صوفی مدعی است برای شناخت خدا سلوک میکند و زمانی به این شناخت میرسد که با خدا متحد شود، در این مقام، تمام اوصاف خدا از جمله الوهیت و ربوبیت را برای ذات خود برمیشمارد.
فهرست
مقام فناء یا اتحاد
در عرفان نظری گفته میشود انسان تا « تعین اول»[1]در تصوف، «تعین اول» مقام علمی خداوند نسبت به خودش است. یعنی بعد از «مقام ذات» که هیچ صفتی در خداوند متعال ظهور … ادامه پاورقی میتواند صعود کند و با جمیع اسماء و صفات الهی متحد شود. همچنین صوفیان میگویند انسان بعد از اتمام سِفر دوم از اسفار اربعه، به مقام فناء فی الله دست مییابد و صاحب ولایت میشود.[2]کاشانی، عبدالرزاق، لطایف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، ج2 ص655؛ قونوی، صدر الدین، اعجاز البیان فی تفسیر ام … ادامه پاورقی
در این مقام، الوهیت، ربوبیت، رحمانیت، علم، حیات و تمام صفات حق تعالی بر درویش حمل میشود[3]الشیبی، کامل مصطفی، شرح دیوان الحلاج، ص327؛ نیکلسون، رینولد آلین، تصوف اسلامی و رابطه انسان و خدا، ص65. و زبان حال او چنین است:
ما خدائیم و خدا را رهنما*****منم در جمله موجودات پیدا
جمال لایزالی طلعت ماست*****چشم خدابین نداشت هرکه یکی را دو دید
من خدا را آشکارا دیدهام*****ما جمله به صورت خدائیم
ما آینه جهان نمائیم*****ما ذات ذو الجلال خداوند اکبریم[4]غزنوی، سدیدالدین محمد، مقامات ژنده پیل، مقدمه، ص51.
مرتضی مطهری مینویسد:
«در این مکتب ( تصوف) انسان کامل در آخر عین خدا میشود. اصلًا انسان کاملِ حقیقی، خودِ خداست و هر انسانی که انسان کامل میشود، از خودش فانی میشود و به خدا میرسد.»[5]مطهری، مرتضی، انسان کامل (مجموعه آثار شهید مطهری)، ص168.
بیان عرفان پژوهان
«ابوالعلاء عفیفی» از عرفان پژوهان خبره در این رابطه مینویسد:
«از نظر قائلین به وحدت وجود، همه انسانها بلکه همه موجودات، رب هستند.»[6]«فمن وجهه نظر اصحاب وحده الوجود، کل انسان بل کل موجود، رب.» [ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، تعلیقه عفیفی، … ادامه پاورقی
درباره مقام فناء مینویسد:
«مقصودشان مقامی است که در آن مقام، وحدت حق و خلق مکشوف میگردد و عارف، حقیقت مطلقی را میبیند که همه چیز را در بر گرفته است و در آن مقام، فرقی بین شاهد و مشهود نیست. این مقام، همان مقامی است که حلاج در آن فریاد زد و گفت: انا الحق.»[7]ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، تعلیقه عفیفی، ج2، ص73.
در لسان صوفیه
مقصود نهایی از سیر و سلوک، رساندن انسان به مقام خدایی است: «عشق اول، ظهور آن عبودیت است و آخرش ربوبیت است.»[8]گنابادی (نورعلیشاه ثانی)، ملاعلی، صالحیه، حقیقت 299، ص172. در این مقام، حلاجوار «انا الحق» بر زبان رانده و یا مانند شبلی میگوید «مَن مثلی و هل فی الدارین غیری؟»[9]فرید المزیدی، احمد، الإمام الجنید سید الطائفتین، ص166. بلکه حتی ذات خویش را چونان بایزید بسطامی تقدیس کرده و گوید: «سبحانی سبحانی ما اعظم شانی»[10]هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، متن، ص327. سالک فانی، خودیت و انانیت را از دست داده و در ذات خدا مضمحل شده است، پس دیگر فقط خدا خواهد بود و بس، و همین ندای «انا الحق» نیز در واقع صوت خداست،[11]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج1، ص272. چنانچه محمود شبستری میگوید:
انا الحق کشف اسرار است مطلق*****به جز حق کیست تا گوید انا الحق
چو کردی خویشتن را پنبه کاری*****تو هم حلاج وار این دم بر آری[12]شبستری، محمود بن عبدالکریم، گلشن راز، ص47.
تصدیق ادعای مسیحیان
ابن عربی نیز ذیل آیه شریفهای که میفرماید، «لَقَدْ کفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیمَ»[13]المائده: 72. نظر مسیحیان درباره الوهیت مسیح را میپذیرد و مینویسد:
«این باور مسیحیان که الله مسیح است، صادق است زیرا هویت حق، به صورت عیسویه ظاهر شده است اما خطای عیسویان به دلیل آن است که تعیین حق و ظهور او را منحصر به صورت عیسی دانستهاند، در صورتی که همه عالَم، خواه غیب باشد و خواه شهادت، صورت اوست.»[14]ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، تعلیقه عفیفی، ج1، ص141.
تصدیق ادعای فرعون
ابن عربی همچنین ادعای ربوبیت فرعون را نیز صادق و حق میداند و میگوید: «فصح قوله أَنَا رَبُّکمُ الْأَعْلی، و إن کان عین الحقّ، فالصوره لفرعون.»[15]ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، ج1، ص211؛ ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، 195.
سهل بن عبدالله تستری میگوید:
«نفس را سرّی است که جز برای فرعون ظاهر نشده است، آن هنگام که گفت: منم پروردگار بزرگ شما.»[16]للنفس سرّ وما ظهر ذلک السرّ علی احد الا علی فرعون حیث قال: انا ربکم الاعلی. [بهبهانی کرمانشاهی، محمدعلی بن … ادامه پاورقی[17]ابو نعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیه الاولیاء، ج10، ص208].[18]بهبهانی کرمانشاهی، محمود بن محمدعلی، تنببیه الغافلین و ایقاظ الراقدین، ص59.
تصدیق ادعای سامری
ابن عربی و شارحین مکتب او، ادعای سامری مبنی بر خدا بودن گوساله را نیز تصدیق میکنند و میگویند حضرت موسی نیز این ادعا را قبول داشت و اگر هارون را مواخذه کرد، به این جهت بود که هارون با گوساله سامری به مخالفت برخواست: «فإن العارف من یری الحق فی کل شیء، بل یراه کل شیء.»[19]عارف کسی است که خدا را در همه اشیاء ببیند، بلکه خدا را اهمه اشیاء بداند. [ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، ج1، … ادامه پاورقی
شمس و مولانا
در مقام فناء، نه تنها خود درویش ادعای الوهیت دارد بلکه اطرافیان او نیز باید وی را در مرتبه «الله» دانسته و صفات و شئون خدای متعال را بر وی بار کنند، پس او خدای متجسم و متسجدی است که میتواند قبله متحرک مریدان باشد. شمس تبریزی در رابطه با مرید خود مولوی میگوید:
«اگر از تو پرسند که مولانا را چون شناختی؟ بگو: از قولش میپرسی «إنما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون» و اگر از فعلش میپرسی «کل یوم هو فی شأن» و اگر از صفتش میپرسی «قل هو الله احد» و اگر از نامش میپرسی «هو الله الذی لا اله الا هو، عالم الغیب والشهاده، هو الرحمن الرحیم» و اگر از ذاتش میپرسی «لیس کمثله شیء وهو السمیع البصیر.»[20]شمس تبریزی، محمد بن علی، مقالات شمس تبریزی، ص789.
مولوی نیز درباره شمس بر همین باور سیر میکرد:
پیر منو مراد من، درد منو دوای من*****فاش بگفتم این سخن، شمس منو خدای من[21]شمس تبریزی، محمد بن علی، دیوان شمس، غزلیات، ص509، چاپ دوازدهم، 1377.
وی همچنین میگوید:
ای قوم به حج رفته، کجایید کجایید*****معشوق همین جاست، بیائید بیائید
آنان که طلبکار خدایید، خدایید*****حاجت به طلب نیست شمایید، شمایید
ذاتید و صفاتید و گهی عرش و گهی فرش*****باقی ز خدائید و مبرا ز فنائید[22]شمس تبریزی، محمد بن علی، دیوان شمس تبریزی، ص374، غزل شماره 648. به نقل از بهبهانی کرمانشاهی، محمدعلی بن وحید، … ادامه پاورقی
فرقه نعمت اللهیه
بر اساس دیدگاه توحیدی ملاسلطان گنابادی، عبودیت و بندگی انسان پس از سِفر دوم به اتمام میرسد و انسان با خروج کامل از مرحله عبودیت به مقام الوهیت و خدایی میرسد:
«پس آنگاه که به حضور اسماء و صفات رسید، عبودیتش تمام میشود و از افعال و صفات و ذاتش فانی و متصف به ربوبیت میشود و وقتی که این سِفر برای او کامل شود و از فنایش هشیاری حاصل شود، آنچه گفتهاند در حق او صادق میشود: «هرگاه فقر (درویشی) به اتمام رسد، او خدا میشود». و در همین مقام است که بعضی شطحیات از سالکین ظاهر میشود مانند: انا الحق، سبحانی ما اعظم شانی و لیس فی جبتی سوی الله.»[23]گنابادی، سلطان محمد، تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، ج2، ص283؛ گنابادی، سلطان محمد، ترجمه تفسیر بیان … ادامه پاورقی
اقطاب سلسله نعمت اللهیه مدعیاند تمام اسماء و صفات الهی را در خود بروز دادهاند و حتی دارای مقام الوهیت بوده و رب جهان هستی هستند.[24]گنابادی، سلطان محمد، ولایتنامه، ص15. سلطان محمد گنابادی میگوید:
«صاحب ولایت کلیه مطلقه را الله توان گفت، با این نظر و این لحاظ که فانی است در جهت غیببینی، و علی توان گفت، به آن اعتبار که مضاف به کثرات است و مستولی بر کل است و رب توان گفت، که تربیت کل، موکول با او است… خالق توان گفت، به اعتبار اینکه خالقیت حق تعالی به واسطه آن ظهور مییابد و همچنین جمله اسماء.»[25]گنابادی، سلطان محمد، ولایت نامه، ص15.
مشتاق علیشاه کرمانی درباره خود میگوید:
مظهر حق علی مشتاقی*****جلوه گاه جلال ذات آمد[26]کرمانی، مشتاق علیشاه، دیوان مشتاق علیشاه، ص161.
فیاض شراب فیض مطلق مائیم*****قسام می صاف مروق ماییم
از قید انا و هو چو ما وارستیم*****مائیم هو الحق و انا الحق مائیم[27]کرمانی، مظفر علیشاه، دیوان مظفرعلیشاه، ص319.
نورعلیشاه اول از اقطاب بزرگ نعمت اللهیه درباره خود میگوید:
ماییم ز خویش بیخودانه*****سرمست زبادۀ مغانه
از هستی و نیستی منزه*****مطلق ز علایق زمانه
از ما اثری نماند جز یار*****چون آتش عشق زد زبانه
ماییم نشان بینشانی*****هرچند ندارد او نشانه
در کعبه و سومنات ماییم*****عالم، صفتند و ذات ماییم[28]اصفهانی، محمدعلی، دیوان نور علیشاه، ص211.
فرقه ذهبیه
ابوالقاسم راز شیرازی معتقد است مسیر عبودیت در نهایت به ربوبیت ختم شده و سالک در نهایت، از صفات خدایی بهرهمند خواهد شد:
«عبودیت کامله، جوهری است با نفاست و شرافت که حقیقت و بطون آن ربوبیت است. فرمودهاند: «العبودیه جوهره، کنهها الرّبوبیه…»[29]این عبارت در کتاب «مصباح الشریعه» وارد شده است اما مشهور فقها و محدثین شیعه انتساب این کتاب به امام صادق علیه … ادامه پاورقی. عبد، در ملکه عبودیت به مقامی در کمال دررسد که ما فوق آن متصوّر نباشد و عبد کامل الهی شود.0 در این مقام، آئینه سراپا نمای و مظهر جمیع صفات کمالیه الهیه گردد و آشکارا و عیان خالق و معبود خود در صفات کامله شود.»[30]راز شیرازی، ابوالقاسم، مناهج أنوار المعرفه فی شرح مصباح الشریعه، ج2، ص432 و ج1، ص356.
راز شیرازی در عبارات خود، بر ادعای خدایی صوفیانی چون حلاج و بایزید صحه گذارده و نه تنها در مقام انکار و رد آن بر نمیآید بلکه این ادعای الوهیت و ربوبیت را اولین مرحله از مراحل و مواقف سلوک صوفیانه میخواند.[31]راز شیرازی، ابوالقاسم، مناهج أنوار المعرفه فی شرح مصباح الشریعه، ج2، ص633.
راز شیرازی عبارات واضحتری نیز در موضوع ادعای الوهیت، برای مشایخ خویش دارد:
پیر منو خدای من، رب منو رضای من*****دلبر با وفای من، رب منو رضای من
مظهر جانِ جان شدم، از دو جهان نهان شدم*****با تو به لامکان شدم، رب منو رضای من
وارث تاج حیدری، ساقی حوض کوثری*****شهر خدای را دری، رب منو رضای من
راز مگو به مردمان، سرّ خدا مکن عیان*****کرده چو سرِّ خود نهان، رب منو رضای من[32]راز شیرازی، ابوالقاسم، کوثرنامه، غزلیات، ص421.
رضا رهنما یکی از اقطاب انشعاب دیگری از سلسله ذهبیه در کتاب «خمخانه جام جم» میگوید:
تو خلاصه وجودی، تو خلیفه زمینی*****تو نجات بخش خلقی، به مقام رهنمائی
ز مریدی و مرادی، به مقام رو الجلالی*****به مکان کن فکانی، بکند خدا خدائی
همه دولت وحید است، که شامل عمید است*****سر دار زنم انا الحق، به مقام ما سوائی[33]رهنما، رضا، خمخانه جام جم، ص105.
هم توئی منظور و محبوبم یقین*****زین سبب هستی تو رب العالمین[34]رهنما، رضا، خمخانه جام جم، ص209 و 213.
فرقه نوربخشیه
محمد اسیری لاهیجی(م912ق) از مشایخ بزرگ فرقه نوربخشیه، مکاشفات فراوانی درباره وصول خویش به مقام خدایی نقل میکند:
«دیدم که از آن خانقاه بیرون آمدم و میبینم که تمامت عالم به همین ترکیب که هست، از نور است و همه یکرنگ گشته و جمیع ذرّات موجودات به کیفیتی و خصوصیتی انا الحق میگویند… حضرت حق را بیکیف بدیدم و فانی مطلق و بیشعور شدم… بعد از آن بقاء بالله یافتم، دیدم که آن نور مطلق منم و ساری در همه عالم منم و غیر از من، هیچ نیست و قیوم و مدبر عالم منم و همه به من قائمند.»[35]اسیری لاهیجی، محمد بن یحیی، مفاتیح الإعجاز فی شرح گلشن راز، ص112 و ص77.
عرفای معاصر
در مکاتب عرفانی معاصر نیز همین دیدگاه فرق صوفیه ترویج داده میشود. یکی از معاصرین در این باره میگوید:
«اگر واقعا بدانید که این بت در عالم تسبیح دارد… در این صورت سجده کردن بت، سجده کردن خداست.»[36]طهرانی، محمدحسین، معاد شناسی، ج7، ص217.
یا در جای دیگری از کتابش میگوید:
«جمیع موجودات مُشاهَد و محسوس، از ذرّه حقیر تا کوه مرتفع، و از عرش بالا تا خاک پست، همه و همه اطوار او و انوار او و مظاهر او و تجلّیات او میباشند. اوست وجود مطلق و چیزی جز او نیست. اگر به آنها بگوئی: پس اصنام و اوثان چه خواهند شد؟ پاسخت را عارف شبستری میدهد که:
مسلمان گر بدانستی که بت چیست*****بدانستی که دین در بتپرستی است
و اگر بگوئی: قاذورات و نجاسات چه میشوند؟ میگویند: نور خورشید چون بر نجاست بیفتد، آن همان نور و پاک و طاهر است و نجاست ابداً در آن اثری نمیگذارد.»[37]طهرانی، محمدحسین، معاد شناسی، ج3، ص209.
شخص دیگری از همین مکتب میگوید:
«فقط آن بنده خدا حسین بن منصور حلاج نبود که انا الحق میگفت:
گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند*****جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد.
فقط او نبود، آن بنده خدا انا الحق گفت، دیگران نتوانستند تحمل کنند، آمدند به دارش زدند و جنازهاش را هم سوزاندند و خاکسترش را داخل دجله ریختند. اما انا الحق میزنی جان من، بیا انا الحق را پیش اهلش بزن، نرو پیش این مردم بیچاره بدبخت بزن که تکفیرت کنند، تو را از بین ببرندت.»[38]طهرانی، سیدمحسن، متن جلسات ولایت تکوینی، ص19.
تفاوت ادعای جهله و مشایخ
می گویند ادعای خدایی اکابر عرفانی با ادعای الوهیت جهله صوفیه تفاوت دارد زیرا جهله صوفیه معتقدند ذات خدا، تحققی خارج از ظهورات و تجلیات ندارد و هرچه هست همین عالم میباشد اما عرفای محقق، غیر از «مقام ظهورات»، «مقام (« هویت غیبیه» یا) لا اسم و لا رسمی» نیز برای خدا قائلند که ورای ظهورات است و هیچ تعیّن و تشخّصی ندارد.[39]ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، اسفار الاربعه، ج2، ص346.
بنابراین در اصل قضیه که همان ادعای خدایی و برشمردن صفات حق تعالی برای انسان باشد، همگان اتفاق نظر دارند و اختلافها و اشتباهات در مبنای اظهار این دعوی است که یکی بر حلول و اتحاد و دیگری بر فناء و شهود تکیه دارد.
منابع و مآخذ
- ابن ترکه، صائن الدین، شرح گلشن راز، تصحیح کاظم دزفولیان، نشر آفرینش، تهران، 1375ش
- ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، تصحیح عثمان یحیی، 14جلد، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1994م
- ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، اربع مجلدات، دار الصادر، چاپ اول، بیروت، بیتا
- ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، 1جلد، دار إحیاء الکتب العربیه قاهره، چاپ اول، 1946م
- ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، 3جلد، دار المحجه البیضاء، بیروت، چاپ اول، 1421ق
- اسیری لاهیجی گیلانی، محمد بن یحیی، مفاتیح الإعجاز فی شرح گلشن راز، تصحیح محمد ملک الکتاب، 1جلد، بمبئی، 1312ش
- افلاکی، احمد، مناقب العارفین، بینا، چاپ اول، آنکارا، 1959م
- آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار به اضمام رساله نقد النقود فی معرفه الوجود، تصحیح هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی وزارت فرهنگ و آموزش عالی، چاپ اول، 1368ش
- بلاغی، عبدالحجه، مقامات العرفا یا زندگانی شمس العرفا، چاپخانه مظاهری، بیجا، 1371ش
- بهبهانی کرمانشاهی، محمدعلی بن وحید، خیراتیه در ابطال طریقه صوفیه، به اهتمام سیدمهدی رجائی، قم، انصاریان، 1412ق
- تهرانی، محمد حسین، معاد شناسی، 10جلد، انتشارات ملکوت نور قرآن، مشهد چاپ یازدهم، 1423ق
- جامی، عبدالرحمن، نفحات الأنس، تصحیح ولیام ناسولیس، مولوی غلام عیسی، عبدالحمید، مطبعه لیسی کلکته، 1858م
- جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، تصحیح جلال الدین آشتیانی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1جلد، چاپ دوم، تهران، 1370ش
- جعفری، محمدتقی، مبدأ اعلی، چاپخانه حیدری، بیجا، 1337ش
- جوادی آملی، عبدالله، تحریر تمهید القواعد (عین نضاخ)، حمید پارسانیا، اسراء، 1393ش
- جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم، نشر اسراء، 1375ش
- حسن زاده آملی، حسن، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، تهران، 1378ش
- راز شیرازی، ابوالقاسم، کوثرنامه، عبدالکریم اعجوبۀ زنجانی و محمد هاشم درویش، انتشارات خانقاه احمدی تهران، بیتا
- راز شیرازی، ابوالقاسم، مناهج انوار المعرفه، خانقاه احمدی، چاپ دوم، شیراز، 1363ش
- رهنما، رضا، خمخانه جام جم، خواجه، تهران، 1365ش
- سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1424ق
- شاه نعمت الله ولی، نورالدین، دیوان کامل حضرت شاه نعمت الله ولی، 1جلد، انتشارات خانقاه نعمت اللهی، کرمان، چاپ اول، 1380ش
- شبستری، محمود، گلشن راز، محمد حماصیان، انتشارات خدمات فرهنگی کرمان، کرمان، 1382ش
- شمس تبریزی، محمد بن علی، مقالات شمس، تصحیح محمد علی موحد، چاپ دوم، تهران، خوارزمی، 1377ش
- شیبی، کامل مصطفی، شرح دیوان الحلاج، الجمل، کلن، آلمان، 2007م
- صمدی آملی، داود، شرح نهایه الحکمه علامه طباطبایی، الف لام میم، قم، 1389ش
- طهرانی، سیدمحسن، متن جلسات ولایت تکوینی، مکتب وحی، بیتا
- عطار نیشابوری، فرید الدین، بیسر نامه، مطبعه علمی، تهران، 1312ش
- عفیفی، ابوالعلاء، تعلیقه بر فصوص الحکم، الزهراء، تهران، 1370ش
- عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، عفیف عسیران، نشر منوچهری، چاپ هشتم 1389ش
- عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامههای عین القضات همدانی، به اهتمام علی نقی منزوی، عفیف عسیران، نشر اساطیر، چاپ دوم، تهران، بیتا
- غرویان، محسن، در محضر استاد حسن زاده آملی، دفتر نشر برگزیده، بیجا
- غزالی، احمد، سوانح العشاق، بر اساس تصحیح هلموت ریتر، چاپ نصرالله پورجوادی، تهران، ۱۳۵۹ش
- غزنوی، سدید الدین محمد، مقامات ژنده پیل، تصحیح حشمت مؤید، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، تهران، 1384ش
- فرغانی، سعید الدین، مشارق الدراری شرح تائیه ابن فارض، تصحیح سیدجلال الدین آشتیانی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1379ش
- فرید المزیدی، احمد، الإمام الجنید سیدالطائفتین، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1427ق
- قونوی، صدر الدین، إعجاز البیان فی تفسیر أم القرآن، تصحیح سیدجلال الدین آشتیانی، 1جلد، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1381ش
- قیصری، داود بن محمود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلال الدین آشتیانی، 1جلد، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1375ش
- کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الأعلام فی إشارات أهل الإلهام، تصحیح احمد عبدالرحیم السایح و توفیق علی وهبه و عامر النجار، مکتبه الثقافه الدینیه، قاهره، 1426ق
- کرمانی، مظفر علیشاه و مشتاق علیشاه، دیوان مشتاقیه به انضمام دیوان مظفریه، تصحیح جواد نوربخش، خانقاه نعمت اللهی، بیتا
- کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، کافی، تصحیح علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، 8جلد، دار الکتب الإسلامیه، تهران، 1407ق
- گنابادی (نورعلیشاه ثانی)، ملاعلی، صالحیه، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۴۶ش
- گنابادی، سلطان محمد، ترجمه تفسیر شریف بیان السعاده، نشر محسن، مترجم آقاخانی، ریاضی، چاپ دوم، 1379ش
- گنابادی، سلطان محمد، تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، 4جلد، نشر مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ دوم، 1408ق
- گنابادی، سلطان محمد، ولایت نامه، حقیقت، تهران، 1380ش
- مطهری، مرتضی، انسان کامل (مجموعه آثار شهید مطهری)، انتشارات صدرا، 1377ش
- ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث، چاپ سوم، 1981م
- ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، ایقاظ النائمین، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، تهران، بیتا
- مولوی بلخی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، 1جلد، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، 1373ش
- نیکلسون، رینولد آلین، تصوف اسلامی و رابطه انسان با خدا، ترجمه شفیعی کدکنی، چاپ پنجم، 1392ش
پاورقی ها
↑1 | در تصوف، «تعین اول» مقام علمی خداوند نسبت به خودش است. یعنی بعد از «مقام ذات» که هیچ صفتی در خداوند متعال ظهور نداشت و اسم و رسمی نبود، در «تعین اول»، اولین صفت خدا که «احدیت» است ظهور پیدا میکند. |
---|---|
↑2 | کاشانی، عبدالرزاق، لطایف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، ج2 ص655؛ قونوی، صدر الدین، اعجاز البیان فی تفسیر ام القرآن، ص116. |
↑3 | الشیبی، کامل مصطفی، شرح دیوان الحلاج، ص327؛ نیکلسون، رینولد آلین، تصوف اسلامی و رابطه انسان و خدا، ص65. |
↑4 | غزنوی، سدیدالدین محمد، مقامات ژنده پیل، مقدمه، ص51. |
↑5 | مطهری، مرتضی، انسان کامل (مجموعه آثار شهید مطهری)، ص168. |
↑6 | «فمن وجهه نظر اصحاب وحده الوجود، کل انسان بل کل موجود، رب.» [ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، تعلیقه عفیفی، ص92]. |
↑7 | ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، تعلیقه عفیفی، ج2، ص73. |
↑8 | گنابادی (نورعلیشاه ثانی)، ملاعلی، صالحیه، حقیقت 299، ص172. |
↑9 | فرید المزیدی، احمد، الإمام الجنید سید الطائفتین، ص166. |
↑10 | هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، متن، ص327. |
↑11 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج1، ص272. |
↑12 | شبستری، محمود بن عبدالکریم، گلشن راز، ص47. |
↑13 | المائده: 72. |
↑14 | ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، تعلیقه عفیفی، ج1، ص141. |
↑15 | ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، ج1، ص211؛ ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، 195. |
↑16 | للنفس سرّ وما ظهر ذلک السرّ علی احد الا علی فرعون حیث قال: انا ربکم الاعلی. [بهبهانی کرمانشاهی، محمدعلی بن وحید، خیراتیه در ابطال طریقه صوفیه، ج1، ص 22 به نقل از بهبهانی، محمدجعفر بن محمدعلی، فضائح الصوفیه، ص164. |
↑17 | ابو نعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیه الاولیاء، ج10، ص208]. |
↑18 | بهبهانی کرمانشاهی، محمود بن محمدعلی، تنببیه الغافلین و ایقاظ الراقدین، ص59. |
↑19 | عارف کسی است که خدا را در همه اشیاء ببیند، بلکه خدا را اهمه اشیاء بداند. [ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، ج1، ص192]. |
↑20 | شمس تبریزی، محمد بن علی، مقالات شمس تبریزی، ص789. |
↑21 | شمس تبریزی، محمد بن علی، دیوان شمس، غزلیات، ص509، چاپ دوازدهم، 1377. |
↑22 | شمس تبریزی، محمد بن علی، دیوان شمس تبریزی، ص374، غزل شماره 648. به نقل از بهبهانی کرمانشاهی، محمدعلی بن وحید، خیراتیه در ابطال طریقه صوفیه، ج1، ص35. |
↑23 | گنابادی، سلطان محمد، تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، ج2، ص283؛ گنابادی، سلطان محمد، ترجمه تفسیر بیان السعاده، ج6، ص225. |
↑24 | گنابادی، سلطان محمد، ولایتنامه، ص15. |
↑25 | گنابادی، سلطان محمد، ولایت نامه، ص15. |
↑26 | کرمانی، مشتاق علیشاه، دیوان مشتاق علیشاه، ص161. |
↑27 | کرمانی، مظفر علیشاه، دیوان مظفرعلیشاه، ص319. |
↑28 | اصفهانی، محمدعلی، دیوان نور علیشاه، ص211. |
↑29 | این عبارت در کتاب «مصباح الشریعه» وارد شده است اما مشهور فقها و محدثین شیعه انتساب این کتاب به امام صادق علیه السلام را نمیپذیرند. ر.ک: [مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج1، ص32]. |
↑30 | راز شیرازی، ابوالقاسم، مناهج أنوار المعرفه فی شرح مصباح الشریعه، ج2، ص432 و ج1، ص356. |
↑31 | راز شیرازی، ابوالقاسم، مناهج أنوار المعرفه فی شرح مصباح الشریعه، ج2، ص633. |
↑32 | راز شیرازی، ابوالقاسم، کوثرنامه، غزلیات، ص421. |
↑33 | رهنما، رضا، خمخانه جام جم، ص105. |
↑34 | رهنما، رضا، خمخانه جام جم، ص209 و 213. |
↑35 | اسیری لاهیجی، محمد بن یحیی، مفاتیح الإعجاز فی شرح گلشن راز، ص112 و ص77. |
↑36 | طهرانی، محمدحسین، معاد شناسی، ج7، ص217. |
↑37 | طهرانی، محمدحسین، معاد شناسی، ج3، ص209. |
↑38 | طهرانی، سیدمحسن، متن جلسات ولایت تکوینی، ص19. |
↑39 | ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، اسفار الاربعه، ج2، ص346. |