پرش به محتوا
خانه » آداب‌وآموزه‌ها » وظایف مرید

وظایف مرید

    اساس تصوف، مبتنی بر نظریه ولایت نوعیه است. چنانچه هجویری می‌گوید: «بدانک قاعده و اساس طریقت تصوّف و معرفت جمله بر ولایت و اثبات آنست‏.»[1]هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان، کشف المحجوب، متن، ص265. در این نظریه، نوعی رابطه خاص بین سالک و استاد تعریف می‌شود که اصطلاحا آن را «رابطه مرید و مرادی» می‌گویند. در این رابطه هر یک از مرید و مراد نسبت به یکدیگر وظایفی دارند که در ادامه «وظایف مرید در برابر مراد، قطب، ولی یا مرشد» از دیدگاه صوفیه بیان و در مورد آن بحث و بررسی خواهد شد.

    شناخت مرشد

    همان طور که شیخی مسلکان، معرفت به رکن رابع را شرط ایمان و کمال و سعادت بشر به شمار می‌آورند، صوفیان نیز می‌گویند برای سیر و سلوک، ابتدا باید جستجو کرد تا ولی و مرشد زمان یافت شود. آن‌ها معرفت به ولی زمان را برای سلوک در طریقت و رسیدن به ایمان حقیقی و کمال بندگی، واجب می‌دانند. صفی علیشاه می‌نویسد:

    «صاحب این مقام باید در علم و قدرت و سایر اوصاف الهی، سرآمد اهل عالم باشد، به قسمی که در زمان غیبت امام، وجودش کافی از وجود امام باشد. چیزی بر او مجهول نباشد، عجز از هیچ نداشته باشد… ناچار به چنین وجودی باید متمسک شد… تکلیف اهل طریقت به شناختن قطب است بی‌گفتگو، و اگر کسی بگوید لازم نیست قطب به این کمال باد، بحثی بر او نیست، لیس علی الاعمی حرج.»[2]صفی علیشاه اصفهانی، محمدحسن بن محمدباقر، دیوان صفی علیشاه، ص17.

    بیعت با مرشد

    مرید وظیفه دارد با ولی زمان ( مراد) دست بیعت دهد. به این معنا که نه تنها فقط جان خود، بلکه مال و عرض و خانواده و همه داشته‌هایش را در کف اخلاص، فدای مراد کرده و در راه خواست و دستور و میل او بذل نماید.

    البته بیعت با مرشد با عناوین مختلف دیگری نیز بیان می‌شود، مانند «پذیرش ولایت استاد، دست ارادت دادن به مرشد، فقیر شدن، مشرف شدن به فقر و…» از جمله این اصطلاحات است.

    شرط اسلام یا ایمان

    برخی از صوفیه بیعت با مراد را شرط «اسلام» می‌دانند و فقط کسانی که بیعت کرده اند را مسلمان می‌دانند. برخی دیگر آن را شرط « ایمان» می‌دانند و می‌گوید اگر بیعت نشود، شخص به وادی ایمان نمی‌رسد. کیوان قزوینی درباره اهمیت بیعت نزد صوفیان گنابادی، از زبان اقطاب این فرقه چنین نوشته است:

    «هر که باشد به هر دین و به هر عمل، بدون انحصار ارادت به من، روی بهشت نخواهد دید، اگرچه به همه انبیا و ائمه معتقد باشد و همه واجبات را ادا کند، خواه به اجتهاد خودش و خواه به تقلید و خواه ازهد زمانه و تارک دنیا باشد، کسانی که نام مرا شنیده‌اند و نیامده‌اند معذور نیستند و کافرند و کسانی که نشنیده‌اند معذورند اما مانند اهل زمان فترت و جاهلیت… بیشتر مردم دم مرگ مرا می‌پذیرند و با ایمان می‌میرند و در عالم برزخ به دستور من (عمل) می‌کنند و کامل می‌شوند.»[3]کیوان قزوینی، عباسعلی، رازگشا، ص164.

    ملاعلی گنابادی (نورعلیشاه ثانی) از اقطاب فرقه گنابادی در اهمیت این بیعت می‌نویسد:

    « کشف، بدون اتصال به پیر، اتصال به ملکوت سفلی است، چون جن زده و کَهنَه، لهذا اگر دست پیر بر سر نباشد و به خودسری ریاضت کشد، و خلوت نشیند، اگر صفائی دست دهد و نمایشی به هم رسد، اتصال به ملکوت سفلی باشد و القاء شیطان، لکن صفاء ظلمانی و مریب و مهیب باشد. بلکه در راه نیز اگر زیر بال تربیت شیخ نباشد، خطر دارد که غولان، راهزنی کنند. آنچه در غیر راه است، از شیطان است. راه، راه ولایت است… دانستید که فرزند بشر، بی‌پدر نشود و بدون قانون شرعی، ولد لغیه باشد و دانستی که ولد حقیقت، بدون پخته شدن شریعت و طریقت صورت نگیرد. هکذا ولد طریقت، بدون اتصال خدایی لغیه باشد. پس بدون مرشد مدعی ایمان، ولد لغیه ایمان است و شرک شیطان است.»[4]گنابادی (نورعلیشاه ثانی)، ملاعلی، صالحیه، ص180، حقیقت شماره 159.

    اهمیت و ضرورت بیعت

    صوفیه درباره اهمیت بیعت با مراد و تبعیت از او، سخنان زیادی دارند و همواره بخش مهمی از کتاب‌هایی که صوفیه درباره ولایت نوشته‌اند، به این موضوع اختصاص دارد. سلطان محمد گنابادی در جمله‌ای، هدف خلفت را این موضوع دانسته و می‌گوید:

    «مقصود از خلقتِ تو این طاعت و اقتدا است، بلکه می‌گوییم: ارسال رسل و انزال کتب و زحمت انبیا و مشقت اولیا، از برای ارادت و اقتدا است.»[5]گُنابادی، سلطان محمد، سعادت نامه، 93.

    فوائد بیعت

    نجات اخروی

    در تصوف، بیعت با مرشد، نتایج و اثرات وضعی متعددی دارد. از جمله اینکه باعث نجات اخروی «مرید» می‌شود و گناهان و خطاهای مرید، به گردن «مراد» خواهد بود.

    نورعلی تابنده مجذوب علیشاه می‌گوید:

    «با تشرف به من شرف پیدا می‌کنید و زمانی که با من بیعت کردید گناهانتان به گردن من است و در بیعت. شخصی که بیعت می‌گیرد از طرف خدا مشخص شده (یعنی من که از شما بیعت می‌گیرم از طرف خدا مشخص شده‌ام) و اگر برای تشرف، شوهرتان یا پدرتان هم راضی نبود که شما مشرف شوید، نیازی به اجازه ندارید، چون تشرف شخصی است و به دیگری ربط ندارد، حتی پسر بدون اجازه پدر می‌تواند مشرف شود، چون زمانی که پدر فرزند را به دنیا آورد مگر از او اجازه گرفت.»[6]جلسه نورعلی تابنده با بانوان به مورخ 8-1-1392 ; https://bit.ly/3f2dXIV.

    پذیرش عبادات

    از جنبه معنوی_دینی نیز، بدون بیعت با ولی، هیچ یک از اعمال عبادی مرید، پذیرفته و مقبول درگاه حق واقع نمی‌شود. سلطان محمد گنابادی می‌نویسد:

    «دخول در ظاهر شریعت، بدون قبول ولایت و احکام طریقت، زیاده از حفظ خون و مال و عرض و جریان و حدود و احکام و مواریث و مناکحات، منفعت نمی‌بخشد. بدون این ولایت، چون مردن کفار، مردنت خواهد بود.»[7]گنابادی، سُلطان محمد، سعادت نامه، 93.

    همچنین می‌گوید:

    «اگر کسی تمام عمر شب در نماز و روز در روزه باشد و… ولایت ولی امر خود را نداشته باشد، تا جمیع اعمال او به دلالت کردن و امر کردن [ولیّ باشد]، هیچ حق بر خدا نخواهد داشت و از اهل ایمان نخواهد بود.»[8]گنابادی، سلطان محمد، سعادت نامه، 93.

    بی‌نیازی از ائمه معصومین

    صوفیان معتقدند تمام فیوضات و برکاتی که سالک برای رسیدن به خدا و پیدا کردن کمال نیاز دارد، پس از بیعت با مرشد، برایش حاصل می‌شود، به طوری که دیگر حتی نیازی به درک زمان ظهور امام زمان عج‌الله‌فرجه و درک سایر معصومین علیهم السلام نیز ندارد.[9]حسینی طهرانی، سیدمحمد صادق، نور مجرد، ص521.

    یکی از عرفای مصطلح معاصر در این رابطه می‌نویسد:

    «عمده فائده ظهور، برای مومنان غیر سالک و سالکینی است که به محضر انسان کامل نرسیده اند، اما مومن سالک که روح او با روح اولیاء الهی مانند آقای «ح» متصل است و از آنان پیروی می‌کند، مانند کسی است که گویا در روزهای ابری، از ابرها فراتر رفته و به خورشید دست یافته است. حال آیا صحیح است که بگوییم خورشید برای این شخص نیز در پشت ابرها پنهان است؟ ولایت کاملین از اولیاء الهی با ولایت امام زمان فرقی ندارد، چون تعدد در عالم ولایت راه ندارد، لذا «من اتصل باحدهم، فقد اتصل بالامام و من دخل فی ولایه احدهم فقد دخل فی ولایه الامام».»[10]حسینی طهرانی، سیدمحمد صادق، نور مجرد، ص523.

    تسلیم شدن و اطاعت تام

    بعد از بیعت با مرشد، اولین و مهم‌ترین وظیفه مرید، تبعیت محض از تمام خواسته‌ها و دستورات و نظرات مراد است. این موضوع، مورد اتفاق جمیع جریان‌های صوفیه است و هرکس که در عالم اسلام به او اطلاق « عارف» یا « صوفی» شده، بر این آموزه صحه گذارده است. ابوالقاسم قشیری می‌گوید:

    «هرکه خلاف شیخ خویش کند، بر طریقت بنماند و علاقه میان ایشان بریده گردد و اگرچه در یک بقعه باشند. هرکه صحبت پیری کند، پس به دل اعتراض کند بر او، عقد صحبت بشکست و توبه بر وی واجب، باز آنکه گفته که عقوق استادان را توبه نباشد.»[11]قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ص585.

    صوفیان برای تبیین میزان و کیفیت سرسپردگی نزد مرشد، عبارت «کالمیت بین یدی الغاسل یقلّبه کیف یشاء»[12]ترمذی، محمد بن علی، ختم الاولیاء، ص496. را به کار می‌برند، یعنی همانگونه که مرده در برابر غسال، کوچکترین اراده‌ای بر حرکت و مخالفت ندارد، صوفیان در برابر امر و نهی مشایخ، نه تنها نباید لب به اعتراض بگشاند، بلکه از علت یا حکمت گفتار و افعال مرشد نیز نباید سوال کنند.[13]هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان، کشف المحجوب، ص182 [14]کاشانی، عزالدین محمود بن علی، مصباح الهدایه، ص220 [15]رازی دایه‏، نجم الدین، مرصاد العباد، ص158.

    صفی علیشاه آورده است:

    تا شوی تسلیم تو در امر پیر*****همچو صید مرده در چنگال شیر

    گاه بر دار فنا آویزمت*****گه به خاک و گَه به خون آمیزمت‏

    در تذکر خواهی ار اشراق من*****عاشق نوری تو نی مشتاق من‏[16]صفی علیشاه اصفهانی، محمدحسن بن محمدباقر، دیوان صفی، متن، ص145.

    دلایل تسلیم شدن به مرشد

    در تمام فرقه‌های عرفانی دنیا، تاکید می‌شود که بدون داشتن استاد یا مرشد، این مسیر را نروید، زیرا:

    • در غالب جریان‌های عرفانی، شخص خواسته یا ناخواسته به وادی علوم غریبه و علوم روحی داخل می‌شود که شرط اولی و اساسی این وادی، دستورالعمل‌ها و اذن‌های خاص اساتید و مرشدان این وادی است.
    • در سلوک عرفانی، دستورالعمل‌های ریاضتی (اعم از روحی و جسمی) خاصی داده می‌شود تا شخص به انخلاع و برون‌فکنی و… برسد که این روند، باید کاملا تحت نظر و خواستِ یک شخص راه رفته باشد.
    • پذیرش ولایت شخص و اطاعت تام از او، سبب گشوده شدن دریچه روح و خیال آدمی بر مراد و استاد می‌شود. هر فردی با تسلیم شدن نزد دیگری، در واقع به او اجازه داده است که هرگونه که اراده می‌کند، در جان و ذهن او نفوذ و تصرف نماید و به هر سمت و سویی که می‌خواهد سوقش دهد اما بدون تسلیم، هیچ‌کس توانایی تصرف در وجود آدمی و القاء برخی خیالات فاسده و اعتقادات باطله و احیانا ذهن‌خوانی از او را نخواهد داشت.[17]رازی دایه، نجم الدین، مرصاد العباد، ص133.
    • از آنجایی که در مکتب تصوف، بسیاری از آداب طریقتی و دستورات مرشد با مرّ قانون شرع و نص حکم الهی در تضاد است، صوفیان ناچارند که بحث تبعیت مطلق و محض از مرشد را در زمره مرام‌نامه اعتقادی خویش بگنجانند، چرا که در غیر این صورت، سلوک در طریقت برای هیچ صوفی محقق نخواهد شد زیرا بسیاری از آداب و دستوراتی که از جانب قطب صادر می‌شود، در حیطه شریعت نمی‌گنجد و آشکارا خلاف شرع محسوب می‌گردد، لذا صوفیان حق اعتراض و سوال را از مرید سلب می‌کنند تا در اوامر خلاف شرع خود به مشکل بر نخورند.

    بنابراین تسلیم محض بودن و پذیرش ولایت شیخ، برای سیر و سلوک عرفانی موضوعیت دارد. لذا ابوسعید ابوالخیر می‌گوید که بدون ارادت ورزی به شیخ، اساسا امکان رسیدن به مراتب عالیه نیست:

    «اگر کسی در مقامات، به درجه اعلی برسد و بر غیب مطلع شود که او را پیری و استادی نبود، از وی هیچ چیز نیاید و هر حالت که از مجاهدت و علم خالی بود، زیان آن بیش از سود بود.»[18]ابن منور میهنی، محمد، أسرار التوحید، ص289.

    عقوبت نافرمانی

    نافرمانی از مرشد در تصوف، بزرگ‌ترین گناهی است که مرید می‌تواند در طول سیر و سلوک خود مرتکب شود. حتی توبه از این گناه کبیره و ذنب لا یُغفر نیز جبران آفات نمی‌کند. لذا گویند: «نافرمانی استادان را توبه‌ای نیست.»[19]قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ص463.

    البته نافرمانی به معنای عدم پذیرش دستور مرشد نیست بلکه کوچک‌ترین تردید و شک و حتی سؤال نسبت به دستور مرشد نیز نافرمانی محسوب می‌شود.

    با این حساب، اگر مرید کوچک‌ترین اعتراضی بر زبان جاری نماید بلکه از روی انکار، خمی بر ابروان آورد و فقط تقاضای بیان علت فرامین شیخ را جویا شود، بلافاصله با خضر طریق[20]ابن بابویه، محمد بن علی، علل الشرائع، ج1، ص50. ندای «هذا فِراقُ بَینی‏ وَ بَینِک»‏ بر سر مرید زده و او را از خود طرد و دور می‌کند.[21]قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن، الرساله القشیریه، ص463. شمس العرفاء[22]شمس‌العرفاء، لقبِ سیدحسین حسینی تهرانی (۱۳۵۳-۱۲۸۸ق)، از صوفیان معاصر می‌باشد که شاخۀ شمسیۀ سلسلۀ … ادامه پاورقی از رفتار خود نسبت به مرشد خویش « عبدالقدوس کرمانشاهی» چنین خبر می‌دهد:

    «آنچه امر فرمودند، بدون لا و نعم اطاعت کردم و اگر چیزی از مسموعات و مرئیات، صورتاً مخالف با شرع بود، حمل به بدی چشم و گوش خود نمودم و از خدمات ایشان به هیچ قِسم قصور نورزیدم.»[23]حجت علیشاه، عبدالحجه بلاغی، زندگانی شمس العرفاء، ج1، ص233.

    فناء در مرشد یا پیرپرستی

    در طول سلوک عرفانی، مرید وظیفه دارد به سمت جلب رضایت مراد حرکت کرده و فقط او را نصب العین خود قرار دهد، چراکه مراد را « ولی» و « امام زمان» خود می‌داند. این مسأله تا اندازه‌ای اهمیت دارد که در فرقه‌های صوفیه، فناء فی الله که عالی‌ترین مقصد سلوکی است، به عنوان «فناء در پیر» نامیده می‌شود اما برخی دیگر از فرقه‌ها، «فناء در پیر» را مقدمه «فناء فی الله» می‌دانند.

    محمدخان قراگزلو (عم مجذوب علیشاه کبودرآهنگی) می‌نویسد:

    «مدار وصول به درجه کمال، مربوط به مرابطه محبت است نسبت به شیخ مقتدا. طالب از راه محبتی که به شیخ می‌دارد، اخذ فیوضات و برکات از باطن شیخ می‌نماید… فناء فی الشیخ مقدمه فناء فی الذات. و ذکر تنها، بدون رابطه مسطوره فناء فی الشیخ، موصل نیست.»[24]قراگزلو، محمد بن عبدالله، رساله ابحاث عشره در اثبات ذکر خفی، ص62.

    اطاعت مرید از مراد، هیچ محدودیت و قیدی ندارد، یعنی دستور مرشد، حتی از دین و دستورات دینی و کلمات رسول خدا صلی الله علیه واله و خود خدا نیز بالاتر است. عین القضات همدانی در « تمهیدات»، مرید را چنین معرفی می‌کند:

    «مریدی، پیرپرستی باشد و راه ارادت، خود زنار داشتن در راه خدا و رسول او.»[25]عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص31.

    همچنین می‌گوید:

    «مرید کسی است که خود را در پیر بازد، ابتدا دین را از دست بدهد و پس از آن خود را. دین باختن یعنی اگر پیر، خلاف دین به او امری کند، او باید اطاعت کند، زیرا اگر خلاف دین خود نرود، او هنوز مرید دین خود است و نه مرید پیر.»[26]عین القضات عبدالله بن محمد، همدانی، تمهیدات ، ص98.

    ماجرای شمس و مولوی

    صوفیه برای تبیین اهمیت تبعیت از مراد، داستان شمس و مولوی را مثال می‌زنند. در داستان مشهور اولین ملاقات شمس تبریزی با جلال الدین محمد مولوی، شمس از او درخواست نامشروعی مبنی بر آوردن شاهد و شراب نمود و مولوی بدون تامل و مکث، آن‌ها را حاضر کرد و بعد از این اظهار تسلیم بود که توانست خود را در سلک مریدان شمس وارد سازد، زیرا شمس با این تقاضای خلاف شرع، قصد داشت ببینید که آیا مولوی فرمان او را بر فرمان خدا و شریعت ترجیح می‌دهد یا خیر؛ که اگر ترجیح نمی‌داد، بی گمان او را به شاگردی نمی‌پذیرفت. احمد افلاکی که کتاب « مناقب العارفین» را تحت نظر نوه مولوی تالیف کرده است، با سند متصل، داستان مذکور را اینگونه از زبان فرزند مولوی شرح می‌دهد:

    «روزی مولانا شمس الدین، به طریق امتحان و ناز عظیم از حضرت والدم، شاهدی التماس کرد، پدرم حرم خود، خاتون را که در جمال و کمال، جمیله زمان و ساره ثانی بود و در عفّت و عصمت، مریم عهد خود، دست بگرفته در میان آورد، (شمس) فرمود که او خواهر جان منست نمی‌‏باید، بلک نازنین شاهد پسری می‏‌خواهم که به من خدمتی کند، فی الحال فرزند خود سلطان ولد را که یوسف یوسفان بود، پیش آورد و گفت: امیدست که به خدمت و کفش‏‌گردانی شما لایق باشد، (شمس) فرمود که او فرزند دلبند منست، حالیا قدری اگر صهبا (شراب انگور) دست دادی، اوقات به جای آب استعمال می‏‌کردم که مرا از آن ناگزیرست، همانا که حضرت پدرم بنفسه بیرون آمده، دیدم که سبوئی از محلّه جهودان‏ پر کرده و بیاورد، دیدم که مولانا شمس الدین فریادی برآورد و جامه‌ها را بر خود چاک زده، سر در قدم پدرم نهاد و از آن قوّت و مطاوعت امر پیر حیرت نمود، فرمود که بحقّ اوّل بی‌‏اوّل و آخر بی‏‌آخر که از مبدأ عالم تا انقراض جهان مثل تو سلطانی دلدار محمّد خو در جهان وجود نه آمد و نخواهد آمدن و همان‏دم سر نهاده مرید شد.»[27]افلاکی، احمد، مناقب العارفین، ص621[28]جامی، عبدالرحمن، نفحات الأنس، ص538.

    در عرفان‌های معاصر

    بحث تبعیت محض از مرشد، در میان عرفا و صوفیان امروزی و معاصر نیز به وضوح دیده می‌شود. یکی از عرفای مصطلح، پیرامون تبعیت مطلق از مراد و استاد طریقت، بدین مطلب تصریح دارد که حتی در امور خلاف شرع نیز باید سرسپردگی و تبعیت از شیخ را حفظ کرده و کوچک‌ترین تردید و تزلزلی در حقانیت کلمات « خضر طریق» به خود راه ندهد:

    «مومن و محب واقعی بعد از ملاحظه ادله‌ای که بر حجیت و عصمت قول و فعل امام، دلالت دارد و بعد از اینکه انسان کامل، آئینه تمام نمای حضرت حق و محل ظهور اسما و صفات خداست، در برابر قول و فعل معصوم و یا ولی خدا، اگرچه موافق با ظواهر شرع نباشد، هیچ تزلزلی به خود راه نمی‌دهد تا طعم شیرین و حقیقی ایمان را ذوق کند.»[29]حسینی طهرانی، سیدمحمد صادق، نور مجرد، ص554 .

    «عامل حرکت سالک بعد از رسیدن به استاد خبیر، همان محبت خالص و ارادت تام او به استاد بوده و از لوازم این محبت، تبعیت محضه و بدون چون و چراست. سالک در برابر استاد باید اراده و اختیار را از خود سلب کند و عبد محض باشد، چه این محبت و تسلیم سالک در برابر استاد است که راه تصرف در نفس و اصلاح آن را برای مربی باز می‌کند.»[30]حسینی طهرانی، سیدمحمد صادق، نور مجرد، ص547.

    منابع و مآخذ

    1. ابن بابویه، محمد بن علی، علل الشرائع، ۲جلدی، قم، مکتبه الداوری، بی‌تا.
    2. ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، تصحیح عثمان یحیی‏، 14جلد، دار احیاء التراث العربی‏، بیروت‏ 1994م‏
    3. ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم‏، 1جلد، دار إحیاء الکتب العربیه قاهره‏، چاپ اول‏، 1946م‏
    4. ابن منور میهنی، محمد، أسرار التوحید فی مقامات أبی سعید، الیاس میرزا بوراغانسکی، سن پطرز بورگ، 1899م‏
    5. اسیری لاهیجی، محمد بن یحیی، مفاتیح الإعجاز فی شرح گلشن راز، تصحیح میرزا محمد ملک الکتاب‏، 1جلد، بمبئی‏ 1312ش
    6. افلاکی، احمد، مناقب العارفین، محقق تحسین یازیجی، ‏دنیای کتاب‏، تهران، 1375.
    7. بقلی شیرازی‏، روزبهان، شرح شطحیات‏، تصحیح هانری کربن‏، 1جلد، طهوری‏، چاپ سوم، تهران‏ 1374ش
    8. ترمذی‏، محمد بن علی، ختم الاولیاء، مصحح عثمان اسماعیل یحیی‏، مهد الآداب الشرقیه، چاپ دوم‏، بیروت‏، 1422ق‏
    9. جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، تصحیح جلال الدین آشتیانی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1جلد، چاپ دوم، تهران، 1370ش
    10. حجت علیشاه، عبدالحجه بلاغی، مقالات الحنفاء فی مقامات شمس العرفاء یا «زندگانی شمس العرفاء»، چاپخانه مظاهری، 1371ش
    11. حسینی طهرانی، سیدمحمد صادق، نور مجرد، نشر علامه طباطبایی، 1391ش
    12. حلاج، حسین بن منصور، دیوان الحلاج‏، تصحیح محمد باسل عیون السود، 1جلد، دار الکتب العلمیه، بیروت‏، چاپ دوم،‏ 2002م‏
    13. رازی دایه‏، نجم الدین، مرصاد العباد، (بی نا)، تهران، 1322ق‏
    14. صفی علیشاه اصفهانی، محمدحسن بن محمدباقر، تفسیر صفی، تصحیح وتحقیق حامد ناجی اصفهانی، اصفهان۱۳۸۳ش
    15. صفی علیشاه اصفهانی، محمدحسن بن محمدباقر، دیوان صفی علیشاه، با مقدمه تقی تفضلی وبه کوشش منصور مشفق، تهران، ۱۳۷۰ش
    16. صفی علیشاه اصفهانی، محمدحسن بن محمدباقر، زبده الاسرار، تهران، ۱۳۷۲ش
    17. طهرانی، محمد حسین، روح مجرد، چاپ نهم، 1385ش
    18. عطار نیشابوری، فرید الدین، تذکره الأولیاء، تصحیح رینولد نیکلسون‏، 2جلد، مطبعه لیدن‏، چاپ اول، 1905م‏
    19. عین القضات همدانی‏، عبدالله بن محمد، تمهیدات‏، تصحیح عفیف عسیران‏، 1جلد، دانشگاه تهران‏، 1341ش
    20. فناری، شمس الدین محمد بن حمزه، مصباح الأنس بین المعقول و المشهود، تصحیح عاصم ابراهیم الکیالی‏، 1جلد، دار الکتب العلمیه‏، بیروت‏ 2010م
    21. فناری، شمس الدین محمد بن حمزه، مصباح الأنس بین المعقول و المشهود، تصحیح عاصم ابراهیم الکیالی، ‏1جلد، دار الکتب العلمیه‏، بیروت‏، چاپ اول، 2010م
    22. قراگزلو، محمد بن عبدالله، رساله عرفانی ابحاث عشره در اثبات ذکر خفی، نشر حقیقت، چاپ دوم، 1385ش
    23. قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، نشر علمی و فرهنگی، تهران
    24. قیصری، داود، رسائل قیصری، تصحیح سیدجلال الدین آشتیانی‏، 1جلد، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران‏ تهران،‏ 1381
    25. قیصری‏، داود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلال الدین آشتیانی‏، 1جلد، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی‏، تهران‏، 1375ش
    26. کاشانی، عزالدین محمود بن علی، مصباح الهدایه ومفتاح الکفایه
    27. کلاباذی، ابوبکر محمد بن ابراهیم، التعرف لمذهب التصوف، مطبعه السعاده، مصر، 1933م‏
    28. کیوان قزوینی، عباسعلی، رازگشا، به‌اهتمام محمود عباسی، نشر راه نیکان، تهران، 1386
    29. گنابادی (نورعلیشاه ثانی)، ملاعلی، صالحیه، دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۴۶ش
    30. گنابادی، سلطان محمد، سعادت نامه، نشر حقیقت، تهران، 1379ش
    31. گنابادی، سلطان محمد، مجمع السعادت، نشر حقیقت، تهران، چاپ دوم، 1384ش
    32. گنابادی، سلطان محمد، ولایت نامه، نشر حقیقت، تهران، چاپ چهارم، 1384ش
    33. هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان، کشف المحجوب‏، تصحیح و.ژوکوفسکی‏، 1جلد، طهوری‏، تهران‏، چاپ چهارم، 1375ش

    پاورقی ها

    پاورقی ها
    1هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان، کشف المحجوب، متن، ص265.
    2صفی علیشاه اصفهانی، محمدحسن بن محمدباقر، دیوان صفی علیشاه، ص17.
    3کیوان قزوینی، عباسعلی، رازگشا، ص164.
    4گنابادی (نورعلیشاه ثانی)، ملاعلی، صالحیه، ص180، حقیقت شماره 159.
    5گُنابادی، سلطان محمد، سعادت نامه، 93.
    6جلسه نورعلی تابنده با بانوان به مورخ 8-1-1392 ; https://bit.ly/3f2dXIV.
    7گنابادی، سُلطان محمد، سعادت نامه، 93.
    8گنابادی، سلطان محمد، سعادت نامه، 93.
    9حسینی طهرانی، سیدمحمد صادق، نور مجرد، ص521.
    10حسینی طهرانی، سیدمحمد صادق، نور مجرد، ص523.
    11قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ص585.
    12ترمذی، محمد بن علی، ختم الاولیاء، ص496.
    13هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان، کشف المحجوب، ص182
    14کاشانی، عزالدین محمود بن علی، مصباح الهدایه، ص220
    15رازی دایه‏، نجم الدین، مرصاد العباد، ص158.
    16صفی علیشاه اصفهانی، محمدحسن بن محمدباقر، دیوان صفی، متن، ص145.
    17رازی دایه، نجم الدین، مرصاد العباد، ص133.
    18ابن منور میهنی، محمد، أسرار التوحید، ص289.
    19قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ص463.
    20ابن بابویه، محمد بن علی، علل الشرائع، ج1، ص50.
    21قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن، الرساله القشیریه، ص463.
    22شمس‌العرفاء، لقبِ سیدحسین حسینی تهرانی (۱۳۵۳-۱۲۸۸ق)، از صوفیان معاصر می‌باشد که شاخۀ شمسیۀ سلسلۀ نعمت‌اللهیه به وی منسوب است. در ۱۳۰۳ به تصوف روی آورد و مرید «عبدالقدّوس کرمانشاهانی» (متوفی ۱۳۰۹) (شاگرد «میرعلمشاه هندی») شد و به همراه استاد خود به قم رفت و به ریاضت و چله‌نشینی پرداخت. عبدالقدّوس به وی لقب «شمس‌العرفاء» داد و او را به مقام ارشاد منصوب کرد. پس از وفات عبدالقدّوس، سیدحسین به تهران بازگشت و از آن‌جا عازم عراق شد و مدتی در کوفه و نجف نزد «عبدالکریم عریان شیرازی» به ریاضت پرداخت. سیدحسین پس از بازگشت، در تهران ساکن شد و در کنار سقاخانه نوروزخان، نزدیک مسجد شاه (مسجد امام کنونی)، خانقاهی بنا کرد و به تربیت مریدان پرداخت. از مهم‌ترین مریدان او، «عبدالحجّه بلاغی، سیدعلی برقعی، جمال‌الدین نجفی و علی آل‌بویه» بودند. گفته می‌شود «لویی ماسینیون» برای دیدن او به خانقاهش رفت و پس از آن کتاب «اخبارالحلّاج» و «طواسین» را برای او هدیه فرستاد. با درگذشت او، خانقاهش از رونق افتاد و بیش‌تر مریدانش به «ذوالریاستین» پیوستند. وی جانشینی انتخاب نکرد لذا پس از درگذشت او شخصی به نام «میرزا باباجان تفرشی» شیخ خانقاه او شد اما بعضی از مریدان، از جمله «حجت علیشاه» و «سیدعلی برقعی» این مسئله را نپذیرفتند و خود مدعی جانشینی شدند.
    23حجت علیشاه، عبدالحجه بلاغی، زندگانی شمس العرفاء، ج1، ص233.
    24قراگزلو، محمد بن عبدالله، رساله ابحاث عشره در اثبات ذکر خفی، ص62.
    25عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص31.
    26عین القضات عبدالله بن محمد، همدانی، تمهیدات ، ص98.
    27افلاکی، احمد، مناقب العارفین، ص621
    28جامی، عبدالرحمن، نفحات الأنس، ص538.
    29حسینی طهرانی، سیدمحمد صادق، نور مجرد، ص554 .
    30حسینی طهرانی، سیدمحمد صادق، نور مجرد، ص547.