پرش به محتوا
خانه » آداب‌وآموزه‌ها » فقر در تصوف

فقر در تصوف

    بی‌تردید هدف خداوند متعال در هر دو بعد دنیایی و آخرتی، کمال انسان است. دنیا و رابطه انسان با آن از مهم‌ترین مسائلی است که دین و معارف اسلامی به دنبال تبیین صحیح آن می‌باشد و رعایت اعتدال در این رابطه، به سان تمام آموزه‌های دینی، یک اصل بوده است. دوری از افراط و افتادن در دام دنیا طلبی و دنیا دوستی و نفی از تفریط، یعنی فقرِ ارادی و اختیاری به بهانه دوری از دنیا طلبی و زهد در دنیا، نسخه‌ای است که توسط دین برای انسان پیچیده شده است اما صوفیه سعی دارد در ظاهر، خلاف این مسیر را بپیماید.

    فقر در لغت و اصطلاح

    «فقر» در لغت به معنی تهی‌دستی و تنگ‌دستی بوده و «غِنی» نقطه مقابل آن و به معنی توانگری، بی‌نیازی و ثروتمندی است.

    عرفا و متصوفه آن را از مقامات مهم و مرحله‌ای از مراحل سیر طریقتی خود می‌دانند و در نزد آنان به معنی دل بُریدن از دنیا و اسباب آن و احساس نیاز داشتن صِرف، به خداست.[1]هجویری، ابوالحسن، کشف المحجوب، ص29. عزالدین کاشانی درباره حقیقت فقر چنین می‌نویسد:

    «فقر را اسمی است و رسمی و حقیقتی، اسمش عدم تملّک با وجود رغبت و رسمش عدم تملّک با وجود زهد، و حقیقتش عدم امکان تملّک. چه اهل حقیقت به واسطه آنک جمله اشیا را در تصرّف و ملکیت مالک الملک بینند، امکان حوالت مالکیت با غیر روا ندارند و فقر ایشان صفتی ذاتی بوَد که به وجود اسباب و عدم آن متغیر نشود».[2]کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ص375.

    و این معنا چنان در صوفیه حائز اهمیت است که « صوفی» را معادل پذیرش همین معنا، یعنی «فقیر» دانسته‌اند. عین القضات همدانی در این مورد می‌نویسد:

    «مقام تصوف، اوّل زهد باشد و اعراض از جمله موجودات، پس صفات حقّ – تعالی – صوفی را از همه صفات ذمیمه و بشریت صفا دهد، و زاهد و صوفی حقیقی شود، آنگاه فقر روی نماید که «إذا تمّ الفقر، فهو اللّه». مگر آن بزرگ از اینجا که او را پرسیدند که صوفی کیست و کدامست؟ گفت: «الصّوفی‏ هو اللّه» گفت: صوفی خداست. «إذا تمّ الفقر، فهو اللّه» این باشد. «الفقر فخری‏» پیشه این صوفی و زاهد باشد. دریغا که یارد گفتن؟ امّا گوش دار: وقتی بایزید را پرسیدند: «من الزّاهد؟ فقال: هو الفقیر، و الفقیر هو الصّوفی، و الصّوفی هو اللّه».[3]عین القضات همدانی‏، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص314.

    البته بعض از عرفا و صوفیه همچون ابن عربی، فقر ذاتی را در تکوین عالم، جاری می‌دانند و رجوع به غیر برای رفع حاجت را بر مبنای دیدگاه وحدت وجودی، همه عالم را مظاهر اسماء الهی دانسته و محال می‌دانند.[4]شعرانی، عبدالوهاب، ردع الفقرا عن دعوی الولایه الکبری، ص101.

    استعمال القابی همچون: فقیر، درویش و گدا، نشان از تنیدگی معنایی تصوف و فقر دارد.

    اقسام فقر

    در تصوف، فقر به دو قسم تقسیم می‌شود: فقر ذاتی، و فقر عرضی.

    «فقر ذاتی» آن چیزی است که عقل و وحی به آن اشاره دارد: یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمید[5]فاطر: 15.. صوفیان و عرفا نیز در بسیاری از مباحث فقر، به این قسم از فقر اشاره دارند، احتیاج ذاتی مخلوق به خالق،[6]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج2، ص59-58. فهم و عمل بر اساس فقر ذاتی، از اصولی‌ترین مقامات عرفانی در نزد عرفا و صوفیه است.

    اما «فقر عارضی» که مربوط به امور مالی است، نیز به دو قسم «فقر اضطراری» و «فقر اختیاری» تقسیم می‌شود.

    خواجه عبدالله انصاری در یک تقسیم بندی، فقر را سه درجه قرار داده است: «فقر زهاد»، که دست شستن از دنیا وما فیها است. «فقر از مقامات و حالات» که سالک دست خود را از مقامات و حالات بدارد و به مقامات و حالات خویش توجه نداشته باشد. «فقر صوفیه»، که همان فقر ذاتی و اعتراف و پذیرفتن این فقر و اضطرار به خدای متعال است.[7]انصاری، خواجه عبدالله، منازل السائرین، ص87.

    محمد غزالی نیز در یک تقسیم دیگر و درباره انواع فقر عارضی چنین می‌نویسد: پس بدان که نابودن مال یا از آن بوَد که مرد، دست بدارد به اختیار، یا از آنکه خود به دست نیارد. و اگر دست بدارد، این را زاهد گویند، و اگر خود به دست نیارد، این را فقیر گویند. و فقیر را سه حال بوَد: یکی آنکه مال ندارد و لیکن چندان که تواند طلب می‌کند، و این را «فقیر حریص» گویند. دوم آنکه طلب نکند و اگر به وی دهند نستاند و آن را کارِه باشد، و این را «زاهد» گویند. سوم آنکه نه طلب کند و نه رد کند، اگر بدهند بستاند و اگر ندهند نخواهد، این را «فقیر قانع» گویند.[8]غزالی، محمد، کیمیای سعادت، ج2، ص421ـ420.

    جایگاه فقر

    «فقر ذاتی» و «فقر مالی» از مقاماتی است که در تصوف مورد عنایت و توجه بوده و ثمرات مهم و قابل توجهی برای آن قائل شده‌اند، از جمله این ثمرات که در آثار بزرگان صوفیه برای «فقر مالی» نقل شده، می‌توان این موارد ا نام برد:

    نشستن بر بساط فقر بزرگترین همۀ چیزها،[9]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ج2، ص196. موجب عزت و قرین فخر،[10]رازی دایه، نجم الدین، مرصاد العباد، ص269. لازمه فناء فی الله،[11]مولوی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، ص873. شرط رسیدن به مقام صالحین،[12]سلمی، محمد، مجموعه آثار سلمی، ج1، ص347. شعار اولیاء،[13]شعرانی، عبدالوهاب، ردع الفقرا عن دعوی الولایه الکبری، ص99. و مبنای تصوف،[14]شعرانی، عبدالوهاب، ردع الفقرا عن دعوی الوالایه الکبری، ص105.ر.

    اقسام فقرا

    صوفیان «فقرا» را بر اساس نوع مواجهه با فقر به معنای «فقر مالی»، در نهایت به فهم »فقر ذاتی» می‌رسانند.

    عزالدین کاشانی درباره اقسام فقرا چنین می‌نویسد:

    «و فقراء محقّق چند طایفه‏‌اند. طایفه‏‌ای آنک دنیا و اسباب آن را هیچ ملک نبینند، اگرچه در تصرّف ایشان بوَد، و هر چه به دست ایشان آید ایثار کنند و بر آن توقّع عوضی در دنیا و آخرت ندارند. و طایفه‌ای آنک با این وصف، اعمال و طاعات را اگرچه از ایشان صادر شود هم از خود نبینند و ملک خود ندانند و بر آن عوضی چشم ندارند. و طایفه‌ای آنک با این دو وصف، هیچ حال و مقام، از آن خود نبینند بلکه جمله را فضل و لطف او دانند. و طایفه‌ای آنک با این اوصاف، ذات و هستی خود را از آن خود نبینند بلکه خودیِ خود را از آن خود نبینند، ایشان را نه ذات بود نه صفت، نه حال نه مقام، نه فعل نه اثر، در هر دو عالم هیچ ندارند و این وصف که هیچ ندارند هم ندارند، محو فی محو و محق فی محق. و در این مقام است آنچه گفته‌‏اند «الفقیر لا یحتاج الی اللّه»، چه احتیاج صفت محتاج بوَد و قایم به ذات او، و اینجا نه ذاتست نه صفت. و همانا «الفقر فخری» اشارت بدین معنی بوَد. و این فقر است که بعضی از صوفیان و رای آن، هیچ مقام، اثبات نکرده‌‏اند، و صاحب این فقر را در دو کون هیچ ‏کس نشناسد مگر حق سبحانه، چه خداوند عالم غَیور است، خواصّ اولیای خود را از نظر اغیار مستور دارد تا غایتی که از نظر خود مستور باشند، «اولیائی تحت قبابی لا یعرفهم غیری»، و این فقر مقام صوفیان و منتهی آنست، نه مقام سالکان، چه واصل را بعد از عبور مقامات، در هر مقامی قدمگاهی بوَد فراخور حال خود، ورای قدمگاه سالک».[15]کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ص378ـ377.

    اقسام دیگری مانند: «فقیر طبع»، «فقیر نفس»، «فقیر قلب» و «فقیر حق»، نیز در آثار و لسان صوفیه وارد شده است.[16]خرکوشی، ابوسعد، تهذیب الاسرار فی اصول التصوف، ص134.

    ملامحسن فیض کاشانی نیز فقرا را به 5 قسم و ثمره هر یک از اقسام آن را چنین بیان می‌کند:

    «حالت اول، که برترین حالت می‌‏باشد به گونه‌ای است که اگر مالی به دست او رسد، آن را ناخوش می‌‏دارد و از آن آزرده می‌شود و از گرفتن آن شانه خالی می‌کند، چه آن را دشمن می‌‏دارد و از شرّ آن و اشتغال به آن دوری می‌کند و این همان زهد است و به دارنده چنین حالتی «زاهد» گفته می‌شود.

    حالت دوم، اینکه به مال، چنان رغبتی ندارد که اگر به دست او رسد شاد شود، و از آن کراهتی که او را متأذّی و آزرده کند، به او دست نمی‌دهد تا در آن بی‏‌میل باشد، بلکه به آن خشنود است و به دارنده این حالت «راضی» گفته می‌شود.

    حالت سوّم، اینکه وجود مال، نزد او محبوب‌تر از عدم آن است و این به سبب رغبتی است که به آن دارد، لیکن این رغبت به حدّی نیست که برای به دست آوردن آن، از جا برخیزد بلکه اگر به آسانی و بی‌‏زحمت به دست او برسد، آن را می‌‏گیرد و شاد می‌شود، و اگر برای به دست آوردن آن به تحمّل رنجی نیاز باشد، به آن نمی‏‌پردازد. ما دارنده این حالت را «قانع» می‏‌نامیم، زیرا به آنچه موجود است قناعت می‌‏ورزد و با آنکه رغبت کمی در او هست، دست از طلب باز می‌‏دارد.

    حالت چهارم، آنکه ترک طلب مال، به سبب عجز اوست وگرنه نسبت به آن راغب است، به طوری که اگر راهی برای به دست آوردن آن بیابد، هر چند مستلزم رنج و زحمت باشد، در آن راه می‌‏کوشد و آن را طلب می‌کند. ما دارنده این حالت را «حریص» می‌‏نامیم.

    حالت پنجم، آنکه مالی ندارد و بدان مضطر می‌‏باشد مانند گرسنه‌‏ای که فاقد نان و برهنه‌‏ای که فاقد لباس است. دارنده این حالت، رغبتش به هر نوع که باشد، خواه قوی یا ضعیف، «مضطر» نامیده می‌شود و کم است که این حالت از رغبت خالی باشد.

    این‌‏ها که ذکر شد، پنج حالت است که برترین آن‌ها «زهد» است و اگر اضطرار به آن منضم شود و تحقّق یابد، بالاترین درجات زهد خواهد بود».[17]فیض کاشانی، ملامحسن، راه روشن، ج‏7، ص390ـ289.

    شرایط صدق فقر

    صوفیان برای فقیرِ صادق، شرایطی را قرار داده‌اند. این آداب، برای «فقر عارفانه» و «فقر مالی» ذکر شده‌اند. از جمله شرایطی که صوفیان برای فقیر، صادق ذکر کرده‌اند، می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

    عدم تغییر حال فقیر در فقرش، عارف بالله، مراعات اوامر الهی، عمل به سنت رسول الله، طهارت دائمی، رضایت به قضای الهی در هر حال، یقین به آنچه نزد خداوند متعال است، یاس از آنچه در دست مردم است، حلم و بردباری در مقابل اذیت و آزار، مبادرت به اوامر الهی، شفقت نسبت به خلائق، تواضع، و علم به دشمنی شیطان با او.[18]شعرانی، عبدالوهاب، ردع الفقرا عن دعوی الولایه الکبری، ص: 101.

    ملامحسن فیض کاشانی نیز برای فقیرِ صادق علائمی را برشمرده است، وی در این باره می‌نویسد:

    «امّا ادب باطن این است که نسبت به فقری که خداوند او را بدان مبتلا گردانیده، کراهت نداشته باشد، به این معنا که از فعل خدا از حیث اینکه آن فعل اوست، ناخشنود نباشد، هر چند فقر را ناخوش بدارد. امّا ادب ظاهرِ فقیر آن است که اظهار عفاف و تجمّل کند و از شکایت و ابراز فقر خودداری ورزد، بلکه فقرش را پنهان بدارد، و پنهان کردن آن را اظهار نکند. در حدیث آمده است: «خداوند فقیر عفیف عیالمند را دوست می‏‌دارد»؛ و فرموده است: یحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ»‏. گفته شده است: بهترین اعمال در هنگام سختی، تجمّل است. یکی از بزرگان گفته است: «پنهان داشتن فقر از گنج‌های نیکوکاری است». امّا ادبِ فقیر در معاشرت آن است که برای توانگر، به سبب توانگری او فروتنی نکند، بلکه بر او تکبّر ورزد. علی (علیه السلام) فرموده است: «چقدر تواضع توانگر نسبت به فقیر برای درک ثواب‌های الهی نیکوست و نیکوتر از این تکبّر بر توانگر است به سبب وثوقی که به خداوند دارد». این رتبه فقیر است و کمترین وظیفه او آن است که با توانگران آمیزش نکند و رغبتی به همنشینی با آن‌ها نداشته باشد، چه آن از مبادی طمع است. یکی از عارفان گفته است: «هرگاه فقیر به توانگران میل کند، دستگیره او کج شده و اگر در آن‌ها طمع کند، عصمت او منقطع گردیده، و اگر بدان‌ها آرامش یابد، گمراه شده است و نباید برای خوشامد توانگران و به دست آوردن عطایای آنان، از ذکر حقّ خاموشی گزیند». امّا ادب فقیر در اعمالش این است که به سبب فقر و ناداری، در عبادت خداوند سستی نکند، و از بذل اندک زیادتی که از معیشت او می‌‏ماند دست باز ندارد، چه این جهد، مقلّ یا منتهای تلاش انسان فقیر است و فضیلت این انفاق، از بخشیدن اموال بسیار، در حال توانگری بیشتر است».[19]فیض کاشانی، ملامحسن، راه روشن، ج‏7، ص409ـ408.

    رابطه فقر مالی و زهد

    «فقر مالی» و زهد، دو مفهوم قرین و لازم و ملزوم هم در تصوف هستند، با اینکه در صوفیه کسانی وجود دارند که فقر مالی را لازمه زهد نمی‌دانند، اما اکثر صوفیه فقر مالی را لازمه زهد دانسته‌اند.

    محمد غزالی در احیاء علوم الدین برای زاهد، در بحث مالی، معیارها و میزان‌هایی را مشخص کرده است. او در این زمینه می‌نویسد:

    باید که مالی ذخیره نکند، بلکه به قدر حاجت بگیرد و باقی بدهد. و در ذخیره کردن سه درجه است: یکی آنکه جز برای شبانه‌روزی ذخیره نکند، و آن درجه صدّیقان است. و دوم آنکه برای چهل روز ذخیره کند، که آنچه زیادت از آن باشد در طول امل داخل شود. و علماء آن را از میعاد حق تعالی که موسی را فرمود، فهم کرده‌‏اند، و رخصت در امید زندگانی چهل روز، از آن فهم شد، و این درجه متقیان است. و سوم آنکه برای سالی ذخیره کند، و آن دورترین مراتب است، و آن مرتبه صالحان است. و پیغامبر – علیه السلام – ذخیره یک‌ساله می‌‏کرد برای تعلیم امت. و کسی که زیادت از آن کند، در میان عوام افتد و از میان خواص به کلیت بیرون آید. پس توانگری پارسای ضعیف، در آرام دل او در قوت یک سال است، و توانگری خواص، در چهل روز، و توانگری‏ خواص خواص، در شبانه روزی. پیغامبر – علیه السلام – [زنان خود را قسمت فرمود بر مثل این هر سه قسم: بعضی از ایشان را در آن حال که چیزی حاصل شدی، قوت یک ساله بدادی، و بعضی قوت چهل روزه، و بعضی یک شبانه روز و از جمله ایشان عایشه و حفصه بودند.»[20]غزالی، محمد، ترجمه احیاء علوم الدین، ج‏4، ص354-353.

    رابطه فقر و غنی

    صوفیان در رابطه بین فقر و غِنی، آراء و نظریات مختلفی دارند. بعضی به برتری فقر بر غنا و بعض دیگر بر برتری غنا بر فقر قائل هستند و بعضی تفصیل قائل شده‌اند به مراتب سالکین.

    برتری فقر بر غنا

    برخی از صوفیه هنگام برتری دادن فقر بر غِنی، این برتری را به فقر ذاتی معنا کرده‌اند و نه فقر مالی و اگر برتری را بر فقر داده‌اند، منظورشان همین نوع فقر بوده است.[21]شعرانی، عبدالوهاب، الرادع عن دعوه الوالایه الکبری، ص104.

    اما گروه دیگری فقر و مسکنت مالی را بر غنای مالی برتری داده‌اند.‌ این دسته از صوفیان با توجه به بعض روایات نبوی و سیره بزرگان صوفیه، قائل به این بوده‌اند که فقیر بر غنی برتری دارد، به گونه‌ای که این برتری دادن فقر بر غنا را از مختصات صوفیه دانسته[22]ترمذی، محمد بن علی، ختم الاولیاء، ص462. و به شرط قرین بودن فقر با راضی بودن به قضای الهی را اجماع صوفیه می‌دانند.[23]باخرزی، یحیی، أوراد الأحباب و فصوص الآداب‏، ص11.

    برتری غنی بر فقر

    در مقابل قول مشهور صوفیه در برتری دادن فقر بر غنی، بعض صوفیه با استناد به اینکه غنی بودن صفت حق است و داشتن صفت حق، برتر از داشتن صفت مخلوقین است، به برتری غِنی بر فقر حکم کرده‌اند.[24]بدیع الزمان، فروزانفر، شرح مثنوی شریف، ج‏3، ص925.

    قول به تفصیل

    بعض از صوفیه برتری دادن فقر بر غِنی را برای «مبتدئین» و «متوسطین» از سالکین ثابت دانسته و فقر و غنا نزد «منتهیان»، برابر است، با اینکه بذل و ایثار باعث می‌شود که ظاهر فقر داشته باشند.[25]کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ص376.

    نقد

    در معارف اسلامی فقر ذاتی مخلوقین به خداوند متعال، از مسلمات دانسته شده است و روایات و آیات بسیاری بر این معنا دلالت دارد. در مورد فقر مالی نیز روایاتی در مدح مومنین اهل فقر، از لسان رسول الله صلی الله علیه و اله و اهل بیت علیهم السلام وارد شده است. اما نکته مهمی که در روایات مدح فقر مالی وجود دارد این است که این روایات ناظر به «فقر اضطراری» است و نه «فقر اختیاری»، یعنی آن دسته از مومنین مدنظر است که علی‌رغم تلاش و کوشش، فقزشان به دلایل خارجی همچون دشمنی مشرکین یا ظلم سلاطین یا قضای الهی می‌باشد که اگر همراه با صبر و رضایت باشد، می‌تواند ثمرات و نتایج ذکر شده در روایات را برای فقیر، در پی داشته باشد.

    لذا صوفیانی که «فقر اختیاری» را که معمولا با ترک کسب وکار و روی آوردن به گدایی و دریوزگی همراه است، ممدوح و تجویز می‌کنند، با سیره مستمره رسول الله و اهل بیت علیهم السلام در کسب و کار[26]حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج17، ص19. و امر به کسب ثروت و سعه رزق[27]صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج3، ص156. و تمام ثواب‌های مترتب به داشتن مال[28]کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج5، ص71.، در تعارض است.

    منبع و مآخذ

    1. ابن بابویه، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، علی اکبر غفاری، دفتر انتشارات اسلامی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دوم، 1413ق
    2. ابن عربی، محیی الدین، فتوحات المکیه، دارالصادر، بیروت، اول، بی‌تا
    3. انصاری، خواجه عبدالله، منازل السائرین، علی شیروانی، دارالعلم، تهران، اول، 1417ق
    4. باخرزی، یحیی، اوراد الاحباب و فصوص الاداب، ایرج افشار، انتشارات دانشگاه تهران، دوم، 1383ش
    5. بلخی، جلال الدین، مثنوی معنوی، توفیق سبحانی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی‏، تهران، اول، 1373ش
    6. ترمذی، محمد بن علی، ختم الاولیاء، عثمان اسماعیل یحیی، مهد الآداب الشرقیه، بیروت، دوم، 1422ق
    7. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، مؤسسه آل البیت علیهم السلام‏، قم، 1409ق
    8. خرکوشی، ابوسعد، تهذیب الاسرار فی اصول التصوف، سیدمحمد علی‏، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1427ق
    9. رازی دایه، نجم الدین، مرصاد العباد، بی‌نا، تهران، اول، 1322ق
    10. سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، مجموعه آثار سلمی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، اول، 1369ش
    11. شعرانی، عبدالوهاب، ردع الفقرا عن دعوی الولایه الکبری، عبدالباری محمد داود، دار جمع الکلم، قاهره، اول، 1425ق
    12. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء رینولد ، نیکلسون، لیدن، 1905م
    13. عین القضات همدانی‏، عبدالله بن محمد، تمهیدات، عفیف عسران، دانشگاه تهران، اول، 1341ش
    14. غزالی، محمد، ترجمه احیاء علوم الدین، مویدالدین خوارزمی، حسین خدیو جم، 4ج، نشر علمی فرهنگی، تهران، 1386ش
    15. غزالی، محمد، کیمیایی سعادت، حسین خدیو جم، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی‏، تهران، یازدهم، 1383ش
    16. فروزانفر، بدیع الزمان، شرح مثنوی شریف، زوار، تهران، اول، 1363ش
    17. کاشانی، محمود بن علی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، هما، تهران، اول، بی‌تا
    18. کاشانی، ملامحسن، راه روشن(ترجمه محجه البیضاء)، محمدصادق عارف، 8ج، آستان قدس رضوی، مشهد، اول، 1372ش
    19. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، علی اکبر غفاری، دار الکتب الاسلامیه، تهران، پنجم، 1363ش
    20. هجویری، ابوالحسن علی، کشف المحجوب، والنتین آلکسی یویچ ژوکوفسکی، طهوری، تهران، 1375ش

    پاورقی ها

    پاورقی ها
    1هجویری، ابوالحسن، کشف المحجوب، ص29.
    2کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ص375.
    3عین القضات همدانی‏، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص314.
    4شعرانی، عبدالوهاب، ردع الفقرا عن دعوی الولایه الکبری، ص101.
    5فاطر: 15.
    6ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج2، ص59-58.
    7انصاری، خواجه عبدالله، منازل السائرین، ص87.
    8غزالی، محمد، کیمیای سعادت، ج2، ص421ـ420.
    9عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ج2، ص196.
    10رازی دایه، نجم الدین، مرصاد العباد، ص269.
    11مولوی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، ص873.
    12سلمی، محمد، مجموعه آثار سلمی، ج1، ص347.
    13شعرانی، عبدالوهاب، ردع الفقرا عن دعوی الولایه الکبری، ص99.
    14شعرانی، عبدالوهاب، ردع الفقرا عن دعوی الوالایه الکبری، ص105.
    15کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ص378ـ377.
    16خرکوشی، ابوسعد، تهذیب الاسرار فی اصول التصوف، ص134.
    17فیض کاشانی، ملامحسن، راه روشن، ج‏7، ص390ـ289.
    18شعرانی، عبدالوهاب، ردع الفقرا عن دعوی الولایه الکبری، ص: 101.
    19فیض کاشانی، ملامحسن، راه روشن، ج‏7، ص409ـ408.
    20غزالی، محمد، ترجمه احیاء علوم الدین، ج‏4، ص354-353.
    21شعرانی، عبدالوهاب، الرادع عن دعوه الوالایه الکبری، ص104.
    22ترمذی، محمد بن علی، ختم الاولیاء، ص462.
    23باخرزی، یحیی، أوراد الأحباب و فصوص الآداب‏، ص11.
    24بدیع الزمان، فروزانفر، شرح مثنوی شریف، ج‏3، ص925.
    25کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ص376.
    26حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج17، ص19.
    27صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج3، ص156.
    28کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج5، ص71.