پرش به محتوا
خانه » اقطاب و سرسلسله‌ها » صفی الدین اردبیلی

صفی الدین اردبیلی

    زندگی‌نامه

    صفی‌الدین ابوالفتح اسحاق، ملقب به «شمس‌الدین» و معروف به «شیخ صفی»، عارف و شاعر برجسته قرن هشتم هجری قمری است. او در سال ۶۵۰ق[1]تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ا. آ. گرانتوسکی – م. آ. داندامایو، مترجم، کیخسرو کشاورزی، ناشر: مروارید … ادامه پاورقی در روستای کلخوران، واقع در شمال‌غربی اردبیل، از پدری زارع زاده شد و تا پایان عمر، به جز سفرهای کوتاه به فارس و گیلان، در همان روستا ساکن ماند. از کودکی به امور مذهبی گرایش ویژه‌ای نشان داد، قرآن را حفظ کرد و در جوانی به تحصیل علوم مقدماتی، زهد و ریاضت پرداخت. عبادت‌های او اغلب در مزار شیخ فرج اردبیلی و مرقد شیخ ابوسعید اردبیلی سپری می‌شد[2]اثرآفرینان، ذیل «شیخ صفی»؛ دایره‌المعارف تشیع، ذیل شیخ صفی، تهران، نشر شهید محبی، ج۱، ۱۳۸۳ش؛ حکیمیان، ج ۲، … ادامه پاورقی.

    ابن بزاز اردبیلی در کتاب صفوه‌الصفا، به توصیف زیبایی ظاهری شیخ صفی در جوانی پرداخته و او را «یوسف ثانی» نامیده است، به گونه‌ای که زنان در عشق او دست می‌بریدند، اما دل او از این امور می‌گریخت. در دوران بلوغ، اولیاءالله وی را «پیر ترک» خواندند و در میان طالبان، «زرین‌محاسن» لقب گرفت.[3]اردبیلی، ابن بزاز، صفوه‌الصفا، ج۱، ص4، به تصحیح غلامرضا طباطبائی مجد، تهران، ۱۳۷۳ش

    تاریخچه

    شیخ صفی‌الدین اسحاق اردبیلی (م: ۷۳۵ق)، فرزند امین‌الدین جبرائیل، زارعی زاهد‌پیشه بود که در جوانی به دیدار مشایخ سفر کرد و با بزرگان روزگار مانند سعدی، علاءالدوله سمنانی و شیخ زاهد گیلانی دیدار نمود. نسبت سیادت او توسط محققان تأیید شده و پادشاهان صفویه به او منسوب‌اند؛ او در مجاورت خلوت خانقاه خود در اردبیل مدفون است. [4]مقاله بررسی فرایند نسب سازی شیخ صفی الدین اردبیلی از نسخه ابن بزاز تا دست کاری های طریقتی و سلطنتی و بازتاب آن … ادامه پاورقی

    در تاریخ شاه اسماعیل صفوی آمده است که شیخ صفی پس از فراگرفتن مقدمات علوم دینی، نزد شیخ فرج اردبیلی مرید شد و به کوه سبلان به اعتکاف نشست، اما آوازه‌ای نیافت. سپس به شیراز سفر کرد و در خانقاه شیخ عبدالله خفیف و میر عبدالله فارسی ماند تا فنون مریدپروری بیاموزد. در ۶۵۵ق به گیلان رفت و در زاویه شیخ زاهد گیلانی معتکف شد؛ شیخ زاهد، مورد حمایت غازان خان مغول، مریدان بسیاری در گیلان، مازندران و آذربایجان داشت. شیخ صفی به سرعت توجه او را جلب کرد، مرید اول شد و با دخترش ازدواج نمود؛ شیخ زاهد ظاهراً وصیت کرد که او جانشینش باشد. [5]تاریخ شاه اسمایل صفوی،ص11_12

    سیادت اردبیلی

    نسب او با نوزده واسطه به امام موسی کاظم (ع) می‌رسد و صفاتی چون «برهان الاصفیاء»، «قطب‌الاقطاب» و «شیخ‌العارفین» برایش ذکر شده است. [6]حقیقت، عبدالرفیع، عارفان بزرگ ایرانی در بلندای فکر انسانی، ج۱، ص۵۹۱، تهران، کومش، ۱۳۸۳ش با این حال، اختلافات جدی در باب سیادت او وجود دارد؛ موافقان آن را حقیقی و ریشه‌دار می‌دانند و استدلال می‌کنند که ادعای شاه اسماعیل اول برای حمایت شیعیان در برابر عثمانی و ازبک‌ها، بر پایه واقعیتی تاریخی استوار است، هرچند صفویان را معصوم نمی‌شمارند.[7]مقاله نگاهی به موضوع سیادت شیخ صفی الدین اردبیلی،حیدری اصغر،باقری بیدهندی ناصر،1390ص19.

    منکرین سیادت، بر پایه بررسی نسخه‌های مختلف صفوه‌الصفا، معتقدند که منابع پیشاصفوی به آن نپرداخته و تغییرات تدریجی در نسخه‌ها، از سوی رهبران طریقت صفوی (مانند شیخ صدرالدین و خواجه علی سیاه‌پوش) و دربار صفوی (مانند شاه طهماسب) صورت گرفته است. این تغییرات به چهار دسته نسخه‌ای تقسیم می‌شوند: نسخه مولف، نزدیک به مولف، پیشاصفوی و صفوی. منابع تاریخی نیز به سه گروه مسکوتی، تشکیکی و تأییدی تقسیم می‌گردند، اما بیشتر مورخان صفوی تحت تأثیر این دستکاری‌ها، بر سیادت حسینی تأکید کرده‌اند. [8]مقاله بررسی فرایند نسب سازی شیخ صفی الدین اردبیلی از نسخه ابن بزاز تا دست کاری های طریقتی و سلطنتی و بازتاب آن … ادامه پاورقی

    تحصیل و تدریس

    حمدالله مستوفی، شیخ صفی را مردی صاحب‌وقت خطاب کرده و نوشته که وی نخست در اردبیل دانش آموخت. پس از بی‌نیازی از دانشمندان آنجا، در پی پیری ارشادگر گشت و با شنیدن آوازه شیخ نجیب‌الدین بزغش شیرازی، به شیراز رفت، اما او درگذشته بود. [9]دهخدا، علی‌اکبر، و دیگران، لغت‌نامه، ذیل صفی‌الدین، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ ش. شیخ صفی چندی در حلقه مریدان شیخ رکن‌الدین بیضاوی و امیرعبدالله درآمد و امیرعبدالله او را به شیخ زاهد گیلانی تشویق کرد. پس از چهار سال جستجو، در روستایی در گیلان به او رسید و ۲۵ سال تا مرگ شیخ زاهد (۶۷۹ق) مرید او بود، انابت اخذ کرد، دامادش شد و جانشین طریقت گردید. [10]حاج سید جوادی، سیدکمال، اثرآفرینان، ، ذیل شیخ صفی، ج۳، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۷۸ ش)

    شیخ صفی در این دوره گاهی در لاهیجان و گاهی در اردبیل زیست و معاصر شیخ علاءالدوله سمنانی بود؛ منابع از ارتباط معنوی ایشان سخن می‌گویند. [11]مصاحب، غلامحسین، دایره‌المعارف فارسی، ج۱، ص۵۵۱، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۱ ش ادعا شده که بیش از ۳۰ سال به هدایت طالبان پرداخت و بیش از ۱۰۰ هزار نفر را تربیت کرد، با نفوذی گسترده در آسیای صغیر. با این حال، هیچ سند معتبری این اعداد را تأیید نمی‌کند و ریشه آن احتمالاً از مصالح صوفیانه یا نقل‌های مکرر مریدان آنهم بدون استقراء تام از منابع معتبر است.

    مذهب

     

    بر اساس شواهد، شیخ صفی مذهب سنی شافعی داشت و انتساب به خاندان پیامبر (ص) را ادعا کرد.[12]مصاحب، غلامحسین، دایره‌المعارف فارسی، ج۱، ص۵۵۱، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۱ ش.حمدالله مستوفی می‌نویسد: «اکثر مردم اردبیل بر مذهب امام شافعی‌اند و مرید شیخ صفی‌الدین».[13]نزهه القلوب ص128. نویسندگانی چون احمد کسروی[14]کسروی، شیخ صفی و تبارش، ص۱۰، ۲۲، ۴۰، ۷۹.، مزاوی[15]مزاوی، پیدایش دولت صفوی، ص۱۲۲.، پیگولوسکایا[16]پیگولوسکایا، تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان سده هجدهم میلادی، ص۴۷۱.، لمبتون[17]لمبتون، دولت و حکومت در اسلام، ص۴۲۵.، لارنس لاکهارت[18]لاکهارت، ص۱۵.، مصطفی الشیبی[19]الشیبی، تشیع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجری، ص۳۷۴.، پطروشفسکی[20]پطروشفسکی، اسلام در ایران، ص۳۸۵.، تشیع او را مردود شمرده و بر سنی شافعی بودن وی تأکید دارند.

    براون در تاریخ ادبیات می‌نویسد: شیخ صفی مدعی سیادت به امام موسی کاظم بود، اما هیچ مدرکی بر تشیع شدید او نیست و سند ضعیفی عکس آن را ثابت می‌کند؛ رؤسای ازبکیه در مکتوب به طهماسب، شیخ صفی را سنی ثابت‌العقیده می‌دانند. [21]تاریخ ادبیات برون ج ۴ ص ۱۴. زرین‌کوب نیز سیادت را انکارناپذیر اما تشیع را محل تردید می‌شمارد و تسنن او را از مقالات و سخنانش و نام ابوبکر و عمر در انسابش تأیید می‌کند، هرچند محبت به اهل بیت با تسنن منافات نداشت. [22]دنباله جستجو در تصوف ایران،59

    کلام منتسب به شیخ صفی در کتابی، بر ذکر دوازده امام و چهارده معصوم، تولی و تبری، و اقرار به ۱۲ امام تأکید دارد و نماز را مشروط به آن می‌داند. [23]البویوروق،ص25 این قول، شیعه اثنی‌عشری بودن را ثابت نمی‌کند و ممکن است شیعه علوی یا یارسان را نشان دهد، اما تسنن را نفی نمی‌کند.

    جایگاه وی در تصوف

    شیخ صفی از عارفان نامی عهد اولجایتو و ابوسعید بهادرخان ایلخانی بود و با مریدان در کلخوران، اطراف مقبره پدرش، زیست. به سبب مقام عرفانی، از توجه ایلخانان مغول برخوردار بود؛ در دستگاه غازان‌خان، به اعتبار شیخ زاهد، قرب داشت. خواجه رشیدالدین همدانی به او احترام می‌گذاشت و هر ساله نقد و جنس می‌فرستاد؛ در مکتوب به پسرش، امیراحمد، توصیه به رضایت شیخ صفی کرد. [24]اردبیلی، ابن بزاز، صفوه‌الصفا، ج۱، صص۳ و ۷، به تصحیح غلامرضا طباطبائی مجد، تهران، ۱۳۷۳ش

    خانقاه شیخ صفی در اردبیل، پردرآمدترین خانقاه‌ها بود و از آوان کار، مورد توجه خواجه رشیدالدین (وزیر غازان‌خان) و خود غازان قرار داشت. رشیدالدین، پیش از وزارت، طبیب همدانی بود و به استنساخ تورات پرداخت؛ پس از اسلام، برای معنویت، به خانقاه‌داران نزدیک شد و خود را مرید شیخ صفی قلمداد کرد. سند مکاتبات رشیدی، هدایایی چون ۱۵۰۰۰ کیلو گندم، ۱۰۰۰ کیلو برنج، ۱۶۰۰ کیلو روغن گاو، ۳۲۰۰ کیلو عسل و… را نشان می‌دهد. [25]تاریخ شاه اسماعیل صفوی،ص24_25

    رضاقلی خان هدایت شیخ صفی‌الدین اسحاق را «شیخ عارفان و برهان واصلین و قطب اصفیاء در آفاق» معرفی کرده و نسبت او را به امام موسی کاظم علیه‌السلام می‌رساند. ایشان در مراحل ابتدایی سیر و سلوک به شوق خدمت اولیای زمان و اصفیای معاصر خود پرداخت و در شیراز با مشایخ تصوف انس گرفت و تحت راهنمایی شیخ زاهد گیلانی به تکامل رسید. کمال معنوی و کرامات وی، چنان گسترده بود که فراتر از توان کتاب‌های موجود است و میرزا محمد تقی کرمانی در «بحر الاسرار» به برخی از آنها اشاره کرده است. شیخ صفی‌الدین بیش از سی سال به هدایت و تربیت طلاب پرداخت و بالغ بر صد هزار نفر را در مسیر سلوک پرورش داد؛ وفات او در سال ۷۳۵ ق در اردبیل روی داد و مزارش در ساورد گیلان نیز مورد زیارت بوده است.[26]هدایت، رضاقلی خان، تذکره ریاض العارفین، ص187-188.

    بر اساس گزارش معصوم علیشاه در «تاریخ نگارستان» آمده است که سید صفی‌الدین برای زیارت مشایخ به شیراز آمد و با شیخ سعدی به گفتگو نشست و پس از آن در مراجعت به خدمت شیخ زاهد گیلانی در ساورد گیلان مشرف شد و از آنجا به درجات کمال و تکامل معنوی رسید. وفات شیخ در سال ۷۳۵ ق در اردبیل رخ داد و مزار وی در ساورد گیلان نیز مورد زیارت قرار گرفته است. این اجمال در ذکر سلسله صفویه از سلاسل معروفه ثبت شده و معاصران مانند رضی‌الدین صالح بربریست نیز بر اعتبار و جایگاه معنوی او تأکید کرده‌اند.[27]معصوم علیشاه، محمد معصوم، طرائق الحقائق، ج2، ص656.

    جایگاه ویژه یا جیره‌خواری؟!

    بزرگی شیخ صفی و تعظیم شاهان به او، اغلب به بزرگواری معنوی نسبت داده شده، اما علت آنرا میتوان جیره‌خواری و نزدیکی به دربار نیز تحلیل نمود. ارج در خانقاه‌ها منوط به رضایت حاکم بود؛ کافی بود مدح امیران کرد یا کتابی به نامشان نوشت. [28]بیان التنزیل،ص15. نجم رازى، مرصاد العباد، به اهتمام محمد امین ریاحى، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ چهارم، … ادامه پاورقی نجم رازی کتاب خود را به علاءالدین کیقباد سلجوقی اهدا کرد و ارجی یافت؛ علاءالدوله سمنانی، شیخ صفی و دیگران، رسماً حقوق‌بگیر دربار بودند.[29]کشف الحقائق،ص27.

    مسافرت

    در ۶۷۸ق، شیخ صفی به جستجوی مرشد، به قصد زیارت شیخ نجیب‌الدین بزغش، اردبیل را به مقصد شیراز ترک کرد؛ ۱۵ سال از مرگ هلاکوخان گذشته و اباقاخان حکم می‌راند و بازسازی ویرانی‌های مغول ادامه داشت. در راه، در ابهر، قزوین، گلپایگان و… با مشایخ دیدار کرد، اما طبع مشکل‌پسندش هیچ‌کدام را نپسندید. برادرش صلاح‌الدین، تاجر ثروتمند، با هدایای پرزرق‌وقرق به استقبال آمد، اما شیخ با لباس درویشی و پیاده وارد شد و در بقعه شیخ ابوعبدالله خفیف مقیم گردید، بدون توجه به اصرار برادر. از طلب مراد، پروای برادر نداشت و اوقات را به طلب سپری کرد. با اندوه، فهمید شیخ نجیب‌الدین وفات کرده و به ریاضت روی آورد. در شیراز، به سیر و سلوک ادامه داد: در مسجد مادر سلیمان، آرامگاه خفیف و مزار ابوزرعه اردبیلی عبادت کرد و شب‌ها شب‌زنده‌داری نمود. شایعه مرگ در مزار ابوزرعه، همراهان را نگران کرد، اما شیخ بدون ترس شب را گذراند و صبح، غرق نور در نماز یافتند؛ امکان معانِه بر چهره نورانیش نبود. شهرتش به «پیر ترک» رسید و سیف‌الدین بلوک‌دار خواست دخترش را به عقدش درآورد، اما شیخ نپذیرفت. ماه‌ها گذشت و مرشد نیافت. [30]شرح صفا،ص45_55.

    اساتید و شاگردان

    در زندگی‌نامه شیخ صفی، اساتید مشهور جز زاهد گیلانی به چشم نمی‌خورد. از ۱۴ سالگی به دنبال مرشد گشت و در مزارهای شیخ فرج، رکن محیی و ابوسعید اردبیلی عبادت کرد. مادرش اجازه سفر نداد تا با بهانه دیدن برادر صلاح‌الدین (تاجر در شیراز)، راضی شد. در راه ابهر و قزوین با پیران دیدار کرد. در شیراز، در بقعه خفیف ماند و از مرگ نجیب‌الدین بزغش تأسف خورد و به ریاضت پرداخت. به بیضا نزد رکن‌الدین بیضاوی رفت که او را به رضّی‌الدین مانقی (متشرّع و واعظ) فرستاد؛ قرآن و تفسیر آموخت. با سعدی و ظهیرالدین بزغش مصاحبت داشت، اما مقصود نیافت. امیرعبدالله او را به شیخ زاهد راهنمایی کرد.[31]شرح گلشن راز(اردبیلى)، مقدمه، ص: 44.

    این روایت، در روضات‌الجنان نیز آمده است. [32]روضات الجنان و جنات الجنان، متن‏ج‏1، ص: 235.

     

    سلسله طریقت شیخ صفی‌الدین

    سلسله طریقت شیخ صفی به امام رضا (ع) می‌رسد: مرید شیخ تاج‌الدین زاهد گیلانی، مرید جمال‌الدین تبریزی، مرید شهاب‌الدین اهری، مرید ابوالغنائم رکن‌الدین سجاسی، مرید قطب‌الدین ابوبکر ابهری، مرید ابونجیب سهروردی، مرید قاضی وجیه‌الدین بن عمرو بکری، مرید شیخ احمد اسود ابیوردی، مرید ممشاد دینوری، مرید ابوالقاسم جنید بغدادی، مرید سری سقطی، مرید ابومحفوظ معروف بواب امام رضا (ع). [33]ریاض السیاحه، ج‏1، ص: 36.

    منظر الأولیاء: شیخ صفی مرید تاج‌الدین زاهد، … مرید ابونجیب سهروردی، مرید وجیه‌الدین، مرید جنید، مرید سری سقطی، مرید ابومحفوظ کرخی، مرید امام رضا (ع). [34]منظر الأولیاء، ص: 237.

    برخی شیخ زاهد را مرید شمس تبریزی می‌دانند که وجود شمس را یقینی می‌کند.[35]زندگانى مولانا،ص203. با رهبری شیخ صفی، طریقت زاهدیه به صفویه تبدیل شد و به نهضت مذهبی در اردبیل درآمد؛ در ایران، سوریه، آسیای صغیر و سیلان پراکنده شد. تأثیر سیاسی او با جانشینی صدرالدین مشهود است. [36]حقیقت، عبدالرفیع، عارفان بزرگ ایرانی در بلندای فکر انسانی، ج۱، ص150،151.، تهران، کومش، ۱۳۸۳ش

    جانشینان و نوادگان شیخ

    در این دوره‌ چند‌مرحله‌ای از تطور طریقت صفویه، پس از وفات شیخ صفی، جانشینی طریقت با بیعت مریدان با صدرالدین آغاز شد و با وجود تلاش برخی از خلفا برای استقلال، اقتدار طریقت از مسیر او استمرار یافت. صدرالدین با بهره‌گیری از شرایط سیاسی آشفته عصر ایلخانان، نفوذ خود را با جذب امیران، گسترش شبکه خلفا و رونق‌بخشی به خانقاه و آرامگاه اردبیل قوام بخشید. پس از او، خواجه‌علی ــ که طریقت را به یک جریان مذهبی شبه‌نظامی تبدیل کرد ــ با روایت ظهور مهدی و ایجاد همبستگی در میان پیروان، جایگاه صفویان را تقویت نمود و با ارتباطات سیاسی (از جمله انتساب دیدارها با تیمور و شاهرخ) به گسترش نفوذ طریقت، به‌ویژه میان قبایل قزل‌باش، یاری رساند. پس از درگذشت خواجه‌علی، شیخ ابراهیم طی بیش از دو دهه، هرچند بدون تحولات چشمگیر، ساختار طریقت و دامنه پیروان آناتولیایی را تثبیت کرد و سپس با جانشینی شیخ جنید، طریقت وارد مرحله سیاسی ـ نظامی تازه‌ای شد؛ جنید با داعیه سلطنت، تشکیل قشون صوفی و لشکرکشی به قفقاز، طریقت را به یک نیروی مسلح تبدیل کرد، هرچند سرانجام در همان‌جا کشته شد. پس از او، با ظهور شیخ حیدر که از پشتوانه سیاسی اوزون‌حسن برخوردار بود، نهضت صفوی رونق بیشتری یافت و با فتوحات نخستین، آوازه‌اش گسترش یافت تا سرانجام در نبرد سوم قفقاز به قتل رسید. نقطه اوج این مسیر، در ظهور شاه اسماعیل در سال ۹۰۶ق بود که با غلبه بر آق‌قویونلو و تاج‌گذاری در تبریز (۹۰۷ق)، دولت صفوی را بنیان نهاد، تشیع را رسمی کرد و پس از بیش از یک‌ونیم قرن، طریقت شیخ صفی را به یک نظام سیاسی-ملی تبدیل نمود.[37]شرح صفا،ص309_314.

    همسر و فرزندان

    شیخ صفی دو همسر داشت: بی‌بی فاطمه، دختر شیخ زاهد، از او سه پسر: محیی‌الدین (م: ۷۲۴ق)، صدرالدین موسی (۷۳۴-۷۹۴ق، جانشین) و ابوسعید؛ و دختر اخی‌سلیمان کلخورانی، از او دو پسر: علاءالدین و شرف‌الدین، و دختری همسر شیخ شمس‌الدین (پسر شیخ زاهد). صدرالدین، نیای صفویه است. [38]حقیقت، عبدالرفیع، عارفان بزرگ ایرانی در بلندای فکر انسانی، ج۱، ص۵۵۱، تهران، کومش، ۱۳۸۳ش.

    ابن عربی و شیخ صفی

    طبق برخی گزارش‌ها، علاءالدوله سمنانی ــ و به تبع او شیخ صفی‌الدین اردبیلی ــ از منتقدان اندیشه‌های ابن‌عربی به‌ویژه آموزه وحدت وجود بوده‌اند؛ موضوعی که در بستر تاریخیِ گسترش تدریجی نفوذ فصوص الحکم پس از وفات ابن‌عربی و ظهور نخستین ردیه‌ها بر آثار او در قرن هفتم و اوایل قرن هشتم معنا می‌یابد. روایت منسوب به پسر رکناى شیرازی حکایت از آن دارد که رکنا، که به‌سبب دفاع استادش عبدالرازق کاشانی با صفی‌الدین و سمنانی زاویه داشت، خوابى می‌بیند که در آن این دو شیخ همچون «دربانان» مانع ورود او به محضر پیامبر(ص) مى‌شوند؛ خوابی که او را به تجدید نظر و دیدار این دو شخصیت وامی‌دارد و به‌ویژه در ملاقات با سمنانی، با اشاره به کتابی در برابر او، گفت‌وگویی درباره فصوص و نقدهای وارد بر آن صورت می‌گیرد.[39]فصوص الحکم(ترجمه و تحلیل)،ص39_41

    وفات

    در ۷۳۴ق، در ۸۴ سالگی، بیماری سختی شیخ صفی را فرا گرفت؛ نخستین نشانه در سفر به خانقاه رشیدیه تبریز بود؛ درد مثانه سدِه‌ای ایجاد کرد و به اردبیل بازگشت. همزمان، وزیر غیاث‌الدین بیمار شد؛ صدرالدین برای عیادت فرستاده شد و جمعه وارد اردبیل گردید. در رمضان، در خلوت نشست و عید از حرارت به ماست روی آورد، که درد افزون شد و حاضران ناامید ماندند.

    پس از تسکین، شادی برپا شد، اما درد بازگشت؛ حکیمان تبریز فراخواندند و معالجه‌ها تسکین داد، اما مرض دوام یافت و شیخ صبر کرد. بیماری یک سال و دو ماه طول کشید؛ شیخ گفت: خداوند هر مرضی را به من حواله و ثوابش را داده. قادر به غذای حیوانی نبود و از شربت‌های گیاهی تغذیه می‌کرد؛ در آخر، تشنه شد و آب می‌طلبید، برخلاف منع حکیمان؛ دوشنبه ۱۲ محرم ۷۳۵ق (۱۲ سپتامبر ۱۳۳۴م)، پس از نماز صبح، در ۸۵ سالگی درگذشت. [40]صفوه الصفا،ص983،شرح صفا،ص301_306.

    آثار

    هرچند شیخ صفی‌الدین اردبیلی کتاب مستقلی به جا نگذاشته، اما باب چهارم کتاب صفوه‌الصفا ابن‌بزاز، اختصاص‌یافته به تفسیرهای عرفانی وی از آیات قرآنی و احادیث نبوی، گواه بر کرامات عالیه، تفسیر قرآن، علم، فضل و شعرش است؛ در این تفسیرها به اشعار سنایی، عطار، عراقی، مولوی و سعدی استشهاد می‌کند.[41]حاج سید جوادی، احمد صدر، و دیگران، دایره‌المعارف تشیع، ذیل شیخ صفی، تهران، نشر شهید محبی، ج۱، ۱۳۸۳ش. کتابی به نام «قُرّاء مجموعه» نیز به او نسبت داده شده و وی به لهجه گیلکی و فارسی شعر می‌سرود که چند بیتی از آن باقی مانده است.[42]لغت‌نامه دهخدا، ذیل صفی‌الدین، ج۱، ص۵۵۱، مصاحب، غلامحسین، دایره‌المعارف فارسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۱ ش. در دوره صفویه، مجموعه کلمات قصار، نصایح، اندرزها، تحقیق‌ها و ارشادات او را «قارامجموعه» نامیدند؛ نسخه‌های خطی پراکنده این مجموعه، اکنون در دست غلات شیعه و فرق صوفیه در ایران، ترکیه و عراق با عناوینی چون «البویوروق»، «قیلاووز الصفی»، «کلمات شیخ صفی»، «مناقب شیخ صفی» و «سیر الصفی» دست‌به‌دست می‌گردد و اجزاء پراکنده این اثر عظیم‌اند. برجسته‌ترین رساله از این مجموعه، «البویوروق» است که در فرقه باج آلان (از قزلباشیه) شناخته‌شده و نسخه‌ای از آن توسط احد حامد الصراف در موصل کشف و نشر شده؛ این رساله، تقریر مستقیم مواعظ، منابر و اندرزهای شیخ صفی به قلم فرزندش صدرالدین است، بدون اشاره به مناقب وی. [43]البویوروق،مقدمه پروفسور دکتر محمدزاده صدیق،ص5_6

    آموزه های دینی

    ملاقات با خداوند

    ابن‌بزاز نقل می‌کند که شیخ صفی الدین در تفسیر آیه «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّه…» ملاقات با خداوند را حاصل اعمال صالح ظاهری و باطنی دانسته و وصول به حق تعالی را نوعی معراج وصفی معرفی می‌کند. [44]صفوه الصفا،ص524_525. وی شریعت، طریقت و حقیقت را به ترتیب به اوامر و نواهی، پیروی از سنت پیامبر و وصول به معرفت حق تعالی نسبت می‌دهد. این دیدگاه در تضاد با روایات شیعه است که ملاقات با خداوند را رؤیت حقیقی نمی‌دانند بلکه «برانگیختگی» و نتیجه اعمال انسان مدنظر است. علاوه بر این، شیخ مشاهده خداوند را در بهشت برای بندگان خاص ممکن می‌داند و برای درک حق تعالی بصیرت دل را کافی می‌شمرد که این تفسیر با مبانی شیعه ناسازگار است و به گرایش فکری سنّی وی دلالت دارد.[45]صفوه الصفا، متن، ص:449.

    وحدت وجود

    شیخ صفی الدین وحدت وجود را چنین بیان می‌کند که وقتی طالب به چشم بصیرت نظر کند، ظهور حق تعالی در تمام اشیا را می‌بیند و به تبع آن، کثرت ظاهر از نظر او محو می‌شود.[46]صفوه الصفا،ص563_564.

    فناء فی الله

    شیخ صفی الدین فنا را مرگ صفات نفسانی و بقا را ظهور صفات الهی می‌داند؛ یعنی سالک با ریاضت، مجاهده و ذکر تحت نظر شیخ کامل، خود را از حظوظ نفسانی خالی کرده و به صفات الهی متصف می‌گردد. وی تأکید می‌کند که این بقا نه به معنای زندگی ابدی جسمانی بلکه تجلی عشق الهی و زنده دل بودن است.[47]صفوه الصفا،ص513.شرح صفا،ص291_292.

    عرفا و علم الهی

    شیخ صفی الدین تفسیر آیه «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ» را به اهل ذکر شامل عرفا و عارفان محدود کرده و ادعا می‌کند آنان مستقیماً از خزانه الهی علم دریافت می‌کنند. [48]صفوه الصفا، متن، ص:442. این در حالی است که منابع شیعی، این آیه را منحصر به حضرات معصومین علیهم‌السلام دانسته و هر گونه تفسیر خلاف آن مردود است. [49]بحارالأنوار، ج۲۳، ص۱۸۰.بصائر الدرجات، ص۴۱. چنین گسستگی در انتقال علم الهی، برخلاف آموزه‌های شیعه است و نشانگر گرایش فکری متفاوت از تشیع در اندیشه شیخ می‌باشد.

    سماع

    شیخ صفی الدین سماع را به سه نوع تقسیم می‌کند: سماع تواجد برای عوام، سماع وجد برای خواص و سماع وجود برای خاصان صوفیه و بر اساس آن، سماع را در مسلک عارفانه خود مشروع می‌داند. این تقسیم‌بندی، گرچه رقص و پایکوبی را حرام می‌شمارد، دلالت بر اعتقاد وی به سماع و اهمیت آن در عرفان دارد.[50]صفوه الصفا، ص:511.

    تصرف جبرئیل بر حضرت رسول

    در تفکر صوفیه، کمال انسانی و رسیدن به خدا بدون واسطه استاد ممکن نیست و حتی پیامبر نیز نیازمند تصرف جبرئیل در شرح صدر بوده است. شیخ صفی الدین این دیدگاه را تأیید می‌کند، اما در منابع شیعه، شرح صدر پیامبر به تصریح خداوند و به واسطه امیرالمؤمنین علیه‌السلام بوده[51]بحارالأنوار، ج۳۶، ص۱۳۵. و جبرئیل نقشی جز پیام‌رسان نداشته است. این تفاوت نشان‌دهنده انطباق شیخ با دیدگاه‌های اهل سنت و صوفیه است. [52]صفوه الصفا، متن، ص:446.

    نادیده گرفتن غدیر

    شیخ صفی الدین آیه «بلّغ ما أُنزلَ إِلَیْکَ…» را صرفاً به پیام‌آورى احکام شرعی تفسیر کرده و به واقعه غدیر و وصایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام اشاره نکرده است. این رویکرد قرینه‌ای بر گرایش سنّی وی و دوری از آموزه‌های شیعه محسوب می‌شود. [53]صفوه الصفا، متن، ص:447.

    کرامت های اردبیلی

    ارتباط اجنه با شیخ صفی

    شیخ صفی قادر بود با اجنه ارتباط برقرار کند و هزاران جن را به توبه و تلقین وادارد؛[54]صفوه الصفا،ص599. همچنین با یک نعره، نزدیک به سی هزار جن را کر، کور و فلج کرده است. [55]صفوه الصفا،ص600.

    علم به ذهن مریدان

    شیخ صفی از ضمیر داخلی مریدان خود آگاه بود و افکار و احساسات آنان را متوجه می‌شد و بر اساس آن وعظ و نصیحت می‌کرد. [56]صفوه الصفا،ص658.

    علم غیب و طی‌الأرض

    وی از حوادث آینده و مردگان مطلع بود و با قدرت طی‌الأرض می‌توانست در مکان‌های دور حاضر شود، امری که مریدان آن را مشاهده و گزارش کرده‌اند.[57]صفوه الصفا،ص739.

    راه رفتن روی آب

    شیخ صفی در شرایط بحرانی توانست بر روی آب ظاهر شود و افراد گرفتار در دریا را نجات دهد، نشان‌دهنده کرامت ظاهری و الهی وی است. [58]صفوه الصفا،ص294_295.

    فرمان به آسمان و دریا

    با اشاره و دعا، وی قادر بود باد و موج دریا را آرام کند یا جریان طبیعی آن را تحت کنترل قرار دهد و مریدان و همراهان خود را از خطر حفظ کند. [59]صفوه الصفا،ص 315.

    شفاء بیماران

    شیخ صفی بیماران را با دعا، لمس دست مبارک، یا حتی خواب شفا می‌داد؛ شامل درمان بیماری‌های جسمی و حسی مانند لالی، کری، کور و مشکلات دماغی و پا. [60]صفوه الصفا،ص801.

    شکافتن آب

    در مواقع غرق شدن یا خطر آب، وی قادر بود با کرامت خود آب را شکافته و افراد را سالم عبور دهد.[61]همان،ص300.

    تکلم با گندم

    شیخ قادر بود از طریق اشارات و ارتباط با عناصر طبیعی، خیانت یا مشکلات پنهان در خرمن و گندم را آشکار کند. [62]صفوه الصفا،ص627.

    شنیدن صدای هاتف الهی

    او گاهی نداهای الهی را می‌شنید و از طریق آن، اعمال و رفتار مردم را اصلاح می‌کرد و مریدان را هدایت می‌نمود. [63]صفوه الصفا،ص965_966.

    شهادت به حقانیت در خواب

    یکی از کرامت‌های نقل‌شده درباره شیخ صفی‌الدین اردبیلی، شهادت به حقانیت او در خواب مریدان است؛ برای نمونه، مریدی که نسبت به وی مردد بود، در خواب مشاهده می‌کند که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و صحابه‌ای چون ابوبکر صدّیق با او برخورد می‌کنند و او را به پذیرش و تلقین توبه شیخ دعوت می‌کنند، امری که مرید را در وجد و ذوق روحانی فرو می‌برد. [64]صفوه الصفا،ص274_275. این روایت، با وجود تأکید بر خواب و تجربه شخصی، از منظر فقه شیعی اعتبار شرعی ندارد و هرگونه حکم دینی بر اساس رؤیا مورد قبول نیست، زیرا معصومین علیهم‌السلام تصریح کرده‌اند که دین خدا فراتر از دیده شدن در خواب است. [65]عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ اِبْنِ أُذَیْنَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ … ادامه پاورقی

    آموزه های عملی

    ریاضت

    شیخ صفی‌الدین در اعمال خود به ریاضت‌های شدید می‌پرداخت، مانند نشستن در حالت‌های سخت، پرهیز طولانی از غذا و نوشیدنی[66]صفوه الصفا،ص891.، و انجام عبادت‌های مداوم با یک وضو به مدت ۲۵ روز[67]صفوه الصفا،ص971.، امری که ابن‌بزاز در کتابش نقل کرده است. این نوع ریاضت‌ها، اگرچه در نظر صوفیان فضیلت داشت، هیچ پایه‌ای در آموزه‌های معصومین علیهم‌السلام ندارد.

    ارتباط بی‌نظیر مرید و مراد

    شیخ صفی‌الدین نقل کرده‌اند که وقتی مراد ایشان، زاهد گیلانی، او را از گیلان صدا زد، شیخ در اردبیل آن صدا را شنید و فوراً با طیّ الأرض خدمت او رسید. چنین حکایاتی در صوفیه برای بزرگ‌نمایی اهمیت رابطه مرید و مراد نقل می‌شود، هرچند عقل سلیم در مواجهه با آنها متحیر و شگفت‌زده می‌گردد. [68]روضات الجنان و جنات الجنان، متن‏ج‏1، ص: 78.

    منابع

    • پطروشفسکی، ایلیاپاولویچ، اسلام در ایران (از هجرت تا پایان قرن نهم هجری)، {بی جا}، پیام، ۱۳۶۳ش.
    • لاکهارت، لارنس، انقراض سلسله صفویه، {بی جا}، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۰ش.
    • اردبیلی، صفی الدین، البویوروق، {بی جا}، پیام، {بی تا}.
    • نسفی، عزیز الدین، بیان التنزیل، سید علی اصغر میر باقری فرد، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۷۹ش.
    • مزاوی، میشل.م، پیدایش دولت صفوی، {بی جا}، گستره، ۱۳۶۹ش.
    • براون، ادوارد گرانویل، تاریخ ادبیات ایران: از فردوسی تا سعدی، {بی جا}، مروارید، ۱۳۸۱ش.
    • پیگولوسکایا، نینا ویکتوروونا و یاکوبوسکین، آ.یو، تاریخ ایران (از دوران باستان تا پایان سده هجدهم میلادی)، {بی جا}، پیام، ۱۳۶۳ش.
    • گرانتوسکی، ا. آ. و داندامایو، م. آ.، تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، {بی جا}، مروارید، ۱۳۸۵ش.
    • خنجی، امیر حسین، تاریخ شاه اسماعیل صفوی، ارمغان آوران تشیع، {بی جا}، {بی نا}، {بی تا}.
    • الشیبی، مصطفی، تشیع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجری، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۹ش.
    • حاج سید جوادی، سید کمال، اثرآفرینان؛ دایره‌المعارف تشیع، ذیل شیخ صفی، تهران، نشر شهید محبی، ۱۳۸۳ش.
    • حقیقت، عبدالر فیع، عارفان بزرگ ایرانی در بلندای فکر انسانی، تهران، کومش، ۱۳۸۳ش.
    • مستوفی، حمد الله بن ابی بکر، نزهه القلوب، محمد دبیر سیاقی، قزوین، حدیث امروز، ۱۳۸۱ش.
    • زرین‌کوب، عبدالحسین، دنباله جستجو در تصوف ایران، {بی جا}، امیرکبیر، ۱۳۸۱ش.
    • لمبتون، آن‌کاترین سواین فورد، دولت و حکومت در اسلام: سیری در نظریه سیاسی فقهای مسلمان از صدر اسلام تا اواخر قرن سیزدهم، {بی جا}، موسسه چاپ و نشر عروج، ۱۳۸۰ش.
    • کربلائی تبریزی، حافظ حسین، روضات الجنان و جنات الجنان، جعفر سلطان القرائی، تبریز، انتشارات ستوده، ۱۳۸۳ش.
    • شیروانی، زین العابدین، ریاض السیاحه، حسین بدر الدین اصغر حامد ربانی، تهران، انتشارات سعدی، ۱۳۶۱ش.
    • فروزانفر، بدیع الزمان، زندگانى مولانا، تهران، زوار، ۱۳۶۶ش.
    • رجبی، امیر، شرح صفا، زندگی و تعالیم عرفانی شیخ صفی الدین اردبیلی، تهران، انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۶ش.
    • اردبیلی، الهى، شرح گلشن راز (اردبیلی)، عفت کرباسی (خالقی) و محمد رضا برزگر (خالقی)، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۶ش.
    • کسروی، احمد، شیخ صفی و تبارش (دروغ بودن سیادت صفویان)، {بی جا}، فردوس، ۱۳۷۹ش.
    • شیرازی، محمد معصوم، طرائق الحقائق، محمد جعفر محبوب، تهران، سنایی، ۱۳۸۲ش.
    • صفار، محمد بن حسن و کوچه‌باغی، محسن بن عباسعلی، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (ص)، قم، مکتبه آیه الله العظمی المرعشی النجفی (ره)، ۱۴۰۴ق.
    • ابن بزاز اردبیلی، صفوه الصفا، غلامرضا طباطبائی مجد، تهران، انتشارات زریاب، ۱۳۷۶ش.
    • کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۶۳–۱۳۶۵ش.
    • نسفی، عزیز الدین، کشف الحقائق، احمد مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۶ش.
    • مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی و دیگران، بحار الأنوار، {بی جا}، دار إحیاء التراث العربی، ۱۳۶۸–۱۴۰۳ش.
    • رازی، نجم الدین، مرصاد العباد، محمد امین ریاحی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۱ش.
    • فتوحی رودمعجونی، محمود و صادقی حسن آبادی، علی و میر باقری فرد، سید علی اصغر، مقاله بررسی فرآیند نسب سازی شیخ صفی الدین اردبیلی از نسخه ابن بزاز تا دست کاری های طریقتی و سلطنتی و بازتاب آن در منابع صفوی، {بی جا}، {بی نا}، ۱۴۰۰ش.
    • حیدری، اصغر و باقری بیدهندی، ناصر، مقاله نگاهی به موضوع سیادت شیخ صفی الدین اردبیلی، {بی جا}، {بی نا}، ۱۳۹۰ش.
    • تبریزی (اسرار علی شاه)، محمد کاظم بن محمد، منظر الأولیاء، میر هاشم محدث، تهران، کتابخانه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ۱۳۸۸ش.
    • هدایت، رضاقلی خان، تذکره ریاض العارفین، {بی جا}، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۵ش.

    پاورقی ها

    پاورقی ها
    1تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ا. آ. گرانتوسکی – م. آ. داندامایو، مترجم، کیخسرو کشاورزی، ناشر: مروارید ۱۳۸۵.
    2اثرآفرینان، ذیل «شیخ صفی»؛ دایره‌المعارف تشیع، ذیل شیخ صفی، تهران، نشر شهید محبی، ج۱، ۱۳۸۳ش؛ حکیمیان، ج ۲، ص۹۱.
    3اردبیلی، ابن بزاز، صفوه‌الصفا، ج۱، ص4، به تصحیح غلامرضا طباطبائی مجد، تهران، ۱۳۷۳ش
    4مقاله بررسی فرایند نسب سازی شیخ صفی الدین اردبیلی از نسخه ابن بزاز تا دست کاری های طریقتی و سلطنتی و بازتاب آن در منابع صفوی،فتوحی رودمعجونی،محمود،صادقی حسن آبادی،علی،میرباقری فرد،سید علی اصغر.1400،ص19.
    5تاریخ شاه اسمایل صفوی،ص11_12
    6حقیقت، عبدالرفیع، عارفان بزرگ ایرانی در بلندای فکر انسانی، ج۱، ص۵۹۱، تهران، کومش، ۱۳۸۳ش
    7مقاله نگاهی به موضوع سیادت شیخ صفی الدین اردبیلی،حیدری اصغر،باقری بیدهندی ناصر،1390ص19.
    8مقاله بررسی فرایند نسب سازی شیخ صفی الدین اردبیلی از نسخه ابن بزاز تا دست کاری های طریقتی و سلطنتی و بازتاب آن در منابع صفوی،فتوحی رودمعجونی،محمود،صادقی حسن آبادی،علی،میرباقری فرد،سید علی اصغر.1400،ص19.
    9دهخدا، علی‌اکبر، و دیگران، لغت‌نامه، ذیل صفی‌الدین، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ ش.
    10حاج سید جوادی، سیدکمال، اثرآفرینان، ، ذیل شیخ صفی، ج۳، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۷۸ ش
    11مصاحب، غلامحسین، دایره‌المعارف فارسی، ج۱، ص۵۵۱، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۱ ش
    12مصاحب، غلامحسین، دایره‌المعارف فارسی، ج۱، ص۵۵۱، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۱ ش.
    13نزهه القلوب ص128.
    14کسروی، شیخ صفی و تبارش، ص۱۰، ۲۲، ۴۰، ۷۹.
    15مزاوی، پیدایش دولت صفوی، ص۱۲۲.
    16پیگولوسکایا، تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان سده هجدهم میلادی، ص۴۷۱.
    17لمبتون، دولت و حکومت در اسلام، ص۴۲۵.
    18لاکهارت، ص۱۵.
    19الشیبی، تشیع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجری، ص۳۷۴.
    20پطروشفسکی، اسلام در ایران، ص۳۸۵.
    21تاریخ ادبیات برون ج ۴ ص ۱۴.
    22دنباله جستجو در تصوف ایران،59
    23البویوروق،ص25
    24اردبیلی، ابن بزاز، صفوه‌الصفا، ج۱، صص۳ و ۷، به تصحیح غلامرضا طباطبائی مجد، تهران، ۱۳۷۳ش
    25تاریخ شاه اسماعیل صفوی،ص24_25
    26هدایت، رضاقلی خان، تذکره ریاض العارفین، ص187-188.
    27معصوم علیشاه، محمد معصوم، طرائق الحقائق، ج2، ص656.
    28بیان التنزیل،ص15. نجم رازى، مرصاد العباد، به اهتمام محمد امین ریاحى، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ چهارم، تهران، 1371 مقدمه، ص 21- 22.
    29کشف الحقائق،ص27.
    30شرح صفا،ص45_55.
    31شرح گلشن راز(اردبیلى)، مقدمه، ص: 44.
    32روضات الجنان و جنات الجنان، متن‏ج‏1، ص: 235.
    33ریاض السیاحه، ج‏1، ص: 36.
    34منظر الأولیاء، ص: 237.
    35زندگانى مولانا،ص203.
    36حقیقت، عبدالرفیع، عارفان بزرگ ایرانی در بلندای فکر انسانی، ج۱، ص150،151.، تهران، کومش، ۱۳۸۳ش
    37شرح صفا،ص309_314.
    38حقیقت، عبدالرفیع، عارفان بزرگ ایرانی در بلندای فکر انسانی، ج۱، ص۵۵۱، تهران، کومش، ۱۳۸۳ش.
    39فصوص الحکم(ترجمه و تحلیل)،ص39_41
    40صفوه الصفا،ص983،شرح صفا،ص301_306.
    41حاج سید جوادی، احمد صدر، و دیگران، دایره‌المعارف تشیع، ذیل شیخ صفی، تهران، نشر شهید محبی، ج۱، ۱۳۸۳ش.
    42لغت‌نامه دهخدا، ذیل صفی‌الدین، ج۱، ص۵۵۱، مصاحب، غلامحسین، دایره‌المعارف فارسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۱ ش.
    43البویوروق،مقدمه پروفسور دکتر محمدزاده صدیق،ص5_6
    44صفوه الصفا،ص524_525.
    45صفوه الصفا، متن، ص:449.
    46صفوه الصفا،ص563_564.
    47صفوه الصفا،ص513.شرح صفا،ص291_292.
    48صفوه الصفا، متن، ص:442.
    49بحارالأنوار، ج۲۳، ص۱۸۰.بصائر الدرجات، ص۴۱.
    50صفوه الصفا، ص:511.
    51بحارالأنوار، ج۳۶، ص۱۳۵.
    52صفوه الصفا، متن، ص:446.
    53صفوه الصفا، متن، ص:447.
    54صفوه الصفا،ص599.
    55صفوه الصفا،ص600.
    56صفوه الصفا،ص658.
    57صفوه الصفا،ص739.
    58صفوه الصفا،ص294_295.
    59صفوه الصفا،ص 315.
    60صفوه الصفا،ص801.
    61همان،ص300.
    62صفوه الصفا،ص627.
    63صفوه الصفا،ص965_966.
    64صفوه الصفا،ص274_275.
    65عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ اِبْنِ أُذَیْنَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ: مَا تَرْوِی هَذِهِ اَلنَّاصِبَهُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فِیمَا ذَا فَقَالَ فِی أَذَانِهِمْ وَ رُکُوعِهِمْ وَ سُجُودِهِمْ فَقُلْتُ إِنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّ أُبَیَّ بْنَ کَعْبٍ رَآهُ فِی اَلنَّوْمِ فَقَالَ کَذَبُوا فَإِنَّ دِینَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَعَزُّ مِنْ أَنْ یُرَى فِی اَلنَّوْمِ، الکافی  ج۳ ص۴۸۲.
    66صفوه الصفا،ص891.
    67صفوه الصفا،ص971.
    68روضات الجنان و جنات الجنان، متن‏ج‏1، ص: 78.