درج متون نویسندگان صوفی، در کتابهای درسی، تأثیر منفی غیر قابل انکاری در ایجاد و تثبیت باورها و اندیشهها و عقاید فرقهای در ذهن و عملکرد دانش آموزان دارد و به ترویج روحیه انفعالی و جبرگرایی اَشعری در جامعه شیعی ایران کمک میکند.
فهرست
مقدمه
بیشترین وقت کودکان و نوجوانان، در مدرسه میگذرد که نقش محوری در شکل گیری شخصیت و هویت اعتقادی، دینی آنان دارد و در حساسترین دوره شکلگیری و تثبیت شخصیتش، تماس چشمی و ذهنی مداومی با کتابهای درسی دارد. الیوت آیزنر صاحب نظر در تعلیم، تربیت و هنر، معتقد است مدارس هم زمان سه برنامه درسی دارند: ۱. صریح ۲. پنهان (ضمنی) ۳. پوچ.[1]مهرمحمدی، محمود، «غفلت زدایی از ابعاد و مؤلفههای برنامه درسی ناگفته (مغفول)»، سخنرانی ارائه شده در دوّمین … ادامه پاورقی لذا باید در تدوین متون درسی دانش آموزان، که با باورها و اندیشههای آنان ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم (ضمنی) دارد، بیشترین دقت شود.
طبق اصل 12 قانون اساسی جمهوری اسلامیایران، دین رسمی ایران، اسلام و مذهب جعفری اثنیعشری است و تا ابد غیر قابل تغییر است.[2]قانون اساسی جمهوری اسلامیایران، 1368. باید توجه داشت، متون آموزشی کودکان و نوجوانان، از هر گونه تناقض و تضاد با مبانی مذهبی و نظام ارزشی، مبرّا باشد.
نگاه جامعه شناختی
در نگاه جامعه شناسانه به تاریخ فرهنگ و تمدن، شاهد پارادوکس اساسی در باورهای مذهبی هستیم. ایران پرچمدار مذهب تشیع دوازده امامی در جهان اسلام، از یک سو پیشینه تاریخی 500 ساله از صفویه تاکنون، در دفاع از مکتب اهل بیت (علیهم السلام) را دارد و از سوی دیگر، صاحب میراث عظیم و بسیار غنی گنجینه ادب فارسی است که در تمام دوران حیات و دوران طلایی تمدن اسلامی، طلایهداران و تولید کنندگان آن همگی یا اکثراً از صوفیان سنّی مذهب اشعری مسلک بودهاند و اعتقادات شیعه در جامعه ما، از نظر فرهنگی متأثر از افکار اشعری صوفیانه است.
جامعه امروز
« تصوف در ایران امروز، البته دیگر آن نقش پر آب و رنگ گذشته را ندارد، اما افکار صوفیانه، در رگ و ریشه شخصیت تاریخی و فرهنگی ما دویده و اندیشههای عارفان، در ما رسوب کرده است. بیگمان، در امیدها و ناامیدیها، عشقها و نفرتها، شادیها و غمها، آرزوها و خیالها، گریزها و گرایشها، و در ذهن و زبان و رفتار خود و جامعه خود، رد پای آشکار و پنهان اندیشههای صوفیانه را خواهیم یافت».[3]یوسف پور، محمدکاظم، نقد صوفی، ص22.
تصوف و استعمار
«در این میان نباید از قابلیت افکار صوفیانه در آلت قرار گرفتن برای مقاصد شوم سیاسی و استعماری غافل شد. به اذعان تاریخ – به ویژه تاریخ معاصر – میتوان نقش استعمارگران را در ایجاد فرقههای تصوف و برعکس نقش صوفیه را در ترویج افکار منفعلانه و استعمارپذیری مشاهده کرد.»[4]مصباح یزدی، محمدتقی، در کوچهها ی آفتاب: جستاری در عرفان اسلامی، ص59.
کتب ادبیات مدارس
افراط و تفریط
شخصیتها
در کتابهای درسی ادبیات فارسی دوره متوسطه، متون انتخاب شده از منابع کهن، به شرح و معرفی شخصیتهای صوفی اختصاص یافته است که در مبانی دینی، مسائل کلامی و اعتقادات و اندیشههای تشیّع دوازده امامی، تعارض و تناقض بنیادین دارد.
غیر از پرداختن به شخصیتهای معروفی مانند حافظ، مولوی، شمس تبریزی، سنایی، عطار نیشابوری، جنید بغدادی، محمد غزالی، خواجه عبدالله انصاری، بایزید بسطامی، منصور حلاج، رابعه عدویه و بابا طاهر عریان، از نام و متون شخصیتهای کمتر شناخته شدهای مانند ابوسعید ابوالخیر، فخرالدین عراقی، عزالدین کاشانی، رشیدالدین میبدی، ابوالقاسم قشیری، علی بن عثمان هُجویری، محمود شبستری، نجم الدین رازی دایه، عین القضات همدانی، شبلی، نسفی، حسام الدین چلبی، بابا افضل الدین کاشانی، ابوعبدالله خفیف، عمرو بن عثمان مکی، ابوبکر وراق، ابوعلی دقاق و ابوعبدالله باکو استفاده شده است.
نویسندگان در برخی کتب درسی ادبیات فارسی، تقابل بین صوفیان و فقیهان را القا میکنند، از فقها و عالمان دین با اوصاف و عناوین زشتی مانند کج فهم، سطحی نگر، ظاهربین و قشرینگر یاد کرده و در مقابل، با القابی بسیار دلربا مانند اولیاء الله، عارف، زاهد و… یاد میکنند.
علما و فقها
در کتابهای درسی ادبیات فارسی دبیرستان، از 30 شخصیت صوفی اهل سنّت[5]برخی از علمای شیعه مثل قاضی نورالله شوشتری تلاش کردهاند تعدادی از شخصیتهای صوفی را شیعه معرفی کنند اما … ادامه پاورقی مطالبی انتخاب و از آنان تمجید شده و به عظمت نام برده شده است، در حالی که فقط از چند تن از عالمان و فقیهان مکتب اهل بیت (علیهمالسلام) مانند شیخ بهایی، امام خمینی، علامه طباطبایی، شهید مرتضی مطهری، سیدجعفر شهیدی و محمدرضا حکیمی نام برده شده است و اگر از شخصیتهایی مانند جلال الدین همایی، عبدالحسین زرین کوب و اقبال لاهوری نامی آمده، به جهت علاقه و دفاع از عرفان و تصوف بوده است.
در این زمینه نتایج پژوهشهای آماری نشان میدهد محتوای کتابهای درسی ادبیات فارسی دوره متوسطه رشته علوم انسانی در ایران، به صورت متعادل و متوازن به نمادهای ملی نپرداختهاند، بعضی نمادها مورد بیتوجهی قرار گرفته و در مقابل، به نمادهایی مانند نخبگان و مشاهیر ملّی صوفی بیشتر اشاره شده است و در نتیجه، محتوای کتابهای مذکور نمیتوانند نقش چندان مؤثری در تقویت و پرورش هویت ملی دانش آموزان، ایفا کنند.[6]رقیه صادق زاده و مرتضی منادی، جایگاه نمادهای هویت ملی در کتابهای درسی ادبیات فارسی و تاریخ دوره متوسطه رشته … ادامه پاورقی
انتساب مسائل غیر واقعی
معجزات و اخبار از غیب
انتساب کارهای خارق عادت، معجزات و اِخبار از آینده به صوفیانی چون منصور حلاج و عین القضات همدانی صورت پذیرفته است. این امور و اقوال غیر واقعی منتسب به شخصیتهای صوفی توسط شرح حال نویسان صوفی متاخر، با استفاده از فنون ادبی و «شگردهای باورپذیری»، به رشته تحریر درآمدهاند.
به عنوان مثال، متنی از تذکره الاولیاء عطار نیشابوری در درس شانزدهم کتاب زبان و ادبیات فارسی (عمومی) کلیه رشتههای دوره پیش دانشگاهی، از جنید بغدادی نقل میکند که عاقبت کار حلاج را برایش اینگونه پیشگویی کرد: «زود باشد که سر چوب پاره سرخ کنی» و در مقابل، حلاج نیز از عکس العمل جنید در آن زمان چنین خبر میدهد که: «آن روز که من سر چوب پاره سرخ کنم، تو جامه اهل صورت پوشی».[نیازمند منبع] بدین صورت، حلاج را در ذهن مخاطب نوجوان، شخصی دانای به علم غیب و اسرار الهی معرفی کرده است. در جایی دیگر با گفتن این جملات که «خلق در کار او متحیر شدند، منکِر بیقیاس و مُقِرّ بیشمار پدید آمدند و کارهای عجیب از او بدیدند»،[نیازمند منبع] شخصی فرا بشری و صاحب معجزه یا چیزی شبیه به آن معرفی کند.
در درس 23 کتاب ادبیات فارسی رشتههای علوم انسانی علوم و معارف اسلامی دوره پیش دانشگاهی، با انتخاب عنوان «عشق و عاشق و معشوق»، آورده است:
«نوشتهاند یک هفته قبل از این ماجرا (کشته شدنش) کاغذی به یکی از مریدان خود داد و چون پس از قتل و سوزاندن، نامه را گشودند، این رباعی را در آن نوشته دیدند:
ما مرگ و شهادت از خدا خواستهایم*****وان هم به سه چیِز کم بها خواستهایم
گر دوست چنان کند که ما خواستهایم*****ما آتش و نفت و بوریا خواستهایم»
اِخبار از آینده و پیشگویی قتل و کیفیت آن از زبان خودش در ذهن دانش آموز، این نکته را القاء و تثبیت میکند که شخصیتهای صوفی، عاشق خدا و الگویی برای دوستی با خدا و ولایت الهی و عالِم به علوم غیب و اسرار و رموز الهی – آن هم با جزئیاتش – بودهاند.
عین القضات در بعضی از نوشتههایش ادعای خوارق عادات زیادی دارد، از جمله در کتاب تمهیدات ماجرای میراندن زنده و زنده کردن مرده به دست خویش را بازگو میکند.[7]عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص250. ماجرای زنده کردن مرده و میراندن زنده توسط شخصیتهای صوفی، الگوبرداری از آیات قرآن کریم درباره انبیای الهی مانند حضرت ابراهیم و عیسی (علیهما السلام) است که در دوران اوج تصوف به صوفیه نسبت داده شده و بعدها در اذهان تثبیت شده و جزء کرامات آنها برای عامه مردم گشته و حتی برای خودشان نیز باورپذیر شده است.
استفاده از فنون ادبی
در پژوهشهای مربوط به سبکهای ادبی نویسندگان کهن، برخی پژوهشگران متعرض روشها و فنون ادبی و بلاغی متون متصوفه شدهاند، از جمله در پژوهشی ادبی در باب «شگردهای باورپذیری»، نویسندگان صوفی، همانند نویسندگان سبک رئالیسم جادویی، برای اینکه بتوانند کرامات و اعمال خارق العاده منقول از مشایخ خویش را باورپذیر کنند، از روشها و شگردهایی ویژه استفاده کردهاند. در حکایات عطار نیشابوری، نمونههای فراوانی از به کارگیری «شگردهای باورپذیری» مانند: «اقتدار سخن، عقل ستیزی، زبان جادویی، لحن روایت حدیث، توصیف جزء نگرانه، استناد به تاریخ، زاویه دید دانای کل، لحن، شاعرانگی و نوستالژی» را نشان داده است.[8]رودگر، محمد، شگرد باورپذیری در حکایات عطار در مقایسه با داستانهای مارکز، پژوهشهای ادبیات تطبیقی، دوره4، … ادامه پاورقی
هجویری صاحب کشف المحجوب نیز برای باورپذیر شدن حکایتهایش در نظر مخاطبانِ عقلگرا و مبتدیان، از تکنیکها و شگردهای مشابه سبک مدرن رئالیسم جادویی بهره برده است[9]یکی از شاخههای واقعگرایی، رئالیسم در مکاتب ادبی است که در آن، ساختارهای واقعیت دگرگون میشوند و دنیایی … ادامه پاورقی. شگردهایی که در اندیشه بنیادین است مانند: «درون مایه، نگرش نوین به اساطیر و کهن الگوهای جمعی، بازسازی عنصر شخصیت متناسب با حکایتهای عارفانه، بهرهمندی از خواب و رؤیا برای باورپذیر کردن حکایتها، ترسیم فضای معنوی و قدسی با استفاده از اسامی واقعی افراد و اماکن، استفاده از عنصر زمان، مشارکت دادن خواننده و ایجاد حس همسانپنداری، حضور یک عنصر مخالف برای پاسخگویی به تردیدهای احتمالی خوانندگان با زبان استدلالی، فن روایتگری مناسب، استفاده از عنصر گفت و گو و…» و شگردهای زبانی مانند: «استفاده از عنصر زبان برای باورپذیر کردن حکایتهای جادویی و شگفت انگیز» نقش مهمیدارد که هجویری بدان توجه ویژه داشته است.
او با تحول ساختار جمله و برهم زدن ارکان جمله، نثرش را موسیقایی کرده و با استفاده از افعال بیشمار، پیشوندها و پسوندها، جملههای کوتاهی خلق کرده تا آهنگ نثرش شتاب گیرد. از واژههای مناسب و مترادفات، سجع و جناس برای شاعرانگی زبان کمک گرفته، آمیزش کلمات عربی و فارسی باعث غنای زبان شده و تقدّس خاصی به فضای حکایتها داده تا ایمان خواننده [نسبت به داستان] تقویت گردد و پدیدههای شگفت انگیز را راحتتر بپذیرد. کاربرد درست آواها، حروف، ضربآهنگ نثر و… موجب آشناییزدایی شده و کلام هجویری را در مواقع ضروری، به وادی ادبیّت کشانده تا از رابطه علت و معلولی جهان خارج شود و مخاطب با التذاذ ادبی، از چراییهای حکایات شگفت انگیز عارفانه بیرون آید و عجایب را باور کند».[10]وثاقتی جلال، محسن، شگردهای هجویری برای باورپذیری حکایتهای شگفت انگیز کشف المحجوب، عرفانیات در ادب فارسی، … ادامه پاورقی
ضرورت آشنایی مقدماتی
طرح روایات تاریخی شاعرانه، تشبیه، تمثیل و سایر فنون فصاحت و بلاغت ادبی، بدون توضیح درباره سبک نویسندگی مشایخ تصوف، تناقضات و تضادهای اعتقادی را در اندیشه دانش آموزان به بار خواهد آورد. دانش آموز برای آشنایی با میراث عظیم ادبی نباید بدون مقدمه وارد شود، بلکه باید قبل از پرداختن به متون ادبی و اشعار، ابتدا شمهای از احوال و آراء و نظام فکری و اعتقادات مذهبی وی برای مخاطبِ تازه وارد، ارائه شود تا با شناخت کافی از شخصیت و اندیشههای نویسنده، گزیدههای ادبی وی را مطالعه کند. به پیشنهاد پژوهشگران، باید «ادبیات کلاسیک فارسی ازدیدگاه انتقادی مورد بررسی قرارگیرد و جنبه اخلاقی و فکری شاعران و نویسندگان کهن از جنبه ذوقی و ادبی آنها تفکیک شود».[11]شیخ الاسلامی، راضیه سادات، نقد و بررسی کتب درسی ادبیات فارسی دوره متوسطه، وبلاگ گروه ادبیات استان همدان، 1387.
ترویج اَشعری گری و جبرگرایی
جبرگرایی
در درس 20 ادبیات فارسی سوم متوسطه رشتههای ادبیات و علوم انسانی و علوم و معارف اسلامی، ابیاتی از مثنوی « گلشن راز» محمود شبستری در توصیف وحدت و یکپارچگی عالم نقل شده است که در آن قلب انسان را جایگاه تجلی اسماء و صفات الهی معرفی مینماید:
«درو در جمع گشته هر دو عالم****گهی ابلیس گردد گاه آدم
ببین عالم همه در هم سرشته****مَلَک در دیو و شیطان در فرشته»
با اینکه این ابیات در ظاهر مشکل خاصی ندارد اما مقدمهای است بر نظریه جبر گرایانه شبستری که در ابیات دیگری از «گلشن راز» به آن پرداخته است.
«هر آن کس را که مذهب غیر جبر است ****نبی فرموده کاو مانند گبر است»[12]شبستری، محمود، گلشن راز، ص74.
با اینکه همه یا بیشتر صوفیان در مسائل کلامی از مکتب اشعری پیروی میکنند اما شبستری معتقد به جبر مطلق شده و به قول شارح ابیاتش محمد لاهیجی، هر دو طایفه معتزله و اشاعره را «قَدَریه» دانسته است.[13]لاهیجی، محمد، شرح گلشن راز، ص134.
تحریف افعال الهی
وی در بیتی دیگر با دیدگاه اشعری خود، افعال خداوند را بیغرض و لااُبالی میداند.
«جناب کبریایی لااُبالی است**** منزه از قیاسات خیالی است»[14]شبستری، محمود، گلشن راز، ص74.
و به حدیثی استناد میکند. لاهیجی در شرح این ابیات میگوید:
«اشارت است به حدیث قدسی «هؤلاء فی الجنّه و لا اُبالی بمعاصیهم و هؤلاء فی النار و لا اُبالی بطاعتهم» یعنی جناب کبریائی از غایت عظمت و استغناء لااُبالی و بیباک است. نه آن است که افعال آن حضرت به سبب علّتی و غرضی باشد».[15]مصباح یزدی، محمدتقی، در کوچههای آفتاب: جستاری در عرفان اسلامی، ص76.
این حدیث در ابیات مثنوی مولوی نیز آمده که از کتاب احیاء العلوم محمد غزالی[16]فروزانفر، بدیع الزمان، احادیث و قصص مثنوی، ص466. نقل شده است و غیر از این که در محتوای آن تأمل لازم است.
از نظر سندی نیز ابن عبدالبر در «الاستیعاب» آن را «مضطربُ الاسناد» دانسته است.[17]غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، ج8، ص85. برای اثبات «لااُبالی» بودن افعال الهی، قصه آدم و ابلیس را مثال میزند و ابلیس را با وجود 700 هزار سال عبادت، بدشانس دانسته، درباره ملعون و رانده شدن او از درگاه الهی و همچنین فعل گمراه کنندگی و اِضلال بندگان، بیگناه و مجبور معرفی میکند و آدم را فردی خوش شانس مینامد، با این که معصیت میکند، به گونهای که به جای تنبیه، تشویق شده به مقام اصطفی (برگزیده شدن) میرسد.[18]شبستری، محمود، احادیث و قصص مثنوی، ص74.
اعتقادات کلامی صوفیه
اعتقادات کلامی صوفیه در سیر تکوین تاریخی، به شدت با کلام اشعری آمیخته شده و رنگ و بوی اشعری گرفته است. این تاثیر رسمی و علنی را در « مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه» عزالدین محمود کاشانی در اعتقادات صوفیه و « التعرف لمذهب اهل التصوف» ابوبکر محمد بخاری کلاباذی یا « گلشن راز» شبستری و شروح متعددش، و به شکل کاربردی در کتب بسیاری از صوفیان مشاهده کرد.
میبایست مبانی کلام اشعری و اختلاف آن با مبنای اعتقادی شیعه دوازده امامی و پیامدهای ترویج آن در میان نوجوانان و جامعه ایران را بررسی کرد.
مبانی کلام اشعری
یکی از پایههای اساسی و مبانی بنیادین کلام اشعری این است که قائل به حسن و قبح عقلی نیست[19]حسن زاده آملی، حسن، خیر الأثر در رد جبر و قدر، ص45. و اساساً عقل را به عنوان منبع معتبر در استخراج مسائل دینی نمیپذیرد و مُنکر علّیت و معلولیت در سلسله موجودات است.[20]حسن زاده آملی، حسن، خیر الأثر در رد جبر و قدر، ص40.
مبانی کلام اشعری به نفی تأثیر علّت و معلول در عالَم و ابطال اختیار و آزادی آدمی و «نظریه کسب» منتهی میشود.[21]همدانی، امید، از کلام اشعری تا باورهای صوفیانه: تأثیر کلام اشعری بر باب اول مصباح الهدایه، مجله دانشکده … ادامه پاورقی «نظریه کسب» اشعری اثباتِ جبر انسان در لفافههای ادبی است.
از دیگر عقاید اشعری، عدم لزوم عدل برای خدا است و اگر خداوند مومنین و حتی انبیای الهی (علیهم السلام) را به جهنم ببرد و فاسقان و فاجران را به بهشت درآورد، هیچ اشکالی ندارد.
در کتابهای درسی، رسما اندیشههای جبرگرایانه و ضدّیت با عقل و منطق ترویج میشود که پیامد آن، ابتلا بهاندیشه جبری، انفعال و خمودی اندیشه و عمل و مسئله دینی پنداشتن این مطالب است که همه گزارههای دینی را تخیّلی و افسانهوار پنداشته و در دام افکار سکولار میافتند.
تایید صوفیان منحرف
حسین بن منصور حلاج
در ادبیات فارسی پیشدانشگاهی، عطار در توصیف شخصیت حلاج از عباراتی مانند «قتیل الله فی سبیل الله، شیر بیشه تحقیق، شجاع صفدر صدّیق، غرقه دریای موّاج و صاحب فصاحت و بلاغت بینظیر» استفاده کرده است. وی در معرفی حلاج میگوید:
«پیوسته در ریاضت و عبادت بود و در بیان معرفت و توحید و در زیّ اهل صلاح و شرع و سنّت بود.»
و در علّت کشته شدنش میگوید:
«از اسرار با خلق سخن میگفت تا او را حلاج الاسرار گفتند».
علما، فقها، محدثین و حتی بسیاری از خود صوفیه و اهل عرفان در مورد حلاج نقدهای مبنایی وارد کردهاند. جلال الدین همایی معتقد است که «حسین حلاج از معتقدان جدی حلول و اتحاد بود و میگفت که حق اول ازلی و نور ساطع الهی در هر پیکر و صورتی ظاهر و متصور میشود و مدعی بود که الوهیت در وی حلول کرده است».[22]همایی، جلال الدین، مولوی نامه، ج1، ص216.
عطار نیشابوری در تذکره الاولیاء نوشته:
«نقل است که [شبلی] حسین بن منصور حلّاج را دید که چیزی مینوشت. گفت: «چه مینویسی؟» گفت: «چیزی مینویسم که با قرآن مقابله کنم». پس عمرو او را دعای بد کرد، و از پیش خود مهجور کرد. پیران گفتند: «هر چه بر حسین آمد [از بلاها] از دعای او آمد».[23]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ج2، ص37.
جامی نیز این داستان را آورده است.[24]جامی، عبدالرحمن، نفحات الأنس من حضرات القدس، ص169.
حلاج در کتاب طواسین، ابلیس و فرعون را دو استاد خود معرفی کرده و مینویسد:
«فصاحِبی و أُستاذی إبلیس و فِرعَون، و إبلیس هُدِّدَ بالنارِ وَ ما رَجَعَ عن دَعواه، و فِرعَون أُغرِقَ فِی الیم؛ وَ ما رَجَعَ عن دَعواه وَ لَم یقِر بالواسطه إلیه…»[25]حلاج، حسین بن منصور طواسین، ص96.
به چه دلیلی نویسندگان کتب درسی، مناقب کسی را که متهم به مقابله با قرآن و یا دزدی و… بوده و ابلیس ملعون و فرعون را دوست و استاد خود میداند، با این آب و تاب ذکر کردهاند؟
عین القضات همدانی
در درس 22 ادبیات فارسی، با شناساندن « عین القضات همدانی» به عنوان «عارف شیفته و شوریده» کتاب « تمهیدات» وی را «حاوی سوز و گدازها و سخنان دردآلود و عمیقی» معرفی میکند که «ترجمان ژرف بینی و عظمت روح او و در عین حال، کج فهمیها، سطحی اندیشیها و ظاهربینیها و قشری نگریهای زمانه او» است. و در ادامه نیز از پیشگویی قتلش توسط خودش خبر میدهد. در ادامه به چند مورد از اعتقادات عین القضات همدانی اشاره میشود.
وی همه گناهان از جمله گناه ابلیس در اِضلال انسانها را به عهده خداوند گذاشته و میگوید:
«گیرم که خلق را اضلال، ابلیس کند. ابلیس را بدین صفت، که آفرید؟… دریغا گناه، خود همه از اوست. کسی را چه گناه باشد».[26]عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص188.
او فلسفه وجودی ابلیس را این گونه بیان میکند:
«دانی که پاسبان حضرت کیست؟ غلامِ صفتِ قهر است که قدّ الف دارد که ابلیس است. در پیش آید، و باشد که راه بر ایشان بزند تا آن بیچارگان در عالم نفی «لا» بمانند، و هوا پرستند و نفس پرست باشند».[27]عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص74.
«ابلیس را به دربانی حضرت عزّت فرو داشتند و گفتند تو عاشق مایی، غیرت (را) بر درگاه ما و بیگانگان از حضرت ما بازدار، و این ندا میکن:
معشوق، مرا گفت نشین بر در من****مگذار درون آن که ندارد سر من»[28]عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص228.
باید از نویسندگان کتاب درسی ادبیات فارسی پرسید نظریات بدون پشتوانه و خلاف آیات صریح و روایاتِ عین القضات چه معانی ژرفی دارد و چه نیازی به تشویق پذیرش آن توسط دانش آموز است؟ و باید علما، و اسلام شناسان واقعی منتقد، این نظریات را با تبیین «کج فهمیها، سطحی اندیشیها و ظاهربینیها و قشری نگریها»، در ذهن آنان بیاعتبار کنند.
بایزید بسطامی
در صفحه 99 کتاب ادبیات فارسی سال دوم دبیرستان از بایزید بسطامی با عنوان «طاووس عارفان بایزید» نام برده شده است.
در یکی از سخنان بایزید که در تذکره الاولیاء نقل شده، وی مقام خود را از پیامبران و حتی پیامبر ختمی مرتبت (صلّ الله علیه و آله و سلّم) بالاتر معرفی میکند:
«بایزید را گفتند: فردای قیامت خلایق در تحت لواء محمّد -علیه السّلام- باشند. گفت: به خدایی خدای، که لوای من از لوای محمّد زیادت است که خلایق و پیغمبران در تحت لوای من باشند».[29]عطار نیشابوری، فرید الدین، تذکره الاولیاء، ج1، ص176.
اما داستان شطحیات معروف بایزید «سبحانی، ما اعظم شأنی» که در تذکره الاولیاء آمده نیز جالب توجه است.[30]عطار نیشابوری، فرید الدین، تذکره الاولیاء، جلد دوم، 1905، ج1، ص140.
شِبلی
در صفحه 169 همان کتاب، ضمن نقل داستانی، از شبلی، به عنوان الگوی برتر عرفان و شناخت خدا، مطالب عجیب و غریب و هنجارشکن بسیاری از کتب صوفیه نقل شده است که ذکر چند مورد از آنها برای شناخت شخصیت وی کافی است.
وی در نکوهش شیعیان اهل بیت (علیهم السلام)، با به کار بردن عنوان «رافضی» برای ایشان گفته است:
«از جمله فِرَق عالم که خلاف کردهاند، هیچکس دنیتر از رافضی و خارجی نیامد. زیرا که دیگران که خلاف کردهاند در حق کردند و سخن از او گفتند، و این دو گروه روز در خلق به باد دادند».[31]عطار نیشابوری، فریدالدین تذکره الاولیاء، ج1، ص173.
یا اینکه آرزو میکرد اهل جهنم شود تا در میان مخاطبانِ کلمه «اِخسَئوا» خداوند (به معنی گم شوید) قرار گرفته، از آن لذت ببرد:
«گویند که قارئی پیش شبلی آیه «اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکلِّمُونِ» برخواند. شبلی گفت: چه بودی، که من از آن دوزخیان یکی بودمی، از بهر لذّتِ خطابِ ازلی، دوزخِ ابدی را به جان برگزید».[32]بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص258.
در واپسین ساعات عمر خویش و در حال احتضار، به جای توبه و انابه و آماده شدن برای سفر آخرت، به حال ابلیس لعین غبطه میخورد:
«وقت مردن بود شبلی بیقرار****چشم پوشیده دلی پر انتظار
در میان زنـّار حیرت بسته بود**** بر سر خاکستری بنشسته بود
گه گرفتی اشک در خاکستر او****گاه خاکستر بکردی بر سر او
سائلی گفتش چنین وقتی که هست****دیدهای کس را که او زنّار بست؟
گفت میسوزم چه سازم، چون کنم****چون ز غیرت میگدازم چون کنم
جام من کز هر دو عالم چشم دوخت****این زمان از غیرت ابلیس سوخت
چون خطاب «لعنتی» او راست بس ****از اضافت آید افسوسم به کس»[33]عطار نیشابوری، فریدالدین، منطق الطیر، ص288.
این سخنان خلاف هنجارهای دینی، در حالی است که برخی صوفیها برای وی مقامات والایی ادعا میکنند:
«نقل است که یک روز جنید با اصحاب نشسته بود. پیغامبر را (علیه السّلام) دیدند که از در درآمد و بوسه بر پیشانی شبلی داد و برفت».[34]عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ج2، ص168.
مثنوی مولوی
در درس 27 از کتاب ادبیات فارسی، در معرفی یکی از آثار مهم نظم فارسی، « مثنوی معنوی» مینویسد:
«مثنوی را قرآن عجم گفتهاند زیرا در این کتاب، نزدیک 745 حدیث نبوی تفسیر شده و 528 آیه از آیات قرآن به طریق اشاره یا به تصریح در آن آمده است».
انتساب لقب «قرآن پهلوی یا پارسی» به کتاب «مثنوی معنوی» مولوی از زمانهای دور، در بین شعرا و علمای بزرگ سنی و شیعه مطرح شده و در گفتار و اشعاری از ایشان، نقل شده است. مثنوی یکی از تاثیرگذارترین و مهمترین کتابها در جهان اسلام است اما در مثنوی، بسیاری از مسائل، با اعتقادات شیعی در تضاد کامل است و از ساحت ادب و نزاکت به دور است. مولوی ادعا میکند پیامبر «صل الله علیه و آله و سلّم» به گوش ابن ملجم گفت که قتل علی (علیه السلام) به دست تو خواهد بود. امام علی (علیه السلام) نیز به ابن ملجم به عنوان آلت فعل خدا نگریسته، او را در این کار به نوعی مجبور و مقهور قضای الهی میداند. لذا ابن ملجم در قتل امام علی (علیه السلام) بیگناه دانسته شده است:
«من چنان مردم که بر خونی خویش****نوش لطف من نشد در قهر نیش
گفت پیغمبر به گوش چاکرم****کو بُرَد روزی ز گردن این سرم
کرد آگه آن رسول از وحی دوست****که هلاکم عاقبت بر دست اوست
او همی گوید بکُش پیشین مرا**** تا نیاید از من این منکر خطا
من همی گویم چو مرگ من ز تُست**** با قضا من چون توانم حیله جست
او همی افتد به پیشم کای کریم ****مر مرا کن از برای حق دو نیم
تا نه آید بر من این انجام بد ****تا نسوزد جان من بر جان خود
من همی گویم برو جف القلم ****زان قلم بس سرنگون گردد عَلَم
هیچ بُغضی نیست در جانم ز تو**** زانک این را من نمیدانم ز تو
آلت حقی تو، فاعل دست حق ****چون زنم بر آلت حق طعن و دق»[35]مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد نیکلسون، ج1، ص236.
یا در داستانی جبرگرایانه از زبان فرعون، او را به مجبور به ایفای نقش صفت «ضلالت» معرفی کرده، شقاوت و مقابله او در برابر حضرت موسی (علیه السلام) را خواست خدا معرفی میکند.[36]مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد نیکلسون، ج1، ص150.
ایجاد بدبینی به فقهاء
القاء تقابل بین فقها و صوفیه
در درس 27 کتاب ادبیات فارسی دوره پیش دانشگاهی رشتههای علوم انسانی/علوم و معارف اسلامی، ابیاتی از داستان مسابقه نقاشی رومیان و چینیان را از مثنوی مولوی انتخاب کرده، در توضیح آن، جملاتی از کاظم دزفولیان چنین آمده است:
«در این قصه، مولوی عقاید عرفانی خود را به صورت رمز و تمثیل بیان کرده است، بدین صورت که چینیان، مظهر عالمان ظاهری هستند، کسانی که با رنج و زحمت، علم ظاهری و کتابی را به دست میآورند و در نتیجه، نقش و نگار ظاهر هستی را میشناسند، اما رومیان مظهر و نماد صاحبدلان و اهل کشف و شهودند که با تهذیب و تزکیه نفس میتوانند دل و روح خود را محل تجلی اسرار الهی بکنند».
لذا چنین القا میشود که فقها و عالمان شریعت، اهل ظاهرند و کار بیاهمیتشان تلاش و اجتهاد در ظواهر دین و دسته دیگر، صوفیه که صاحبدل، دانای به اسرار الهی و اهل باطن و درون هستند.
القاء سطحینگری فقها
در درس 22 کتاب ادبیات فارسی، بعد از این که کتاب « تمهیدات» عین القضات همدانی را به عنوان «ترجمان ژرف بینی و عظمت روح او» معرفی میکند، فقها و عالمان شریعت را به «کج فهمی، سطحی اندیشی و ظاهربینی و قشرینگری» متهم میکند. هرچند به احتمال زیاد، جنبه سیاسی و رقابتهای شخصی و جناحی، و فتاوای اهل سنّت، علت قتل عین القضات است، این القای تقابل و تضاد بین عالمان دین و شخصیتهای صوفی، با تعریف و تمجید از صوفیان و تقبیح و تخریب چهره علمای شریعت، این باور را ایجاد میکند که تمام گفتار صوفیه عین صواب و حاکی از اسرار و رموز خلقت خداست و تمام گفتار فقها و عالمان دینی، فقط مسائلی ظاهربینانه، سطحی و بیاهمیت هستند.
داستانها و روایات ضعیف
یکی از مسائل رایج نویسندگان صوفی، استفاده از قصههای بیاساس، غیرمنطقی و غیرمستند و آمیخته قصهگویان قرون اولیه اسلام و گفتههای بزرگان تصوف با احادیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) است.[37]ر.ک. عفیفی، فرج الله، «صوفیان و حدیث سازی». کتابهای درسی ادبیات فارسی نیز از این قضیه مصون نماندهاند. در این مجال، به دو نمونه از آن اشاره میشود.
داستان موسی و شبان
در درس 21 کتاب ادبیات فارسی سال سوم شاخه نظری، « داستان موسی و شبان»[38]علت مشهور شدن این داستان در جامعه ایران نیز اتفاقاً همین گنجانده شدن آن در کتاب درسی ادبیات فارسی دبیرستان … ادامه پاورقی از مثنوی مولوی انتخاب شده است. به گواهی مثنوی پژوهان، این نقل تاریخی، مستند روایی ندارد و داستانی خیالی و شاعرانه است.[39]بدیع الزمان فروزانفر حدیث یا روایتی را که متضمن این داستان باشد پیدا نکرده است. دو روایت که از نظر مفهوم، … ادامه پاورقی و مولوی در نتیجه گیری از این داستان، با ادعای وحی شدن دستوری از درگاه ربوبی به حضرت موسی، از زبان آن حضرت توصیه میکند:
«هیچ آدابی و ترتیبی مجو****هر چه میخواهد دل تنگت بگو»[40]مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد نیکلسون، ج2، ص344.
این دستورالعمل، شأن و جایگاه پیامبر اولوالعزم، حضرت موسی (علیه السلام) را، در حد یک شخص ظاهربین و سطحی نگر فرو میکاهد و رواجش منجر به این شده که یکی از شعرای معاصر در بازنویسی این شعر، با صراحت و وضوح بیشتری حضرت موسی (علیه السلام) را از زبان شبان تخطئه کرده، شبان را فردی آزاد، عاشق خداوند و دل آرام و در مقابل، حضرت موسی (علیه السلام) را فردی پریشان خاطر معرفی کند.[41]برای آگاهی بیشتر رجوع شود به شعر موسی و شبان از علینقی محمودی بختیاری با اجرای کنسرت همای و مستان.
حدیث شهادت عاشق
در درس 22 ادبیات فارسی، در قطعهای از کتاب تمهیدات عین القضات همدانی، سخن از عشق به میان آمده و حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) در باب عشق نقل میکند:
«ای عزیز، این حدیث را گوش دار که مصطفی (علیه السلام) گفت: مَن عَشَقَ وَ عَفَّ ثُمَّ ماتَ فَماتَ شَهیداً؛ هر که عاشق شود و آن گاه عشق پنهان دارد و بر عشق بمیرد، شهید باشد».
علمای علم حدیث، این حدیث را موضوع و مرفوع دانسته و در اسنادش ضعف قائلاند. و «این حدیث دستمایه استناد بعضی افراد شده است و بعضی نویسندگان نیز ناآگاهانه آن را نقل میکنند و بیآنکه مقدمات و مؤخرات و خطرات این راه را یادآور شوند، مشوق مشق عشق شدهاند».[42]حیدری، بتول، بررسی تحلیلی عبارت «من عشق فکتم و عفّ فمات فهو شهید» بر اساس متون عربی و فارسی، فصلنامه ادبیات … ادامه پاورقی
جمع بندی
کتابهای درسی ادبیات فارسی دبیرستان، به صورت متوازن و منطقی به معرفی شخصیتها و نمادهای تاریخی، دینی نپرداخته، بسیاری از آنان را مغفول گذاشته و به برخیها مانند شخصیتهای صوفی تسنّن اَشعری پرداخته است. به منظور رفع کسالت و خمودی و ایجاد علاقه، جذابیت و هیجان ذهنی دانش آموزان، برای این چهرههای صوفی کارهای عجیب و غریبی افسانهای، در قالب « کرامات» منتسب کرده، با فنون نویسندگی از جمله «شگردهای باورپذیری»، آن را به عنوان واقعیت به ذهن دانش آموزان نوجوان القاء میکنند. فضا را به گونهای برای دانش آموزان ترسیم میکنند که در آن، گویی اسرار عالَم هستی در اختیار صوفیان است و فقیهان و عالمان دینی افرادی خشک مغز، ظاهربین، سطحی نگر هستند. دانش آموز را تشویق به پیروی از راه و روش صوفیه و عدم تبعیت از احکام شریعت و عالمان دین میکنند. اندیشه اشعری نهفته این متون، ذهن نوجوانان را به سوی جبرگرایی و تفسیر منفعلانه از آموزههای دینی، فرهنگ تسامح ولنگارانه در عرصه ایمان و عمل سوق میدهد. در حالی که متون اصیل اسلامی خالی از هیجان، شادابی و جذابیتهای مورد نیاز دانش آموزان کشور اسلامی و شیعی ایران نمیباشد.
اما اگر ادعا شود که متون ادبی اصیل و باستانی زبان فارسی مملو از چنین مطالبی است و استفاده از آنها گریز ناپذیر است، پیشنهاد میشود:
- در نقل کارهای خارق العاده و کرامات منسوب به صوفیه، بهتر است استناد آنها مورد توجه قرار گیرد، نقد و تحلیل جامع و کوتاهی در مورد آن به مخاطب ارائه گردد، تا قضاوت و عدم پذیرش آسان شود.
- متون درسی باید در راستای ترویج و نهادینه کردن قانون پذیری و دین پذیری نوجوانان تدوین شده، از ایجاد بدبینی به بزرگان دین، القاء دوگانگی و شریعت گریزی در بین نوجوانان بپرهیزد.
- گزیدهای از تاریخ اسلام و شیعه در پهنه تاریخی کشور اسلامی ایران نیز در میان این مطالب گنجانده شود تا دانش آموز، با چشم باز و بصیرت کافی و لحاظ کردن نقش عقاید کلامی رایج در برههای از تاریخ ایرانیان عهد باستان و تاثیرات آنها به قضاوت بنشیند.
منابع و مآخذ
- قرآن کریم
- قانون اساسی جمهوری اسلامیایران، (1368)
- احمدی احمد و دیگران (1391)، ادبات فارسی سوم نظری، تهران، شرکت چاپ و نشر کتابهای درسی ایران، چاپ چهاردهم.
- ارشاد سرابی و دیگران (1394)، ادبیات فارسی سوم انسانی، تهران، شرکت چاپ و نشر کتابهای درسی ایران، چاپ هفدهم.
- بقلی شیرازی، روزبهان، (1385)، شرح شطحیات، تهران، طهوری، چاپ پنجم.
- محمد پارسانسب و حسن ذوالفقاری و محمدرضا سنگری، (1394)، زبان و ادبیات فارسی عمومیدوره پیش دانشگاهی درس مشترک کلیه رشتهها، تهران، شرکت چاپ و نشر کتابهای درسی ایران، چاپ بیست و یکم.
- تاکی، مسعود، و دیگران (1393)، ادبیات فارسی اول، تهران، شرکت چاپ و نشر کتابهای درسی ایران، چاپ هجدهم.
- جامی، عبدالرحمن، (1386)، نفحات الانس من حضرات القدس، تهران، سخن، چاپ پنجم.
- حسن زاده آملی، حسن، (1378)، خیر الأثر در رد جبر و قدر، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم.
- حلاج، حسین بن منصور، (1384)، طواسین، تهران، نشر علم، چاپ اول.
- حیدری، بتول، (1393)، «بررسی تحلیلی عبارت «من عشق فکتم و عفّ فمات فهو شهید» بر اساس متون عربی و فارسی»، فصلنامه ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی، سال10، شماره35.
- داودی، حسین و دیگران (1391)، ادبیات فارسی دوم، تهران، شرکت چاپ و نشر کتابهای درسی ایران، چاپ پانزدهم.
- رودگر، محمد، (1395)، «شگرد باورپذیری در حکایات عطار در مقایسه با داستانهای مارکز»، پژوهشهای ادبیات تطبیقی، دوره4، شماره4.
- شبستری، محمود، (1382)، گلشن راز، تهران، طلایه، چاپ اول.
- شیخ الاسلامی، راضیه سادات، (1386)، «نقد و بررسی کتب درسی ادبیات فارسی دوره متوسطه»، وبلاگ گروه ادبیات استان همدان.
- رقیه صادق زاده و مرتضی منادی، (1387)، «جایگاه نمادهای هویت ملی در کتابهای درسی ادبیات فارسی و تاریخ دوره متوسطه رشته علوم انسانی»، فصلنامه نوآوریهای آموزشی، دوره7، شماره 27.
- عطار نیشابوری، فریدالدین، (1905)، تذکره الاولیاء، لیدن، مطبعه لیدن، چاپ اول، جلد دوم.
- عطار نیشابوری، فریدالدین، (1373)، منطق الطیر، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول.
- عفیفی، فرج الله، (1388)، صوفیان و حدیث سازی، تهران، راه نیکان، چاپ اول.
- عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، (1386)، تمهیدات، تهران، انتشارات منوچهری، چاپ هفتم.
- غزالی، محمد، (بی تا)، احیاء علوم الدین، بیروت، دارالکتب العربی، چاپ اول، جلد هشتم.
- فروزانفر، بدیع الزمان، (1390)، احادیث و قصص مثنوی، تهران، امیر کبیر، چاپ ششم.
- لاهیجی، محمد، (1383)، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، تهران، زوّار، چاپ پنجم.
- مصباح یزدی، محمدتقی، (1390)، در کوچه های آفتاب جستاری در عرفان اسلامی، قم، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، چاپ اول.
- مولوی، جلال الدین، (1375)، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد نیکلسون، تهران، توس، چاپ اول، جلد 1و2.
- مهرمحمدی، محمود، (۱۳۸۷)، «غفلت زدایی از ابعاد و مؤلفههای برنامه درسی ناگفته (مغفول)»، سخنرانی ارائه شده در دوّمین نشست ماهیانه انجمن مطالعات برنامه درسی ایران.
- وثاقتی جلال، محسن، (1394)، «شگردهای هجویری برای باورپذیری حکایتهای شگفت انگیز کشف المحجوب»، عرفانیات در ادب فارسی، شماره25.
- وحیدیان کامیار، تقی و دیگران (1394)، ادبیات فارسی دوره پیش دانشگاهی علوم انسانی/علوم و معارف اسلامی، تهران، شرکت چاپ و نشر کتابهای درسی ایران، چاپ بیست و یکم.
- همایی، جلال الدین، (1376)، مولوی نامه، تهران، موسسه نشر هما، چاپ نهم، جلد اول.
- همدانی، امید، (1385)، «از کلام اشعری تا باورهای صوفیانه، تأثیر کلام اشعری بر باب اول مصباح الهدایه»، مجله دانشکده دبیات و علوم انسانی مشهد، سال39، شماره154.
- یوسف پور، محمد کاظم، (1380)، نقد صوفی، تهران، روزنه، چاپ اول.
پاورقی ها
↑1 | مهرمحمدی، محمود، «غفلت زدایی از ابعاد و مؤلفههای برنامه درسی ناگفته (مغفول)»، سخنرانی ارائه شده در دوّمین نشست ماهیانه انجمن مطالعات برنامه درسی ایران. |
---|---|
↑2 | قانون اساسی جمهوری اسلامیایران، 1368. |
↑3 | یوسف پور، محمدکاظم، نقد صوفی، ص22. |
↑4 | مصباح یزدی، محمدتقی، در کوچهها ی آفتاب: جستاری در عرفان اسلامی، ص59. |
↑5 | برخی از علمای شیعه مثل قاضی نورالله شوشتری تلاش کردهاند تعدادی از شخصیتهای صوفی را شیعه معرفی کنند اما تحقیقات تاریخی نشان میدهد که تصوف در بستر اخل سنت ایجاد شده و رشد و نمو کرده است. اگر هم صوفیانی در حب اهل بیت «علیهم السلام» سخنان پرشوری دارند، در تقسیمبندی «سنی دوازده امامی» میگنجند. |
↑6 | رقیه صادق زاده و مرتضی منادی، جایگاه نمادهای هویت ملی در کتابهای درسی ادبیات فارسی و تاریخ دوره متوسطه رشته علوم انسانی، فصلنامه نوآوریهای آموزشی، دوره7، شماره27، ص134. |
↑7 | عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص250. |
↑8 | رودگر، محمد، شگرد باورپذیری در حکایات عطار در مقایسه با داستانهای مارکز، پژوهشهای ادبیات تطبیقی، دوره4، شماره4، 1395، ص21. |
↑9 | یکی از شاخههای واقعگرایی، رئالیسم در مکاتب ادبی است که در آن، ساختارهای واقعیت دگرگون میشوند و دنیایی واقعی اما با روابط علت و معلولی خاص خود آفریده میشود. در داستانهایی که به سبک واقعگرایی جادویی نوشته شدهاند، همه چیز عادی است اما یک عنصر جادویی و غیرطبیعی در آنها وجود دارد. |
↑10 | وثاقتی جلال، محسن، شگردهای هجویری برای باورپذیری حکایتهای شگفت انگیز کشف المحجوب، عرفانیات در ادب فارسی، 1395، شماره25، ص138-139. |
↑11 | شیخ الاسلامی، راضیه سادات، نقد و بررسی کتب درسی ادبیات فارسی دوره متوسطه، وبلاگ گروه ادبیات استان همدان، 1387. |
↑12 | شبستری، محمود، گلشن راز، ص74. |
↑13 | لاهیجی، محمد، شرح گلشن راز، ص134. |
↑14 | شبستری، محمود، گلشن راز، ص74. |
↑15 | مصباح یزدی، محمدتقی، در کوچههای آفتاب: جستاری در عرفان اسلامی، ص76. |
↑16 | فروزانفر، بدیع الزمان، احادیث و قصص مثنوی، ص466. |
↑17 | غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، ج8، ص85. |
↑18 | شبستری، محمود، احادیث و قصص مثنوی، ص74. |
↑19 | حسن زاده آملی، حسن، خیر الأثر در رد جبر و قدر، ص45. |
↑20 | حسن زاده آملی، حسن، خیر الأثر در رد جبر و قدر، ص40. |
↑21 | همدانی، امید، از کلام اشعری تا باورهای صوفیانه: تأثیر کلام اشعری بر باب اول مصباح الهدایه، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد، سال39، 1385، شماره154، ص129. |
↑22 | همایی، جلال الدین، مولوی نامه، ج1، ص216. |
↑23 | عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ج2، ص37. |
↑24 | جامی، عبدالرحمن، نفحات الأنس من حضرات القدس، ص169. |
↑25 | حلاج، حسین بن منصور طواسین، ص96. |
↑26 | عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص188. |
↑27 | عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص74. |
↑28 | عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص228. |
↑29 | عطار نیشابوری، فرید الدین، تذکره الاولیاء، ج1، ص176. |
↑30 | عطار نیشابوری، فرید الدین، تذکره الاولیاء، جلد دوم، 1905، ج1، ص140. |
↑31 | عطار نیشابوری، فریدالدین تذکره الاولیاء، ج1، ص173. |
↑32 | بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص258. |
↑33 | عطار نیشابوری، فریدالدین، منطق الطیر، ص288. |
↑34 | عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ج2، ص168. |
↑35 | مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد نیکلسون، ج1، ص236. |
↑36 | مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد نیکلسون، ج1، ص150. |
↑37 | ر.ک. عفیفی، فرج الله، «صوفیان و حدیث سازی». |
↑38 | علت مشهور شدن این داستان در جامعه ایران نیز اتفاقاً همین گنجانده شدن آن در کتاب درسی ادبیات فارسی دبیرستان است. |
↑39 | بدیع الزمان فروزانفر حدیث یا روایتی را که متضمن این داستان باشد پیدا نکرده است. دو روایت که از نظر مفهوم، اندکی با این داستان مشابهت دارد، از کتب اهل سنت آورده که ربط چندانی به داستان ندارد. [فروزانفر، بدیع الزمان، احادیث و قصص مثنوی، ص 195]. |
↑40 | مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد نیکلسون، ج2، ص344. |
↑41 | برای آگاهی بیشتر رجوع شود به شعر موسی و شبان از علینقی محمودی بختیاری با اجرای کنسرت همای و مستان. |
↑42 | حیدری، بتول، بررسی تحلیلی عبارت «من عشق فکتم و عفّ فمات فهو شهید» بر اساس متون عربی و فارسی، فصلنامه ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی، 1393، سال10، شماره35. |