پرش به محتوا
خانه » شخصیت‌ها و اقطاب » محمد غزالی

محمد غزالی

    محمد غزالی، ملقب به «حجت‌الاسلام زین الدین طوسی» و «امام محمد غزالی» (۴۵۰_۵۰۵ق)، از بزرگان تصوف و فلسفه در سده پنجم هجری است. وی در علوم مختلف، تألیفاتی را به رشته تحریر درآورد که مشهورترین آن‌ها کتاب « احیاء علوم الدین» و « کیمیای سعادت» است.

    فهرست

    زندگینامه

    «ابوحامد محمد بن محمد غزالی شافعی» در سال ۴۵۰ق در توس – از بخش‌های خراسان – متولد شد. پدرش شغل پشم فروشی در بازار داشت و شاید به همین خاطر او را «غزّالی» نامیدند. او و برادر کوچکترش « احمد غزالی» یتیم بزرگ شدند. طبق وصیت پدرش، این دو برادر را به یکی از دوستانش به نام «احمد بن محمد راذکانی» صوفی مسلک سپردند.[1]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، مقدمه ترجمه احیاء علوم الدین، ص14

    تحصیل و تدریس

    غزالی در نوجوانی در شهر «جرجان» مشغول تحصیل بود و سپس برای ادامه تحصیل به «نیشابور» رفت و نزد اساتید مطرح زمان، فقه شافعی و تصوف را فرا گرفت. در سال ۴۷۸ق، پس از مرگ اساتیدش به حلقهٔ دانشمندان دربار وزیر نامدار ملکشاه سلجوقی، «خواجه نظام‌الملک» پیوست. نظام‌الملک در سال ۴۸۴ق، غزالی را به عنوان یکی از اساتید اثرگذار فقه شافعی، به مدت چهار سال در «مدرسه نظامیه بغداد» منصوب کرد.[2]غزّالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، مقدمه ترجمه احیاء علوم الدین، ص18

    غزالی به دلیل بیماری جسمی و تردیدهای عمیقش که ناشی از مطالعات شخصی او در فلسفه بود، تصمیم گرفت تدریس را رها کرده و منصب خود را به برادرش احمد بسپارد. غزالی در این سال، دچار بحران هویت عمیقی شده و تردیدهای معرفت‌شناختی تمام باورهای او را به لرزه انداخته بود.

    این اتفاق به علت ترور «خواجه نظام الملک»، حامی مقتدر غزالی توسط باطنیان اسماعیلی – که غزالی به دستور خلیفه المستظهر بالله ردّیه‌ای علیه آن‌ها نوشته بود – و نیز فساد گسترده در حلقه مدرسین نظامیه بغداد، در پی بحران سیاسی دربار سلجوقی رخ داد.

    غزالی به بهانهٔ حج، از بغداد گریخت و تدریس را رها کرد و به دمشق رفته در زاویه «شیخ نصر مقدسی» به تدریس پرداخت. سپس از سوریه به اورشلیم رفت و در سال ۴۸۹ق، مقبرهٔ «حضرت ابراهیم» را در شهر «الخلیل» زیارت کرد و چنان‌که در زندگی‌نامهٔ خودنوشتش «المنقذ من الضلال» آورده، آنجا عهد کرد که دیگر هرگز از حکومت صله نگیرد، به خدمت حاکمی درنیاید و با دیگر متکلمان وارد مجادله نشود.

    در سال ۴۸۹ق به مدینه و مکه رفت و حج به جا آورد. سپس احتمالاً سفر کوتاهی به اسکندریه در مصر داشت و بعد از آن به سوریه بازگشت. در نهایت پس از اقامتی کوتاه در بغداد در سال ۴۹۰ق، به توس بازگشت. غزالی در این دوران تبعید فکری از تدریس، در عزلت و فقر می‌زیست و مشغول ریاضت و تصوف بود و اغلب آثار مشهور خود از جمله « احیاء علوم الدین» را در این دوره نوشت.[3]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، مقدمه ترجمه احیاء علوم الدین، ص18

    در سال ۴۹۹ق، «فخرالملک» پسر «خواجه نظام‌الملک» که به وزارت «سلطان سنجر» در خراسان رسیده بود، از غزالی دعوت کرد که برای تدریس به نظامیه نیشابور بازگردد. غزالی عهدی را که بر سر مقبره حضرت ابراهیم بسته بود، شکست و دعوت را قبول کرد و تا مدت کوتاهی پیش از مرگش، به تدریس در نیشابور مشغول شد. وی باور داشت خواست خداوند این است که او در آستانه قرن جدید اسلامی، به عنوان «مجدِد دین» عمل کند. او زندگی‌نامه خود به نام «المنقذ من الضلال» را در همین دوره نوشت.

    اساتید و شاگردان

    در میان اساتید، غزالی از «امام الحرمین جوینی»، متکلم اشعری و فقیه شافعی، در «علوم ظاهری» و از « ابوعلی فارمدی» – که از مریدان « ابوسعید ابوالخیر» و « ابوالقاسم گورکانی» بود – در تصوف کسب دانش کرده‌است.[4]همایی، جلال الدین، غزالی نامه، ص240 از جمله اساتید برجسته او علاوه بر جوینی می‌توان به «قاضی ابوالفتح» حاکم طوسی، «محمد بن احمد خواری» و «ابوسهیل محمد بن عبیدالله حفصی» [5]ذهبی، شمس‌الدین محمد بن عثمان، تاریخ الاسلام، ج۳۵، ص۱۱۵ و از شاگردانش می‌توان به «ابوالخطاب» و «ابن عقیل» – که از بزرگان اهل حنابله بودند – [6]ابن کثیر، ابی‌الفداء اسماعیل، البدایه والنهایه، ج۱۲، ص۲۱۴ اشاره کرد. غزالی به دلیل تدریس در نظامیه بغداد، شاگردان بسیاری داشته‌است اما می‌توان «محمد بن عبدالله بن تومرت» را به دلیل ادعای مهدویتش، معروف‌ترین شاگرد غزالی دانست.[7]ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج9، ص335

    تالیفات

    در میان متفکران اسلامی، هیچ‌یک به‌اندازه محمد غزالی تألیف و تصنیف نکرده‌است. گویند «تألیف‌هایش را شمار کردند و بر روزهای عمرش تقسیم نمودند، هر روز چهار جزوه شد» و تردیدی در آن نیست که بسیاری از این آثار که نام بیش‌تر شان در تاریخ نهضت‌های فکری اسلامی از رودکی تا سهروردی آمده‌است، منسوب به او است. همچنین گفته می‌شود «تعداد کتاب‌هایی که در طول زمان به او نسبت داده‌اند، شش برابر رقمی است، که خودش دو سال پیش از مرگش در نامه‌ای به سلطان سنجر یادآور شده‌است: «بدان که این داعی در علوم دینی هفتاد کتاب کرد…» و همین موضوع کار پژوهش را بر اهل تحقیق تا حدی دشوار نموده‌است.

    از جمله خاورشناسان و دانشمندانی که در مورد تألیفات غزالی تحقیق کرده‌اند می‌توان «گشه، مک دونالد، گلدزیهر، لویی ماسینیون، اسین پلاسیسوس، مونتگمری وات، موریس بوژیر، میشل آلار، و عبدالرحمن بدوی» را نام برد. خصوصاً «عبدالرحمن بدوی» دانشمند مصری، با یاری گرفتن از مجموعه تألیفات خاورشناسان قبل از خود، کتاب « مؤلفات الغزالی» را به نگارش درآورد که در سال ۱۹۶۰م چاپ شده‌است. در این کتاب از ۴۵۷ کتاب اصلی و منسوب یاد شده به مؤلف، ۷۲ عدد از آن‌ها را بی‌تردید متعلق به غزالی دانسته و در صحت بقیه تردید نموده‌است. بدوی این ۷۲ کتاب یا رساله را  به ترتیب تاریخی در پنج مرحله تنظیم نموده‌است که به شرح زیر می‌باشد:

    الف- سنوات تحصیل

    شامل آثار سال‌های دانش‌اندوزی غزالی (از سال ۴۶۵ تا ۴۸۷ق):

    التعلیقه فی فروع المذهب؛ المنخول فی الاصول

    ب- دوره اول تدریس

    شامل آثار نخستین دوران درس و بحث:

    البسیط فی الفروع (فقه)؛ الوسیط (فقه)؛ الوجیز (فقه)؛ خلاصه المختصر و نقاوه المعتصر؛ المنتحل فی علم الجدل؛ مآخذ الخلاف؛ لباب النظر؛ تحصیل المآخذ فی علم الخلاف؛ المبادی و الغایات؛ شفاء الغلیل فی القیاس و التعلیل؛ فتاوی الغزالی؛ فتوی (فی شأن یزید)؛ غایه الغور فی درایه الدور؛ مقاصد الفلاسفه (در فلسفه)؛ تهافت الفلاسفه (در کلام)؛ معیار العلم فی فن المنطق (در منطق)؛ معیار العقول؛ محک النظر فی المنطق (در منطق)؛ میزان العمل (در منطق)؛ المستظهری فی الرد علی الباطنیه (در کلام)؛ حجه الحق (در کلام)؛ قواصد الباطنیه؛ الاقتصاد فی الاعتقاد (در کلام)؛ قوائد العقائد (در کلام)؛ الرساله القدسیه فی قواعد العقلیه (در کلام)؛ المعارف العقلیه و لباب الحکمه الاهیه

    ج- دوره عزلت‌گزینی

    شامل آثار دوران خلوت نشینی و مردم گریزی غزالی (از سال ۴۸۸ تا ۴۹۹ق):

    احیاء علوم الدین (در تصوف و اخلاق)؛ کتاب فی مسئله کل مجتهد مصیب؛ جواب الغزالی عن دعوه مؤید المک له؛ جواب مفصل الخلاف؛ جواب المسائل الربع آلتی سألها الباطنیه بهمدان من ابی حامد الغزالی؛ المقصد الأسنی فی شرح الأسماءالحسنی (در اخلاق)؛ رساله فی رجوع اسماءالله الی ذات واحده علی رأی المعتزله و الفلاسفه؛ بدایه الهدایه (در اخلاق)؛ کتاب الوجیز فی الفقه؛ جواهر القرآن (در اخلاق)؛ کتاب الاربعین فی اصول الدین (در اخلاق)؛ کتاب المضنون به علی غیر اهله؛ المضنون به علی اهله؛ کتاب الدرج المرقوم بالجداول؛ القسطاس المستقیم (در کلام)؛ فیصل التفرقه بین الاسلام و الزندقه؛ القانون الکلی فی التأویل؛ کیمیای سعادت (در تصوف به فارسی)؛ ای فرزند ( ایها الولد) (در تصوف)؛ اسرار معاملات الدین؛ زاد آخرت به فارسی؛ رساله الی ابی الفتح احمدبن سلامه؛ الرساله اللدینیه؛ رساله الی بعض اهل عصره؛ مشکاه الانوار (در تصوف)؛ تفسیر یاقوت التأویل؛ الکشف و التبیین؛ تلبیس ابلیس

    د- دوره دوم تدریس

    شامل آثار سال‌های بازگشت به سوی مردم و دومین دوران درس و بحث (از سال ۴۹۹ تا ۵۰۳ق):

    المنقذ من الضلال؛ کتاب فی السحر. الخواص الکیمیاء؛ غور الدور فی المسأله السریجیه؛ تهذیب الاصول؛ کتاب حقیقه القولین؛ کتاب اساس القیاس؛ کتاب حقیقه القرآن؛ المستصفی من علم الاصول (در فقه)؛ الاملاء علی مشکل الاحیاء

    ه- سنوات پایانی عمر

    شامل آثار آخرین سال‌های زندگی (از سال ۵۰۳ تا ۵۰۵ق):

    الاستدراج؛ الدره الفاخره فی کشف العلوم الآخره (در کلام)؛ سر العالمین و کشف ما فی الدارین؛ نصیحت الملوک (در تصوف به فارسی)؛ جواب مسائل سئل عنها فی نصوص اشکلت علی المسائل؛ رساله الاقطاب؛ منهاج العارفین (در تصوف)؛ الجام العوام من علم الکلام (در تصوف)

    و- سایر کتب

    شامل سایر کتاب‌ها، که یا در صحت انتساب آن تردید وجود دارد یا با نام‌هایی متفاوت از کتب فوق خوانده شده‌است:

    معراج السالکین (در تصوف)؛ الادب فی الدین؛ القواعد العشره؛ الرساله الوعظیه؛ رساله الطیر؛ روضه الطالبین (در تصوف)؛ عجائب المخلوقات و اسرار الکائنات. این کتاب به «الحکمه فی مخلوقات الله» نیز معروف است.[8]ر.ک: بدوی، عبدالرحمن، مؤلفات الغزالی

    مذهب

    بزرگان اهل سنت او را شافعی دانسته‌اند.[9]سبکی، تاج الدین، الطبقات الشافعیه الکبری، ج4، ص90 با این حال در میان علمای اهل سنت، مخالفین بسیاری نیز داشته‌است که در رد آثارش کتاب نگاشته[10]«وقد رد ابن الجوزی علی أبی حامد فی کتاب »الاحیاء»، وبین خطأه فی مجلدات، سماه کتاب «لاحیاء». ولأبی الحسن ابن … ادامه پاورقی و فتوا به آتش زدن کتبش داده‌اند.[11]ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج19، ص327

    بعضی او را شیعه دانسته که در ملاقات با «سید مرتضی رازی»[12]«سیدمرتضی بن رازی داعی بن قاسم حسنی یا حسینی» ملقّب به «صفی‌الدین» و «علم‌الهدی»، از علمای بزرگ شیعه در قرن … ادامه پاورقی مستبصر شده‌است و عبارت او در کتاب « سر العالمین» را دلیل بر تشیع او ذکر کرده‌اند.[13]غزّالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص454ـ453 با توجه به اشکالات تاریخی، بعض محققین ملاقات غزالی با «سید مرتضی رازی» را غیر ممکن می‌دانند.[14]همایی، جلال الدین، غزالی نامه، ص327 علاوه بر اینکه «سر العالمین» آخرین کتاب تالیف شده غزالی نیست[15]زرکشی، بدرالدین، البرهان، ج2، ص79؛ حر عاملی، محمد بن حسن، الاثنا عشریه، ص168 و گزارشات تاریخی حاکی از ارادت ویژه او در هنگام مرگ، به کتاب «صحیح بخاری» می‌باشد.[16]الشنقیطی، محمدامین، اضواء البیان، ج7، ص295

    کتاب سرالعالمین، محتوایی برخلاف عقائد شیعه مانند: ستاره پرستی[17]غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص485، دعوت به مذهب شافعی[18]غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص457 و شستن پا در وضو[19]غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص477 دارد. در متن ادعایی «سر العالمین»، غزالی خلافت بعد از رسول الله صلی الله علیه واله را به اجماع و شوری می‌داند و با اینکه علی علیه السلام را در منازعه با معاویه بر حق می‌داند اما معاویه را تحت مشیت دانسته به اهل جهنم بودن او حکم نمی‌کند.[20]غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص454ـ453 لذا حکم به تشیع غزالی به صرف عبارات او در «سر العالمین» مشکل می‌نماید.

    وفات

    غزالی ماه‌های آخر زندگانی خود را در خانقاهی که در توس برای مریدانش برپا کرده بود، گذراند و در جمادی‌الثانی سال ۵۰۵ق، در ۵۵ سالگی، در همین خانقاه درگذشت.[21]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، مقدمه ترجمه احیاء علوم الدین، ص26

    مدفن

    در سال ۱۳۸۶ شمسی، آرامگاه منسوب به غزالی، در نزدیکی مدفن فردوسی، در بیرون حصار قدیمی پیدا شد. این مکان احتمالاً به دلیل تخریب مغول‌های مهاجم که در نیمه اول قرن سیزدهم میلادی از این سرزمین‌ها عبور کرده بودند، زیر خاک قرار گرفته‌است.

    زیارتگاهی منسوب به غزالی، در بخش شرقی بغداد، میان قبرستانی قدیمی قرار دارد و درباره شخص مدفون در آن، اختلاف‌نظر وجود دارد، که در چند دهه اخیر، به نام قبرستان غزالی، نامیده شده است. انتساب زیارتگاه بغداد به غزالی، نمی‌تواند صحیح باشد، زیرا در وقف‌نامه، به شخص مدفون در آن اشاره‌ای نشده است و با توجه به مستندات تاریخی درمورد محل مرگ و دفن وی و اهمیت این دو برادر در تاریخ تصوف، به نظر می‌رسد این زیارتگاه، به‌صورت نمادین، به یکی از این دو، انتساب یافته است. [22]سامرائى، یونس ابراهیم، مراقد بغداد، ص۷۷-۷۸

    عقائد و باورها

    توحید

    وحدت وجود

    غزالی با اینکه به تبعیت از شریعت، شهرت دارد اما در مسائل اعتقادی علاوه بر عقائد اشعری – که سخت به آنان پایبند است – به تصوف نیز اعتقاد تام دارد. وی در توحید به وحدت وجود معتقد است. او توحید محض را این گونه بیان می‌کند:

    «نظری به چشم توحید محض و بدین نظر قطعا بدانی که شاکر اوست و مشکور او، محبّ اوست و محبوب او. و این نظر کسی است که بداند که در وجود جز او نیست، و همه چیزها هالک است مگر وجه او».[23]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص148ـ149 غزالی به صراحت این نکته را متذکر می‌شود که چیزی در عالم، جز خداوند متعال و فعلش وجود ندارد.[24]«لکن ینبغی أن یعلم أن الحضره الإلهیه محیطه بکل ما فی الوجود إذ لیس فی الوجود إلا اللّه و أفعاله». [غزالی، محمد، … ادامه پاورقی

    فناء فی الله

    غزالی با پذیرش نظریه فناء فی الله به توجیه شطحیات عرفا و صوفیانی چون منصور حلاج و بایزید بسطامی می‌پردازد و به نوعی حتی حلول و اتحاد را نیز توجیه می‌کند و می‌گوید:

    «عرفا بعد از عروج به آسمان حقیقی اتفاق دارند بر اینکه در وجود الا واحد حق نمی‌بینند و لکن برای بعض از این عارفین این حالت برایشان عرفان علمی است و بعضی از آن‌ها برایشان ذوق و حال حاصل می‌شود و کثرت به کلیت از ایشان منتفی می‌شود و مستغرق در فردانیت محضه می‌شوند… پس باقی نمی‌ماند نزد ایشان الا الله، پس مست می‌شوند مست شدنی که خارج از سلطنت عقل است و در این حال بعض آن‌ها می‌گویند انا الحق و بعض دیگر می‌گویند سبحان ما اعظم شانی و دیگری می‌گویند در بهشت الا خدا نیست… و این اتحاد نیست و شبیه اتحاد است».[25]غزالی، محمد، مجموعه رسائل الإمام الغزالی، ص276

    رویت الهی

    غزالی رویت قلبی صوفیانه در دنیا را با تصفیه باطن و مجرد شدن کلیه می‌پذیرد و بر اساس آموزه های اهل سنت، به رویت خداوند با چشم سر در آخرت معتقد است.[26]غزالی، محمد، مجموعه رسائل الإمام الغزالی، ص106

    تفکر در ذات الهی

    او تفکر در ذات الهی را برای صدیقان – که همان بزرگان صوفیه باشند – بی‌اشکال می‌داند.[27]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص275

    صفات الهی

    غزالی در باب صفات الهی بر اعتقاد اشاعره است. وی دو صفت «تکلم» و «اراده» را از « صفات ذات» دانسته و این دو صفت را قائم به ذات و قدیم ازلی می‌داند.[28]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج1، ص236

    لذت بردن خداوند

    از جمله اعتقادات اشعری غزالی در باب صفات الهی، اثبات صفت «لذت بردن» برای خداوند متعال است.[29]ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج3، ص234

    جبرگرایی

    غزالی به صراحت و اصرار، عقیده به جبر داشته‌است. وی مخلوقات و افعال ایشان را مخلوق خداوند می‌داند. ثواب بندگان را از روی استحقاق ندانسته و در نهایت، تکلیف بما لایطاق و زجر و عذاب بی‌گناه را جایز می‌داند.[30]«رکن سوم در افعال او، و آن هم ده اصل است: دانستن آن که افعال بندگان مخلوق خدای است، و مکتسب ایشان، و مراد حق … ادامه پاورقی[31]«به خلاف معتزله و اگر آن روا نبودی دفع آن خواستن محال بودی. و معلوم است که خواسته‏اند، چنانکه حق تعالی … ادامه پاورقی

    نبوت

    نبوت نوعیه

    غزالی در راستای تفکرات صوفیانه‌ای که دارد، نوعی از نبوت نوعیه را برای مشایخ صوفیه قائل شده‌است. وی روح قدسی نبوی را مختص به پیامبران و اولیاء (مشایخ صوفیه) می‌داند که با آن، غیب و اخبار آخرت و معارف ملکوتیه را درک می‌کنند.[32]غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص285 غزالی اقطاب و مشایخ صوفیه را به علت دارا بودن روح قدسی، نزدیک به بی‌نیازی از پیامبران می‌داند.[33]غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص287 لذا قائل است که با ریاضت و جهاد نفس، می‌توان به مرتبه نبی رسید و تفاوت فقط در مامور بودن نبی به تبلیغ و عدم مامور بودن اولیاء است.[34]مازندرانی، محمد صالح، شرح اصول کافی، ج11، ص285

    افسانه غرانیق

    افسانه غرانیق[35]افسانه‌ای جعلی است که در آن ادعا شده پیامبر اسلام هنگام تلاوت سوره نجم، تحت تاثیر شیطان دو عبارت غیر قرآنی را … ادامه پاورقی از جمله جعلیاتی است که محدثین اهل سنت آن را تلقی به قبول کرده‌اند و غزالی نیز آن را پذیرفته‌است.[36]سبکی، تاج الدین، طبقات الشافعیه الکبری، ج6، ص287

    ولایت

    غزالی ولایت، امامت و خلافت را از منظر یک سنی صوفی و متعصب بررسی و تایید می‌کند.

    خلافت

    این امام صوفیه، در مورد خلافت بعد از رسول الله صلی الله علیه وآله، قائل بر عدم تعیین خلیفه از سوی رسول الله صلی الله علیه واله و انتخاب ابوبکر با انتخاب و بیعت مردم است.[37]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج1، ص258 وی اختلاف بین امیرالمومنین علیه السلام و معاویه در جریان خلافت را اختلاف دو مجتهد می‌داند[38]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج1، ص259 و کسانی مانند «عبدالله بن عمر» و «سعد بن ابی وقاص» را که در جنگ‌های امیرالمومنین علیه السلام بی‌طرفی پیشه کرده‌اند، تحسین می‌کند.[39]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص705 او سلاطین صاحب شوکت را خلیفه و واجب الاطاعه می‌داند.[40]غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، ج5، ص110

    نیاز به امام معصوم

    غزالی اصل احتیاج به امام معصوم را باطل می‌داند.[41]غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص199 وی در کتاب‌های «المستظهری، حجه الحق، مفصل الخلاف و الدرج» به رد عقیده احتیاج به امام معصوم، به صورت اجمالی اشاره کرده و کتاب «القسطاس المستقیم» را مفصلا در رد این اعتقاد نگاشته‌است.[42]غزّالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص551 غزالی در رد عقیده احتیاج به امام معصوم اصرار کرده و در نهایت، خودش را در امامت، همسان امیرالمومنین علیه السلام می‌داند.[43]«تدّعی الإمامه لنفسک، فاعلم أن الإمام قد نعنی به الذی یتعلم من اللّه تعالی بواسطه جبریل وهذا لا أدعیه لنفسی، … ادامه پاورقی

    صحابه

    اعتقاد غزالی در مورد صحابه همان اعتقاد اهل سنت است. عدالت همه صحابه و ثناگویی همه ایشان را اعتقاد صحیح دانسته و ابوبکر و عمر و عثمان و علی علیه السلام را به ترتیب، افضل صحابه می‌داند.[44]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج1، ص211 وی معتقد است که تسلیم در مقابل اصحاب پیامبر، از واجبات اعتقادی است.[45]غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص316

    مدح خلفا

    غزالی بیشترین مدایح را نثار خلفای اهل سنت کرده و کمترین مدح را در میان خلفا، نسبت به امیرالمومنین علیه السلام دارد.

    مدح ابوبکر

    او ابوبکر را «صاحب ایمانی که از مجاهده و پاکی باطن به دست آمده» می‌داند که ارجح بر ایمان همه اهل عالم است[46]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج1، ص124. او را صاحب سر[47]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج1، ص19 و اهل مکاشفه[48]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص492 دانسته و ابوبکر را از لحاظ معنوی و عرفانی، از سایر صحابه برتر دانسته و احدی را با او برابر نمی‌داند.[49]«و برای آن پیغامبر- صلی اللّه علیه وسلم- گفت: انّ اللّه یتجلّی للنّاس عامّه ولابی بکر خاصّه، أی، خدای – عز و … ادامه پاورقی

    مدح عمر

    غزالی عمر را خلیفه ای عادل،[50]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج1، ص735 «شخصی که با مرگش اکثر علم الهی از بین رفته»[51]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج1، ص67 و «بی‌توجه به زخارف دنیوی که سنگ با طلا نزدش یکسان است» معرفی می‌کند.[52]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص331 در نزد غزالی عمر مقامات معنوی و عرفانی بلندی چون رویت قلبی خداوند را داراست، و دیگران را برای رسیدن به آن ترغیب می‌کند. [53]«پس در ملکوت فکرت بسیار کن، چه شاید که درهای آسمان برای تو بگشاید، پس به دل خود در أقطار آن جولان کنی تا آن گاه … ادامه پاورقی

    مدح عثمان

    غزالی عثمان را شهید، مورد تایید رسول الله صلی الله علیه و اله و اهل بهشت معرفی می‌کند.[54]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص846

    مدح معاویه و عمرو عاص

    غزالی معاویه را از گناه دشمنی و مقاتله با امیرالمومنین علیه السلام تبرئه کرده او را مجتهدی می‌داند که به اجتهادش عمل کرده‌است و جماعتی از علما نیز مجتهد را مصیب می‌دانند.[55]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج1، ص259ـ258 وی معاویه را صاحب حلم[56]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج2، ص740 و همت بالا معرفی کرده و برای او رضوان الهی را تمنا می‌کند.[57]غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص540

    او عمرو عاص را نیز مدح کرده و وی را از اصحاب بدر می‌داند[58]غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص541 در حالی که عمرو عاص در سال هشتم هجری اسلام آورد. علاوه بر این، غزالی از عمرو عاص تصویری معنوی و اهل توجه به آخرت ارائه داده‌است.[59]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص859

    مدح عایشه و حفصه

    عایشه در نزد غزالی شخصیتی معنوی و دارای فضائل بلندی چون زهد است که در یک روز، صد هزار درهم را صدقه می‌دهد و چیزی برای خودش نگاه نمی‌دارد.[60]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص329 وی عایشه را عابده‌ای با عبادات طولانی معرفی می‌کند که این عبادات برای اشخاص دیگر قابل تحمل نیست.[61]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص724

    او حفصه را نیز از جمله زنان پیامبر می‌داند که به علت زهد و توکل، رسول الله صلی الله علیه و اله مایحتاج او را روزانه تامین می‌کرده، در حالی‌که که مایحتاج بعض زنان پیامبر صلی الله علیه و اله، به علت ضعف در توکل و زهد آن‌ها، ماهانه یا سالانه تامین می‌شده‌است.[62]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص354

    مدح اشقیاء

    غزالی «خالد بن ولید» را مدح بلیغ کرده و او را از جمله مجاهدان بی‌نظیری ذکر می‌کند که همیشه در آروزی شهادت بوده‌است.[63]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص388 وی «سالم مولی ابوحذیفه» را شخصیتی می‌داند که با تمام قلبش خداوند را دوست داشته‌است.[64]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص572 «هارون الرشید» خلیفه عباسی نیز مورد مدح غزالی است و او را شخصیتی متوجه به آخرت و دنیا گریز معرفی می‌کند.[65]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج2، ص761

    مدح شافعی، مالک و ابوحنیفه

    غزالی،« شافعی» را عابدی که در آیات قرآن تدبر عمیق داشته و زاهدی بی‌نظیر معرفی می‌کند.[66]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج1، ص69 وی «مالک» را مدح بلیغی کرده و او را در معرفت الهی قوی، در زهد بی‌نظیر، و در محبت پیامبر و قدرت ایمان بی‌مانند می‌داند.[67]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج1، ص75ـ74 «ابوحنیفه» نیز از مدح غزالی بی‌نصیب نمانده‌است. غزالی او را عابد و زاهد و عارف به خدای – عز و جل – و خائف از وی، و مرید رضای وی به علم معرفی می‌کند.[68]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج1، ص76

    غزالی و ائمه شیعه

    مدح اهل بیت

    غزالی آنگونه که به مدح خلفا و صحابه پرداخته، به مدح اهل بیت علیهم السلام توجه نکرده و در آثارش به شخصیت امیرالمومنین علیه السلام و امام زمان علیه السلام و حسنین علیهم السلام، به صورت جزیی و البته بعضا همراه با طعن پرداخته و به سایر اهل بیت علیهم السلام اشاره ای نکرده‌است.

    غزالی و امیرالمومنین علیه السلام

    غزالی نسبت به امیرالمومنین علیه السلام و فضائل ایشان بی‌اعتنایی معنا داری را در آثارش پیشه کرده‌است و بعضا در ذیل روایاتی به طعن علی علیه السلام نیز پرداخته‌است.[69]«وعلی – کرّم اللّه وجهه – گفت که پیغامبر – علیه السلام – بر من و فاطمه بگذشت، و ما در خواب بودیم، … ادامه پاورقی او امیرالمومنین علیه السلام را باعث اختلاف ابدی بین امت می‌داند.[70]غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص202

    غزالی و امام حسین علیه السلام

    غزالی در یک مورد به مقتل امام حسین علیه السلام اشاره می‌کند.[71]غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، ج15، ص157 او روضه و مقتل امام حسین علیه السلام را حرام می‌داند چرا که باعث بدبینی و طعنه به صحابه می‌شود.[72]«ویحرم علی الواعظ وغیره روایه مقتل الحسین وحکایاته وما جری بین الصحابه من التشاجر والتخاصم فإنه یهیج علی بعض … ادامه پاورقی لعن یزید را به دلیل عدم ثبوت دستور قتل امام حسین علیه السلام از سوی او، جایز نمی‌داند و نسبت قتل به او را نیز گناه کبیره می‌داند.[73]غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، ج9، ص19 وی در بیان دیگری، قاتل امام حسین علیه السلام را اگر بدون توبه از دنیا رفته باشد، جایز اللعن می‌داند اما احتمال می‌دهد که یزید توبه کرده باشد، همانگونه که وحشی توبه کرده، لذا لعنش را جایز نمی‌داند[74]غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، ج9، ص20.

    غزالی و مهدویت

    اعتقاد به «امام منتظری که خروج می‌کند» را دروغ واضح البطلان شنیع می‌داند.[75]غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص250

    غزالی و شیعه

    او شیعه را منحرف از صراط مستقیم و در کنار مشبهه و خوارج قرار می‌دهد.[76]غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص109 وی شیعیان را به علت ارجاع به امام زمان، با بدترین الفاظ مورد توهین قرار داده، ایشان را مانند کسانی می‌داند که نجس شده و خویش را برای یافتن آب به سختی انداخته و هنگامی هم که آب را می‌یابد از آن استفاده نمی‌کند و در نجاست باقی می‌ماند.[77]غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص551 او تواتر شیعه به نص بر امامت امیرالمومنین علیه السلام را به علت اتفاق شیعه بر دروغ و تبعیت از آن، رد می‌کند.[78]غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص249 غزالی در نهایت به جایز اللعن بودن شیعه در کنار یهود و نصاری و مجوس حکم می‌دهد.[79]غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، ج9، ص17

    علمای شیعه و غزالی

    علما و فقهای شیعه غزالی را مذمت کرده‌اند.

    رازی صاحب تبصره العوام

    رازی پس از نقل پاره‌ای از انحرافات غزالی می‌گوید: «غرض وی در این باب، چیزی جز تشنیع بر امیرالمومنین علی علیه السلام، بلکه بر جمله انبیاء و رسل، چیز دیگری نبوده.»[80]رازی، مرتضی، تبصره العوام فی معرفه مقالات الانام، ص119

    علامه حلی

    علامه حلی در بحث تسطیح قبور و افضلیت تمتع بر قِران و اِفراد، علاوه بر تایید شافعی بودن غزالی، او را مورد مذمت شدید قرار داده می‌گوید: «استبعاد در این امور، همه به تغییر شرع الهی و احکامش بازگشت می‌کند که به دلیل دشمنی و تعصب نسبت به قوم مومنین، به اعتبار محبت‌شان به اهل بیت علیهم السلام بوده‌است. همانا غزالی با عظمت قدر و وفور علمش در فقه شافعی می‌گوید سنت، تستطیح قبور است اما چون رافضیان این عمل را انجام می‌دهند، آن را ترک می‌کنیم و می‌گوییم تسنیم[81]به برآمده کردن قبر همچون کوهان شتر، تسنیم گفته می‌شود و همچنین حج تمتع، افضل از قران و افراد است اما چون رافضیان به آن عمل می‌کنند آن را ترک می‌کنیم.[82]حلی، حسن بن یوسف بن مطهر، تذکره الفقهاء، ج2، ص472

    علامه مجلسی

    علامه مجلسی، غزالی را شدیدا نقد کرده‌ است: «یا متابعت غزالی را عذر خودخواهی گفت که به یقین ناصبی بوده و در کتاب‌های خود می‌گوید: به همان معنی که مرتضی علی امام است، من هم امامم، و می‌گوید: هر کس یزید را لعنت می‌کند گناهکار است، و کتاب‌ها در لعن و ردّ شیعه نوشته، مانند کتاب «المنقذ من الضلال» و غیر آن».[83]مجلسی، محمدباقر، عین الحیات، ص457

    شیخ حر عاملی

    از علمایی که مفصلا و شدیدا غزالی را مورد نقد قرار داده، شیخ حر عاملی است. وی بعد از اینکه غزالی را بزرگترین معاندین و ناصبین معرفی می‌کند، در 12 امر به نقد او می‌پردازد که از جمله اشکالات او بر غزالی می‌توان به: افضل دانستن ابوبکر بر علی علیه السلام، نسبت دادن شر و ظلم به خداوند متعال، جایز ندانستن لعن یزید و حجاج، رد اخذ علم از معصوم، دشمنی با شیعیان و قول به جواز غنا اشاره کرد.[84]حر عاملی، محمد بن حسن، الاثنا عشریه، ص168ـ164

    سید بن طاووس

    سید بن طاووس، غزالی را به عنوان علمای مجبّره و از اعظم علمای اهل سنت معرفی می‌کند.[85]سید بن طاووس، علی بن موسی، الطرائف، ص339

    ملامحسن فیض کاشانی

    ملا محسن فیض کاشانی که به دنبال نفوذ کتاب « احیاء علوم الدین» در میان شیعیان، به فکر اصلاح و حفظ شیعیان از خطرات عقائد غزالی افتاد و کتاب «المحجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء» را به رشته تحریر درآورد، با اینکه کتاب را سودمند دانسته و تشیع غزالی در اواخر عمر را پذیرفته‌است، اما در مقدمه این کتاب، انتقادات تندی را به غزالی داشته و می‌گوید:

    «به همین سبب یکی از ارکان مهمّ ایمان را فرو گذاشته و آن را در این کتاب ذکر نکرده‌است، این رکن مهمّ عبارت از شناخت امامان معصوم (علیهم السلام) است که پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) تمسّک به آن‌ها و قرآن را سفارش فرموده‌است، درود خداوند بر همه آنان باد.

    و نیز بسیاری از مطالب آن به ‏ویژه آنچه در بخش عبادات آمده، مبتنی بر اصول نادرست عامّه، و از بدعت‌ها و ساخته‏‌های فاسد فرقه‌گرایان و هواپرستان است.

    همچنین بیشتر اخباری که در آن کتاب نقل شده به کسانی اسناد داده شده‌است که به دروغگویی و افترا بر خدا و پیامبرش مشهورند، و هیچ اعتمادی به گفته‌‏های آن‌ها نیست، و آنچه از سخنان آن‌ها با عقل و دین مطابق است، در احادیثی که از اهل عصمت و طهارت و خاندان وحی و رسالت – که درود خداوند بر آنان باد – روایت شده، با بیانی بهتر و سندی محکم‏‌تر موجود است و نیز در آن افسانه‏‌های عجیب و داستان‌های شگفت ‏انگیزی از صوفیان نقل شده‌است که بیشتر خردمندان نمی‏‌توانند آن‌ها را بپذیرند، چه از محدوده عقل به دورند، و سود و فایده چندانی بر نقل آن‌ها مترتّب نیست. این امور و مسائل دیگری از این گونه، باعث اشمئزاز و تنفّر حقّ طلبان طایفه ناجیه امامیه از آن کتاب شده، و در نتیجه طبع اکثر آن‌ها به مطالعه آن اثر و استفاده از آن راغب نیست.»[86]فیض کاشانی، ملامحسن، عارف، محمدصادق، راه روشن(ترجمه المحجه البیضاء)، ج1، ص61ـ60

    محدث نوری

    محدث نوری به مناسبت بحثی روایی، با اشاره به اینکه تنها یک روایت از غزالی در این مورد وجود دارد می‌گوید: «شکی نیست که رشد در مخالفت با غزالی است».[87]قمی، عباس.مفاتیح الجنان، ص910

    شیخ یوسف بحرانی

    شیخ یوسف بحرانی نیز به سان سایر محدثین و فقها، غزالی را مورد طعن قرار داده، وی را از علما و فقهای اهل سنت معرفی می‌کند که به علت دشمنی با شیعیان، به ترک سنت نبوی فتوا داده‌اند.[88]بحرانی، یوسف، الحدائق الناظره، ج14، ص171

    علامه امینی

    علامه امینی بعد از نقل از داستانی از کرامات غزالی می‌گوید:

    «کاش می‌دانستم آیا زبان شیطان از گفتن اینکه: «من خدا هستم که از هر شش جهت بر تو احاطه دارم»، ناتوان است؟ همانگونه که ادعای خدایی کنندگان در روزگاران گذشته از گفتن این سخن باز نایستاده‌اند.

    پس «غزالی» از کجا به صرف ادعای اینکه «من خدا هستم»، این سخن را باور کرد؟ و با این همه، چگونه «غزالی» احتمال نداده‌است که او شیطان بوده؟ گیریم که این خطاب، رؤیای صادقانه بوده و خدا «غزالی» را مخاطب قرار داده، از کجا معلوم که این خطاب: «اساطیر و خرافات را ترک کن» در باب «غزالی» صحت ندارد و «شیخ او» که این همه سخنان بی‌اساس را ادعا کرده بر خطا نبوده و او خود نیز خطا نکرده‌است؟

    ای کاش در داروخانه نساج، سرمه دیگری بود که چشم و دیده بصیرت «غزالی» را تیز می‌کرد تا دیگر آن ریاضات نامشروعی را که در «احیاء» آورده، تکرار نمی‌کرد. داستان‌هایی از قبیل داستان حمام و جز آن، و همچنین نظیر آوردن بابی در آفات زبان که در آن لعن «یزید» را ممنوع دانسته و نظایر این اباطیل را فراوان آورده‌است.

    در واقع این سرمه نساج، چقدر کارگر بوده که کسی که آن را بر چشم خود زده، دیگر به دیدن عرش و هر چه اطراف آن است، قانع نمی‌شود و به دیدن خدایی که دیده‌ها او را درک نمی‌کند، هوس می‌نماید و از او آن خطاب می‌شنود که «موسی» علیه السّلام از او شنید: «انا للَّه رب العالمین». من نمی‌دانم که سرانجام همین «موسی» علیه السّلام که شریک خطاب «ابوحامد» بوده، آیا او هم در دین خدا با او شریک بوده یا نه؟ شاید این گوینده هذیان، نفس خود را مربی پیامبر خدا «موسی» علیه السّلام فرض کرده. «موسی» ای که از جانب پروردگار پیغمبر اولوالعزم بود، و به این سخن پروردگار مورد خطاب گردید که: «ای موسی هرگز مرا نخواهی دید» و اما این سالک مجاهد بافنده، چنین بافندگی می‌کند».[89]امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج11، ص59ـ61

    موسوی خوانساری

    خوانساری صاحب روضات الجنات، غزالی را با انواع و اقسام جملات مورد طعن قرار داده‌است، وی در انتهای بیان «قاضی نورالله»، بعد از رد شیعه بودن غزالی می‌گوید: «وی از بزرگان ناصبی ها در اعتقادات و همچنین در فروع و احکام است و همانگونه که آشکار شد از متعصبین جماعت شافعیه است».[90]موسوی خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، ج8، ص7ـ6

    علامه عسکری

    علامه عسکری از محققین علمای معاصر، با انتقاد از غزالی، کتاب « احیاء علوم الدین» وی را مشحون از دروغ و دروغ‌پردازی می‌داند، که به قصد قربت و تربیت سالکین، این عمل را انجام داده‌است و در نهایت، معتقد است که این عمل غزالی منجر به نابودی سنت رسول الله صلی الله علیه و اله می‌شود.[91]عسکری، مرتضی، احادیث ام المومنین عایشه ج2، ص20

    غزالی و تصوف

    غزالی حق عظیمی بر تصوف دارد. او با نفوذ بسیاری که در میان عامه اهل سنت و سلاطین داشت و با تاویل و توجیه کلمات صوفیان و تطبیق آن با آیات و روایات، توانست تا حدود زیادی صوفیان را از زیر زیر تیغ انتقادات متشرعین رهایی بخشد. وی صوفیان را «سبقت گیرندگان طریق الهی که صاحب بهترین سیره و صواب‌ترین طرق و پاکیزه‌ترین اخلاق‌ها هستند» معرفی می‌کند که جمیع حرکاتشان در ظاهر و باطن مقتبس از نور مشکات نبوی است و عقلا و حکما و فقها نمی‌توانند چیزی از سیره ایشان را تبدیل به احسن کنند.[92]غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص555 او صوفیان را صاحب مقامات عالیه، از اطلاع بر غیب و بواطن و طی الارض[93]غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص502ـ501 تا نابودگر کسانی که با آن‌ها مخالفت کند، معرفی می‌کند.[94]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص240 وی افرادی مانند « حلاج» را در زمره بندگان خاص الهی و صافی و صادق و وافی می‌داند.[95]غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص502

    معاد

    معاد جسمانی

    غزالی به نوع خاصی از معاد معتقد است. وی حشر را به بدنی دیگر غیر از بدن اول در دنیا دانسته و عود بدن اول را بعید، بلکه محال می‌داند. ملاصدرا بعد از نقل اعتقاد غزالی، آن را مخالف عقل و شرع تشخیص می‌دهد.[96]ملاصدرا شیرازی، محمد بن ابراهیم، المبدا و المعاد، ج1، ص400

    اهل بهشت

    بهره‌مندی از نعمت‌های بهشتی در آیات و روایات بسیاری ذکر شده‌است. غزالی اهل بهشت و صاحب مقامات عالیه را، متاذی از این نعمت‌ها می‌داند.[97]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص543 وی اکثر اهل بهشت را به علت تمنای آن و انگیزه عملشان برای رسیدن به نعمت‌های بهشتی، مزدور و از ابلهان معرفی می‌کند.[98]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص654

    سیر و سلوک

    پیر و مرشد

    در سیر و سلوک غزالی، به جایگاه پیر و مرشد توجه ویژه‌ای شده‌است. وی سالک را لابد از داشتن مرشد دانسته و پیر را خلیفه و نائب رسول الله صلی الله علیه و آله در ارشاد و هدایت خلق می‌داند. غزالی احترام شیخ و مرشد را در ظاهر و باطن بر سالک لازم دانسته، و پرهیز از هرنوع مجادله (حتی درصورت خطای پیر) و عدم انکار قلبی پیر را بر سالک، واجب شمرده‌است.[99]غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص263ـ262 در دیدگاه سلوکی غزالی، علت اصلی ایجاد اباحه‌گری در میان امت اسلامی، سلوک و مجاهده بدون اقتدا به پیر و مرشدی عالم و متیقن در دین دانسته شده‌است.[100]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج3، ص854

    ریاضت

    نقش ریاضت در سیر و سلوک غزالی بسیار پررنگ است. وی در جای جای آثارش به ریاضاتی اشاره کرده که از نظر علمای شیعه و سنی، خلاف عقل و شرع تشخیص داده شده‌است مانند: توصیه به یک سال آب نخوردن و خواب نکردن[101]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص617، تایید دزدی کردن بایزید بسطامی به منظور مخالفت با صالح شناخته شدن او در میان مردم،[102]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص622ـ621، داستان عابدی در بنی اسرائیل که گناهی مرتکب شد و چنان پای خود را در معرض آفتاب و سرما قرار داد تا قطع شود[103]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص، 714ـ713، کندن موی سینه به علت فکری باطل و خوردن نان خالی بدون نمک به مدت طولانی.[104]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص716

    زهد

    زهد از مهمترین ارکان سیر و سلوک غزالی است و او مفصلا به ذکر مصادیق آن پرداخته‌است.

    زهد در طعام

    وی میزان طعام در کمترین حد برای زاهد را نیم رطل، میانه آن را یک رطل و عالی‌تر آن را یک مد دانسته و بیشتر از آن را خلاف زهد و موجب فراخی شکم می‌داند. او جنس طعام را برای زاهد و اهل ریاضت، هر چیزی که قوت باشد، دانسته و کمترین آن را نان از سبوس و عالی‌تر آن را گندم نابیخته می‌داند که اگر این شرایط رعایت نشود، از زهد خارج و به تنعم داخل شدن است. وی در کیفیت طعام نیز کمترین خورش را تره یا سرکه یا نمک و میانه آن را زیت و اندکی روغن از هر جنس که باشد و عالی‌تر آن را گوشت (هر گوشتی که باشد) در هفته یک یا دوبار می‌داند، که اگر این‌ها رعایت نشود، از زی زاهدین سالک خارج می‌شود.[105]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص394ـ393

    زهد در لباس

    لباس سالک زاهد، در دیدگاه غزالی، لباسی است که «او را از سرما و گرما حفظ کند و از جنس پلاس درشت باشد که اگر لباسش را بشوید، لباس دیگری برای بیرون رفتن از خانه نداشته باشد».[106]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص395

    زهد در مسکن

    مسکن زاهد در نگاه غزالی اینگونه‌است: «موضعی خاص نطلبد و به زوایای مساجد قناعت کند و اگر خانه‌ای بنا کرد، از نی و شاخ خرما باشد یا حجره‌ای اگر بنا کرد، بدون وسعت و زینت بوده و سقفش بیش از شش ذراع نباشد».[107]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص401

    زهد در اثاث منزل

    در دیدگاه غزالی، زاهد در اثاث منزل مانند حضرت عیسی علیه السلام است که «جز شانه‌‏ای و کوزه‌‏ای نداشت، آدمیی را دید که محاسن خود را به انگشتان شانه می‏‌کرد، شانه بینداخت و دیگری را دید که از جوی به کف آب می‏‌خورد، کوزه بینداخت و این حکم همه متاع‌هاست، چه برای مقصودی خواسته شود و چون از آن بی‏‌نیاز باشد آن در دنیا و آخرت وبال باشد و جنس آن از سفال بوده و اگر شکسته بود نیز باک نداشته باشد و یک ظرف برای کارهای متعدد داشته باشد».[108]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص403

    توکل

    توکل در سیر و سلوک غزالی به گونه‌ای است، که در بعض از آنان، اعتراض متشرعین را به علت مخالفت با سنت نبوی برانگیخته‌است. وی رفتن در بیابان بدون زاد و توشه را جایز دانسته و آن را از عالی‌ترین مصادیق توکل خواص می‌داند.[109]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص458 یا کسی که ترک کسب کند، به شرط آنکه مشغول به عبادت باشد و انتظاری از مردم نداشته باشد را در زمره صاحبان توکل می‌شمارد.[110]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص460

    یا در حفظ اثاث منزل، بر اساس مبانی خاص عرفانی و صوفیانه‌اش، توکل را اینگونه معنا می‌کند: «آن که چیزی که به ضرورت در خانه گذارد باید که نیت کند در وقت بیرون آمدن، بدانچه حق تعالی در آن حکم فرماید، از مسلط کردن دزدی بر آن راضی باشد و بگوید که آن چه دزد از آن ببرد، او را آن به حل است، یا آن در راه خدای است، یا اگر درویش‏ باشد آن بر او صدقه است».[111]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص485

    سماع

    سماع از اموری است که همواره صوفیان به علت انجام آن مورد انتقاد شدید متشرعین بوده‌اند. غزالی سعی بلیغی نموده تا با استدلال به آیات و روایت، سماع را مباح و در شرایطی، استحسان آن را ثابت کند.[112]غزالی در احیاء العلوم شرحی مشبع در وجد و سماع نوشته و اقوال و دلایل حرمت و کراهت و اباحه سماع را نقل کرده و خودش … ادامه پاورقی وی حتی در تکوین عالم نیز به دنبال تایید سماع است و کسانی را که سماع، آن‌ها را نجنباند، «ناقص، مایل از اعتدال، دور از روحانیت و در کثافت و درشتی طبع، زیادت از اشتران و مرغان» می‌داند.[113]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج2، ص596

    غزالی علت نزول کتب آسمانی را به طرب آمدن در ذکر الهی بر شمرده و نقل می‌کند که بزرگی در انجیل دیده‌است که نوشته: «برای شما سماع فرمودیم در طرب نیامدید، و مزامیر در کار آوردیم رقص نکردید. أی، شما را به ذکر خدای تعالی تشویق کردیم، مشتاق نشدید».[114]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج2، ص607 او درباره نقش سماع در مکاشفات قلبی می‌نویسد:

    «دیگر انگیختن نشاط دل است به قوّت سماع، که بدان قوّت گیرد بر مشاهدت آنچه از آن قاصر بوده‌است پیش از آن، چنانکه اشتر به قوّت آن بر تواند داشت چیزی را که پیش از آن نتوانستی و کار دل استکشاف و دیدن اسرار ملکوت است، چنانکه اشتر، بار گران برداشته‌است. پس به واسطه آن اسباب، سبب کشف شود، بل دل چون صفا پذیرد».[115]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج2، ص633

    غزالی حتی سماع را باعث وجد و عشق می‌داند که در قرآن و ذکر، چنین خصوصیتی نیست.[116]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج2، ص640ـ639

    خوف و رجاء

    غزالی در معنای خوف و رجا، بر مبانی خاص اعتقادی خویش، یعنی جبر و تصوف سیر می‌کند. وی برای افراد خاص در سیر و سلوک، خوف و رجا را بی‌معنا می‌داند.[117]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص266 او بر اساس مبانی جبری خویش، خوف از خداوند متعال حتی بدون ارتکاب گناه را بر اهل معرفت لازم دانسته و می‌گوید:

    «پس بر عاصی به معصیت حکم رفته‌است، اگر خواهد یا نه، و همچنین بر مطیع. پس کسی که محمد را به اعلی علیین برآرد بی‌وسیلتی که از او سابق شود، پیش از وجود او، و أبوجهل را در اسفل السافلین فرو برد، جنایتی که از او [سابق شده‌است‏]، پیش از وجود او، سزاوار باشد بدانچه برای صفت جلال از او ترسیده شود. چه هر که طاعت خدای آورد، بدان آورد که ارادت طاعت بر او مسلط کرد، و او را قدرت آن داد و پس از آفریدن ارادت جزم و قدرت تام فعل ضروری شود.[118]غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص273

    منابع

    1. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، محمد ابوالفضل ابراهیم، 20ج، دار احیاء الکتب العربیه، اول، 1378ق
    2. ابن طاووس، علی بن موسی، الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، 1ج، خیام، قم، اول، 1399ق
    3. ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایه والنهایه، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق، چاپ اول
    4. امینی، عبدالحسین، الغدیر(فارسی)، محمدتقی واحدی، 22ج، کتابخانه بزرگ اسلامی، بی‌جا، بی‌تا
    5. بحرانی، یوسف، الحدائق الناضره، 25ج، النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین، قم، بی‌تا
    6. بدوی، عبدالرحمن، مولفات الغزالی، 1ج، المجلس الاعلی لرعایه الفنون و الآداب و العلوم الاجتماعیه، قاهره، 1380ق
    7. حر عاملی، محمد بن حسن، الاثنا عشریه، مهدی ازوردی حسینی، محمد درودی، 1ج، دارالکتب العلمیه، قم، بی‌تا
    8. حلی، حسن بن یوسف بن مطهر، تذکره الفقهاء، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، 14ج، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، اول، 1414ق
    9. ذهبی، شمس الدین محمد بن عثمان، سیر اعلام النبلاء، شعیب الارنووط، حسین الاسد، 23ج، موسسه الرساله، بیروت، نهم، 1413ق
    10. ذهبی، شمس‌الدین محمد بن عثمان، تاریخ الاسلام، دارالکتاب العربی، ۱۴۱۵ق، چاپ اول
    11. رازی، مرتضی، تبصره العوام فی معرفه مقالات الانام، عباس اقبال آَشتیانی، 1ج، اساطیر، تهران، 1364ش
    12. الزرکشی، بدرالدین، البرهان فی علوم القرآن، محمد ابوالفضل ابراهیم، 4ج، دار احیاء الکتب العربیه، بی‌جا، اول، 1376ق
    13. السبکی، تاج الدین، طبقات الشافعیه الکبری، محمود محمد الطناحی، عبدالفتاح محمود الحلو، 10ج، دار احیاء الکتب العربیه، بی‌جا، بی‌تا
    14. الشنقیطی، محمدامین، اضواء البیان فی ایضاح القران بالقران، مکتب البحوث و الدراسات، 8ج، دارالفکر، بیروت، بی‌تا
    15. ملاصدرا شیرازی، محمد بن ابراهیم، المبداء و المعاد، جلال الدین آشتیانی، 1ج، مرکز انتشارات تبلیغات اسلامی، قم، سوم، 1380ش
    16. عسکری، مرتضی، احادیث ام المومنین عایشه، 2ج، توحید، بی‌جا، پنجم، 1414ق
    17. غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، عبدالرحیم بن الحسین حافظ عراقی، 16ج، دارالکتاب، بیروت، بیروت، بی‌تا
    18. غزالی، محمد، ترجمه احیاء علوم الدین، مویدالدین خوارزمی، حسین خدیو جم، 4ج، نشر علمی فرهنگی، تهران، 1386ش
    19. غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، 1ج، دارالفکر، بیروت، اول، 1416ق
    20. قمی، عباس، مفاتیح الجنان، محمدرضا نوری نجفی، 1ج، عزیزی، قم، دوم، 1385ش
    21. کاشانی، ملامحسن، راه روشن(ترجمه محجه البیضاء)، محمدصادق عارف، 8ج، آستان قدس رضوی، مشهد، اول، 1372ش
    22. مازندرانی، محمد صالح، شرح اصول کافی، ابوالحسن شعرانی، علی عاشور، 12ج، دار احیاء التراث العربی، بیروت، اول، 1421ق
    23. مجلسی، محمدباقر، عین الحیات، 1ج، قدیانی، تهران، سوم، 1391ش
    24. موسوی خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، اسدالله اسماعیلیان، 8ج، اسماعیلیان، قم، 1390ق
    25. الهیتمی، احمد بن حجر، الصواعق المحرقه فی رد علی اهل البدع و الزندقه، عبدالوهاب عبداللطیف، 1ج، شرکه الطباعه فنیه المتحده، قاهره، دوم، 1385ق

    پاورقی ها

    پاورقی ها
    1غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، مقدمه ترجمه احیاء علوم الدین، ص14
    2غزّالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، مقدمه ترجمه احیاء علوم الدین، ص18
    3غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، مقدمه ترجمه احیاء علوم الدین، ص18
    4همایی، جلال الدین، غزالی نامه، ص240
    5ذهبی، شمس‌الدین محمد بن عثمان، تاریخ الاسلام، ج۳۵، ص۱۱۵
    6ابن کثیر، ابی‌الفداء اسماعیل، البدایه والنهایه، ج۱۲، ص۲۱۴
    7ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج9، ص335
    8ر.ک: بدوی، عبدالرحمن، مؤلفات الغزالی
    9سبکی، تاج الدین، الطبقات الشافعیه الکبری، ج4، ص90
    10«وقد رد ابن الجوزی علی أبی حامد فی کتاب »الاحیاء»، وبین خطأه فی مجلدات، سماه کتاب «لاحیاء». ولأبی الحسن ابن سکر رد علی الغزالی فی مجلد سماه: «إحیاء میت الاحیاء فی الرد علی کتاب الاحیاء».» [ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج19، ص342]
    11ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج19، ص327
    12«سیدمرتضی بن رازی داعی بن قاسم حسنی یا حسینی» ملقّب به «صفی‌الدین» و «علم‌الهدی»، از علمای بزرگ شیعه در قرن ۵ و ۶ق است. وی در سده ششم هجری درگذشت و در کنار حرم شاه عبدالعظیم دفن گردید. گفته شده وی سیدمرتضی ثانی، برادرزاده علم‌الهدی بغدادی و پسر سیدرضی، بوده است.
    13غزّالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص454ـ453
    14همایی، جلال الدین، غزالی نامه، ص327
    15زرکشی، بدرالدین، البرهان، ج2، ص79؛ حر عاملی، محمد بن حسن، الاثنا عشریه، ص168
    16الشنقیطی، محمدامین، اضواء البیان، ج7، ص295
    17غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص485
    18غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص457
    19غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص477
    20غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص454ـ453
    21غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، مقدمه ترجمه احیاء علوم الدین، ص26
    22سامرائى، یونس ابراهیم، مراقد بغداد، ص۷۷-۷۸
    23غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص148ـ149
    24«لکن ینبغی أن یعلم أن الحضره الإلهیه محیطه بکل ما فی الوجود إذ لیس فی الوجود إلا اللّه و أفعاله». [غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص317]
    25غزالی، محمد، مجموعه رسائل الإمام الغزالی، ص276
    26غزالی، محمد، مجموعه رسائل الإمام الغزالی، ص106
    27غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص275
    28غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج1، ص236
    29ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج3، ص234
    30«رکن سوم در افعال او، و آن هم ده اصل است: دانستن آن که افعال بندگان مخلوق خدای است، و مکتسب ایشان، و مراد حق تعالی است، و او به آفریدن متفضّل‏ است، و تکلیف ما لا یطاق، و ایلام بری‏ء او را رواست، و رعایت اصلح بر وی واجب نیست». [غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج1، ص236].
    31«به خلاف معتزله و اگر آن روا نبودی دفع آن خواستن محال بودی. و معلوم است که خواسته‏اند، چنانکه حق تعالی می‏فرماید: رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَهَ لَنا بِهِ‏. و نیز حق تعالی پیغامبر را چنان فرموده‌است که بوجهل وی‏ را تصدیق نخواهد کرد، پس فرموده‌است‏ که در همه اقوال باید که وی را تصدیق کند، و یکی از اقوال او آن است که تصدیق نکند. پس چگونه تصدیق کند در آن که‏ تصدیق نکند، و وجود این جز محال نباشد». [غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج1، ص251]
    32غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص285
    33غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص287
    34مازندرانی، محمد صالح، شرح اصول کافی، ج11، ص285
    35افسانه‌ای جعلی است که در آن ادعا شده پیامبر اسلام هنگام تلاوت سوره نجم، تحت تاثیر شیطان دو عبارت غیر قرآنی را بین آیات این سوره خوانده و تصور شده که این دو نیز، آیات وحی است. اما جبرئیل پیامبر را از این اتفاق آگاه ساخت. هدف از ساختن این داستان تلاش برای اثبات عدم شرطیت عصمت برای نبوت و به دنبال آن بهره برداری در راستای مطامع شیطانی است.
    36سبکی، تاج الدین، طبقات الشافعیه الکبری، ج6، ص287
    37غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج1، ص258
    38غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج1، ص259
    39غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص705
    40غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، ج5، ص110
    41غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص199
    42غزّالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص551
    43«تدّعی الإمامه لنفسک، فاعلم أن الإمام قد نعنی به الذی یتعلم من اللّه تعالی بواسطه جبریل وهذا لا أدعیه لنفسی، وقد نعنی به الذی یتعلم من اللّه بغیر جبریل ومن جبریل بواسطه الرسول، ولهذا سمی علی رضی اللّه عنه إماما فإنه تعلم من الرسول لا من جبریل، وأنا بهذا المعنی أدّعی الإمامه لنفسی». [غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص200]
    44غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج1، ص211
    45غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص316
    46غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج1، ص124
    47غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج1، ص19
    48غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص492
    49«و برای آن پیغامبر- صلی اللّه علیه وسلم- گفت: انّ اللّه یتجلّی للنّاس عامّه ولابی بکر خاصّه، أی، خدای – عز و جل- تجلی فرماید برای مردمان به عموم و برای أبوبکر به خصوص. پس نباید که پنداشته آید که غیر أبوبکر، از آن جمله که کم از اویند، از لذت نظر و مشاهده چیزی یابند که أبوبکر یابد، بلکه نیابند مگر عشر عشیر او، اگر معرفت او در دنیا عشر عشیر او باشد». [غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص542]
    50غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج1، ص735
    51غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج1، ص67
    52غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص331
    53«پس در ملکوت فکرت بسیار کن، چه شاید که درهای آسمان برای تو بگشاید، پس به دل خود در أقطار آن جولان کنی تا آن گاه که دلت پیش عرش رحمان بایستد. پس در آن حال روا که برای تو امید داشته شود که به مرتبه عمر خطاب- رضی اللّه عنه- رسی، چون گفت: رأی قلبی ربّی، ای، دل من پروردگار مرا بدید». [غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص785]
    54غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص846
    55غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج1، ص259ـ258
    56غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج2، ص740
    57غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص540
    58غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص541
    59غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص859
    60غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص329
    61غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص724
    62غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص354
    63غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص388
    64غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص572
    65غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج2، ص761
    66غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج1، ص69
    67غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج1، ص75ـ74
    68غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج1، ص76
    69«وعلی – کرّم اللّه وجهه – گفت که پیغامبر – علیه السلام – بر من و فاطمه بگذشت، و ما در خواب بودیم، گفت: نماز بگزارید.گفتم: نفس‌های ما در قبضه قدرت خدای است، چون خواهد که ما را بیدار گرداند بیدار کند. بازگشت و روی بگردانید، و شنیدم که دست بر ران می‏‌زد و می‏گ‌فت: وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکثَرَ شَی‏ءٍ جَدَلا». [غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج1، ص706]
    70غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص202
    71غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، ج15، ص157
    72«ویحرم علی الواعظ وغیره روایه مقتل الحسین وحکایاته وما جری بین الصحابه من التشاجر والتخاصم فإنه یهیج علی بعض الصحابه والطعن فیهم وهمأعلام الدین، فالطاعن فیهم مطعون طاعن فی نفسه ودینه». [هیتمی، ابن حجر، الصواعق المحرقه، ج2، ص640]
    73غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، ج9، ص19
    74غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، ج9، ص20
    75غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص250
    76غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص109
    77غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص551
    78غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص249
    79غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، ج9، ص17
    80رازی، مرتضی، تبصره العوام فی معرفه مقالات الانام، ص119
    81به برآمده کردن قبر همچون کوهان شتر، تسنیم گفته می‌شود
    82حلی، حسن بن یوسف بن مطهر، تذکره الفقهاء، ج2، ص472
    83مجلسی، محمدباقر، عین الحیات، ص457
    84حر عاملی، محمد بن حسن، الاثنا عشریه، ص168ـ164
    85سید بن طاووس، علی بن موسی، الطرائف، ص339
    86فیض کاشانی، ملامحسن، عارف، محمدصادق، راه روشن(ترجمه المحجه البیضاء)، ج1، ص61ـ60
    87قمی، عباس.مفاتیح الجنان، ص910
    88بحرانی، یوسف، الحدائق الناظره، ج14، ص171
    89امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج11، ص59ـ61
    90موسوی خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، ج8، ص7ـ6
    91عسکری، مرتضی، احادیث ام المومنین عایشه ج2، ص20
    92غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص555
    93غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص502ـ501
    94غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص240
    95غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص502
    96ملاصدرا شیرازی، محمد بن ابراهیم، المبدا و المعاد، ج1، ص400
    97غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص543
    98غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص654
    99غزالی، محمد، مجموعه رسائل الامام الغزالی، ص263ـ262
    100غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج3، ص854
    101غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص617
    102غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص622ـ621
    103غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص، 714ـ713
    104غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص716
    105غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص394ـ393
    106غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص395
    107غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص401
    108غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص403
    109غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص458
    110غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص460
    111غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص485
    112غزالی در احیاء العلوم شرحی مشبع در وجد و سماع نوشته و اقوال و دلایل حرمت و کراهت و اباحه سماع را نقل کرده و خودش نیز به دلایل استحسانی و فقاهتی [کذا]، جانب اباحه را ترجیح داده‌است. در کیمیای سعادت نیز فصلی مفصّل نگاشته و عقیده خود مبتنی بر جواز و اباحه سماع را ذکر کرده‌است. [غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، ج2، کتاب آداب السماع و الوجد]
    113غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج2، ص596
    114غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج2، ص607
    115غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج2، ص633
    116غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج2، ص640ـ639
    117غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص266
    118غزالی، محمد، خوارزمی، مویدالدین، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص273