل برسد می‌تواند قابلیت آن را داشته باشد که جسمش محل حلول حقیقت و روح امام غائب باشد و یا به کلامی دیگر می‌تواند شیعی کامل جنبه حجاب و صورت امام غائب به خود بگیرد.»[90]افراسیابی، بهرام، تاریخ جامع بهائیت، ص38؛ احسائی، احمد بن زین الدین، شرح زیارت جامعه، ص263.

    غلو و زیاده گویی

    مکتب تصوف از همان بدو پیدایش پیوند وثیقی با اندیشه‌های غلات بر قرار کرده بود. اما در میان فرق متعدد صوفیان، اندیشه‌های غالیانه در میان ذهبی مسلکان بیش از دیگر فرق قابل مشاهده است. ابوالقاسم راز شیرازی امیرالمومنین علیه السلام را رازق و خالق عالم دانسته و شان نزول سوره توحید را در توصیف مقام ایشان می‌داند:

    موجد اشیاءتمام رازق احیاء مدام****محیی جان درقیام کیست به غیر از علی

    مبدأ حشر و نشور مایه جنات و حور****باعث من فی القبور کیست به غیر از علی

    مبدأ و میعاد خلق باعث ایجاد خلق****منشاءارشاد خلق کیست به غیر از علی

    قل هو در شأن او هاهو میدان او****رازثنا خوان او کیست به غیر از علی[91]راز شیرازی، ابوالقاسم، کوثر نامه، ص96.

    همو در قسمت دیگر از دیوان خود، صفات مختص به باری تعالی را به امیرالمومنین علیه السلام نسبت می‌دهد و اینگونه به غلو بلکه کفری بیّن دامن می‌زند:

    جاعل الیل و النهار بود****خالق الارض و السماست علی

    باری الخلق و باسط الرزق است****فالق الحب و النواست علی

    غافرالذنب و قابل التوب است****دافع الکرب و البلاست علی

    عالم الشر و الخفیات است ****گاه ظاهر، گهی خفاست علی

    می دهد جان و می‌ستاند جان****جان ستان جان علی عمرانی است[92]راز شیرازی، ابوالقاسم، کوثر نامه، ص570.

    اعجوبه، از مشایخ فرقه ذهبیه درباره امیرالمومنین علیه السلام چنین می‌گوید:

    او خدا دارد، او خدا بین است****لیکن اما خدای ماست علی

    وحده لاشریک له اینست****بشناسش که ماجراست علی

    هو هوَ لا اله الا هو****غیر این را کجا رضات علی

    رو ملامت مکن نصیری را****که چرا گفته‌ای خداست علی[93]راز شیرازی، ابوالقاسم، کوثر نامه، مقدمه دیوان اعجوبه، ص 566.

    علل اربعه آفرینش

    یکی از اندیشه‌های غالیانه در کلمات شیخ احمد احسایی، به بحث علل اربعه آفرینش باز می‌گردد که ائمه اطهار علیهم السلام را علت فاعلی، مادی، صوری و غائی جهان آفرینش می‌داند. وی ذیل این فقره زیارت جامعه «عبارت السلام علی دعاه الی الله» می‌گوید:

    «الثانی معرفه المدعو الیه و هو الله سبحانه و هذا اول ما یراد من المدعو لان هذه المعرفه یتوقف کلی شیء علیها ثم لما کانوا فی المقام الذی وضعهم الله سبحانه فیه انهم العله الفاعلیه (وهم علل الأرض للمخلوقات، فالعله الفاعلیه بهم) و المادیه (و العله المادیه منهم‌ای من شعائهم و ظلهم) و الصوریه (و العله الصوریه بهم علی حسب قوابل الاشیاء من خیر و شر) و الغائیه (و العه غاییه هم لان الأشیاء خلقت لاجلهم) لجمیع الخلائق کما اشرنا الیه کانوا لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون.»[94]احسائی، احمد بن زین الدین، شرح زیارت جامعه، ج1، ص323.

    مظهریت اسماء و صفات

    دیگر اندیشه غالیانه شیخ احمد این است که او اهل بیت علیهم السلام را اسماء الله و صفات لفظیه خداوند می‌داند (درحالیکه اهل بیت اسماء و صفات کونیه هستند نه لفظیه و مسمای اسماء، خداوند متعال است) شیخ می‌گوید: «ان المعبود عزوجل لا یقع علیه اسم و لا صفه و لا تعینه الاشاره و انما یقع الاسم و الصفه و الاشاره علی المصنوع.[95]احسائی، احمد بن زین الدین، شرح زیارت جامعه، ج1، ص403. فاما الاسماء الخالق عزوجل فاعظمها ذواتهم و اسمائهم»[96]احسائی، احمد بن زین الدین، شرح زیارت جامعه، ج4، ص78.

    به عقیده شیخ احمد، تمامی اسماء خدا مانند کریم، رحیم، ممیت، محی رازق و خالق و… محمد و آل محمد علیهم السلام هستند لذا منادی در ندا و دعای جوشن کبیر به این اسماء را غیر خدا معرفی می‌کند.[97]تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص48.

    در نتیجه مخاطب و مقصود انسان در عبادات و اذکار و ادعیه و طاعت و عبودیت، فقط و فقط ائمه اطهار می‌باشند و نه خداوند متعال، چنانچه شیخ به این مهم تصریح کرده و در صفحه 123 می‌گوید:

    «لأنّ التّسبیحَ و التّقدیس و التّحمید و التکبیر و التّهلیل و الخضوع و الخشوع و الرّکوع و السجود و جمیع الطّاعات و انواع العبادات و کذلک العبودیه کلّ ذلک اسماء معانیها تلک الذّوات القدسیه و الحقائق الالهیه»[98]احسائی، احمد بن زین الدین، شرح زیارت جامعه کبیره، ج1، ص400.

    در فرقه صوفیه هم می‌گویند انسان کامل مظهر اسم جامع االله است و اسم االله جامع دیگر اسماء از قبیل عالم، علیم، قادر و قاهر و محیی و ممیت و رازق و غیره است و انسان کامل می‌تواند با این اسماء، هر تصرفی که می‌خواهد در عالم انجام دهد.صدر الدین قونوی می‌نویسد: «انسان کامل خودش مراد خداوند میب اشد نه غیرش، به خاطر اینکه او نشان دهنده تام خداوند است و خداوند از حیث ذات و تمام اسماء و صفات و اَحکام و اعتباراتش در انسان کامل ظاهر شده است دقیقا به همان طور که خودش به خودش و در خودش، علم به ذات و اسماء و صفات و احکام و اعتباراتش دارد.»[99]قونوی، صدرالدین، النصوص، ص42.

    غلو درباره مشایخ

    یکی دیگر از سرفصل‌های غلو در مکتب تصوف، غلو در حق مقامات بزرگان و علوم آنهاست. سلطان ولد فرزند مولوی هنگامی که با سیل انتقادات علمای شرع در همسان دانستن مثنوی مولوی با قرآن کریم مواجه شد، دیوان پدرش را تفسیر قرآن دانست اما پدرش به شدت او را مذمت کرده و گفت مثنوی، در همان مرتبه قرآن کریم است.[100]افلاکی، احمد، مناقب العارفین، ج‏1، ص223.

    شیخی مسلکان نیز در کتب خود، شیخ احمد را برترین انسان عالم دانسته و علوم وی را در زمره برترین علوم معرفی می‌کنند. سید کاظم رشتی می‌گوید:

    «در علم کلام و حکمت عملیه و نظریه و اقسام آن اصولاً و فروعاً نه از گذشتگان کسی بر او سبقت یافته و نه از آیندگان احدی بر آن مقام تواند رسید»[101]رشتی، سید کاظم، دلیل المتحیرین، ص19.

    منابع و مآخذ

    1. ابراهیمی، ابوالقاسم، فهرست کتب مشایخ عظام، آستان قدس رضوی، بی‌تا
    2. ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، دار الصادر، بیروت، ‏ چاپ اول‏، بی‌تا
    3. احسائی، احمد بن زین الدین، تراث الشیخ الاوحد، بیروت، بی‌تا
    4. احسائی، احمد بن زین الدین، جوامع الکلم، الغدیر، بصره، 1430ق
    5. احسائی، احمد بن زین الدین، شرح زیارت جامعه کبیره، دارالمفید، بیروت، 1430ق
    6. استخری، احسان الله، اصول تصوف، نشر کانون معرفت تهران، بی‌تا
    7. افراسیابی، بهرام، تاریخ جامع بهائیت، مهرفام، چاپ پانزدهم
    8. افلاکی، احمد، مناقب العارفین، بی‌نا، چاپ اول‏، بی‌تا
    9. افندی، عبدالله، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، کتابخانه عمومی حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی، قم، 1415ق
    10. تابنده، علی، خورشید تابنده، حقیقت، بی‌تا
    11. تنکابنی، محمد، قصص العلماء، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1386ش
    12. جامی، عبد الرحمن، نفحات الانس، تصحیح محمود عابدی، انتشارات اطلاعات
    13. حلاج، حسین بن منصور، دیوان الحلاج، محمد باسل عیون السود، دار الکتب العلمیه، بیروت، ‏ 2002م‏
    14. خاوری، اسد الله، ذهبیه تصوف علمی، آثار ادبی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1395ش
    15. خوانساری اصفهانی، محمد باقر، روضات الجنات، اسلامیه، تهران، 1361ش
    16. دائره المعارف بزرگ اسلامی، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر موسوی بجنوردی، بی‌تا
    17. راز شیرازی، ابو القاسم، تصحیح و شرح کتاب قوائم الانوار و طوالع الاسرار، پایان نامه خیر الله محمودی، دانشگاه شیراز، 1379ش
    18. راز شیرازی، ابو القاسم، کوثر نامه به ضمیمه قصائد اعجوبه، کتاب فروشی احمدی شیراز، چاپ اول، 1372ش
    19. راز شیرازی، ابو القاسم، مناهج انوار المعرفه، چاپ دوم، خانقاه احمدی، شیراز، 1363ش
    20. رائین، اسماعیل، حقوق بگیران انگلیس در ایران، نشر جاویدان، 1395ش
    21. رائین، اسماعیل، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول و دوم، ۱۳۵۷ش
    22. رشتی، سید کاظم، شرح آیه الکرسی، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا
    23. زرین‌کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، امیر کبیر، چاپ سیزدهم، بی‌تا
    24. سبزواری، محمد علی، تحفه عباسی، نشر انس، بی‌تا
    25. شوشتری، نور الله، مجالس المومنین، انتشارات اسلامیه، چاپ چهارم، بی‌تا
    26. عطار نیشابوری، فرید الدین، تذکره الأولیاء، نیکلسون، مطبعه لیدن، / 1905م‏
    27. غزالی، محمد، کیمیای سعادت، احمد آرام، کتابخانه و چاپخانه مرکزی، 1جلد
    28. قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم، کشف المحجوب، طهوری، چاپ چهارم، تهران، 1375ش
    29. قونوی، صدر الدین، رساله النصوص، با تعلیقات هاشم اشکوری باهتمام سید جلال الدین آشتیانی، مرکز نشر دانشگاهی، بی‌تا
    30. کیانی، منصور، پشت پرده خانقاه ذهبیه، نشر راه نیکان، چاپ اول، 1391 ش
    31. گنابادی‏، سلطان محمد، تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، 4 جلد، نشر مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، بیروت‏، چاپ دوم‏، 1408ق
    32. گنابادی، سلطان محمد، سعادت نامه، نشر حقیقت، تهران، 1379ش
    33. گنابادی، سلطان محمد، ولایت نامه، نشر حقیقت، تهران، چاپ چهارم، 1384ش
    34. گنابادی، ملاعلی، صالحیه، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۴۶ش
    35. مدرسی چهاردهی، نورالدین، سلسله‌های صوفیه ایران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم 1393ش
    36. مدرسی چهاردهی، نورالدین، شیخی‌گری و بابی‌گری، فروغی، بی‌جا، 1351ش
    37. معصوم علیشاه، محمد معصوم، طرائق الحقائق، تهران، بی‌نا، ۱۳۱۹ق
    38. معلم حبیب آبادی، محمد علی، مکارم الاثار در احوال رجال و علما در دوره قاجار، اصفهان، نفائس مخطوطات، 1337ش
    39. نجم الدین کبری، احمد بن عمر، احمد بن عمر، الاصول العشره، چاپ شده در فوائح الجمال و فواتح الجلال، تحقیق یوسف زیدان، مصر، دار السعاد الصباح، چاپ دوم
    40. نجم الدین کبری، احمد بن عمر، احمد بن عمر، فوائح الجمال، یوسف زیدان دار السعاد الصباح‏، مصر، 1426ق
    41. نعمت الله ولی، نور الدین، دیوان شاه نعمت الله ولی‏، تصحیح عباس خیاط زاده‏، یک جلد، انتشارات خانقاه نعمت اللهی‏ کرمان‏، چاپ اول‏، 1380ش
    42. واحدی، سید تقی، در کوی صوفیان، نشر نخل دانش، تهران، چاپ هفتم، 1392ش
    43. هانری کُربن، نظره فیلسوف فی سیره الشیخ الإحسائی و السید الرشتی، مؤسسه فکر الأوحد للتحقیق و الطباعه و النشر، دمشق، 2004م

    پاورقی ها

    پاورقی ها
    1 هانری کربن، نظره فیلسوف فی سیره الشیخ الإحسائی و السید الرشتی، ص9.
    2 سید عبدالمنعم شریف جزائری از مشاهیر آن دیار به شیخ گفت هرگاه مائل به گوشه گیری و دوری از مردم بودی در این نزدیکی‌ها دهی به نام صغاده می‌باشد که برای آسودگی خاطر مناسب‌تر از آن جایگاهی نیست از رفت و آمد دور است. [مدرسی چهاردهی، نورالدین، شیخی گری ص 17.]
    3 حبیب آبادی، محمد، مکارم الآثار، ج3، ص1136.
    4 معصوم علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، ج3، ص151.
    5 ابراهیمی، ابوالقاسم، فهرست کتب مشایخ عظام، ص۱۴۶-۱۴۵. «عن الشیخ الاوحد الامجد الشیخ احمد الاحسائی اعلی الله مقامه و رفع فی الخلد اعلامه انه لقی فی البصره رجلا من اهل الکمال و کان حاکما فی البصره فالتمس الشیخ (ره‌) منه التدریس فی الحکمه فامتنع من ذلک و اعتذر باشتغاله بامر الحکومه فالتمس الشیخ (ره‌) منه بعد ذلک ان یمنحه بکلمات کلیات من الحکمه تکون وصله الی المطالب الحکمیه علی سبیل الاجمال فقال لاتنظر الی الحرکات انظر الی المحرکات لاتنظر الی الاسباب انظر الی المسببات ان الحیوانات تسیر الی الله فی سلسله الطول و الجمادات تسیر الی الله فی سلسله العرض و تری الجبال تحسبها جامده و هی تمر مر السحاب انتهی. قال الشیخ الاوحد رحمه الله فانحل بسماع تلک الکلمات من ذلک الرجل الکامل اکثر المشاکل التی کانت فی بالی فی المطالب الحکمیه و انفتح لی ابواب من العلوم فسألته ان یرشدنی الی طریق السلوک الی الله فقلت کیف الوصول الی الحق فقال الق الدنیا فخرجت من مجلسه و لم‌یبق فی قلبی شئ من محبه الدنیا انتهی، حرره اسماعیل بن محمد عفی عنهما.».
    6 مجدالاشراف شیرازی، جلال الدین، تحفه الوجود، ص.17
    7 اسدالله خاوری که از مولفین برجسته ذهبیه می‌باشد چنین می‌گوید: ذهبیه معتدند که چون تمامی موجودات عالم از ذره تا بدره باید از طریق انسان کامل که باب الله اعظم است به مدارج کمال رسند، انسان‌ها هم چاره‌ای از این راه ندارند و باید از کسانی پیروی کنند که از خودی رسته و پرده ی ما و منی دریده و قابل درک و تعلیم ولی زمان گردیده‌اند و اینان مانند ذرات موجودات از نور آفتابی که پشت ابر پنهان است کسب فیض کرده، تربیت می‌یابند و از شمس وجود ولی عصر عج استناره و استفاده نموده، به فیض رابطه معنوی و رابطه قلبی با امام سرافراز شده‌اند و مانند قمر که خود به ذات خود کدر و تاریک است، اما نور آفتاب را منعکس می‌سازد، آیننه ی قلب را صفا و مس وجود را با اکسیر ولایت کلیه، طلای ناب ساخته و جهان را از نور مکتسب خویش روشن می‌سازند. [خاوری، اسد الله، ذهبیه، تصوف علمی، آثار ادبی ص 159-160؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، القسم‏الاول، ص131.]
    8 حبیب آبادی، محمد، مکارم الآثار، ج2، ص26.
    9 مدرسی چهاردهی، نورالدین، سلسله‌های صوفیه ایران، ص229.
    10 (البته طریقت‌هایی مانند خاکساریه و قلندریه نیز وجود داشتند که از تصوف تنها پرسه زنی و تکدی گری و شارب گذاشتن را به ارث برده بودند و عالمانی مانند شیخ احمد هرگز به جانب آن‌ها میل پیدا نمی‌کردند.
    11 از جمله آن‌ها می‌توان به محمد علی حکیم یا شیخ ابراهیم امامزاده زیدی یا قطب الدین محمد نیریزی اشاره کرد.
    12 معصوم علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، ج3، ص 217.
    13 رک: احسائی، احمد بن زین الدین، جواب به شیخ عبدالحسین بحرانی، ص11.
    14 استخری، احسان الله، ذهبیه تصوف علمی، آثار ادبی، ص310.
    15 راز شیرازی، ابوالقاسم، تذکره الاولیاء، ص80-90.
    16 مدرسی چهاردهی، نورالدین، شیخی گری، ص129.
    17 گرچه بعد از شیوع تکفیر شیخ احمد و طرد او از جامعه تشیع، شیخ احمد باید لکه ننگی بر دامان اساتید و شاگردان خویش محسوب گردد نه سبب علو درجات و بزرگر منزلتشان.
    18 مدرسی چهاردهی، نورالدین، شیخی گری، ص129.
    19 هدایت، رضا قلی، تذکره ریاض العارفین، ص348.
    20 مدرسی چهاردهی، نورالدین، شیخی گری، ص110.
    21 خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، ص95.
    22 به نقل از مقاله خورده گیران بر حکمت متعالیه، هادی مکارم: از نامه مورد اشاره چند نسخه در دست است که در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران وکتابخانه مجلس شورای اسلامی وجود دارد.از جمله علل گرایش شیخ احمد به مکتب صوفیان مطالعه کتب و مراجعه به کتابخانه ابن ابی جمهور احسائی در دوران جوانی بود که موجب علاقه به سیر و سلوک و توجه به جنبه‌های باطنی و شهودی تشیع گردید. تنکابنی می‌نویسد: شیخ احمد در زادگاه خود، بر کتابخانه ابن ابی جمهور دست یافته بود. [تنکابنی، محمد، قصص العلما، ص 35.]
    23 ابن ابی جمهور در کتاب‌های خود مانند المجلی و عوالی اللئالی بسیاری از مباحث و آموزه‌های مجعول صوفیان را نقل کرده و بر گفتار باطل آن‌ها اعتماد نموده است و به همین علت رجالیون شیعه، ابن ابی جمهور را به دلیل گرایش به تصوف تضعیف و مذمت نموده‌اند. به عنوان نمونه صاحب ریاض درباره ابن ابی جمهور می‌گوید: لکنّ التصوّف الغالی المفرط قد أبطل حقّه‏. [افندی، عبدالله، ریاض العلماء، ج6، ص14.
    24 رجالی خبیر معاصر مرحوم مامقانی نیز می‌گوید: لکنه یمیل الی الحکمه و التصوف و له تصانیف فیها مالا ارتضیه. [مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج3، ص151.]
    25 احسان الله استخری در کتاب خود می‌نویسد: وحدت وجود مانند اختلاف بین متشرعین و صوفیه سابقه زیادی دارد و یک سر آن در دست حکما و استدلالیان می‌باشد که صوفیه پای و پایه آنان را چوبین، و فای فلاسفه را سنگ استنجای شیطان می‌دانند. [استخری، احسان الله، ذهبیه تصوف علمی، آثار ادبی، ص79.]
    26 شوشتری، نور الله، مجالس المؤمنین، مجلس ششم، ص283.
    27 احسائی، احمد بن زین الدین، شرح زیاره جامعه کبیره، ج2، ص146.
    28 لغزش‌ها.
    29 احسائی، احمد بن زین الدین، جوامع الکلم، رساله 9، ص183.
    30 رازشیرازی، ابوالقاسم، طباشیر الحکمه، ص84.
    31 تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص۵۳.
    32 رازشیرازی، ابوالقاسم، مجموعه انهار جاریه، ص151.
    33 تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص55.
    34 احسائی، احمد بن زین الدین، شرح زیارت جامعه کبیره، ص289: «و للله الأسماء الحسنی‌ای ملکه و خلقه فادعوه بها فتقول یا کریم یا رحیم و یا غفورالی سائر أسماء و هی هم».
    35 احسائی، احمد بن زین الدین، شرح الزیاره، ص384: «و أسمائه الفظیّه مسمیاتها ذواتهم اذ لیس له تعالی أسماء الا أسماء افعاله و هم معانی أفعاله».
    36 رشتی، سید کاظم، شرح آیه الکرسی، ص11: «ذات غیب و ذات باطن لا إسم لها و لا رسم لا تسمی لا توصف و لا تکلیف علی معرفتها».
    37 کیانی، منصور، پشت پرده خانقاه ذهبیه، ص53.
    38 ابوسعید ابوالخیر می‌گوید: به مدفن «احمد علی» یکی از مشایخ خراسان رفتم. در آنجا در مسجدی فرود آمدم که پیرمرد قصابی نزد من آمد و پرسید: «شرط بندگی چیست و شرط مزدوری چیست؟» ما از علم ظاهر جواب سؤال وی بگفتیم. گفت: «دیگر هیچ‏چیز هست؟» خاموش می‏نگریستیم. آن پیر به هیبت در ما نگریست و گفت: «با مطلّقه صحبت مکن» یعنی که علم ظاهر را طلاق داده‏ای بدان بازمگرد. محمد بن منور، حالات و سخنان ابوسعید ابو الخیر، ص13«شیخ شطح بایزید بسطامی همواره چنین می‌گفت: هیچ‏چیز بر من دشوارتر از متابعت علم نبود.» [عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، القسم‏الاول، ص170.]
    39 غزالی، محمد، إحیاء علوم الدین، ج‏8، ص43.
    40 تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص35.
    41 احسائی، احمد بن زین الدین، شرح الفوائد، ص4.
    42 احسائی، احمد بن زین الدین، شرح القصیده، ص296 و 297.
    43 موسوی بجنوردی، محمدکاظم، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، سرویراستاری، ج6، ص662.
    44 ابراهیمی، ابوالقاسم، فهرست کتب مشایخ، ص۱۴۵.
    45 احسائی، عبدالله، شرح حال شیخ احمد بن زین الدین احسائی، ترجمه محمد طاهر کرمانی، ص۱۴-۱۵.
    46 ابراهیمی، ابوالقاسم، فهرست کتب مشایخ عظام، ج1، ص65 به بعد؛ جهت مطالعه‌ی بیشتر بنگرید به مقاله: بررسی انتقادی خواب‌های کریمخان کرمانی.
    47 قشیری، عبدالکریم، الرساله، ص697.
    48 جعفریان، رسول، مهدیان دروغین، ص361.
    49 غزالی، محمد، کیمیای سعادت، ص29.
    50 احسائی، عبدالله، شرح حال شیخ احمد بن زین الدین احسائی، ص۱۳.
    51 رشتی، سید کاظم، دلیل المتحرین، ص14.
    52 غزالی، محمد، کیمیای سعادت، ص91.
    53 احسائی، احمد بن زین الدین، شرح زیاره جامعه کبیره، ج2، ص102.
    54 تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ذیل احوالات شهید ثالث، ص65.
    55 مدرسی چهاردهی، نورالدین، شیخی گری، ص31 به نقل از کرمانی، محمد کریم، هدایه الطالبین، ص107-123.
    56 مدرسی چهاردهی، نورالدین، شیخی گری، ص15.
    57 تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص 37.
    58 تنکابنی درباره پاره‌ای از ریاضات شیخ چنین می‌نویسد: شیخ احمد مدتی مریض شده بود که قدرت بر نماز ایستادن نداشت، دیدم که ریسمانی به سقف آویخته بود و نوافل را با فریضه، ایستاده ادا می‌کرد و وقت قیام، آن ریسمان را می‌گرفت و می‌ایستاد و آن را نگه می‌داشت تا نوافل و فرائض به جای می‌آورد. [تنکابنی، محمد، قصص العلما، ص41.]
    59 عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، ص312.
    60 قشیری، عبدالکریم، ترجمه رساله قشیریه، ص700.
    61 عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، ص138.
    62 عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص323.
    63 بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص55.
    64 افراسیابی، بهرام، تاریخ جامع بهائیت، ص32.
    65 رک: احسائی، احمد بن زین الدین، رساله قطیفیه.
    66 احسائی، احمد بن زین الدین، شرح زیارت جامعه کبیره، ج3، ص215-216.
    67 راز شیرازی، ابوالقاسم، مناهج أنوار المعرفه فی شرح مصباح الشریعه، ج‏2، ص646.
    68 احسائی، احمد بن زین الدین، جوامع الکلام، بخش 2، ص100.
    69 مدرسی چهاردهی، نورالدین، سیری در تصوف، ص290، اصطلاح قطب ناطق و صامت ریشه در تعالیم اسماعیلیه دارد.
    70 احسائی، احمد بن زین الدین، شرح زیارت جامعه کبیره، ج3، ص150و ص 214 و 215.
    71 مجد الاشراف، جلال الدین، تحفه الوجود، ص9.
    72 افراسیابی، بهرام، تاریخ جامع بهائیت، ص37.
    73 رشتی، سید کاظم، رساله رشتیه، ص101.
    74 راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار و طوالع الاسرار، ص551.
    75 راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الأنوار و طوالع الأسرار، ص۶۵۲.
    76 ابراهیمی، ابوالقاسم، فهرست کتب مشایخ عظام، ص117.
    77 ابراهیمی، ابوالقاسم، فهرست کتب مشایخ عظام، ص117.
    78 ابراهیمی، ابوالقاسم، فهرست کتب مشایخ عظام، ص128.
    79 ابراهیمی، ابوالقاسم، فهرست کتب مشایخ عظام، ص125.
    80 گنابادی، ملاعلی، صالحیه، حقیقت 110، ص132.
    81 تنکابنی می‌گوید: «شیخ احمد در بسیاری از مواضع از تالیفات خود خصوصا شرح زیارت جامعه می‌گوید سمعت عن الصادق و در بعضی از مواضع می‌گوید سمعت عنه مشافهه… مرادش چیزی است که در رساله علی حده نوشته… و گفته که من در اوائل به ریاضت اشتغال داشتم پس شبی در عالم خواب دیدم که دوازده امام در یک جا جمع بودند من متوسل و متشبث به ذیل دامان حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام شدم و عرض نمودم که چیزی مرا تعلیم کنید که هر وقت مرا مشکلی روی می‌دهد بخوانم و یکی از شما را در خواب ببینم و آن مشکل را سوال کنم تا انحلال حاصل آید آن جناب این اشعار را فرمودند که بخوان… پس جهد و سعی خود را مبذول داشتم و همت گماشتم و هر زمانی که یکی از امامان را قصد می‌کردم و در عالم رویا به دیدار او مشرف می‌گشتم و حل عیوضات مسائل از ایشان می‌نمودم.» [تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص 37.]
    82 رشتی، سید کاظم، رساله شرح آیهالکرسی، ص78.
    83 حلاج، حسین بن منصور، طواسین، ص104.
    84 سبزواری، محمد، تحفه عباسی، ص387.
    85 سبزواری، محمد، تحفه عباسی، ص۴۱۳.
    86 احسائی، احمد بن زین الدین، جوامع الکلم، رساله دمشقیه، قسمت 2، ص103؛ رشتی، سید کاظم، رساله رشتیه، قسمت 3، ص100؛ احسائی، احمد بن زین الدین، رساله به ملا محمد حسین، رساله 9، ص1؛ احسائی، احمد بن زین الدین، «شرح عرشیه»، ج2، ص62؛ راز شیرازی، ابوالقاسم، تذکره الاولیا، ص80-90.
    87 نجم الدین کبری می‌نویسد: شهری که ملائکه و انسان‌ها با بدن مثالی در آنجا زندگی کرده و هر کس اسم و لقب خاص روحانی خود را دارد. هرگاه سالک سائر مقبول درگاه و کردار او پسندیده بارگاه حق متعال باشد او را در ورای این عالم بنامی می‌نامند و به کنیه ویژه‌ای می‌خوانند و به همین مناسبت نام غیبی من قنطرون بود و کنیه ام ابوالجناب… و همچنان که ولی خدا از مراتب اسم اعظم و آثار آن و اسم و کنیه غیبی خود برخوردار می‌شود به نام‌های روحانی جنیان و فرشتگان نیز با اطلاع می‌گردد. [رک: نجم الدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال و فواتح الجلال، ص۲۳۲ و ۲۴۴.]
    88 راز شیرازی، ابوالقاسم، طباشیر الحکمه، ص۲۱۳.
    89 «اینکه از بزرگان می‌شنویم که تشرف خدمت حضرت ولی عصر بسیار دشوار است سرّش این است که تا شخص پس از تهذیب کامل به طریقی که در سلوک مقرر است به مقام فناء و تبدیل وجود تحقق نیابد او را به سرا پرده جلال حضور آن حضرت راه نیست.چنانچه حضرت شارح در یک مدیحه فرموده‏اند: دل بسی جان داد اندر راه او****یافت آخر صحبت صاحب زمان و اینکه این صعوبت تشرّف، خاصّ آن حضرت است دون دیگر از معصومین علیهم السّلام نیز رمزش همینست که درک حضور حضرت رسول اکرم و ائمّه علیهم السّلام درک اجسام بشری ایشان بود و چنین تشرّفی متلازم با «تبدیل» وجود نیست چنانچه اشقیا و معاندین نیز درک چنین حضوری می‏نمودند امّا درک محضر آن حضرت با مقدّمه‏ای که ذکر شد جز با «تبدیل» وجود میسّر نیست اما اینکه در تواریخ و سیر می‏خوانیم و یا از معتمدین – می‏شنویم که بسیار کسان حضور آن حضرت را دریافته‏اند باید دانست که اغلب از مشرّفین که در تذکره‏ها از آن‌ها و کیفیت تشرّفشان یاد شده این ملاقات‏ها با اعوان و ملازمان آن حضرت صورت گرفته است که اصطلاحا به ایشان «رجال الغیب» گویند و آنان پنداشته‏اند که آن حضرت بوده است و درصورتی‏که آن حضرت خود را باسم و رسم معرّفی فرموده باشد باید توجّه داشت که این آن حضرت است که تفقّد فرموده و به فریادرسی آن‏کس آمده است نه اینکه آن‏کس شایستگی دیدار یافته باشد و هم باید دانست که آنچه در این زمینه یاد شد از اسرار خاصّ سلسله الذّهب است که این قلم افشاگر آن را افشا ساخته است و چون چرخش آن نه بدست ناتوان این ناچیز است باید گفت: چو خود کردند راز خویشتن فاش****عراقی را چرا بدنام کردند»[راز شیرازی، ابوالقاسم، انوارالمعرفه فی شرح مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، ج۱، ص۷۰.]
    90 افراسیابی، بهرام، تاریخ جامع بهائیت، ص38؛ احسائی، احمد بن زین الدین، شرح زیارت جامعه، ص263.
    91 راز شیرازی، ابوالقاسم، کوثر نامه، ص96.
    92 راز شیرازی، ابوالقاسم، کوثر نامه، ص570.
    93 راز شیرازی، ابوالقاسم، کوثر نامه، مقدمه دیوان اعجوبه، ص 566.
    94 احسائی، احمد بن زین الدین، شرح زیارت جامعه، ج1، ص323.
    95 احسائی، احمد بن زین الدین، شرح زیارت جامعه، ج1، ص403.
    96 احسائی، احمد بن زین الدین، شرح زیارت جامعه، ج4، ص78.
    97 تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص48.
    98 احسائی، احمد بن زین الدین، شرح زیارت جامعه کبیره، ج1، ص400.
    99 قونوی، صدرالدین، النصوص، ص42.
    100 افلاکی، احمد، مناقب العارفین، ج‏1، ص223.
    101 رشتی، سید کاظم، دلیل المتحیرین، ص19.
    خروج از نسخه موبایل