پرش به محتوا
خانه » کتب و تالیفات » زبده الاسرار

زبده الاسرار

    «زبده الاسرار» اثر منظوم «محمدحسن بن محمدباقر اصفهانی» مشهور به « صفی علیشاه اصفهانی» (۱۲۵۱ق/۱۲۱۴ش-۱۳۱۶ق/۱۲۷۸ش)، پایه‌گذار فرقه « نعمت اللهیه صفی علیشاهی» است و پیش از او هیچ شاعر فارسی زبانی در این وادی، گام برنداشته است. در این منظومه که در بیان اسرار شهادت و تطبیق آن با سلوک الی اللّه سروده شده است، واقعه عاشورا با قرائت عرفانی، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. صفی علیشاه این مثنوی را در سفر به هندوستان سروده است.

    معرفی اجمالی

    مثنوی «زبده الاسرار» به سبک عراقی، به وزن مثنوی معنوی مولوی، در بحر رمل مسدس محذوف و با بیش از 4500 بیت، تبیینی باطنی-عرفانی از شهادت سید الشهدا علیه السلام و یاران ایشان در روز عاشورا دارد. این کتاب، با تحلیل حدیث «کنتُ کَنزاً مَخفیاً، فَأحببت أن أعرف، فَخَلقت الخلق لکی أعرف» آغاز و با مدح و منقبت حضرت رسول صلی الله علیه وآله و حضرت علی علیه السلام گشایش می‌یابد.[1]کرمی، اکرم، «قبله اهل وفا، شمشیر حق: بررسی روایتی عرفانی از حادثه کربلا در مثنوی زبده الأسرار»، کتاب ماه … ادامه پاورقی

    صفی علیشاه خود را مقلد و شاگرد مکتب فکری مولوی معرفی می‌کند:

    تخم معنی کشت یعنی مولوی*****سبز کرد آن را صفی زین مثنوی

    حاصل گفتار پیر معنوی*****زبده الاسرار بود از رهروی[2]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص33.

    معرفی مولف

    «محمدحسن اصفهانی» (1251ق/1214ش_1316ق/1278ش) ملقب به «صفی علیشاه» از مشهورترین مشایخ و شعرای تصوف در اواخر قرن 13 و اوایل قرن 14 هجری و بنیانگذار سلسله صفی علیشاهی بود. وی نخست از جمله مریدان منور علیشاه شیرازی (1301ق) از مدعیان سلسله نعمت اللهی محسوب می‌شد که به تهران مهاجرت و پس از مدتی ادعای قطبیت کرد و «سلسله صفی علیشاهی» را بنیان نهاد.[3]ملک محمدی، مجید، اعتیاد و مسائل جنسی (فصل تریاکی‌های مشهور)، ص۲۴۷. وی در اوایل امر، مدتی در شیراز، کرمان و یزد اقامت نمود و سپس به هندوستان رفت و برای چند سال در آن دیار اقامت نمود.[4]بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، ص۳۴۰.

    مثنوی زبده الاسرار را در 4500 بیت، به اشاره مرشدش رحمت علیشاه نوشته و در آن به تطبیق اسرار شهادت سیدالشهداء با سلوک عرفانی پرداخته است.

    نگارش کتاب

    صفی علیشاه این کتاب را به تقاضای مرشدش «زین العابدین شیرازی» ملقب به « رحمت علیشاه» در کرمان آغاز کرده و در سرتاسر کتاب به مدح و ستایش مرشدش می‌پردازد:

    پیر وقت ما علی رحمت است*****عهد او بر جمله عالم طاعت است

    ای علی رحمت ای قطب زمان*****ای به رحمت ساقی مستسقیان[5]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص55 و ص64 و ص72.

    او سفری به هندوستان داشت و در آنجا به دیدار رهبران صوفیه و اسماعیلیه رفت و کتاب زبده الاسرار را در همان دیار به اتمام رسانده و به پشتوانه حمایت مالی و کمک‌های «آقا علیشاه اسماعیلی» منتشر ساخت. صفی علیشاه با نشر این کتاب، شهرت و اعتبار زیادی به هم زده و نام خود را بر سر زبان دراویش و اصحاب طریقت انداخت.[6]صفی علیشاه، محمدحسن، دیباچه دیوان قصائد و غزلیات صفی، ص7-8؛ همایونی، مسعود، تاریخ سلسله‌های طریقه نعمت … ادامه پاورقی

    نقد و بررسی کتاب

    نگارنده سعی دارد مبانی، اصول و اصطلاحات رایج در خانقاه نعمت اللهیه مانند فناء فی الله، فناء فی الشیخ، توبیخ تعقل، شهودگرایی، استغراق، جذبه و عشق و… را بر تن عاشورائیان کرده و این امور را از افعال و گفتار و حرکات اصحاب و یاران امام حسین علیه السلام استخراج کند که در این زمینه به تکلف و سختی نیز افتاده است.[7]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص59 الی ص63 و ص189 و ص84 و ص190 و ص191 و ص74.

    گرفتاری در ابیات بسیار طولانی و دست و پا زدن الفاظ در تعابیر مغلق فلسفی و عرفانی، منجر به از دست رفتن سررشته سخن و عدم ارتباط مخاطب با اشعار زبده الاسرار شده است.

    « عمان سامانی» (۱۲۲۱-۱۲۸۳ش) صوفی  نعمت اللهیه، در کتاب «گنجینه الاسرار»، از کتاب زبده الاسرار تأثیر پذیرفته است[8]اگر چه «زبده الاسرار» صفی علیشاه بر «گنجینه اسرار» عمان سامانی قدمت زمانی دارد و صفی علیشاه در منظومه خود … ادامه پاورقی اما  شهرت و شیوایی ابیات کتاب سامانی بر کتاب صفی علیشاه برتری دارد، چنانچه در مقدمه کتاب گنجینه الاسرار از «حسین بدرالدین» آمده است: «هرچند گنجینه الاسرار مرحوم صفی علیشاه تدوین گردیده، ولی باید اعتراف کرد که گوی سبقت را در دلربایی و جلوه‌گری از او ربوده است.»[9]عمان سامانی، نورالله، گنجینه الاسرار، ص126.

    گزارش محتوا

    این کتاب با تحلیل یکی از منقولات مشهور صوفیه یعنی «کنتُ کَنزاً مَخفیاً، فَأحببت أن أعرف، فَخَلقت الخلق لکی أعرف» آغاز می‌شود و مولف، کتابش را «دکان فناء» معرفی می‌کند:

    هر متاعی را دکانی خود سزاست*****زبده الاسرار دکان فناست.[10]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص16.

    و مدعی است چونان طوطی، فقط مکاشفاتی که خدا بر او الهام کرده را تکرار می‌کند:

    من چو طوطی در پس آیینه‌ام*****ریزد او نقش سخن در سینه‌ام[11]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص21.

    اما همچنان به پرده‌پوشی و رازداری اسرار عرفانی مقید است:

    مپرس از من که عارف، پرده پوش است*****ز اسراری که می‌داند خموش است[12]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص31.

    حضرت عباس

    صفی علیشاه، حضرت عباس و ماجرای سقایت ایشان و پاسخ به ندای العطش کودکان را در قالب «عیاری» به تصویر می‌کشد.[13]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص136.

    نجم الدین رازی در کتاب «مرصاد العباد» یکی از ویژگی‌های مرید را عیاری می‌داند: «سالک باید در این راه، عیّاروار رود که کارهای خطرناک بسیار پیش آید. باید که لاابالی‌وار، خود را در اندازد و هیچ عاقبت اندیشی نکند و از جان نترسد.»[14]رازی، نجم الدین، مرصاد العباد، ص149.

    شاعر معتقد است حضرت عباس در پی آوردن آب نبوده است زیرا خود، دریای وجود است و هفت دریا در برابر جود و سخای وی، به‌اندازه یک قطره نیست. بانگ العطش کودکان نیز دعوت داعی بوده است که حضرت عباس در پی اجابت آن، سر و دست نثار کرد و با این کار می‌خواست در اولین مرحله، آموزگار آداب طلب، در میان سالکان طریقت باشد.[15]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص136و137.

    در دومین مرحله، حضرت عباس ادب مرید نسبت به مراد را به سالکان می‌آموزد و لب تشنه از فرات باز می‌گردد. صفی علیشاه این فعل حضرت را اولین قدم برای رسیدن به فقر و فناء می‌داند:

    گر تو را دل جانب اهل وفاست*****این خود‌ ای جان، معنی فقر و فناست

    مر فنا را شد وفا اول قدم*****وآن بود نفی حدوثش از قِدم…[16]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص149.

    اما در سومین مرحله، حضرت عباس فناء فی الشیخ را به سالکان می‌آموزد. «فناء فی الشیخ عبارت است از تبدل و تحول صفات مرید به صفات شیخ و به عبارت دیگر، فنای مرید در مراد است که اولین مرتب فناء می‌باشد.»[17]سعیدی، گل بابا، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی ابن عربی، ص597.

    صفی علیشاه می‌گوید وجود حضرت عباس در وجود امام حسین فانی شد:

    شد فناء، تا یافت اسرار حسین*****کرد سَر سودا به بازار حسین[18]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص136و137.

    حضرت علی اکبر

    حضرت علی اکبر با رخصت از مراد خویش، وارد میدان شد و هرچه غیر از مراد خویش بود را نفی کرد و بر پرده‌های کثرت و تعقل، شمشیر «لا» زد تا از پس آن، آفتاب وحدت جلوه‌گر شد:

    ذات باقی نیست یعنی جز حسین*****عین نفی‌اند این تمام و نفی عین

    شمس میدان، تاب وحدت برفروخت*****پرده‌های عقل و کثرت را بسوخت[19]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص173.

    وقتی خدا وجد و ذوق حضرت علی اکبر را مشاهده کرد، وی را «سالک مجذوب» ساخت و قلبش را مرکز اسرار الهی قرار داد تا نور در آن وارد شود و ظلمات کثرت از آن خارج. بعد از این مرحله، حضرت علی اکبر از پس پرده کثرت، نور توحید و واحد را در وجود امام خویش مشاهده می‌کند. در اینجا یکی از غالیانه‌ترین اشعار صفی علیشاه در زبده الاسرار بیان می‌شود:

    هیکل توحید نبود جز حسین*****شد چو بر وی کشف اسرار وجود

    دید در دار وجود اندر شهود*****جز حسین بن علی دیار نیست

    اوست فرد و هیچ با او یار نیست…[20]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص175.

    بعد از طی این مقام، حضرت علی اکبر به مقام فناء در شیخ می‌رسد اما هنوز به مقام ف ناء فی الله نرسیده است زیرا تعینی با اوست و این تعین باید نفی شود. صفی علیشاه در این اشعار نیز اشاره دارد که مخلوق، می‌تواند اوصاف ذات خالق و الوهیت و ربوبیت را داشته باشد:

    عارفی که گوهر اسرار سُفت*****این مقامت را فنا فی الشیخ گفت

    ذات تو چو شد فنا در ذات شیخ*****نفی اوصاف تو شد و اثبات شیخ

    شیخ چون حق را بود اوصاف ذات*****تو شدی اینجا فنای فی الصفات

    چون که از وی نفی این اثبات شد*****عارفش گوید فنا فی الذات شد[21]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص176.

    آن تعین، آخرین منزل سالک است که حضرت علی اکبر «ثقل الحدید» می‌نامد.

    ایشان به خیمه باز می‌گردد تا پیر، آخرین تعین وی را از بین ببرد. صفی علیشاه «ثقل الحدید» را ذات سالک، معنا می‌کند و در پایان، اشاره‌ای به مُهر کردن دهان حضرت علی اکبر به خاتم، توسط امام حسین دارد. صفی علیشاه معتقد است مهر کردن دهان او، برای این بود که اسرار الهی را فاش نکند:

    ثقل آهن عین ذات سالک است*****کان به جان و ما بقی مستهلک است

    لاجرم زآیینه او شاهد جود*****زنگ آن عین ثبوتی را زدود

    چون علی در ذات عالی شد فنا*****زان فنا، شد مالک ملک بقا

    پس دهانش را به خاتم مهر کرد*****تا نگردد فاش راز اهل درد[22]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص180.

    بعد از شهادت علی اکبر، امام حسین علیه السلام به میدان آمد تا جنازه علی اکبر را برگرداند، اما در کمال تعجب، فرزند خود را پیدا نکرد. در همین اثنا، فرزند ندا داد که ای پدر، من را نمی‌یابی چون فانی فی الله شده‌ام و دیگر زمان و مکان ندارم:

    گفت: ای شه در بیابان فنا*****نیستم دیگر مکان و حد و جا

    از مکان و لا مکان بیرون شدم*****عین ذات حضرت بی‌چون شدم

    صفی می‌گوید هرکس به عالم وحدت برود، دیگر نباید در این عالم دنبالش بگردید چون حتی یک تار مویش هم باقی نمی‌ماند:

    چون رسد سالک در اقلیم فنا*****جانش گردد غرق دریای لقا

    لاجرم در عالم صورت دگر*****نیست یک مو از وجود او اثر

    صفی علیشاه می‌گوید وقتی امام حسین، فرزند خود را در عالم کثرات و خلایق پیدا نکرد، به عالم وحدت که همان ذات خداست رفت و فرزندش را در ذات خدا پیدا کرد. زیرا امام حسین قبلا به فناء رسیده بود و لذا از وحدت به کثرت و از کثرت به وحدت در رفت و آمد بود.

    زآنکه ذات آن شهنشه ذات «هو»ست*****وحدت و کثرت همه در تحت اوست

    چون علی را اندر این کثرت نیافت*****هِشت کثرت را و در وحدت شتافت

    دید در صحرای وحدت واردش*****متصل با ذات پاک واحدش[23]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص87.

    حضرت علی اصغر

    چون امام حسین آخرین یارانش را از دست داد، نوای اسرار آمیزی سرداد که این نوا، سرّ الله بود و خاصیتش تمییز خبیث از طیب و رشد سالک به مقام فناء است. در این زمان، حضرت علی اصغر که همجنس سرّ الله بود، با شنیدن نوای الهی، به امید جان نثاری، دست از مهد راحتی کشید و قنداق جان را در هم درید تا آن نوا را پاسخ گفته و فانی فی الله و باقی بالله شود.[24]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص77.

    حضرت قاسم بن حسن

    صفی علیشاه می‌گوید وقتی صدای طبل جنگ برخاست، قاسم بن حسن از خود بی‌خود شد و دیگر خبری نه از وی ماند و نه از تعلقاتش. حضرت قاسم، آن طبل جنگی را پیک حضرت حق معنا کرد و صبر خود را در برابر آن بانگ، از دست دات و عاشقانه پا بر سر تعلقات گذاشت.[25]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص163.

    امام حسین

    در زبده الاسرار، از ابتدای حرکت امام حسین تا شهادت ایشان، صوفیانه به تصویر کشده می‌شود و حرکت آن حضرت چنین توصیف می‌شود:

    سوی شهر کوفه وقتی مرد راه*****صوفیانه شد برون از خانقاه

    در کوران نبرد نیز امام حسین طبل جنگ را « پیک حق» می‌دانست و فقط کسی لایق شنیدن این بانگ الهی است که وجودش از ظلمت خالی شده باشد.[26]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص49.

    صفی علیشاه صحنه وداع امام حسین عبا حضرت زینب را نیز به تصویر می‌کشد و در این مکالمه، به تبیین شخصیت عرفانی امام حسین پرداخته و اشاره به سیر و سلوک حضرت زینب، بعد از شهادت برادر دارد.[27]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص49و47.

    در ادامه، امام حسین اسارت و راه شام را نردبان عشق حضرت زینب به سوی معراج، معنا می‌کند:

    نردبان عشق باشد راه شام*****زان به معراج آیی ای احمد مقام[28]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص58.

    صفی علیشاه در ابیات متعددی اشاره به مقام فناء فی الذات و بقاء بالله امام حسین و اصحاب ایشان و غوطه‌ور شدن آن‌ها در دریای وحدت دارد. اشعاری که باید آن‌ها را غالیانه و نادرست خواند زیرا چیزی غیر از حلول و اتحاد، از آن استشمام نمی‌شود:

    گفت بیرون از مکان و لا مکان*****چون شدی، یابی ز دیدارم نشان

    کس چه داند کاندر آن دم کیستم؟*****به تعین ذات فردا نیستم

    مطلقم از درک وهم و روح و جسم*****برترم از عقل و عشق و رسم و اسم

    اسم‌ها و رسم‌ها اندر بیان*****هست آثاری ز ذات بی‌نشان

    زین سپس من عین آن ذات حقم*****زین تعین‌ها که دانی، مطلقم[29]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص43.

    مثنوی عقل و عشق

    صفی علیشاه، ماجرای حرکت سید الشهدا و شهادت ایشان در روز عاشورا را نمونه‌ای بارز از تقابل عقل و عشق می‌داند که در نهایت به قربانی کردن عقل پای پادشاه عشق انجامید. این درحالیست که اساسا دین اسلام تقابلی بین عقل و عشق جاری نمی‌داند و در صورت تقابل نیز، همواره حکم به تقدم عقل کرده است. بر این اساس، غیر عقلانی جلوه دادن حرکت سید الشهدا جفایی است که صفی علیشاه و صوفیان بر آن حضرت روا داشته‌اند:

    همچنین در کربلا سلطان عشق‌*****چون روان گردید بر میدان عشق

    عقل آمد راه او را سخت بست‌*****عشق آمد از دو کونش رخت بست

    عقل برهان گفت و استدلال یافت‌*****عشق مستی کرد و استقلال یافت

    عقل راهش از ره قانون گرفت‌*****عشق گفت این حرف را هنگام نیست

    عقل گفت از جوع طفلان و عطش‌*****عشق گفت از وقت وصل و عیش خوش

    عقل گفت از اهل بیت و راه شام‌*****عشق گفت از صبح وصل و دور جام

    عقل از زنجیر و آن بیمار گفت‌*****عشق از سودای زلف یار گفت

    عقل گفت از زینب و شهر دمشق‌*****عشق گفت از شهریار و شهر عشق

    عقل گفتا از ملامت کن حذر*****عشق گفتا شو ملامت را سپر

    عقل گفتا صلح کن با این سپاه*****عشق گفتا جنگ ریزد ز ان نگاه

    عشق گفتا این تجرد‌ای همام‌*****می‌شود ثابت بحفظ این مقام

    این مقام آخر مقام سالک است‌*****بر مراتب‌های مادون مالک است

    لیک عاشق زین مراتب مطلق است‌*****نه به اطلاق و تقیّد ملحق است

    نه خبر دارد ز قید و بستگی‌*****نه بود آگاه از وارستگی

    بل عشیق از خلق و خالق فارغ است‌*****از تجرّد وز علایق فارغ است

    بهر مفهوم است این در سیر عشق‌*****ور نه نبود عقل کامل غیر عشق

    چون عشیق از جام وحدت مست شد*****عقل با عشق آمد و همدست شد[30]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص68 الی79 (گزینش اشعار. )

    منابع و مآخذ

    1. رازی دایه، نجم الدین، گزیده مرصاد العباد، به انتخاب محمد امین ریاحی، تهران، علمی، 1373ش
    2. سعیدی، گل بابا، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی ابن عربی، تهران، شفیعی، بی‌تا
    3. صفی علیشاه، محمدحسن، دیوان صفی علیشاه، بنگاه مطبوعاتی صفی علیشاه، تهران، بی‌تا
    4. صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، تهران، بنگاه مطبوعاتی صفی علیشاه، 1341ش
    5. عمان سامانی، نورالله، گنجینه الاسرار، تصحیح و مقدمه حسین بدر الدین، سنایی، تهران، 1389ش
    6. همایونی، مسعود، تاریخ سلسله‌های طریقه نعمه اللهیه در ایران، تهران، ۱۳۵۸ش

    پاورقی ها

    پاورقی ها
    1کرمی، اکرم، «قبله اهل وفا، شمشیر حق: بررسی روایتی عرفانی از حادثه کربلا در مثنوی زبده الأسرار»، کتاب ماه ادبیات، دی 1389، شماره 159، ص23.
    2صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص33.
    3ملک محمدی، مجید، اعتیاد و مسائل جنسی (فصل تریاکی‌های مشهور)، ص۲۴۷.
    4بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، ص۳۴۰.
    5صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص55 و ص64 و ص72.
    6صفی علیشاه، محمدحسن، دیباچه دیوان قصائد و غزلیات صفی، ص7-8؛ همایونی، مسعود، تاریخ سلسله‌های طریقه نعمت اللهیه در ایران، ص260 تا 270.
    7صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص59 الی ص63 و ص189 و ص84 و ص190 و ص191 و ص74.
    8اگر چه «زبده الاسرار» صفی علیشاه بر «گنجینه اسرار» عمان سامانی قدمت زمانی دارد و صفی علیشاه در منظومه خود برای اولین بار با قرائت صوفیانه از رویداد کربلا، به تجزیه و تحلیل این رخداد تاریخی پرداخته اما گنجینه الاسرار عمان سامانی به خاطر شیوه بیانی که دارد، مقوله‌های صوفیانه را منتقل می‌کند و مفاهیم مجرد ذهنی را با ابزارهای بیانی عاشقانه، به صورت ملموس و محسوس به تصویر می‌کشد و با استفاده از جاذبه‌های سبک «وقوع»، به واقعه عاشورا صبغه‌ای بی‌دلانه می‌بخشد، اما با این همه، در تأثیرپذیری از کتاب صفی علیشاه در آفرینش این اثر تردید نیست.
    9عمان سامانی، نورالله، گنجینه الاسرار، ص126.
    10صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص16.
    11صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص21.
    12صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص31.
    13صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص136.
    14رازی، نجم الدین، مرصاد العباد، ص149.
    15صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص136و137.
    16صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص149.
    17سعیدی، گل بابا، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی ابن عربی، ص597.
    18صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص136و137.
    19صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص173.
    20صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص175.
    21صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص176.
    22صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص180.
    23صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص87.
    24صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص77.
    25صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص163.
    26صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص49.
    27صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص49و47.
    28صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص58.
    29صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص43.
    30صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص68 الی79 (گزینش اشعار.