پرش به محتوا
خانه » آداب‌وآموزه‌ها » ریاضت در تصوف

ریاضت در تصوف

    «ریاضت» از بحث‌های دامنه‌دار و مهم در تمام اقسام تصوف است. «ریاضت» نقطه آغازین سلوک صوفیانه و حرکت عرفانی است و در همه مراحل و مقامات نیز نقشی جدی و سرنوشت‌ساز دارد.

    در لغت و اصطلاح

    «ریاضت» در لغت به معنای تحمل کردن سختی، رنج و تعب به منظور تهذیب نفس و تربیت خود یا دیگری، تمرین و ممارست، کوشش و سعی، گوشه‌نشینی توأم با عبادت و کفّ نفس است.[1]معین، محمد، فرهنگ فارسی یک جلدی محمد معین، ص519.

    در اصطلاح، علمای اسلام برای «ریاضت» تعاریف متعددی کرده‌اند:

    خواجه نصیرالدین طوسی: «منع نفس حیوانی از انقیاد و تبعیت شهوت و غضب و سایر قوای حیوانی و رذایل اخلاقی و رفتاری، تا اینکه اطاعت و عمل برای او ملکه شده و او را به کمال رساند».[2]طوسی، خواجه نصیرالدین، اوصاف الاشراف، ص35.

    علامه حلی: «ریاضت نهی کردن نفس از هواهای نفسانی و امر کردن آن به اطاعت مولی است و کامل‌ترین ریاضت، منع کردن نفس از التفات به ماسوی الله می‌باشد».[3]حلی، حسن بن یوسف، الفین، ص114.

    در تصوف

    بزرگان تصوف نیز برای «ریاضت» تعاریف مختلفی ذکر کرده‌اند:

    عبدالرزاق کاشانی: «ریاضت خروج از طبع نفس و تهذیب اخلاق نفسیه است».[4]کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، ص227.

    خواجه عبدالله انصاری و محمد غزالی: «ریاضت تمرین نفس بر قبول صِدق است».[5]انصاری، خواجه عبدالله، منازل السائرین، ص45؛ غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص149.

    حکیم ترمذی: «تطهیر دل از رذیلت‌های مذموم و منکرات و پاکسازی آن با فضایل ستودنی است که عبارت است از راست‌گویی و اعتدال در هر منش و اخلاق و غرایز و صفات آن».[6]حکیم ترمذی، ختم الاولیاء، ص513.

    در اکثر تعاریف صوفیه، ریاضت به پاکسازی قلب و رفتار از اخلاق مذموم، اطلاق شده است.

    البته بعض صوفیه، برای ریاضت، در هر مقام عرفانی، معنای خاص و مناسب با آن مقام را ذکر کرده‌اند. «عبدالرزاق کاشانی» می‌نویسد:

    «ریاضت در «بدایات»، ترک حظوظ و اقتصار بر حقوق است؛ و جوارح را بر موافقت شرع داشتن. و در «ابواب»، قهر قوا و قمع هوd. و در «معاملات»، ربط قلب به حق و قطع نظر از خلق. و در «اخلاق»، انسلاخ از عادات مذمومه و تخلّق به اخلاق حمیده. و در «اصول»، طلب مقصود مهمّ واحد و تأدّب به ادب خالق، و در «اودیه»، تعلّق همّت به وحدت حقّ و تصفیه بصیرت از کدورت کثرت. و در «احوال»، انجذاب به حق به قوّت شوق. و در «ولایات»، غیبت از رؤیت اغیار و اوصاف ممکنات. و در «حقایق»، رفع حجب علم از مزاحمت عیان. و در «نهایات»، تصفیه معرفت از علم و تصفیه شهود حق به حق از رسم شهود».[7]کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، ص98.

    ارکان ریاضت

    صوفیان برای ریاضت ارکان و لوازمی را برشمرده‌اند، از مهمترین ارکان ریاضت، کم‌خوری، کم‌خوابی، کم‌گویی و سکوت، تحمل آزار و اذیت دیگران[8]غزالی، محمد، مکاشفه القلوب المقرب إلی علام الغیوب، ص23.، شب زنده‌داری،[9]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج1، ص277. را دانسته‌اند.

    البته در این میان، نقش محوری پیر و مراد در ریاضت را نباید نادیده گرفت. قشیری می‌نویسد:

    « ابوعلی ثقفی گفت اگر مردی همه علم‌ها حاصل کند و طریقت‌های مردان بداند، به جایگاه مردان نرسد مگر به ریاضت‏ از پیری یا امامی یا مؤدّبی نصیحت‏ کننده و هرکی ادب از استادی فرا نگرفته باشد، کی عیب‌های وی بازو نماید و رعونت‌های نفس، بدو اقتدا کردن روا نبوَد اندر درست کردن معاملات.[10]قشیری، ابوالقاسم، رساله قشیریه(ترجمه)؛ متن، ص73.

    محمد غزالی نیز بعد از ذکر مقدمات ریاضت، برای رسیدن به حقیقت ریاضت، تحت تربیت شیخ و امام بودن را لازم دانسته و می‌گوید:

    «اکنون به امامی محتاج باشد که بدو اقتدا کند تا راه راست بدو نماید. پس همچنین مرید، به پیری و استادی محتاج باشد که بدو اقتدا کند، چه راه دین غامض است و راه‌های دیو بسیار و ظاهر. و هر که را پیری نباشد که راه راست نماید او را، شیطان او را هر آینه به راه‌های خود بَرَد، چه هر که بی‏‌بدرقه در بادیه مُهلک رود، نفس خود را در خطر انداخته باشد و هلاک گردانیده».[11]غزالی، محمد، ترجمه احیاء علوم الدین، ج‏3، ص157.

    اقسام ریاضت

    صوفیان با توجه به حیثیات و متعلقات مختلف، تقسیمات مختلفی برای ریاضت ذکر کرده‌اند.

    قشیری ریاضت را به «ریاضت ادب، ریاضت طلب و ریاضت مطالبه» تقسیم می‌کند.[12]قشیری، ابوالقاسم، اربع رسائل فی التصوف، ص53.

    خواجه عبدالله انصاری در منازل السائرین و شارحین منازل السائرین، درباره تقسمات و انواع اهل ریاضت چنین می‌گویند:

    «و هی علی ثلاث‏ درجات: و این بر سه درجه است: ریاضه العامه: تهذیب الأخلاق بالعلم، درجه اوّل، ریاضت عوام است، و آن پاک گردانیدن است اخلاق‏ را به مقتضای علم شریعت، چنانکه هیچ حرکت و سکون وی بی‏‌موافقت علم نبود، بلکه هیچ داعیه و خطره‌‏ای‏ در وی حرکت نکند، و هیچ رگی از وی نجنبد مگر به متابعت علم. و تصفیه الأعمال بالإخلاص، و صافی گردانیدن اعمال است از عجب و ریا و نفاق که خالصا لوجه اللّه باشد. و توفیر الحقوق فی المعامله، و استیفای حقوق و اتمام آن در معاملات با حق و با خلق، به ادای‏ وظایف عبادات‏ و تعظیم امر و نهی، و به حسن معامله با خلق و بیرون آمدن از مظالم و حقوق ایشان که در قیامت کسی را با وی مطالبه نماند.

    و ریاضه الخاصه: حسم التّفرق، و ریاضت خاصّه که مرتبه متوسطان است، قطع مادّه تفرقه است به‏ آنکه التفات به ما سوی اللّه نکند و دل را به حضور مع اللّه جمع دارد، و قطع الالتفات إلی المقام الّذی جاوزه، و از هر مقامی که گذشت،‏ بدان باز ننگرد. و شیخ شبلی‏ را شخصی از عقب وی آواز می‌‏داد، فرمود که: «نحن قوم لا ننظر إلی قفا» یعنی ما گروهی‏‌ایم که با پس نظر نمی‏‌کنیم. و ملاحظه معارف گذشته و استحسان و استحلای‏ احوال پیشینه نکند، که تضییع زمان حال است؛ و إبقاء العلم یجری مجراه، و با وجود غلبه حال و ضیق وقت، آنچه مقتضای علم است، بی‏‌تکلّف بر ظاهر وی مجری بوَد تا از استقامت بیرون نرود و این ریاضتی صعب است.

    و ریاضه خاصّه الخاصّه: تجرید الشّهود، و ریاضت خاصّه الخاصّه تخلیص شهود است از کثرت اسما و صفات، و دوئی شاهد و مشهود؛ و الصعود إلی الجمع، و ترقی کردن از رسوم به فنای ذات که شهود ذات را حضرت جمع می‏‌نامند؛ و رفض المعارضات و قطع المعاوضات، و برانداختن معارضات که در مشاهدات اسمایی است، چون معارضه میان اسم «الباسط» و اسم «القابض» و میان «المعطی» و «المانع» و همچنین «ضارّ» و «نافع» و «معزّ» و «مذلّ». و رفع این معارضات، به مشاهده ذات است که نه نام شاهد می‌‏ماند و نه اسم مشهود، معارضات را کجا مجال می‏‌ماند؟ و «قطع المعاوضات» اشارت به آن است که حق تعالی هرچه عطا کند، نه به طریق عوض از عمل عامل بوَد، بلکه همه‏ محض موهبت است، هریک پیش از وجود به چه عمل، مستحق‏ ایجاد گشته بود، اکنون نیز همان معنی است. و ریاضت در این معانی‏ ظاهر است، لااقل کتمان این اسرار، ریاضت تمام است».[13]انصاری، خواجه عبدالله، منازل السائرین، ص45؛ تبادکانی، شمس الدین، تسنیم المقربین، ص131ـ129.

    جایگاه ریاضت

    صوفیه در اکثر نحله‌های فکریش، به نوعی ریاضت کشیدن قائل بوده و برای ریاضت جایگاه ویژه‌ای ترسیم کرده‌اند. ایشان حمل بار علوم و معارف و حقیقت سلوک را بدون ریاضت، محال دانسته[14]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء (الوسطانی) ص211. و آن را باعث و علت کشف و شهود و ارتباط با ملائکه و فرشتگان می‌دانند.[15]غزالی، محمد، کیمیای سعادت، ج‏2، ص309. در عرفان نظری نیز یکی از دو راه اصلی برای رسیدن به مقام فناء فی الله، ریاضت کشیدن به شمار رفته[16]عین القضات همدانی‏، عبدالله بن محمد، دفاعیات(شکوی الغریب)، ص73. و فهم معنای وحدت وجود به مکاشفه را از طریق ریاضت، میسور دانسته‌اند.[17]اسیری لاهیجی، محمد، مفاتیج الاعجاز فی شرح گلشن راز، ص105.

    اهداف و نتایج

    صوفیان، راه‌های رسیدن به کشف و واقع را به دو راه عمده تقسیم کرده‌اند که در آن، سلوک بر اساس ریاضت کشیدن، یکی از این دو راه اصلی می‌باشد. محمد غزالی در مورد ارتباط بین سلوک و ریاضت می‌گوید:

    «معلوم شد که اصلاح دل برای سلوک راه خدای، امکان ندارد تا نفس از تنعم مباح بازداشته نشود، چه، نفس چون از بعضی مباحات ممنوع نباشد در محظورات طمع کند. پس هر که خواهد که زبان را از غیبت و فضول نگاه دارد، حق او آن باشد که خاموشی را لازم گیرد، مگر از مهمات دین، تا از سخن دروغ بازماند، و نگوید مگر حق، پس خاموشی او عبادت باشد و سخن او عبادت».[18]غزالی، محمد، ترجمه احیاء علوم الدین، ج‏3، ص142.

    وی همچنین ریاضت در صوفیه را، راه انبیاء می‌داند.[19]غزالی، محمد، کیمیای سعادت، ج‏1، ص30. و درباره نهایت ریاصت می‌گوید:

    «پس منتهای ریاضت آن است که دل خود همیشه با خدای – عز و جل – یابد. و این امکان ندارد مگر بدان که از غیر او خالی باشد. و از غیر او خالی نشود مگر به مجاهده بسیار. و چون دل او با خدای باشد، جلال حضرت ربوبیت، وی را منکشف شود، و حق برای او تجلی فرماید، و از لطایف رحمت خدای، بر وی چیزی ظاهر شود که آن را وصف و صفت نشاید کرد، بل وصف و صفت بدان اصلا محیط نشود».[20]غزالی، محمد، ترجمه احیاء علوم الدین، ج‏3، ص162.

    در عرفان مولوی نیز بین کرامات اولیاء الله و ریاضت، رابطه‌ای برقرار است و راه رسیدن به کرامات را در ریاضت می‌داند.[21]همایی، جلال الدین، مولوی نامه: مولوی چه می‌گوید؟، ج‏1، ص330. داود قیصری این ارتباط میان ریاضت و مکاشفه و کرامات را حتی به مقام انبیاء نیز تسری داده، می‌گوید:

    «إدریس بسیار از بدن منسلخ می‌شد، صاحب معراج گردید و با أرواح و ملائکه مجرده آمیزش داشت. بعضی گفتند مدت شانزده سال خواب نکرد و چیزی نخورد تا عقل مجرد شد».[22]حسن زاده آملی، حسن، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص123.

    شهید مطهری، ریاضت را متوجه سه هدف می‌داند: «اول دور کردن ما سوی از سر راه، دوم رام ساختن نفس امّاره برای نفس مطمئنّه، سوم نرم و لطیف ساختن باطن برای آگاهی».[23]مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری، ص75.

    قدمت آموزه ریاضت

    در تمام نحله‌ها و فرقه‌ها و ادیان می‌توان نوعی از ریاضت را رصد و پیگیری کرد.

    ریاضت کشی در یونان

    در میان امت یونان، مهمترین گروهی که شباهت زیادی نیز با تعالیم صوفیانه دارد، مکتب «اورفئوس» بوده است. «اورفئوس» شاعر و نوازنده افسانه‌ای یونان بوده است. با توجه به نوشته «جان بایر ناس» در کتاب «تاریخ جامع ادیان»، اورفئوسیان فرقه‌ای ریاضت‌کش بودند و عقاید آن‌ها عبارت بود از طهارت و پاکی، پوشیدن لباس‌های سفید، اجتناب از خوردن هرگونه گوشت حیوانی، پرهیز از ازدواج با محارم، پرهیز از آلودگی و گذراندن عمر به ریاضت، و هدف آن‌ها از این مسلک این بود که روح را از عناصر شرور پاک سازند تا بعد از مرگ، گرفتار عذاب جاودانی نشوند».[24]بایر ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ص91.

    ریاضت در مکتب کلبی

    این مکتب توسط «آنتیس تنس» در آتن به وجود آمد. از دیدگاه این مکتب، سعادت انسان، در رهایی و آزادی از متاع دنیوی است. بنابراین معیار آن‌ها غِنا و رهایی نفس از دنیاست. «بسیاری از ایشان، خانه و هر نوع سکونت‌گاهی را بر خود تحریم کردند و همچون ولگردها و گدایان پرسه می‌زدند. از همین رو بود که «دیو جانس» در یک تن‌شور حمام زندگی می‌کرده است».[25]استیس، والتر، عرفان و فلسفه، ص157.

    ریاضت در عرفان هندو

    «عبدالحسین زرین‌کوب» می‌نویسد: «عرفان هندی، برهمن هندو را به فقر و تجرد و دریوزگی سوق می‌دهد و هوای فرزند و مال را از سر او به در می‌کند و بدین گونه فقیر هندو با موی فروهشته و با ژنده سیاه که دارد، وجود ضعیف خود را مهبط انوار و مظهر تجلی برهما می‌داند».[26]زرین‌کوب، عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، ص18.

    ریاضت در امت یهود

    «اسنیان» در میان امت یهود، یه زهد افراطی اشتهار دارند. آن‌ها در بیابان‌ها به کشت و کار می‌پرداختند. «آنها می‌گفتند که باید از فساد جهان و اهل آن دوری گزید و زهد و ترک دنیا در پیش گرفت و به عبادت و انزوا و صوم و صلات روز گذرانیده، به انتظار مسیحا نشست و آداب شریعت را چون غسل و احترام روز سبت، باید به دقت رعایت کرد. آن‌ها همچنین نظر مساعدی نسبت به ازدواج ندارند.»[27]ناس، بایر، تاریخ جامع ادیان، ص553.

    ریاضت در میان مسیحیت

    بارزترین نوع تحمل ریاضت در میان ادیان ابراهیمی، در میان مسیحیان اتفاق افتاده است. رهبانیت که در قرآن کریم از بدعت‌ها شمرده شده است، ناظر به همین ریاضت‌کشان در مسیحیت بوده و در حال حاضر نیز در میان روحانیت مسیحی، ازدواج نکردن و رو آوردن به دیرها و صومعه‌ها، از جمله همین آداب سلوکی شمرده می‌شود.[28]توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، ص184.

    نمونه‌هایی از ریاضت

    کمتر تفکری را در تصوف می‌توان یافت که در مورد بزرگان آن، ریاضات شاقه‌ای چون گرسنگی‌های طولانی، شب زنده‌داری‌های بسیار و خلوت‌گزینی‌های طولانی در بیابان‌ها و خرابه‌ها نقل نشده باشد. در متصوفه قدیم، این نوع ریاضت‌ها بیشتر و شدیدتر دیده می‌شود. لذا یحیی بن معاذ می‌گوید:

    «در بدن مرید هزار جزء از شر است که همه در دست شیطان است، که وقتی مرید، گرسنگی و ریاضت می‌کشد، خشک می‌شوند با گرسنگی و آتش ریاضت».[29]عطار نیشابوری، فریدالدینتذکره الأولیاء (الوسطانی)، ص390.

    و درباره حالات سهل تستری نقل کرده‌اند که به علت ریاضت‌های بسیار، دچار سوزش ادرار شده بود.[30]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء (الوسطانی)، ص331. درباره ریاضات شبلی نقل کرده‌اند که برای بیدار ماندن و فرار از خواب، نمک در چشمش می‌کرده و اگر خواب، بیشتر او را فرا می‌گرفته، میل داغ کرده و در چشمش می‌کرده است.[31]شعرانی، عبدالوهاب، الطبقات الکبری، ج‏1، ص188.

    در میان صوفیانِ عشق محوری، چون رابعه عدویه نیز گزارشات بسیاری از همین نوع از ریاضات دیده می‌شود.[32]سلمی، ابو عبدالرحمن، نخستین زنان صوفی، ص65. در مورد روزبهان بقلی نقل کرده‌اند:

    «از انواع ریاضت‏ که شیخ کشیده، یکی آن بود که هفت سال در کوه «به‌موی» که صبوی شهر شیراز است، به یک خرقه به سر برده، چنانچه غسل و وضو در زمستان و تابستان در آن کرده بود، و آن خرقه از گردن بیرون نیاورد، و کس ندید که او تناولی کرد، چنانچه مریدان، انواع اطعمه به خدمتش بردندی، روز دیگر بر سر کوه‌ها آن طعام‌ها خورش وحوش و طیور بودی، گاه‏‌گاهی گفتی که «ای کوه به موی، بسی انوار تجلّی بر تو یافته‌‏ام.»[33]بقلی شیرازی، روزبهان، عبهر العاشقین؛ مقدمه، ص49.

    مولوی نیز از دیگر صوفیانی است که در حالاتش، ریاضات شاقه گزارش شده است:

    «و از ریاضات حضرت خداوندگار ماست که پیوسته هلیله زرد در دهان مبارک می‌‏داشت، جمعی از ملازمان هر یکی تاویلی می‏‌کرد. چون به بندگی چلبی‏ رجوع کردند فرمود که: ریاضت‏ حضرت خداوندگار به حدیست که نمی‏‌خواهد که آب دهان نیز در حلق شیرین باشد، بلکه عفص و تلخ، و این دلیلی است بر قوت ریاضت‏ حضرت ایشان».[34]سپهسالار، فریدون، زندگینامه مولانا جلال الدین مولوی، ج‏1، ص88.

    درباره پدر مولوی نیز نقل کرده‌اند که «از کثرت ریاضت، معدودی از دندان در دهانش باقی مانده بود».[35]سپهسالار، فریدون، زندگینامه مولانا جلال الدین مولوی، ج‏1، ص163.

    در میان صوفیان، سلوک محور نیز این نوع ریاضت به شدت جریان داشته و نمونه‌های بسیاری از ریاضات مختلف، از این طایفه گزارش شده است. به عنوان نمونه، یحیی باخرزی در «اوراد الاحباب»، در باب افطار روزه‌دار می‌نویسد:

    «و مشایخ و علمای سَلف، کسانی که به طی ایام مشهوراند و به نقل صحیح گشته است که در پانزده روز و بیست روز و یک ماه، یک بار افطار می‏‌کردند، بسیارانند و عدد ایشان بی‏‌شمار است و از آن جمع، این چند کس را که در غایت شهرت‏‌اند به جهت تبرّک نام نبشتیم: «محمد بن عمرو العوفی، و عبدالرحمن بن ابراهیم دحیم و ابراهیم تمیمی و حجاج بن فرافصه و حفص العابد المصیصی، و المستلم بن سعد، و زهیر البای، و سلیمان الخوّاص». و ابو بکر صدیق شش روز را طی می‏‌کرد. و عبداللّه بن زبیر هفت روز را طی می‌‏کرد. و طایفه دیگر نُه روز و پنج روز طی می‌‏کردندی. و قومی که سه روز طی می‌کنند، خود بسیاراند و بی‌‏شماراند. و هر که را آرزو[ی‏] ریاضت‏ باشد، باید که در سه روز، یک بار افطار کند، و اگر هر شب افطار کند، باید که غذا را کمتر کند تا به دو سه لقمه باز آرد. و ابراهیم تمیمی‏ در چهل روز یک بار افطار می‌‏کردی و امثال او نیز بسیاراند. و سهل بن عبداللّه در ماهی یک بار افطار کردی، و برین طریقه نیز بسیاراند. و کسانی که در ماهی دو بار افطار کنند، هم بی‌‏شمارند».[36]باخرزی، یحیی، أوراد الأحباب و فصوص الآداب، ص323.

    در میان بزرگان عرفان نظری مانند ابن عربی نیز ریاضات شاقه قابل رصد و پیگیری است.[37]جهانگیری، محسن، محیی الدین ابن عربی چهره برجسته عرفان اسلامی، ص606.

    صوفیان فرقه‌ای مانند عبدالقادر گیلانی و امثال او نیز در ریاضت‌کشی و تحمل اعمال شاقه، به‌مانند سایر صوفیان هستند.[38]اشرف صادقی، سید علی، پیر گیلان، ص16. به جرات می‌توان گفت، کمتر شخص و نحله فکری را در تصوف می‌توان یافت که به ریاضت شاقه، اشتهار نداشته باشد.

    نقد و بررسی

    این نوع ریاضت‌ها در میان علما و متخصصین جهان اسلام، با مخالفت‌های شدیدی همراه بوده است.

    «میرزای قمی» (اعلی الله مقامه) یکی از علل ادعای الوهیت در بعض صوفیه و منشاء آن را ریاضت‌های نفسانی دانسته می‌نویسد:

    «اما ادعای آن مرتبه از برای خودش به یکی از دو راه است: اول اینکه بعض صاحب عقل و فهم که در راه معرفت خدا، کمال اهتمام داشته، در پی این درآمدند که به حقیقت ذات الهی برسند، و هر چند فکر کردند که موجودی باشد و در جائی نباشد، چگونه می‌شود؟ و از راه عقل نتوانستند به کنه کار برسند، بنا را گذاشتند به ریاضت کشیدن و تصفیه باطن و مخالفت نفس اماره و تربیت نفس ملکیه انسانیه، که از آنجا به مقصد برسند. چون وصول به این مطلب، صورتِ امکان ندارد و لهذا بعضی را مجاهدات شاقه و ریاضت جسم و بدن، از کم خوابیدن و کم خوردن و غیره، چنان منشأ سوء مزاج شد که به سبب غلبه سوداء از بابت صاحب مالیخولیا، متابعت خیالات فاسده نمود، معراج‌های بسیار از برای خود به چشم خیالش آمد، تا آخر، از جمله افکار فاسده او همین شد که تو خود خدایی».[39]میرزای قمی، جامع الشتات، ج10، ص116.

    «علامه مجلسی» (رحمه الله) نیز پس از ذکر «ترک گوشت» به عنوان یکی از مخالفت‌های صوفیه با شرع، می‌گوید:

    «ظاهرا شیطان ترک گوشت را که مخالف طریقه شرع است، از برای همین برای بعضی از مبتدعین صوفیه مقرر ساخته است، که چون چهل روز در سوراخی نشستند و عقل قوی را ضعیف کردند، اوهام و خیالات، بر عقل ایشان مستولی می‌شود و از راه وهم، چیزها در خیال ایشان به هم می‌رسد، مانند کسی که به مرض سرسام مبتلا باشد و به اعتبار ضعف عقل، گمان می‌کنند که کمالی یافته‌اند.»[40]مجلسی، محمدباقر، عین الحیات، ص444.

    «عبدالحسین زرین‌کوب» با اشاره به بعض از داستان‌هایی که متضمن ضایع کردن، ذلت دادن و به هلاکت انداختن نفس در آثار غزالی است، می‌گوید: «نامش را ریاضت می‌نهد و در واقع آنچه فقه شریعت ناروا شمرده، وی به عنوان مجاهده تلقی می‌کند».[41]زرین‌کوب، عبدالحسین، دنباله جستجو در تصوف ایران، ص23.

    در نهایت باید گفت که صوفیان با انجام ریاضت‌های شاقه، بدعت‌هایی در دین ایجاد کرده‌اند که با سنت قطعیه رسول الله صلی الله علیه واله و اهل بیت علیهم السلام در تعارض بوده و یکی از اساسی‌ترین دلائل مخالفت فقها و علما در طول تاریخ با این نحله فکری بوده است.

    منبع و مآخذ

    1. ابن عربی، محیی الدین، فتوحات المکیه، دارالصادر، بیروت، اول، بی‌تا
    2. استیس، والتر ترنس، عرفان و فلسفه، بهاء الدین خرمشاهی، انتشارات سروش، تهران، 1358ش
    3. اسیری لاهیجی، محمد، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، میرزا محمد ملک الکتاب‏، بی‌نا، بمبئی، 1312ق
    4. انصاری، خواجه عبدالله، منازل السائرین، علی شیروانی، دارالعلم، تهران، اول، 1417ق
    5. باخرزی، یحیی، اوراد الاحباب و فصوص الاداب، ایرج افشار، انتشارات دانشگاه تهران، دوم، 1383ش
    6. بایرناس، جان، تاریخ جامعه ادیان، علی اصغر حکمت، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1385ش
    7. بقلی شیرازی، روزبهان، عبهر العاشقین، هانری کربن و محمد معین‏، منوچهری، تهران، سوم، 1366ش
    8. تبادکانی، شمس الدین محمد، تسنیم المقربین، سیدمحمد طباطبایی بهبهانی، کتابخانه موزه و اسناد مجلس شورای اسلامی ایران‏، تهران، اول، 1382ش
    9. ترمذی، محمد بن علی، ختم الاولیاء، عثمان اسماعیل یحیی، مهد الآداب الشرقیه، بیروت، دوم، 1422ق
    10. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها(سمت) و موسسه فرهنگی طه و مرکز جهانی اسلامی، تهران، 1384ش
    11. جهانگیری، محسن، محیی الدین ابن عربی چهره برجسته عرفان اسلامی، انتشارات دانشگاه تهران، چهارم، 1375ش
    12. حلی، حسن بن یوسف، الفین، محمد رحمتی شهررضا، پیام علمدار، قم، 1394ش
    13. زرین‌کوب، عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، امیرکبیر، تهران، 1382ش
    14. زرین‌کوب، عبدالحسین، دنباله جستجوی تصوف در ایران، امیرکبیر، تهران، 1376ش
    15. سپهسالار، فریدون بن احمد، زندگینامه مولانا جلال الدین مولوی‏، سعید نفیسی، اقبال، تهران، چهارم، 1378ش
    16. سلمی، ابوعبدالرحمن، نخستین زنان صوفی، مریم حسینی، نشرعلم، تهران، اول، 1385ش
    17. شعرانی، عبدالوهاب، الطبقات الکبری، احمد عبدالرحیم السایح و توفیق علی وهبه، مکتبه الثقافه الدینیه، قاهره، اول، 1426ق
    18. صادقی، علی اشرف، خورشید عرفان پیر گیلان، منوچهری، تهران، اول، 1380ش
    19. طوسی، خواجه نصیرالدین، اوصاف الاشراف، سیدمهدی شمس الدینی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی‏، تهران، سوم، 1373ش
    20. غزالی، محمد، ترجمه احیاء علوم الدین، مویدالدین خوارزمی، حسین خدیو جم، 4ج، نشر علمی فرهنگی، تهران، 1386ش
    21. غزالی، محمد، کیمیایی سعادت، حسین خدیو جم، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی‏، تهران، یازدهم، 1383ش
    22. غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، 1ج، دارالفکر، بیروت، اول، 1416ق
    23. غزالی، محمد، مکاشفه القلوب الی علام الغیوب، عبد المجید طعمه حلبی‏، دارالمعرفه، بیروت، چهارم، 1422ق
    24. ‏قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم، اربع رسائل فی التصوف، قاسم السامرائی، مطبعه المجمع العلمی العراقی‏، بغداد، اول، 1389ق
    25. قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم، رساله قشیریه(ترجمه)، بدیع الزمان فروزانفر، نشر علمی فرهنگی، تهران، چهارم، 1374ش
    26. کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، عاصم ابراهیم الکیالی الحسینی الشاذلی الدرقاوی‏، دارالکتب العلمیه، بیروت، اول، 1426ق
    27. مجلسی، محمدباقر، عین الحیات، 1ج، قدیانی، تهران، سوم، 1391ش
    28. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری، صدرا، تهران، هشتم، 1377ش
    29. معین، محمد، فرهنگ فارسی یک جلدی معین، سرایش، تهران، 1380ش
    30. میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمدحسن، جامع الشتات، مرتضی رضوی، کیهان، تهران، 1375ش
    31. نیشابوری، فریدالدین عطار، تذکره الأولیاء (الوسطانی)، محمد الاصیلی الوسطانی، محمد ادیب الجادر، دار المکتبی، دمشق، اول، 1430ق
    32. همایی، جلال الدین، مولوی نامه: مولوی چه می‌گوید، هما، تهران، دهم، 1385ش

    پاورقی ها

    پاورقی ها
    1معین، محمد، فرهنگ فارسی یک جلدی محمد معین، ص519.
    2طوسی، خواجه نصیرالدین، اوصاف الاشراف، ص35.
    3حلی، حسن بن یوسف، الفین، ص114.
    4کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، ص227.
    5انصاری، خواجه عبدالله، منازل السائرین، ص45؛ غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص149.
    6حکیم ترمذی، ختم الاولیاء، ص513.
    7کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، ص98.
    8غزالی، محمد، مکاشفه القلوب المقرب إلی علام الغیوب، ص23.
    9ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج1، ص277.
    10قشیری، ابوالقاسم، رساله قشیریه(ترجمه)؛ متن، ص73.
    11غزالی، محمد، ترجمه احیاء علوم الدین، ج‏3، ص157.
    12قشیری، ابوالقاسم، اربع رسائل فی التصوف، ص53.
    13انصاری، خواجه عبدالله، منازل السائرین، ص45؛ تبادکانی، شمس الدین، تسنیم المقربین، ص131ـ129.
    14عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء (الوسطانی) ص211.
    15غزالی، محمد، کیمیای سعادت، ج‏2، ص309.
    16عین القضات همدانی‏، عبدالله بن محمد، دفاعیات(شکوی الغریب)، ص73.
    17اسیری لاهیجی، محمد، مفاتیج الاعجاز فی شرح گلشن راز، ص105.
    18غزالی، محمد، ترجمه احیاء علوم الدین، ج‏3، ص142.
    19غزالی، محمد، کیمیای سعادت، ج‏1، ص30.
    20غزالی، محمد، ترجمه احیاء علوم الدین، ج‏3، ص162.
    21همایی، جلال الدین، مولوی نامه: مولوی چه می‌گوید؟، ج‏1، ص330.
    22حسن زاده آملی، حسن، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص123.
    23مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری، ص75.
    24بایر ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ص91.
    25استیس، والتر، عرفان و فلسفه، ص157.
    26زرین‌کوب، عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، ص18.
    27ناس، بایر، تاریخ جامع ادیان، ص553.
    28توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، ص184.
    29عطار نیشابوری، فریدالدینتذکره الأولیاء (الوسطانی)، ص390.
    30عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء (الوسطانی)، ص331.
    31شعرانی، عبدالوهاب، الطبقات الکبری، ج‏1، ص188.
    32سلمی، ابو عبدالرحمن، نخستین زنان صوفی، ص65.
    33بقلی شیرازی، روزبهان، عبهر العاشقین؛ مقدمه، ص49.
    34سپهسالار، فریدون، زندگینامه مولانا جلال الدین مولوی، ج‏1، ص88.
    35سپهسالار، فریدون، زندگینامه مولانا جلال الدین مولوی، ج‏1، ص163.
    36باخرزی، یحیی، أوراد الأحباب و فصوص الآداب، ص323.
    37جهانگیری، محسن، محیی الدین ابن عربی چهره برجسته عرفان اسلامی، ص606.
    38اشرف صادقی، سید علی، پیر گیلان، ص16.
    39میرزای قمی، جامع الشتات، ج10، ص116.
    40مجلسی، محمدباقر، عین الحیات، ص444.
    41زرین‌کوب، عبدالحسین، دنباله جستجو در تصوف ایران، ص23.