پرش به محتوا
خانه » آداب‌وآموزه‌ها » مقام ورع در تصوف

مقام ورع در تصوف

    صوفیان، سیر و سلوک را مبتنی بر ورع و ترک کردن شبهات می‌کنند که با مفهوم قلب معنا پیدا می‌کند. صوفیه، ورع را از اهم مقامات به شمار آورده‌اند.

    ورع در لغت

    ورع در لغت: به معنای پرهیز کردن و کف از محارم الهی و قبایح، آمده است.[1]ابن منظور، محمد، لسان العرب، ج8، ص388.

    ورع در اصطلاح

    در اصطلاح تصوف: ترک کردن شبهات را «ورع» گفته‌اند.[2]العجم، رفیق، موسوعه مصطلحات التصوف الإسلام، ص44. البته صوفیه و عرفاء، این ترک شبهات را به مباحات، دنیا و هرچه که باعث تشتت حالت جمع و شهود عارف شود، توسعه داده‌اند.[3]طارمی، صفی الدین، انیس العارفین، ص145-147.

    جایگاه ورع در تصوف

    ورع را در کنار، توبه، زهد، فقر، صبر، توکل، رضا، شکر، رجاء، خوف و… از اهم مقامات به شمار آورده‌اند.[4]حمدی زقزوق، محمود، موسوعه التصوف الاسلامی‌، ص730.

    روزبهان بقلی در مورد جایگاه ورع و سایر مقامات می‌نویسد:

    «اما حقیقت معاملت بر هفت قسم است که اساس جمله مقامات است و آن مثل توبه است و ورع‏ و زهد و فقر و صبر و توکل و رضا، و این هفت مقام، بنای هفتصد هزار مقام است، که آن به ممارست‏ بتوان دانست، چون از حقایق صفات روی بنماید».[5]بقلی شیرازی، روزبهان، رساله القدس، ص41.

    علامات ورع

    بزرگان صوفیه برای ورع 10 علامت را ذکر کرده‌اند:

    «درنگ کردن در متشابهات، و بیرون آمدن از شبهات، و تفتیش کردن در اقوات، و از تشویش احتراز کردن، و گوش داشتن زیادت و نقصان، و مداومت کردن به رضاء رحمان، و از سر صفا تعلّق ساختن به امانات، و روی گردانیدن از مواضع آفات، و دور بودن از طریق عاهات، و اِعراض از سر مباهات».[6]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ج2، ص78.

    دیدگاه ابن عربی

    ابن عربی با توجه به مبانی خاصش در عرفان نظری، شبهه را در علوم نظری می‌پذیرد و معتقد است برای عارفین که به اسرار معانی آگاه هستند شبهه‌ای وجود ندارد. لذا ابن عربی مقامی را با عنوان مقام «ترک ورع» ذکر می‌کند.[7]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج‏2، ص175. وی از «اقطاب ورعین» سخن به میان آورده است و قطب صاحب مقام عام ورع را حارث محاسبی و صاحب مقام خاص ورع را بایزید بسطامی و شیخش ابومدین مغربی دانسته است.[8]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج‏1، ص244. ابن عربی ورعین را از دید خلائق پنهان دانسته و آن‌ها را کسانی می‌داند که از روی ادب، فعل قبیح را به خویش نسبت می‌دهند.[9]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج‏1، ص245.

    واضح است که این نوعِ نگاه و تقسیم بندی‌های عرفانی ابن عربی، با مسلمات معارف دینی همخوانی ندارد و دلیلی بر آن نمی‌توان اقامه کرد.

    اقسام ورع

    غزالی در تقسیم‌بندی ورع می‌نویسد:

    «قسم اول ورع که شرط در عدالت برای شهادت دادن است، احتراز از حرام آشکار است. قسم دوم که ورع صالحین است، تقوای در شبهه است. سوم ورع متقین است که ترک حلال محض، از ترس افتادن در حرام است. چهارم ورع صدیقین است که اعراض از ماسوی الله است که از ترس صرف، ساعتی از عمر در آنچه که مفید نیست در قرب الهی، هرچند به حرامی‌هم نینجامد.[10]غرالی، محمد، إحیاء علوم الدین، ج‏1، ص32.

    در لسان صوفیه، «ورع عموم، ورع خصوص و ورع خصوص الخصوص» اشاره به همین اقسام از ورع دارد.[11]السراج الطوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، ص46. بر اساس همین مبانی، صوفیان اموری را که در معارف اسلامی در رخصت و وسعت هستند، «ورع خاصان» می‌دانند. لذا در آموزه‌های صوفیه از تایید «عمل عُمر در طلاق دادن همسرش پس از رسیدن به خلافت از ترس افتادن در حرام»[12]المحاسبی، الحارث بن الاسد، المسائل، ص139. تا سختگیری در اجاره منزل، و اسب و لقمه‌ای غذا خوردن و گرفتاری‌های چندین ساله[13]قشیری، عبدالکریم، الرساله القشیریه، ص198. را که در شرع مقدس برای آن راه حل راحتی بیان شده است، می‌توان دید.

    به نمونه‌هایی از این نوع از ورع که خلاف معارف سهله و سمحه دین اسلام است[14]کلینی، محمدبن یعقوب، کافی، ج2، ص17.، در کتاب احیاء العلوم غزالی اشاره می‌شود:[15]غزالی، محمد، احیاء العلوم الدین(ترجمه)، ج‏2، ص211-212.

    «و از این جمله است آن چه از ذ و النون مصری آمده است که او گرسنه و محبوس بود، زنی پارسا برای وی طعامی فرستاد بر دست زندان‌بان، و ذو النون آن را نخورد، و عذر بر این جمله تقریر کرد که بر طَبق ظالمی به من رسید، یعنی که قوّتی که طعام را به من رسانید پاک نبود. و این غایت قصوی است در ورع.

    و از آن جمله است آنچه بُشر از جوی‌هایی که اُسرا کاویده بودند، آب نخوردی. چه، جوی سبب آب رفتن راست، و موجب رسیدن آن بدو، اگرچه آب در نفس خود مباح است، چه او چون منفعت گیرنده‌‏ای باشد به جویی که آن به کار مزدوران کاویده شده است و مزد ایشان از حرام داده‌‏اند. و برای این، بعضی از ایشان از انگور حلال که از رزق حلال بود امتناع نمودند و صاحب رزق را گفتند که تو آن را تباه کردی، بدانچه از جویی آب دادی که آن را ظالمان کاویده‌‏اند. و این از ظلم دورتر است از خوردن نفس آب نهر، زیرا که احتراز است از آنچه انگور مدد از آب گرفته است. و بعضی از ایشان چون به حج رفتندی از حوض‌هایی که ظالمان ساخته بودند آب نخوردندی، با آنکه آب، مباح است، و لیکن به حوض محفوظ مانده است و حوض به مال حرام ساخته شده است، پس چنانستی که از حوض منفعت گرفته است. و امتناع ذو النون از دست زندان‌بان از این همه قوی‌‏تر است، زیرا که دست زندان‌بان را به حرام صفت نتوان کرد، به خلاف طَبق مغصوب که بر آن نهاده باشد، و لیکن آن به قوّتی که از غذای حرام حاصل آمده است به وی رسیده است. و برای این، صدّیق، شیرِ خورده را بر آورد، از بیم آن که قوّتی در وی حاصل آید از حرام، با آنکه نادانسته خورده بود و اخراج آن واجب نبود.

    و لیکن خالی کردن باطن را از ناشایست از ورع صدّیقان است و از آن جمله است پرهیزکاری از کسب حلال، که درزی در مسجد دوزد، چه احمد حنبل نشستن درزی را در مسجد کراهیت داشته است. و او را از دوک تراشی پرسیدند که در گنبد گورستان نشیند در وقتی که از باران ترسد، گفت: گورستان از کار آخرت است. و یکی از ایشان چراغی را فرو می‏راند که غلام وی آن را از چراغی افروخته بود که از آن جماعتی بود که مال ایشان مکروه بود. و دیگری امتناع نمود از گرم کردن تنور برای نان که در او انگشتی‏ از هیزم مکروه مانده بود. و یکی از ایشان باز بود از آنچه بند نعلین را در روشنایی شمعی استوار کند که از مشعل سلطان روشن شده باشد».[16]غزالی، محمد، احیاء العلوم الدین، ج‏2، ص97-98.

    نقد و بررسی

    صوفیه در مورد ورع به نوعی افراط و سختگیری دچار هستند و پا را از حیطه «اجتباب از شبهات» به «اجتناب از مباحات» کشانده و مومنین را به سختی و مشقت می‌اندازند.

    منابع و ماخذ

    1. ابن منظور، محمد، لسان العرب، ادب الحوزه، قم، 1363ش
    2. العجم، رفیق، موسوعه مصطلاحات التصوف، مکتبه لبنان الناشرون‏، بیروت، اول، 1999م
    3. طارمی، شمس الدین محمد، انیس العارفین (تحریر منازل السائرین)، علی اوجبی، روزنه، تهران، اول، 1377ش
    4. حمدی زقزوق، محمود، موسوعه التصوف الاسلامی، وزاره الاوقاف المجلس الاعلی للشئون الاسلامیه‏، قاهره، اول، 1430ق
    5. بقلی شیرازی، روزبهان، رساله القدس، جواد نوربخش، یلدا قلم، تهران، دوم، 1381ش
    6. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، نیکلسون، رینولد، لیدن، 1905م
    7. ابن عربی، محیی الدین، فتوحات المکیه، دارالصادر، بیروت، اول، بی‌تا
    8. غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، عبدالرحیم بن الحسین حافظ عراقی، 16ج، دارالکتاب، بیروت، بی‌تا
    9. غزالی، محمد، ترجمه احیاء علوم الدین، مویدالدین خوارزمی، حسین خدیو جم، 4ج، نشر علمی فرهنگی، تهران، 1386ش
    10. سراج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، رینولد آلین نیکلسون، مطبعه لیدن، لیدن، 1914م
    11. المحاسبی، الحارث بن الاسد، المسائل، خلیل عمران المنصور، درالکتب العلمیه، بیروت، اول، 1421ق
    12. قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم، رساله قشیریه(ترجمه)، بدیع الزمان فروزانفر، نشر علمی فرهنگی، تهران، چهارم، 1374ش
    13. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، علی اکبر غفاری، دار الکتب الاسلامیه، تهران، پنجم، 1363ش

    پاورقی ها

    پاورقی ها
    1ابن منظور، محمد، لسان العرب، ج8، ص388.
    2العجم، رفیق، موسوعه مصطلحات التصوف الإسلام، ص44.
    3طارمی، صفی الدین، انیس العارفین، ص145-147.
    4حمدی زقزوق، محمود، موسوعه التصوف الاسلامی‌، ص730.
    5بقلی شیرازی، روزبهان، رساله القدس، ص41.
    6عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ج2، ص78.
    7ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج‏2، ص175.
    8ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج‏1، ص244.
    9ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج‏1، ص245.
    10غرالی، محمد، إحیاء علوم الدین، ج‏1، ص32.
    11السراج الطوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، ص46.
    12المحاسبی، الحارث بن الاسد، المسائل، ص139.
    13قشیری، عبدالکریم، الرساله القشیریه، ص198.
    14کلینی، محمدبن یعقوب، کافی، ج2، ص17.
    15غزالی، محمد، احیاء العلوم الدین(ترجمه)، ج‏2، ص211-212.
    16غزالی، محمد، احیاء العلوم الدین، ج‏2، ص97-98.