صوفیان، ماهیت تصوف را یک سلوک عملی دانسته و خود را سالک و مسافر این مسیر معرفی میکنند که مقصدشان، فناء فی الله و اتحاد با خداست.[1]عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص350-351. این مسافران در طول سفر عرفانی-معنوی خود، منازل و مقاماتی را از سر میگذراند که در یک تقسیم بندی، آنها را به سه وادی تقسیم کرده اند: وادی نخست، « شریعت» است و وادی بعدی « طریقت» و مرحله آخِر و نهایی، « حقیقت» است.
فهرست
اهمیت بحث
کسانی که صوفیان را مانند غلات، اهل اباحهگری میدانند، در اشتباه هستند. همچنین کسانی که صوفیه را مانند فقها و سایر مسلمین، تابع و تسلیم شریعت و احکام میخوانند، سخن نادرستی میگویند. بررسی و فهم دقیق میزان التزام صوفیان به احکام دینی و شریعت، در گرو فهم آموزه «شریعت، طریقت و حقیقت» است.
شریعت؛ اولین مرحله سلوک
«شریعت» از «شرع» به معنای «راه و روش» گرفته شده است[2]راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ص450. و در اصطلاح، به معنی تمام احکام عملی و جوارحی دین اسلام است که در قرآن و احادیث تبیین شده است. شریعت مترادف با معنای فقه نیز میباشد که صوفی آن را ظاهر و پوسته و غلاف دین نیز مینامد.[3]قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم، الرساله القشیریه، ص159.
هرکس وارد فرقههای صوفیه شود، نخست باید در منزل شریعت قرار گیرد. مادامی که صوفی در این منزل است مانند سایرر مسلمانان ملتزم به احکام دینی است بلکه به مثابه زاهدترین و متشرعترین مؤمن، حتی مستحبات و مکروهات را نیز مد نظر دارد.
صوفی اگر سلوک خود را بدون التزام به ظاهر شریعت آغاز کند، هرگز به مقصود نهایی و هدف غائی خود یعنی فناء فی الله، دست نخواهند یافت.[4]ابن ترکه، صائن الدین علی، شرح گلشن راز، ص132. لذا عین القضات همدانی در مذمت کسانی که سلوک خود را از التزام به شریعت آغاز نکردهاند چنین میگوید:
«تو هنوز جمال شریعت ندیدهای، جمال حقیقت کی بینی؟ و اگر خواهی که این را مثال گویم گوش دار: پروانه که عاشق آتش است او را هیچ حظّی نیست از آتش تا دور است، مگر از نور او، و چون خود را بر آتش زند، بیخود شود، و از او هیچ پروانگی بنماند و جمله آتش شود.»[5]عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، متن، ص242.
سالک در ابتدای ورود به این مکتب، باید از ابتدا تا انتهای رساله عملیه مراجع تقلید را نصب العین قرار دهد و کوچکترین لغزش و انحراف و ارتکاب محرمات و معاصی موجب خروج او از طریقت میشود.[6]انصاری، عبدالله بن محمد، منازل السائرین، ص28.
مدت زمانی که صوفی در مرحله شریعت باید باقی بماند، بر اساس حالات و مکاشفات سالک و بالاخص صلاحدید و نظر خضر طریق، متفاوت میباشد و هیچ اصل ثابت و قانون کلی در این زمینه وجود ندارد. گاهی یک شبه ره صد منزل را طی میکند و گاهی چونان کیوان قزوینی تا مقام «شیخ المشایخی» و قرار گرفتن در جنب یسار قطب هم که نائل آمده باشد، باید در همین مرحله بماند و گاهی نیز تا آخر عمر باید در همین موقف در جا بزند زیرا به اندازه کافی تسلیم و مطیع حکم شیخ و عبد او نبوده است.
شاید گزندهترین کلمات در توبیخ کسانی که شریعت را بالمره طرد و ترک میکنند، از جانب خود صوفیان باشد و نه منتقدین آنها. صوفیان خود پیش از همه، خونِ چنین کسانی را حلال شمردهاند، چنانچه غزالی بدین مهم تصریح دارد.[7]غزالی، محمد، کیمیای سعادت، ج2، ص309. تمام تاکیدها و پافشاریهای غلاظ و شداد متصوفه، مبنی بر رعایت شریعت و تفحّظ و تقیّد به احکام خمسه و سنن دینی معطوف به این مرحله از مراحل سلوک است.
نفی اباحهگری و توبیخ جهله صوفیه و مذمت لاابالیان و ملامتیان و انتقاد به همقطاران خویش که بخش اعظمی از مکتوبات و منقولات صوفیه (از ابوعبدالرحمن سلمی گرفته تا ابن عربی) را به خود اختصاص میدهد، ناظر به همین صوفیان بازاری و عوامی است که بدون رسیدن به حقیقت و عبور از مسیر طریقت و مواقف سلوکی، به شریعت پشت پا زده و پایبند به هیچ اصلی از احکام شرعی نیستند و سلوک خود را با التزام و تقید به احکام شرعی آغاز ننمودهاند. حتی هجویری به کسانی که اهمیت و جایگاه شریعت در وصول به حقیقت را نادیده میانگارند، سخت میتازد و آنها را با عنوان «ملحد» معرفی میکند:
«دو گروه درباره شریعت و حقیقت به غلط افتادهاند، یکی علمای ظاهر که گویند خودِ شریعت، حقیقت است و حقیقتْ شریعت و یکی گروه ملحده که قیام هر یک از این (مراحل) با دیگری روا ندارند و گویند که چون حال حقیقت کشف گشت، شریعت برخیزد.»[8]هجویری، ابوالحسن علی، کشف المحجوب، متن، ص499.
طریقت؛ دومین مرحله سلوک
«طریقت» از «طریق» (راه) گرفته شده و در لغت به معنای «پیمودن راه» است. و در اصطلاح به معنای همان سلوک باطنی و عرفانی است و شامل دستورات و فرامین هر شیخ به مرید میشود. صوفی باید فرامین شیخ را به تمام و کمال، جامه عمل پوشانده و با قطع نظر از تطابق دستورات او با ظاهر دین، به انجام آنها همت گمارد.
سید محمدحسین طباطبایی مینویسد:
«صوفیه برای سیر و سلوک، آداب و رسوم خاصی را که در شریعت وجود نداشت، به وجود آوردند و راههای جدیدی را پیوسته به آن افزوده و شرع را کنار گذاشتند. تا اینکه به جایی رسیدند که شریعت را در یک طرف دیگر قرار دادند و کارشان به جایی رسید که در مُحرّمات، غوطهور شدند و واجبات را ترک کردند و در آخر منتهی به تکدّی و استعمال بنگ و افیون شدند که این حالت، آخرین حالت تصوف است که مقام فناء نامیده میشود. اگر طریقتِ مورد ادعای صوفیه واقعیت میداشت، سزاوار بود که شارع، آن را بیان کرده و خودش سزاوارتر به رعایت آن بود و اگر چنین چیزی حق نیست، پس آن سوی حق جز ضلالت و گمراهی چه چیزی میتواند باشد؟»[9]طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج5، ص281 و 282.
در سیر طریقت، شریعتگریزی به صورت موردی و جزئی رخ میدهد اما همچنان التزام کلی به احکام شریعت حفظ میشود. به عنوان مثال، صوفی نماز یومیه را ترک نمیکند، اما به دستور شیخ، در کنار این نماز به انجام سماع و رقص نیز میپردازد تا وجد و جذبهای برایش رخ دهد. ذوالنون مصری میگفت: «و چیزها باشد در طریقت که با ظاهر شریعت راست ننماید.»[10]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، القسمالاول، ص123.
حقیقت؛ آخرین مرحله سلوک
مقصد نهایی صوفی، فناء فی الله میباشد که اگر بدان دست یابد، حقیقت را درک کرده است و زبان حال او چنین است:
خدا را یافتم دیدم حقیقت*****برون رفتم من از قید شریعت
در این مرحله ذات سالک در ذات خدا فانی گشته و در نتیجه «عابد و معبود» و «ساجد و مسجود» و «عارف و معروف» یکی گشته و انجام تکالیف و التزام به دستورات دینی که فقط با هدف رسیدن به این مرحله انجام میشد، ساقط میگردد و بدو خطاب میشود «افعل ما شئت فقد غفرت لک» (هرچه میخواهی بکن پس به تحقیق برای تو بخشیدم).[11]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه (اربع مجلدات)، ج1، ص622.
نگرش صوفیان به شریعت، ابزار اندیشانه است، چراکه آنها شریعت را به مثابه نردبانی برای سیر صعودی عارف پنداشته که بدون حفظ و تقید به آن حتی نمیتوان قدم از قدم به پیش برداشت اما بعد از بالا رفتن از نردبان شریعت، حفظ و نگاه داشتنش لغو و عبث بلکه مضر به مقصود است لذا با صراحت تمام ناکارآمدی شریعت در پایان مراحل سلوکی را فریاد میزنند.[12]سلطان العلماء، بهاء الدین ولد، معارف، ص303.
توجیه شریعتگریزی
بسیاری از صوفیان مدعی شده اند که چون در مقام فناء فی الله، عقل و اختیارِ آنها کنار رفته و در حالت جَذبه و سلب اراده هستند، شریعتگریزیشان نیز مورد ملامت و مذمت نیست. عین القضات همدانی مینویسد:
«آخر دانی که محل تکلیف، عقل است و مصطفی گفت اذهب عنهم عقولهم، تکلیف کجا بماند؟ و چون تکلیف نیست نماز که کند و روزه که دارد؟»[13]عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامه های عین القضات همدانی، ج2، ص340. «آنجا که فرمان خدای تعالی کار نکند، فتوا آنجا چه کند؟ آنجا قلم تکلیف برخاست از عاشق، عقل آدمی است که منزل امر و نهی خدای است…»[14]عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامه های عین القضات همدانی، ج2، ص219. «هر که مغلوب بوَد، قلم تکلیف بر وی روان نبوَد، آنچه کرد او را مسلم بود.»[15]عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامه های عین القضات همدانی، ج2، ص353.
در پاسخ باید گفت: حتی اگر شریعتگریزی در حالت زوال عقل و هوشیاری باشد، مقدمات سلب عقل، توسط خود صوفی انجام شده است. صوفی خود در مسیری قرار گرفته است که به این وادی رسیده است و الا عامه مسلمین که اهل سلوک باطنی نیستند در این حالتها نیز قرار نمیگیرند. پس شرعگریزی در این حالت نیز وبال و عقاب خواهد داشت، همانند شخصی که شرب خمر کرده و در حالت مستی مرتکب حرام میشود، لذا فقها گفتهاند «الامتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار».[16]آخوند خراسانی، محمدکاظم، کفایه الاصول، تنبیهات اجتماع امرو نهی.
بیان و توضیح مولوی
یکی از مهمترین توضیحات صوفیه برای آموزه «شریعت، طریقت و حقیقت» را مولوی (م672ق) در مقدمه دفتر پنجم مثنوی معنوی ذکر میکند و مینویسد:
«این مجلد پنجم است از دفترهای مثنوی و تِبْیانِ معنوی. در بیان آنکه شریعت همچو شمع است ره مینماید، و بیآنکه شمع به دست آوری، راه رفته نشود و چون در ره آمدی، آن رفتنِ تو طریقت است و چون رسیدی به مقصود، آن حقیقت است، و جهت، این گفتهاند که «لَوْ ظَهَرَتِ الْحَقائِقُ بَطَلَتِ الشَّرائِعُ»؛ همچنان که مس زر شود و یا خود از اصل زر بود، او را نه علم کیمیا حاجت است که آن شریعت است و نه خود را در کیمیا مالیدن که آن طریقت است چنان که گفتهاند «طَلَبُ الدَّلِیلِ بَعْدَ الْوُصُولِ الَی الْمَدْلُولِ قَبِیحٌ وَ تَرْک الدَّلِیلِ قَبْلَ الْوُصُولِ الَی الْمَدْلُولِ مَذْمُومٌ». حاصل آن که شریعت همچون علم کیمیا آموختن است از استاد یا از کتاب، و طریقت استعمال کردن داروها و مس را در کیمیا مالیدن است، و حقیقت زر شدن مس. کیمیادانان به علمِ کیمیا شادند که ما علم این میدانیم، و عملکنندگان به عمل کیمیا شادند که چنین کارها میکنیم و حقیقتیافتگان به حقیقت شادند که ما زر شدیم و از علم و عمل کیمیا آزاد شدیم «عُتَقَاءُ اللَّه» ایم، کلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیهِمْ فَرِحُون. یا مثال شریعت همچو علم طب آموختن است، و طریقت پرهیز کردن به موجب علم طب، و داروها خوردن، و حقیقت صحّت یافتن ابدی و از آن هر دو فارغ شدن. چون آدمی از این حیات میرد، شریعت و طریقت از او منقطع شود و حقیقت ماند». [17]مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، متن، ص639.
قبح شریعت، بعد از حقیقت
مولوی در دفتر سوم مثنوی عنوان «والاشتغال بالعلم بعد الوصول الی المعلوم مذموم وطلب الدلیل عند حصول مدلول قبیح» را گشوده و میگوید: عبادت برای زمان هجران و دوری از مطلوب و معشوق است اما بعد از وصال، دیگر نامهپراکنی و نمازخواندن قبیح و مذموم است.
دربخش دیگری از مثنوی، لزوم نردبان برای وصال را مطرح میکند:
چون شدی بر بامهای آسمان*****صعب باشد جستجوی نردبان
پیش سلطان خوش نشسته در قبول*****زشت باشد جستن نامه و رسول
و در جایی دیگر واصلان را به نمازگزاران درون کعبه تشبیه کرده که وقتی در کعبه قرار گرفتی، دیگر دغدغه جستنن سمت و سوی قبله را نداری:
در درون کعبه رسم قبله نیست*****چه غم ار غواص را پاچیله نیست[18]مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، متن، ص225 و 357 و 225 و 102 و 73 و 357 .
این عبارت مولوی «لو ظهرت الحقائق، بطلت الشرائع» مشابه عبارت مشهور سهل بن عبدالله تستری است که محمد غزالی در احیاء علوم الدین از او نقل کرده است که «للإلهیه سرّ لو انکشف لبطلت النبوات، و للنبوات سرّ لو انکشف لبطل العلم، و للعلم سرّ لو انکشف بطلت الأحکام»[19]غزالی، محمد، إحیاء علوم الدین، ج16؛ غزالی، محمد، الإملاء علی مشکل الاحیاء، ص58 ؛ ابن عربی، محیی الدین، … ادامه پاورقی چنانچه عین القضات همدانی نیز این سخن را نقل کرده و مینویسد:
«همچنین نگفتندی که للربوبیه سرّ لو ظهر بطلت النبوه… احکام نبوّت برخاستی و قلم تکلیف نماندی و حرام و حلال نبودی، چه تکلیف را محلّ جز پندار و اختیار تهمت بشریت نیست.»[20]عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، مقدمه، ص103.
با توجه به تصریحات متعدد صوفیان، این «قبح طلب دلیل بعد از رسیدن به مقصود» را باید به معنای ناپسند بودن انجام هرگونه احکام عبادی و تکالیف شرعی معنا کرد. به این بیان که سالک بعد از وصول به مقام فناء فی الله و کنار رفتن تعیّنات و تشخّصات و رفع حدود و ماهیت، نه تنها از انجام اوامر و نواهی شرعی معاف شده، بلکه اشتغال به نماز و روزه سبب حرکت قهقرائی و دوری و تباعد هر چه بیشتر از خداوند متعال میشود. به عنوان مثال روزبهان بقلی (م 606 ق) بر این نکته تاکید میورزد که نماز شخص فانی، به منزله کفر به خداست. وی در کتاب مشرب الارواح، بابی را با عنوان «ترک نماز» گشوده و ذیل آن مینویسد:
«إذا تحیر فی رؤیه جمال القدم و فنی فیه و کان مقتولا بسیف الوحدانیه متلاشیا فی الأزل، کیف یصلی فی تلک الحاله… و لو یصلی فی المثل، فی ذلک الوقت یکون کافرا باللّه.»[21]بقلی شیرازی، روزبهان، مشرب الأرواح، ص303.
{شخصی که در رویت جمال خدا متحیر گشته و در ذات خدا فانی شده است، اگر در این حالت نماز بخواند کافر به خداوند شده است.}
بیان و توضیح شبستری
محمود شبستری (720ق) در کتاب گلشن راز، با ذکر تمثیلی آموزه «شریعت، طریقت و حقیقت» را تبیین میکند. شبستری، شریعت و احکام دین را به پوسته سخت بادام تشبیه کرده و طریقت را به پوسته میانی و حقیقت را به مغز بادام، او میگوید وقتی باغبان زحمت کشیده و صبر کند تا مغز بادام برسد، دیگر به پوستههای آن یعنی شریعت و طریقت نیاز ندارد:
تبه گردد سراسر مغز بادام*****گرش از پوست بیرون آوری خام
ولی چون پخته شد بیپوست نیکوست*****اگر مغزش برآری بفکنی پوست
شریعت پوست، مغز آمد حقیقت*****میان این و آن باشد طریقت
خلل در راه سالک نقص مغز است*****چو مغزش پخته شد بیپوست نغز است
چو عارف با یقین خویش پیوست*****رسیده گشت مغز و پوست بشکست[22]شبستری، محمود، گلشن راز، ص42.
شریعت به منزله پوست سفت و محکم بادام که آن را از آفات و حشرات و سرما و گرما حفظ میکند و حقیقت به مثابه مغز شیرینش است. مادامی که بادام به بار نرسیده است اگر شخصی بخواهد پوست آن را جدا کند قطعا به تباهی و فسادش دامن میزند زیرا برای تکمیل نقصان روح، باید شریعت را حفظ کند. لذا میگوید:
ولی تا ناقصی زنهار زنهار*****عبارات شریعت را نگهدار[23]شبستری، محمود، گلشن راز، ص76.
همچنین میگوید:
بوَد هستی بهشت امکان چو دوزخ*****من و تو در میان مانند برزخ
چو برخیزد تو را این پرده از پیش*****نماند نیز حکم مذهب و کیش
همه حکم شریعت از من توست*****که این بربسته جان و تن توست
من تو چون نماند در میانه*****چه کعبه چه کنش چه دیرخانه[24]شبستری، محمود، گلشن راز، ص37 و 38.
کتمان شریعتگریزی
اگر کشف حقیقت منجر به ترک شریعت میشود، چرا پیامبر و امامان علیهم السلام که به حقیقت دست یافته بودند، شریعت را ترک نکردند؟
صوفیان در مقام پاسخ گفتهاند: شخصی که در مقام رهبری و ارشاد مریدان قرار گرفته باشد مانند انبیاء الهی که وظیفه هدایت خلق را بر عهده داشتند، هیچگاه شریعت را رها نمیکند. چراکه اگر مبتدیان مسیر سلوک، مشاهده کنند که رهبر و راهنمای آنها به ظواهر شرع ملتزم نیست در همان ابتدای سلوک از چنین مسلکی منصرف میشوند، زیرا آنها با گمان وصول به خدا نزد انبیاء آمدهاند و ترک شریعت را در همان اوائل سلوک بر نمیتابند، لذا شبستری میگوید:
رهبر راه طریقت آن بوَد*****کاو به احکام شریعت میرود
این چنین کامل بجو گر رهروی*****تا ز وصل دوست بابهره شوی
عارفان که جام حق نوشیدهاند*****رازها دانسته و پوشیدهاند[25]اسیری لاهیجی، محمد، مفاتیح الإعجاز فی شرح گلشن راز، ص91.
صوفیه و اباحهگری
در طول تاریخ اسلام، « اباحیه» یا «اباحهگران» به کسانی گفته میشد که در زندگانی و سلوک الی الله به هیچ قانون شرعی ملتزم نبوده و هرچه در لحظه آنها را خوش میآمد و بدان میل داشتند، مرتکب میشدند. تصوف رایج، نسبتی با این نوع از اباحهگری ندارد (البته صوفیه قلندریه و عیاران چنین بودند) به همین جهت صوفیان از همان بدو پیدایش، مخالفت صریح خود را با چنین روشی آشکارا اعلام کردند.
شریعتگریزی صوفیان به معنای اباحهگری نیست، چراکه انجام شریعت در مکتب تصوف – به خصوص در مراحل ابتدایی سلوک – نه تنها امری لازم و واجب است بلکه کوچکترین تخطی از شریعت در این مقطع، با شدیدترین واکنشها مواجه میشود.[26]غزالی، محمد، کیمیای سعادت، ج2، ص307 و ج1، ص462.
قرائت صوفیه از شریعتگریزی
با توجه به مطالب فوق، ممکن است کسی به این نتیجه برسد که همه مشایخ صوفیه بعد از وصول به حقیقت، صراحتا خود را شریعتگریز و فقهستیز دانسته و بدان سفارش و توصیه میکنند. درحالیکه چنین نیست، زیرا:
اولا) توصیه به شریعت گریزی در تاریخ تصوف با واکنش تند علما و مسلمین مواجه میشد و شریعتگریزان تکفیر و تفسیق میشدند و اگر صوفیه چنین میکردند امکان ادامه حیات در جامعه اسلامی نداشتند.
ثانیا) اصطلاح «شریعت» در لسان صوفیه معنای عامی مانند «دین» دارد و شامل طریقت و سلوک باطنی آنها نیز میشود. [27]ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، ج1، ص95.
در مکتب صوفیان، شریعت علاوه بر ظواهر و نصوص دینی که نزد عوام و خواص قابل فهم و ادراک است، بر مفاهیم و آموزههای مخفی و رموزی اطلاق میشود که با کشف و شهود، از باطن آشکار میگردد. به عبارت دیگر، شریعت در ظواهر الفاظ کتاب و سنت محدود نمیشود بلکه صوفیان طبق مبانی معرفتشناسی خویش، با بسط این مفهوم، «معرفت شهودی» حاصل از کتاب و سنت را – که برای هر عارفی به تناسب احوالات و مقامات او جلوه میکند – «فقه اکبر» خوانده و آن را جزئی از دین و شریعت بلکه اساس و لُبّ اللباب آن میدانند.[28]افلاکی، احمد، مناقب العارفین، ج1، ص291. معرفتی که برای صاحب آن – همچون ظواهر و نصوص قرآن – لازم الاتّباع خواهد بود.
پس اگر صوفی مرتکب عملی شود که در شرع مقدس اسلام حرام است، آن عمل از نظر صوفی عین دین و شریعت است و او خود را شرعگریز نمیداند. لذاست که وقتی مولوی مشغول رقص و سماع و استعماع غناء بود و صدای مؤذن بلند شد، یکی از عوام قصد نماز کرد و وی را موقتا از گوش دادن به رباب نهی کرد اما با واکنش تند مولوی مواجه شد. مولوی به او گفت این اعمالِ خلاف ما نیز عین شریعت و دین و نماز است:
«نی نی آن نماز دیگر، این نماز دیگر؛ هر دو داعیان حقّند، یکی ظاهر را به خدمت میخواهد و این دیگر باطن را به محبّت و معرفت حق دعوت مینماید.»[29]افلاکی، احمد، مناقب العارفین، ج1، ص395.
همچنین محیی الدین ابن عربی ذیل آیه «وَ رَهْبانِیهً ابْتَدَعُوها»[30]الحدید: 27 ثُمَّ قَفَّینا عَلی آثارِهِمْ بِرُسُلِنا وَ قَفَّینا بِعیسَی ابْنِ مَرْیمَ وَ آتَیناهُ … ادامه پاورقی بیان میکند که اعمال استحسانی صوفیه، خلاف شرع و دین نیست، بلکه عین شریعت است:
«خدای متعال فرمود رهبانیت را (که ریاضت و انقطاع از خلق و توجه به حق است برای خودشان) اختراع کردند و این رهبانیت نوامیس حکمیهاند (یعنی شرایعی که حکمت و معرفت آن را اقتضا کرده است) و این نوامیس حکمیه را رسول (صلی الله علیه وآله) از جانب حق تعالی به طریق خاصی که در عرف معلوم است، نیاورده است. پس چون حکمت و مصلحت در نوامیس، به امر حکم الهی در غرض وضع شرعی الهی (تکمیل نفوس) موافق هستند، خداوند آن را اعتبار کرده است، همچون اعتبار کردن شرعی که از جانب او توسط رسولان نازل شده است، و این نوامیس را بر عامه مردم واجب نکرده است (زیرا هر کسی تحمل سلوک را ندارد لذا مخصوص صوفیان و خواص است) و چون خدای متعال بین خودش و بین قلوب آنان (صوفیه) باب عنایت و رحمت را گشوده است و از جایی که خودشان توجه ندارند، تعظیم و بزرگداشت آنچه را که برای خود اختراع کردهاند در دلشان قرار داده است، که به آن تعظیم و بزرگداشت رضوان خدا را طلب میکنند و این طریقه غیر طریقه نبوت معروف به تعریف الهی است.»[31]ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، ج1، ص95؛ حسن زاده آملی، حسن، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص221.
جمع بندی
برخی صوفیان در مراحلی از سیر و سلوک خود، مرتکب اعمال خلاف شرع میشوند و معتقدند کسانی که به حقیقت رسیدهاند، نیازی به شریعت ندارند اما آنها خود را شریعتگریز نمیدانند بلکه همان سلوک باطنی خود را نیز عین شرع اسلام میخوانند. پس در کتب صوفیه نباید صرفا دنبال تصریح به شریعتگریزی بود بلکه باید مبانی و سلوک عملی آنها را ملاک قضاوت قرار داد.
منابع و مآخذ
- ابن ترکه، صائن الدین علی، شرح گلشن راز، تصحیح کاظم دزفولیان، نشر آفرینش، تهران، 1375ش
- ابن عربی، محیی الدین ، الرساله الوجودیه، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1428ق
- ابن عربی، محیی الدین ، فصوص الحکم، 1جلد، دار إحیاء الکتب العربیه قاهره، چاپ اول، 1946م
- ابن عربی، محیی الدین، التجلیّات الاءلهیّـه، همراه با تعلیقات ابن سودکین و کشف الغایات فی شرح ما اکتنفت علیه التجلیّات، چاپ عثمان اسماعیل یحیی، تهران ۱۳۶۷ش
- اسیری لاهیجی، محمد، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلش راز، مببئی، 1312ق
- انصاری، عبدالله بن محمد، منازل السائرین، تصحیح علی شیروانی، دار العلم، تهران، 1417ق
- آملی، سیدحیدر، المقدمات من کتاب نص النصوص، قسمت ایرانشناسی انستیتو ایران و فرانسه پژوهشهای علمی در ایران، تهران، 1352ش
- بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، تصحیح هنری کربن، نشر طهوری، چاپ چهارم، 1374ش
- بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، تصحیح هنری کربن، نشر طهوری، چاپ چهارم، 1374ش
- جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، تصحیح ولیام ناسو لیس، مطبعه لیسی، کلکته، 1858م
- راغب اصبهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عرفان داودی، دارالقلم دمشق، چاپ اول، 1412ق
- زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، چاپ اول، تصحیح علی هلالی و علی سیری، دارالفکر، بیروت، 1414ق
- سلطان العلماء، بهاء الدین ولد، معارف، تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، انتشارات طهوری، تهران، 1382ش
- شبستری، محمود، گلشن راز، محمد حماصیان، انتشارات خدمات فرهنگی کرمان، کرمان، 1382ش
- طباطبایی، محمدحسین، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، لبنان، 1394ق
- طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، تصحیح احمد حسینی اشکوری، نشر مرتضوی، تهران، 1375ش
- عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، تصحیح رینولد آلین نیکلسون، مطبعه لیدن، چاپ اول، 1905م
- عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ۱۳۷۷ش
- عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، عفیف عسیران، نشر منوچهری، چاپ هشتم، 1389ش
- عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامه های عین القضات همدانی، به اهتمام علینقی منزوی و عفیف عسیران، منوچهری، چاپ دوم، 1362ش
- غزالی، ابوحامد محمد، کیمیای سعادت، تصحیح حسین خدیو جم، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1383ش
- غزالی، ابوحامد محمد، إحیاء علوم الدین، تصحیح عبدالرحیم بن حسین حافظ عراقی، 16جلد، دار الکتاب العربی، بیروت، بیتا
- فیومی، احمد بن محمد، مصباح المنیر، بیروت، دار الکتب المکتب العلمیه، 1391ش
- قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم، الرساله القشیریه، تصحیح عبدالحلیم محمود و محمود بن شریف، انتشارات بیدار، قم، 1374ش
- قیصری، داود، رسائل قیصری، تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، چاپ دوم، تهران، 1381ش
- قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلال الدین آشتیانی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1375ش
- کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، چاپ اول، تصحیح عاصم ابراهیم الکیالی الحسینی الشاذلی الدرقاوی، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1426ق
- گنابادی (نورعلیشاه ثانی)، ملاعلی، صالحیه، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۴۶ش
- گنابادی، سلطان محمد، ولایت نامه، نشر حقیقت، تهران، چاپ چهارم، 1384ش
- مطهری، مرتضی، انسان کامل(مجموعه آثار شهید مطهری)، صدرا، چاپ هشتم، تهران، 1377ش
- هجویری، ابوالحسن علی، کشف المحجوب، تصحیح والنتین آلکسی یریچ ژوکوفسکی، نشر طهوری، چاپ چهارم تهران، 1375ش
- سیوطی، جلال الدین، تایید الحقیقه العلیه و تشیید الطریقه الشاذلیه، قاهره، 1352ق
پاورقی ها
↑1 | عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص350-351. |
---|---|
↑2 | راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ص450. |
↑3 | قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم، الرساله القشیریه، ص159. |
↑4 | ابن ترکه، صائن الدین علی، شرح گلشن راز، ص132. |
↑5 | عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، متن، ص242. |
↑6 | انصاری، عبدالله بن محمد، منازل السائرین، ص28. |
↑7 | غزالی، محمد، کیمیای سعادت، ج2، ص309. |
↑8 | هجویری، ابوالحسن علی، کشف المحجوب، متن، ص499. |
↑9 | طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج5، ص281 و 282. |
↑10 | عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، القسمالاول، ص123. |
↑11 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه (اربع مجلدات)، ج1، ص622. |
↑12 | سلطان العلماء، بهاء الدین ولد، معارف، ص303. |
↑13 | عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامه های عین القضات همدانی، ج2، ص340. |
↑14 | عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامه های عین القضات همدانی، ج2، ص219. |
↑15 | عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامه های عین القضات همدانی، ج2، ص353. |
↑16 | آخوند خراسانی، محمدکاظم، کفایه الاصول، تنبیهات اجتماع امرو نهی. |
↑17 | مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، متن، ص639. |
↑18 | مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، متن، ص225 و 357 و 225 و 102 و 73 و 357 . |
↑19 | غزالی، محمد، إحیاء علوم الدین، ج16؛ غزالی، محمد، الإملاء علی مشکل الاحیاء، ص58 ؛ ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج2، ص551. |
↑20 | عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، مقدمه، ص103. |
↑21 | بقلی شیرازی، روزبهان، مشرب الأرواح، ص303. |
↑22 | شبستری، محمود، گلشن راز، ص42. |
↑23 | شبستری، محمود، گلشن راز، ص76. |
↑24 | شبستری، محمود، گلشن راز، ص37 و 38. |
↑25 | اسیری لاهیجی، محمد، مفاتیح الإعجاز فی شرح گلشن راز، ص91. |
↑26 | غزالی، محمد، کیمیای سعادت، ج2، ص307 و ج1، ص462. |
↑27 | ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، ج1، ص95. |
↑28 | افلاکی، احمد، مناقب العارفین، ج1، ص291. |
↑29 | افلاکی، احمد، مناقب العارفین، ج1، ص395. |
↑30 | الحدید: 27 ثُمَّ قَفَّینا عَلی آثارِهِمْ بِرُسُلِنا وَ قَفَّینا بِعیسَی ابْنِ مَرْیمَ وَ آتَیناهُ الْإِنْجیلَ وَ جَعَلْنا فی قُلُوبِ الَّذینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَهً وَ رَحْمَهً وَ رَهْبانِیهً ابْتَدَعُوها ما کتَبْناها عَلَیهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایتِها فَآتَینَا الَّذینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ کثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُون. |
↑31 | ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، ج1، ص95؛ حسن زاده آملی، حسن، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص221. |