پرش به محتوا
خانه » فرق صوفیه » سلسله معروفیه

سلسله معروفیه

    «مَعروفیّه» بزرگ‌ترین سلسلۀ صوفیه در تاریخ تصوف، منسوب به « معروف کرخی» (متوفی200ق) است. صوفیان مدعیند معروف کَرْخی به محضر حضرت امام رضا باریافته و سند خرقه و ارشاد از دست ایشان گرفته است، لذا طریقه وی را معتبر و محترم می‌شمارند. از آنجایی که انشعابات و شاخه‌های معروفیه توسط مریدان این سلسله تا قرون بعدی ادامه یافتند، آن را «اُمُّ السَّلاسل» یا «جامع السلاسل» نامیده‌اند. از سلسلۀ معروفیه 14 سلسلۀ دیگر منشعب شده است.

    مقدمه

    «سلسله الاولیاء» یا « شجره نامه طریقتی»، از اهم دلائلی است که صوفیه برای مشروعیت بخشیدن به فرقه خود و آموزه‌هایشان بدان تمسک کرده‌اند و «سلسله معروفیه» از شاخص‌ترین این سلاسل به حساب می‌آید.[1]تابنده، علی، خورشید تابنده، ص26؛ شاه ولی، نعمت الله، دیوان، ص977.

    اهمیت

    «ام السلاسل» نامی است که به سلسله معروفیه اطلاق می‌شود زیرا 14 فرقه تاثیرگذار و مهم صوفیه از آن متولد شده است. در این سلسله، رشته اجازه از طریق « جنید بغدادی» (۲۹۷ق) و استادش « سری سقطی» (۲۵۳ق) به « معروف کرخی» (۲۰۰ق) می‌رسد. اگر اتصال این سلسله خدشه دار شود، تمام این فرق صوفیه فاقد مشروعیت و مقبولیت خواهند بود.

    معصوم علیشاه در طرائق الحقائق نام این14 سلسله را چنین می‌آورد: « سهروردیه، مولویه، نوربخشیه، صفویه، نعمت اللهیه، ذهبیه کبرویه، ذهبیه اغتشاشیه، بکتاشیه، رفاعیه، نقشبندیه، جمالیه، قونویه، قادریه، پیرحاجات (یا پیرحاجاتیه) »[2]معصوم علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، ج2، ص331.

    معروف کرخی

    تسمیه این سلسله به نام «معروفیه» از جهت وجود شخصیت «معروف کرخی» در این رشته است. طبق ادعایی که نخستین بار «عبدالرحمن سلمی» در کتاب «طبقات الصوفیه» مطرح کرده است، معروف کرخی در کودکی به دست امام رضا اسلام آورده و دربان خانه ایشان شد و در سنین پیری و هنگام دربانی، در اثر ازدحام شیعیان در باب خانه آن حضرت، در سنه 200ق در بغداد کشته و همانجا مدفون شد.[3]سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، 282؛ ابن خلکان، احمد، وفیات الاعیان، ج5، ص233؛ جامی، عبدالرحمن، … ادامه پاورقی[4]محمد باقر سلطانی گنابادی، می‌گوید: «در سال ۲۰۰ هجری، عده‌ای از شیعیان خراسان به مقصد زیارت و تشرف به محضر … ادامه پاورقی

    نقد و بررسی

    ادعای صوفیه مبنی بر دربانی و شاگردی معروف کرخی نزد امام رضا علیه السلام مستند به هیچ منبع معتبر تاریخی و حدیثی نیست، بلکه ادله متعددی نافی این ادعاست:

    اشکالات تاریخی

    اول) فرض می‌کنیم معروف در ۸ سالگی به دست امام اسلام آورده است. امام رضا در سال ۱۴۸ق به دنیا آمدند (و در سال ۱۸۳ق به امامت رسیدند) اگر حضرت در ۲۰ سالگی خویش، یعنی سال ۱۶۸ق معروف کرخی را مسلمان کرده باشند و ۸ سال از این زمان کم کنیم، تا سال ۲۰۰ق، سن معروف کرخی ۴۰ سال می‌شود وحال آنکه صوفیان می‌گویند معروف کرخی در سنین پیری در سال ۲۰۰ق در هنگامه دربانی امام رضا فوت کرده است.

    پس اگر به اعتقاد صوفیان، در دوران امامت امام رضا مسلمان شده باشد، شروع امامت ایشان سال ۱۸۲ق می‌باشد و سن معروف در زمان رحلت ۲۶ سال خواهد بود لذا ممکن نیست که در پیری فوت کرده باشد.

    دوم) اگر فوت معروف کرخی در سال ۲۰۰ق اتفاق افتاده باشد پس می‌بایست سن او در هنگام فوت ۷۰ یا ۸۰ سال بوده باشد چراکه او را مسن و پیر دانسته‌اند. بنابراین او می‌بایست در سال ۱۲۰ یا حدود سال ۱۳۰ق متولد شده باشد یعنی نزدیک به ۲۰ سال قبل از تولد امام رضا علیه السلام.

    سوم) برخی از صوفیان، معروف کرخی را شاگرد سایر امامان نیز شمرده‌اند. سلطان حسین گنابادی می‌نویسد: «شیخ معروف، خدمت حضرت صادق و کاظم و رضا رسیده و از طرف حضرت رضا علیه السلام مامور به دعوت ولایتی بوده.»[5]گنابادی، سلطان حسین، نابغه علم و عرفان، ص84.

    حال باید پرسید چگونه می‌توان گفت شخصی در کودکی به دست امام رضا مسلمان شده از اصحاب صادق بوده است؟

    چهارم) برخی از صوفیان برای رفع اشکالات، شخصیت معروف کرخی را با « معروف بن خربوذ» (یکی از راویان و اصحاب امام باقر علیه السلام) یکی دانسته‌اند.[6]کشی، محمد بن عمر، إختیار معرفه الرجال، ص211. درحالیکه اگر این سخن پذیرفته شود دیگر سری سقطی (۲۵۳ق) نمی‌تواند جانشین معروف بن خربوذ (۱۶۰ق) باشد و از نظر تاریخی چنین ارتباطی ثابت نمی‌شود.

    اشکالات مبنایی

    اول) طبق مبانی صوفیه، انتقال منصب و مسند قطبیت به قطب بعدی در زمان حیات قطب وقت، ممکن نیست زیرا قطبیت دو قطب در آن واحد رخ نمی‌دهد.[7]کاشانی، عزّ الدین محمود، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، مقدمه کتاب، ص30 به نقل از کرمانی، مشتاق علیشاه، لسان … ادامه پاورقی معروف کرخی متوفی ۲۰۰ق و امام رضا علیه السلام متوفی ۲۰۳ق هستند پس معروف کرخی پیش از امام فوت کرده و امکان ندارد قطب بعدی بوده و شخص دیگری (سری سقطی) را نیز به عنوان قطب معین کند. «جلال همائی» در همین رابطه می‌نویسد:

    «اما معروف کرخی موافق عقیده جمعی از صوفیه، تربیت شده حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام بود و در این موضوع این نکته به خاطر نگارنده رسیده است که محققان صوفیه درباره معروف معتقد به خلافت و جانشینی از حضرت رضا علیه السلام نیستند زیرا که وفات معروف کرخی به اصح اقوال، در سنه 200 یا 201، چه در زمان حضرت رضا علیه السلام اتفاق افتاد، چه رحلت آن حضرت به اصح و اشهر اقوال در سال 203 هجری اتفاق افتاده است و به اعتقاد همه محققان صوفیه انتقال منصب قطبیت و مقام خلافت به قطب بعد در زمان حیات امام و قطب وقت و به عبارت دیگر وجود دو قطب ناطق به افعال نایب و منوب عنه در یک زمان ممکن نیست.»[8]کاشانی، عزّ الدین محمود، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، مقدمه جلال الدین همایی، ص30.

    برخی برای حل این مشکل مبنایی، معروف کرخی را مجاز ارشاد دانسته و مدعی شدند که قطبیت این سلسله، از زمان جنید بغدادی شروع شده است. درحالیکه این ادعا با نص صریح صوفیان که معروف کرخی را قطب زمان و انسان کامل وقت می‌دانستند، در تضاد است.

    دوم) طبق نص صریح منابع مشهور صوفیه مثل کتاب «کشف المحجوب» هجویری، معروف کرخی جانشین و خلیفه « داود طائی» بود و نه امام رضا علیه السلام.[9]هجویری، ابوالحسن علی، کشف المحجوب، ص141. شاه نعمت الله ولی از صوفیان اهل سنت و پایه گذار رشته نعمت اللهیه، هنگام ذکر اسامی مشایخ این سلسله، معروف کرخی را شاگرد امام رضا نمی‌داند. ورود نام امام رضا در سلسله معروفیه، در سده‌های بعدی و توسط صوفیان مدعی تشیع، به منظور رفع اتهام سنی بودن از خودشان انجام شد و این جعل تاریخی تا زمان حاضر، پیوسته ادامه یافته است. سلسله‌ای که شاه نعمت الله ولی ذکر می‌کند عبارت است از: «معروف کرخی، داود طائی، حبیب عجمی، حسن بصری و علی علیه السلام.»[10]شاه ولی، نعمت الله، دیوان، ص977.

    سایر مشایخ گذشته معروفیه نیز نام امامان شیعه (غیر از امام علی) را در رشته معروفیه درج نمی‌کنند. « ابومدین مغربی» می‌گوید: «من مذهب صوفیانه‌ام را از ابو یعزی گرفته‌ام، او نیز از جنید، جنید از حسن بصری، حسن بصری از علی بن ابی طالب و علی بن ابی طالب از نبی مکرم و عرفان پیامبر نیز از خدا سرچمه می‌گیرد».[11]الغبرینی، ابوالعباس، عنوان الدرایه فیمن عرف من العلماء فی المائه السابعه بجایه، بیروت، دارالافاق الجدیده، … ادامه پاورقی نورعلیشاه اصفهانی نیز در دیوان خود همین سلسله را به صورت منظوم ذکر کرده است.[12]اصفهانی، محمدعلی، دیوان نور علیشاه، ص260.

    اما در سلسله‌ای که امروزه صوفیان برای خود ذکر می‌کنند نام سایر امامان شیعه نیز به این سلسله راه یافته است. در این سلسله، معروف کرخی را به عنوان «شیخ المشایخ» ذکر کرده‌اند درحالیکه در سلسله‌ای که سایر اقطاب آن‌ها ذکر کرده‌اند، معروف کرخی را قطب خوانده‌اند.[13]سلطانی گنابادی، محمد باقر، رهبران عرفان و طریقت، ص110.

    سلطان محمد گنابادی با طرح بحث «تعدد خرقه‌ها» سعی دارد این اشکال را رفع کند و معروف کرخی را از جهت صحبت و تربیت و ارشاد، منتسب به مشایخ مختلفی می‌کند.[14]گنابادی، سلطان محمد، ولایت نامه، ص134.[15]بدانکه مشایخ جناب امیرالمؤمنین علیه السلام و سلاسل جاریه از آن بزرگوار بسیار بودند و معنی جریان سلسله از … ادامه پاورقی درحالیکه طبق مبانی تصوف، خرقه ارادت فقط باید از یک پیر دریافت شود زیرا مرید حق ندارد ولایت دو شیخ را بر خود بپذیرد و از دو نفر تبعیت تام داشته باشد.[16]باید دانست که انتساب مریدان به مشایخ به سه طریق است. 1- خرقه 2- تلقین ذکر 3- خدمت و صحبت و تأدیب؛ امّا خرقه دو قسم … ادامه پاورقی. چنانچه مشایخ صوفیه گفته‌اند: «نسبت خرقه ارادت و نسبت تلقین ذکر از دو شیخ مذموم است امّا در نسبت صحبت، محمود است لیکن به شرط اجازت یا فوت شیخ اوّل».[17]معصوم علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، ج2، ص310.

    برخی از صوفیان نیز با نظر به اشکالات مطرح شده، از اساس، منکر رشته خلافت و ولایت شده و گفته‌اند فرقه صوفیانه آن‌ها یک رشته اخلاقی-تربیتی است. سلطان حسین گنابادی در پاسخ سؤال «احمد حامد صراف» که پرسیده بودد: «پس چگونه سلسله را به جنید و از او به سری و از او به معروف و از او به حضرت رضا اتصال می‌دهند؟» اساسا فرقه خود را در حد یک مکتب اخلاقی تنزل داده و می‌گوید: «این انتساب، تربیتی است نه خلافت و وصایت، یعنی جنید تربیت شده دست سری و سری تربیت یافته معروف کرخی است وگرنه هر یک از آن‌ها از امام زمان خود مجاز بوده و معروف هم در زمان خود حضرت رضا علیه السلام وفات یافته است و اگر این انتساب صحت می‌داشت، باید سری را به حضرت رضا علیه السلام اتصال داد نه معروف.»[18]تابنده گنابادی، سلطان حسین (رضا علیشاه)، رساله خاطرات سفر حج، ص8..

    جنید بغدادی

    رشته قطبیت بعد از معروف کرخی (200ق)، به سری سقطی (253ق) و سپس جنید بغدادی (م297ق) رسید.[19]تابنده، نورعلی، مقاله «یادی دیگر از حضرت نورالدین شاه نعمت الله ولی»، عرفان ایران، شماره 18، ص15و 16، نشر حقیقت، … ادامه پاورقی اما در زمان جنید بغدادی، امام زمان عجل الله فرجه (م255ق) امام وقت شیعیان بودند، پس چگونه می‌توان جنید بغدادی را انسان کامل و قطب واحد زمان دانست؟

    صوفیه برای حل این اشکال اساسی، دست به توجیهاتی زده‌اند و جنید را شاگرد امام زمان معرفی کرده و گفته‌اند از مردم برای آن حضرت بیعت می‌گرفت.[20]معصوم علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، ص159، 1371ق. درحالیکه هیچ یک از منابع تاریخی و حدیثی شیعه درباره این مطلب سخن نگفته‌اند.

    اما سلطان حسین گنابادی در کتاب «نابغه علم و عرفان» مدعی است که مستندات و روایاتی وجود دارد: «در کتب رجال… جنید را نیز مورد لطف حضرت عسکری و از خواص آن حضرت ذکر می‌کنند چنانکه در کتاب تنقیح المقال مامقانی مفصل مذکور گردیده است… طبق آنچه در رجال مامقانی و روضات الجنات و سفینه البحار نوشته شده، مورد لطف حضرت عسکری بوده و به او وعده بهشت داده‌اند.»[21]گنابادی، سلطان حسین، رساله خاطرات سفر حج، ص12.[22]در رجال کشی آمده است: حَدَّثَنِی الْحُسَینُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ بُنْدَارَ الْقُمِّی، قَالَ حَدَّثَنِی … ادامه پاورقی

    حتی ملا علی گنابادی مدعی می‌شود احادیثی درباره جنید بغدادی وجود دارد:

    «جنید بغدادی ملقب به سید الطائفه و ایشان اگرچه دعوتشان به امام حسن عسکری و بعد از آن حضرت به حضرت قائم بوده و به مضمون حدیث کافی، اجازه ایشان از امام حسن عسکری علیه السلام بوده و اجرای امر او از آن حضرت می‌آمده، ولی منصوب بودند از جانب خال خود سری سقطی.»[23]گنابادی (نورعلیشاه ثانی)، ملاعلی، رجوم الشیاطین، ص8.[24]اشاره به حدیث: الْحُسَینُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِی قَالَ: کانَ یرِدُ کتَابُ أَبِی مُحَمَّدٍ ع فِی … ادامه پاورقی

    نقد و بررسی

    اشکالات تاریخی

    با اندک تفحص در کتب تاریخ، به یقین دریافته می‌شود که «جنید بغدادی صوفی» فردی غیر از شخصیتی است که در شمار اصحاب امام عسکری علیه السلام آمده است و صوفیان با خلط این دو شخصیت و سوء استفاده از این تشابه لفظی، جنید بغدادی را شاگرد امامان پنداشته‌اند.

    در کتاب «تنقیح المقال» مامقانی از سه فرد با نام «جنید» یاد شده است که درباره دو تن از آن‌ها جز چند کلمه، چیزی بیان نشده و درباره شخصیت سوم که همین فرد مورد استناد سلطان حسین گنابادی می‌باشد، چنین آمده است: «جنید، قاتل فارس بن حاتم القزوینی غیر منسوب الی أب و لا بَلَد و لا غیرهما، و الذی یستفاد من الاخبار المذکور فی ترجمه فارس بن حاتم، انه من أصحاب العسکری علیه السلام و انه قتل فارساً بامره و فیه دلاله علی جلالته و کونه من اصحاب الجنه.»[25]مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، طبع سنگی، ج1، ص238.

    بنابر عبارت فوق، این جنید شیعه، نه به پدری منسوب گردیده است و نه به شهر یا شیء دیگر، بر خلاف جنید بغدادی که منسوب به شهر بغداد یا نهاوند بود و برخی دیگر او را به واسطه آبگینه فروشی، «قواریری» نامیده‌اند. در تاریخ یافعی و ابن خلکان نیز آمده است: «و انما قیل له الخزار لانه کان یعمل الخز.»[26]زرکلی، خیرالدین، الأعلام، ج2، ص141؛ ابن خلکان، احمد، وفیات الأعیان، ج1، ص117؛ ابو نعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، … ادامه پاورقی

    دیگر آنکه جنید شیعه، قاتل یکی از غالیان به نام «فارس بن حاتم» دانسته شده است درحالیکه در هیچ یک از کتب صوفیه و کتب غیر صوفیه فریقین، اعم از کتب تاریخی و روایی و غیره، جنید بغدادی را قاتل این فرد ندانسته‌اند و هیچ اشاره‌ای به این امر مهم نداشته‌اند.

    در پایان باید افزود، جنیدی که وکیل امام عسکری علیه السلام بود، به فاصله کوتاهی بعد از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام در سنه 260ق از دنیا رفت، یعنی در حدود سال‌های 260 تا نهایتاً 270ق این جنید از دنیا رفته است[27]درباره مرگ جنید، وکیل امام عسکری علیه السلام این گزاره کافی را بنگرید: الْحُسَینُ بْنُ مُحَمَّدٍ … ادامه پاورقی اما تاریخ وفات جنید بغدادی سال 298 یا 297ق بوده است.

    اشکالات مبنایی

    اگر بپذیریم جنید بغدادی همان جنید مضبوط در کتب رجال شیعه است، باید گفت که هم در استاد و هم در جانشین جنید بغدادی خدشه وجود دارد. جنید بغدادی به سری سقطی انتساب ندارد درحالیکه طبق نص سلسله معروفیه، جنید بغدادی را شاگرد و جانشین دایی‌اش سری سقطی مُعرفی کرده‌اند. خود جنید بغدادی این انتساب را نپذیرفته و در هر مناسبتی این اشتباه را تذکر می‌داد: «کان الشیخ الجنید یقول: الناس ینسبوننی إلی سَری، و کان أستاذی محمدا القصاب.»[28]«جنید بغدادی همواره می‌گفت: مردمان پندارند من شاگرد سری سقطی‌ام در حالی که من شاگرد محمد بن علی قصابم.» [ابن … ادامه پاورقی طبق نقل دیگر او می‌گفت: «استاد من فقط محمد بن علی قصاب است.»[29]«و کان الجنید یقول: الناس ینسبوننی إلی سری، و إنما أستاذی هذا، یعنی القصاب». [ر.ک: سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن … ادامه پاورقی مورخین بی‌طرف مانند صاحب کتاب «تاریخ بغداد» نیز استاد جنید بغدادی را « محمد بن علی قصاب» معرفی می‌کنند.[30]خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج2، ص64. اما صوفیان برای اینکه به دروغ، انتساب خود به معروف کرخی و امام رضا علیه السلام را به کرسی نشانند، استاد جنید را سری سقطی خوانده و استاد سری را معروف کرخی و استاد معروف را امام رضا علیه السلام.

    همچنین جانشین جنید بغدادی نیز » ابوعلی رودباری» نیست بلکه « ابومحمد جریری» است و طبق نص صریحی که از جنید بغدادی موجود است و منابع متقدم نقل کرده‌اند، درباره ابومحمد جریری می‌گفت: «ولیعهد من اوست.»[31]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، القسم الثانی، ص132. خواجه عبدالله انصاری نیز نقل می‌کند: «پس {از} جنید، بر جای جنید، جریری بنشاندند.»[32]انصاری، عبدالله بن محمد، طبقات الصوفیه، ص71.

    ابوعلی رودباری

    خلیفه و جانشین جنید بغدادی را « ابوعلی رودباری» (322ق) ذکر کرده‌اند.[33]واعظ کاشفی، علی بن حسین، رشحات عین الحیات فی مناقب مشایخ الطریقه النقشبندیه، ج2، ص51. شاه نعمت الله ولی می‌گوید:

    شیخ او شیخ کاملش دانند*****بو علی رودباریش خوانند

    شیخ او هم جنید بغدادی*****مصر معنی دمشق دلشادی

    شیخ او خال او سری سقطی*****محرم حال او سری سقطی[34]شاه ولی، نعمت الله، دیوان، ص977.

    نقد و بررسی

    جنید بغدادی شاگردان شاخصی مثل ابوبکر واسطی، ابومحمد جریری، ابومحمد مرتعش، جعفر خلدی و ابوعلی رودباری داشت که در منابع کهن و مورد اعتنای صوفیه مثل «تذکره الاولیاء» عطار نیشابوری، جنید بغدادی به صراحت شخص دیگری به نام جریری را جانشین خود در طریقت معرفی کرده است: «[جریری] در طریقت تا حدّی بود که جنید مریدان را گفت که ولیعهد من اوست.»[35]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص132.

    ابوعثمان مغربی

    بعد از ابوعلی رودباری، « ابوعلی کاتب» (343ق) و سپس « ابوعثمان مغربی» (373ق) را قطب وقت سلسله معروفیه ذکر کرده‌اند. شاه نعمت الله ولی می‌گوید:

    باز شیخ بزرگ ابو عثمان*****که نظیرش نبود در عرفان

    مظهر لطف حضرت واهب*****بندگی ابو علی کاتب

    شیخ او شیخ کاملش دانند*****بو علی رودباریش خوانند[36]شاه ولی، نعمت الله، دیوان، ص977.

    نقد و بررسی

    انتساب «ابوعثمان مغربی» به «ابوعلی کاتب» اشتباه است و «ابن جوزی» و «شمس الدین ذهبی» هنگام بیان شرح حال او، کوچک‌ترین اشاره‌ای به «ابوعلی کاتب» نمی‌کنند بلکه از « ابوالخیر اقطع» به عنوان استاد او نام می‌برند.[37]ذهبی، شمس الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، ج16، ص320؛ ابن جوزی، ابوالفرج، المنتظم، ج14، ص304. تذکره نویسان متاخر صوفیه مثل « رضاقلی هدایت» و « معصوم علیشاه» به صراحت بیان کرده‌اند که رابطه محکم و شاگرد و استادی میان ابوعلی کاتب مصری و ابوعثمان مغربی نبوده است.

    منابع و مآخذ

    1. ابن جوزی، ابوالفرج، المنتظم، کوشش به محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، دار الکتب العلمیه، 1992م
    2. ابن خلکان، احمد، وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان، دارالصادر، بیروت، 1971م
    3. انصاری، عبدالله بن محمد، طبقات الصوفیه، چاپ اول، بی‌جا، بی‌تا
    4. تابنده، علی، خورشید تابنده، نشر حقیقت، چاپ دوم، تهران، 1377ش
    5. جامی، عبدالرحمن، نفحات الأنس، تصحیح ولیام ناسولیس، مولوی غلام عیسی، عبدالحمید مولوی، مطبعه لیسی، کلکته، 1858م
    6. جذبی اصفهانی، سیدهبه الله، رساله باب ولایت و راه هدایت، نشر حقیقت، 1381ش
    7. خاوری، اسد الله، ذهبیه تصوف علمی، آثار ادبی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1395ش
    8. ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان، سیر اعلام النبلاء، به کوشش اکرم ابوشیبی، دار الرساله، بیروت، 1986م
    9. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، موسسۀ الرسالۀ، بیروت، 1993م،
    10. سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1424ق
    11. سلمی، ابوعبدالرحمن محمد، تسعه کتب فی اصول التصوف و الزهد، 1جلد، الناشر للطباعه و النشر و التوزیع و الاعلان، چاپ اول، 1414ق،
    12. سلمی، ابوعبدالرحمن محمد، مجموعه آثار سلمی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1369ش
    13. شاه ولی، نعمت الله، دیوان کامل حضرت شاه نعمت الله ولی، 1جلد، انتشارات خانقاه نعمت اللهی، کرمان، چاپ اول، 1380،
    14. شیرازی، محمد معصوم، طرائق الحقائق، محمد جعفر محبوب، چاپ دوم، تهران، سنایی، 1382
    15. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، تصحیح رینولد نیکلسون، 2جلد، مطبعه لیدن، چاپ اول، 1905م
    16. کاشانی، عزالدین محمود، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، تصحیح جلال الدین همایی، بی‌تا،
    17. واعظ کاشفی، علی بن حسین، رشحات عین الحیات، تصحیح عاصم ابراهیم الکیالی الحسینی الشاذلی الدرقاوی، دار الکتب العلمیه، بیروت، 2008م
    18. کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفه الرجال (رجال کشی)، مشهد، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول، 1409ق
    19. گنابادی، سلطان حسین، خاطرات سفر حج، حقیقت، تهران، 1389ش
    20. گنابادی، سلطان حسین، نابغه علم و عرفان، نشر حقیقت، تهران، چاپ اول، سال 1384ش
    21. گنابادی، سلطان محمد، ولایت نامه، نشر حقیقت، تهران، چاپ چهارم، 1384ش
    22. گنابادی، محمد باقر، رهبران طریقت و عرفان، پنجم، حقیقت، تهران، 1383ش
    23. مدرسی چهاردهی، نورالدین، سلسله‌های صوفیه ایران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم 1393ش
    24. هجویری، ابوالحسن علی، کشف المحجوب، تصحیح والنتین آلکسیویچ ژوکوفسکی، نشر طهوری، چاپ چهارم تهران، 1375ش

    پاورقی ها

    پاورقی ها
    1تابنده، علی، خورشید تابنده، ص26؛ شاه ولی، نعمت الله، دیوان، ص977.
    2معصوم علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، ج2، ص331.
    3سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، 282؛ ابن خلکان، احمد، وفیات الاعیان، ج5، ص233؛ جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، ص39؛ خاوری، اسدالله، ذهبیه تصوف علمی و آثار ادبی، ص۱۷۱.
    4محمد باقر سلطانی گنابادی، می‌گوید: «در سال ۲۰۰ هجری، عده‌ای از شیعیان خراسان به مقصد زیارت و تشرف به محضر امام رضا بر در خانه آن حضرت جمع شدند و پس از اخذ اجازه شرفیابی، از کثرت شکر و ولع به حالت هجوم وارد منزل شدند. «معروف» که در آن زمان پیرمرد ضعیفی بود، بر اثر ازدحام جمعیت دچار شکستگی پهلو گردید و رحلت نمود. مدفن او در بغداد است.» [سلطانی گنابادی، محمد باقر، رهبران طریقت و عرفان، ص۱۲۳].
    5گنابادی، سلطان حسین، نابغه علم و عرفان، ص84.
    6کشی، محمد بن عمر، إختیار معرفه الرجال، ص211.
    7کاشانی، عزّ الدین محمود، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، مقدمه کتاب، ص30 به نقل از کرمانی، مشتاق علیشاه، لسان الغیب، ص43.
    8کاشانی، عزّ الدین محمود، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، مقدمه جلال الدین همایی، ص30.
    9هجویری، ابوالحسن علی، کشف المحجوب، ص141.
    10شاه ولی، نعمت الله، دیوان، ص977.
    11الغبرینی، ابوالعباس، عنوان الدرایه فیمن عرف من العلماء فی المائه السابعه بجایه، بیروت، دارالافاق الجدیده، (1979م)، ص22.
    12اصفهانی، محمدعلی، دیوان نور علیشاه، ص260.
    13سلطانی گنابادی، محمد باقر، رهبران عرفان و طریقت، ص110.
    14گنابادی، سلطان محمد، ولایت نامه، ص134.
    15بدانکه مشایخ جناب امیرالمؤمنین علیه السلام و سلاسل جاریه از آن بزرگوار بسیار بودند و معنی جریان سلسله از امامی نه این است که بدون اذن و اجازه ائمه بعد دعوت مینمودند بلکه معنی آن این است که شیخی را اجازه میدادند که هر گاه دیدی که یکی از سلّاک اتّصال به ملکوت پیدا کرده و در گرفته به نور ملکوت شده به حیثیتی که شایستۀ این است که تواند دعوت کند و پیوند ولایت از وجود او به وجود دیگری برسد، آن کس را تو مأذونی که اجازه دهی در دعوت کردن… [گنابادی، سلطان محمد، ولایت نامه، ص135].
    16باید دانست که انتساب مریدان به مشایخ به سه طریق است. 1- خرقه 2- تلقین ذکر 3- خدمت و صحبت و تأدیب؛ امّا خرقه دو قسم است: 1- خرقه ارادت که جز از یک شیخ ستدن روا نباشد 2- خرقه تبرّک که ممکن است از مشایخ بسیار برای تبرک بگیرند. [جامی، عبدالرحمن، نفحات الأنس، ص651].
    17معصوم علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، ج2، ص310.
    18تابنده گنابادی، سلطان حسین (رضا علیشاه)، رساله خاطرات سفر حج، ص8.
    19تابنده، نورعلی، مقاله «یادی دیگر از حضرت نورالدین شاه نعمت الله ولی»، عرفان ایران، شماره 18، ص15و 16، نشر حقیقت، سال 1382ش.
    20معصوم علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، ص159، 1371ق.
    21گنابادی، سلطان حسین، رساله خاطرات سفر حج، ص12.
    22در رجال کشی آمده است: حَدَّثَنِی الْحُسَینُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ بُنْدَارَ الْقُمِّی، قَالَ حَدَّثَنِی سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی خَلَفٍ الْقُمِّی، قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَی بْنِ عُبَیدٍ، أَنَ أَبَا الْحَسَنِ الْعَسْکرِی (ع) أَمَرَ بِقَتْلِ فَارِسِ بْنِ حَاتِمٍ الْقَزْوِینِی وَ ضَمِنَ لِمَنْ قَتَلَهُ الْجَنَهَ، فَقَتَلَهُ جُنَیدٌ، وَ کانَ فَارِسٌ فَتَّاناً یفْتِنُ النَّاسَ وَ یدْعُو إِلَی الْبِدْعَهِ، فَخَرَجَ مِنْ أَبِی الْحَسَنِ (ع): هَذَا فَارِسٌ لَعَنَهُ اللَّهُ یعْمَلُ مِنْ قِبَلِی فَتَّاناً دَاعِیاً إِلَی الْبِدْعَهِ، وَ دَمُهُ هَدَرٌ لِکلِّ مَنْ قَتَلَهُ، فَمَنْ هَذَا الَّذِی یرِیحُنِی مِنْهُ وَ یقْتُلُهُ. وَ أَنَا ضَامِنٌ لَهُ عَلَی اللَّهِ الْجَنَّهَ. [کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفه الرجال (رجال کشی)، النص، ص524].
    23گنابادی (نورعلیشاه ثانی)، ملاعلی، رجوم الشیاطین، ص8.
    24اشاره به حدیث: الْحُسَینُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِی قَالَ: کانَ یرِدُ کتَابُ أَبِی مُحَمَّدٍ ع فِی الْإِجْرَاءِ عَلَی الْجُنَیدِ قَاتِلِ فَارِسَ وَ أَبِی الْحَسَنِ وَ آخَرَ فَلَمَّا مَضَی أَبُو مُحَمَّدٍ ع وَرَدَ اسْتِئْنَافٌ مِنَ الصَّاحِبِ لِإِجْرَاءِ أَبِی الْحَسَنِ وَ صَاحِبِهِ وَ لَمْ یرِدْ فِی أَمْرِ الْجُنَیدِ بِشیء قَالَ فَاغْتَمَمْتُ لِذَلِک فَوَرَدَ نَعْی الْجُنَیدِ بَعْدَ ذَلِک. [کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط-الإسلامیه)، ج1، ص524].
    25مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، طبع سنگی، ج1، ص238.
    26زرکلی، خیرالدین، الأعلام، ج2، ص141؛ ابن خلکان، احمد، وفیات الأعیان، ج1، ص117؛ ابو نعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیه الاولیاء، ج10، ص255؛ خطیب بغدادی، احمد بن علی، ج7، ص241؛ ابوالقاسم القشیری، عبدالکریم، الرساله القشیریه، ص430.
    27درباره مرگ جنید، وکیل امام عسکری علیه السلام این گزاره کافی را بنگرید: الْحُسَینُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِی قَالَ: کانَ یرِدُ کتَابُ أَبِی مُحَمَّدٍ ع فِی الْإِجْرَاءِ عَلَی الْجُنَیدِ قَاتِلِ فَارِسَ وَ أَبِی الْحَسَنِ وَ آخَرَ فَلَمَّا مَضَی أَبُو مُحَمَّدٍ ع وَرَدَ اسْتِئْنَافٌ مِنَ الصَّاحِبِ لِإِجْرَاءِ أَبِی الْحَسَنِ وَ صَاحِبِهِ وَ لَمْ یرِدْ فِی أَمْرِ الْجُنَیدِ بِشیء قَالَ فَاغْتَمَمْتُ لِذَلِک فَوَرَدَ نَعْی الْجُنَیدِ بَعْدَ ذَلِک… حسین بن محمد اشعری روایت کرده و گفته است که: نامه امام حسن عسکری علیه السلام وارد می‌شد در باب جیره دادن جُنید، که فارس بن حاتم قزوینی را که از جمله ملاعین بود، به امر امام حسن علیه السلام کشت و در باب جیره دادن ابوالحسن و دیگری، و چون امام حسن عسکری علیه السلام از دنیا رفت، نامه از حضرت صاحب علیه السلام وارد شد که در آن نامه از سر نو حکم به جیره دادن ابوالحسن و رفیق او فرموده بود، و در امر جنید چیزی وارد نشد. پس من به جهت این امر، بسیار غمناک شدم، بعد از آن خبر مرگ جنید آمد». [کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط-الإسلامیه)، ج1، ص524].
    28«جنید بغدادی همواره می‌گفت: مردمان پندارند من شاگرد سری سقطی‌ام در حالی که من شاگرد محمد بن علی قصابم.» [ابن کربلایی، حافظ حسین، روضات الجنان و جنات الجنان، ج2، ص308؛ سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، جوامع آداب الصوفیه (تسعه کتب فی اصول التصوف و الزهد)، ص201؛ ابن الملقن، عمر بن علی، طبقات الأولیاء، ص117؛ خوانساری، محمدباقر بن زین العابدین، روضات الجنان و جنات الجنان، ج3، ص109].
    29«و کان الجنید یقول: الناس ینسبوننی إلی سری، و إنما أستاذی هذا، یعنی القصاب». [ر.ک: سلمی، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، جوامع آداب الصوفیه (تسعه کتب فی اصول التصوف و الزهد)، ص201].
    30خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج2، ص64.
    31عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الأولیاء، القسم الثانی، ص132.
    32انصاری، عبدالله بن محمد، طبقات الصوفیه، ص71.
    33واعظ کاشفی، علی بن حسین، رشحات عین الحیات فی مناقب مشایخ الطریقه النقشبندیه، ج2، ص51.
    34شاه ولی، نعمت الله، دیوان، ص977.
    35عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص132.
    36شاه ولی، نعمت الله، دیوان، ص977.
    37ذهبی، شمس الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، ج16، ص320؛ ابن جوزی، ابوالفرج، المنتظم، ج14، ص304.