صوفیه دو مقام « احدیت» و « واحدیت» را، «مقامات حق» یا «تعینات حق» یا «فیض اقدس» مینامند که در «صُقع ربوبی» و «ساحت الهی» و «علم الهی» میباشند. در مقابل، سه تعیّن بعدی یعنی مقام «عقل و مثال و ماده»، «تعینات خَلقی» و یا «تعینات امکانی» یا « فیض مقدس» نام دارند و خارج از « علم الهی» و « صقع ربوبی» هستند.
فهرست
تبیین بحث
خداشناسی مبتنی بر نظریه وحدت شخصی وجود، غیر از وجود خدا چیزی را در جهان، موجود نمیداند. وجود خدا نیز شامل ذات خدا و تجلیاتش میشود. یعنی خدا در « قوس نزول»، تنزل کرده و جهان را متجلی و ظاهر میکند. این تجلیات (از جمله برترین آنها یعنی انسان) باید کمال یافته و در «قوس صعود»، به ذات حق در « صقع ربوبی» باز گردند. ترتیب این مقامات چنین است:
حضرات خمس
در یک تقسیم بندی دیگر، اینها را «حضرات خمسه» نیز نامند، به این بیان که پس از «مقام ذات» چنین هستند:
- تعین اول و ثانی ( احدیت و واحدیت)
- عالم عقل
- عالم مثال
- عالم ماده
- انسان کامل[1]قیصری، رسائل، شرح آشتیانی، ص116
مراتب تنزلات
«مراتب تنزلات»، درباره مقام تنزل حق از ذات است. تنزل، یعنی پایین آمدن از مقامی بالاتر. «مراتب تنزلات»، در باب چگونگی رسیدن از وحدت به کثرت است. این بحث ذیل بحث مهمیتری درباره «کیفیت پیدایش کثرات از واحد» قرار میگیرد و چون در عرفان نظری از باور به وحدت وجود دم زده میشود، باید برای « کثرات»، تبیینی ارائه شود. صوفیه برای تبیین «کثرت»، وجود و حقیقت آن را نپذیرفتند و مدعی شدند این کثرات، ظهورات و تنزلات و تعینات همان خدای واحد است و موجودیتی سوای او ندارد.[2]آملی، ممدالهمم، ص189
مقام ذات
مقام و مرتبه ذات را « مقام لا اسم و لا رسم»، «مقام بیمقامی» یا «غیب الغیوب» و « اطلاق مقسمی» نیز مینامند.[3]عبدالرزاق کاشانی، شرح فصوص الحکم،ص134 خدا در این مقام، هیچ اسم و صفت[4]منظور از اسمی که در اینجا گفته میشود، همان اسم عرفانی است. وقتی «ذات» با یک «صفت»ِ ممتاز و مُنحاز در نظر … ادامه پاورقی و حکمی نمیپذیرد و نمیدهد و لا یُعرف است. حتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز خدا را در این مقام نشناخت. لذا از این مقام با عنوان مشیر «هو» یاد میکنند.[5]فنّاری، شمس الدین محمد بن حمزه، مصباح الأنس بین المعقول و المشهود، ص۵۵؛ فرغانی، سعیدالدین، مشارق الدراری، … ادامه پاورقی
« مقام» در اصطلاح عرفان نظری، موطن یک تجلی و تعین خاص است اما در ذات الهی هیچ تجلی و تعینی نیست و تعبیر به «مقام»، از روی مسامحه و صرفا برای همسان سازی بحث میباشد.
تعین اول (مقام احدیت)
بعد از « مقام ذات»، « تعین اول» یا «مرتبه احدیت» است که جامع جمیع تعینات[6]هر «تَعَین»، از بروز متمایز یکی از صفات مندمج و غیرمتمایز در ذات حق، پدید میآید و چون صفت حق است، وجود خداوند … ادامه پاورقی است. این مقام را «علم ذات به ذات در مقام ذات به نحو اندماجی» یا «علم ذات به ذات من حیث الأحدیه الجمعیه» نامند. گویی خدا روبه روی آئینهای ایستاده و وحدت خود را تماشا میکند. در این مقام، خداوند، ذات خود را به نحو «اَحَدی» مینگرد.[7]ابن فنّاری، شمس الدین محمد بن حمزه، مصباح الأنس بین المعقول و المشهود، ص252.
طبق نظر مشهور صوفیه، درک مقام احدیت، بالاترین معرفت و مقامی است که خُلّص انسانها و اولیاء، میتوانند بدان دست یابند.[8]جامی، عبدالرحمن، اشعه اللمعات، ص۳۴، ۳۵.
تعین ثانی (مقام واحدیت)
سومین مرتبه و مقام وجود حق، واحدیت یا « تعین ثانی» نام دارد. تعیّن ثانی همچون تعیّن اول، تجلی و تعین علمی خداست، با این تفاوت که در تعیّن اول، خدا به ذات خود به نحو «وحدت اطلاقی و بسیط و اندماجی» علم دارد، و با اینکه همۀ حقایق و کمالات را در خود دارد، اما هیچ یک متعلَّق اختصاصی علم خداوند نبوده و هیچگونه امتیازی از سایر اشیاء ندارد. اما در تعیّن ثانی، خدای متعال در نگاه دومی که به ذات خود میاندازد، همه تفاصیل و کمالات موجودِ در خود را به نحو تفصیلی و جزئی به تماشا مینشیند. گویی خدا روبه روی آئینهای ایستاده و تمام تصویر و اوصاف و ویژگیهای خود را به دقت نظاره و بررسی میکند. پس این مقام را «علم ذات به ذات به نحو تفصیلی» نامند که به همۀ حقایق مندمج در خود آگاهی یابد.[9]جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص، ص۳۰.
این دو مقام را، «مقامات حقی» یا «تعینات حقی» یا « فیض اقدس» مینامند که در مقابل سه تعین بعدی که «تعینات خَلقی» یا « فیض مقدس» نام دارند و خارج از علم الهی هستند.
تعبیر دیگر این است که تعین اول و ثانی، در «صُقع ربوبی» و ساحت و علم الهی میباشند و از اینجا به بعد، وارد «تعینات خَلقی» و یا «تعینات امکانی» میشویم که خارج از « صقع ربوبی» هستند.[10]قیصری، رسائل قیصری، شرح آشتیانی، ص68
عالم عقل
اولین مرتبه از «تعیّنات خَلقی»، « عالم عقل» یا «عالم ارواح» نام دارد. مهمترین ویژگی این عالم، تجرّد عقلی آن میباشد. علامت تجرّد عقلی آن است که «اشاره حسی» نمیپذیرد، برخلاف مجردات مثالی و مادیات که هر دوی آنها با اختلافاتی در میان خود، قابلیت «اشاره حسیه» را دارند.[11]کاشانی، اصطلاحات الصوفیه، ص259
عالم مثال
دومین مرتبه از تعیّنات خَلقی، « عالم مثال» است که واسطهای میان «عالم عقل» و «عالم ماده» است که به جهت رهایی از ماده، مشابه عالم عقل بوده و مجرد است و از جهت شکلها و اندازهها و رنگها، مشابه عالم ماده و مثال آن میباشد. از همین رو، برزخ بین دو عالم عقل و ماده است و به همین جهت، تجرد آن را «تجرد مثالی برزخی» میگویند، یعنی یک عالمِ نیمهمجرد است که غالب مکاشفات صوفیه در این فضا رخ میدهد.[12]قیصری، داود بن محمود، شرح فصوص الحکم، ص۳۰.
عالم ماده
آخرین مرتبه از خلقت و آخرین تعیّن از تعیّنهای خَلقی، « عالم ماده» است که در نهاییترین مرحله قرار دارد و از همین جهت به این عالم «شهادت مطلقه» میگویند و به دو قسم «علویات» و «سفلیات»، آسمانیها و زمینیها تقسیم میشود.[13]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج۴، ص۱۹۶؛ ابن عربی، محیی الدین، انشاء الدوائر، ج۱، ص۲۱۲۴؛ قیصری، … ادامه پاورقی
در مورد «سفلیات» این عالم گفتهاند که با ترکیب ماده و صورت جسمیه، «جسم» تشکیل میشود که خود را در صورتهای چهارگانه و نوعی «آب، خاک، هوا و آتش»، یا همان صورتهای نوعیه چهار عنصر اصلی، جلوه میدهد، پس از آن با امتزاج بین این عناصر با حسابهای خاص خود، «معدنیات و نباتات و حیوانات» پدید میآیند که به «مولدات ثلاث» شهرت دارند و در نهایت، بدن انسان شکل میگیرد و به این صورت، چینش نظام هستی از منظر عرفانی به پایان میرسد.[14]ر.ک: ابن سینا، حسین بن عبدالله، الاشارات و التنبیهات، نمط۲.
نقد و بررسی
- این تقسیم بندی کاملا ذوقی بوده و مبتنی بر هیچ دلیل نقلی و عقلی نیست و مکاشفات صوفیه نیز در این رابطه بسیار متفاوت و متعارض است تا جایی که حتی میان ابن عربی و شارحین مکتب او اتفاق نظری درباره وجود برخی مقامات مثل تعین اول دیده نمیشود.
- ادله عقلی متعددی نافی این تقسیم بندی است، از جمله اینکه ذومرتبه و ذومقام دانستن خداوند، منجر به ترکّب ذات الهی میشود و هر مرکّبی، به اجزاء خود نیاز دارد، پس خدا محتاج میشود و این خلاف واجب الوجود بودن اوست.
- صوفیه مقام ذات را لا یُعرف و غیر قابل شناخت میدانند. سوال اینجاست که اگر این مقام، غیر قابل شناخت است و خدا در این مقام هیچ صفت و اسمی ندارد، همین اطلاعات و دانشی که از این مقام ارائه دادهاید، از کجا آمده است؟ این چه عدم معرفتی است که کاملا معرفی شده است؟
- تقدم و تاخری که بین تعیّنات و مقامات مختلف ذکر میشود، بر چه اساس است؟ آیا تقدم و تاخر زمانی است یا رتبی؟ در هر دو صورت، ذات الهی را متجزی و ذوابعاد و ذو درجه دانستهایم و این تالی فاسدهای بسیاری دارد.
- مقام ذات یا مقام اطلاق مقسمی، یک اعتبار صرف است و مَقسمی است که مصداقی ورای اقسامش ندارد. پس این مقام، حقیقتی ندارد و وجودش مستلزم اجتماع متناقضین و متضادین است.
- لا اسم بودن و لا رسم بودن و نعت و صفت نداشتن مقام ذات، از اطلاق مقسمی واجب تعالی در نمیآید زیرا مطلق مَقسمی نهایتا نسبت به قیود و صفات و احکام اقسامش لا بشرط است و هیچ یک از اینها ظهوری نسب به سائرین ندارد و الا اگر وجود مستقلی را برای او فرض کنیم، میتواند خود، صفات و احکام و قیودی خاص برای خودش – سوای از اقسامش – داشته باشد و ضرری به لا شرطیتش نسبت به اقسام نمیزند.
- اصل وجود تعین اول و تعین ثانی متفرع بر این است که هیچ صفتی را در مقام ذات نتوان تصور کرد و با توجه به اشکال قبل که مانعی از بودن صفات در ذات الهی نیست، اصلا تعین اول و ثانی وجود نخواهد داشت، بنابراین، موطن ظهور تمام صفات و احکام الهی همان ذات الهی خواهد بود و این که در بعضی از السنه عرفانی «لا اسمیت و لا رسمیت» ذات الهی را به خاطر این میدانند که موطن صفات در تعینات اول و ثانی است، دور صریح باطل است.
منابع و مآخذ
- ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، تصحیح عثمان یحیی، 14جلد، دار احیاء التراث العربی، بیروت 1994م
- ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، اربع مجلدات، دار الصادر، چاپ اول، بیروت،
- ابن عربی، محیی الدین، انشاء الدوائر، تصحیح مهدی محمد ناصر الدین، 1جلد، مطبعه بریل، لیدن، 1336ق
- جامی، عبدالرحمن بن احمد، أشعه اللمعات، هادی رستگار مقدم گوهری، بوستان کتاب، قم، 1383ش
- جامی، عبدالرحمن بن احمد، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، چاپ ویلیام چیتیک، تهران، ۱۳۷۰ش،
- فرغانی، سعید الدین، مشارق الدراری شرح تائیه ابن فارض، تصحیح سیدجلال الدین آشتیانی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1379ش
- فنّاری، شمس الدین محمد بن حمزه، مصباح الأنس بین المعقول و المشهود، تصحیح عاصم ابراهیم الکیالی، 1جلد، دار الکتب العلمیه، بیروت 2010م
- قیصری، داود بن محمود، رسائل قیصری، تصحیح سیدجلال الدین آشتیانی، 1جلد، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه تهران، 1381ش
- قیصری، داود بن محمود، شرح فصوص الحکم، چاپ جلال الدین آشتیانی، تهران، ۱۳۷۵ش،
پاورقی ها
↑1 | قیصری، رسائل، شرح آشتیانی، ص116 |
---|---|
↑2 | آملی، ممدالهمم، ص189 |
↑3 | عبدالرزاق کاشانی، شرح فصوص الحکم،ص134 |
↑4 | منظور از اسمی که در اینجا گفته میشود، همان اسم عرفانی است. وقتی «ذات» با یک «صفت»ِ ممتاز و مُنحاز در نظر گرفته میشود و کنار یکدیگر قرار میگیرد، حقیقتی به نام اسم پدید میآید. این صفات متمایز و مُنحاز، همان صفاتیاند که در «مقام ذات»، به صورت مندک و غیر متمایز از یکدیگرند و سپس این صفات در «مقام سَرَیان»، از یکدیگر متمایز و مُنحاز میشود و «ذات» در پرتو این صفات متمایز، ظهور یافته، حقیقتی پدید میآورد که «اسم» نامیده میشود. بدین ترتیب باید گفت که اسم، همان «تَعَین» است و چون اسم، تَعَینزا و محدودیتزاست، «اسم»، به خودی خود، «مقام اطلاق» را از بین میبرد. |
↑5 | فنّاری، شمس الدین محمد بن حمزه، مصباح الأنس بین المعقول و المشهود، ص۵۵؛ فرغانی، سعیدالدین، مشارق الدراری، ص۱۲۲. |
↑6 | هر «تَعَین»، از بروز متمایز یکی از صفات مندمج و غیرمتمایز در ذات حق، پدید میآید و چون صفت حق است، وجود خداوند را نیز همراه خود دارد. |
↑7 | ابن فنّاری، شمس الدین محمد بن حمزه، مصباح الأنس بین المعقول و المشهود، ص252. |
↑8 | جامی، عبدالرحمن، اشعه اللمعات، ص۳۴، ۳۵. |
↑9 | جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص، ص۳۰. |
↑10 | قیصری، رسائل قیصری، شرح آشتیانی، ص68 |
↑11 | کاشانی، اصطلاحات الصوفیه، ص259 |
↑12 | قیصری، داود بن محمود، شرح فصوص الحکم، ص۳۰. |
↑13 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج۴، ص۱۹۶؛ ابن عربی، محیی الدین، انشاء الدوائر، ج۱، ص۲۱۲۴؛ قیصری، داود بن محمود، رسائل قیصری، ج۱، ص۱۶۳. |
↑14 | ر.ک: ابن سینا، حسین بن عبدالله، الاشارات و التنبیهات، نمط۲. |