پرش به محتوا

شطح‌ (شطحیه، شطحیات یا شطحات) به کلمات عجیب و نامتعارفی اطلاق می‌شود که در طول تاریخ، از بزرگ‌ترین مشایخ صوفیه صادر می‌شد و به یکی از اصلی‌ترین و جنجالی‌ترین علل مخالفت مردم و علما با صوفی‌گری تبدیل شده بود. در این نوشتار سعی داریم نگاهی کوتاه به این موضوع در تصوف بیندازیم.

معنای لغوی

«شطح» واژه‌ای غیر عربی است که در بسیاری از کتب لغت عربی به معنای آن اشاره نشده است.[1]زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس، ج4، ص105. نخستین تعاریف از «شطح» در کتب صوفیه مثل « اللمع فی التصوف» «سراج طوسی» ذکر شده است.[2]سراج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، ص375.

شطح از ریشه «شَطَح یَشطحُ» و به معنای «حرکت» است. وقتی به کار می‌رود که حرکت و جنب و جوش یا ریخت و پاشی در کار باشد. لذا به «آسیاب»، «مشطاح» می‌گویند زیرا آرد در آن حرکت کرده و خرد می‌شود. یا وقتی آبِ فراوان از اطراف جوی تنگی سرریز گردد، گفته می‌شود «شطح الماء فی النهر».

معنای اصطلاحی

مشهور صوفیان معتقدند هرگاه وجد و شهود پر قدرتی فراتر از ظرفیت روح صوفی بدو وارد شود، به جوشش آمده و زبان به «شطح» باز می‌کند.[3]سراج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، ص375؛ بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص56. عین القضات همدانی درباره معنای شطح آورده است:

«صوفیان را کلماتی است که آنها را شطح می‌گویند و آن، هر عبارت نامأنوسی است که در حالت سکر و شدّت جوشش وجد، از گوینده آن صادر می‌شود، و او در چنین حالتی قادر به خویشتنداری نیست.»[4]عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، دفاعیات عین القضات همدانی (شکوی الغریب)، ص52.

با تجمیع تعاریف موجود می‌توان گفت «شطحیات» عبارات خلاف شرع (کفرآمیز) و خلاف عرف (تعبیرناپذیر و منکَر) و خلاف عقل (متناقض) است که در حالت روحی و روانی خاصی از صوفی صادر می‌شود.

این حالت روحی خاص را برخی سُکر و عدم هوشیاری دانسته و برخی نیز آن را صرفاً برخواسته از رعونت و سبک‌سری خوانده اند.[5]پازوکی، شهرام، عرفان ایران، مجموعه مقالات، تصوف عاشقانه روزبهان بقلی، ش2، ص75.

واژه «رعونت»[6]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، تصحیح عثمان یحیی، ج13، ص225 و ج3، ص560. (حماقت و تکبر و سبک‌سری) کلید واژه مهمی است که بسیاری از صوفیان در تعریف شطح بدان تصریح دارند.[7]ابی خزام، انور فؤاد، معجم المصطلحات الصوفیه، ص104.

دیدگاه صوفیه

در مکتب تصوف، سه قول در باره شطح وجود دارد:

قول اول) مدح شطح‌گو و شطحیات.[8]ستاری، جلال، مدخلی بر رمز شناسی عرفانی، ص154.

قول دوم) مذمت شطح‌گو و شطحیات.[9]غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، ج1، ص60.

قول سوم) مدح شطح و مذمت شطح‌گو (دیدگاه مشهور صوفیه)

دیدگاه مشهور صوفیان این است که محتوای شطح، عبارات حقی است[10]کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، ص197. اما نباید برای همگان آشکار شود. پس شطح‌گو صرفاً به خاطر افشای اسرار الهی توبیخ می‌شود.

گستره شطح‌گویی

جریان تصوف به طور کلی به دو گروه قابل تقسیم‌بندی است:

1- اهل سکر) که غالبا در حالت وجد بوده و از عشق و سلوک دم زده‌اند و زبان آن‌ها شعر و شاعری است.

2- اهل صحو) که غالبا در حالت هوشیاری بوده و بیشتر به مباحث اخلاقی و حکَمی پرداخته و به تحقیق و نگارش پرداخته‌اند.

اگرچه بیشتر شطحیات از اهل سُکر و جذبه صادر شده است اما مشایخ مکتب صحو نیز محتوای شطحیات را تایید کرده و در صدد تاویل، توجیه و حتی اثبات آن برآمده‌اند.

شخصیت‌های مطرح

در تاریخ تصوف سه شخصیت مهم حول شطح و شطح‌گویی وجود دارد:

1- شیخ شطح: بایزید بسطامی که بیشترین شطحیات نقل شده، از اوست.

2- کشته شطح: حسین بن منصور حلاج و عین القضات همدانی.

3- شارح شطح: روزبهان بقلی با کتاب « شرح شطحیات».

نمونه‌ای از شطحیات

بایزید بسطامی

از بایزید بسطامی که به «شیخ شطح» معروف است، شطحیات زیادی نقل شده است مانند:

* ادعای بزرگتر بودن از خدای متعال: «ابو یزید از موذن الله اکبر بشنید، گفت من بزرگوارترم».[11]بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص101.

* ادعای خروج از بندگی: «بایزید می‌گفت: حق به من گفت همه بنده‌اند جز تو».[12]بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص95.

* ادعای سخت‌تر بودن بطش او از خدا: «یکی پیش بایزید برخواند که‌ «إِنَّ بَطْشَ رَبِّک لَشَدِیدٌ.[13]سوره البروج: 12.» گفت: «بطش‌ من‌ از بطش او سخت‌تر است.»[14]بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص129.

* ادعای برتری بر انبیاء و رسول اکرم صلی الله علیه وآله:

«شخصی گفت: روز قیامت جمله خلایق در تحت لوای محمد خواهند بود. بایزید پاسخ داد: بالله که لوای من از لوای محمد عظیم‌تر است».[15]شفیعی کدکنی، محمدرضا، دفتر روشنایی، ص240؛ المدنی، سلیمان، الموسوعه الصوفیه، ص220.

«ما در دریایی فرو رفتیم که تمام انبیاء در ساحل آن معطل بودند».[16]بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص95 تا ص110؛ المدنی، سلیمان، الموسوعه الصوفیه، ص220. (خضنا – أی نحن الأولیاء – بحورا وقفت الأنبیاء بسواحلها).

«موسی علیه السلام خواست تا خدای را ببیند و من نخواستم، این خدای بود که دیدنِ مرا خواست».[17]شفیعی کدکنی، محمدرضا، دفتر روشنایی، ص317.

* ادعای لوح محفوظ بودن و علم بی نهایت:

«بایزید را گفتند: حق را لوح محفوظ است و علم همه چیزی در اوست. گفت: من جمله لوح محفوظم».[18]بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص139.

«و گفت: «حق – تعالی – مرا به جایی رسانید که خلایق به جملگی در میان دو انگشت خود بدیدم».[19]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص161.

«سی سال خدا را طلب می‌کردم، چون (نیک) نگریستم، او طالب بود و من مطلوب».[20]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، 145.

حسین بن منصور حلاج

حجم عمده شطحیات حلاج، ادعای الوهیت و ربوبیت است.

نقل است هنگام نامه نوشتن، با این جمله «من الرحمن الرحیم الی فلان بن فلان» آغاز می‌کرد. [21]بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص430.

عطار نیشابوری نقل می‌کند: «حلاج می‌گفت «انا الحقّ». به او گفتند: «بگو: هو الحقّ». گفت: «بلی. همه اوست. شما می‌گویید که: گم شده است؟ بلی که حسین گم شده است. بحر محیط گم نشود و کم نگردد».[22]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، القسم الثانی، ص140.

برخی از اشعار حلاج به شرح ذیل است:

أأنت ام أنا هذا فی إلهین*****حاشاک حاشاک من إثبات اثنین

{این تویی؟ یا این منم؟ این ذاتی است در درون ذات، حاشا، دور از تو باد، دور از تو باد، قصد اثبات وجود دو.}

هویه لک فی لائیتی أبدا*****کلّی علی الکلّ تلبیس بوجهین

{هویتی است (حقیقت مطلقه) از آن تو در عدم من، از این پس برای همیشه، این کلی است در برابر هر چیز، مبهم و ملتبس با دو صورت.}

فأین ذاتک عنّی حیث کنت أری*****فقد تبین ذاتی حیث لا أینی

{هان. ذات تو کجاست، برون از من، تا به روشنی ببینم، اما دیگر ذات من، مفقود، فرق و محو شده، تا بدانید که دیگر در مکانی نیست.}

و أین وجهک؟ مقصودا بناظرتی*****فی باطن القلب‌ام فی ناظر العین

{این حال رحمانیت را که بر تو آشکار می‌شد،‌ ای امید من، کجا توان یافت، در باطن دل، یا در ناظر چشم؟}

بینی و بینک إنّی ینازعنی*****فارفع بلطفک إنّی من البین[23]حلاج، حسین بن منصور، اخبار الحلاج (دیوان الحلاج)، محمد باسل عیون السود، ص57؛ ماسینیون، لویی، اخبار الحلاج او … ادامه پاورقی

{میان من و تو، یک انیت، این منم. در کشاکش است که مرا عذاب می‌دهد، آه به انیت خویش، از ره لطف، این، این منم، ما را از میان ما، دو، بردار .}

اینها السائل عن قصتنا*****لو ترانا لم تفرق بیننا

{ای کسی که جوینده احوال مائی؛ اگر ما را ببینی هرگز نمی‌توانی بین ما فرق بگذاری،}

روحه روحی و روحی روحه*****من رای روحین حلت بدنا[24]بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص383.

{ روح او چونان روح من و روح من همان روح او شده است، آخر چه کسی تا کنون دو روح را دیده که در یک بدن حلول کند؟}

عجبت منک و منّی*****یا منیه المتمنّی

{من به شگفت اندرم، هم از تو، هم از خودم،‌ ای آرزوی آرزو کننده.}

أدنیتنی منک حتّی*****ظننت أنّک أنّی

{تو مرا به خود مقرب کردی، تا آنجا که پنداشتم تو، منِ من بوده‌ای}

و غبت فی الوجد*****حتّی أفنیتنی بک عنّی[25]حلاج، حسین بن منصور، دیوان حلاج.

{سپس در وجد نهان گشتی، تا آنجا که مرا، در خود از من محروم ساختی}

عبدالقادر گیلانی

عبدالقادر گیلانی از دیگر شخصیت‌هایی است که شطحیات متعددی به او منسوب است. از جمله اینکه گفته است:

«پای من بر گردن تمام اولیاء الله است». (قدمی هذه علی رقبه کل ولی للّه.)[26]گیلانی، عبدالقادر، السفینه القادریه، ص19.

«ای انبیا، به شما لقب (نبوت) داده شده است اما به ما چیزهایی داده شده (علم و معرفت) که به شما داده نشده است». (معاشر الأنبیاء أوتیتم اللقب، و أوتینا ما لم تؤتوا.)[27]ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج2، ص90.

«من غواص در دریای علم الله هستم. من حجت خدا بر تمام شما مردم هستم. من نائب رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم و وارث او در زمین هستم.» (أنا غائص فی بحار علم اللّه و مشاهدته، أنا حجه اللّه علیکم جمیعکم، أنا نائب رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم و وارثه فی الأرض.)[28]یافعی، عبدالله، خلاصه المفاخر فی مناقب الشیخ عبدالقادر، ص226.

«برای انسان‌ها، مشایخی است و برای جنیان نیز مشایخی است و برای ملائکه نیز مشایخی از جنس خودشان است و من شیخ و پیر همه این طوایف هستم» (الإنس لهم مشایخ، و الجن لهم مشایخ، و الملائکه لهم مشایخ، و أنا شیخ الکل.)[29]یافعی، عبدالله، خلاصه المفاخر فی مناقب الشیخ عبدالقادر، ص228.

شطحیات سایر صوفیه

برخی از شطحیات دیگر مشایخ صوفیه چنین است:

ابو العباس عطا می‌گوید «علامت حقیقت توحید فراموش کردن توحیدست».[30]بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص218.

رویم بن احمد گوید «توحید محو آثار بشریت است، و تجرّد الوهیت.»[31]بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص186.

شبلی در شطح گوید: «اگر بر دل من دوزخ با همه آتش و همه سوختن بگذرد، و از تن من موئی بسوزد، مشرک باشم.» [32]بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص253.

سهل بن عبدالله تستری گفته است: «من حجّتم بر ملایکه، و گوسفند من حجّتست بر علما و فقها»[33]بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیّات، ص207.

توجیهات شطح‌گویی صوفیه

الف) توجیه عرفی و عقلی

این کلمات در حالت عدم هوشیاری و سلب اختیار و اراده صادر شده است، لذا شطح‌گو نباید مذمت شود زیرا شرط تکلیف و عقاب، داشتن عقل و اختیار است.[34]عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، دفاعیات عین القضات همدانی (شکوی الغریب)، ص53.

پاسخ

الف) حتی اگر صدور شطح، در حالت زوال عقل و هوشیاری باشد، مقدمات سلب عقل توسط خود صوفی شطح‌گو انجام شده است. لذا شریعت‌گریزی در این حالت نیز وبال و عقاب خواهد داشت، مانند شخصی که شرب خمر کرده و در حالت مستی مرتکب حرام می‌شود، لذا فقها گفته‌اند: «الامتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار».

ب) صوفیان پس از بازگشت به حالت هوشیاری، شطحیات خود را تایید کرده‌اند و شطح‌گو را صرفا به خاطر افشای اسرار مذمت کرده‌اند نه خود عبارات شطح.

ج) بسیاری از شطحیات صوفیه، صرفا در حالت زوال عقل نیست بلکه در عین هوشیاری و عقلانیت نیز صادر شده است.

ب) توجیه شرعی و دینی

تمسک به عباراتی در متون وحیانی است که در معانی مجازی و کنایه‌ای یا تمثیلی به کار رفته است.

روزبهان بقلی در کتاب شرح شطحیات، تاریخ شطح‌گویی را از پیامبر صلی الله علیه واله وسلم و خلفای اهل سنت آغاز کرده و سپس به حلاج و بایزید رسانده و صوفیه سعی دارند بگویند که صدور شطح به صورت مستمر از صدر اسلام و توسط رهبران مسلمان ادامه داشته است و همگی کلماتی بر ظاهر خلاف شرع بر زبان جاری می‌کردند.[35]رک: بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص61.

پاسخ

الف) بخش زیادی از اشکالات وارده در موضوع شطح، ناظر به ادعای الوهیت و خدایی توسط صوفیه است، درحالیکه در متون دینی، هیچ گاه انسان، به خود نسبت خدایی و الوهیت نداده است. لذا وقتی محمود شبستری می‌گوید:

روا باشد «انا الحق» از درختی*****چرا نبود روا از نیک بختی[36]شبستری، محمود، گلشن راز، ص50.

محمدتقی جعفری در نقد کلام شبستری، این قیاس و اولویت را ناصحیح می‌دانند زیرا شبستری “انا” گفتن درخت را به خود درخت مستند کرده درحالیکه آن صدا، خلقی از خلایق خداوند بود که از جانب درخت شنیده می‌شد و در درخت طنین انداز می‌گشت، مانند کوهی که صدای انسان را منعکس می‌کند، اما صوفیان این سخنان را به خود منتسب کرده‌اند.[37]جعفری، محمدتقی، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی جلال الدین محمد مولوی، ج10، ص350.

در سایر متون مشهور روایی مثل حدیث قدسی «قرب نوافل و فرائض» و آیات مربوط به صفات افعالی (مانند: وما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی…) بنده به خودش نسبت خدایی نمی‌دهد.

ب) از ارکان بلاغت و آرایه‌های ادبی قرآنی کریم و روایات اهل بیت علیهم‌السلام، به کار بردن استعاره[38]هاشمی، احمد، جواهر البلاغه، ص258. و مَجاز است[39]قیس رازی، شمس الدین محمد، المعجم فی معاییر الاشعار العجم، ص358. چرا که این شیوه، مقصود گوینده را بهتر و فصیح‌تر به مخاطب منتقل می‌کند. در استعاره و مَجاز نیز معنای حقیقی واژگان مورد نظر نیست، به عنوان مثال اگر در قرآن کریم می‌فرماید: “ید الله فوق ایدیهم” [دست خدا بالای دست‌های آن‌هاست] خدای متعال دست ندارد و مقصود از دست، قدرت و توانایی و احاطه خدای متعال است.[40]سوره الفتح: 10 إِنَّ الَّذینَ یبایعُونَک إِنَّما یبایعُونَ اللَّهَ یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدیهِمْ فَمَنْ نَکثَ … ادامه پاورقی یا در حدیث قدسی «قرب نوافل»، خدای متعال می‌فرماید بنده من به حدی نزدیکم می‌شود که «کنت سمعه و بصره و لسانه و یده» (من گوش و چشم و زبان و دست او می‌شوم) خدا دست و پا و گوش ندارد بلکه مقصود، نهایت مرتبه نزدیکی بنده به خداست.

حال آیا «انا الحق» و شطحیات صوفیه مَجازی است و معنای دیگری دارد؟ پاسخ منفی است زیرا صوفیان تصریح دارند که این شطحیات، مَجاز و استعاره نیست بلکه عین حقیقت بوده و انسان می‌تواند خدا شود، اما نباید این اسرار را برملا کرد.[41] کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، ص136؛ ابن عربی، محی الدین، فتوحات مکیه، ج2، ص387.

ج) شطحیات صوفیه صرفا در ادعای الوهیت خلاصه نمی‌شود و بخش مهم دیگری از شطحیات صوفیه، ناظر به زیرپا گذاشتن محکمات دینی و استهزا و تمسخر آن است که برای آن در متون دینی نمی‌توان مستمسکی یافت.[42]بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص325.

د) در متون ادعیه و مناجات و کلمات معصومین علیهم السلام، هرچه هست اظهار عجز و خضوع در برابر خدای متعال است و آن‌ها در بیان مقاصد خود هیچ‌گاه گرفتار تنگنای زبانی نشده‌اند و در آثار و ادعیه ایشان شطحی وجود ندارد.

منابع و مآخذ

  1. ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، اربع مجلدات، دار الصادر، چاپ اول، بیروت، (بی‌تا)
  2. ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، 1جلد، دار إحیاء الکتب العربیه، قاهره، چاپ اول، 1946م
  3. ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، تصحیح عثمان یحیی، 14جلد، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1994م
  4. ابن عربی، محیی الدین، انشاء الدوائر، تصحیح مهدی محمد ناصرالدین، 1جلد، مطبعه بریل، لیدن، 1336ق
  5. ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، 2جلد، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1367ق
  6. ابی خزام، انور فؤاد، معجم المصطلحات الصوفیه، چاپ اول، تصحیح جورج متری عبد المسیح، مکتبه لبنان، الناشرون، بیروت، 1993م
  7. بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، تصحیح هانری کربن، نشر طهوری، چاپ چهارم، 1374ش
  8. جعفری، محمدتقی، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی جلال الدین محمد بلخی، چاپ هفدهم، 15جلد، موسسه تدوین و نشر آثار علامه محمد تقی جعفری، تهران، 1396ش
  9. الجیلانی، عبدالقادر، السفینه القادریه، تصحیح محمد سالم بواب، دار الالباب، بیروت، 1412ق
  10. حلاج، حسین بن منصور، اخبار الحلاج(دیوان الحلاج)، تصحیح محمد باسل عیون السود، دار الکتب العلمیه، 2002م
  11. زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، چاپ اول، تصحیح علی هلالی و علی سیری، دارالفکر، بیروت، 1414ق
  12. سراج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، تصحیح رینولد آلین نیکلسون، مطبعه بریل، لیدن، 1914م
  13. شبستری، محمود بن عبدالکریم، گلشن راز، محمد حماصیان، انتشارات خدمات فرهنگی کرمان، کرمان، 1382ش
  14. عطار نیشابوری، فریدالدین، فریدالدین، تذکره الأولیاء، تصحیح رینولد آلین نیکلسون، مطبعه لیدن، چاپ اول، 1905م
  15. عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، تصحیح عفیف عسیران، نشر منوچهری، چاپ هشتم، 1389ش
  16. عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، دفاعیات عین القضات همدانی، مترجم قاسم انصاری، تهران، ناشر منوچهری، 1385ش
  17. عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، شکوی الغریب عن الأوطان إلی علماء البلدان، تصحیح عفیف عسیران، ناشر دار بیبلیون، پاریس، 1962م
  18. غزالی، ابوحامد محمد، ترجمه احیاء علوم الدین، مؤید الدین خوارزمی، تهران، نشر علمی و فرهنگی، 1386ش
  19. قیس رازی، شمس الدین محمد، المعجم فی معاییر الاشعار العجم، تصحیح میرزا محمد بن عبدالوهاب قزوینی و محمدتقی مدرس رضوی، انتشارات دانشگاه تهران، 1336ق
  20. کاشانی، عبدالرزاق، تفسیر ابن عربی (تأویلات عبدالرزاق کاشانی)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1422ق
  21. کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، چاپ اول، تصحیح عاصم ابراهیم الکیالی الحسینی الشاذلی الدرقاوی، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1426ق
  22. هاشمی، احمد، جواهر البلاغه، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه، 1423ق
  23. هجویری، ابوالحسن علی، کشف المحجوب، تصحیح والنتین آلکسی یریچ ژوکوفسکی، نشر طهوری، چاپ چهارم، تهران، 1375ش
  24. یافعی، عفیف الدین عبدالله، خلاصه المفاخر فی مناقب الشیخ عبدالقادر، چاپ اول، تصحیح احمد فرید المزیدی، دار الآثار الاسلامیه، قاهره، 1428ق

پاورقی ها

پاورقی ها
1زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس، ج4، ص105.
2سراج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، ص375.
3سراج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، ص375؛ بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص56.
4عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، دفاعیات عین القضات همدانی (شکوی الغریب)، ص52.
5پازوکی، شهرام، عرفان ایران، مجموعه مقالات، تصوف عاشقانه روزبهان بقلی، ش2، ص75.
6ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، تصحیح عثمان یحیی، ج13، ص225 و ج3، ص560.
7ابی خزام، انور فؤاد، معجم المصطلحات الصوفیه، ص104.
8ستاری، جلال، مدخلی بر رمز شناسی عرفانی، ص154.
9غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، ج1، ص60.
10کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، ص197.
11بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص101.
12بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص95.
13سوره البروج: 12.
14بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص129.
15شفیعی کدکنی، محمدرضا، دفتر روشنایی، ص240؛ المدنی، سلیمان، الموسوعه الصوفیه، ص220.
16بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص95 تا ص110؛ المدنی، سلیمان، الموسوعه الصوفیه، ص220.
17شفیعی کدکنی، محمدرضا، دفتر روشنایی، ص317.
18بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص139.
19عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص161.
20عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، 145.
21بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص430.
22عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، القسم الثانی، ص140.
23حلاج، حسین بن منصور، اخبار الحلاج (دیوان الحلاج)، محمد باسل عیون السود، ص57؛ ماسینیون، لویی، اخبار الحلاج او مناجیات الحلاج، ص80.
24بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص383.
25حلاج، حسین بن منصور، دیوان حلاج.
26گیلانی، عبدالقادر، السفینه القادریه، ص19.
27ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج2، ص90.
28یافعی، عبدالله، خلاصه المفاخر فی مناقب الشیخ عبدالقادر، ص226.
29یافعی، عبدالله، خلاصه المفاخر فی مناقب الشیخ عبدالقادر، ص228.
30بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص218.
31بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص186.
32بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص253.
33بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیّات، ص207.
34عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، دفاعیات عین القضات همدانی (شکوی الغریب)، ص53.
35رک: بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص61.
36شبستری، محمود، گلشن راز، ص50.
37جعفری، محمدتقی، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی جلال الدین محمد مولوی، ج10، ص350.
38هاشمی، احمد، جواهر البلاغه، ص258.
39قیس رازی، شمس الدین محمد، المعجم فی معاییر الاشعار العجم، ص358.
40سوره الفتح: 10 إِنَّ الَّذینَ یبایعُونَک إِنَّما یبایعُونَ اللَّهَ یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدیهِمْ فَمَنْ نَکثَ فَإِنَّما ینْکثُ عَلی نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفی بِما عاهَدَ عَلَیهُ اللَّهَ فَسَیؤْتیهِ أَجْراً عَظیما.
41 کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، ص136؛ ابن عربی، محی الدین، فتوحات مکیه، ج2، ص387.
42بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص325.