«جلالالدین علی ابوالفضل عنقا» (1228-1293ش)، متخلص به «عنقا»[1]پرندهای بزرگی است که به خاطر دراز بودن گردنش، او را عنقا مینامند و عنقا مغرب نیز پرندهای است مجهول الجسم … ادامه پاورقی شاعر و صوفی اهل قزوین و احیاگر سلسلهٔ صوفیانه «اویسیه» و همچنین بزرگ خاندان «عنقا» میباشد و مطابق کرسی نامه و شجره طریقتی که این فرقه ارائه میدهد، او قطب سی و نهم طریقت اویسیه است.
فهرست
زندگینامه
«جلالالدین علی ابوالفضل کرکبودی طالقانی قزوینی تهرانی» در سال ۱۲۶۶ قمری/1228خورشیدی در قزوین به دنیا آمد. او تحصیلات ابتدایی خود را در قزوین گذراند و پدرش علی بن هاشم اولین استاد او بود. در برخی کتب از او با عنوان «شیخ ابوالفضل روضهخوان» یاد شده است. در قزوین درس خوانده و در حوزه پای درس «سید رضی حکیم اللهی» حکمت و کلام را یاد گرفته و نزد «سید علی موسوی قزوینی»، صاحب حاشیه بر قوانین الاصول، «محمد صادق برغانی» و «علی نقی خیارجی قزوینی» فقه و اصول آموخت و علومِ غریبه از قبیلِ «علم نقطه» و «اسرارِ حروف» و «ریاضیات» را از «سید علی قزوینی» (مشهور به علاقبند) فرا گرفت[2]عنقا، جلال الدّین، مقدمه انوار قلوب السالکین، مقدمه صادق عنقا..
در 19 سالگی (1284ق) به تهران رحل اقامت افکند تا در نزد مشاهیری چون «علی زنوزی»، «ملاهادی مدرس» (شاگرد صاحب جواهر) تحصیلات خود را تکمیل کند. جلالالدین عنقا به طور کلی در حوزه تصوف تحت تاثیر دایی خود یعنی « سید قریش قزوینی» (م1279ق) از مشایخ ذهبیه بود و نقل است که دست ارادت به « سید حسین دزفولی» از مشایخ ذهبیه داده بود و از او اجازه نامهای برای ارشاد گرفت[3]عنقا، صادق، چنته جهان عارف، ص137..
وی در کسوت روحانیت، پای درس « محمد جاسبی» از مشایخ « مجذوب علیشاه کبودرآهنگی» متخلص به «فنا» نیز حاضر میشد[4]عنقا، صادق، چنته جهان عارف، ص267.. وی در اوایل بر محور اذکار ذهبیه سلوک میکرد[5]مدرسی چهاردهی، نورالدین، سیری در تصوف، ص314.. نهاتاً دست ارادت به یکی از مشایخ فرقه کبرویه نوربخشیه به نام « عبدالقادر جهرمی» (متوفی 1302ق) [خلیفه محمد حسن نائینی] داد که پس از آن به یکباره عنقا را به کنارهگیری از خلق و ترک تحصیل و تدریس سوق داده و او را به وادی ریاضت کشاند[6]معصوم علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، 585؛ مدرسی چهاردهی، نورالدین، سیری در تصوف، ص314.. در همین رابطه نقل است:
«روزی پیر عبد القادر به مجلس درس عنقا درآمد و از او پرسید: چه درس میگویی؟ عنقا گفت: نحو، عبدالقادر پرسید: آیا علم محو هم میدانی؟ و بیآنکه منتظر پاسخ عنقا بماند، از مجلس درس او خارج شد. درست پس از این دیدار بود که عنقا یکسره دگرگون شد و دل خویش را سراپرده محبت او کرد. صوفیان اویسیه مدعیاند که عنقا خرقه جانشینی از عبد القادر جهرمی داشت و پس از درگذشت او در سال (1302ق) به احیای سلسله عرفانی اویسیه پرداخت»[7]عسکری، حسین، دائره المعارف تشیع، عنقای طالقانی، محمد، ج11، ص206.
سلوک در دو طریقه نزد صوفیان روا نبوده و آنان مرید بودن نزد مشایخ سلاسل مختلف را تقبیح میکنند، لذا عباسعلی کیوان قزوینی وی را روحانی ساده لوحی که به منظور جلب توجه کردن، در صدد تاسیس اویسیه بر آمد، معرفی میکند.
جانشینی
صادق عنقا در مقدمه کتاب «انوار قلوب السالکین» درباره پدرش قطب چهلم فرقه و جانشین ابوالفضل عنقا، « محمد عنقا» مینویسد:
«باری چون مرکب روح برق آهنگش در رجوع به ذروه قُدْسْ، از حدود امکان معجل گشت، ثمره آن شجره طیبه، مولی الموالی، رأس الموحّدین و رئیس المتألّهین و قبله المتّقین، السید السند، حضرتِ میر قطب الدّین محمّد عنقا که رقایق حقیقی به لواحق نسبت ظاهری متّصل فرموده بود، در حدیقه حقیقت ظاهر، و شمس وجودش به احاطت و جامعیت ازلی از افق هدایات، تجلّی فرمود و منشور ولایت بر این بشارت اشارت نمود که پاکبازی از خرابات فنا و دیار اطلاق برآمد که وجودش را جز حق بقیتی نیست.»[8]عنقا، جلال الدین، مقدمه انوار قلوب السالکین، مقدمه صادق عنقا.
وفات
جلال الدین عنقا نهایتاً در 1293ش در سن ۶۷ سالگی درگذشت و در «قبرستان ابن بابویه» دفن شد. مقبره او و فرزندش محمد، در سال 1341ش به دستور « صادق عنقا» آیینهکاری شده و به مکانی مجلل و محترم برای پیروان این فرقه تبدیل شد اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1357ش مقابر آنها تخریب شد، با این حال، آثار قبرستان خانوادگی آنان در ابن باویه همچنان به چشم میخورد.
آثار
وی تالیفاتی دارد که نوعا به وسیله نوهاش صادق عنقا به طبع رسیده است. از جمله آثار ابوالفضل عنقا عبارتند از:
الف) آثار منظوم:
حقایق المناقب، مجموعه شعر در مدح اهل بیت؛
مثنوی انوار قلوب السالکین، مجموعه شعر (مثنوی)؛
مسمّط عشقیه؛
مثنوی آیین جهانبانی و آیین جهانداری؛
اشارت حسینیه، در رثای امام حسین بر وزن مثنوی معنوی که در ۱۳۱۲ق سروده شده است؛
منتخب دیوان عنقا (غزلیات).
ب) آثار منثور:
غنچۀ باز در شرح گلشن راز؛
عقاید حقه، در اثبات اصول دین و مذهب؛
رساله اثبات نبوت و ولایت خاصه؛
رساله در بیان اسرار حروف؛
رساله صحو، بررسی احادیث قدسی؛
رساله اصطلاح[9]مدرسی چهاردهی، نورالدین، سیری در تصوف، ص314-315..
منابع و مآخذ
- باقری نمینی، محمدقادر، تذکره اقطاب اویسی، 1ج، امین، تهران، چ1، 1353ش
- سرافراز اویسی، مرتضی، شباهنگ، 1ج، بینا، چ1، 1349ش،
- عسکری، حسین، دائره المعارف تشیع، عنقای طالقانی، محمد، 15ج، زیر نظر احمد صدر حاج سیدجوادی، بهاء الدین خرمشاهی و کامران فانی، تهران، نشر شهید سعید محبی، بیتا،
- عنقا، صادق، اصول فقر و تصوف، 1ج، مکتب اویسی شاه مقصودی، تهران، 1365ش
- عنقا، صادق، اوزان و میزان، 1ج، مکتب اویسی شاه مقصودی، تهران، 1361ش،
- عنقا، صادق، چنته جهان عارف، 1ج، انتشارات مکتب اویسی شاه مقصودی، تهران، 1358ش،
- عنقا، صادق، زوایای مخفی حیاتی، 1ج، مکتب اویسی شاه مقصودی، تهران، 1359ش،
- عنقا، صادق، سر الحجر، 1ج، مکتب اویسی شاه مقصودی، تهران، 1359ش
- عنقا، علی، کنز السلوک و رازنامه، مکتب اویسی شاه مقصودی، تهران، چ2، 1363ش
- عنقا، محمد، از جنین تا جنان، 1ج، مکتب اویسی شاه مقصودی، تهران، چ5، 1358ش
- مدرسی چهاردهی، نورالدین، سیری در تصوف، 1ج، اشراقی صفار، تهران، چ3، 1390ش،
- معصومعلیشاه، محمدمعصوم بن زینالعابدین، طرائق الحقائق، محمدجعفر محجوب، 1ج، سنایی، تهران، چ1، بیتا،
- نصر، سیدحسین، جلوههای معنویت در جهان اسلام، 1ج، ترجمه فاطمه شاه حسینی، دانشگاه ادیان و مذاهب، قم، 1392ش،
- الهامی، داود، فرقههای: ذهبیه و اویسیه و خاکساریه، 1ج، تابان، تهران، چ1، 1384ش،
پاورقی ها
↑1 | پرندهای بزرگی است که به خاطر دراز بودن گردنش، او را عنقا مینامند و عنقا مغرب نیز پرندهای است مجهول الجسم که یافت نشده است. [درویش، محیی الدین، اعراب القرآن و بیانه، سوریه، دارالارشاد، سال چاپ ۱۴۱۵ ق، چاپ چهارم، ج۷، ص۱۳.] |
---|---|
↑2 | عنقا، جلال الدّین، مقدمه انوار قلوب السالکین، مقدمه صادق عنقا. |
↑3 | عنقا، صادق، چنته جهان عارف، ص137. |
↑4 | عنقا، صادق، چنته جهان عارف، ص267. |
↑5 | مدرسی چهاردهی، نورالدین، سیری در تصوف، ص314. |
↑6 | معصوم علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، 585؛ مدرسی چهاردهی، نورالدین، سیری در تصوف، ص314. |
↑7 | عسکری، حسین، دائره المعارف تشیع، عنقای طالقانی، محمد، ج11، ص206. |
↑8 | عنقا، جلال الدین، مقدمه انوار قلوب السالکین، مقدمه صادق عنقا. |
↑9 | مدرسی چهاردهی، نورالدین، سیری در تصوف، ص314-315. |