پرش به محتوا
خانه » آداب‌وآموزه‌ها » ذکر در تصوف

ذکر در تصوف

    “برای دیدن تقسیم‌بندی‌های ذکر در تصوف، مقاله « اقسام ذکر در تصوف» را مطالعه نمایید.”

    ذکر، آموزه‌ای بس مهم و از ارکان سیر و سلوک در طریقت‌های صوفیه به شمار می‌آید و درویش، با مداومت بر ذکر است که به هدف نهایی از سلوک یعنی مقام « فناء فی الله» نائل آمده و « انسان کامل» می‌شود.[1]کمیلی خراسانی، محمدصالح، مشکات دل، ص132. در این مقاله «ذکر در تصوف» مورد بررسی و تحلیل قرار می‌گیرد.

    معنای لغوی

    ذکر، یعنی «یاد کردن»؛ خواه با زبان باشد، یا با قلب یا با هر دو؛ بعد از نسیان باشد یا بعد از ادامه ذکر. به عبارت دیگر، ذکر، حالت روحی خاصی است که انسان در آن حال، دانسته خویش را مورد توجه قرار می‌دهد و گاهی به یادآوری چیزی با زبان و گاهی به حضور چیزی در قلب گفته می‌شود.[2]قریشی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۳، ص۱۵.

    به گفته راغب اصفهانی در المفردات، ذکر دو معنی دارد؛ اول حضور چیزی در ذهن و یادآوری آن؛ و دوم نگاهداری معارف و اعتقادات در نفس (حفظ) است.[3]راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۱۷۹. دهخدا نیز ذکر را به معنای یادکردن، گفتن، بیان کردن و به زبان جاری کردن می‌داند.[4]دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه، ج۷، ص۱۰۱۲۲.

    معنای اصطلاحی

    معنای اصطلاحی ذکر، یاد کردن زبانی و قلبی یک مذکور، یعنی «خداوند» است که به تکبیر، تسبیح، تحمید، تهلیل و حوقله، صلوات و عبارات دیگر انجام می‌شود. در آیات و روایات اهل بیت علیهم السلام اذکار فراوانی برای حوائج مختلف به مسلمانان تعلیم داده شده است که اصطلاحا آن را «اذکار ماثوره» می‌گویند. بسیاری از علما فقط از «اذکار ماثوره» در سلوک دینی خود استفاده می‌کردند.[5]نراقی، محمدمهدی، جامع السّعادات، ج۳، ص۳۶۵؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۱۷۹.

    ذکر در تصوف

    ذکر در اصطلاح صوفیان، تقسیم‌بندی‌های متعددی دارد اما شاخص‌ترین اقسام ذکر در تصوف چنین است:

    1- ذکر لسانی ( ذکر جلی)؛ یعنی بر زبان جاری کردن اذکار.

    2- ذکر قلبی ( ذکر خفی)؛ کلمات یا محتوای ذکر صرفاً در قلب بگذرد و بر لسان چیزی جاری نشود.

    در هر یک از فرقه‌ها، نحوه اداء ذکر قلبی متفاوت است.

    جایگاه و اهمیت

    ذکر، پایه و اساس سلوک در طریقت است به طوری که برخی آن را حقیقت اسلام و حقیقت سلوک صوفیانه معرفی می‌کنند: «اول اسلام ذکر است و آخر اسلام هم ذکر است».[6]همدانی، عبدالصمد، بحر المعارف، ص24و 51. « مجذوب علیشاه همدانی»(1175-1238ق) قطب سی‌ام « سلسله نعمت اللهی» می‌گوید:

    «ذکر عبارت است از یاد کردن خدا، و مقصود از خلقت انسان و از وضع جمیع تکالیف، همان است چه مقصود از ذکر، حق تعظیم اوست.»[7]کبودرآهنگی، محمدجعفر، مرات الحق، ص188.

    یکی از معاصرین این جریان درباره اهمیت ذکر می گوید: «داشتن ذکر و فکر و مراقبه، از ارکان سلوک است و بدون آن قدمی را نمی توان فراتر نهاد.»[8]طهرانی، روح مجرد، ص44

    از بین دو ذکر لسانی و قلبی، «ذکر قلبی» اهمیت و ارزش بیشتری برای صوفیان دارد و ذکر لسانی، مقدمه‌ای برای ورود به ذکر قلبی است.

    تفاوت اذکار

    در تصوف، اذکار، انسان را از پله‌های سلوک بالا می‌برد و بر اساس حالات روحی و مقامات معنوی، مرشد، اذکار درویش را تغییر می‌دهد. در بسیاری از موارد، ذکر درویشان مبتدی با درویشان باسابقه متفاوت است.

    راز شیرازی می‌گوید:

    «ذکر الهی را در اوایل حال چندان باید به زبان مداومت نمود که آن ذکر قلبی شود و قلب سالک، بدون مزاحمت و مشارکت لسان ذاکر گردد، که در جمیع احوال در خواب و بیداری بی‌اختیار زبان قلب ذاکر متذکر بوَد و اگر سالک ذاکر، به این مقام رسد لازم است که مراقب شود قلب را به ذکر خفی قلبی، و عزل نماید لسان را از ذکر تا آنکه بگردد قلب او مستغرق در ذکر الهی و غایب شود شخص سالک از حواس ظاهریه و مشاهده نماید ملکوت الهیه را به بصیرت قلبیه.»[9]راز شیرازی، ابوالقاسم، رساله خطی آداب المریدین فی السلوک، ص15.

    شرائط و آداب ذکر

    ذکر صوفیه، منحصر در اذکار ماثوره نیست بلکه شامل کلمات و اصطلاحات زیادی می‌شود که هر یک از آن‌ها باید طبق شرائط و آداب خاصی به جا آورده شود. از جمله شرائط و آداب ذکر چنین است:

    اجازه ذکر

    ذکر باید مسبوق به اجازه مرشد باشد و درویش نمی‌تواند بدون اذن، ذکر لسانی یا قلبی بگوید. حتی یک صلوات ساده نیز باید با اجازه مرشد باشد.

    مؤیدالدین جندی می‌گوید: «سالک باید به غیر ذکری که تلقین یافته، به دیگر اذکار و… مشغول نشود، که نتایج اذکار مختلف موجب اختلاف درون شود و فتح اگر شود، دیر شود.»[10]جندی، مؤیدالدین محمود، نفحه الروح و تحفه الفتوح، ص۱.

    تلقین ذکر

    مرید بعد از بیعت با مرشد، ذکری را از او دریافت می‌کند که با شرائط و تعداد و آداب خاصی (به همان صورت که شیخ می‌گوید) آن را تکرار می‌کند. این دریافت اجازه را « تلقین ذکر» می‌گویند. فقط این ذکر است که می‌تواند ذاکر را در مقامات عرفانی سلوک دهد. « احمد فاروقی سرهندی» (۹۷۱-۱۰۳۴ق) از سران نقشبندیه می‌گوید:

    «مبتدی طالب این راه را از ذکر گفتن چاره نبوَد که ترقی او مربوط به تکرار ذکر است به شرط آنکه از شیخ کامل مکمل گرفته شود و اگر مقرون به این شرط نبوَد بسا است که از قبیل اوراد ابرار بوَد که نتیجه آن ثواب است نه درجه قرب که به مقربان تعلق دارد.»[11]سرهندی فاروقی، احمد، مکتوبات ربانی، دفتر سوم، مکتوب ۲۵.

    مُجاز ذکر

    کسی که از «صاحب ذکر»، اجازه داشته باشد تا اذکار را به مریدان تلقین کند، « مجاز ذکر» نامیده می‌شود که در کنار «مجاز نماز» و «مجاز استخاره»، یک « مقام طریقتی» است. دراویش باید از مُجاز ذکر، اجازه داشته باشند تا بتوانند اذکار را بگویند. در برخی موارد، «اذن عام» داده می‌شود و همان بیعت اولیه با مرشد را اذن به حساب می‌آورند. مثلا « عباسعلی کیوان قزوینی» از زبان « ملاسلطان گنابادی» نقل می‌کند: «إذن من در فرائض، همان بیعت است که من دست به دست مرید داده‌ام… به نماز و روزه واجب اذن داده‌ام اما نوافل به هر سه قسم را و روزه مستحب را اذن نداده‌ام زیرا آن‌ها صلاح همه کس نیست.»[12]کیوان قزوینی، عباسعلی، رازگشا (بهین سخن، استوار)، ص223.

    عقوبت ذکر بدون اجازه

    بیان اذکار بدون اجازه شیخ، گناه بزرگی محسوب می‌شود و در حکم تمرد از فرمان مرشد است و می‌تواند اتصال مرید را با مراد، به کلی قطع کند.[13]راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار و طوالع الاسرار، ص۱۵۵. «ملاسلطان گنابادی» می‌گوید:

    «شخص ذاکر باید ذکر را از صاحب ذکر که مُجاز باشد اخذ نماید تا به دستور او دائماً متذکر و مؤثر باشد نه اینکه خودسر و خودرو یا از غیر صاحب اجازه، تلقین یافته باشد که تأثیری در او نیست. در این حال، شیطان در او راه یافته و ذکر خدا ذکر شیطان خواهد بود و شخص ذاکر به خیال خود کار نیکویی انجام داده است.»[14]صالح علیشاه، محمدحسن، پند صالح، ص25.

    تصور صورت شیخ

    در بسیاری از طریقت‌ها، هنگام بیان اذکار، باید صورت شیخ را تصور کرده و اذکار را خطاب به او بیان کرد. در واقع مذکور، خدا نیست بلکه «مرشد» است.[15]گنابادی، سلطان محمد، بشاره المومنین، ص256. راز شیرازی می‌گوید انسان، زمانی ذاکر خواهد بود که «صورت ذکر که سرّ الله است در قلبش ظاهر آید و عارف به آن سرّ الهی شود و او را از اهل ذکر خوانند زیرا که صورت جزئیه ولایت که ذکر حق تعالی است در قلب او ظاهر شده است.»[16]راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار طوالع الاسرار، ص597.

    مقصود راز شیرازی از «صورت جزئیه ولایت»، همان مشایخ سلسله ذهبیه هستند.

    آداب اداء ذکر

    در هنگام اداء اذکار باید شرایط ذیل را رعایت کرد:

    1. خلوت و عزلت در تاریکی؛ «در خانه خالی و کوچک و تاریک ذکر بگوید که در جمعیت حواس آن را اثری تمام است. نجم الدین رازی دایه در مرصاد العباد گفته است که اگر بوی خوش بسوزد بهتر است. تا حد امکان نه چیزی به دیده آید و نه چیزی شنیده شود.»[17]همدانی، عبدالصّمد، بحر المعارف، ص60.
    2. حبس نَفَس؛ این شیوه در بسیاری از ادیان به ویژه نزد «جوکیان هند» برای تمرکز حواس و هنگام مراقبه انجام می‌شود. به این طریق که صوفی در ذهن خود واژه مخصوص ذکر را می‌گوید و نَفَس خود را زیر ناف، حبس می‌کند.[18]معصوم علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقایق، ج1، ص246.
    3. نشستن مربع (چهار زانو) و رو به قبله؛[19]همدانی، عبدالصمد، بحر المعارف، ص60.
    4. دست‌ها را بر زانو نهادن، دل را حاضر ساختن و چشم‌ها را بستن؛[20]همدانی، عبدالصمد، بحر المعارف، ص151.
    5. حضور پیر در قلب؛ «و مدخلیت این شرط از شرائط دیگر بیشتر است».[21]همدانی، عبدالصّمد، بحر المعارف، ص66.
    6. مراقبه؛ که رکن اعظم شرایط است و «وقوف قلبی» نیز نامیده می‌شود.[22]همدانی، عبدالصمد، بحر المعارف، ص66. عبدالصمد همدانی می‌گوید:

    «این توجه به قلب صنوبری را در زمان ذکر گفتن یعنی نظر بصیرت به روی داشتن و ذکر را به روی فرود آوردن، در عرف این طائفه، وقوف قلبی خوانند، بعضی وقوف قلبی را آگاهی در زمان ذکر گفتن به مذکور گرفته‌اند که عبارت از مراقبه باشد و شکی نیست که توجه به امر واحد و اشتغال خیال به وی، ممد جمعیت و موجب اندفاع خواطر متفرقه است.»[23]همدانی، عبدالصمد، بحر المعارف، ص68.

    حکمت‌ها و خواص ذکر

    ذکر در تصوف کاربرد‌هایی متعددی دارد که به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود.

    گشایش حواس باطنی

    از اولین کارکرد‌های ذکر، فعال شدن «حواس خمسه باطنی» انسان است.[24]نجم‌الدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال و فواتح الجلال(ترجمه)، ص113. راز شیرازی می‌گوید: «ذکر دائم، ابتدا به صورت زبانی گفته می‌شود تا اینکه تبدیل به ذکر قلبی می‌شود و قلب او مشغول به ذکر می‌شود بدون مشارکت زبان، و در این حالت الهام الهی را به گوش دل می‌شنود و بوهای خوش ولایت الله تعالی را با شم قلبی حس می‌کند و حلاوت طعام الله را با ذوق قلبی می‌چشد و اسرار عالم غیب و شهادت در مرآت قلبی او با صورت مناسب نمایان می‌شود.»[25]راز شیرازی، ابوالقاسم، زاد المسافرین، ص32.

    انخلاع یا برون فکنی

    مداومت بر ذکر با شرائط خاص آن، درویش را به تجربه انخلاع یا برون فکنی (خروج روح از کالبد جسمی) می‌رساند. چیزی که در اصطلاح صوفیه، مراتب بالای آن را « موت ارادی» می‌نامند. ابوالقاسم راز شیرازی می‌نویسد:

    «در این حال از برکت ذکر الهی و توجه پیر عشق می‌میرد نفس سالک به موت ارادی اختیاری، و به موت نفس برپا می‌شود قیامت صغرای او که «من مات فقد قامت قیامته» و مبدل می‌گردد… ظاهر می‌گردد بر سالک سرائر، [باطن‌های] نفس و عقل و قلب او و سرایر عالم غیب و شهادت تماماً، و متمثل می‌شوند آن‌ها در مرآت قلب او که جام جهان است به صور مناسبه، و تجسد اعمال در این حال مشهود سالک می‌شود.»[26]راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الأنوار و طوالع الأسرار، ص704.

    ارتقاء مقامات سلوکی

    از اهم کارکرد‌های ذکر، ترفیع مقامات عرفانی و رسیدن به درجات بالاتر است. شیخ طریقت در هر مرتبه، ذکر مرید را ارتقاء می‌دهد. ابوالقاسم راز شیرازی می‌گوید: «ذکر لا اله الا الله برای مبتدیان و متوسطان و منتهیان، هر سه نافع و موثر است و در اواسط حال سالک، ولی الهی اگر مصلحت داند، ذکر سالک را بدل به کلمه جلاله «الله» می‌فرماید و در اواخر احوال، ذکر سالک را مبدل به کلمه « هو» می‌نماید.»[27]راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار، ص702.

    تمرکز حواس

    یکی از کارکرد‌های ذکر، مرکزیت دادن به حواس و ذهن و تلاش برای رسیدن به لافکری است. در دیگر مکاتب عرفانی نیز از اذکار مربوط به فرهنگ خود برای رسیدن به تمرکز و مراقبه فکری استفاده می‌کنند اما صوفیان مسلمان از اذکار، چنین استفاده‌ای دارند. ملاسلطان گنابادی می‌گوید:

    «اینکه مداومت بر یک ذکر می‌نمایند، برای این است که طریق توجه یکی باشد که مذکور، لامحاله به تکرار یک اسم متمثّل شود و در خانه دل ذاکر داخل شود.»[28]گنابادی، سلطان محمد، ولایت نامه، ص102.

    یا بهاء الدین نقشبند (718-791ق) مؤسس سلسله نقشبندیه گوید: «رعایت عدد در ذکر قلبی برای خلاصی از خواطر متفرقه است و ذاکر باید در یک نَفَس، ۳ یا ۵ یا ۷ یا ۲۱ مرتبه ذکر بگوید.»[29]کاشفی، حسین بن علی، رشحات عین الحیات، ج۱، ص۴۸.

    فناء در شیخ

    ارتباط و اتصال دائمی با مرشد و تلاش برای فانی شدن مرید در مراد، به وسیله «ذکر» انجام می‌شود و گفته‌اند «فناء فی الشیخ مقدمه فناء فی الذات».[30]«بدان که نزد اکابر مشایخ، مدار وصول به درجه کمال، مربوط به مرابطه محب است نسبت به شیخ مقتدا، طالب صادق از راه … ادامه پاورقی

    ملاسلطان گنابادی می‌نویسد: «سالک را سزد که آئینه دل را به ذکر و اعمالی که از شیخش دستور گرفته، جلا بخشد. چون ذهن را جلا بخشید و ذکر، قوی گشت و دل از اغیار خالی شد، شیخ با صورت مثالی بر سالک ظاهر می‌شود. علت، آن است که ذکری که از او گرفته می‌شود، مرتبه نازله وجود او است که اگر تقویت شود، صورت او بر سالک متمثل می‌شود… و ظهور شیخ، گاهی به صورت حلول در وجود او و گاهی هم به صورت اتحاد می‌باشد. گاهی هم این ظهور به صورت فناء سالک از خود و بقای شیخ به تنهائی می‌باشد، یعنی، طوری از خود فانی می‌شود که تنها نورانیت شیخ را مشاهده می‌کند.»[31]گنابادی، سلطان محمد، ترجمه تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، ج۱، ص۲۹۸.

    جواد نوربخش قطب پیشین سلسله نعمت اللهیه مونس علیشاهی درباره تلقین ذکر و اهمیت آن در ارادت به مراد چنین می‌نویسد:

    «ذکر نوعی ارتباط معنوی با پیر و مراد است که مرید به وسیله ذکر، ارادت خود را به پیر تثبیت و محکم‌تر می‌کند. مرید توسط ذکر، توجه باطنی مراد را به خود جلب می‌کند و از وی همت می‌طلبد. مرید با پیوند ذکر، خود را با پیر یکی می‌کند و میان خود و او وحدت برقرار می‌سازد. در تلقین ذکر، اگر توجه پیر کامل همراه آن نباشد، ذکرِ تنها مثمر ثمر واقع نمی‌شود. توجه پیر در ذکر به آن اندازه مهم است که هر کلمه‌ای که توأم با توجه پیر به مرید تلقین شود، ولو اینکه نام حق (خدا) هم نباشد، در تصفیه سالک موثر خواهد بود.»[32]نوربخش، جواد، چهل کلام و سی پیام، ص82.

    فناء فی الله

    ذکر، انسان را به مقام « معرفت الله» می‌رساند. مقامی صوفیه آن را فناء فی الله نیز می‌نامند. یعنی با مداومت بر ذکر، ذاکر را با مذکور متحد می‌کند. محمد پارسا (۷۴۹-۸۲۲ق) از مشایخ طریقت نقشبندیه می‌گوید: «سالک در مداومت بر ذکر به جایی می‌رسد که حقیقت ذکر با جوهر دل یکی می‌شود و در آن حال ذاکر به واسطه استیلای مذکور میان دل و حقیقت ذکر، هیچ تفرقه و تمیز نتواند کرد.»[33]کاشفی، حسین بن علی، رشحات عین الحیات، ص۴۵۸.

    عبد الصمد همدانی نعمت اللهی آورده است:

    «در وصول به معرفت الله خلاف دارند که به چه طریق حاصل می‌شود… طریق سوم که طریق سائرین الی الله و طائرین بالله است، طریق شطار نام دارد… این طریق، حاصل نمی‌شود مگر به ذکر الهی و اشاره مرشد کامل راه رفته و آگاهی.»[34]همدانی، عبدالصمد، بحر المعارف، ص40-41.

    صفی علیشاه اصفهانی (م1316ق) از مشایخ نعمت اللهیه در مثنوی زبده الاسرار می‌سراید:

    بر فنا سالک رسد از راه ذکر*****گردد اندر نقطه محوِ شاه فکر[35]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص148.

    ذکر و علوم غریبه

    در فرقه‌ها و مکاتب صوفیانه، طلسم‌ها و اوراد خطرناک و مضری را تحت عنوان اذکار و اسماء الله و یاد خدا، به مریدان می‌دهند و از مرید می‌خواهند نسبت به این اذکار التزام داشته باشد و مرید بدون آنکه بداند، به وادی علوم غریبه و طلسمات داخل می‌شود که مخاطرات زیادی دارد.[36]عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامه‌های عین القضات همدانی، ج3، ص393.

    عین القضات همدانی می‌گوید:

    «و هرکس از سالکان اینجا نرسد، که نه هرکسی وا اسراف خاک بود، چون عالم طلسمات و خواص در راه ایزدی، جز پیران ندانند، تا دانی، و پیری تو را فرماید که هر روز چاشتگاه ده بار بگو: یا رحیم، نشاید که تو بیست بار یا رحمان بگویی، و اگر تو را فرماید که هر روز نمازِ دیگر شانزده صلوات دهی بر لوط پیغامبر، نشاید که چاشتگاهی دهی و نشاید که هفده بار بوَد و نشاید که صلوات بر خلیل دهی، گو که صلوات هرچند بیش بود بهتر بود، و گو که خلیل بزرگتر از لوط است.»[37]عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامه‌های عین القضات همدانی، ج3، ص394.

    شواهدی که نشان می‌دهد اذکار صوفیه، با علوم غریبه مرتبط است چنین می‌باشد:

    لزوم اجازه ذکر

    در وادی علوم غریبه، هر کلمه و ذکری باید با اجازه مُجاز همراه باشد. اذکار صوفیه نیز منوط به اجازه پیر است و هیچ ذکری بدون اجازه نباید بر زبان جاری کرد. وحید الاولیاء می‌گوید:

    «از بزرگی که دستور ذکر می‌گیرید از پیش خود و یا به دستور دیگری، ذکر دیگر نخوانید که خطرناک است. سال اولی که به شیراز آمدم مکاشفات عالی داشتم. میرزا فتحعلی که مرد بزرگی بود گفت تو حال خوبی داری، ذکری به تو می‌دهم که مشاهداتت عالی‌تر گردد. ذکر او را خواندن همان و در به روی من بسته شدن همان. سه سال در آن رنج بودم و چه ریاضت‌ها کشیدم تا آخرالامر حضرت مجدالاشراف مرا نجات داد.»[38]وحید الأولیاء اردبیلی، عبدالحی احمد، اوصاف الاتقیاء، صفحه ۱۲۸.

    موکلین ذکر

    ارتباط اذکار با موکل یا جنیان، از دیگر اصول علوم غریبه است. در این وادی، هر ذکر و کلامی، موکلی از جنیان دارد که باید آن را بعد از سلسله دستورالعمل هایی، تسخیر یا تحت اجازه آورد تا تاثیر خاص خود را نشان دهد. برخی صوفیه درباره اذکار خود به این مساله اشاره کرده و گفته‌اند: «هر ذکری یک موکل دارد و با هر کلمه‌ای یک فرشته همراه است و وقتی موکل به خدمت کسی می‌آید که خود ذاکر به آن اسم متصف شود.»[39]لک آبادی، محمدعلی، حدیث عشق، ص134.

    ابجد و طوالع

    تلقین ذکر، به میزان ابجد نام مرید و نام مادرش و متناسب با طالع آن‌ها، از دیگر شواهد ارتباط ذکر صوفیه با شاخه جفر و علم اعداد از علوم غریبه است.[40]غوث گوالیاری، محمد، جواهر خمسه، جوهر سوّم، ص60.

    صوفیان نقشبندی و قادری، برای حروف الفبای عربی مفهوم تمثیلی قائل می‌شوند و هر حرف، ارزش عددی خاص خود را دارد. در این فرقه‌ها، از مرید خواسته می‌شود که بر روی 99 اسم از اسماء خدا تمرکز و توجه تام کند. با توجه به ارزش عددی حروف موجود در نام مرید و مادرش، محاسبات خاصی انجام می‌شود تا مناسب‌ترین نام خداوند جهت ورد او تعیین شود.

    دستور به ریاضت

    در غالب فرق صوفیه، ذکر به همراه رعایت یک دستورالعمل سلوکی و ریاضتی مبتنی بر تروک اربعه (ترک خواب یا ترک حیوانی، ترک طعام، ترک اجتماع، ترک سخن) صورت می‌گیرد.[41]مجلسی، محمد باقر، عین الحیات، ص454. لذا گفته‌اند: «پس از گرفتن ذکر خفی از پیر عشق و ولی الهی است که آن را در حال ریاضات نفسانیه به کار برَد تا آینه قلب، صفای کامل یابد.»[42]راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار و طوالع الاسرار، ص280. »

    نورعلیشاه اصفهانی یک چله ریاضتی را به همین منظور ذکر می‌کند که درویش باید این چهار ریاضت را دنبال کند. او می‌نویسد:

    «اما دستور به سهر و بیداری اینگونه است که تا جایی که می‌تواند بیدار بماند، مگر اینکه خواب غلبه کرده و بی‌هوش شود. گرسنگی نیز همینگونه است… اما دستور به عزلت‌گزینی و عزلت اینگونه است که در خانه‌ای تاریک بنشیند. تاریکی مهم است لذا اگر تاریک نبود، سر را با چیزی بپوشاند یا چشم‌ها را ببندد. سپس با عزمی راسخ، فکر و قلب خود را تهی و خالی کنید و در این راستا، حتی قرآن خواندن و تفکر در آیات قرآن را هم رها کنید زیرا فکر شما را از مرکزیت خارج می‌کند. نه تنها هیچ خطی ننویسید بلکه جز خدا به هیچ چیز نیندیشید و پیوسته با حضور قلب الله الله الله الله الله… بگوید. ذاکر آن اندازه ذکر بگوید که زبان بی‌اختیار ذکر بگوید و سپس ذکر در قلب جاری شود و لسان از کار افتاده و فقط قلب ذکر بگوید. آنگاه بر ذکر قلبی مداومت کند تا صورت لفظی ذکر از قلب بیرون شود و مذکور را مشاهده کند:

    تا به جاروب لا نرویی راه****کی رسی در سرای الا الله

    پس از این مرحله، دیگر از خود اختیاری نخواهد داشت و به انتظار می‌نشیند تا علوم لدنی از درون قلب او بجوشد.»[43]نورعلیشاه اصفهانی، محمدعلی، جنات الوصال، ص98.

    دگرگونی روحی و جسمی

    شاهد دیگر بر اینکه اذکار صوفیه، از سنخ اذکار علوم غریبه است، تحول حالت روحی و جسمی ذاکر است، به طوری که رعشه و تکانه، سردرد، احساس‌های مختلفی مثل حرارت، ناراحتی، افسردگی، شادی بیش از حد و غیره را به دنبال دارد. نجم الدین کبری می‌نویسد:

    «قلب همانند چاه است و ذکر به مثابه دلوی که در آن واقع می‌شود تا از آن آب بکشد و به دنبال این پیشامد، پرسشی در اعضاء و حرکاتی ناخودآگاه که سابقه‌ای نداشته از قبیل حرکتی که در وجود رعشه‌دار می‌باشد، به وجود می‌آید و هرگاه انسان سالک از ذکر موظف خود باز بماند، قلب، حرکتی در سینه نظیر حرکت جنین در شکم مادر ایجاد می‌کند و در نتیجه آن طالب ذکر می‌شود».[44]نجم‌الدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال و فواتح الجلال (ترجمه)، ص113.

    تعامل تصوف با اذکار رایج

    ذکر تهلیل

    در آموزه‌های دینی، به «لا اله الا الله» گفتن، ذکر «تهلیل» گفته می‌شود. این ذکر مهمترین شعار توحیدی اسلام و از جمله ذکرهای مؤمنان است و در روایات (مثل حدیث سلسله الذهب) به عنوان برترین سخنان، دژ محکم الهی و از ارکان ایمان شمرده شده است.

    برخی صوفیه، ذکر تهلیل را که مورد سفارش فراوان آیات و روایات است، توحید عوام الناس می‌دانند. «عبدالودود زاهد» می‌گوید: «به حلاج گفتم: معنی لااله الا الله چیست؟ گفت: این کلمه‌ای است که عوام بدان مشغول شده‌اند تا با اهل توحید آمیخته نگردند و آن در واقع شرح توحید است بر مبنای شریعت. سپس گفت: می‌خواهی کوتاه سخنی با تو بگویم؟ گفتم: آری. گفت: کسی که پندارد خدا را توحید کرده، شرک ورزیده است.»[45]ماسینیون، لویی، اخبار حلاج، ص44.

    ملاسلطان گنابادی مدعی بود که این اذکار منجر به نابودی زندگی برخی انسان‌ها می‌شود:

    «ذکر تهلیل (لا اله الا الله) نسبت به بیشتری سالکان، خرابی دنیا به بار آورد، به خصوص کسانی که گرفتار کثرات و دلبستگی به کثرات دارند خرابی در دنیای آن‌ها آورد، چون که اشاره به جمله کثرات و نفی حدود آن‌ها و اثبات واحد احد در جمله کثرات دارد و از این جهت نباید هر کس را تلقین نمود، مگر آن کسی که سلوک او منطوی در جهت جذب باشد.»[46]گنابادی، سلطان محمد، ولایت نامه، ص104.

    ابوالقاسم راز شیرازی ذهبی نیز می‌گوید شخصی که به بالاترین مقامات عرفانی می‌رسد، هرگز نباید ذکر تهلیل را بگوید و اگر این کار را بکند، کافر شده است «زیرا که از مقام فناء فی الله گذشته و به مقام بقاء رسیده است و چنین کسی چگونه به کلمه نفی و اثبات که تحلیل است تکلم کند.»[47]راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الأنوار، ص556 و ص558.

    ذکر توحید

    در متون دینی اسلام یعنی قرآن کریم و روایات اهل بیت علیهم السلام، ذکر توحید همان ذکر تهلیل است (یعنی لا اله الا الله)، یعنی هیچ خدایی غیر از الله نیست.

    اما طبق مبانی خداشناسی صوفیه که مبتنی بر وحدت انسان با خداست، ذکر توحیدی آن‌ها که خاص الخواص می‌باشد «لا موجود الا الله است»، یعنی هیچ موجودی غیر از الله نیست. برخی دیگر از صوفیه، ذکر توحید که در مقام فناء بیان می‌شود را «لا اله الا انا» دانسته‌اند یعنی هیچ خدایی غیر از من نیست. بایزید بسطامی می‌گوید: «توبه مردم از گناهان است و توبه من از گفتن لا اله الا الله است.»[48]عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، متن، ص77.

    ذکر أنا و أنا الله

    نزد برخی مشایخ بزرگ صوفیه، کامل‌ترین اسم الهی «أنا» است که اشاره به «انسان خداگونه» و مساله اتحاد انسان با خدا دارد. ابن عربی در کتاب فتوحات مکیه آورده است: «و منهم من یری أنا أتم و هو رأی أبی یزید.»[49]ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکّیّه، باب۱۷۶، ص297. {برخی دیگر از صوفیه معتقدند که اسم «أنا» تمام‌تر است و آن نظر ابویزید بسطامی است}

    دیگر مشایخ صوفیه مانند حلاج نیز همین باور را داشتند و خود حلاج ندای «أنا الحق» را حتی تا سرحد جان خویش رها نکرد.

    در عرفان مصطلح

    عرفای مصطلح و صوفیان معاصر نیز ذکر «انا» یا «لا اله الا انا» را به مریدان خود تعلیم و تلقین می‌کردند. «حجت هاشمی خراسانی» در کتاب خود این دستورالعمل ذکر را به صورت عمومی آموزش داده است و می‌گوید:

    «تا نزدیک طلوع (آفتاب) صد مرتبه ذکر لا اله الا انا را بگوید»[50]هاشمی خراسانی، حجت، دوازده امام حکیم خواجه نصیر و مناقب محیی الدین عربی و اذکار حجت، ص57.

    «محمدمحسن حسینی تهرانی» در همین رابطه چنین می‌نویسد:

    «وقتی که یک درختی أنا الحق می‌گوید… چرا یک شخص دیگری یا یک فرد متعارض نتواند این فعل از او سر بزند؟ پس فقط این، یک صرف استبعاد است که تفویض قدرت الهی بر بشر این مستبعد است برای این‌ها، فقط همین، اما هیچ دلیلی بر این وجود ندارد.»[51]حسینی تهرانی، محمدمحسن، جبر و اختیار_قضا و قدر، ص627.

    ذکر هو

    نزد برخی صوفیه ذکر «هو»، ذکر نهایی سالکان است و در مرحلۀ پس از ذکر اسم مفرد «الله» قرار می‌گیرد. «عین‌القضات همدانی» آورده است:

    « پیر، مرید را فرماید… پیوسته می‌گوی: «لا اله الا الله». چون از این مقام درگذرد، گوید بگو: «الله». نفی و فنای جمله در «لا» بگذارد، و رخت در خیمۀ «الا الله» زند. چون نقطۀ حرف «هو» شود، دو مقام که در میان دو لام است واپس گذارد… چون مرید بدین مقام رسد، پیر او را فرماید تا پیوسته گوید «هو هو هو…» چون اعراض از همه باشد، جز «هو» هیچ دیگر نشاید گفتن.»[52]عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص37.

    بسیاری از صوفیان، اسم هو را، که اغلب همان هاء در پایان اسم الله تلقی می‌شود، مشیر به غیب ذات و هویت غیر متعیّن الله یا مقام ذاتِ «لا اسم و لا رسم له» در نظر گرفته‌‌اند.

    ذکر تقدیس

    طبق مبنای وحدت وجود، تقدیس حق تعالی بدون تشبیه، اشتباه و نادرست است. ابن عربی تذکر می‌دهد که تزیه و تقدیس حق تعالی در هیچ مرتبه و مقامی جایز نیست و حتی افراد معمولی و سالکان مبتدی نیز در صورتی که حق تعالی را تنزیه نمایند، دچار اشتباه و غلط و سوء ادب شده‌اند:

    «بدان که تنزیه در نزد اهل حقایق، (عارفان) در جناب الهی عین تحدید و تقیید است. آن شخصی که تنزیه می‌کند یا جاهل است و نمی‌داند و یا سوء ادب دارد.»[53]ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، ص68.

    ذکر تسبیح و تنزیه

    برخی اهل تصوف، در مراتب بالای سلوکی و هنگامی که به ادعای خود، واصل به حقیقت و فناء فی الله می‌شوند، به هیچ وجه نباید از تنزیه و تقدیس پروردگار متعال سخن گفته شود: «بایزید گفت: سبحان الله، خطاب رسید‌ ای مردِ راه، مگر در من عیبی گمان بردی که تنزیه من کردی؟ خود را از معایب هستی منزه ساز و به تنزیه خود پرداز. کمر بر ریاضت بست تا از انانیت رست و بر سریر «سبحانی ما اعظم شانی» نشست.»[54]صفی علیشاه اصفهانی، محمدحسن، عرفان الحق، ص13.

    ذکر استغفار

    ذکر شریف استغفار یا اذکاری که برای توبه و ندامت انسان است از نظر برخی صوفیان، فقط در پاره‌ای از مراحل سلوک باید باشد. چنانچه عطار نیشابوری در تذکره الاولیاء نقل می‌کند: «گفت: «ذکر توبه، در وقت ذکر حق – تعالی – غافل ماندن است از ذکر. و خدای – تعالی – [را] یاد کردن به حقیقت، آن بوَد که فراموش کند در جنب خدای، جمله اشیاء را. به جهت آن که خدای – تعالی – او را عوض بود از جمله اشیاء.»[55]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیا، ص14.

    ذکر حوقله

    «حَوْقَلَه» یا «حَوْلَقَه» به معنای گفتن «لاحَولَ وَ لا قُوَّهَ إِلّا بِالله»می‌باشد. یعنی «هر دگرگونی و نیرویی، فقط به دست خدا است». برخی صوفیه با این ذکر مخالفت کرده‌اند. جنید بغدادی مخالفت خود با ذکر «لا حول و لا قوه الا بالله» را چنین نشان داده است: « شبلی پیش جنید گفت: لاحول و لا قوه الّا بالله. جنید گفت: این گفتار تو تنگ‌دلی باشد، و تنگ‌دلی از دست بداشتن رضا بوَد از قضا.»[56]قشیری، عبدالکریم، رساله قشیریه (ترجمه)، ص299.

    اسم اعظم

    برخی صوفیه، ذکری را که در مقام حقیقت باشد، اسم اعظم می‌دانند. «ابوالقاسم راز شیرازی» قطب  فرقه ذهبیه می‌گوید:

    «سالکی که در مقام حقیقت استقرار یافته، ذکر او غیر ذکرهای اهل شریعت و طریقت است، بلکه ذکرش اسم اعظم الهی است و بس.»[57]راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار و طوالع الاسرار، ص۶۶۰.

    مخالفت با اذکار ماثوره

    برخی صوفیه «اذکار ماثوره» و رایج را در زمره « ذکر خاص» دسته بندی می‌کنند و آن‌ها را مخصوص مقامات بالای عرفانی دانسته‌اند که اگر مردم عادی و مبتدی بر زبان جاری کنند، زیان می‌بینند؛ یا اینکه مدعی‌اند اذکار خاصی که جلالیه یا جمالیه‌اند، آثار و تبعات سرد و‌ گرم در نفس انسان ایجاد می‌کنند و موکلین غیبی، اعم از فرشتگان و اجنه و ارواح دارند؛ و یا اذکاری که مکاشفه‌ای را صورت می‌دهند که سالک نمی‌داند چگونه با آن‌ها برخورد نماید؛ لذا باید تحت اراده و اجازه استاد باشد.[58]کمیلی، محمدصالح، المطالب السلوکیه، ص۲۲۱.

    حتی ذکر شریف «الله» نیز در مراحلی از سلوک کنار گذاشته می‌شود. نقل است: «روزی شبلی در مجلس جنید گفت: «الله» جنید گفت: اگر خدای غایب است ذکر غایب غیبت است و غیبت حرام است. و اگر حاضر است در مشاهده حاضر نام بردن ترک حرمت است.»[59]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۴۲۸.

    این درحالیست که متون دینی تاکید بسیاری به بیان این اذکار (تهلیلی، استغفار، تسبیحات و غیره) دارند و ادعای صوفیه نه تنها مستند به هیچ دلیلی غیر از ذوقیات شخصی آن‌ها نیست، بلکه خلاف نصوص دینی و نظر علما و فقهای مذهب شیعه است.

    مولوی و اذکار ماثوره

    مولوی جلال الدین محمد بلخی نیز با نفی و رد اذکار ماثوره دینی، برای تمرکز حواس خود فقط الله الله را بر زبان جاری می‌کرد، آورده‌اند:

    «روزی معین الدّین پروانه – رحمه اللّه – از حضرت مولانا سؤال کرد که مشایخ ماضی را  – انار اللّه برهانهم – علی الانفراد اورادی و ذکری بوده است، مثل کلمه لا إله الّا اللّه و بعضی درویشان ترکستان هوهو می‌گفته‌اند و بعضی را ذکر الّا اللّه بوده فحسب و بعضی زهّاد لا حول و لا قوّه الّا باللّه العلی العظیم را تکرار می‌کرده‌اند و بعضی استغفر اللّه العظیم می‌گفته و بعضی کلمتان سبحان اللّه و بحمده را تا صد بار می‌شمرده‌اند، عجبا، حضرت خداوندگار را طریقه ذکر چگونه است؟ فرمود که ذکر ما اللّه اللّه است، از آنک ما اللّهیانیم، از اللّه می‌آییم و باز به اللّه می‌رویم.»[60]محقق ترمدی، سیدبرهان الدین، معارف(ترمدی)، مقدمه، ص18.

    اذکار و اعمال ابداعی

    بسیاری از اذکار صوفیه، اختراعی و غیر ماثوره است مانند «یا طهر یا طاهر یا طهور یا طیهور یا طیهار».[61]حسن زاده آملی در هزار و یک نکته می‌نویسد: «نکته 792: یکی از مشایخم – رضوان الله تعالی علیهم – از شیخ خود این … ادامه پاورقی در برخی فرقه‌های شبه قاره مثل شطاریه و چشتیه اذکار اختراعی شیوع بیشتری دارد. «محمد غوث گوالیاری» صاحب کتاب «جواهر خمسه» که از متون مهم فرقه شطاریه است می‌گوید:

    «ذکر نماز سفر و کیفیت آن… این اسم را سیصد و شست بار بخواند، «لَقجَمخَمَهَ»، بعد برخیزد و در تلفظ هر حرفی یک سنگریزه و یا امثال آن بردارد و شش عدد را به شش جهان اندازد و یکی را به خود نگاه دارد؛ چون به منزل رسد آن را هم باندازد، اگر عامل این عمل برای دیگری کند، دوگانه شرط نیست، ایضا برای دفع تشنگی سنگریزه برگیرد، سه بار انا اعطیناک الکوثر بخواند و بدمد و در دهان گیرد و چون بر بلندی برآید تکبیر گوید.»[62]غوث گوالیاری، محمد، جواهر خمسه، جوهر اول، در عبادت عابدان، ص47.

    نقد و بررسی

    مهم‌ترین نقد‌ها و اشکالات وارده به بحث «ذکر در تصوف» چنین است:

    1. اختراعی و ابداعی بودن؛ الفاظ اذکار، شرائط و آداب آن در تصوف مانند مقوله اجازه ذکر، اختراعی بوده و مستند به ادله دینی و عقلی نیست. لذا باید آن را یک بدعت دانست که در متون دینی به شدت از آن نهی شده است.[63]مرحوم آیت الله العظمی صافی گلپایگانی می‌گوید: «در جهت خواندن ادعیه، همین مقدار که شخص، ادعیه و اذکار را از … ادامه پاورقی
    2. مضرات جسمی و روحی؛ غالب اذکار صوفیه، مرتبط با طلسمات و در وادی علوم غریبه است و آسیب‌ها و مخاطرات جسمی و روحی زیادی برای انسان دارد، چنانچه به تجربه ثابت شده و خودشان نیز بدان معترفند، خصوصا زمانی که با ریاضت‌های شاقه همراه شود.
    3. مخالفت با عقل و شرع؛ صوفیان برای ادعیه و اذکار خود، فواید و خواصی را بیان کرده‌اند که مخالف نصوص دینی و حکم عقل است. مثلا «دعای حبی» یکی از ادعیه جعلی صوفیان است که مرحوم شیخ عباس قمی، پس از انتقاد از جعل و تحریف ادعیه و مطالب دینی، می‌نویسد:

    «… آیا صحیح است که با بودن این همه دعاهای معتبره با مضامین عالیه و کلمات فصیحه بلیغه، دعایی بی‌ربط در کمال اعتماد جعل نمایند و نام او را «دعاء حُبّی» گذارند، و از کنگره عرش آن را نازل نمایند، و چندان فضیلت برای او جعل نمایند که انسان را متحیر و سراسیمه نماید؟ از جمله آنکه العیاذ باللَّه جبرئیل به حضرت رسول صلی الله علیه و آله از جانب حق سبحانه و تعالی گفته باشد که: هر بنده‌ای که این دعا را با خود دارد، او را عذاب نکنم اگرچه مستوجب جهنّم باشد و عمر خود را به معصیت گذرانده باشد و مرا در هیچ وقت سجده نکرده باشد، من آن بنده را ثواب هفتاد هزار پیغمبر بدهم و ثواب هفتاد هزار زاهد، و ثواب هفتاد هزار شهید بدهم و ثواب هفتاد هزار نمازگزار بدهم و ثواب هفتاد هزار برهنه که پوشانیده باشد بدهم و ثواب هفتاد هزار گرسنه که سیر کرده باشد بدهم و ثواب به عدد ریگ‌های بیابان‌ها بدهم و ثواب هفتاد هزار بقعه زمین بدهم و ثواب مهر نبوّت رسالت پناه بدهم و ثواب عیسی روح اللَّه و ابراهیم خلیل اللَّه بدهم و ثواب اسماعیل ذبیح اللَّه و موسی کلیم اللَّه و یعقوب نبی اللَّه و آدم صفی اللَّه و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل و فرشتگان بدهم. یا محمّد، هرکس این دعای بزرگوار حبّی را بخواند یا با خود دارد، بیامرزم او را و شرم دارم که عذابش کنم…»[64]قمی، عباس، کلیات مفاتیح الجنان، نشر اسوه، ص۴٢٢.

    1. مشتمل بودن بر محرمات؛ «علامه مجلسی» در کتاب «عین الحیات»، چندین نقد به آموزه «ذکر در تصوف» وارد می‌کند، از جمله اینکه ذکر در تصوف، آمیخته با امور حرامی چون غناء است. بسیاری از مجالس ذکر صوفیه توام با موسیقی و تصنیف و نواهای غنائی است.[65]مجلسی، محمد باقر، عین الحیات، ص۴۵٣.
    2. غیر مأثوره بودن اذکار و اوراد؛ روایات متعددی از اهل بیت علیهم السلام درباره اذکار و کیفیت بیان آن و شرائط و آدابش وجود دارد به طوری که ما را از پرداختن به اذکار جعلی صوفیه بی‌نیاز می‌کند. حتی در روایات تاکید شده است که کلمه و واژه‌ای بر این اذکار اضافه نشود. مثلا «عبد اللَّه بن سنان» از امام صادق علیه السّلام روایت می‌کند که فرمود: «به زودی شبهه‌ای به شما می‌رسد و در آن، بدون نشانه هویدا و امام هدایت بمانید و کسی از آن شبهه نجات نمی‌یابد مگر آنکه دعای غریق را بخواند، گفتم: دعای غریق چگونه است؟ فرمود: می‌گویی: «یا اللَّه یا رحمان یا رحیم، یا مقلّب القلوب، ثبّت قلبی علی دینک» و من هم گفتم: «یا اللَّه یا رحمان یا رحیم، یا مقلّب القلوب و الأبصار، ثبّت قلبی علی دینک» امام فرمود: خدای تعالی مقلّب القلوب و الأبصار است و لیکن همچنان که من گفتم بگو: «یا مقلّب القلوب، ثبّت قلبی علی دینک».»[66]صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص352.

    منابع و مآخذ

    1. ابن بابویه (صدوق)، محمد بن علی، التوحید(للصدوق)، جامعه مدرسین، قم، 1398ق
    2. ابن بابویه (صدوق)، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، تصحیح غفاری، علی اکبر، اسلامیه، تهران، 1395ق
    3. ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، تصحیح عثمان یحیی، 14جلد، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1994م،
    4. ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، اربع مجلدات، دار الصادر، چاپ اول، بیروت، (بی‌تا)
    5. ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، 2جلد، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1367ق
    6. حسن زاده آملی، حسن، هزار و یک نکته، مرکز نشر فرهنگی رجاء، تهران، 1365ش
    7. دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۷۳ش، چاپ اول
    8. راز شیرازی، ابوالقاسم، زاد المسافرین، دریای نور، شیراز، 1386ش
    9. راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار، تصحیح خیر الله محمودی، شیراز، دریای نور، 1383ش
    10. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، دار الیقین، مصر، 1420ق
    11. سرهندی فاروقی، احمد، المکتوبات، تصحیح عبدالله احم الحنفی المصری و علی رضا قشلی، مکتبه النیل، قاهره، بی‌تا
    12. صافی گلپایگانی، لطف الله، معارف دین، دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی، قم، 1383ش
    13. صفی علیشاه، محمدحسن، دیوان صفیعلی شاه، با مقدمه تقی تفضلی و به کوشش منصور مشفق، تهران،۱۳۷۰ش
    14. صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، تهران، ۱۳۷۲ش
    15. صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، تصحیح سیدعبدالله انتظام، احسان الله استخری، نشر صفی علیشاه، تهران، 1371ش
    16. غوث گوالیاری، محمد، جواهر خمسه، تصحیح و مقابله و تعلیقات نسخه خطی، فیروزه هاشمی‌فشارکی، علی زمانی‌علویجه، نشر آموزشی تالیفی ارشدان
    17. قراگزلو، محمدبن‌عبدالله، رساله عرفانی ابحاث عشره در اثبات ذکر خفی، حقیقت، بی‌جا 1385ش
    18. قریشی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1412ق
    19. کاشفی، حسین بن علی، رشحات عین الحیاه، تصحیح عاصم ابراهیم الکیالی الحسینی الشاذلی الدرقاوی، دار الکتب العلمیه، بیروت، 2008م
    20. کبودرآهنگی، محمدجعفر، مرآت الحق، به کوشش جواد نوربخش، تهران، خانقاه نعمت اللهی، بی‌تا
    21. گنابادی، سلطان محمد، بشاره المومنین، نشر حقیقت، تهران، 1387ش
    22. گنابادی، سلطان محمد، ولایت نامه، نشر حقیقت، تهران، چاپ چهارم، 1384ش
    23. لک آبادی، محمدعلی، حدیث عشق، نشر هنارس، چاپ سوم، 1397ش
    24. مجلسی، محمد باقر، عین الحیات، قدیانی، تهران، 1382ش
    25. معاون الفقراء شیرازی، ابوالحسن، اوصاف الاتقیاء در شرح حال احمد وحید الاولیاء، شیراز، 1383ش
    26. نجم‌الدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال و فواتح الجلال، ترجمه محمد باقر ساعدی خراسانی، تصحیح حسین حیدر خانی مشتاقعلی، انتشارات مروی، تهران، 1368ش
    27. نراقی، محمد مهدی، جامع السعادات، تصحیح سیدمحمد کلانتر، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، بیروت، بی‌تا
    28. نورعلیشاه اصفهانی، محمدعلی، جنات الوصال، به کوشش جواد نوربخش، انتشارات خانقاه نعمت اللهی، تهران، 1348ش
    29. همدانی، عبدالصمد، بحر المعارف، تهران، حکمت، 1387ش

    پاورقی ها

    پاورقی ها
    1کمیلی خراسانی، محمدصالح، مشکات دل، ص132.
    2قریشی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۳، ص۱۵.
    3راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۱۷۹.
    4دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه، ج۷، ص۱۰۱۲۲.
    5نراقی، محمدمهدی، جامع السّعادات، ج۳، ص۳۶۵؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۱۷۹.
    6همدانی، عبدالصمد، بحر المعارف، ص24و 51.
    7کبودرآهنگی، محمدجعفر، مرات الحق، ص188.
    8طهرانی، روح مجرد، ص44
    9راز شیرازی، ابوالقاسم، رساله خطی آداب المریدین فی السلوک، ص15.
    10جندی، مؤیدالدین محمود، نفحه الروح و تحفه الفتوح، ص۱.
    11سرهندی فاروقی، احمد، مکتوبات ربانی، دفتر سوم، مکتوب ۲۵.
    12کیوان قزوینی، عباسعلی، رازگشا (بهین سخن، استوار)، ص223.
    13راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار و طوالع الاسرار، ص۱۵۵.
    14صالح علیشاه، محمدحسن، پند صالح، ص25.
    15گنابادی، سلطان محمد، بشاره المومنین، ص256.
    16راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار طوالع الاسرار، ص597.
    17همدانی، عبدالصّمد، بحر المعارف، ص60.
    18معصوم علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقایق، ج1، ص246.
    19همدانی، عبدالصمد، بحر المعارف، ص60.
    20همدانی، عبدالصمد، بحر المعارف، ص151.
    21همدانی، عبدالصّمد، بحر المعارف، ص66.
    22همدانی، عبدالصمد، بحر المعارف، ص66.
    23همدانی، عبدالصمد، بحر المعارف، ص68.
    24نجم‌الدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال و فواتح الجلال(ترجمه)، ص113.
    25راز شیرازی، ابوالقاسم، زاد المسافرین، ص32.
    26راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الأنوار و طوالع الأسرار، ص704.
    27راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار، ص702.
    28گنابادی، سلطان محمد، ولایت نامه، ص102.
    29کاشفی، حسین بن علی، رشحات عین الحیات، ج۱، ص۴۸.
    30«بدان که نزد اکابر مشایخ، مدار وصول به درجه کمال، مربوط به مرابطه محب است نسبت به شیخ مقتدا، طالب صادق از راه محبتی که به شیخ دارد، اخذ فیوضات و برکات از باطن شیخ می‌نماید و به مناسبت معنویه در ساعتِ فناء فی الشیخ، به رنگ شیخ در می‌آید و گفته‌اند: «فناء فی الشیخ مقدمه فناء فی الذات». و ذکر تنها، بدون رابطه مسطوره فناء فی الشیخ، موصل نیست بل شاید که رابطه، به تنهایی با رعایت آداب صحبت و توجه و التفات شیخ، بی‌التزام طریقه ذکر، موصل باشد و در سلوک و تسلیک اختیاری، مدار کار بر وظایف اوراد و اذکار است با مرابطه.» [قراگزلو، محمدبن‌عبدالله، رساله ابحاث عشره در اثبات ذکر خفی، ص۶۲].
    31گنابادی، سلطان محمد، ترجمه تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، ج۱، ص۲۹۸.
    32نوربخش، جواد، چهل کلام و سی پیام، ص82.
    33کاشفی، حسین بن علی، رشحات عین الحیات، ص۴۵۸.
    34همدانی، عبدالصمد، بحر المعارف، ص40-41.
    35صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص148.
    36عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامه‌های عین القضات همدانی، ج3، ص393.
    37عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامه‌های عین القضات همدانی، ج3، ص394.
    38وحید الأولیاء اردبیلی، عبدالحی احمد، اوصاف الاتقیاء، صفحه ۱۲۸.
    39لک آبادی، محمدعلی، حدیث عشق، ص134.
    40غوث گوالیاری، محمد، جواهر خمسه، جوهر سوّم، ص60.
    41مجلسی، محمد باقر، عین الحیات، ص454.
    42راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار و طوالع الاسرار، ص280.
    43نورعلیشاه اصفهانی، محمدعلی، جنات الوصال، ص98.
    44نجم‌الدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال و فواتح الجلال (ترجمه)، ص113.
    45ماسینیون، لویی، اخبار حلاج، ص44.
    46گنابادی، سلطان محمد، ولایت نامه، ص104.
    47راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الأنوار، ص556 و ص558.
    48عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، متن، ص77.
    49ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکّیّه، باب۱۷۶، ص297.
    50هاشمی خراسانی، حجت، دوازده امام حکیم خواجه نصیر و مناقب محیی الدین عربی و اذکار حجت، ص57.
    51حسینی تهرانی، محمدمحسن، جبر و اختیار_قضا و قدر، ص627.
    52عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص37.
    53ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم، ص68.
    54صفی علیشاه اصفهانی، محمدحسن، عرفان الحق، ص13.
    55عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیا، ص14.
    56قشیری، عبدالکریم، رساله قشیریه (ترجمه)، ص299.
    57راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار و طوالع الاسرار، ص۶۶۰.
    58کمیلی، محمدصالح، المطالب السلوکیه، ص۲۲۱.
    59عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۴۲۸.
    60محقق ترمدی، سیدبرهان الدین، معارف(ترمدی)، مقدمه، ص18.
    61حسن زاده آملی در هزار و یک نکته می‌نویسد: «نکته 792: یکی از مشایخم – رضوان الله تعالی علیهم – از شیخ خود این دستور را حکایت فرمود که: من قال فی اللیله کح من 11221213/ 21441626 بعدد طیهار: «یا طهر یا طاهر یا طهور یا طیهور یا طیهار» ساجدا، نزلت علیه الملائکه و طهرته تطهیرا (مجرب جدا)، باید به معنی نزول ملائکه توجه داشت.» [حسن زاده آملی، حسن، هزار و یک نکته، ص629].
    62غوث گوالیاری، محمد، جواهر خمسه، جوهر اول، در عبادت عابدان، ص47.
    63مرحوم آیت الله العظمی صافی گلپایگانی می‌گوید: «در جهت خواندن ادعیه، همین مقدار که شخص، ادعیه و اذکار را از کتاب‌های معتبری مثل کتاب‌های علامه مجلسی، و کتاب «مصباح المتهجّد» شیخ طوسی و «مفاتیح الجنان» بخواند، کافی است، و نیز نظر شخص خاصّ و اجازه لازم نیست، بلکه بعضی برنامه‌ها به این عناوین که «باید با اجازه باشد»، که صوفیه و بعضی دیگر عنوان کرده و می‌کنند، بی‌اصل، و بعض صورت‌های آن بدعت و حرام است. غرض این است که برنامه دعا و عبادت و همه وظایف باید از شرع و از حضرات معصومین علیهم السلام رسیده باشد، و نباید شخص، از اختراعات أشخاص تقلید نماید.» [صافی گلپایگانی، لطف الله، معارف دین، ج۳، ص۲۵۸].
    64قمی، عباس، کلیات مفاتیح الجنان، نشر اسوه، ص۴٢٢.
    65مجلسی، محمد باقر، عین الحیات، ص۴۵٣.
    66صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص352.