پرش به محتوا
خانه » فرق صوفیه » فرقه خاکساریه

فرقه خاکساریه

    خاکساران، از فرقه‌های تاثیرگذار و مشهور صوفیه در ایران است. صوفیانی با کشکول و تبرزین و کلاه نمدی که عموم مردم، دراویش را با چهره و سلوک آن‌ها تصور می‌کنند. آن‌ها به تکدی‌گری ( گدایی)، پرسه‌زنی و عدم تقید به شریعت، شهره هستند.

    تاریخچه

    «دوده[1]اصطلاح «دوده» یا «دودمان»، مقتبس از فرقه «اهل حق» است که در این فرقه، به معنی «خاندان» آمده اما مقصود، … ادامه پاورقیخاکسار[2]آنچه که امروزه به اسم «فرقه خاکسار» با این اسم و ویژگی‌ها دیده می‌شود، بیش از 200 سال پیشینه‌ای ندارد و نام و … ادامه پاورقی» میراث‌دار چند جریان باطنی-صوفیانه کهن مثل قلندریه[3]«قلندران» به فرقه‌های مختلفی تقسیم شده‌اند که «خاکساران» بیشتر تحت تاثیر فرقه‌های «قلندریه حیدریه و … ادامه پاورقی،  نقطویه[4]مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ج1، ص450.، رندان، خراباتیان، اهل فتوت و عیاران هستند که رگه‌هایی از افکار ایرانیان باستان، زرتشت و مانویت نیز در سنت‌های آن‌ها دیده می‌شود.[5]مدرسی چهاردهی می‌گوید: «پس از سرکوب نقطویان در قزوین به سال 1002 به دست شاه عباس، نقطویه، به صورت خاکسار در … ادامه پاورقی

    در حوالی سال‌های ۱۱۵۷-۱۱۶۰ق و در عصر قاجار، « غلام علیشاه» هندی از فرقه « قلندریه جلالیه»[6]«جلالیه» یکی از فرقه‌های «قلندران» و «سهروردیان» است که رهبر آن‌ها «جلال الدین بخاری اچه‌ای» (سرخ پوش) در … ادامه پاورقی و از نوادگان «بابا داود خاکی» (د ۹۹۴ق/ ۱۵۸۶م)، از هندوستان به ایران آمد و این فرقه را با « قلندران حیدری»[7]درباره اینکه حیدر اشاره به چه کسی است؟ در ادامه مقاله توضیح داده خواهد شد. ایران تلفیق کرده و «خاکساریه» کنونی یا «دراویش جلالی» را به وجود آورد.[8]زرین‌کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ۳۷۵-۳۷۶؛ ادهمی (محو علیشاه)، تورج، از خاک تا خاکسار، ۵۳۹، ۵۹۱- ۵۹۶.[9]در واقع «غلام علیشاه»، گروهی از «حیدریان» ایران را با «جلالیه هند» مرتبط ساخت. بر همین اساس، «مدرسی عالم» از … ادامه پاورقی

    این فرقه نوعی سلوک درویشی عامه‌پسند و بازاری، همراه با ترکیبی از آداب و رسوم رنگارنگ است. بدنه پیروان این فرقه – که خود را درویش[10]مدرسی عالم، عبدالکریم، هزار درویش، ص83. می‌نامند، معمولا اشخاص کم‌سواد و از طبقات پایین جامعه بودند.[11]الهامی، داود، فرقه‌های ذهبیه، اویسیه و خاکساریه، ص78. چنانکه «مدرسی چهاردهی» می‌گوید: «پیروان خاکسار – اعم از مرید و مراد – افراد عامی بوده و فقط به مراسم و آداب آن دلبسته‌اند.»[12]مدرسی چهاردهی، نورالدین، اسرار فرق خاکسار و اهل حق، ص209. علاوه بر اینکه نه تنها عامه پیروان آن‌ها از علوم ظاهری و دانش‌ها مرسوم بی‌بهره‌اند، رهبران و مشایخ آن‌ها نیز غالبا چنین می‌باشند.[13]البته در تاریخ نقل است که برخی اهل علم، به سلوک «دراویش خاکسار» درآمده‌اند. چنانچه مدرسی چهاردهی می‌گوید «در … ادامه پاورقی

    پیروان خاکساریه چندان مقید به هنجارهای شرعی و عرفی نبوده و بیش از هر طایفه‌ای، به شعر و شاعری و سخنوری و قصه‌گویی و قصه‌سازی پرداخته‌اند.[14]بهبهانی کرمانشاهی، احمد بن محمدعلی، مرآت الاحوال جهان نما، ج1، ص627.

    انشعاب‌ها

    «مدرسی چهاردهی» حدود نیم قرن پیش درباره انشعاب‌های خاکسار به 5 انشعاب اشاره کرده و می‌گوید: «اکنون در ایران فقط خاکسار جلالی (ابوترابی غلام علیشاهی) تشکیلات دارند و دیگر فرق در اقلیت بوده و از هر سلسله، تنی چند باقی مانده‌اند.»[15]مدرسی چهاردهی، نورالدین، خاکسار و اهل حق، ص1.

    این پنج انشعاب عبارتند از:

    1- « خاکسار جلالی ابوترابی»[16]آنان با ذکر واژه ابوتراب، ظاهراً سعی دارند نوعی ارتباط بین نام سلسله خود و کنیه حضرت علی ایجاد کنند. یا « غلام علیشاهی» (عمده مطالب این مقاله درباره همین انشعاب اصلی از خاکسار است)

    2- عجم[17]آنان پس از طی مراحل سلوک، به خاکساریه می‌پیوستند و گروه‌های دیگر خاکسار، آنان را پست‌تر از خود و نوعی … ادامه پاورقی

    3- معصوم علیشاهی

    4- نورائی

    5- عالمیه (این انشعاب پیروان زیادی ندارد و در دوران معاصر پدید آمده است.)[18]مدرسی چهاردهی در یکی از مقالات خود به این انشعاب اشاره کرده و می‌گوید: «یک سلسله که از دوده «خاکسار جلالی غلام … ادامه پاورقی

    برخی دیگر شاخه « ملامتی» را نیز بدان افزوده‌اند که شاید پیروان اندکی هم داشته باشند.[19]اخیرا انشعاب دیگری به نام «خاکسار ملامتیه» نیز به وجود آمده که شخصی به نام «میرمظهر علیشاه» مدعی رهبری این … ادامه پاورقی با این حال همانطور که مدرسی چهاردهی اشاره دارد، رشته اصلی خاکساران، در گذشته و امروز، همان «خاکساران جلالی» بودند و دوده «معصوم علیشاهی» نیز در زمان قاجار، از دوده «جلالی» جدا شده بود.[20]حقیقت، عبدالرفیع، مکتب‌های عرفانی در دوره اسلامی، ص368.

    اما خود «خاکساران جلالی» به چند شاخه تقسیم شده‌اند:

    1- غلام علیشاهی کوثر علیشاهی (جابری)

    2- غلام علیشاهی افضلی

    3- غلام علیشاهی مطهری (بحر علیشاه)

    4- معصوم علیشاهی (درویش ذاکر اصفهانی – معصوم علیشاه)

    وجه تسمیه

    اصطلاح «خاکسار»، واژه‌ای نوپدید است و «زین العابدین شیروانی» (۱۱۹۴ -۱۲۵۳ق) در «ریاض السیاحه» از نخستین کسانی است که به اسم «خاکسار» اشاره دارد.[21]او در ضمن سفر خود به شبه قاره هند و پاکستان کنونی، به وجود طائفه‌ای موسوم به «خاکساران» اشاره می‌کند که البته … ادامه پاورقی

    در وجه تسمیه این فرقه به «خاکسار» چند قول مطرح است:

    1. خاکستر و خاک مالیدن: «خاکساران»، ریشه به طائفه‌ای هندو می‌رسانند که مرتاضان آن‌ها بدون لباس در خاک می‌نشینند و خاک نرم سوده یا خاکستر بر بدن می‌ریزند.[22]معصوم علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقایق، ج3، ص533.[23]اردستانی، جمال الدین محمد، مرآت الأفراد، ص341: «خاک‌نشین: درویش خاکسار که بر روی خاک منزل می‌کنند. نشیننده بر … ادامه پاورقی «قلندران جلالی» نیز در هندوستان رسم داشتند که خاکستر بر چهره خود می‌مالیدند.[24]افشاری، مهران، فتوت نامه‌ها و رسائل خاکساری، ص103؛ افشاری، مهران، فتوت، قلندری و ادبیات عامیانه ایران، ص158.
    2. فقر و خاکساری: اعتراف به فقر و ذلت و خاکساری به عنوان وصفی برای تحقیر نفس است. صوفیان خاکسار جهت توضیح اصطلاح «خاکنامه» در آیین‌های تشرف خود، اشاره می‌کنند که در آن، دعوت به خاک شدن می‌شود.[25]گراملیش، ریشارد، طریقت‌های شیعی ایران، ص119.
    3. سفر بر خاک: شیوه سلوک «خاکساری» مستلزم سیر آفاقی و سیاحت کردن و سفر بر روی خاک است. آن‌ها درویشانی بوده‌اند که سیر و سفر خاکی را بر سکون و زندگی در زوایا و رباط‌ها ترجیح داده و سیر در آفاق را همیشه مدّنظر داشته‌اند.
    4. عنصر باطنی خاک: در رسایل خاکساران و اهل حق،[26]از نگاه اهل حق و یارسان‌ها، عنصر خاک متعلق به حضرت پیر بنیامین است، و سلمان هم اولین سرسلسله ی خاکسار هم جلوه … ادامه پاورقی «خاک» را عنصر مخصوص « پیر بنیامین» (از رهبران غلات) دانسته‌اند، لذا از میان عناصر مختلف، برای «خاک»، ارجحیت و قداست خاصی قائل هستند. (مثل پوشانندگی و رویانندگی).[27]ذکاوتی قراگوزلو، علیرضا، جنبش نقطویه، ص116.
    5. کشاورزی: شغل اصلی دراویش خاکسار، پرداختن به خاک، یعنی فلاحت (کشاورزی) و زراعت و باغداری بود.
    6. خلقت از خاک: برخی نیز گفته‌اند لقب «خاکسار»، به جهت باور آن‌ها در پیدایش آدم از «خاک» است.[28]افشاری، مهران، آیین قلندری، ص278.

    رهبران و مشایخ

    چهره‌های مورد احترام و شاخص در «خاکساریه» چنین است:

    جلال الدین حیدر

    خاکساریه مانند حیدریه سرسلسله خود را شخصی به نام سید جلال الدین حیدر معرفی کرده‌اند[29]مدرسی عالم، عبدالکریم، گنجینه اولیاء یا آئینه عرفا، ج۱، ص۱۱۱ـ۱۱۲؛ زرین‌کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف … ادامه پاورقی و رساله‌ای نیز به او نسبت داده‌اند که در آن، اعتقادات و آداب خاکساریه شرح داده شده است.[30]افشاری، مهران، فتوّت نامه‌ها و رسائل خاکساریّه، سی رساله، ج۱، ص۱۷۱ـ۱۸۶. هرچند در مورد هویت وی نیز ابهاماتی وجود دارد.

    آنان بر خلاف «حیدریه عهد صفوی» که مقصودشان از «سید جلال الدین حیدر» همان « قطب الدین حیدر تونی» – پیر حیدری‌ها و مدفون در تبریز – بود[31]افشاری، مهران، آیین قلندری: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، خاکساری، فرقه عجم و سخنوری، ج۱، ص۱۸۳.، به درستی نمی‌دانند که «سید جلال الدین حیدر» کیست و برخی از رساله‌های آنان نشان می‌دهد که او را همان « سید جلال بخاری» (متوفی ۶۹۰ق)، از صوفیان سهروردی هند و پیشوای طریقه جلالیه هند، می‌دانند.[32]افشاری، مهران، آیین قلندری: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، خاکساری، فرقه عجم و سخنوری، ، ج۱، ص۲۹۲ـ۲۹۳.

    لذا مقصود آنان از «جلال الدین حیدر»، همان «جلال الدین بخاری سرخ پوش» (ت595ق) است.[33]آریا، غلامعلی، طریقه‌ چشتیه‌ در هند و پاکستان‌ ص‌۴۳. وی از صوفیان اهل سنت قرن‌ هفتم‌ و از مشهورترین‌ خلفای‌ « بهاء الدین‌ زکریا» و بنیانگذار سلسله‌ جلالیه‌ (طائفه‌ای از قلندران) بوده است[34]بخاری، باقر بن عثمان،‌ جواهر الاولیاء، ص‌۹؛ لاهوری، غلام‌ سرور، خزینه الاصفیاء، ص‌۱۲۷. که امروزه از اقطاب بزرگ بلکه از پایه‌گذاران فرقه خاکسار به شمار می‌آید.[35]فرشته، محمدقاسم‌بن‌ غلامعلی،‌ تاریخ‌ فرشته (یا گلشن‌ ابراهیمی)، ج‌۲، ص‌۴۱۲_۴۱۳؛ زیدی، شمیم‌ محمود، … ادامه پاورقی

    بهار علیشاه

    «علی یزدی» (م1355ق) مشهور به « بهار علیشاه یزدی»[36]صوفیان خاکسار شایعه کرده‌اند بهار علیشاه یزدی (قطب سلسله خاکسار) داماد فقیه بزرگ، «سید محمدکاظم یزدی» صاحب … ادامه پاورقی 26 سال قطب بلامنزاع خاکساران بود و 42 تن را اجازه ارشاد داد.[37]برخی از مشایخ مجاز بهار علیشاه عبارتند از: «میرصفای ترک، گوهر علیشاه، میر رحمت علیشاه، ناطق علیشاه، قدرت … ادامه پاورقی از این میان، چهار شیخ و شاگرد برجسته داشت که از بین آن‌ها « مطهر علیشاه» به عنوان خلیفه و جانشین، مقبولیت بیشتری پیدا کرد.[38]مدرسی چهاردهی، نور الدین، خاکسار و اهل حق، ص9.

    مستور علیشاه کرمانی

    از مشایخ «بهار علیشاه» بود که پس از مرگ وی، با «مطهر علیشاه» تجدید بیعت کرد و 5 نفر نیز شاهد این تجدید بیعت بودند.[39]متن مکتوب این تجدید بیعت و گواهی شاهد‌ها در: منجمی، حسین، مبانی سلوک در سلسله خاکسار، ص19.

    مطهر علیشاه

    «علی محمد مطهر علیشاه» فرزند کرمعلی (1288-1361ش) قطب معاصر خاکسار در تهران بود[40]افشاری، مهران، بنیاد دایرهالمعارف اسلامی، تهران، مصاحبه، ۴ تیر ۱۳۸۱؛ منجمی، حسین، مبانی سلوک در سلسلۀ … ادامه پاورقی که نقش مهمی در اصلاح برخی سنت‌های مذموم خاکسار و تثبیت سیمای این دراویش در اذهان مردم داشت.[41]ادهمی (محو علیشاه)، تورج، از خاک تا خاکسار، تهران، ۱۳۸۸ش.

    میر طاهر

    «سید حسین جابری» (ت1308ش) ملقب به « میرطاهر علیشاه» از رقبای «مطهر علیشاه» بود که[42]مدرسی چهاردهی، نورالدین، اسرار فرق خاکسار و اهل حق، ص70. انشعابی در خاکسار به وجود آورده و بساط ریاست خود در کرمانشاه برپا ساخت.

    مهم‌ترین آثار

    مشایخ خاکسار معمولا افراد عامی بوده و فاقد برجستگی‌های علمی و فرهنگی هستند و غیر از چند کتاب، کشکول و اشعار ضعیف، اثر خاصی خلق نکرده‌اند، چه اینکه اساسا مکتوب ساختن عقائد خود را خلاف رسوم درویشی دانسته و تحت عنوان «افشاء اسرار»، آن را فعلی قبیح تلقی می‌کردند[43]مدرسی عالم، عبدالکریم، تحفه درویش، ص۵۲؛ مدرسی چهاردهی، نورالدین، اسرار فرق خاکسار و اهل حق، ص43.. در دوران معاصر شخصی به نام «معصوم علیشاه مدرسی عالم»، چند کتاب از جمله «تحفه درویش»، «گنجینه اولیاء یا آئینه عرفا» و «هزار درویش یا حدیقه العرفاء» تالیف کرد. برخی دیگر از مشایخ خاکسار نیز آثار مستقلی تالیف کرده‌اند. مثلا «سید محمد مداحی» ملقب به «میر افضل» چندین کتاب مانند «واصلان خاکسار»، «فتوت نامه خاکساران»، «اوراد السالکین» و… دارد.

    دیگر آثار مرتبط با فرقه چنین است:

    1. کتاب «مبانی سلوک در سلسله خاکسار جلالی» از «حسین منجمی»؛
    2. کتاب «مجموعه رسائل و اشعار اهل حق» تصحیح «ایوانف روسی»؛
    3. کتاب «اسرار فرق خاکسار» و کتاب «خاکسار و اهل حق» از «مدرسی چهاردهی»؛
    4. کتاب «طریقت‌های شیعی ایران» از «ریشارد گراملیش»؛
    5. کتاب «نشان و طریق خاکسار» از «علی الوندی»؛
    6. کتاب «مکتب خاکسار» از «احمدعلی برومند»؛
    7. کتاب «از خاک تا خاکسار» از «تورج ادهمی»؛
    8. کتاب «برهان نامه حقیقت» از «سیداحمد نوربخش دهکردی»؛
    9. کتاب «کشکول خاکساری» از «سیدمحمدعلی خواجه الدین».

    مراکز فعالیت

    دراویش خاکسار به طور عمده در سه منطقه: ایران، شبه قاره (حیدر آباد هند و…)، عراق (کوفه و کاظمین و…) منتشر هستند. در هندوستان و پاکستان، با عنوان «قلندر» شهرت دارند و آموزه‌های طریقتی آن‌ها با خاکساران ایران تفاوت‌هایی دارد.

    تعداد دقیق آن‌ها معلوم نیست اما در بسیاری از شهرهای بزرگ ایران حضور دارند و بعضا در این شهرها « جم خانه» و « تکیه» نیز دارند اما بیشترین فعالیت‌ها را به ترتیب در شهرهای ذیل دارند: 1- کرمانشاه؛ 2- مشهد؛ 3- تهران؛ 4- شیراز؛ 5- لاهیجان؛ 6- شهر ری؛ 7- اهواز و…

    پایتخت معنوی و تکیه مرکزی دراویش خاکسار جلالی غلام علیشاهی، در شهر کرمانشاه قرار دارد.[44]خواجه‌الدین، محمدعلی، کشکول خاکساری، ص۳.

    وضعیت فعلی

    همراه با تحولات اجتماعی و فرهنگی در اواخر دورۀ قاجار و پهلوی، فرقه‌های خاکسار که به عنوان نماینده و بروز اجتماعی صوفی گری در ایران شناخته می‌شدند، به‌تدریج رو به افول نهادند و پایگاه اجتماعی آن‌ها به شدت سقوط کرد. امروزه عمده فعالیت خاکساریه، در قالب مجالس خانگی است، گرچه تکایای آن‌ها نیز در برخی شهرها مثل کرمانشاه و مشهد برقرار و برپا است. مطهر علیشاه خاکسار آخرین نقیب این سلسله بود که رهبریت و زعامت عام داشت اما بعد از او، زعامت عام به کسی نرسید و خود دراویش نیز معتقدند که دیگر زعیم کل ندارند.

    به دریج شکاف‌ها و انشعاب‌های قبلی عمیق‌تر شد و جانشینی مشایخ نیز صورتی موروثی به‌خود گرفت. در هر شهری، یک مرشد به عنوان رهبر دراویش آن شهر وجود داشته و معمولا صوفیان آن منطقه، فقط پیر و مرشد خود را قبول دارند.

    پرجمعیت‌ترین و پر طرفدارترین انشعاب خاکسار، متعلق به فرزندان « میر طاهر» است. « میر کوثر» فرزند «میر طاهر» در سال 1394ش از دنیا رفت و بعد از او، برادرش «میر جلال» در کرمانشاه عهده‌دار امور خاکساریۀ آن دیار شد و « کلک علیشاه»، مرید «میر طاهر» نیز سرپرستی مریدان را بر عهده گرفت. بعد از فوت «میر کوثر»، برخی نزد « خندان علیشاه» رفته و او را مرشد خود و جانشین «میر کوثر» دانستند.

    «میر مصباح مطهری»، فرزندخواندۀ «مطهر علیشاه»، در تکیۀ تهران مستقر شد و پس از وی نیز بازماندگان «شوق علیشاه» – مرید «مطهر علیشاه» – ادارۀ آنجا را بر عهده گرفتند. برخی هم به «بحرعلیشاه ثانی» گرویدند.

    «حسن طرقی»، فرزند «رحمت علیشاه طرقی»، نیز در «تکیۀ گنبد سبز مشهد» بر جای پدر نشست. برخی دراویش خاکسار معتقدند که «علیداد»، «سر علیشاه» است که شب‌های جمعه به «تکیه گنبد سبز» می‌آید، از دیگر مدعیان رهبری، پیروان بیشتری دارد و او را «قطار کش خاکسار» می‌شمارند.

    سنت‌های کهن و دشوار خاکسار به گونه‌ای است که به ندرت برای نسل جدید جذابیت دارد و در حال حاضر دراویش خاکسار، آن حضور پررنگی را که در گذشته ایران داشتند، از دست داده‌اند، اما بدنه سنتی و قدیمی این جریان، مشغول فعالیت و تبلیغ است و معمولا در جذب تعدادی از اطرافیان خود به فرقه، موفق هستند. خاکساران به تناسب با مقتضیات زمان، حتی سیمای ظاهری خود را نیز تغییر دادند و دیگر به ندرت، دراویش کشکول و تبرزین به دست منتسب به آن‌ها، در کوی و برزن مشاهده می‌شوند. بسیاری از آن‌ها مانند مردم عادی لباس می‌پوشند اما در عقیده و سلوک طریقتی، یک «درویش خاکساری» هستند.

    نمادها

    مخاطبین فرقه

    امروزه دو دسته از مردم، بیشتر جذب این فرقه می‌شوند:

    دسته اول) قشر مسلمان و متدین و معنویت‌خواه که با دیدن پیوند دیرینه این جریان، با سخنوری، نقابت (سرپرستی)، پرده‌خوانی، منقبت‌خوانی، روضه‌خوانی و برگزاری نمایش‌های مذهبی در ایام عزاداری اهل بیت علیهم السلام، گمان به حقانیت و کمال این دراویش می‌برند.

    دسته دوم) کسانی که از فرهنگ اسلامی فاصله دارند و فرقه خاکسار را به دلیل پیوند دیرینه با اهل حق و برخی ادیان و فرهنگ‌های باستانی ایران انتخاب کرده‌اند.[45]مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ج1، ص450.

    شیوه‌های جذب

    علوم غریبه

    استفاده از علوم غریبه)[46]دالمانی، هانری رنه، سفرنامه از خراسان تا بختیاری، ترجمه علی محمد فره وشی، متن، ص176. چه اینکه خاکسارها از دیرباز به تبحر در علوم غریبه و خفیه شهره بودند.[47]حتی برخی به صورت شفاهی نقل کرده‌اند که دوده دار اصلی و نقیب النقباء خاکسار، باید با چند طائفه از رهبران اجنه … ادامه پاورقی

    مدرسی چهاردهی می‌نویسد: «عده‌ای از درویشان و برخی از مشایخ سلاسل خاکسار، به دعا نویسی و فریب ساده لوحان ارتزاق می‌نمایند. (آن‌ها رساله‌هایی نیز در باب علوم غریبه دارند) رساله نقش سلیمانی که مباحث آن بر احضار ارواح، سحر، طلسمات، تعویذات، نقش‌بندی و تیغ‌بندی تدوین یافته است. رساله گوهر شب چراغ که اولین بار در هند منتشر شده.»[48]مدرسی چهاردهی، نورالدین، اسرار خاکسار و اهل حق، ص33.

    انتساب به خاندان وحی

    دراویش خاکسار خود را به حضرت علی منتسب کرده و از ایشان به کثرت یاد می‌کنند. آن‌ها در کوی و برزن، مجالس و هیئت‌های مذهبی، با نقل حکایات کرامات امامان و خواندن اشعاری در مدح اهل بیت علیهم السلام، بخشی از جوانان شیعه را مجذوب و مفتون خود می‌کنند. این دراویش با «هو کشیدن» در مجالس و «هو یاعلی» گفتن، سعی دارند با جمعیت عادی شیعه مرز گذاری کرده و خود را که قائل به الوهیت حضرات معصومین علیهم السلام هستند، شیعه خلص و کامل بدانند.

    درحالی که این باورها، از جانب اهل بیت علیهم السلام به شدیدترین الحان و الفاظ رد و مذمت شده است.

    راهکار مقابله

    از آنجایی که عموم پیروان این فرقه از عوام و اقشار کم بهره و کم سواد هستند، آگاه کردن این اشخاص از حقایق دینی و باورهای اصیل اسلامی می‌تواند نقش زیادی در هدایت آن‌ها داشته باشد، چرا که پیروان و مریدان فرقه‌ها، غالبا از روی جهل و ناآگاهی جذب این فرقه‌ها می‌شوند و در فرقه خاکسار، این نکته بیشتر مشاهده می‌شود، لذا ارزش تعلیم و آگاه سازی مخاطبین آن‌ها نیز دو چندان است، به ویژه کسانی که با دغدغه‌های دینی و به صرف دیدن و شنیدن حب و عشق دراویش به اهل بیت و اسلام، جذب آن‌ها می‌شوند، اگر بدانند که این فرقه با ترویج اعتقادات مشرکانه (مثل باورهای اهل حق) چه بر سر باورهای اصیل دینی می‌آورند، یقینا در مسیر خود تجدید نظر خواهند کرد.

    سلسله

    « سلسله طریقتی» یا «نسب نامه» خاکساران «جلالی غلام علیشاهی» چنین است:

    «مطهر علیشاه شیرازی، بهار علیشاه یزدی (مدفون در وادی السلام)، قطار علیشاه شیرازی اصفهانی (مدفون در تهران)، خوشحال علیشاه ثانی (مدفون در رشت)، بحر علیشاه اول (مدفون در مازندران)، ببر علیشاه مازندرانی (مدفون در مازندران)، کرم علیشاه قزوینی (مدفون در ونک جنب قبر مستوفی)، غلام علیشاه هندی، محبت علیشاه، خوشحال علیشاه اول، کنگر علیشاه، محبت علیشاه نهانگه، میا خاکی، مخدوم جانی جهانگرد، شاه حقانی (دوده مردحقانی)، شاه سیدنور نهال، شاه سیدنور کلان، میرسرخ شاه، سوخته علیشاه، حیدر علیشاه، میربهار شاه نوری، داد علیشاه، گنج علیشاه، مقصود علیشاه، سیدجلال الدین حیدر کبیر بخاری، میرجمال الدین چرمینه پوش، شاه میرجمال الدین مجرد، شاه سید ابراهیم، سیدعبدالله کاف، چراغ علیشاه، دوست علیشاه، کلک علیشاه، قادر علیشاه، اسرار علیشاه، پاک علیشاه، صابر علیشاه، تاج علیشاه، بنده علیشاه، رفاقت علیشاه، برق علیشاه، ملنگ علیشاه (شاه ملنگ زنجیر پا)، سلطان قاهر غوث، روشن علیشاه، درویش کابلی (دده روشن)، سلطان محمود پاطیلی پاکدل، سلمان فارسی، علی بن ابی طالب، رسول اکرم.»[49]مدرسی چهاردهی، نورالدین، خاکسار و اهل حق، ص40 و ص41.

    تاملی در سلسله

    درباره اعتبار سلسله خاکسار باید به نکات ذیل اشاره کرد:

    1. سلطان محمود: خاکساران امروزی سرسلسله خود را «سلطان محمود پاطیلی» دانسته و او را همان «سلمان فارسی» معرفی می‌کنند.[50]افشاری، مهران، فتوت نامه‌ها و رسائل خاکساریه، ص208. درحالیکه در همان منابع کهن خاکسار، ویژگی‌هایی برای «سلطان محمود» ذکر شده که نمی‌توان این شخصیت را بر «سلمان فارسی» تطبیق داد.[51]در کتاب «امجد العرفا» آمده است: اگر پرسند که چهل تن خاکی از کجا پیدا شدندف بگو در وقتی که تولد حضرت رسول محمد بن … ادامه پاورقی لازم به ذکر است که نام «محمود پاطیل» پیش از این، فقط در منابع فرقه یارسان (اهل حق) به عنوان پیشوای روحانی و یکی از 28 تنان آمده است[52]خواجه الدین، سیدمحمدعلی، سرسپردگان، ص29..
    2. مشایخ گمنام: غالب اسامی اقطاب سلسله خاکسار، افرادی مجهول و گمنام هستند. این سلسله، اسامی در هم آمیخته‌ای از چند فرقه و شخصیت غیر مرتبط و ناهمگون، اعم از شیعه و سنی است، مثل حاجی بکتاش ولی، عدی بن حاتم، شاه نعمت الله ولی، ناصر خسرو، شاه قاسم انوار و… است.[53]افشاری، مهران، آیین قلندری، ص313. لذا برخی گفته‌اند در فقر خاکسار، اساسا چیزی به نام «سلسله متصل» وجود ندارد.

    مثلا می‌گویند درویشی از اهل کابل در صحرای کربلا حضور داشت و نزد سید الشهداء رفته و خرقه را دریافت کرد و خرقه درویشی خاکسار از او ادامه پیدا کرد. یا می‌گویند بعد از سلمان فارسی، شخصی به نام «دده روشنعلی» که متولد نیمروز بود، رهبر خاکساران بود تا اینکه در سنه 60ق در کربلا با امام حسین به شهادت رسید. خاکساران در پاسخ به این اشکال که چرا هیچ نام و اثری از این شخصیت‌ها در کتب تاریخ نیست، تقیه و فضای ضد شیعی را دلیل می‌آورند، درحالیکه زندگی در فضای تقیه‌ای منافاتی با وجود خارجی اشخاص ندارد.

    1. عدم وجود نام امامان: در سلسله طریقتی خاکسار، نام ائمه اثنی عشر علیهم السلام نیامده است و می‌گویند با اینکه امام حسین در قید حیات بودند، شخص دیگری بر کرسی رهبری و زعامت تکیه زده بود.

    سلسله مراتب

    در چینش هرم قدرت فرقه خاکسار، نخست «سید» قرار دارد. «سید» اشاره به رهبر یکی از خاندان‌های اهل حق دارد[54]سیادت سادات اهل حق نیز به خاطر انتساب به «سلطان سهاک» است نه انتساب به اهل بیت علیهم السلام. او را «پیر تخت» … ادامه پاورقی که معمولا از دوده «شاه هیاس» (مکتب نور علی الهی) هستند..[55]اصطلاحا می‌گویند مدعی رهبری و قطبیت، باید صاحب «تخت‌نامه» باشد.

    بعد از سید، سلسله مراتب قدرت و مقامات سلوکی، به ترتیب ذیل است:

    1- « نقیب» یا «نقیب النقباء» یا «مرشد کل»؛

    در نزد خاکساران، از مقام « قطب»، تحت عنوان «نقیب» یا «نقیب النقباء» یاد می‌شود که به آن «سرسلسله» یا «قطار کش» نیز می‌گویند. در هر شاخۀ خاکساریه، مسئولیت ادارۀ کل امور آن شاخه، بر عهده «قطار کش» است.[56]پیش‌تر منصب «نقیب» در خاکساریه از جانب پادشاه تعیین می‌شد. نقیبان، افزون بر شعرخوانی، سخنوری و نقالی دربار، … ادامه پاورقی

    2- «پیر» یا «مرشد»:

    «پیران» به مثابه «مجازین» در سلاسل دیگر (مثل نعمت اللهیه) هستند که وظائف خاصی دارند. در طریقت خاکسار، از چهار پیر (و چهار تکبیر) سخن گفته‌اند که عبارتند از: «پیر ارشاد»، «پیر دلیل»،[57]«پیر دلیل» معاون و مشاور «شیخ» است. به اصطلاح اهل طریقت «شیخ می‌خواند و پیر دلیل می‌راند». انتخاب «پیر دلیل» … ادامه پاورقی «پیر نظر»، «پیر دعا».[58]جابری (میرطاهرعلیشاه)، سیدحسین، تذکره السالکین، ص224. هر یک از پیران نیز خود درجات مختلفی دارند، مثلا برخی پیرها به «چراغی» رسیده و برخی «گل سپرده» و برخی مقام پایین‌تر دارند. مرشد‌ها، با اجازۀ «سرسلسله» به مقام ارشاد رسیده‌اند و می‌توانند مریدانی داشته باشند.

    3-«طالب» یا «فقیر»:

    «طالب» یا « فقیر» اشاره به دراویشی است که به تازگی وارد فرقه خاکسار می‌شوند.[59]مدرسی چهاردهی، نورالدین، اسرار خاکسار و اهل حق، ۵۰.

    اهم باورها و آموزه‌ها

    شهود و خواب محوری

    صوفیان خاکسار به دنبال علم رسمی و کسبی (که از خواندن و نوشتن و فراگرفتن حاصل می‌شود) نبودند، بلکه آن‌ها راه دستیابی به حقیقت و کمال را مکاشفه عرفانی در خواب یا بیداری دانسته و موطن این علم را نیز قلب می‌دانند. در رسائل خاکساران، به شهودی و موهوبی بودن علم و معرفت اشاره شده است.[60]افشاری، مهران، آیین قلندری، رساله سوم، ص261. مولوی گوید:

    تا مدرسه و مناره ویران نشود*****اسباب قلندری به سامان نشود[61]مولوی، جلال الدین، دیوان کبیر شمس، ص1367.

    خداشناسی

    درباره عقیده توحیدی خاکساران، اشاره صریح و مستقیمی در رسائل آن‌ها یافت نمی‌شود و صرفا در قالب چند بیت شعر که مضمون وحدت وجودی و بعضا حلولی دارد، می‌توان باور آن‌ها در توحید را روشن ساخت.[62]نوربخش دهکردی، احمد، برهان نامه حقیقت، ص74.

    میرطاهر علیشاه می‌گوید: «درویشی به سه جمله ختم می‌شود که «تجرید، تفرید و توحید» است و «توحید» سه نوع دارد: «افعال، صفات و ذات». «سوم توحید ذات»، که در این مرتبه، رفعِ اغیارِ موهومه گردد و اینجا به زبان حال جمع الجمع فرموده‌اند: چه غیر و کجا غیر و کو نقش غیر، سوی الله و الله، مافی الوجود.»[63]جابری (میرطاهرعلیشاه)، سیدحسین، تذکره السالکین، ص259.

    پیروان فرقه خاکسار پس از چندین مرحله از سلوک، به یارسان (اهل حق) ملحق می‌شوند. لذا با بررسی دیدگاه توحیدی یارسان‌ها – که مبتنی بر حلول و اتحاد است – با کمی تسامح می‌توان آن را به خاکساران نیز نسبت داد.

    اهل حق در بحث توحید معتقدند که ذات خدا در هر زمان، در جسم یک انسان فرود آمده و حلول می‌کند و انسان‌ها، باید خدا را از طریق یک قالب بشری بشناسد و این تنها راه ممکن برای شناخت خدا توسط انسان است. در حقیقت، ظهور یا تجلی ذات خداوند در بشر مانند پنجره‌­ای است که به ­روی خداوند باز می‌شود، یا همچون آئینه‌­ای است که هیچ چیزی جز او را منعکس نخواهد ساخت.

    طبق باور اهل حق، خداوند در «ازل» یا «عهد الست» درون یک «درّ» بود. نخست در جامه «خاوندگار»، که همان آفریننده جهان است، تجلّی کرد و از بغل او «جبرائیل»، از دهانش «میکائیل»، از نفسش «اسرافیل» و از عرقش «عزرائیل» به وجود آمد.[64]افشاری، مهران، اهل حق، «نشریه ادبیات و زبان‌ها: نشریه چیستا»، ص385. پس از آن و تاکنون 6 بار دیگر در جامه­‌های گوناگون انسان، یا در 6 تن پاک، تجلّی کرده ­است و در آینده نیز ممکن است تجلّی کند. این 6 تن به ترتیب، عبارتند از: مرتضی علی، شاه خوشین، سلطان اسحاق، شاه ویسقلی، ممدبگ، و خان آتش.[65]مکری، محمد، اندیشۀ مظهریت در نزد اهل حق، ص74: «ذات حق در هربار الوهیت، به همراه چهار یا پنج ملک (به تعداد … ادامه پاورقی لذاست که «نور علی الهی» از رهبران اهل حق می‌گوید: «جسم علی، آئینه و ذاتش ذات خداست.»[66]الهی، نورعلی، آثار الحق، ج1، ص442، گفتار 1434.

    ولایت و قطبیت

    تمام دراویش فرقه خاکسار به نظریه « ولایت نوعیه» و « قطبیت» باور دارند. آن‌ها معتقدند در هر زمان، یک امام یا قطب وجود دارد که رهبری معنوی و سرپرستی و هدایت سلوکی مردمان را بر عهده دارد. او کسی است که تمام « هفت مرحله خاکسار» را گذرانده است و نهایتاً توسط قطب پیشین خود به عنوان رهبر و قطب معرفی شده است: «در هر عصر و زمانی… یک قطب، مدار یا قطب الاقطاب هست که به همه عالم، فیض بخشی می‌نماید و لنگر زمین و آسمان است. به نظر نگارنده، در عصر ما، قطب، نسبی است و هرکسی در خانه خویش قطب و شاخص خانه خود می‌باشد و قطب، قدر مسلم، چنانچه کشف و کراماتی نداشته باشد، لااقل باید در دیگران احاطه و جاذبیتی داشته باشد.»[67]مدرسی عالم، عبدالکریم، هزار درویش، ص81.

    برخی دراویش خاکسار معتقدند اکنون «زمان فترت» است و قطبی غیر از امام زمان ندارند و رهبر سلسله، خلیفه و جانشین ایشان است.[68]جابری (میرطاهرعلیشاه)، سیدحسین، تذکره السالکین، ص404 و ص411. درحالی که همان جایگاه و مقامات مافوق بشری را برای رهبر و نقیب سلسله قائل شده‌اند.

    مراتب و مقامات هفتگانه سلوک

    در طریقت خاکسار ابوترابی، هفت مرحله یا مقام سیر و سلوک ترسیم می‌شود که به شرح ذیل است:

    مقام اول) لسان کشیدن

    این مرحله همان مراسم تشرف است که طالب، با راهنمایی پیر دلیل، « غسل طریقت» به‌جا می‌آورد و رشته در گردن مرید انداخته و او را نزد مرشد می‌برد و «چهارضرب» می‌کند[69]سپس پیر دلیل به دستور مرشد، سه بار با قیچی، چهارضرب می‌کند، یعنی اندکی از موی سر، ابرو، سبیل و ریش طالب را … ادامه پاورقی و «اسم طریقتی» را دریافت می‌کند.[70]منجمی، حسین، مبانی سلوک در سلسله خاکسار جلالی، ص128 و ص129. این چنین گفته می‌شود: «فلان شیخ، لسان مرا کشید یعنی مرا وارد فرقه خاکسار کرد».[71]در کتاب «مبانی سلوک در سلسله خاکسار جلالی» اثر «حسین منجمی» (خوشحال علیشاه) – که خود از مشایخ این سلسله بوده … ادامه پاورقی درویش در این مقام و منزل، وظائفی بر دوش دارد که عمدتا همان پرسه‌زدن است.[72]مدرسی عالم، عبدالکریم، تحفه درویش، ج2، ص49.

    یکی از امهات ورود به فرقه خاکسار، خدمتِ هزار و یک روزه (25 اربعین) به مرشد طریقت است.[73]والبری، هنری رنه، سفرنامه از خراسان تا بختیاری، ترجمه علی محمد فره وشی، متن، ص179. عجیب است که انسان برای ورود به دین اسلام، فقط با یک شهادتین، مسلمان می‌شود اما برای درویش شدن باید 25 اربعین خدمتگذاری مرشد و بزرگ فرقه را انجام دهد.[74]در این مدت، درویش باید کارهای متعددی انجام دهد که «سعید نفیسی» برخی از این خدمات را چنین شرح می‌دهد: «برخی … ادامه پاورقی

    در مراحل بعدی درویشی، چله‌های بیشتری داده می‌شود. «مطهر علیشاه» می‌گوید: «هرکس که بخواهد وارد در سلسله شود، باید هزار و یک روز خدمت کند. کسانی هم که باید به کمال برسند، سه اربعین ریاضت به آن‌ها دستور داده می‌شود. در اربعین اول باید ترک حیوانی و در دوم ترک حبوبات و در سوم ترک اکل نمود و فقط به نمک و آب افطار کرد.»[نیازمند منبع]

    مقام دوم) پیاله

    در این مرحله در مجلسی خاص، چندین درویش به قطار می‌ایستند و با لنگی مشهور به «لنگ ۴۰ تن»[75]چهل قلندر برهنه‌ای که به باور قلندران، پیامبر، در صدر معراج خود آنان را ملاقات کرد. به همدیگر وصل می‌شوند و از دست پیر یا قطب، شربتی (در نصف استکان آب و گلاب و قند)[76]شیخ گلاب و مویز و قند را در آب حل می‌نماید و آیاتی از قرآن مجید را بر آن می‌خواند و به سالک می‌نوشاند. «اهل … ادامه پاورقی می‌گیرند و به نوبت می‌نوشند. این رسم نیز یادآور «شُرب» در « آیین فتوت» است.[77]منجمی، حسین، مبانی سلوک در سلسله خاکسار، ص128-132.

    پیاله 12 قانون دارد که مرشد باید آن‌ها را بر شمارد:

    1. پیالۀ قدرت؛ 2. پیالۀ نور؛ 3. پیالۀ عقل؛ 4. پیالۀ عشق؛ 5. پیالۀ زمین؛ 6. پیالۀ ایمان؛ 7. پیالۀ شریعت؛ 8. پیالۀ طریقت؛ 9. پیالۀ حقیقت؛ 10. پیالۀ معرفت؛ 11. پیالۀ موت؛ 12. پیالۀ مولاعلی که در لب حوض کوثر عطا کند.[78]در یکی از رسائل خاکسار آمده است: «بر درویش پیاله خورده لازم است از چیزهایی که در میان فقرا شیوع دارد، بداند و … ادامه پاورقی[79]در طریقه «نعمت اللهیه»، پیاله وجود ندارد. اما در «اهل حق» نیز پیاله وجود دارد که نام آن از القاب «ایزد بانوی … ادامه پاورقی

    هر یک از دراویش خاکسار که به درجه دوم سلسله مراتب طریقت، یعنی مرتبه پیاله ارتقا پیدا کند در مراسم پذیرش به بخشایش گناهان خود دست می‌یابد.[80]معصوم علیشاه مدرسی عالم، عبدالکریم، گنجینه اولیاء، ص126.

    مقام سوم) کسوت

    مرید و پیر دلیل به حمام رفته، چهار عهد با چهار غسل: «شریعت، طریقت، حقیقت و معرفت» را به جا می‌آورد و به حضور «پیر طریقت» یا مرشد می‌رسند. پیر مرشد «منظومۀ کسوت» را برای مرید می‌خواند. شیوه «مقام کسوت» به روشنی معلوم نیست. بعضی، از داغ کردن روی شانه با دست مرید یاد کرده‌اند و بعضی گفته‌اند اثر کسوت، سوختن در راه علی است.

    در عهد قاجار بازوی درویش، با سکه دو ریالی داغ می‌شد[81]مدرسی چهاردهی، نورالدین، اسرار خاکسار و اهل حق، ص27. و امروزه در برخی رشته‌های خاکسار، خالکوبی بازو انجام می‌شود.[82]هانری رنه سیاح فرانسوی می‌گوید: «درویشان فرقه خاکسار بازوبندی دارند و بازوهای خود را نیز خال‌کوبی کرده‌اند … ادامه پاورقی

    مقام چهارم) گل سپردن

    «گل سپردن» یا فناء فی الشیخ، تکمیل «مقام کسوت» است. گل، همان پوست برآمده از داغ کسوت بر شانه راست است که امروزه چون داغ کردن انجام نمی‌شود، به صورت سمبلیک اجرا می‌شود.[83]در گذشته رسمی در دنباله مراسم داغ کردن در مرحله کسوت بوده که در آن، مرید پس از چندین روز، داغ خود را به پیر نشان … ادامه پاورقی بعد از گل سپردن، «پیر طریق» محل شانه را معاینه و محل گل را می‌بوسد و دعا می‌کند. در این مقام، وجهی به مرشد داده می‌شد تا گل را به خزانه[84]خزانه، عبارت از قطعه مومی است به شکل قلب صنوبری که داخل آن علاوه بر گل چراغی، چهارده چیز دیگر قرار دارد. یکی از ائمه تسلیم نماید. در این منزل، صوفی خاکسار، تن خود را به نشانه «فناء فی الشیخ» و تسلیم محض شدن در برابر او، تسلیم پیر خود می‌نماید.

    مقام پنجم) سر سپردن یا جوز شکستن

    مرید با حضور «پیر دلیل» و «پیر دعا» و «پیر شهود»، نزد خلیله یکی از یازده تیره[85]تیره دوازدهمی نیز اخیرا پدید آمده که متعلق به «نورعلی الهی» است. اما دیگر تیره‌های اهل حق، این تیره را قبول … ادامه پاورقی سادات اهل حق می‌رود و سید آن طائفه، حاضر شده و «جوز» (میوه‌ای معطر و جنگلی) نزد آنان شکسته می‌شود و (همراه هدایایی مثل گوسفند و مقداری پول و کله قند) بین درویشان تقسیم می‌شود و – در اصطلاح – به یکی از سادات اهل حق سر می‌سپارد[86]«سرسپاری» از بنیادهای مهم اعتقادی آیین اهل حق است. اهل حق به مفهوم حقیقی، یعنی «سرسپردن به یکی از خاندان‌های … ادامه پاورقی و وارد فرقه اهل حق می‌شود.[87]مستورعلیشاه کرمانی در یکی از نامه‌های خود می‌نویسد: «بر اهل حق و اهل نیاز لازم است بداند باعث خلقت جوز حقیقت، … ادامه پاورقی

    برخی می‌گویند با این سر سپردن، وارد پله و مقام حقیقت می‌شود (و اجازه قدم زدن در سرزمین کرمانشاه را پیدا می‌نمایند) تا بتواند به چراغی برسد.[88]ایوانف، ولادیمیر آلکسی‌یویچ، مجموعه رسائل و اشعار اهل حق، رساله گلشیر، ص187.

    مقام ششم) چراغی گرفتن یا شیخوخیت

    پس از نیل به مقامات «لسان»، «پیاله»، «کسوت» و «گل سپردن»، با رعایت شرایط لازم، به مرید «چراغی» می‌دهند. در این مرحله، مرید، طی مراسمی خاص و نمادین، چراغی با چند شمع کافوری، از پیر و مرشد کامل خود می‌گیرد. در اینجا، سلوک درویش خاکسار تمام شده و پس از نیل به مقام ارشاد، به عنوان مرشد سلسله تلقی می‌شود. تشریفات ترقی به مقام شیخی را «چراغی گرفتن» می‌خوانند.[89]گراملیش، ریشارد، طریقت‌های شیعی ایران، ص770.

    در واقع کسی که به «مقام چراغی» می‌رسد، اجازه دارد که در شهر محل سکونت خود و در منزلی به عنوان خانقاه، چراغ مجلس هفتگی را روشن کند و از طالبان تامرحلۀ پیاله دستگیری نماید.

    مقام هفتم) ارشاد، فقر و فنا

    مرتبه هفتم پیشامدی معنوی است. در این مرحله، مرید، لُنگی خاص از پیر می‌گیرد و صلاحیت رهبری سلسله را پیدا می‌کند. او باید چند شرط داشته باشد:

    1- داشتن «ارشاد نامه» از «سرسلسله» و تاییدیه از رهبر اهل حق؛

    2- داشتن «لنگ پیاله»، «لنگ کسوت»، «لنگ ارشاد»، «عشق الله» و «لنگ حقیقت»؛

    3- خزانه فقری؛

    4- گل چراغی در خزانه با نشانه خاص و مهر سرسلسله؛

    دوده خاکسار و مساله شریعت

    دراویش خاکسار، کمتر از سایر صوفیان، در بند احکام فقه و شریعت بوده و هستند. تمام منابع اصلی طریقت خاکساریه در گذشته به شریعت گریزی شهره بودند، مثل قلندریه جلالی و حیدری، نقطویه، ملامتیه و فتیان و… و همه منابع مهم و تذکره‌های صوفیانه، بدون پرده پوشی این مطلب را بیان کرده‌اند. ملامتیه به «کتم العبادات» و قلندران به ویران کردن آداب پسندیده یعنی «تخریب العادات» شهره بودند.[90]افشاری، مهران، آیین قلندری مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، خاکساری، فرقه عجم و سخنوری، ص18.

    شریعت، طریقت، حقیقت و معرفت

    یکی از آموزه‌های مهم صوفیان خاکسار، چهارگانه «شریعت، طریقت، حقیقت و معرفت» است. بر اساس این آموزه، صوفیان خاکسار در ابتدای ورود به سلسله، ملتزم به احکام و آداب شریعت هستند و حتی از مجتهدین واجد الشرایط نیز در مسائل شرعی تقلید می‌کنند، چنانچه گفته می‌شود:

    ولی تا با خودی زنهار زنهار*****عبارات شریعت را نگهدار

    میرطاهر می‌گوید: «طالبان این راه کسانی هستند که وظایف شرعی را به خوبی انجام دهند و از اعلم علمای عادل شریعت نبوی که صاحب رساله هستند، پیروی نمایند.»[91]جابری (میرطاهرعلیشاه)، سیدحسین، تذکره السالکین، ص411.

    اما در مرحله طریقت، کاملا ملتزم به فرامین و دستورات پیر خود هستند:

    بر آنکه سرّ طریقت بود، مقام فناء*****فنای شیخ، فنائی فنای خدا[92]مدرسی چهاردهی، نورالدین، خاکسار و اهل حق، ص21.

    مرحله حقیقت با سرسپردگی نزد یکی از سادات «اهل حق» حاصل شده و درویش از قید «شریعت» و «طریقت» رها می‌شود:

    خدا را یافتم دیدم حقیقت*****برون رفتم من از قید شریعت[93]شبستری، محمود بن عبدالکریم، گلشن راز، ص76.[94]جابری (میرطاهرعلیشاه)، سیدحسین، تذکره السالکین، ص256.

    «مدرسی چهاردهی» در کتاب «اسرار فرق خاکسار و اهل حق» می‌نویسد:

    «هر مریدی که تازه به جرگه درویشی در آمد، امکان دارد تا چندی فرائض مذهبی را به جا آورد، اما به تدریج که ما چون به حقیقت پیوسته‌ایم، عبادات شرعی را نبایست اجرا کرد، چون زمانی که به مقام ارشاد رسند، به طائفه اهل حق می‌پیوندند، به جای انجام هر امر مذهبی نیاز بدهند.»[95]مدرسی چهاردهی، نورالدین، اسرار فرق خاکسار و اهل حق، ص200.

    صوفیان خاکسار مانند دیگر فرقه‌ها، از سه مرحله « شریعت، طریقت و حقیقت» سخن گفته‌اند، اما در دوده خاکسار، – به تبعیت از اهل حق و فتیان و قلندران – « مقام معرفت» نیز افزوده شده و از مراحل چهارگانه سخن به میان می‌آید. اخیرا نیز میرطاهر، مورد پنجمی به آن‌ها اضافه کرده که «محبت» نام دارد.[96]جابری (میرطاهرعلیشاه)، سیدحسین، تذکره السالکین، ص412.

    منابع و مآخذ

    1. ابن سینا، حسین بن عبدالله، الاشارات و التنبیهات، تحقیق مجتبی زارعی، قم، بوستان کتاب، 1381،
    2. ادهمی (محو علیشاه)، تورج، از خاک تا خاکسار، تهران، ۱۳۸۸ش
    3. ازکائی، پرویز، فهرست ماقبل الفهرست، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375،
    4. اسفندیار، کیخسرو، دبستان مذاهب، به کوشش رحیم رضازاده ملک، تهران، ۱۳۶۲ش
    5. اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، مقدّمه و توضیحات محمّد جواد مشکور، تهران، علمی و فرهنگی، ‌1361،
    6. اعتماد السلطنه، محمد حسن بن علی، مرآه البلدان، تصحیح عبدالحسین نوایی و هاشم محدث، دانشگاه تهران، تهران، 1367ش
    7. افشاری، مهران، اهل حق، نشریه ادبیات و زبان‌ها، نشریه چیستا، 1370،
    8. افشاری، مهران، تازه به تازه، نو به نو، تهران، 1385ش
    9. افشاری، مهران، سی فتوت نامه دیگر، تهران، 1391ش
    10. افشاری، مهران، عشق و شباب و رندی، تهران، 1391ش
    11. افشاری، مهران، فتوت نامه‌ها و رسائل خاکساری، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1382ش،
    12. افشاری، مهران، قلندری و ادبیات عامیانه ایران، سخن، تهران، 1400ش
    13. جابری (میرطاهرعلیشاه)، سیدحسین، رساله تذکره السالکین، انتشارات تکیه فقرای خاکسار جلالی، چاپ دوم، 1443ق،
    14. چشتی حیدرآبادی، احمدعلی، قصر عارفان، ترجمۀ اقبال احمد فاروقی، لاهور، ۱۹۸۸م
    15. حاج سیدجوادی، احمد صدر و دیگران، دایره المعارف تشیع، تهران، نشر شهید سعید محبی، 1368ش
    16. خواجه الدین، محمدعلی، کشکول خاکساری: تاریخ و شرح عقاید دینی و آداب و رسوم خاکساریه، تبریز، ۱۳۶۰ش،
    17. خواجه‌الدین، محمدعلی، کشکول خاکساری، تبریز، ۱۳۶۰ش
    18. دالمانی، هانری رنه، سفرنامه از خراسان تا بختیاری، ترجمه علی محمد فره وشی، امیرکبیر، تهران، 1335ش، چاپ اول
    19. دروویل، گاسپار، سفر در ایران، ترجمه منوچهر اعتماد مقدم، شباویز، تهران، 1370ش، چاپ چهارم
    20. زرین‌کوب، حمید، قلندر نامه خطیب فارسی یا سیرت جمال الدین ساوجی، تصحیح و توضیح حمید زرین‌کوب، تهران، بی‌نا، 1362ش
    21. زرین‌کوب، عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، چاپ هشتم، تهران، امیرکبیر، 1377ش
    22. زرین‌کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف‌ ایران، تهران،‌ ۱۳۶۳ش‌
    23. زرین‌کوب، عبدالحسین، دنباله جستجو در تصوف ایران، تهران، ۱۳۶۲ ش
    24. زیدی، شمیم‌ محمود، احوال‌ و آثار شیخ‌ بهاءالدین‌ زکریا ملتانی، راولپندی، ۱۳۵۳ش‌
    25. زیدی، شمیم محمود، احوال و آثار شیخ بهاء‌الدین زکریای ملتانی، راولپندی، ۱۹۷۴م
    26. ژاله آموزگار و احمد تفضلی، اسطوره زندگی زردشت، تهران، چشمه، 1375ش
    27. ساعدی خراسانی، محمدباقر، کشکول ساعدی، سنبله، آیین تربیت، مشهد، 1383ش
    28. سلطانی، محمدعلی، تاریخ خاندان‌های حقیقت و مشاهیر متاخر اهل حق در کرمانشاه، سها، تهران، 1380ش
    29. سوری، ماشاءالله، سروده‌‌های دینی یارسان، تهران، بی‌نا، 1344،
    30. سیدابوطالب میرعابدینی و مهران افشاری، آیین قلندری؛ چهار رساله در باب قلندری، تهران، فراروان، 1374ش
    31. شبستری، محمود بن عبدالکریم، گلشن راز، چاپ احمد مجاهد و محسن کیانی، تهران، ۱۳۷۱ش
    32. شفیعی‌ کدکنی، محمدرضا، ‌قلندریه‌ در تاریخ‌ دگردیسی‌های‌ یک‌ ایدئولوژی، تهران، 1386ش‌
    33. شوشتری، نوراللّه‌ بن‌شریف‌الدین،‌ مجالس‌المؤمنین، تهران، ۱۳۵۴ش‌
    34. شهرستانی، ابوالفتح محمّدبن عبدالکریم، الملل و النحل، تخریج محمّد بن فتح‌الله بدران، طبع الثانیه، قم، منشورات رضی، 1364،
    35. شیروانی، زین‌العابدین‌ بن‌اسکندر، بستان‌السیاحه، یا، سیاحت‌نامه، چاپ‌ سنگی،‌ تهران، ۱۳۱۵، چاپ‌ افست،‌ بی‌تا
    36. شیمل، آنه ماری، در قلمروی خانان مغول، امیر کبیر، تهران، 1386ش
    37. طاهری، طیب، تاریخ و فلسفه سرانجام، فرهنگ یارسان؛ شرحی بر نحله‌های فکری و اعتقادی در کردستان، اقلیم کردستان عراق، اربیل، موکریانی، 2009م
    38. عباسی، محمود، مقدمه بر رازگشای عباسعلی کیوان قزوینی، تهران، ۱۳۷۶ش
    39. عطار نیشابوری، فرید الدین، دیوان عطار، تصحیح سعید نفیسی، تهران، کتابخانه سنایی، 1339ش
    40. عفیفی، رحیم، ارداویراف نامه یا بهشت و دوزخ مزدیسنی، (شامل پیشگفتار، ترجمه فارسی، متن پهلوی، واژه نامه)، تهران، بی‌نا، 1372ش
    41. فرشته، محمدقاسم‌ بن‌غلامعلی، تاریخ‌ فرشته‌ (یا گلشن‌ ابراهیمی)، لکهنو، ۱۲۸۱ق
    42. گراملیش، ریچارد، طریقت‌های شیعی ایران، ترجمه شیرین شادفر، نامک، تهران، 1399ش
    43. گولپینارلی، عبدالباقی، فتوت در کشورهای اسلامی و مأخذ آن، توفیق سبحانی، تهران، انتشارات روزنه، 1387ش
    44. مازندرانی، خلیفه، سلوک در تاریکی: ظلمت در مقابل نور، نگرشی تحقیقی و مستند بر آثار و آرای نورعلی الهی، تهران، مهتاب، 1378،
    45. مدرسی چهاردهی، نور الدین، اسرار خاکسار و اهل حق به انضمام سه رساله خطی، پیک فرهنگ، 1369ش تهران،
    46. مدرسی چهاردهی، نور الدین، خاکسار و اهل حق، تهران، اشراقی، 1360،
    47. مدرسی چهاردهی، نور الدین، سلسله‌های صوفیه در ایران، نشر نو، تهران، 1365ش
    48. مدرسی عالم، عبدالکریم، بیوگرافی هزار درویش، یا، حدیقه العرفاء، بیجا، بیتا
    49. مدرسی عالم، عبدالکریم، تحفه درویش، طهران، چاپ مطبوعاتی نیکپو، 1337ش
    50. مدرسی عالم، عبدالکریم، گنجینه اولیاء یا آئینه عرفا، مدرسی عالم، تهران، 1338 ش
    51. مردانی، محمّد، سیری کوتاه در مرام اهل حق (علی اللهیان)، بی‌جا، مؤسسه دفاع از حریم اسلام، 1377،
    52. مسعود اخوان‌کاظمی و سارا ویسی، «علویان سوریه از شکل‌گیری تا قدرت‌یابی»، فصل‌نامه شیعه‌شناسی، تابستان، سال 10، شماره 38، 1381،
    53. مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، آستان قدس رضوی، 1375ش،
    54. معین، محمّد، فرهنگ فارسی معین، چاپ یازدهم، تهران، سرایش، 1387،
    55. مُکری، محمّد، «اندیشه‌ مظهریت در نزد اهل حق»، ترجمه مصطفی دهقان، نامه پارسی، سال7، شماره4، زمستان 1381،
    56. منجمی، حسین، مبانی سلوک در سلسله خاکسار جلالی و تصوف، تابان، تهران، 1379ش
    57. مولوی بلخی، جلال الدین محمد، دیوان شمس، تهران، انتشارات نگاه و نشر علم 1371ش
    58. مولوی بلخی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، تصحیح نیکلسون، انتشارات پژوهش، ‌۱۳۷۴ش
    59. مهران افشاری و سیدابوطالب میرعابدینی، آیین قلندری؛ چهار رساله در باب قلندری-خاکسار-فرقه عجم و سخنوری، نشر فراروان، 1374ش
    60. نصرت علیشاه برومند، احمدعلی، مکتب خاکسار، تهران، بی‌تا
    61. نوربخش دهکردی، سیداحمد، برهان نامه حقیقت، مطبعه فرهنگ اصفهان، 1306ش
    62. و.ایوانف، ولادیمیر آلکسی‌یویچ، مجموعه رسائل و اشعار اهل حق، انتشارات انجمن اسماعیلی، 1950م، مطبع قادری، در کتابخانه مجلس سنا، شماره 2269
    63. وامبری، آرمین، سیاحت درویشی دروغین، ترجمه فتحعلی خواجه نوریان، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، تهران، چاپ ششم، 1387ش
    64. الوندی، علی، نشان و طریق خاکسار، نشر منصف، 1383ش، تهران
    65. الهامی، داود، فرقه‌های ذهبیه و اویسیه و خاکساریه، نشر مکتب اسلام، بهار 1380ش، قم

    پاورقی ها

    پاورقی ها
    1اصطلاح «دوده» یا «دودمان»، مقتبس از فرقه «اهل حق» است که در این فرقه، به معنی «خاندان» آمده اما مقصود، خاندان‌هایی است که از بزرگان «اهل حق» نباشند.
    2آنچه که امروزه به اسم «فرقه خاکسار» با این اسم و ویژگی‌ها دیده می‌شود، بیش از 200 سال پیشینه‌ای ندارد و نام و عنوان«خاکسار» نیز اصطلاحی نوپدید است. نویسندگان و محققین نیز نتوانستند ردپایی از «جریان خاکسار» در پیش از دوران قاجار پیدا کنند. نورالدین مدرسی چهاردهی می‌گوید: «پس از سرکوب نقطویان در قزوین به سال 1002 به دست شاه عباس، نقطویه، به صورت خاکسار در آمدند.» [مدرسی مدرسی چهاردهی، نورالدین، سیری در تصوف، ص321].
    3«قلندران» به فرقه‌های مختلفی تقسیم شده‌اند که «خاکساران» بیشتر تحت تاثیر فرقه‌های «قلندریه حیدریه و جلالیه» هستند.
    4مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ج1، ص450.
    5مدرسی چهاردهی می‌گوید: «پس از سرکوب نقطویان در قزوین به سال 1002 به دست شاه عباس، نقطویه، به صورت خاکسار در آمدند.» [مدرسی چهاردهی، نورالدین، سیری در تصوف، ص321].
    6«جلالیه» یکی از فرقه‌های «قلندران» و «سهروردیان» است که رهبر آن‌ها «جلال الدین بخاری اچه‌ای» (سرخ پوش) در قرن 6 هجری بود.
    7درباره اینکه حیدر اشاره به چه کسی است؟ در ادامه مقاله توضیح داده خواهد شد.
    8زرین‌کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ۳۷۵-۳۷۶؛ ادهمی (محو علیشاه)، تورج، از خاک تا خاکسار، ۵۳۹، ۵۹۱- ۵۹۶.
    9در واقع «غلام علیشاه»، گروهی از «حیدریان» ایران را با «جلالیه هند» مرتبط ساخت. بر همین اساس، «مدرسی عالم» از مشایخ خاکسار نیز مدعی می‌شود «غلام علیشاه»، برای سیر و سلوک و طی طریقت نزد مرتاض‌های هندو، به این کشور رفته بود، نه اینکه اهل کشور هندوستان باشد. [مدرسی عالم، عبدالکریم، گنجینه اولیاء، ص111].
    10مدرسی عالم، عبدالکریم، هزار درویش، ص83.
    11الهامی، داود، فرقه‌های ذهبیه، اویسیه و خاکساریه، ص78.
    12مدرسی چهاردهی، نورالدین، اسرار فرق خاکسار و اهل حق، ص209.
    13البته در تاریخ نقل است که برخی اهل علم، به سلوک «دراویش خاکسار» درآمده‌اند. چنانچه مدرسی چهاردهی می‌گوید «در ایام سلطنت ناصر الدین شاه، یک نفر از علما به نام «حاجی ناصر» که اهل کرمان بود، به جرگه دراویش خاکسار در آمد و ملبس به لباس درویشی گردید و به مقام ارشاد رسید و ملقب به «ناصر علیشاه» بود و بعضی اصطلاحات و اعمال را به شریعت نزدیک‌تر ساخت. مثلا وقتی دراویش خاکسار وارد جمع می‌شوند می‌گویند «جمال جمع را عشق است» اما ناصر علیشاه می‌گفت «وقت شریف شما خوش است».» [ر.ک: مدرسی چهاردهی، نورالدین، خاکسار و اهل حق، ص9].
    14بهبهانی کرمانشاهی، احمد بن محمدعلی، مرآت الاحوال جهان نما، ج1، ص627.
    15مدرسی چهاردهی، نورالدین، خاکسار و اهل حق، ص1.
    16آنان با ذکر واژه ابوتراب، ظاهراً سعی دارند نوعی ارتباط بین نام سلسله خود و کنیه حضرت علی ایجاد کنند.
    17آنان پس از طی مراحل سلوک، به خاکساریه می‌پیوستند و گروه‌های دیگر خاکسار، آنان را پست‌تر از خود و نوعی خدمتگذار و فرّاش خود می‌شمردند. عباس زریری می‌گوید: «دوده عجم، امور پرده داری و سخنوری و نقالی را بر عهده داشتند.»[زریری، عباس، داستان رستم و سهراب، روایات نقالان، ص375].
    18مدرسی چهاردهی در یکی از مقالات خود به این انشعاب اشاره کرده و می‌گوید: «یک سلسله که از دوده «خاکسار جلالی غلام علیشاهی» در عصر حاضر منشعب گردیده است، سلسله‌ای بنام «سلسله عالمیه» می‌باشد. قبل از آنکه درباره کیفیت این مسلک به بحث پردازیم، جهت استحضار خوانندگان ارجمند این نکته را متذکر می‌شود که: «قطب سلسله می‌تواند قوانین جزئی را تغییر و تبدیل دهد اما مجاز نمی‌باشد که قوانین اصلی را مشمول این نظر قرار دهد. و «شیخ» هر سلسله که «دیگجوش» داده باشد و بر نام طریقت وی کلمه «شاه» افزوده شده باشد، به منزله «قطب» بوده و اختیارات فوق را دارا می‌باشد، ولی هر گاه در علم عرفان و عمل به مقامات عالیه نائل شده باشد، مجاز است شعبه‌ای در یک سلسله پدید آورد، مانند «کوثریه» یا «صفی علیشاهی» که از شاخه‌های «نعمه اللهی» است. اگر شیخ یا قطب در علم و عمل صاحب نظر و رأی باشد، می‌تواند سلسله مستقلی ابداع کند، مانند «قادریه» و «نقشبندیه». اکنون به بحث در باره سلسله عالمیه می‌پردازد. بنیانگذار مشرب عالمیه، «عبدالکریم مدرس عالم» است که شرح حال مجددی درباره خود مرقوم داشته‌اند که تلخیص آن ذیلا نقل می‌گردد… [مدرسی چهاردهی، نورالدین، سیری در تصوف، مقاله سلسله عالمیه، شماره 101: https://razdar.com/sufism/سلسله-عالمیه/].
    19اخیرا انشعاب دیگری به نام «خاکسار ملامتیه» نیز به وجود آمده که شخصی به نام «میرمظهر علیشاه» مدعی رهبری این شاخه بود و به رسم قلندران سابق، زنجیر بزرگی بر گردن خود آویزان می‌کرد.
    20حقیقت، عبدالرفیع، مکتب‌های عرفانی در دوره اسلامی، ص368.
    21او در ضمن سفر خود به شبه قاره هند و پاکستان کنونی، به وجود طائفه‌ای موسوم به «خاکساران» اشاره می‌کند که البته مشخص نیست همین خاکساران امروزی باشند. وی می‌گوید: «آنگاه به جزایر هندوستان و سودان و ماچین و بنادر گذشتم، بسیاری از عجایب روزگار و غرایب بحار دیدم و از تلاطم امواج دریاها و تراکم افواج راجه‌ها زحمت بسیار کشیدم، عاقبت الامر به ولایت سِند آمده، از راه ملتان به خطه کشمیر رسیدم، در اثناء راه، کوهستان سخت و بیشه‌های پردرخت مشاهده شد، مسالک بسیار صعب و تردد مسافران به غایت دشوار بود، مدتی با قوم قلندران و پنج پیران و سیاه‌پوشان پیوستم و چندگاه با طایفه بینوایان و خاکساران و نانک‌شاهیان نشستم.» [شیروانی، زین العابدین، ریاض السیاحه، ج1، ص131].
    22معصوم علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقایق، ج3، ص533.
    23اردستانی، جمال الدین محمد، مرآت الأفراد، ص341: «خاک‌نشین: درویش خاکسار که بر روی خاک منزل می‌کنند. نشیننده بر خاک، مجازا متواضع و منکسر و خاکسار و خلیق».
    24افشاری، مهران، فتوت نامه‌ها و رسائل خاکساری، ص103؛ افشاری، مهران، فتوت، قلندری و ادبیات عامیانه ایران، ص158.
    25گراملیش، ریشارد، طریقت‌های شیعی ایران، ص119.
    26از نگاه اهل حق و یارسان‌ها، عنصر خاک متعلق به حضرت پیر بنیامین است، و سلمان هم اولین سرسلسله ی خاکسار هم جلوه حضرت پیر بنیامین بوده است.
    27ذکاوتی قراگوزلو، علیرضا، جنبش نقطویه، ص116.
    28افشاری، مهران، آیین قلندری، ص278.
    29مدرسی عالم، عبدالکریم، گنجینه اولیاء یا آئینه عرفا، ج۱، ص۱۱۱ـ۱۱۲؛ زرین‌کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۳۷۶.
    30افشاری، مهران، فتوّت نامه‌ها و رسائل خاکساریّه، سی رساله، ج۱، ص۱۷۱ـ۱۸۶.
    31افشاری، مهران، آیین قلندری: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، خاکساری، فرقه عجم و سخنوری، ج۱، ص۱۸۳.
    32افشاری، مهران، آیین قلندری: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، خاکساری، فرقه عجم و سخنوری، ، ج۱، ص۲۹۲ـ۲۹۳.
    33آریا، غلامعلی، طریقه‌ چشتیه‌ در هند و پاکستان‌ ص‌۴۳.
    34بخاری، باقر بن عثمان،‌ جواهر الاولیاء، ص‌۹؛ لاهوری، غلام‌ سرور، خزینه الاصفیاء، ص‌۱۲۷.
    35فرشته، محمدقاسم‌بن‌ غلامعلی،‌ تاریخ‌ فرشته (یا گلشن‌ ابراهیمی)، ج‌۲، ص‌۴۱۲_۴۱۳؛ زیدی، شمیم‌ محمود، احوال‌ و آثار شیخ‌ بهاءالدین‌ زکریا ملتانی، ص‌۷۱؛ اشرف، وجیه الدین، بحر زخار، ج2، ص344.
    36صوفیان خاکسار شایعه کرده‌اند بهار علیشاه یزدی (قطب سلسله خاکسار) داماد فقیه بزرگ، «سید محمدکاظم یزدی» صاحب عروه بوده است. درحالی که نسبت دامادی صحیح نیست. مدرسی چهاردهی آورده است که او با یکی از منسوبین «سید کاظم یزدی» مسماء به «علویه خانم» ازدواج کرده است و پس از درگذشت همسرش، بانویی که اعمی بود را به زوجیت درآورد. [مدرسی چهاردهی، نور الدین، خاکسار و اهل حق، ص9].
    37برخی از مشایخ مجاز بهار علیشاه عبارتند از: «میرصفای ترک، گوهر علیشاه، میر رحمت علیشاه، ناطق علیشاه، قدرت علیشاه، رهبر علیشاه، سید عبدالله قالیباف، حشمت علیشاه، مست علیشاه، سیف علیشاه، توحید علیشاه، غضنفر علیشاه، بحر علیشاه، هیبت علیشاه، قوچ علیشاه، رضوان علیشاه، معصوم علیشاه، رحمت علیشاه، میرشمشیر علیشاه، مشتاق علیشاه، میرکشکول علیشاه، مستور علیشاه، برهان علیشاه، ذاکر علیشاه، نورعلیشاه خراسانی، مطهرعلیشاه، منور علیشاه، محتاج علیشاه، وحدت علیشاه شیرازی و…» [مدرسی چهاردهی، نورالدین، خاکسار و اهل حق، ص37].
    38مدرسی چهاردهی، نور الدین، خاکسار و اهل حق، ص9.
    39متن مکتوب این تجدید بیعت و گواهی شاهد‌ها در: منجمی، حسین، مبانی سلوک در سلسله خاکسار، ص19.
    40افشاری، مهران، بنیاد دایرهالمعارف اسلامی، تهران، مصاحبه، ۴ تیر ۱۳۸۱؛ منجمی، حسین، مبانی سلوک در سلسلۀ خاکسار جلالی و تصوف، ص44.
    41ادهمی (محو علیشاه)، تورج، از خاک تا خاکسار، تهران، ۱۳۸۸ش.
    42مدرسی چهاردهی، نورالدین، اسرار فرق خاکسار و اهل حق، ص70.
    43مدرسی عالم، عبدالکریم، تحفه درویش، ص۵۲؛ مدرسی چهاردهی، نورالدین، اسرار فرق خاکسار و اهل حق، ص43.
    44خواجه‌الدین، محمدعلی، کشکول خاکساری، ص۳.
    45مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ج1، ص450.
    46دالمانی، هانری رنه، سفرنامه از خراسان تا بختیاری، ترجمه علی محمد فره وشی، متن، ص176.
    47حتی برخی به صورت شفاهی نقل کرده‌اند که دوده دار اصلی و نقیب النقباء خاکسار، باید با چند طائفه از رهبران اجنه مرتبط باشد تا بتواند این مقام را کسب کند.
    48مدرسی چهاردهی، نورالدین، اسرار خاکسار و اهل حق، ص33.
    49مدرسی چهاردهی، نورالدین، خاکسار و اهل حق، ص40 و ص41.
    50افشاری، مهران، فتوت نامه‌ها و رسائل خاکساریه، ص208.
    51در کتاب «امجد العرفا» آمده است: اگر پرسند که چهل تن خاکی از کجا پیدا شدندف بگو در وقتی که تولد حضرت رسول محمد بن عبدالله شد، جماعت یهودی در کتاب خود دیده بودند که همچین پیامبری به ظهور خواهد آمد که ناسخ جمیع ادیان خواهد بود. شب، قصد هلاک آن حضرت را کردند که در گهواره آن حضرت را شهید کنند، دایه‌ آن حضرت داشت که طائفه بنی اسد بود، و او مطلب را فهمید. طفل خود را که «سلطان محمود» بود، در گهواره پیغمبر خوابانید، حضرت را برداشت و در جائی مخفی نمود، شب منافقین آمدند به هوای شهید کردن آن حضرت و آن طفل را با گهواره ریز ریز کردند و بردند. در میان پاطیل ریختند و جوشانیدند، بردند در پشت مسجد ریختند، آن ضعیفه که دایه بود، دلش به فرزندش سوخت، پدر و مادر آن طفل رفتند که او را دفن کنند، دیدند آن پارچه‌های گوشت، به حکم خدا هر یکی طفلی شده‌اند، تماما شکل «سلطان محمود»، از ترس آن منافقین طفل را بردند در کوه در میان مغاره گذاردند، حکم از جانب خلاق عالم شد به آهوی بیابان تا شب و روز بیرون می‌آمدند و روی سنگ‌ها می‌نشستند تا زمانی که پادشاه شهر وفات کرد، از اینجاست که سلطان محمود سر حلقه چهل تنان خاکی شدند. [ایوانف، ولادیمیر آلکسی‌یویچ، مجموعه رسائل و اشعار اهل حق، ص187].
    52خواجه الدین، سیدمحمدعلی، سرسپردگان، ص29.
    53افشاری، مهران، آیین قلندری، ص313.
    54سیادت سادات اهل حق نیز به خاطر انتساب به «سلطان سهاک» است نه انتساب به اهل بیت علیهم السلام. او را «پیر تخت» نیز می‌نامند و می‌گویند اوست که باید رهبری درویش خاکسار بر دیگر دراویش را تایید و امضا کند.
    55اصطلاحا می‌گویند مدعی رهبری و قطبیت، باید صاحب «تخت‌نامه» باشد.
    56پیش‌تر منصب «نقیب» در خاکساریه از جانب پادشاه تعیین می‌شد. نقیبان، افزون بر شعرخوانی، سخنوری و نقالی دربار، بر احوال همۀ درویشان شهر خود نظارت داشتند و مالیات را نیز اخذ می‌کردند. پرس‌وجو از مریدان تازه‌وارد و رفع اختلافات میان آن‌ها نیز با نقیب بود و او نیز در عوض، بخشی از نذورات و مبالغی را که مردم به مریدان می‌دادند، برای خود برمی‌داشت. [افشاری، مهران، فتوت‌نامه‌ها و رسائل خاکساریه، ۲۲-۲۵].
    57«پیر دلیل» معاون و مشاور «شیخ» است. به اصطلاح اهل طریقت «شیخ می‌خواند و پیر دلیل می‌راند». انتخاب «پیر دلیل» منوط به پیشنهاد شیخ و اجازه قطب است. در انتخاب پیر دلیل نکات ذیل باید رعایت گردد:

    1: سابقه فقری ممتد داشته باشد (بیش از 12 سال)؛ 2: حداقل سه مرحله از مراحل فقری را طی کرده باشد؛ 3: استعداد حل و بحث مطالب عرفانی و مشکلات سلوک را به حد کافی دارا باشد؛ 4: راه‌های سلوک با نفوس مختلف را بداند؛ 5: پیر دلیل باید به رموز و دستورهای فقری آشنایی کامل داشته باشد زیرا طالبانی که برای تشرف مراجعه می‌کنند باید زیر نظر پیر دلیل، مدتی ورزیده شوند تا شیخ، شایستگی تشرف به فقر آنان را گواهی کند. به طور خلاصه پیر دلیل باید بتواند برنامه و هدف تصوف را با هر کس به زبان استعدادش در میان نهد و او را با نکات و دقایق طریقت آشنا سازد؛ 6: بهتر است سابقه دوده‌داری داشته باشد.

    اما وظایف پیر دلیل به شرح ذیل است:

    1: باید طالبانی را که جهت تشرف مراجعه می‌کنند به برنامه و هدف تصوف آشنا سازد؛ 2: باید سعی کند که طالبان، قبل از تشرف، آداب مجلس فقر و برخورد با شیخ و درویشان را بیاموزند؛ 3: باید در خانقاه چنانچه از فقیری عملی خلاف رسوم خانقاه سرزند، به وی تذکر دهد. اهل خانقاه باید بدانند که تنبیه پیر، دلیل لازم است، چنان که دلجویی شیخ (لازم است). تنبیه وی (پیر دلیل) باید چنان باشد که فقیر را تربیت کند و از اهمال و سهل انگاری باز رهاند؛ 4: باید نظم مجالس فقری به عهده پیر دلیل و زیر نظر او انجام شود؛ 5: مواظب و مراقب باشد تا در جلسات فقری غیر فقیر وارد نشود مگر با اجازه شیخ، و اگر شب‌های دوشنبه و جمعه فقیری بخواهد دوست یا خویشانش را با خود به خانقاه بیاورد، از شیخ برای آن‌ها کسب اجازه ورود می‌کند؛ 6: رسیدگی به امور دوده‌دار و اهل خدمت و مسافرین خانقاه به عهده پیر دلیل است؛ 7: چنانچه فقیری که شب‌های معیّن مرتب در خانقاه حاضر می‌شود، جلسه‌ای غیبت نماید، پیر دلیل روز بعد، از حال او جویا می‌شود تا چنانچه گرفتاری دارد در رفع آن بکوشد؛ 8: اگر درویشی گرفتاری و مشکلی داشت و با او در میان گذاشت، با محبت و همدردی، راهنمایی و گره گشایی می‌کند.

    58جابری (میرطاهرعلیشاه)، سیدحسین، تذکره السالکین، ص224.
    59مدرسی چهاردهی، نورالدین، اسرار خاکسار و اهل حق، ۵۰.
    60افشاری، مهران، آیین قلندری، رساله سوم، ص261.
    61مولوی، جلال الدین، دیوان کبیر شمس، ص1367.
    62نوربخش دهکردی، احمد، برهان نامه حقیقت، ص74.
    63جابری (میرطاهرعلیشاه)، سیدحسین، تذکره السالکین، ص259.
    64افشاری، مهران، اهل حق، «نشریه ادبیات و زبان‌ها: نشریه چیستا»، ص385.
    65مکری، محمد، اندیشۀ مظهریت در نزد اهل حق، ص74: «ذات حق در هربار الوهیت، به همراه چهار یا پنج ملک (به تعداد جبرائیل، میکائیل و…)، که آن‌ها را «یاران چارملک» گویند، ظهور می‌کند.»
    66الهی، نورعلی، آثار الحق، ج1، ص442، گفتار 1434.
    67مدرسی عالم، عبدالکریم، هزار درویش، ص81.
    68جابری (میرطاهرعلیشاه)، سیدحسین، تذکره السالکین، ص404 و ص411.
    69سپس پیر دلیل به دستور مرشد، سه بار با قیچی، چهارضرب می‌کند، یعنی اندکی از موی سر، ابرو، سبیل و ریش طالب را برمی چیند.
    70منجمی، حسین، مبانی سلوک در سلسله خاکسار جلالی، ص128 و ص129.
    71در کتاب «مبانی سلوک در سلسله خاکسار جلالی» اثر «حسین منجمی» (خوشحال علیشاه) – که خود از مشایخ این سلسله بوده – در شرح «منزل لسان و آداب آن» اینگونه آمده است: «لسان کشیدن در سلسله خاکسار یعنی اقرار به الوهیّت اللّه و نبوّت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و ولایت حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام و یازده فرزند گرامی آن حضرت. در سلسله خاکسار رسم آن است که طالبان مبتدی را پس از وقوف از سلامت جسم و روان و تشخیص میزان ذوق و شوق آنان در طلب، توسط یکی از دراویش به نام «پیر دلیل»، به منزل اول درویشی راهنمائی نموده و از طالب راه – به اصطلاح – لسان می‌کشند، از همین منزل اول است که طالب به نام «مرید» و شخصی که از او لسان می‌کشد به نام «پیر یا مرشد یا شیخ» نامیده می‌شود» [منجمی، حسین، مبانی سلوک در سلسله خاکسار جلالی، ص128].
    72مدرسی عالم، عبدالکریم، تحفه درویش، ج2، ص49.
    73والبری، هنری رنه، سفرنامه از خراسان تا بختیاری، ترجمه علی محمد فره وشی، متن، ص179.
    74در این مدت، درویش باید کارهای متعددی انجام دهد که «سعید نفیسی» برخی از این خدمات را چنین شرح می‌دهد: «برخی سلسله‌ها، تازه وارد را تا هزار و یک روز به کارهای پست وا می‌دارند و این مدت چند چله است: «چهل روز خدمت چهار پایان، چهل روز کناسی فقیران (مستراح خانقاه را خالی کردن)، چهل روز آبکشی، چهل روز فراشی، چهل روز هیزم کشی. اگر در یکی از این چله‌ها قصور یا تقصیری می‌کرد بایستی دوباره آن را از سر بگیرد. این‌ها را که انجام می‌داد، آن وقت یک حجره در خانقاه به او می‌دادند.» [نفیسی، سعید، سرچشمه تصوف در ایران، ص۱۰۲].
    75چهل قلندر برهنه‌ای که به باور قلندران، پیامبر، در صدر معراج خود آنان را ملاقات کرد.
    76شیخ گلاب و مویز و قند را در آب حل می‌نماید و آیاتی از قرآن مجید را بر آن می‌خواند و به سالک می‌نوشاند. «اهل فتوت» سابق، اعتقاد بر این داشتند که «پیاله» آب و نمک را حضرت رسول اکرم صلوات اللّه علیه به امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام نوشانده است و امیرالمومنین علی علیه السلام به 17 میان بسته خویش «پیاله» نوشانده است. خاکساران نیز کم و بیش، اعتقاد مشابهی دارند و اعتقاد بر این دارند که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله به حضرت امیر علیه السلام «پیاله» نوشاندند و ایشان به «سلمان فارسی» پیاله نوشاندند. «پیاله فتیان» با خاکساران – جدای از شباهت آیینی – یک تفاوت مهم با یکدیگر دارد: پیاله فتیان شور است و پیاله خاکساران شیرین می‌باشد.
    77منجمی، حسین، مبانی سلوک در سلسله خاکسار، ص128-132.
    78در یکی از رسائل خاکسار آمده است: «بر درویش پیاله خورده لازم است از چیزهایی که در میان فقرا شیوع دارد، بداند و آن‌ها عبارت است از: «چهار غسل، تراش‌نامه، توبه و تلقین، عهدنامه، بیعت‌نامه، نهادنامه، پنج منزل، دوازده پیاله، اثبات لنگ، تاج نامه، اثبات کفن، رشته، ثبوت سنگ، قناعت، اثبات کشکول، اثبات پوست تخت، اثبات نفیر، خاک‌نامه، اثبات شیرینی، چهل و چهار مقام، چهل و چهار کلام، چهارده کلام ابجد طریق، دوارده کلام اعتماد طریق.» [ر.ک: افشاری، مهران، آیین قلندری، ص256].
    79در طریقه «نعمت اللهیه»، پیاله وجود ندارد. اما در «اهل حق» نیز پیاله وجود دارد که نام آن از القاب «ایزد بانوی آناهیتا» می‌باشد. «مهردینان» نیز پیاله می‌نوشیدند. پیاله آنان از گیاهی به نام «هوم» درست می‌شده است. رسم «هوم نوشی» یک رسم کهن هندو-ایرانی است. «فتیان» پیاله خویش را در همان ابتدای تشرف خویش می‌نوشند. خاکساران آن را در منزل دوم فقری خویش می‌نوشند.
    80معصوم علیشاه مدرسی عالم، عبدالکریم، گنجینه اولیاء، ص126.
    81مدرسی چهاردهی، نورالدین، اسرار خاکسار و اهل حق، ص27.
    82هانری رنه سیاح فرانسوی می‌گوید: «درویشان فرقه خاکسار بازوبندی دارند و بازوهای خود را نیز خال‌کوبی کرده‌اند و با این علامات، از سایر فرق تشخیص داده می‌شوند، از سه هزار نفر درویش که در تهران و اطراف آن سکونت دارند، 600 نفر از فرقه خاکسارانند.» [ر.ک: دالمانی، هانری رنه، سفرنامه از خراسان تا بختیاری، ترجمه علی محمد فره وشی، ص177].
    83در گذشته رسمی در دنباله مراسم داغ کردن در مرحله کسوت بوده که در آن، مرید پس از چندین روز، داغ خود را به پیر نشان می‌داده است. مراسم گل سپردن، به فاصله زمان کوتاهی پس از مراسم کسوت انجام می‌شود. در این مراسم، طی تشریفات خاصی، مرید گل و سکه‌ای را به مرشد می‌دهد.
    84خزانه، عبارت از قطعه مومی است به شکل قلب صنوبری که داخل آن علاوه بر گل چراغی، چهارده چیز دیگر قرار دارد.
    85تیره دوازدهمی نیز اخیرا پدید آمده که متعلق به «نورعلی الهی» است. اما دیگر تیره‌های اهل حق، این تیره را قبول ندارند. در فرقه خاکسار، مرشدی که صاحب خزانه فقری نباشد، فقط می‌تواند طالب را تا مرحله دوم فقری ارشاد نماید. و اگر در جایی مرشدی نباشد، شخصی که گل سپرده است، فقط می‌تواند با اجازه از مرشد، طالب را به مرحله اول درویشی راهنمایی نماید و برای سایر مراحل، باید وی را به نزد مُرشد کامل بفرستد.
    86«سرسپاری» از بنیادهای مهم اعتقادی آیین اهل حق است. اهل حق به مفهوم حقیقی، یعنی «سرسپردن به یکی از خاندان‌های یازده گانه حقیقت»، سپس ادای وظائف دینی. اهمیت سرسپردگی در این مسلک به قدری است که پادشاه (خدا) در عالم ذر، به بنیامین سر می‌سپارد و او را «پیر تخت» و داود را به عنوان دلیل برای جمیع پیروان مسلک یاری بر می‌گزیند. بعد از سرسپاری در مجلس، جهت تکمیل مراسم، این جملات گفته می‌شود: «جوز سر فلانی فرزند فلانی را شکستم، برای فلان خاندان»، سپس نام «پیر تخت» و «دلیل تخت» آورده می‌شود.
    87مستورعلیشاه کرمانی در یکی از نامه‌های خود می‌نویسد: «بر اهل حق و اهل نیاز لازم است بداند باعث خلقت جوز حقیقت، از کجا آمده است و معنای سرسپردن چیست. آیا بدانیم هر سیدی می‌تواند، به اجازه او صحیح است در خدمت او سر بسپرند یا نمی‌توانند؟ به فتوای دوازده خاندان حقیقت، نمی‌تواند، مگر کسی که از سید خاندان باشد، حقیقت داشته باشد، اولاد یکی از این دوازده خانواده باشد و الا دیگری حقی ندارد و نعمت اللهی هم در مساله جوز سپردن، بدعت گذاشته‌اند، همچنان که این زمان هم قانون سرسپردن در دست ندارند، جوزی می‌برند، به مرشد می‌سپرند، این مطلب هم مناط نمی‌شود، عطار هم جوزهای خوب متعدده در دکان جمع نموده، اگر پیر زاده نباشد دیگران هم شهود به پیری او و پیرزادگی او ندهند و ثمری ندارد بلکه بدعت است… (هو یاعلی- 1326 – سجع مهر اجازه مستور علیشاه کرمانی به یکی از مریدان خود). [ر.ک: مدرسی چهاردهی، نورالدین، خاکسار و اهل حق، ص48].
    88ایوانف، ولادیمیر آلکسی‌یویچ، مجموعه رسائل و اشعار اهل حق، رساله گلشیر، ص187.
    89گراملیش، ریشارد، طریقت‌های شیعی ایران، ص770.
    90افشاری، مهران، آیین قلندری مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، خاکساری، فرقه عجم و سخنوری، ص18.
    91جابری (میرطاهرعلیشاه)، سیدحسین، تذکره السالکین، ص411.
    92مدرسی چهاردهی، نورالدین، خاکسار و اهل حق، ص21.
    93شبستری، محمود بن عبدالکریم، گلشن راز، ص76.
    94جابری (میرطاهرعلیشاه)، سیدحسین، تذکره السالکین، ص256.
    95مدرسی چهاردهی، نورالدین، اسرار فرق خاکسار و اهل حق، ص200.
    96جابری (میرطاهرعلیشاه)، سیدحسین، تذکره السالکین، ص412.