«حقائق التفسیر» مشهور به «تفسیر السلمی» یکی از قدیمیترین تفاسیر صوفیه، به زبان عربی است که توسط ابوعبدالرحمن سلمی (۳۳۰ـ۴۱۲ق) صوفی و مفسر قرن چهارم و پنجم هجری تالیف شده است و از مهمترین و سرشارترین منابع تفسیرنگاران اهل تأویل و عرفان، برای آثار پس از آن بهشمار میرود که نقشی اساسی در تثبیت، تحکیم و ترویج برخی مبانی باطنی صوفیانه داشته است. این کتاب، مجموعهای از روایات تفسیری با صبغه عرفانی-اشاری، منسوب به امام صادق، ابن عطاء آدمی (۳۰۹ق)، منصور حلاج (۳۰۹ق) و ابوالحسین نوری (۲۹۵ق) است که بهطور پراکنده، در قرن سوم هجری در محافل صوفیان کوفه و بغداد بازگو میشد[1]سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، حقائق التفسیر، ج1، مقدمه ماسینیون، ص9. و ابوعبدالرحمن سلَمی برای نخستین بار آنها را در تفسیر خودش گردآوری و مکتوب ساخته و آرای خود را در اثنای آنها ذکر کرد.
فهرست
معرفی اجمالی کتاب
«تفسیر السلمی» یا «حقایق التّفسیر» ابوعبدالرحمن سلمی، پس از تفاسیر سهل بن عبدالله تستری (۲۸۳ق) و محمد بن موسی واسطی (۳۲۰ق)، سومین تفسیر صوفیانه-باطنی قرآن است که اندیشههای تصوف نیشابور و عراق را منعکس کرده است و به جهت نقل روایاتی منسوب به امام صادق علیه السلام، بخشی از آن به «تفسیر امام صادق علیه السلام» نیز شهرت یافته است. در حقیقت، تفسیر سلمی ادامه کاری است که به دست «سهل تستری» آغاز شد و ادامه راهی است که پیشینیان اهل تصوف پیموده بودند. گفته میشود مجموعه اقوال تفسیری تستری (تقریبآ هزار قول)، توسط سلمی در «حقائق التفسیر» و «زیادات حقائق التفسیر» گرد آورده شده است. سلمی در این تفسیر، از گفتههای تفسیری ابن عطاء آدمی و ابوالحسین نوریبهره گرفته و در کنار آن، به اقوال سایر مشایخ بزرگ صوفیه و اهل عرفان نیز پرداخته است که با نوشتن آن، از همان زمان حیات، مخالفان و موافقان بسیاری پیدا کرد.
آشنایی ما با این تفسیر فقط از طریق نقل قولهای اوست. هنوز روشن نیست که سلمی متن کامل تفسیر را روایت کرده است یا نه. شواهدی ثابت میکند که وی متن کامل را روایت نکرده است.
معرفی اجمالی مولف
«ابوعبدالرحمن محمد بن حسین بن موسی ازدی سُلَمی نیشابوری» (۳۲۵-۴۱۲ق) شافعی الفروع و اشعری الاصول، از مشایخ معروف و نویسندگان پرکار صوفیه در قرن چهارم و پنجم هجری در خراسان بود که بیشتر شهرت او مرهون دو اثر مهمش یعنی « طبقات الصوفیه» و «حقائق التفسیر» میباشد. کتب سلمی از مهمترین و تاثیرگذارترین منابع تاریخ تصوف ایران و اسلام به شمار میرود.[2]ذهبی، شمس الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، ج17، ص247-249.
سلمی برای کسب حدیث و تصوف سفرهای بسیاری رفت و سرانجام در نیشابور رحل اقامت افکند. از شیوخ او « ابوالحسن دار قطنی» در حدیث و تفسیر، « ابونصر سراج طوسی» صاحب اللمع، « ابوالقاسم نصرآبادی» (۳۷۲ق) و «ابوعمرو اسمعیل بن نجید» در تصوف نام دارند. سلمی بیش از هر چیز، مورخ و گردآورنده سخنان و اخبار مشایخ پیشین است. شهرت سلمی و آثار او بیشتر به واسطه شاگردان او بوده است که سخنان و اخباری را که از وی شنیده بودند، در کتابهای خود نقل کردهاند.
یکی دیگر از آثار مهم او « طبقات الصوفیه» است. وی در این رشته نیز نخستین مؤلف نبود، چه پیش از او افرادی اخبار صوفیه را گردآوری کرده بودند، اما پس از تألیف طبقات الصوفیه، نوشته او مرجع بسیاری از مؤرخان و ترجمه نویسان قرار گرفت. سلمی آثار دیگری نیز دارد.
از شاگردان مهم سلمی میتوان به ابوالقاسم قشیری و ابوسعید ابوالخیر (۴۴۰ق) اشاره کرد.
اهمیت و جایگاه
«پولس نویا» معتقد است که این روایات تفسیری، ساختاری را دربر دارد که بعداً مسیر عرفانی همه صوفیان میشود و مهمترین الفاظ و اصطلاحات آنان را ارائه میکند. برخی از زمینههای تأثیر این تفسیر بر آثار صوفیه بدینشرح است:
- طبقهبندی مشهور مراحل و منازل عرفانی در مقامات و احوال؛
- عناصر «علم جَفْر» که صوفیان از این روایات اخذ کردهاند؛
- بهرهگیری برخی از عرفا از جمله حلاج از اشارات عرفانی مهمی که در این مجموعه روایات وجود دارد. مثلا، کاربرد مشیت بهجای اراده، محبت به جای عشق، تمثیل 12 منزل نفس و موضوع نور محمدیه؛[3]پولس نویا، سلمی، ۱۳۶۹_۱۳۷۲ش، ج۱، مقدمه، ص۷؛ برای اطلاع از تأثیرپذیری حلاج از این تفسیر ر.ک: پولس نویا، سلمی، … ادامه پاورقی
- برخی از صوفیان مثل مولوی (۶۷۲ق) به این تفسیر اهتمام ویژه داشته و برخی دیگر، محتویات این روایات تفسیری را در آثارشان آوردهاند.[4]افلاکی، احمد، مناقب العارفین، ج۱، ص۴۰۹.
وثاقت سلمی
عبدالرحمن سلمی دارای شخصیتی ذو وجه و صاحب اثر و نظر، در شاخههای مختلف علمی بود. مشهور علمای اهل سنت، او را از جهت تصوف و اخلاق ستودهاند اما از جنبه وثاقت حدیثی، قَدح و ذم کردهاند. اگرچه او از محدثان و حفاظ بزرگ نیشابور بود اما نزد بسیاری از علمای رجال و درایه و تاریخنویسان اهل سنت، متهم به جعل و وضع حدیث و تاویلهای بیضابطه متون دینی است. به خصوص در دو کتاب «طبقات الصوفیه» و «رساله ملامتیه»، تلاش دارد برای جزئیترین مبانی تصوف نیز، حدیث و روایتی ذکر کند یا آن را بر تاویل آیهای تطبیق دهد. البته برخی نیز مانند عبدالوهاب سبکی سعی در تبرئه او داشتهاند.[5]سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج4، ص145.
«ابن قطّان نیشابوری» از رجال شناسان خبره اهل سنت و از معاصرین سلمی، میگوید: «کان السلمی غیر ثقه، وکان یضع للصوفیه الأحادیث.»[6]خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج2، ص245.
«شمس الدین ذهبی» علی رغم ستایش از سلمی، میگوید: «له کتاب سمّاه «حقائق التفسیر» لیته لم یصنفه، فإنّه تحریف و قرمطه، فدونک الکتاب تری العجب.»[7]سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج4، ص174. در «سیر اعلام النبلاء» گفته است: «او در حدیث قوی نبوده.»[8]ذهبی، شمس الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، ج17، ص250. و در «تذکره الحفاظ» او را «ضعیف» معرفی میکند.[9]ذهبی، شمس الدین محمد، تذکره الحفاظ، ج3، ص1046.
ابن جوزی، ابن تیمیه، ابوالصلاح حلبی، زرکشی، ذهبی، ابن حجر و دیگر مشایخ بزرگ حدیث و رجال اهل سنت نیز به بدگویی از سلمی پرداخته و او را فردی غیر ثقه معرفی کردهاند.[10]ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، مجموع الفتاوی، ج11، ص42؛ زرکشی، بدرالدین محمد، البرهان فی علوم القرآن، ج2، ص170.
دلیل عدم توثیق
دلیل عدم توثیق سلمی مبانی صوفیانه او در موضوع حدیث بود. سلمی نقل سند و اسناد حدیث به منبع را از «زخارف دنیا و امری لغو» میدانست، لذا تعمد به نقل «مرسلات» داشت و میگفت «استغفرالله، علو الاسناد من زخارف الدنیا.»[11]نجمالدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال و فواتح الجلال، ص98. به همین جهت او ناقل کثیری از روایات مجعول، مکذوب و موضوعه و عامل انتساب کثیری از نقلهای ضعیف و بیسند به رسول خدا است، چنانچه « ابوالعلاء عفیفی» بعید نمیداند که بسیاری از این احادیث را خود سلمی جعل کرده باشد.[12]عفیفی، ابوالعلاء، ملامتیه، ص75.
هدف نگارش
ابوعبدالرحمن سلمی در مقدمه کتابش، مقصود از نگارش «حقائق التفسیر» را فقدان یک تفسیر باطنی و تاویلی از قرآن کریم در زمان خود دانسته است.[13]سلمی در مقدمه حقائق التفسیر، دلیل تالیف آن را چنین بیان میکند: «وقتی دیدم افراد معروف به علوم ظاهر، در بیان … ادامه پاورقی
شیوه نگارش تفسیری
حقائق التفسیر با روایتی از امام صادق آغاز میشود که آیات قرآن چهار قسماند: «عبارات، اشارات، لطایف و حقایق». «عبارات» برای عامه مردم، «اشارات» برای خواص، «لطایف» از آن اولیاء و «حقایق»، خاص انبیاست. روشن است که این تقسیمبندی با آموزههای صوفیانه مطابقت دارد.
سلمی مجموعه روایات و اقوال پراکنده در تفسیر عرفانی قرآن را از قول اولیاء و مشایخ گردآوری کرده و آرای خود را در اثنای آنها به همان روش باطنی صوفیه ( تفسیر اشاری) ذکر میکند. معانی باطنی که سلمی برای کلمات قرآن ذکر میکند، بدون ارتباط و حتی در تضاد با ظاهر آیات است. همچنین وی، به سبب ضعف حافظه، گاهی آیه و آیاتی از یک سوره را در ضمن آیاتی از سورههای دیگر تفسیر کرده و گاه تفسیر آیات، در خود سوره به صورت نامنظم ارائه شده است.
در این تفسیر، از چند شخصیت مثل حسین بن منصور حلاج،[14]«تفسیر حسین بن منصور حلاج» را که سلمی ضمن «حقائق التفسیر» آورده، «لوئی ماسینیون» استخراج و تصحیح کرده و در … ادامه پاورقی ابن عطاء آدمی،[15]«ابن عطاء آدمی» تفسیر خود را همراه بقیه نوشتههایش به «ابوعمرو اَنْماطی» سپرده بود و نخستین بار ابوعمرو آن … ادامه پاورقی ابوالحسین نوری[16]«ابوالحسین نوری» که تفسیر وی مجموعه ۲۹ قول از اقوال او در تفسیر آیاتی از قرآن است که احتمالاً در مجالس تفسیر … ادامه پاورقی و امام صادق علیه السلام روایات تفسیری نقل شده است که البته ماثور و دارای سند نیست و همگی مرسل میباشد.[17]جز دو مورد که در برخی نُسخ خطیِ موجود، برای آنها سلسله سند ذکر شده است.
نمونهای از تاویلات
ابوعبدالرحمن سلمی در تأویل «قتل نفس و خروج از دیار» که در این آیه آمده است:
«وَ لَوْ أَنَّا کتَبْنا عَلَیهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِیارِکمْ ما فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلیلٌ مِنْهُمْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یوعَظُونَ بِهِ لَکانَ خَیراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبیتا»[18]النساء: 66.
می گوید: «منظور از «قتل نفس»، یعنی مخالفت با هوای نفس و تاویل عبارت «اخرجوا من دیارکم»، یعنی خارج ساختن حب دنیا از دلها. همچنین تاویل عبارت «ما فعلوه الا قلیل منهم» را صاحبان توفیق و کسانی که دارای ولایت صالحه هستند، میدانند.»[19]سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، حقائق التفسیر، ج1، ص154.
در تاویل «باران و طراوت زمین» که در این آیه شریفه آمده است:
«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّهً إِنَّ اللَّهَ لَطیفٌ خَبیر»[20]الحج: 63.
می گوید: «باران به رحمت الهی که از ابرهای قرب الهی به دل عارفان و بندگانش سرازیر میشود و در نتیجه چشمهایی از معرفت و حکمت در دل آنان جوشان میشود، تاویل میشود.»[21]سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، حقائق التفسیر، ج2، ص27.
در جای دیگر ذیل آیه شریفه:
«وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصید»[22]ق: 9.
باران را به فهم و علم و معرفت تاویل میکند که در آخر این معرفت، قلوب آنان را به مرتبه گشایش و فهم حقائق نائل میآورد.[23]سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، حقائق التفسیر، ج2، ص266.
در بیان آیه «فِیها فاکهَهٌ وَ النَّخْلُ ذاتُ الْأَکمامِ»[24]رحمان، 11. از امام صادق علیه السّلام نقل کرده است:
«حق تعالی دلهای اولیائش را باغهای انسش قرار داده و درختهای معرفت را در آنها نشانده است. ریشههای آنها در اسرارشان روییده و شاخههای آنها به حضور در محضر خدا برپاست. پس آنان میوههای انس را در هر زمان از آن درختان میچینند و این است معنای سخن خدای متعال «فِیها فاکهَهٌ وَ النَّخْلُ ذاتُ الْأَکمامِ»، یعنی دارای انواعی است که هرکس بهاندازه سعیش و آنچه که در بیابانهای معرفت و آثار ولایت، برایش آشکار شده، نوعی از آن را میچیند.»[25]سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، حقائق التفسیر، ج2، ص293.
در بیان «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ»[26]نصر: 1. از ابن عطاء آدمی نقل کرده که گفته است:
«هرگاه [خدا] تو را از غیر خودش به خودش مشغول کرد، همانا پیروزی از جانب خدای متعال برای تو آمده است، و فتح همان نجات از زندان و بشارت به لقای خدای متعال است.»[نیازمند منبع]
در ذیل آیه «وَ هُوَ الَّذِی مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فِیها رَواسِی»[27]رعد: 3. چنین نگاشته است:
«برخی از آنان گفتهاند: او کسی است که زمین را گسترده و در آن رؤسایی از اولیایش و بزرگانی از بندگانش را قرار داده که فقط آنها پناهگاه مردم و فریادرس آناناند. پس هرکس به قصد آنان سفر کند، پیروز و نجات یافته است و هرکس کوششاش برای غیر آنان باشد، نومید شده و زیان کرده است».[28]سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، حقائق التفسیر، ج1، ص326.
در نگاه علمای شیعه
روایات تفسیری ابوعبدالرحمن سلمی به دلیل تشویش و ضعف سندی و محتوایی، در میان علما و مفسیرین شیعه مطرح نبوده است و لذا اساسا وارد مقوله رد یا قبول انتساب آنها به امام معصوم نشدهاند.
بخشی از محتویات آن، با برخی متفرّدات حدیثی شیعه سازگار است اما از بیشتر مطالب آن، نشانی در منابع شیعی نمیتوان یافت، بلکه روایات سلمی، در تضاد با عقائد مسلّم شیعی است. مثلا در تفسیر آیه «الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ»[29]مائده: ۳. به نقل از امام صادق علیه السلام، «الیوم» را اشاره به بعثت پیامبر صلی الله علیه واله دانسته است و حال آنکه مفسران شیعه، به اجماع و با استناد به احادیث متواتر، آیه مزبور را ناظر به روز غدیر خم میدانند.[30]محمدهادی معرفت مینویسد: «چگونه روز اکمال با روز آغاز، اشتباه گرفته شده است؟ پس این گفته، جز افترایی بر امام … ادامه پاورقی
همچنین ذیل آیه «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»[31]نور: ۳۵.، مطابق روایتی از امام صادق علیه السلام، «نور الارض» به خلفای چهارگانه تعبیر شده است. از سوی دیگر برخی روایتهای این تفسیر یکسره با باورهای شیعه ناسازگارند، از جمله در پایان آیات سوره حمد، روایتی از امام جعفر صادق علیه السلام در تفسیر کلمه «آمین» نقل شده که فقط با مذهب فقهی اهل سنّت سازگار است و فقیهان شیعه، به اتفاق، ذکر این کلمه را جایز نشمرده و حتی آن را از مبطلات نماز ذکر کردهاند.[32]سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، مجموعه آثار السلمی، تفسیر امام جعفر الصادق علیه السلام، ج1، ص27.
ازاینرو، ادعای «محمدحسین ذهبی» (۱۳۹۷ق) از اساتید الازهر و صاحب «التفسیر و المفسرون»[33]سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، مجموعه آثار سلمی، ج2، ص421. و «ابوحفص سیدعمران»[34]سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، مجموعه آثار سلمی، مقدمه، ص12. که گمان کردهاند روایات موجود در این تفسیر را شیعیان جعل کردهاند، نادرست است.
«علی اکبر بابایی» از قرآن پژوهان معاصر در کتاب «مکاتب تفسیری» تاکید دارد که منقولات سلمی از امام صادق علیه السلام اعتباری ندارد و مینویسد:
«حتی روایاتی که از امام صادق علیه السّلام نقل شده، متناسب با مسلک صوفیه و اصطلاحات و الفاظ رایج در زبان آنهاست و هیچیک از روایاتی که در این کتاب از امام صادق علیه السّلام نقل شده است را نمیتوان براساس نقل این کتاب، به آن حضرت نسبت داد و به آن اعتماد و استدلال کرد، زیرا افزون بر ثابت نبودن وثاقت خود ابو عبدالرحمن، همه آن روایات مرسل و بدون سند است، مگر روایتی که در کتابهای دیگر با سند معتبر از آن حضرت نقل شده باشد، که اگر نگوییم چنین روایتی وجود ندارد، بیتردید بسیار اندک است.»[35]بابایی، علی اکبر، مکاتب تفسیری، ج2، ص55.
«محمدهادی معرفت» از دیگر قرآن پژوهان معاصر، درباره این تفسیر مینویسد:
«این تفسیر، آمیختهای از گفتههای هنجار و نابهنجار افراد گوناگون است که گردآورنده هیچگونه تعهدی به درستی و نادرستی آن از خود نشان نمیدهد.»[36]معرفت، محمدهادی، التفسیر و المفسرون، ج2، ص392.
از جمله علمای معروف شیعه که روایات تفسیری موجود در دو کتاب «حقائق التفسیر» و «زیادات حقائق التفسیر» را نقل کردهاند، عبارتند از:
- «ابن طاووس» در کتاب «سعد السعود»، چهار روایت از آن را آورده است.
- «محدباقر مجلسی» نیز یکی از این روایات را به نقل از «ابن طاووس» از کتاب تفسیر سلمی نقل کرده است.
- «فتح الله کاشانی» در «منهج الصادقین» از روایات تفسیری سلمی سود برده است.
در نگاه علمای اهل سنت
مشهور علما و مفسرین اهل سنت، نظر مثبتی به تفسیر سلمی نداشتهاند.ابن جوزی،[37]ابن جوزی میگوید: «و قد جمع أبو عبدالرحمن السلمی فی تفسیر القرآن من کلام الصوفیه الذی أکثره هذیان لا یحل، نحو … ادامه پاورقی ابن تیمیه،[38]ابن تیمیه میگوید: «و ما ینقل فی حقائق السلمی عن جعفر الصادق عامه کذب علی جعفر (ع) کما کذب علیه فی غیر ذلک» [ابن … ادامه پاورقی و «ابوالحسن واحدی» (۴۶۸ق)[39]داودی، محمد بن علی، طبقات المفسرین، ج2، ص143. و « عبدالوهاب سبکی» در طبقات الشافعیه[40]سبکی در طبقات الشافعیه میگوید: «کتاب حقائق التفسیر قد کثر الکلام فیه من قبل، انه اقتصر فیه علی ذکر تأویلات و … ادامه پاورقی به جهت این تفسیر بر سلمی تاختهاند و «عبدالرحمن سیوطی»[41]سیوطی میگوید: «و إنما أوردته – أی: أبا عبدالرحمن السلمی – فی هذا القسم؛ لأنّ تفسیره غیر محمود.» [سیوطی، … ادامه پاورقی این کتاب را در زمره تفاسیر اهل بدعت میآورد و «شمس الدین ذهبی» میگوید کاش این کتاب را ننوشته بود زیرا مملو از تحریف و زندقه است. (فأتی فیه بمصائب وتأویلات الباطنیه[42]ذهبی، شمس الدین، تذکره الحفاظ، ج3، ص166.… لیته لم یصنّفه، فإنّه تحریف و قرمطه)[43]سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج4، ص147.
«عثمان بن عبدالرحمن شهرزوری» معروف به «ابن صلاح موصلی» (۶۴۳-۵۷۷) میگوید: «ابو عبدالرحمن سلمی تفسیری دارد که اگر عقیده داشته که تفسیر قرآن است هر آینه کافر شده است… نوشتههایی که ظاهرا کسانی مورد اطمینان از اینان، پیرامون آیات قرآن آوردهاند، بهعنوان تفسیر یا تبیین معانی قرآن نبوده است، بلکه اینان صرفا بهعنوان تنظیر و تمثیل از قرآن بهره گرفتهاند. مثلا آیه کریمه «قاتلوا الذین یلونکم من الکفار» را برای «جهاد با نفس» شاهد گرفتهاند، ای کاش در این کار تساهل نمیورزیدند تا مایه التباس نگردد».[44]ابن صلاح، عثمان بن عبدالرحمن، فتاوی ابن الصلاح، ص۱۹۷.
انتساب به امام صادق
انتساب بخش مربوط به تفسیر امام صادق علیه السلام به آن حضرت، با بررسیهای سندی و محتوایی محققین، کاملا رد شده است.
در این کتاب روایات تفسیری امام صادق علیه السلام، یا اقوال بزرگان صوفیه است که انتساب نادرست به امام یافته، یا در اصل روایاتی از امام بوده که در جوامع و عبارات صوفیه تحریف یافته و چهره دیگری پیدا کرده است. این بخش از تفسیر – که مربوط به امام صادق علیه السلام است – را ابتدا «لویی ماسینیون» معرفی کرد و سپس «پولس نویا» آن را از متن تفسیر سلمی استخراج و تصحیح و با مقدمهای چاپ کرد.[45]Louis Massignon, Essai sur le lexique technique de la mystique musulmane, p201. این تفسیر در ضمن Kمجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمیL نیز چاپ شده است.[46]پورجوادی، نصرالله، مجموعه آثار ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، سلمی، بخشهایی از حقائق التفسیر و رسائل دیگر، ج۱، … ادامه پاورقی
وضعیت چاپ
این تفسیر چند مرتبه و به صورتهای گوناگون به چاپ رسیده است:
- چاپ اقوال منسوب به حلاج، در پاریس با تلاش لوئی ماسینیون و پولس نویا در ۱۹۵۴م؛[47]سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، مجموعه آثار سلمی، مقدمه پورجوادی، ص15.
- تحقیقات دو محقق یاد شده درباره روایات تفسیری این کتاب، در ۱۹۵۴م در پاریس و در ۱۹۷۳م در بیروت؛
- ترجمه فارسی تحقیقات یاد شده در «مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی»؛[48]سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، مجموعه آثار سلمی، مقدمه پورجوادی، ج1، ص19 و ص76.
- انتشار متن حقائق التفسیر به صورت اصلی به تصحیح سیدعمران و در دو مجلد در بیروت در ۱۴۲۱/۲۰۰۱.
تفسیر منسوب به امام صادق نیز چندین بار به چاپ رسیده است:
- پس از معرفی آن به وسیله لویی ماسینیون، پولس نویا آن را از متن حقائق التفسیر استخراج و تصحیح و با مقدمهای چاپ کرد.
- چاپ در ضمن کتاب دیگری توسط پولس نویا؛[49]ر.ک: سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، ۱۳۶۹_۱۳۷۲ش، ج۱، مقدمه پورجوادی، ص14.
- در ضمن «مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی»؛[50]سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، مجموعه آثار سلمی، ج1، ص63.
- در ضمن کتاب «التفسیر الصوفی للقرآن عند الصادق» توسط علی زیعور در ۱۹۷۹م در اندلس.
منابع و مآخذ
- ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، المملکه العربیه السعودیه، وزاره التعلیم العالی، جامعه الامام محمد بن سعود الاسلامیه، ریاضف عربستان، 1406ق
- ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، دارالفکر، بیروت، 1407ق
- ابن صلاح، عثمان بن عبدالرحمن، فتاوی ابن الصلاح، مکتبه العلوم والحکم؛ عالم الکتب، بیروت، 1407م
- ابنجوزی، ابوالفرج، تلبیس ابلیس، چاپ سیدجمیلی، بیروت، ۱۴۰۹/۱۹۸۹م
- ابنطاووس، علی بن موسی، سعدالسعود للنفوس، چاپ فارس تبریزیان حسّون، قم، ۱۳۷۹ش
- ابنندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، چاپ ناهد عباس عثمان، دوحه، ۱۹۸۵
- افلاکی، احمدبن اخیناطور، مناقب العارفین، چاپ تحسین یازیجی، آنکارا، ۱۹۵۹_۱۹۶۱، چاپ افست، تهران، ۱۳۶۲ش
- بابایی، علی اکبر، مکاتب تفسیری، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی، قم، 1381ش
- پورجوادی، نصرالله، مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی، بخشهایی از حقائق التفسیر و رسائل دیگر، چاپ نصرالله پورجوادی، تهران، ۱۳۶۹۱_۳۷۲ ش
- ثبوت، اکبر، «نگاهی به حقائقالتفسیر و زیادات حقائقالتفسیر و بررسی پارهای از آرای محققان در این باب»، آینهمیراث، دورهجدید، سال۴، شماره۱، بهار ۱۳۸۵ش
- حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، تاریخ نیشابور، چاپ جامعه مدرّسین قم، چاپ 1403ق
- خواند میر، میر غیاث الدین، تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد البشر، نشر کتابخانه خیام، تهران، 1333ش
- داودی، محمد بن علی، طبقات المفسرین، دار الکتب العلمیه، منشورات محمد علی بیضون، لبنان، بیروت، بیتا
- دیوان بیگی، سیداحمد، حدیقۀ الشعراء، تهران، چاپ عبدالحسین نوائی، 1365ش
- ذهبی، محمدحسین، التفسیر و المفسّرون، بیروت، ۱۴۰۷/۱۹۸۷،
- زیعور، علی، کامل التفسیر الصوفی العرفانی للقرآن؛ (منسوب به) امام جعفرصادق (ع)، چاپ بیروت، دارالبراق، ۲۰۰۲م
- سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیه الکبری، بیروت، دارالمعرفه،
- سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، حقائق التفسیر: تفسیرالقرآن العزیز، تحقیق سیدعمران، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1421ق/2001م
- سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، زیادات حقائق التفسیر، چاپ گرهارد باورینگ، بیروت ۱۹۹۷،
- سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، چاپ نورالدین شریبه، حلب ۱۴۰۶/۱۹۸۶،
- سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی، بخشهایی از حقائق التفسیر و رسائل دیگر، چاپ نصراللّه پورجوادی، تهران، ۱۳۶۹_۱۳۷۲ش،
- سلمی، ابوعبدالرحمن، مجموعه آثار السلمی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1369ش
- سمعانی، عبدالکریم، الانساب، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۱ق
- سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، طبقات المفسرین، دار الکتب العلمیه، منشورات محمد علی بیضون، لبنان، بیروت، بیتا
- سیوطی، عبدالرحمنبن ابیبکر، کتاب طبقات المفسرین، چاپ مورسینگ، لیدن، ۱۸۳۹، چاپ افست، تهران، ۱۹۶۰،
- فیضکاشانی، محمدبن شاه مرتضی، قُرّه العیون فی المعارف و الحکم (در الحقایق فی محاسن الاخلاق)، چاپ محسن عقیل، قم، ۱۴۰۹/۱۹۸۹،
- فیضکاشانی، محمدبن شاه مرتضی، کلمات مکنونه، چاپ سنگی (تهران) ۱۳۱۶،
- کاشانی، فتحاللّه بن شکراللّه، منهجالصادقین فی الزام المخالفین، مقدمه و پاورقی و تصحیح ابوالحسن شعرانی، چاپ علیاکبر غفاری، تهران، ۱۳۷۸ش،
- معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، موسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، قم، 1379ش
- نوری، حسینبن محمدتقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، ۱۴۰۷۱۴۰۸ق
پاورقی ها
↑1 | سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، حقائق التفسیر، ج1، مقدمه ماسینیون، ص9. |
---|---|
↑2 | ذهبی، شمس الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، ج17، ص247-249. |
↑3 | پولس نویا، سلمی، ۱۳۶۹_۱۳۷۲ش، ج۱، مقدمه، ص۷؛ برای اطلاع از تأثیرپذیری حلاج از این تفسیر ر.ک: پولس نویا، سلمی، مقدمه، ص۱۰_۱۱. |
↑4 | افلاکی، احمد، مناقب العارفین، ج۱، ص۴۰۹. |
↑5 | سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج4، ص145. |
↑6 | خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج2، ص245. |
↑7 | سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج4، ص174. |
↑8 | ذهبی، شمس الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، ج17، ص250. |
↑9 | ذهبی، شمس الدین محمد، تذکره الحفاظ، ج3، ص1046. |
↑10 | ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، مجموع الفتاوی، ج11، ص42؛ زرکشی، بدرالدین محمد، البرهان فی علوم القرآن، ج2، ص170. |
↑11 | نجمالدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال و فواتح الجلال، ص98. |
↑12 | عفیفی، ابوالعلاء، ملامتیه، ص75. |
↑13 | سلمی در مقدمه حقائق التفسیر، دلیل تالیف آن را چنین بیان میکند: «وقتی دیدم افراد معروف به علوم ظاهر، در بیان انواع مطالب قرآن از قبیل قرائتها، تفسیرها، مشکلات، احکام، اعراب، لغت، مجمل، مفسر، ناسخ و منسوخ پیش افتادهاند و در گردآوری فهم خطاب قرآن به زبان حقیقت – جز [آنچه] در آیات پراکندهای به ابوالعباس بن عطاء نسبت دادهاند و در آیاتی بدون ترتیب از جعفر بن محمد علیه السّلام نقل کردهاند – هیچ کس کاری نکرده است و در این باره مطالبی را از آنان شنیده بودم که نیکو میدانستم، علاقه پیدا کردم که آن [مطالب] را به مقاله آنان ضمیمه کنم و سخنان مشایخ اهل حقیقت را به آن بیفزایم و به قدر طاقتم آن را به ترتیب سورهها مرتب کنم.» [سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، حقائق التفسیر، مقدمه، ج1، ص19]. |
↑14 | «تفسیر حسین بن منصور حلاج» را که سلمی ضمن «حقائق التفسیر» آورده، «لوئی ماسینیون» استخراج و تصحیح کرده و در کتاب خود با نام «تحقیق در اصطلاحات عرفان اسلامی»، در ۱۹۲۲م منتشر کرده است. وی قسمتهایی از آن را با قطعات متناظر در تفسیر «عرائس البیان» روزبهان بقلی مقابله کرده است. [پورجوادی، نصرالله، مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی، بخشهایی از حقائق التفسیر و رسائل دیگر، ج۱، ص۲۴۴]. |
↑15 | «ابن عطاء آدمی» تفسیر خود را همراه بقیه نوشتههایش به «ابوعمرو اَنْماطی» سپرده بود و نخستین بار ابوعمرو آن را منتشر کرد. این تفسیر مفصّلترین بخشی است که تاکنون از «حقائق التفسیر» استخراج و جداگانه در مجموعهای با عنوان «نصوص صوفیه غیرمنشوره لشقیق البلخی، ابن عطاء الآدمی، النفری»، با تحقیق و مقدمه پولس نویا، در ۱۹۷۳م در بیروت، چاپ شده است. «پولس نویا» مقدمهای به زبان فرانسه بر آن نوشته که ترجمه فارسی آن، در آغاز «تفسیر ابن عطاء»، در «مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی» چاپ شده است. [پورجوادی، نصرالله، مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی، بخشهایی از حقائق التفسیر و رسائل دیگر، ج۱، مقدمه پورجوادی، ص۱۵]. |
↑16 | «ابوالحسین نوری» که تفسیر وی مجموعه ۲۹ قول از اقوال او در تفسیر آیاتی از قرآن است که احتمالاً در مجالس تفسیر خود بیان کرده است. «پولس نویا» به ضمیمه یکی از جُنگهای «دانشگاه سن ژوزف»، تحت عنوان «مقامات القلوب»، در ۱۹۶۸م این مجموعه را به چاپ رساند. [پورجوادی، نصرالله، مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی، بخشهایی از حقائق التفسیر و رسائل دیگر، ج۱، مقده پورجوادی، ص۱۵]. |
↑17 | جز دو مورد که در برخی نُسخ خطیِ موجود، برای آنها سلسله سند ذکر شده است. |
↑18 | النساء: 66. |
↑19 | سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، حقائق التفسیر، ج1، ص154. |
↑20 | الحج: 63. |
↑21 | سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، حقائق التفسیر، ج2، ص27. |
↑22 | ق: 9. |
↑23 | سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، حقائق التفسیر، ج2، ص266. |
↑24 | رحمان، 11. |
↑25 | سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، حقائق التفسیر، ج2، ص293. |
↑26 | نصر: 1. |
↑27 | رعد: 3. |
↑28 | سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، حقائق التفسیر، ج1، ص326. |
↑29 | مائده: ۳. |
↑30 | محمدهادی معرفت مینویسد: «چگونه روز اکمال با روز آغاز، اشتباه گرفته شده است؟ پس این گفته، جز افترایی بر امام علیه السّلام نیست.» [ر.ک: معرفت، محمدهادی، التفسیر و المفسرون، ج2، ص394]. |
↑31 | نور: ۳۵. |
↑32 | سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، مجموعه آثار السلمی، تفسیر امام جعفر الصادق علیه السلام، ج1، ص27. |
↑33 | سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، مجموعه آثار سلمی، ج2، ص421. |
↑34 | سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، مجموعه آثار سلمی، مقدمه، ص12. |
↑35 | بابایی، علی اکبر، مکاتب تفسیری، ج2، ص55. |
↑36 | معرفت، محمدهادی، التفسیر و المفسرون، ج2، ص392. |
↑37 | ابن جوزی میگوید: «و قد جمع أبو عبدالرحمن السلمی فی تفسیر القرآن من کلام الصوفیه الذی أکثره هذیان لا یحل، نحو مجلدین سماهما «حقائق التفسیر» [ابن جوزی، ابوالفرج، تلبیس ابلیس، ص331]. |
↑38 | ابن تیمیه میگوید: «و ما ینقل فی حقائق السلمی عن جعفر الصادق عامه کذب علی جعفر (ع) کما کذب علیه فی غیر ذلک» [ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، ج4، ص155]. |
↑39 | داودی، محمد بن علی، طبقات المفسرین، ج2، ص143. |
↑40 | سبکی در طبقات الشافعیه میگوید: «کتاب حقائق التفسیر قد کثر الکلام فیه من قبل، انه اقتصر فیه علی ذکر تأویلات و مجال للصوفیه ینبوعها اللفظ.» [سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج3، ص61]. |
↑41 | سیوطی میگوید: «و إنما أوردته – أی: أبا عبدالرحمن السلمی – فی هذا القسم؛ لأنّ تفسیره غیر محمود.» [سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، طبقات المفسرین، ص85]. |
↑42 | ذهبی، شمس الدین، تذکره الحفاظ، ج3، ص166. |
↑43 | سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج4، ص147. |
↑44 | ابن صلاح، عثمان بن عبدالرحمن، فتاوی ابن الصلاح، ص۱۹۷. |
↑45 | Louis Massignon, Essai sur le lexique technique de la mystique musulmane, p201. |
↑46 | پورجوادی، نصرالله، مجموعه آثار ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، سلمی، بخشهایی از حقائق التفسیر و رسائل دیگر، ج۱، مقدمه پورجوادی، ص۱۴ ۱۵. |
↑47 | سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، مجموعه آثار سلمی، مقدمه پورجوادی، ص15. |
↑48 | سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، مجموعه آثار سلمی، مقدمه پورجوادی، ج1، ص19 و ص76. |
↑49 | ر.ک: سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، ۱۳۶۹_۱۳۷۲ش، ج۱، مقدمه پورجوادی، ص14. |
↑50 | سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، مجموعه آثار سلمی، ج1، ص63. |