پرش به محتوا
خانه » شخصیت‌ها و اقطاب » ابوبکر شبلی

ابوبکر شبلی

    ابوبکر شبلی (247_334ق) ملقب به «تاج‌الصوفیه»، صوفى و شاعر مشهور قرن سوم و چهارم هجری و از شاگردان جنید بغدادی است. درباره نام او و پدرش اختلاف وجود دارد. نام او را دُلَف ‌بن جَحْدَر[1]قشیری، ابوالقاسم عَبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ص116، دُلَف ‌بن جعفر[2]سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، طبقات الصّوفیه، ج1، ص257 و جعفر بن یونس[3]خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج16، ص563 نیز ثبت کرده اند. از وی تالیفی برجای نمانده است اما سخنان، اشارات، مناجات، اشعار و حکایاتی از او در تذکره‌ها آمده است.

    زندگی نامه

    تولد وی به سال 247ق در سامرا بوده‌است. پدر شبلی را حاجب الحجاب (رئیس پرده‌داران) «معتصم عباسی» گفته‌اند.[4]هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان، کشف المحجوب، ج1، ص236- 237 شبلی نیز نخست حاجب «موفق عباسی» بود و سپس والی دُنْباوَند (دماوند) یا واسط شد.[5]ابن خلکان، شمس الدین أحمد بن محمد، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، ج2، ص273 اصالت وی از خراسان و روستای شبلیه در اُسروشَنه/اُشروسنه[6]ولایتی کهن در تاجیکستان کنونی بوده‌است (منطقه‌ای در ماوراءالنهر، بین سیحون و سمرقند) بود[7]سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، طبقات الصوفیّه، ج1، ص257 به همین دلیل او را شبلی گفته اند.[8]سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، طبقات الصّوفیّه، ج1، ص257 البته بعضی شبلی را از برگرفته از ندای شَبَّ لی (در من بسوز) دانسته اند.[9]سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، ج8، ص53 از همسر و فرزندان شبلی اطلاع زیادی در دست نیست. برای او پسری به نام «یونس» و پسری به نام «ابوالحسن» که در زمان شبلی مرده، نوشته اند.[10] نوربخش، جواد، شبلی مست حق و مجذوب حقیقت، ص14

    وفاتش را در ۳۳۴ق[11]قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ص116 یا ۳۳۵ق[12]سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، ج1، ص257 و ۳۴۲ق[13]مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج3، ص182 دانسته‌اند. وی ۸۷ سال عمر کرد و در آرامگاه خیزران در بغداد به خاک سپرده شد.[14]هروی، علی بن ابی بکر، الاشارات الی معرفه الزیارات، ص66 زیارتگاهی منسوب به ابوبکر شبلى‌، داخل مسجدی به همین نام، نزدیک مسجد و قبر ابوحنیفه در محله اعظمیه، در سمت شرقی بغداد، واقع است.

    اساتید

    گفته می‌شود شبلی در مجلس یکی از صوفیان، به نام «خیر نَسّاج» (متوفی ۳۲۲) توبه کرد، سپس خیر نساج وی را نزد جنید بغدادی (متوفی ۲۹۷) برد تا به وی دست ارادت بدهد.[15]هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان، کشف المحجوب، ج1، ص221 اما جنید آمادگی لازم را در او ندید پس او را به گدایی کردن دستور داد تا صفات رذیله در او از بین برود، پس از آن تا مدت‌ها شبلی گدایی می‌کرد و تمام پولی را که به دست می‌آورد را به جنید می‌داد. به سبب بسیاری مجاهده و اعمال خارق‌العاده، مردم وی را دیوانه می‌پنداشتند و مکرر وی را به دارالمجانین می‌بردند.[16]معین، محمد، فرهنگ فارسی، ج5، ص۸۸۶–۸۸۷

    ابوالحسین نوری (۲۲۵- ۲۹۵ق)[17]بقلی شیرازی، روزبهان ابو محمد بن ابی نصر، شرح شطحیات، ج1، ص40 و منصور حلاج (۲۴۴_۳۰۹ق) را نیز از اساتید او دانسته‌اند.[18]شوشتری، نورالله بن شریف‌ الدّین، مجالس المومنین، ج2، ص32 البته بنا بر گزارشات، شبلی، حلاج را مستوجب زجر و کشته شدن می‌دانسته است.[19]زرین‌کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ج1، ص156

    شاگردان

    شبلی شاگردان بسیاری تربیت کرد اما برخی، علی‌ بن ابراهیم حصری را تنها شاگرد واقعی شبلی دانسته‌اند، شاید به این دلیل که شبلی، وی را همانند خود دیوانه می‌نامید و بر آن بود که میان او و حُصری الفت ازلی وجود داشته است.[20]انصاری، عبدالله بن محمد، طبقات الصوفیه، ج1، ص529 «ابوالقاسم نصرآبادی» و «بندار بن حسین‌ بن محمد شیرازی» از دیگر شاگردان شبلی به شمار می‌روند.[21]سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، ج1، ص258

    آثار

    از شبلی تألیفی برجای نمانده است ولی سخنان، اشارات، مناجات، اشعار و حکایاتی از وی در تذکره‌ها نقل شده است. پاره ای از اشعار شبلی را کامل مصطفی الشیبی جمع آوری و تصحیح کرده، به نام «دیوان ابوبکر شبلی»، که به سال 1967 میلادی/1386 هجری، در بغداد چاپ شده است.[22]نور بخش، جواد، شبلی مست حق و مجذوب حقیقت، ص14

    جایگاه

    شبلی در تصوف جایگاه ویژه ای دارد. او را اولین کسی می‌دانند که تصوف را بر سر منبر برد.[23]نور بخش، جواد، شبلی مست حق ومجذوب حقیقت، ص14 جنید گوید: «ما این علم در سردابه ها و خانه ها می‌گفتیم نهان و به اشارت. شبلی آمد و آن را بر سر منبر برد و بر خلق آشکار کرد به ملامت، در شور و بی طاقتی».[24]انصاری، عبدالله بن محمد، طبقات الصوفیه، ص449

    جنید وی را «تاج‌الصوفیه» (تاج صوفیان) نامیده[25]عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ج1، ص615-616 و به دلیل رفتار غیر طبیعیش او را از عقلای مجانین[26]انصاری، عبدالله بن محمد، طبقات الصوفیه، ج1، ص449 و بهالیل دانسته اند.[27]ابن عربی، محیی‌الدین‌ محمد بن علی، فتوحات مکیه، ج1، ص250

    شبلی در تصوف در زمره بزرگترین شطح گویان محسوب می‌شود که حتی از شطحیات حلاج و بایزید بسطامی نیز گستاخانه تر است. شطحیات وی را ابونصر سراج[28]سراج طوسی، ابونصر عبدالله بن علی، اللمع فی تصوف، ج1، ص402-406 و روزبهان بقلی شرح کرده اند.[29]بقلی شیرازی، روزبهان ابومحمد بن ابی نصر، شرح شطحیات، ج1، ص234-279

    مذهب

    برخی وی را سنی مالکی دانسته اند.[30]قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ج1، ص116 برخی دیگر به علت تبریک گفتن روز غدیر، او را شیعه می‌دانند.[31]شوشتری، نورالله بن شریف‌ الدین، مجالس المومنین، ج2، ص32 البته با در نظر گرفتن مدح خلفا بالاخص ابوبکر توسط او[32]انصاری، عبدالله بن محمد، طبقات الصوفیه، ص351 و دشمنی که با شیعیان داشته و آنان را اذل و اخس و دنی‌ترین مذاهب می‌دانسته[33]عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ص542 قول به شیعه بودن وی مشکل بلکه محال می‌نماید.

    آموزه‌ها و عقاید

    توحید

    وحدت وجود

    شبلی توحید را وحدت وجود معنا کرده است و جمله معروف او که «ما فی الجَنَّهِ أَحدٌ سِوی اللهِّ تَعَالی»[34]عین‌القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص136 و اشعارش به این مضمون یادآور سخنان و اشعار منصور حلاج در باب حلول است.[35]شیبی، کامل مصطفی، دیوان ابی‌بکر شبلی، ص120 او به زهد نیز از منظر وحدت وجود نگریسته است چنان چه گفته است:

    «زهد خود نوعی غفلت ورزیدن است، زیرا برای ما سوی ارزش وجودی قایل شده اند که با زهد، قصد دوری از آن را دارند، در حالی که در این عالم ماسوی نیست و هرچه هست اوست».[36]قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن، ترجمه رساله قشیریه، ص349

    فناء فی الله

    در ادبیات عرفانی شبلی از عبارات متعددی در معنای فناء استفاده شده است. او استغراق در خداوند متعال را به گونه ای که هیچ اطلاع از خویش پیدا نکند را مطرح می‌کند. او می‌گفت:

    «حق فانی می‌سازد آنکه را که به او باقی شود و باقی می‌سازد آنکه را که به او فنا پذیرد. هرگاه بنده ای را از خودش فنا سازد او را به خود واصل می‌سازد بر اسرار خود اشراف می‌دهد و گریست».[37]سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، ص۳۴۶

    شهود

    شبلی به سان صوفیه ارتباط با غیب و مکاشفات بسیاری از حالاتش را ذکر کرده است. او می‌گوید:

    «از آنجا که حقایق سرّ است، پرده ها گشودند و حجاب ها برداشتند تا بسی کارهای غیبی بر ما کشف شد. دوزخ را دیدم به سان اژدهایی غرّنده و شیری درنده که به خلق می‌یازید و آنان را به دم در خود می‌کشید. مرا دید از من نصیب خواست، من هر چه اعضا و جوارح داشتم به او دادم و باک نداشتم از سوختن آن که به واسطه سوز باطن خودم پروای سوز ظاهرم نبود».[38]انصاری، عبدالله بن محمد، تفسیر خواجه عبد الله انصاری، ج1، ص104

    جبرگرایی

    شبلی در موضوعات اختیار و جبر، به نوعی جبر عارفانه معتقد است که معمولا در «نفی کردن اختیار در اموری که توان تغییر آن وجود دارد» معنا پیدا می‌کند، به گونه ای که هیج تلاشی برای تغییر اوضاع و شرایط خویش نمی‌کنند. وی می‌گوید:

    «اگر حق روز قیامت مرا مخیر کند میان بهشت و دوزخ، دوزخ اختیار کنم از بهر آنکه بهشت مراد من است و دوزخ مراد دوست، هر که اختیار خویش بر اختیار دوست بگزیند محب نباشد».

    جنید را خبر دادند گفت: «شبلی کودکی می‌کند که اگر مرا مخیر کند من اختیار نکنم، گویم بنده را اختیار نیست، هر جای بَری بروم و هر جای که داری بباشم. من که باشم که مرا اختیار باشد؟»[39]مستملی بخاری‏، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، ص1310

    وی بر اساس همین دیدگاه صوفیانه، عذر خواستن از تقصیر در عبادت را نمی‌پسندد و می‌گوید:

    «اما عارفان آدمیان به تقصیر عذر نخواهند، از بهر آنکه نخست فعل باید تا باز از تقصیر عذر بود. عارف خود خویشتن را در دو جهان هیچ فعل نبیند، از تقصیر فعل عذر چگونه خواهد؟»[40]مستملی بخاری‏، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، ص174

    ولایت

    جایگاه قطب

    در قاموس صوفیه، بدون داشتن پیر و مراد، کسی به مقامی نمی‌رسد. شبلی نیز از این قاعده مستثنا نبوده و خدمت خدا را بدون خدمت پیر ممکن نمی‌داند.[41]عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ص166

    تقدیس ابلیس

    شبلی از جمله صوفیانی است که به تقدیس ابلیس پرداخته است. وی به دلیل خطاب «لعنتی» از طرف خداوند متعال، به حال  ابلیس غبطه می‌خورد.[42]عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، منطق الطیر، ص382 در داستانی دیگر نیز ابلیس را به خاطر استقامت در راه می‌ستاید. عطار چنین نقل کرده است:

    «آتش عشق بر جان شبلی افتاده بود و بی قراری می‌کرد. او را مثل دیوانگان به زنجیر کردند، دوستانش آگاه شدند و به دیدارش آمدند. شبلی پرسید: شما که هستید؟ دوستان گفتند: ما از دوستان توایم. آمدیم تا حال تو را بپرسیم. شبلی به سوی آنان شروع به سنگ‌اندازی کرد یاران او پا به فرار گذاشتند، شبلی خنده ای سر داد و گفت: ای دروغگویان، لاف دوستی زدید و از یک سنگ بگریختید، اما ابلیس صد زخم دید و نگریخت.

    اگر یک ذره عشق آید پدیدار*****به صد جان زخم را گردی خریدار

    چو لعنت میکنی او را شب و روز*****از او باری مسلمانی در آموز[43]عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، الهی نامه، ص155

    کرامت‌تراشی

    درباره کرامات شبلی، در کتب صوفیه گزارشاتی ذکر شده است. از جمله این کرامات، انداختن خود در تنور و نسوختن حتی تار مویی[44]نوربخش، جواد، شبلی مست حق و مجذوب حقیقت، ص57، تا دست بردن در دیگ جوشان، [45]خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج14، ص394، اطلاع یافتن به حرام از خلعتی که به او اعطا شده[46]عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ص629، سخن گفتن میوه با او[47]عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ص71 و انواع الهامات غیبی[48]انصاری، عبدالله بن محمد، تفسیر خواجه عبدالله انصاری، ج۲، ص۱۱۶ را در گزارشات، می‌توان دید.

    عقل‌گریزی و علم‌ستیزی

    شبلی به حرکات جنون آمیز مشهور بوده است و او را بارها در زنجیر و راهی بیمارستان می‌کرده اند.[49]نور بخش، جواد، شبلی مست حق و مجذوب حقیقت، پیشگفتار حرکات خلاف عقلی از او نقل شده است، مانند: اقدام به خودکشی[50]عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ص339 و سکنی کردن در مخنث‌خانه[51]عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ص172 و آتش به خانه زدن[52]نور بخش، جواد، شبلی مست حق و مجذوب حقیقت، ص57 و چهل هزار دینار به دجله انداختن[53]هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان، کشف المحجوب، ص287.

    شبلی براساس مبنای صوفیه، در شهودگرایی با علوم ظاهری مخالف و ستیزه داشته است. گفته شده با اینکه 20 سال به علوم حدیث مشغول و با فقهای زمان خود مجالست داشته اما در نهایت به مخالفت با علوم ظاهری دست زده و 70 جلد کتاب تالیف خودش را به دجله می‌اندازد.[54]ابن عماد حنبلی، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب، ج2، ص338

    اعمال سلوکی

     ریاضت

    شبلی به عنوان یکی از بزرگان صوفیه، برای رسیدن به تصفیه باطن و رسیدن به مکاشفه، علاوه بر عشق، به ریاضت‌های طولانی و عجیب نیز دست زده است. از او نقل شده:

    «در آغاز کارم خواب بر من غلبه می‌کرد، نمک را سرمه چشم می‌کشیدم و اگر غلبه خواب شدت می‌یافت میل را داغ می‌کردم و در چشم می‌کشیدم.[55]سراج طوسی، ابونصر عبدالله بن علی، اللمع فی تصوف، ص206

    یا نقل شده است:

    «شبلی‏ سردابه‌ای داشتی، در آنجا همی شدی و آغوشی چوب با خود بردی و هرگاه که غفلتی به دل او درآمدی، خویشتن بدان چوب همی‏ زدی، و گاه بودی که همه چوب‌ها که بشکستی، دست و پای خود بر دیوار همی‏ زدی».[56]عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ص165

    شریعت‌گریزی

    شبلی به مبانی مختلف صوفیانه خود از عشق و تاویل‌گرایی و سکر، با شریعت سرناسازگاری دارد و مواردی از مخالفت با شرع در احوالات او ثبت و ضبط شده است. به عنوان نمونه: غیرت ورزیدن از بردن نام رسول الله صلی الله علیه واله در تشهد[57]مایر، فریتس، ابوسعید ابوالخیر: حقیقت و افسانه، ص663 یا به تمسخر گرفتن نماز گزاردن خلائق به بهانه عشق الهی[58]جامی، عبدالرحمن بن احمد، نفحات الانس من حضرات القدس، ص203 می‌توان نام برد.

    سماع

    شبلی از صوفیان علاقمند به سماع بوده[59]خوارزمی، کمال الدین حسین، جواهرالاسرار و زواهر الانوار، ج2، ص19 و آن را برای اهل اشارت، حلال می‌داند.[60]هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان، کشف المحجوب، ص152 و نقل است: «به زیر درختی که فاخته‌ای کوکو می‌کرده، او چند روز به سماع و هوهو مشغول بوده است».[61]عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ج1، ص163

    خودستایی

    از صفات بارز اخلاقی شبلی — به سان بسیاری از صوفیان – خودستایی و ادعای مقامات و درجات و توانایی‌های بزرگ و عجیب برای خودش می‌باشد. در حالات او نقل شده است:

    «او را دیدند پاره‌ای آتش برکف نهاده می‌دوید، گفتند: کجا می‌روی؟ گفت: «می‌روم که آتش در کعبه زنم تا خلق به خدای کعبه بپردازند.»[62]عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ص619

    یا نقل کرده اند:

    «یک روز چوبی در دست داشت، هر دو سر آن آتش گرفته. گفتند: چه خواهی کرد؟ گفت: «می‌روم تا به یک سر این، دوزخ را بسوزانم و به یک سر بهشت را، تا خلق را پروای خدا پدید آید.»[63]عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ص617

    «تمام عالم و ماورای آن را احاطه دارد و همه آن‌ها را در مویی از انگشتش می‌بیند».[64]سراج طوسی، ابونصر عبدالله بن علی، اللمع فی تصوف، ص402

    «گاهی فرشتگان را به صف کشیدن در مقابل سریر عزتش، فرا می‌خواند».[65]انصاری، عبدالله بن محمد، تفسیر خواجه عبد الله انصاری، ج2، ص91

    منابع و مآخذ

    1. ابن خلکان، شمس الدین أحمد بن محمد، وفیات الأعیان و إنباءُ أبناء الزمان، دارالکتب العلمیه
    2. ابن عربی، محیی‌الدین‌ محمد بن‌ علی‌، فتوحات مکیه، دار الصادر، بیروت
    3. انصاری، عبدالله بن محمد، تفسیر خواجه عبد الله انصاری
    4. انصاری، عبدالله بن محمد، طبقات الصوفیه، به اهتمام دکتر محمد سرور مولایی
    5. بقلی شیرازی، روزبهان ابومحمد بن ابی نصر، شرح شطحیات، تصحیح هانری کربن
    6. جامی، عبدالرحمن بن احمد، نفحات الانس من حضرات القدس
    7. ابن عماد حنبلی، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب، دارالمسیره، بیروت، 1979م
    8. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1417ق
    9. خوارزمی، کمال‌الدین حسین بن حسن، جواهر الاسرار و زواهر الانوار
    10. زرین‌کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، انتشارات امیر کبیر، چاپ نهم، 1388 ش
    11. سراج طوسی، ابونصر عبدالله بن علی، اللمع فی تصوف، انتشارات جهان
    12. سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، طبقات الصوفیه
    13. سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۱ق
    14. شوشتری، نورالله بن شریف‌ الدین، مجالس المؤمنین، تهران، اسلامیه
    15. شیبی، کامل مصطفی، دیوان ابی‌بکر شبلی
    16. عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، الهی‌نامه، به‌کوشش فؤاد روحانی، تهران، زوّار، 1339
    17. عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، تصحیح محمد استعلامی
    18. عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، منطق الطیر
    19. عین‌القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، به کوشش عفیف عسیران، تهران
    20. قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، نشر علمی و فرهنگی، تهران
    21. قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن، ترجمه رساله قشیریه
    22. مایر، فریتس، ابوسعید ابوالخیر: حقیقت و افسانه، ترجمه مهرآفاق بایبوردی، تهران
    23. مدرس‌ تبریزی‌، محمدعلی، ریحانه الادب‌، تهران، 1369
    24. مستملی بخاری‏، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف لمذهب التصوف‏
    25. نور بخش، جواد، شبلی مست حق و مجذوب حقیقت، مرداد 1376 شمسی
    26. هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان، کشف المحجوب
    27. هروی، علی بن ابی بکر، الاشارات الی معرفه الزیارات

    پاورقی ها

    پاورقی ها
    1قشیری، ابوالقاسم عَبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ص116
    2سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، طبقات الصّوفیه، ج1، ص257
    3خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج16، ص563
    4هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان، کشف المحجوب، ج1، ص236- 237
    5ابن خلکان، شمس الدین أحمد بن محمد، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، ج2، ص273
    6ولایتی کهن در تاجیکستان کنونی بوده‌است
    7سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، طبقات الصوفیّه، ج1، ص257
    8سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، طبقات الصّوفیّه، ج1، ص257
    9سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، ج8، ص53
    10 نوربخش، جواد، شبلی مست حق و مجذوب حقیقت، ص14
    11قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ص116
    12سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، ج1، ص257
    13مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج3، ص182
    14هروی، علی بن ابی بکر، الاشارات الی معرفه الزیارات، ص66
    15هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان، کشف المحجوب، ج1، ص221
    16معین، محمد، فرهنگ فارسی، ج5، ص۸۸۶–۸۸۷
    17بقلی شیرازی، روزبهان ابو محمد بن ابی نصر، شرح شطحیات، ج1، ص40
    18شوشتری، نورالله بن شریف‌ الدّین، مجالس المومنین، ج2، ص32
    19زرین‌کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ج1، ص156
    20انصاری، عبدالله بن محمد، طبقات الصوفیه، ج1، ص529
    21سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، ج1، ص258
    22نور بخش، جواد، شبلی مست حق و مجذوب حقیقت، ص14
    23نور بخش، جواد، شبلی مست حق ومجذوب حقیقت، ص14
    24انصاری، عبدالله بن محمد، طبقات الصوفیه، ص449
    25عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ج1، ص615-616
    26انصاری، عبدالله بن محمد، طبقات الصوفیه، ج1، ص449
    27ابن عربی، محیی‌الدین‌ محمد بن علی، فتوحات مکیه، ج1، ص250
    28سراج طوسی، ابونصر عبدالله بن علی، اللمع فی تصوف، ج1، ص402-406
    29بقلی شیرازی، روزبهان ابومحمد بن ابی نصر، شرح شطحیات، ج1، ص234-279
    30قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ج1، ص116
    31شوشتری، نورالله بن شریف‌ الدین، مجالس المومنین، ج2، ص32
    32انصاری، عبدالله بن محمد، طبقات الصوفیه، ص351
    33عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ص542
    34عین‌القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص136
    35شیبی، کامل مصطفی، دیوان ابی‌بکر شبلی، ص120
    36قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن، ترجمه رساله قشیریه، ص349
    37سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، ص۳۴۶
    38انصاری، عبدالله بن محمد، تفسیر خواجه عبد الله انصاری، ج1، ص104
    39مستملی بخاری‏، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، ص1310
    40مستملی بخاری‏، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، ص174
    41عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ص166
    42عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، منطق الطیر، ص382
    43عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، الهی نامه، ص155
    44نوربخش، جواد، شبلی مست حق و مجذوب حقیقت، ص57
    45خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج14، ص394
    46عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ص629
    47عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ص71
    48انصاری، عبدالله بن محمد، تفسیر خواجه عبدالله انصاری، ج۲، ص۱۱۶
    49نور بخش، جواد، شبلی مست حق و مجذوب حقیقت، پیشگفتار
    50عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ص339
    51عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ص172
    52نور بخش، جواد، شبلی مست حق و مجذوب حقیقت، ص57
    53هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان، کشف المحجوب، ص287
    54ابن عماد حنبلی، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب، ج2، ص338
    55سراج طوسی، ابونصر عبدالله بن علی، اللمع فی تصوف، ص206
    56عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ص165
    57مایر، فریتس، ابوسعید ابوالخیر: حقیقت و افسانه، ص663
    58جامی، عبدالرحمن بن احمد، نفحات الانس من حضرات القدس، ص203
    59خوارزمی، کمال الدین حسین، جواهرالاسرار و زواهر الانوار، ج2، ص19
    60هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان، کشف المحجوب، ص152
    61عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ج1، ص163
    62عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ص619
    63عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ص617
    64سراج طوسی، ابونصر عبدالله بن علی، اللمع فی تصوف، ص402
    65انصاری، عبدالله بن محمد، تفسیر خواجه عبد الله انصاری، ج2، ص91