«فکر» و «ذکر» دو اصل مهم و به هم پیوسته در سلوک باطنی یک درویش است، به گونهای که بدون آن، رسیدن به مقصد نهایی سلوک، سخت دشوار است. در این مقاله، «فکر در سلوک و تصوف» مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت.
فهرست
معنای لغوی و اصطلاحی
فکر در لغت به معنای «تأمل» است.[1]جوهری، أبونصر إسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۲، ص۷۸۳. در اصطلاح علم منطق، حرکت از مجهولات تصوری و تصدیقی به مبادی و سیر در معلومات موجود برای معلوم شدن مجهولاتی است که ملازم با آنهایند.[2]سبزواری، هادی، شرح منظومه، ج۱، ص۸۴.
در اصطلاح دینی، به معنای تأمل و نظر در مخلوقات و آیات الهی و متذکر شدن و عبرت گرفتن نسبت به مسیر و مقصدی که انسان باید برای رسیدن به خدا طی کند. فکر کردن، از انسان موجودی بهتر و کاملتر میسازد لذا در متون دینی، یک ساعت تفکر را برتر از یک سال عبادت دانستهاند.[3]نوری طبرسی، حسین، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۱۸۳.
معنای فکر در صوفیه
فکر در تصوف به مجموع مراقبهها و تمرکز ذهنی درویش اطلاق میشود. این مراقبهها بیشتر از طریق تلقین برخی پندارها به خود و صورت سازیهای خیالی انجام میشود. درویش به دستور شیخ، چیزی را در خیال خود متصور میشود و به قدری بر آن تمرکز میکند تا آن را در خارج ببیند.
تفاوت معنای دینی و صوفی
صوفیان، معمولا آموزههای خود را با اصطلاحات رایج دینی به مخاطبین معرفی میکنند، درحالیکه آن واژه در دین، با معنای مد نظر صوفیه کاملا متفاوت است، از جمله در بحث «فکر» چنین تفاوتهایی دارد:
1-فکر در تصوف، یک نوع مراقبه ذهنی مشابه مراقبههای فکری عرفانهای شرقی است اما فکر در اسلام، از جنس اندیشیدن و تدبیر و تأمل است.
2-فکر در تصوف، ذهن را متمرکز و متوقف در یک شیء میکند و بر مبنای « وحدت» است اما تفکر اسلامی، بر مبنای « کثرت» و جَوَلان ذهنی است و انسان را مدام از اشیائی به اشیاء دیگر سوق میدهد.
3-هدف فکر در تصوف، رسیدن به انخلاع و برونفکنی است اما هدف فکر در اسلام، متذکر شدن و عبرت گرفتن نفس است.
4-موضوع تفکر در تصوف، یا صورت شیخ است یا یک شیء مشخص، اما موضوع فکر در اسلام، آیات الهی است.
5-موطن فکر در تصوف، غالبا قوه خیال آدمی است اما موطن تفکر در اسلام، قوه عقل و خرد آدمی است.
جایگاه فکر در صوفیه
در اهمیت فکر گفتهاند که پایه و اساس طریقت است: «درویشی، تصحیح خیال است»[4]حوراء مغربی، عبدالله، رساله نور وحدت، بند۸ و ۲۷. چراکه صوفیه مدعی اند انسان صرفا با ابزار کشف و شهود، حقایق عالم را درک میکند، مکاشفه نیز در عالم خیال و وهم است و اگر درویش بخواهد اهل مکاشفه شود، باید قوه خیال خود را تقویت کند که این کار با آموزه «فکر» انجام میشود.
مصادیق افکار
در تصوف، مرکزیت دادن قوه خیال باید با تمرکز روی یک شی واحد صورت بگیرد. این شیء چیست؟
معمولا صوفیان فرقهای مثل نعمت اللهیه، تصویر مرشد خود و صوفیان نقشبندیه صور رقمیه اسماء الحسنی و برخی از ذهبیه، شاهد یا معشوقی را برای این کار انتخاب میکنند.[5]معاون الفقراء شیرازی، ابوالحسن حافظ الکتب، اوصاف الاتقیاء، ص۴۴. برخی دیگر نیز تمرکز بر نقطهای سیاه، شمع یا سایر کلمات را توصیه میکنند.
ملاسلطان گنابادی میگوید:
«از این جهت، قرار بزرگان دین بر این بوده که اسمی از اسماء الله را که عنوان صفتی از صفات حق باشد، تلقین میکردند که به نحو ذکر جلی یا ذکر خفی مواظبت بر آن میکردند تا حق به آن صفت بر سالک تجلی کند یا شیخ سالک که مظهر و مجلای صفات حق است، برای او متمثل شود.»[6]گنابادی، سلطان محمّد، بشاره المومنین، ص256.
تصور صورت شیخ
ملاسلطان گنابادی در «ولایت نامه» میگوید:
«مقصود از ذکر، یاد مذکور و منظور از فکر، به نظر آوردن صورت مرشد است.»[7]گنابادی، سلطان محمد، ولایت نامه، ص185-186.
در «بیان السعاده» میگوید: «این تماشای ذهنی باید در تمام اوضاع و شرایط زندگی، به ویژه هنگام ذکر و مراقبه و عبادت باشد و نه تنها از مهمترین شروط قبولی عبادات است بلکه از مهمترین راههای رسیدن به خدا در نزد صوفیان به حساب میآید.»[8]گنابادی، سلطان محمد، بیان السعاده، ج2، ص15.
ملاعلی گنابادی میگوید: «مقلد ناچار است در وقت عمل (عبادت) مُطاع (مرشد) را در نظر آورد.»[9]گنابادی (نورعلیشاه ثانی)، ملاعلی، صالحیه، ص334 حقیقت 598.
ملاسلطان گنابادی درباره ماحصل و نتیجه تصور صورت شیخ مینویسد:
«به صورت شیخ سالک، ظاهر شود بر خود سالک، و به تدریج در این ظهور به جایی رسد که افعال و صفات خود را از همان صورت شیخ ببیند، بکله اراده و واختیار خود را در میانه نبیند، و اینجا مقام جبر برای او پیدا شود و از همین جهت که معرفت خدا و صفات خدا و اسماء الهی در مظاهر و بدون مظاهر، بغیر اتصال به امام بشری حاصل نمیشود، بلکه در اول امر و اوسط امر، معرفت خدا نیست، مگر معرفت امام ملکی (قطب طریقت) من حیث انه امام، و معرفت صورت ملکوتیه امام.[10]گنابادی، سلطان محمد، مجمع السعادت، ص121-122؛ گنابادی، سلطان محمد، تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، ج2، ص283.
رابطه ذکر و فکر
ذکر و فکر ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند و ذکر، مقدمه رسیدن به فکر است. درویش با تکرار مداوم یک ذکر، مذکور را در فکر نقش میکند. درباره یکی از مشایخ صوفیه شمال آفریقا نوشتهاند:
«شیخ احمد علاوی مرید را به ذکر یک اسم مفرد مکلف مینمود و حروف آن را برایش مشخص میکرد تا اینکه در قوه خیال او نقش ببندد. سپس به او دستور میداد که آنها را بسط دهد و آن قدر بزرگشان کند که سراسر افق وجود او را پر کند. ذکر به همین نحو ادامه مییافت تا اینکه حروف نورانی میشد، و بعد شیخ راه خروج از این مقام را نشان میداد… با همین اشاره، روح مرید به سرعت وارد عوالم روحانی میشد.»[11]لینگز، مارتین، عارفی از الجزایر، ص۷۶.
ثمرات و اهداف
چرا فکر برای صوفیه مهم است؟ فکر چه ثمراتی برای درویش دارد؟
رسیدن به اشراق و شهود
صوفیان برای رساندن مرید به مکاشفه دو دستور کلی دارد: یکی ریاضتهای جسمی و دیگری مراقبههای فکری که با آموزه فکر است. لذا گفتهاند: «هرکس قوّه خیالش قوت گیرد، یا قوّه حس او به ضعف گراید، با چشم خیالی خود چیزی را مشهود و محسوس میبیند، آنچنان که بقیه محسوسات را مشاهده میکنند. به همین دلیل… دچار مغالطه و اشتباه میشود.»[12]ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، اسفار، ج9، ص.337.
درویش به حدی بر یک موضوع تمرکز کرده و به خود تلقین میکند که در خواب و بیداری، آن را ببیند و سپس به خیال خود اهل مکاشفه شده است. ملاسلطان گنابادی میگوید: «این هم مجرب است که هرچه را در خیال به تکرار درآورند صورت آن چیز در خیال متمثل شود.»[13]گنابادی، سلطان محمد، بشاره المومنین، ص256.
تصرف در اشیاء
از نتایج فکر، رسیدن سالک به مرتبهایست که بتواند با خیال خود، دست به خلق و تصرف در اشیاء خارجی یا تصرف در ذهن مخاطب بزند. گفتهاند: «العارف یخلق بهمته ما یشاء».[14]ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، ج2، ص81. همانطور که تجمیع نور آفتاب، موجب سوزاندن کاغذ میشود، تجمیع حواس و تمرکز دادن به عقل نیز میتواند در اشیاء خارجی و نفوس ضعیفه تاثیر گذارد. ابن عربی معتقد است همه آدمها با وهم خود انسانهایی را خلق میکنند که فقط در خیالشان وجود دارند و عارف با همّت خود چیزهایی را خلق میکند که در خارج از نفس و محل همّتش است.[15]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ص88.
یکی از عرفای معاصر میگوید:
«انسان بر اثر قدرت توجهش و تقویت قوه خیالش به جایی میرسد که میتواند در خلوت و جلوت، تمرکز ذهن کند و هر که را بخواهد انشاء (ایجاد) کند و ببیند در اثر تضعیف قوای طبیعی، قوه خیال تقویت میشود و در خلوت، ناگهانی میبینید (که) ارواح و صور و اشباحی پیش میآیند و صحبتهایی با شما میکنند.»[16]فایل صوتی از کلاسهای علامه حسن زاده آملی، درس شرح فصوص الحکم، جلسه شماره ۱۲۱، دقیقه ۳۹.
مشاهده و پذیرش اوهام
فایده دیگر، دیدن اوهام در عالم خارج و پذیرش آسان گزارههایی است که شیخ بدو القا کرده است.
یک مسأله بهاندازه ای مورد القاء و تلقین و تکرار قرار میگیرد که مخاطب، آن خیال موهوم را واقعی میپندارزد: «اگر سالک چند روزی، همه روز و شب فکر در این کند و بفهمد که هر چه خیال میکند و میبیند، خودش است و از خودش خارج نیست و این را ملکه کند، خودش را در عالم مثال میبیند، یعنی حقیقت عالم مثالش را میفهمد.»[17]همدانی، حسینقلی، چلچراغ سالکان، ص۷۰.
مثلا برای پذیرش وحدت وجود، ابتدا میگویند توهم کنید که هیچ شیئی در عالم نیست فقط خود شما هستید، بلکه توهم کنید تمام افعال از شما یا شیخ شما سر میزند بعد با خود بپندارید شما هم نیستید، و همه چیز خداست. چنانچه نوشتهاند: «سالک… توجه به نفس خود بنماید تا کمکم تقویت شده به وطن مقصود برسد که حتی در حین تلاوت قرآن بر او منکشف شود که قاری قرآن خداست جل جلاله… تمام افعال، در جهان خارج استناد به ذات مقدس او دارد و میفهمد که فعل از او سر نمیزند، بلکه از خداست… در این مرحله سالک جز خدا را نخواهد شناخت، بلکه خدا خود را میشناسد و بس. ذات، ذاتِ مقدس خداوند است.»[18]طهرانی، محمدحسین، رساله لب اللباب، ص154-158.
فناء شدن در پیر
برای فناء شدن در پیر باید قوه خیال و فکر را به کار گرفت و این کار به حدی باید تکرار شود که سالک به مقصود والای خود یعنی «فناء در شیخ» نائل آید. سلطان محمد گنابادی مینویسد: «تا به سبب این تعمل صورت ملکوتی ظاهر شود و به تدریج با سالک متحد شود بلکه سالک فانی و شیخ باقی ماند».[19]گنابادی، سلطان محمد، ولایت نامه، ص117.
ابوالقاسم راز شیرازی ذهبی مینویسد:
«اما [سالک] اول معرفت پیرش را حاصل کند آن وقت به عنایت الله کمکم صورت پیر در باطن سالک پیدا میشود، چنین میشود که سالک خود را در آئینه پیر جلوهگر میبیند، باز به عنایت الله و از توجه پیر سالک را ترقی میدهند، آنوقت صورت پیر در آئینه سالک جلوهگر میشود که صورت پیر را صورت خود میبیند که آن را عرفا خلع و لبس میگویند. این اولین ترقی سالک است، خرده خرده سالک بعون الله سلوک مینماید، با اجازه انسان کامل از مراتب [اربعه] نفس گذشته است و به اطوار [سبعه] قلب میرسد که آن هم علامات دارد.»[20]شیرازی، بی بی بهشتی، رساله نورالهدایا (یا مصحف فاطمی)، ص۱۴.
لافکری و نفی خواطر
تکلیف دیگری که در «فکر» انجام میشود، نفی خواطر و لافکری است.
نفی خواطر یعنی پاک کردن قوه خیال و ذهن و قلب از هرگونه کثرات، که شامل هر اندیشه و تفکر و خیالی میشود. سالک برای اینکه خیالی به سراغش نیاید، باید عزلت و خلوت گزیده و کمتر غذا بخورد و سخن نگویند و هیچ فعلی انجام ندهد تا به جایی برسد که به «هیچ چیزی» فکر نکند.[21]آملی، سیدحیدر، محیط الاعظم، ج۵، ص۲۵۲.
اهمیت نفی خواطر
نفی خواطر اهمیت بسیار زیادی برای عرفا دارد تا جایی که « یحیی باخرزی میگوید هر قومی کیفیت عبادت خاص خود را دارد و «عبادت فقرا نفی خواطر است»[22]باخرزی، یحیی، اوراد الاحباب و فصوص الآداب، ج۲، ص۱۰۰. و در جای دیگری گوید: «اعمال شرعیه، بدون آن منتج نیست»[23]باخرزی، یحیی، أوراد الاحباب و فصوص الآداب، ج۲، ص۱۰۰.
و البته این کار بسیار دشوار است و نیاز به ممارست و تمرینهای بسیاری دارد تا جایی که شخصی مثل ابوالحسن خرقانی میگفت: «دو سال در دفع یک اندیشه درمانده بودم، شما پندارید که این راه آسان است»[24]خرقانی، ابوالحسن، احوال واقوال شیخ ابوالحسن خرقانی، ص۵۰. یا «علاءالدین عطار» میگوید: «خطورات ذهنی که مانع نیستند احتراز کردن از آنها مشکل است و ما به اختیار طببعی به مدت بیست سال در نفی خواطر ذهنی بودیم.»[25]کاشفی، حسین بن علی، رشحات عین الحیات، ج۱، ص۱۵.
برخی عرفای معاصر نیز گفتهاند: «تا سالک از درجه فناء ذاتی عبور ننماید، این تصحیح قوه خیال به شکل کامل صورت نمیگیرد.»[26]طهرانی، صادق، نورمجرد، ج۱، ص۳۹۱.
چله نفی خواطر
یکی از علتهایی که در تصوف، دستور به چلههای خلوت و عزلت و ریاضت داده میشود، تلاش برای حبس حواس ظاهری و کمک به نفی خواطر است. ابن عربی و دیگران تاکید دارند در این دوران، حتی ذکر لفظی هم نباید گفت زیرا فکر کردن به حروف اذکار، حواس را پرت میکند و باید ذکر قلبی گفت.[27]ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج2، ص152.
در برخی فرق مثل نقشبندیه، چلهای مخصوص نفی خواطر وجود داشته است: «بعضی از مشایخ این خانواده بزرگ [نقشبند]، چله خواطر کشیدهاند، و در تمام آن اربعین، باطن خود را از ورود خاطر بازداشتهاند.»[28]سرهندی فاروقی، احمد، مکتوبات ربانی، دفتر اول، مکتوب۶۰.
دستورالعمل نفی خواطر
نفی خواطر، تدریجاً حاصل میشود. در قدم اول میگویند تمام همت و توجه را باید معطوف به شیئی واحد کرد، مثل یک حرف یا یک لفظ یا صورت شیخ یا… بعد از مدتی آن شی واحد را نیز از بیان بردارد تا لوح ذهن خالی شود و محل اشراق الهی واقع شود.
برای نمونه دستور العمل نفی خواطر یکی از معاصرین چنین است:
1- در مکان خلوتی – که هیچ مشغولی آور و بازداندهای همچون نور، صدا، اثاث و مانند آن نباشد – مینشینی به طوری که به هیچ کاری مشغول نباشی و هیچ کاری از تو صورت نگیرد.
2- چشمهایت را بسته نگه میداری
3- سپس صورتی را مثلا صورت «ا» در خیال مجسم ساخته، تمام توجهت را روی آن متمرکز میسازی، و میکوشی هیچ صورت دیگری را به ذهنت وارد نسازی و تنها به همان صورت «ا» توجه داشته باشی.
در آغاز امر میبینی که صورتهای خیالی و وهمی دیگری مزاحم ذهن تو شده آن را تاریک و مشوش میسازند، صورتهایی که بسیاری از آنها قابل تشخیص از یکدیگر نیستند، صورتهایی که مربوط به افکار روزانه و شبانه و خواستهها و هدفهای توست که مثلا پس از یک ساعت دیگر، تو در فلان جا و با فلان شخص دیدار کرده و یا مشغول به انجام فلان کار خواهی بود. این درحالی است که تو در خیال خود تنها به صورت «ا» نظر داری و متوجه آن هستی و این تشویش فکر و بینظمی ذهنی تا مدتی دوام خواهد داشت و با تو خواهد بود.
سپس اگر چند روزی کوشش را در خالی ساختن ذهن از صورتهای مزاحم و غیر مورد نظر ادامه بدهی، خواهی دید که پس از مدتی خواطر و اوهام رو به کاهش گذاشته و رفتهرفته کم میشود و قوه خیال، نورانیتی به دست میآورد، به طوری که هر چه را که به قلبت خطور میکند، چنان روشن و صاف است که گویی داری آن را با چشم حسی میبینی، سپس همین طور روز به روز این خواطر کاهش یافته و تا آنجا پیش میورد که متوجه میشوی هیچ صورت دیگری جز همان صورت «ا» در ذهنت پدیدار نمیگردد.»[29]طباطبایی، محمدحسین، مجموعه رسائل علامه طباطبایی، ج2، ص97.
نقد و بررسی
* بدعت: آموزه فکر در تصوف به عنوان راهی برای رسیدن به کمال و خدا انجام میشود درحالیکه در دین اسلام چنین دستوراتی وجود ندارد، لذا در زمره بدعت قرار میگیرد.
* تضاد با دستورات دینی: آموزه فکر در تصوف به معنای خاموش کردن چراغ عقل و منطق است اما اسلام به دنبال به کار انداختن عقل و منور کردن کردن این چراغ است. نسخهای که اسلام برای ذهن انسان تجویز میکند، تفکر است اما نسخهای که تصوف ارائه میدهد، «تمرکز» است. صوفیه میگویند هر مقدار که بیندیشد و تفکر کنید از حقیقت دور میشوید: «توجه به مفکره، طریق اندیشه را میگشاید ولی درِ کشف را میبندد.»[30]حسن زاده آملی، حسن، مُمِدّ الهِمَم در شرح فصوص الحکم، ص۳۰۷. اما اسلام میگوید راه کمال و نجات شما در تفکر و اندیشه است.[31]آل عمران:191.
* خطرات جسمی و روحی: این کار، بازی کردن با سلامت روان و روح انسان است و آن را در معرض خطرات متعددی قرار میدهد. بخشی از مشایخ صوفیه در این راه به جنون یا بیماریهای دیگری مبتلا شدهاند. چنانچه مؤیدالدین جندی میگوید: «هر گاه دلی از دلهای انسانی از جمیع خواطرِ ذهنی به کلی خالی شود یکی از این چهار حالت برای او واقع شود: یا صاحب تجلی و کشف و شهود شود، یا او را طریق انسلاخ و معراج پدید آید، یا بمیرد و علاقت نفسانی منقطع شود، یا به کلی مجنون و موله شود.»[32]جندی، مؤیدالدین، نفحه الروح و تحفه الفتوح، ص۱۰۱.
* تضعیف عقل و تقویت خیالپردازی: فکر در تصوف، عقلانیت را تضعیف و خیال را تقویت میکند. در اکثر مکاتب عرفانی دنیا همین دستور انجام میشود. علامه جعفری مینویسد:
«مهمترین توصیه مطابق آموزههای نظامهای عرفانی شرقی و بهطور عمده یوگا، بودیسم، مدیتیشن و همچنین مطابق گفتههای دون خوان، عارف سرخپوست غربی و عموم عرفانهای سکولار این است که تموجات ذهنی انسان خاموش شود و شخص به یک سکوت عمیق درونی دست یابد و یک نوع آرامش فراچنگ آورد، و برای این هدف تمرینهای خاصی مانند انواع مدیتیشن به وسیله این مکتبها پیشنهاد میشود، اما اینکه آن را به صورت هدف زندگی قرار بدهیم، صحیح نیست زیرا از اینجا شناخت درباره حقیقت ها و واقعیتها به دست نمیآید. فقط یک «منِ» تجرید شده ـ به اصطلاح آبستره ـ به دست میآید که خودش را به طور دقیق نشان نمیدهد که کیست؟ بنابراین، اگر چنین چیزی بود، آقایان اکنون کتابها نوشته بودند که «ما راه را پیدا کردیم، شما چنین هستید». هنوز از این نوشتهها ندیدیم. تخلیه اوهام و تخلیه از تخیلات خوب است،… اما بحث این است که خود اسلام که این مطلب را تأکید کرده است، به دنبال آن، هدف را نیز معین کرده است؛ حرکت. حالا درک کردید که «من» چیست و چه قدرتهایی دارد؟ من قدرت اکتشاف و تجسیم دارد آیا میدانید قدرت چیست؟»[33]جعفری، محمدتقی، در محضر حکیم، ص18.
* شرک: برخی از اعمالی که صوفیه در آموزه فکر انجام میدهند، مصداق شرک به خداست. از جمله تصور صورت مرشد در عبادات که شهید مطهری در این رابطه نوشته است:
«آنچه مراشد صوفیه – بعضی از آنها – در باب در نظر گرفتن صورت مرشد در نماز گفتهاند… شرک است… مرحوم آقای بروجردی تصلب و تعصبی در این جهات داشت.»[34]مطهری، مرتضی، یادداشت ها، ج۸، ص۱۸۴.
میرزای قمی نیز تصور صورت مرشد را خلاف عقل و نقل دانسته و آن را عملی ضد ذکر و یاد خدا بر میشمارد.[35]میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمدحسن، جامع الشتات، کیهان، تهران، ۱۳۷۱، ج۲، ص۸۰۴ ؛ محلاتی، ذبیح الله، کشف … ادامه پاورقی
منابع و مآخذ
- ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، تصحیح عثمان یحیی، 14جلد، دار احیاء التراث العربی، بیروت 1994م
- ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، اربع مجلدات، دار الصادر، چاپ اول، بیروت
- ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، 1جلد، دار إحیاء الکتب العربیه قاهره، چاپ اول، 1946م
- آملی، سیدحیدر، تفسیر المحیط الأعظم، تصحیح سیدمحسن موسوی تبریزی، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران، 1422ق
- باخرزی، یحیی، أوراد الأحباب و فصوص الآداب، تصحیح ایرج افشار، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1383ش
- تهرانی، محمدحسین، لب اللباب در سیر و سلوک، انتشارات علامه طباطبایی، مشهد، 1419ق
- جعفری، محمدتقی، در محضر حکیم، تهران، نشر موسسه تنظیم و نظر آثار علامه جعفری، 1380ش
- جندی، مویدالدین، نفحه الروح و تحفه الفتوح، مولی، تهران، 1396ش
- جوهری، أبونصر إسماعیل بن حماد، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه، دار العلم للملایین، بیروت، 1407ق
- حسن زاده آملی، حسن، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، تهران، 1378ش
- حوراء مغربی، عبدالله، رساله نور وحدت، نشر تراث، تهران، 1397ش
- خرقانی، ابوالحسن، احوال و آثار خرقانی، مجتبی مینوی، طهوری، چاپ سوم، تهران، 1363ش
- سبزواری، هادی، شرح منظومه، به کوشش حسن زاده آملی، تهران، ناب، ۱۴۱۷ق
- سرهندی فاروقی، احمد، المکتوبات، تصحیح عبد الله احم الحنفی المصری و علیرضا قشلی، مکتبه النیل، قاهره، بیتا
- شیرازی، بیبی بهشتی، رساله نور الهدایا (یا مصحف فاطمی)، تبریز، بینا، 1353ش
- طباطبایی، محمدحسین، مجموعه رسائل علامه طباطبایی، بوستان کتاب، قم، 1387ش
- کاشفی، حسین بن علی، رشحات عین الحیاه، تصحیح عاصم ابراهیم الکیالی الحسینی الشاذلی الدرقاوی، دار الکتب العلمیه، بیروت، 2008م
- کبری، نجم الدین، فوائح الجمال و فواتح الجلال، ترجمه محمد باقر ساعدی خراسانی، تصحیح حسین حیدر خانی مشتاقعلی، انتشارات مروی، تهران، 1368ش
- گنابادی (نورعلیشاه ثانی)، ملاعلی، صالحیه، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۴۶ش
- گنابادی، سلطان محمد، بشاره المومنین، نشر حقیقت، تهران، 1387ش
- گنابادی، سلطان محمد، ترجمه تفسیر شریف بیان السعاده، نشر محسن، مترجم آقاخانی، ریاضی، چاپ دوم، 1379ش
- گنابادی، سلطان محمد، تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، 4جلد،، نشر مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ دوم، 1408ق
- گنابادی، سلطان محمد، مجمع السعادت، نشر حقیقت، تهران، چاپ دوم 1384ش
- گنابادی، سلطان محمد، ولایت نامه، نشر حقیقت، تهران، چاپ چهارم، 1384ش
- لینگز، مارتین، عارفی از الجزایر، ترجمه نصرالله پورجوادی، تهران، هرمس، 1400ش
- مطهری، مرتضی، یادداشت ها، صدرا، تهران، 1390ش
- معاون الفقراء شیرازی، ابوالحسن حافظ الکتب، اوصاف الاتقیاء در شرح حال میرزا احمد وحید الاولیاء، تصحیح بامداد نورانی، شیراز، 1383ش
- ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث، چاپ سوم، 1981م
- نوری، حسین بن محمد تقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، تصحیح و نشر مؤسسه آل البیت علیهم السلام، قم، 1408ق
- همدانی، حسینقلی، چلچراغ سالکان، نهاوندی، تهران، 1381ش
- همدانی، عبدالصمد، بحر المعارف، تهران، حکمت، 1387ش
پاورقی ها
↑1 | جوهری، أبونصر إسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۲، ص۷۸۳. |
---|---|
↑2 | سبزواری، هادی، شرح منظومه، ج۱، ص۸۴. |
↑3 | نوری طبرسی، حسین، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۱۸۳. |
↑4 | حوراء مغربی، عبدالله، رساله نور وحدت، بند۸ و ۲۷. |
↑5 | معاون الفقراء شیرازی، ابوالحسن حافظ الکتب، اوصاف الاتقیاء، ص۴۴. |
↑6 | گنابادی، سلطان محمّد، بشاره المومنین، ص256. |
↑7 | گنابادی، سلطان محمد، ولایت نامه، ص185-186. |
↑8 | گنابادی، سلطان محمد، بیان السعاده، ج2، ص15. |
↑9 | گنابادی (نورعلیشاه ثانی)، ملاعلی، صالحیه، ص334 حقیقت 598. |
↑10 | گنابادی، سلطان محمد، مجمع السعادت، ص121-122؛ گنابادی، سلطان محمد، تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، ج2، ص283. |
↑11 | لینگز، مارتین، عارفی از الجزایر، ص۷۶. |
↑12 | ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، اسفار، ج9، ص.337. |
↑13 | گنابادی، سلطان محمد، بشاره المومنین، ص256. |
↑14 | ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، ج2، ص81. |
↑15 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ص88. |
↑16 | فایل صوتی از کلاسهای علامه حسن زاده آملی، درس شرح فصوص الحکم، جلسه شماره ۱۲۱، دقیقه ۳۹. |
↑17 | همدانی، حسینقلی، چلچراغ سالکان، ص۷۰. |
↑18 | طهرانی، محمدحسین، رساله لب اللباب، ص154-158. |
↑19 | گنابادی، سلطان محمد، ولایت نامه، ص117. |
↑20 | شیرازی، بی بی بهشتی، رساله نورالهدایا (یا مصحف فاطمی)، ص۱۴. |
↑21 | آملی، سیدحیدر، محیط الاعظم، ج۵، ص۲۵۲. |
↑22 | باخرزی، یحیی، اوراد الاحباب و فصوص الآداب، ج۲، ص۱۰۰. |
↑23 | باخرزی، یحیی، أوراد الاحباب و فصوص الآداب، ج۲، ص۱۰۰. |
↑24 | خرقانی، ابوالحسن، احوال واقوال شیخ ابوالحسن خرقانی، ص۵۰. |
↑25 | کاشفی، حسین بن علی، رشحات عین الحیات، ج۱، ص۱۵. |
↑26 | طهرانی، صادق، نورمجرد، ج۱، ص۳۹۱. |
↑27 | ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج2، ص152. |
↑28 | سرهندی فاروقی، احمد، مکتوبات ربانی، دفتر اول، مکتوب۶۰. |
↑29 | طباطبایی، محمدحسین، مجموعه رسائل علامه طباطبایی، ج2، ص97. |
↑30 | حسن زاده آملی، حسن، مُمِدّ الهِمَم در شرح فصوص الحکم، ص۳۰۷. |
↑31 | آل عمران:191. |
↑32 | جندی، مؤیدالدین، نفحه الروح و تحفه الفتوح، ص۱۰۱. |
↑33 | جعفری، محمدتقی، در محضر حکیم، ص18. |
↑34 | مطهری، مرتضی، یادداشت ها، ج۸، ص۱۸۴. |
↑35 | میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمدحسن، جامع الشتات، کیهان، تهران، ۱۳۷۱، ج۲، ص۸۰۴ ؛ محلاتی، ذبیح الله، کشف الاشتباه، ص۴۲۷. |