پرش به محتوا
خانه » وحدت شهود

وحدت شهود

    «وحدت شهود» یکی از اصطلاحات رایج در گفتمان خداشناسی صوفیه است که در دوران متاخر شکل گرفته است و به معنای کشف و شهود وحدت و یکپارچگی در جهان هستی و اثبات آن است. این اصطلاح بیشتر برای مرز بندی با « وحدت وجود» و فرار از اشکالات این نظریه وضع شده است، اما خود گرفتار تناقض‌ها و ابهامات متعددی است.

    در تصوف

    نظریه «وحدت شهود»، در کنار « وحدت وجود» و « حلول و اتحاد»، یکی از سه دیدگاه مهم صوفیه در بحث خدا شناسی است و در طول تاریخ، بخشی از صوفیان قائل به «وحدت شهود» بودند. جواد نوربخش می‌گوید:

    «مشایخ سده‌های آغازین هجری به وحدت وجود شهودی توجه داشتند، نه وحدت وجود نظری»[1]جمعی از نویسندگان، میراث تصوف، ویراسته لئونارد لویزن، ترجمه مجدالدین کیوانی، مقاله “ویژگی‌های اصلی تصوف … ادامه پاورقی

    تاریخچه

    برخی گفته اند تاریخچه «وحدت شهود» به شخصیت علاء الدوله سمنانی بیابانکی (ت۶۵۹ ق) باز می‌گردد که در مقابل نظریه «وحدت وجود» ابن عربی، این دیدگاه را مطرح کرد و بعدها سایر صوفیان مثل دهلوی نیز آن را پذیرفتند.

    درحالیکه چنین نیست و قول صحیح این است که اگرچه شکل‌گیری اصطلاح «وحدت شهود»، امری متاخر است اما معنا و مفهوم «وحدت شهود» از همان قرون ابتدایی پیدایش تصوف قابل رویت است.

    معنی

    «وحدت شهود» به این معناست که انسان در حالت سکر و جذبه، غیر از خدا را نبیند. نه اینکه غیر خدا را بی‌بهره از هستی و عدم محض بداند.

    مانند انسانی که در برابر تابش نور خورشید قرار می‌گیرد و چراغ‌های روشنایی و سایر نورها در نظرش محو و بی‌فروغ می‌شوند. محو شدن نور چراغ‌های دیگر به معنای عدم وجود نور آن‌ها نیست بلکه شدت تابش نور خورشید مانع دیدن نور ناچیز اغیار و به حساب آوردن آن‌ها می‌شود، لذا در حکم عدم هستند و با آنان معامله نیستی می‌شود.[2]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص166. چنانچه عبدالله مغربی مردی را در بیابان دید و به او گفت: «چپ و راست نگه کن، تا جز خدای هیچ می‌بینی»[3]هجویری، ابوالحسن علی، کشف المحجوب، متن، ص428: «ما رایت شیئاً قط الا الله».

    سالک عاشق نیز که بنابر خاصیت عشق، تک بین شده با رسیدن به مقام فناء و شهود ذات و قدرت و علم و سایر صفات الهی، وجود و صفت هر کس و هر چیزی را نفی می‌کند و حتی برای خود نیز خودی قائل نیست، پس سزاوار است که چنین باوری را «وحدت مشهود» بخوانیم.[4]رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند*****بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت.

    خداشناسی برخی از صوفیان متقدم، به ویژه مولفین و نویسندگان صاحب‌نام آن‌ها، مبتنی بر «وحدت شهود» بود و این مساله در قالب عبارات مختلفی بیان شده است:

    تا بنده ز خود، فانی مطلق نشود*****توحید به نزد او، محقق نشود

    توحید حلول نیست، نابودن توست*****ور نه به گزاف، باطلی حق نشود.[5]مولوی، جلال الدین محمد، دیوان کبیر شمس، ص1366.

    کلام شهید مطهری

    «شهید مطهری» در تقریر نظریه «وحدت شهود» چنین می‌نویسد:

    «عارف وقتی که عظمت لایتناهای حق را شهود می‏‌کند (علم لایتناهی، قدرت لایتناهی، کمال لایتناهی)، متناهی در مقابل لایتناهی اصلًا نسبت ندارد… عارف که عظمت حق را شهود می‏‌کند (اینجا دیگر وحدت شهود می‏‌شود) قهراً غیر او را اساساً نمی‏‌تواند ببیند، اگر آن وجود است این‌ها دیگر وجود نیست، اگر آن قدرت است این‌ها دیگر قدرت نیست، اگر آن عظمت است این‌ها دیگر عظمت نیست، اصلًا او شی‏ء است، این‌ها لاشی‏ء هستند.»[6]مطهری، مرتضی، عرفان حافظ(مجموعه آثار شهید مطهری)، ص394.

    به همین جهت است که برخی از محققین معاصر معتقدند جریان رسمی تصوف اساساً مخالف حلول و اتحاد بوده و تمام عبارات آنان درباره فناء ذاتی می‌بایست بر همان «وحدت شهود» حمل شود. مثلا کلام ذیل از ابوالقاسم نصرآبادی (د 367ق) که می‌گوید:

    «صفات ربوبیت بر ما مستولی شد، و صفات عبودیت از ما بینداخت.»[7]بقلی، روزبهان بن ابی نصر، شرح شطحیات، ص312، شطح ابوالقاسم نصرآبادی.

    مستولی شدن صفات خدایی و کنار گذاشتن تعینات بشری و خلقی، نه به معنای حلول خدا در ذات ناسوت بشری، بلکه به معنای عدم استشعار به خود و سایر خلایق است و به نوعی معنای اخلاقی و روان‌شناسانه دارد و نه ذاتی و وجودی.

    در همین راستا، شهید مطهری درباره همه‌گیر بودن اعتقاد به «وحدت شهود» در میان صوفیان تا پیش از ابن عربی، کلام مهمی دارند که نشان می‌دهد خداشناسی صوفیان (اعم از صوفیان صحو و سکر) مبتنی بر همین نظریه بوده، تا اینکه ابن عربی تقریر جدیدی از آن ارائه داد:

    «مقصود از وحدت وجود در کلمات عرفای دست دوم و حتی مثل قشیری همین وحدت شهود بوده است، قشیری ابا دارد از اینکه بگوید عرفای قبل از او مقصودشان از وحدت وجود، وحدت حقیقت وجود بوده است. او اصرار دارد که عرفای قبل هم اگر وحدت می‌گفته‌اند، مقصودشان وحدت شهود بوده نه وحدت حقیقت وجود، سعدی هم یک وحدت وجودی در بوستان دارد که باید آن را وحدت شهود یا وحدت مشهود نامید».[8]مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری، ج1، ص182.

    تفاوت با وحدت وجود

    در تفاوت نظریه وحدت شخصیه وجود با «وحدت شهود» گفته اند در نظریه «وحدت شهود»، سالک در مقام مکاشفه فقط خدا را در سرتاسر عالم می‌بیند و خود را به عنوان «ظهور خدا» رویت می‌نماید اما این موضوع باعث نمی‌شود که وجود ماسوی الله و حقیقت داشتن کثرات را نفی کند، بلکه وجود خدا از شدت ظهور و بروز، پرده بر اغیار انداخته و آن‌ها را از دیده محو می‌نماید.

    یعنی اگر سالک از حالت شهود، وجد و جذبه به حالت هوشیاری و عادی منتقل شود، به نفی وجود کثرات تفوه نمی‌کند و خود را ذات خدا معرفی نمی‌نماید. اما در نظریه «وحدت وجود»، اساسا وجودِ کثرات نفی می‌شود و همه اغیار و کثرات، نمود و هستی‌نما هستند، نه بود، و حقیقت عالم، تجلی و ظهور وجود واحد و بسیط خدا دانسته می‌شود و این مختص به مقام کشف و شهود نیست بلکه در غیر حالت شهود و مکاشفه نیز همین باور مطرح است.[9] جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، متن، ص181.

    کاری که مکتب ابن عربی با توحید متصوفه انجام داد این بود که «وحدت شهود» را در قالب فلسفی ریخته و با اصطلاحات «فلسفه» آن را عرضه نمود. صوفیان تا پیش از این، در حالت مکاشفه می‌گفتند هیچ چیزی غیر خدا را نمی‌بینیم، چنین گزاره‌ای که بیشتر روان‌شناختی و معرفت‌شناختی است، اگر در چارچوب فلسفی قرار بگیرد و بخواهیم برای آن معنای محصلی ذکر کنیم، منجر به این می‌شود که «عدم رویت» را به «عدم وجود» تعبیر نماییم و از آن، یک تعبیر وجودشناختی و هستی‌شناختی به دست آوریم. پس «ندیدن» یعنی «نبودن» و دیدن خدا یعنی فقط ذات خدا وجود دارد و غیرالله، عدم محض و هستی‌نما و نمود است، چرا که صوفی در حالت شهود، پای در عالم حقیقت و باطن گذاشته و ماورای قشر و ظواهر اشیاء را می‌بیند، لذا اگر چیزی با چشم حقیقت‌بین دیده نشود، از وجود و هستی برخوردار نیست.

    ابهامات نظریه

    تردیدی نیست که بین وحدت و کثرت، رابطه تباین وجود دارد، یعنی در یک موضوع واحد و در آن واحد، قابل جمع نیستند و این از اوّلیات و بدیهیات حکم عقل است.

    حال، صوفی‌ای که مدعی شهودِ وحدت در سرتاسر هستی است، در بینش و اعتقاد خود، اصل وحدت را می‌پذیرد یا کثرت را؟ آیا صوفی برای غیر خدا، واقعیت و وجودی قائل است یا نه؟

    اگر وحدت را بپذیرد پس قائل به وحدت شخصی وجود و گرفتار همان تالی فاسدها می‌شود و اگر کثرت را بپذیرد و غیر خدا را نیز واقعی و موجود بداند، به این معناست که شهود او، یک امر غیر واقعی و موهوم بوده است و شهودِ وحدت، جنبه معرفتی و وجودی ندارد، بلکه جنبه اخلاقی یا تربیتی دارد.

    درحالیکه صوفی مدعی است با ابزار کشف و شهود، می‌توان به علم واقعی و حقیقت رسید و اساسا برخی «شهود» را با «وجود» یکی دانسته‌اند.

    بنابراین مهم‌ترین معضلی که قائلین به «وحدت شهود» با آن مواجه هستند، تبیین حقیقت این وحدت و شهود در مقام نظر و فکر هستند.

    منابع و مآخذ

    1. بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات‏، تصحیح هانری کربن‏، 1جلد، طهوری‏، چاپ سوم، تهران،‏ 1374ش
    2. جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، تصحیح جلال الدین آشتیانی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1جلد، چاپ دوم، تهران، 1370ش
    3. جمعی از نویسندگان، میراث تصوف، ویراسته لئونارد لویزن، ترجمه دکتر مجدالدین کیوانی، نشر مرکز، 1384ش
    4. عطار نیشابوری، فرید الدین، تذکره الأولیاء، ‏ تصحیح رینولد آلین نیکلسون‏، مطبعه لیدن، چاپ اول، 1905م‏
    5. هجویری، ابوالحسن علی، کشف المحجوب، تصحیح ژوکوفسکی، والنتین آلکسی یریچ، نشر طهوری، چاپ چهارم، تهران، 1375ش
    6. مولوی بلخی، جلال الدین محمد، دیوان کبیر شمس، تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، طلایه‏، تهران، 1384ش
    7. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، 28جلد، صدرا، تهران، چاپ هشتم، 1377ش
    8. مطهری، مرتضی، عرفان حافظ، صدرا، تهران‏‏، 1377ش

    پاورقی ها

    پاورقی ها
    1جمعی از نویسندگان، میراث تصوف، ویراسته لئونارد لویزن، ترجمه مجدالدین کیوانی، مقاله “ویژگی‌های اصلی تصوف ایرانی در نخستین سده‌های هجری، مقاله جواد نوربخش، ص10-11.
    2عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص166.
    3هجویری، ابوالحسن علی، کشف المحجوب، متن، ص428: «ما رایت شیئاً قط الا الله».
    4رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند*****بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت.
    5مولوی، جلال الدین محمد، دیوان کبیر شمس، ص1366.
    6مطهری، مرتضی، عرفان حافظ(مجموعه آثار شهید مطهری)، ص394.
    7بقلی، روزبهان بن ابی نصر، شرح شطحیات، ص312، شطح ابوالقاسم نصرآبادی.
    8مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری، ج1، ص182.
    9 جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، متن، ص181.