پرش به محتوا
خانه » اقطاب و سرسلسله‌ها » نورعلیشاه اول

نورعلیشاه اول

    «محمدعلی بن عبدالحسین بن محمدعلی اصفهانی» ملقب به «نورعلیشاه اصفهانی» یا «نورعلیشاه اول» (حدود1160-1212ق) از مشایخ تصوف در سلاسل نعمت اللهی می‌باشد.[1]نورعلیشاه خود می‌گوید از روز ازل، خدا او را به این نام معرفی کرده است:«در ازل نور علی عالیم خوانده اله/روز … ادامه پاورقی 

    زندگینامه

    تاریخ ولادت او بین سال‌های 1160 تا 1171ق و وفاتش حدود سنه 1212ق است. [2]ایزدگشسب گلپایگانی، اسدالله، نورالابصار، ص16. پدرش ـ که بعدها با یکدیگر قدم در راه سیر و سلوک نهادند و به اصطلاح، همقدم وی بود ـ میرزا عبدالحسین ملقب به « فیض علیشاه» (متوفی ۱۱۹۹) بود. جد وی، «مولی محمدعلی» از عالمان امامی مذهب و امام جمعه تون طبس بود که بعدها به اصفهان مهاجرت کرد و در آنجا سکونت نمود. پدر و اجداد نورعلیشاه از قریه رقه تون طبس بودند اما خودش در اصفهان به دنیا آمد لذا «اصفهانی» خوانده می‌شود.

    تحصیل و سلوک

    میرزا محمد علی تحت تربیت پدرش به فراگیری علوم مرسوم پرداخت. از میزان تحصیلات و نیز نام استادان دیگر وی در منابع یادی نشده است ولی با نگاه به آثار مختلف وی و همچنین اشعار او، به نظر می‌رسد که تا پایه قابل توجهی از علوم دینی و مقدمات آن مانند: ادبیات فارسی و عرب، تفسیر، حدیث، منطق، حکمت و عرفان برخوردار بوده است.

    در سنه ۱۱۹۰ قمری هنگامی که «سید عبدالحمید دکنی» ملقب به « معصوم علیشاه»، از مشایخ «سلسله نعمت اللهی» ـ که از سوی «شاه علیرضا دکنی»، قطب وقت سلسله، برای احیاء طریقت، راهی ایران شده بود _ در سفری دریایی از هندوستان به شیراز رسید، آوازه شهرت او در اصفهان به گوش پدرش «فیض علیشاه» رسید و او به همراه فرزند خود میراز محمد علی عازم شیراز شد و سخت تحت تأثیر او قرار گرفت. نورعلیشاه به همراه پدرش عبدالحسین ـ که پس از درویش شدن به «فیض علیشاه» ملقّب شد ـ در جرگه نخستین مریدان «معصوم علیشاه» درآمدند و در خدمت وی به سیر و سلوک پرداختند. (بدون منبع در متن اصلی)

    مذهب

    مذهب او را شیعه نوشته اند[3]در کتاب «رساله مثنوی جنات الوصال»، از اصول پنج گانه مذهب تشیع یاد می‌کند و آنها را اصول ظاهری دین می‌شمارد که … ادامه پاورقی با این حال او از دراویشی است که خود را در بند و قید مذهبی خاص نمی‌داند. لذا در کتاب هایش مثل «اسرار القلوب»، از خلفای اهل سنت یاد کرده و سخنی از ایشان می‌آورد، مثلا از عمر بن خطاب می‌آورد که گفت: رای قلبی ربی.[4]اصفهانی، نورعلیشاه، اسرار القلوب فی بیان آثار الغیوب، ص21. از امام علی علیه السلام با عنوان کرم الله وجهه یاد کرده است که معمولا اهل سنت اینگونه حضرت را یاد می‌کنند. [5]اصفهانی، نورعلیشاه، اسرار القلوب فی بیان آثار الغیوب، ص7 و 10 و 31.

    گرایش به تصوف

    نورعلیشاه یار همیشگی « معصوم علیشاه» بود. وی در ماجرای تبعید دراویش فاسد از اصفهان، در کنار معصوم علیشاه حضور داشت و به خاطر همین سرسپردگی و جان‌نثاری، از جانب معصوم علیشاه، «خلیفه الخلفاء و المرشدین» و ملقب به لقب نورعلیشاه شد. درحالیکه معصوم علیشاه از نظر رسوم و آداب صوفیانه، نمی‌توانست چنین عنوانی را بدو بدهد زیرا فقط قطب طریقت یعنی « شاه علیرضا دکنی» که در هندوستان بود می‌توانست خلیفه و جانشین خود را طریقت کند و نه معصوم علیشاه که شیخ این طریقت بود. [6]هدایت، رضاقلی خان، تذکره ریاض العارفین، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1385ش، ص699؛ رک: هدایت، … ادامه پاورقی

    سفرهای تبلیغی

    نورعلیشاه به دستور معصوم علیشاه، مامور به تبلیغ درویش در بلاد ایران شد و همراه با « مشتاق علیشاه» به ماهان کرمان رفته و در آنجا ابتدا موفق به جذب توده مردم کرد اما بعد از مدتی با بالا گرفتن فساد دارویش، مورد انتقاد علما و حکام قرار گرفته و نهایتا بعد از کشته شدن «مشتاق علیشاه»، به علت نواختن تار در مسجد در ماه رمضان، مجبور به ترک کرمان و حرکت به سمت شیراز شد که در آنجا نیز «[لطفعلی خان زند» اجازه ورود به او را نداد.

    نورعلیشاه بعد از شنیدن خبر مرگ «معصوم علیشاه» به سمت عثمانی گریخت و به سلطان عثمانی پناهنده شد و در نهایت به عتبات رفته و در کربلا رحل اقامت افکند. منابع صوفیه ملاقات بین نورعلیشاه با مراجع و «سید بحرالعلوم» را در زمان حضور در عتبات ثبت کرده اند[7]هدایت، رضاقلی هدایت، اصول الفصول، ص595. که این نسبت با تردید جدی در منابع تاریخی بی طرف مواجه است و تایید نمی‌شود. [8]کرمانشاهی، محمد علی، خیراتیه، ج1، ص91_92. وی در کربلا به سقائی و در ضمن به ترویج عرفان و تصوف و طریقت نعمت اللهی پرداخت. علمای کربلا من جمله سید بحرالعلوم و صاحب ریاض و… باقی ماندن نورعلیشاه در کربلاء را به صلاح نمی‌دانستند لذا «فتحعلی شاه قاجار» به والی آنجا سفارش کرده بود که نورعلیشاه را از آنجا اخراج کند. نهایتا نورعلیشاه کربلاء را به قصد زیارت مکه ترک کرد و از سلیمانیه به موصل رفت.

    تکفیر

    اکثر تالیفات تاریخی زمان قاجار توسط دروایش نعمت اللهی نوشته شده اند. مولفان صوفیه که نتوانسته اند برخورد علما با صوفیان را منکر شوند، این برخورد را منحصر در «علامه کرمانشاهی» کرده و به گونه ای سایر علما را موافق با نورعلیشاه و صوفیان جلوه داده اند. این در حالی است که در ماجرای نورعلیشاه اصفهانی، «فقیه کرمانشاهی» ابتدا از چندین مرجع بزرگ راجع به صوفیه سوال می‌کند و وقتی اشخاصی مثل «محمد مهدی طباطبایی»، «سیدعلی طباطبایی» صاحب ریاض، «محمد مهدی موسوی شهرستانی»، «سید حسین نهاوندی و حتی «عبدالصمد همدانی» (که خودش درویش مسلک اما در هیات علما بود)، صوفیان نعمت اللهیه و نورعلیشاه و معصوم علیشاه را تکفیر می‌کنند، به ناچار فقیه کرمانشاهی نیز به حکم تبعیت از مرجع اعلم، حکم تکفیر آن‌ها را بازنشر می‌دهد. [9]کرمانشاهی، محمدعلی، خیراتیه، ج2، ص92. حتی فتحعلی شاه نیز با علما و فقها همصدا شده و از علامه بهبهانی در برخورد با صوفیان تشکر و حمایت می‌کند. [10]کرمانشاهی، محمدعلی، خیراتیه، ج2، ص504.

    مرگ

    دراویش «نعمت اللهیه» مدعی هستند که او در میان راه، در موصل مسموم شد[11]شیروانی، زین العابدین، بستان السیاحه، ص88: در کشور ایران بسى مکروه دیده و از علماء زمان و حکام عصر بسى جور کشید … ادامه پاورقی و در همانجا در ۱۲۱۲ قمری درگذشت و نزدیک قبری که منسوب به حضرت یونس علیه السلام است به خاک سپرده شد، درحالیکه درباره علت و نحوه مرگ او گزارش تاریخی بی طرف و متقن وجود ندارد، لذا به قطعیت نمی‌توان اظهار نظر کرد و قول دراویش در این زمینه مسموع نیست زیرا آنها سعی دارند هرکدام از کشته های خود را شهید یا مقتول راه طریقت معرفی کنند.

    همسر و فرزندان

    همسر نورعلیشاه موسوم به «بی بی حیاتی کرمانی»، خواهر «رونق علیشاه» بود که طبعی موزون داشت و تخلص وی «حیاتی» بود. همچنین یگانه فرزند میرزا محمد علی اصفهانی، دختری به نام «طوطی» بود که همسر «سرخ علیشاه» و صاحب سه پسر و یک دختر از وی بوده است.(بدون منبع در متن اصلی)

    شاگردان و مریدان

    گفته می‌شود نورعلیشاه در سیر و سلوک، شاگردان بسیاری داشته، چنانکه تعداد مریدان او در ایران را تا شصت هزار تن نیز گفته‌اند. (بدون منبع در متن اصلی) خلفای او نیز عبارت‌اند از:

    محمد تربتی فرزند مهدی ملقب به مشتاق علیشاه (متوفی۱۲۰۶ق)، حسینعلی اصفهانی کابلی (متوفی ۱۲۱۶ق)، رضا علیشاه هروی (متوفی ۱۲۱۱ق)، محمدعلی عین علیشاه هروی (متوفی ۱۲۲۰ق)، محمد ناصر علیشاه اصفهانی، محمد جعفر کبودرآهنگی همدانی ملقب به مجذوب علیشاه، محمدرضا فرزند محمد امین همدانی ملقب به کوثر علیشاه، محمدحسین ملقب به رونق علیشاه (متوفی ۱۲۲۵ یا ۱۲۳۰ق)، سیدابراهیم ملقب به مظهر علیشاه تونی، سیدابوالمعالی محمدسعید حسینی ملقب به سرخ علیشاه که داماد نورعلیشاه نیز بوده است، محمدرحیم نائینی ملقب به مظهر علیشاه، عباس علی سیرجانی و عبدالصمد همدانی.

    جایگاه طریقتی

    «معصوم علیشاه» با تعیین کردن نورعلیشاه به عنوان خلیفه و همچنین نورعلیشاه با انتساب «محمد حسین اصفهانی» به عنوان خلیفه، انقطاع «سلسله نعمت اللهی» را باعث شد، چرا که با وجود زنده بودن «علیرضا دکنی» قطب وقت، اقدام به تعیین جانشین نموده اند. [12]صدوقی سها، منوچهر، تاریخ انشعابات متاخره: سلسله نعمت اللهیه، 1370، ص40.

    منزلت نورعلیشاه در احیاء و تجدید عرفان ایران در حدی است که باید وی را احیاگر و زنده‌کننده‌ی طریقت و تصوف، به ویژه سلسله نعمت اللهی در ایران دانست و هر چند که این معصوم علیشاه، یک هندی بود که با مأموریت احیای عرفان، از هند به ایران آمد ولی از آنجا که او به خوبی نمی‌توانست به فارسی سخن بگوید، همانند نورعلیشاه دارای جاذبه و تأثیرگذاری نبود و این نورعلیشاه بود که پس از تربیت و تکمیل نزد «معصوم علیشاه» در جذب و جلب مردم به عرفان و درویشی، سبب احیای آن پس از فترتی طولانی گردید تا آنجا که «نعمت اللهیان» را در ایران گاه درویشان «نورعلیشاهی» نیز می‌نامیدند.

    لازم به ذکر است، از آنجا که یکی دیگر از اقطاب سلسله نعمت اللهی به نام «ملا علی بیدختی گنابادی» فرزند ملا سلطان محمد گنابادی ملقب به « سلطان علیشاه گنابادی» در سال‌های بعد، ملقب به لقب نورعلیشاه شد، گاهی از نورعلیشاه اصفهانی با عنوان «نورعلیشاه اول» در مقابل «سلطانعلی شاه» با عنوان « نورعلیشاه ثانی» نیز یاد می‌شود.

    تالیفات و آثار مرتبط

    نورعلیشاه دارای آثاری به نظم و نثر است که عبارت اند از:

    اسرار القلوب فی بیان آثار الغیوب؛

    تفسیر منظوم بسمله و سوره توحید و قسمتی از سوره ی بقره؛

    رساله اصول و فروع؛

    منظومه کبری در منطق؛

    مخزن الاسرار؛

    رساله جامع الاسرار یا حسن و عشق؛

    انوار الحکمه هر چند برخی معتقدند که این رساله از معصوم علیشاه است؛

    ترجمه منظوم خطبه البیان؛

    مثنوی جنات الوصال؛

    روضه الشهداء رساله ای به نظم در حالات حضرت سید الشهداء علیه السلام؛

    و دیوان اشعار نورعلیشاه که حدود ۴۰۰۰ بیت شعر دارد و در سال‌های ۱۳۱۶، ۱۳۴۷ق و ۱۳۵۴ش چاپ شده و هیچکدام کامل نیست.

    درباره‌ی نورعلیشاه کتاب‌هایی نوشته شده که از آن‌ها میان می‌توان به « نور الابصار» اثر « اسدالله گلپایگانی» مشهور به « ایزدگشسب» و نیز « شاه شمشاد قدان» اشاره کرد.

    همچنین «محمدمعصوم شیرازی» در مجلد سوم « طرائق الحقائق»، «محمدباقر سلطانی‌‌گنابادی‌» در « رهبران طریقت»، «مسعود همایونی» در «تاریخ سلسله‌های طریقه نعمه اللهیه در ایران»، بخشی از کتاب خویش را به معرفی و ذکر شرح حال او اختصاص داده‌اند.

    مبانی نظری و اعتقادی

    معرفت شناسی

    نورعلیشاه به سان تمام صوفیه، به کشف و شهود و علم لدنی در رسیدن به حقائق معتقد است[13]اصفهانی، نورعلیشاه، اسرار القلوب فی بیان آثار القلوب، ص7. از همین روی، طمعی به علم آموزی و تکرار آن و تصنیفات و پژوهش در گفتار دیگران ندارد بلکه خود را صرف گسستگی از تعلقات می‌کند تا اسرار ملکوت و حقیقت اشیاء در قلوبشان هویدا شود.

    او مدعی است اگر آینه قلب با ذکر «لا اله الا الله»، صفا و جلا یابد و زنگارش زدوده شود، انوار غیب در آن متجلی می‌شود. [14]اصفهانی، اسرار القلوب فی بیان آثار الغیوب، ص11: میل الصوفیه الى طلب العلوم اللدنیه الالهامیه دون الکسبیه … ادامه پاورقی لذا رسیدن به حقیقت را با گذر از علوم ظاهری و رسمی ممکن می‌داند. [15]اصفهانی، نورعلیشاه، مخزن الاسرار، ص3. وی علاوه بر کنار گذاشتن علم، عقل را نیز کنار گذاشته و به مدح دیوانگی می‌پردازد. [16]اصفهانی، نورعلیشاه، دیوان، غزلیات، بخش اول، شماره 207، ص91.

    نورعلیشاه راه رسیدن به مکاشفه را در بستن و تعطیلی حواس پنج گانه می‌داند که به وسیله گذراندن چله ای که در آن چهار ریاضت: خلوت و گوشه نشینی، سکوت، گرسنگی، نخوابیدن باشد، حاصل می‌شود.

    در این چله نباید خوابید مگر اینکه خواب غلبه کند. و گرسنگی را تا حدی که از هوش رفت باید تحمل کرد. در گوشه عزلت گزینی باید کرد و عزلت اینگونه است که در خانه ای تاریک بنشیند. تاریکی مهم است، لذا اگر تاریک نبود، سر را با چیزی بپوشاند یا چشم ها را ببندد. سپس با عزمی راسخ، فکر و قلب خود را تهی و خالی کنید و در این راستا، حتی قرآن خواندن و تفکر در آیات قرآن را هم رها کنید. نه تنها هیچ خطی ننویسید بلکه جز خدا به هیچ چیز نیندیشید و پیوسته با حضور قلب الله الله الله الله الله… بگوید. ذاکر آن اندازه ذکر بگوید که زبان بی اختیار ذکر بگوید و سپس ذکر در قلب جاری شود و لسان از کار افتاده و فقط قلب ذکر بگوید. آنگاه بر ذکر قلبی مداومت کند تا صورت لفظی ذکر از قلب بیرون شود و مذکور را مشاهده کند. پس از این مرحله، دیگر از خود اختیاری نخواهد داشت و به انتظار می‌نشیند تا علوم لدنی از درون قلب او بجوشد. [17]اصفهانی، نورعلیشاه، دیوان، غزلیات، بخش اول، شماره 207، ص 91.

    خدا شناسی

    نورعلیشاه اصفهانی که از باورمندان به نظریه وحدت وجود می‌باشد، این مهم را در غالب آثار عرفانی خود به صراحت بیان داشته و گفته است:

    واجب و ممکن به هم پیوسته اند                       خار و گل از شاخ واحد رسته اند[18]اصفهانی، نورعلیشاه، مخزن الاسرار، ص2 و 12.

     فناءفی‌الله و بقاءبالله

    نورعلیشاه خود را فانی و باقی در الله می‌دانست. [19]اصفهانی، دیوان، غزلیات، بخش اول، شماره 218، ص89. و به همین مبنا خودش را بیرون از کون و مکان می‌داند و «نور عالی اعلی» معرفی می‌کند. [20]اصفهانی، دیوان، غزلیات، بخش اول، شماره 218.

    ولایت نوعیه

    اصفهانی در معنای « ولایت»، آن را ارتباط بی واسطه و پیوسته با خدا و ساحت ربوبی می‌داند و می‌گوید کسانی که به مقام فناء فی الله برسند، این ولایت را کسب خواهند کرد و اختصاصی به ائمه اثنی عشر ندارد و هر کسی به مقام فناء و بقاء بالله برسد، به مقام ولایت می‌رسد. [21]اصفهانی، نورعلیشاه، جنات الوصال، ص37. لذا خودش[22]اصفهانی، نورعلیشاه، دیوان، غزلیات، بخش اول، شماره 218. و مرادش معصوم علیشاه [23]اصفهانی، نورعلیشاه، دیوان، 1378ش، ص18.را انسان کامل و صاحب ولایت می‌داند. بر همین مبنا، « قطب» در دیدگاه نورعلیشاه جایگاه مهم و اساسی دارد.

    وی معتقد است که استمرار و درک عالم وحدت، با بهره مندی از حضور پیر، امکان پذیر است و سالک در منازل بالای عرفانی، دار و دیاری را جز «یار» نمی‌بیند. او همچنین تصریح می‌کند که مقصود از «یار»، همان « شیخ» راه یا « قطب» است که با تجلی حضور خود، کوه هستی سالک را فرو می‌ریزد و زلزله ای در او می‌آفریند تا سالک را از خویشتن خویش بستاند. سالک نیز با رهیدن از خویش و گذر از انانیت، در پناه و فنای شیخ، به اسرار ربانی دست می‌آید. [24]اصفهانی، نورعلیشاه، جنات الوصال، ص35 تا 37.

    نورعلیشاه، قطب را اینگونه معرفی می‌کند که او اول مخلوق و پادشاه عالم[25]اصفهانی، نورعلیشاه، جنات الوصال، ص6 و 7. و اولی الامر است که اطاعت او بر همه مخلوقات واجب است[26]اصفهانی، نورعلیشاه، جنات الوصال، ص160. که مرید در دستان قطب مانند مرده در دست غسال باید باشد و مرید تنها با تسلیم در مقابل قطب به حقیقت می‌رسد[27]اصفهانی، نورعلیشاه، اسرار القلوب، ص16. هر چند که خلاف شرعی مانند نوشیدن زهر باشد.

    وی قطب را خلیفه خدا و هدف آفرینش[28]اصفهانی، نورعلیشاه، اسرار القلوب، ص17. و صاحب علم غیب می‌داند.[29]اصفهانی، نورعلیشاه، رساله اصول و فروع، ص8. حتی برای قطب مقامات الوهی را نیز ثابت می‌کند و براساس اعتقاد وحدت وجودی خویش، او را جاری در همه عالم می‌داند که به هر صورت و شکلی ظاهر می‌شود:

    بی نشان است ارچه دارد صد نشان                        لا مکان است ار چه دارد صد مکان

    از احد گه تاج هستی بر سرش                               گه قبای واحدیت در برش

    گاه از اسما نموده عشوه ای                                  گاه در اعیان نموده جلوه ای

    گه عیان در صورت روحانیان                                 گه نهان در کسوت جسمانیان

    گاه صورت گاه معنا آمده                                     گاه عبد و گاه مولا آمده[30]اصفهانی، نورعلیشاه، جنات الوصال، ص6.

    معاد شناسی

    از نظر نورعلیشاه اصفهانی، مرگ به معنای فناء فی الله و وصل و یکی شدن با خداست. [31]اصفهانی، نورعلیشاه، اسرار القلوب، ص18.

    افعال و اعمال

    شریعت‌گریزی

    شریعت گریزی نورعلیشاه شهره آفاق بوده و حتی صوفیان معاصر وی نیز به آن اشاره کرده اند. [32]کرمانشاهی، محمدعلی، خیراتیه، ج1، ص92. این خصوصیت شریعت گریزی باعث نفی بلد وی و مخالفت های شدید متشرعین و فقها و علما با وی شده بود. [33]کرمانشاهی، محمدعلی، خیراتیه، ج1، ص89.

    خودستایی

    نورعلیشاه در مدح خویش قلم فرسایی کرده و مقامات بسیاری را برای خویش در آثارش قائل شده است. وی خویش را «صاحب نظر کیمیا اثر» [34]اصفهانی، نورعلیشاه، دیوان، ص18. و صاحب «مقام فناء فی الله که در تمام مظاهر هستی جریان دارد» می‌داند و می‌گوید:

    ما گهی یونس و گهی حوتیم                                گاه موسی و گاه تابوتیم

    گاه دریم و گاه مرجانیم                                       گاه لعلیم و گاه یاقوتیم

    ساکنان سرادق جبروت                                        محرمان حریم لاهوتیم

    پادشاهان کشور ملکوت                                      شهریاران شهر ناسوتیم

    همچو نور علی بدیر وجود                                   کاسر جبت وند و طاغوتیم[35]اصفهانی، نورعلیشاه، دیوان، غزلیات، بخش اول، شماره 213.

    نور علیشاه در جایی خویش را همچو موسی نبی علیه السلام و صاحب کرامات او می‌داند و در جایی دیگر خود را عیسی و ابراهیم صفت معرفی می‌کند و خویش را تنها راهبر حقیقی می‌داند که بدون رهبری او کسی هدایت نمی‌یابد. [36]اصفهانی، نورعلیشاه، دیوان، 1387ش، ص81؛ مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج6، ص257. و در مدح خودش چنین می‌سراید:

    موج و بحر و کشتی و طوفان منم                        گوهر دریای بی پایان منم

    تا گشایم دیده بر دیدار خویش                           جلوه گر در چشم این و آن منم

    در تن جانان منم ای جان عزیز                            تن چه و جان چه که جان جان منم

    عاشقان را روز و شب در وصل و هجر                   نور و نار و جنت و نیران منم

    صاحب الامر دیار جان و دل                              فاش گویم اندر این دوران منم

    تا به عشقش بی سر و سامان شدم                     عاشقان را خوش سر و سامان منم

    دم به دم رندانه چون نور علی                           فیض بخش جمله رندان منم[37]اصفهانی، نورعلیشاه، دیوان، 1387ش، ص82.

    منابع و مآخذ

    پاورقی ها

    پاورقی ها
    1نورعلیشاه خود می‌گوید از روز ازل، خدا او را به این نام معرفی کرده است:«در ازل نور علی عالیم خوانده اله/روز محشر نام من، فریادرس باشد مرا.» اصفهانی، نورعلیشاه، دیوان ، 1378ش، ص11.
    2ایزدگشسب گلپایگانی، اسدالله، نورالابصار، ص16.
    3در کتاب «رساله مثنوی جنات الوصال»، از اصول پنج گانه مذهب تشیع یاد می‌کند و آنها را اصول ظاهری دین می‌شمارد که در برابرش، اصول باطنی قرار دارند. رک: اصفهانی، نورعلیشاه، جنات الوصال، ص39.
    4اصفهانی، نورعلیشاه، اسرار القلوب فی بیان آثار الغیوب، ص21.
    5اصفهانی، نورعلیشاه، اسرار القلوب فی بیان آثار الغیوب، ص7 و 10 و 31.
    6هدایت، رضاقلی خان، تذکره ریاض العارفین، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1385ش، ص699؛ رک: هدایت، رضاقلی خان، مجمع الفصحاء؛ رک: هدایت، رضاقلی خان، اصول الفصول.
    7هدایت، رضاقلی هدایت، اصول الفصول، ص595.
    8کرمانشاهی، محمد علی، خیراتیه، ج1، ص91_92.
    9کرمانشاهی، محمدعلی، خیراتیه، ج2، ص92.
    10کرمانشاهی، محمدعلی، خیراتیه، ج2، ص504.
    11شیروانی، زین العابدین، بستان السیاحه، ص88: در کشور ایران بسى مکروه دیده و از علماء زمان و حکام عصر بسى جور کشید و در ملک عراق و فارس و کرمان و خراسان از ترک و تاجیک و عرب ظلم فراوان به‏ آن حضرت رسیده در کربلاى معلى به اشاره بعضى دو مرتبه زهر چشید.
    12صدوقی سها، منوچهر، تاریخ انشعابات متاخره: سلسله نعمت اللهیه، 1370، ص40.
    13اصفهانی، نورعلیشاه، اسرار القلوب فی بیان آثار القلوب، ص7.
    14اصفهانی، اسرار القلوب فی بیان آثار الغیوب، ص11: میل الصوفیه الى طلب العلوم اللدنیه الالهامیه دون الکسبیه التعلیمیه فلذا لم یحرصوا علی دراسه العلوم و تکرارها و تحصیل ماصنفه المصنفون و البحث فی الاقاویل و الدلائل بلی مذهبهم فی هذا تقدیم المجاهده لمحو الاخلاق الذمیمه ثم قطع العلائق کلها و استغراق الشهود لیتولى الله تعالى فی قلوبهم بنفسه و انکشف لهم اسرار الملکوت و تلألأ فی قلوبهم حقایق الاشیاء.
    15اصفهانی، نورعلیشاه، مخزن الاسرار، ص3.
    16اصفهانی، نورعلیشاه، دیوان، غزلیات، بخش اول، شماره 207، ص91.
    17اصفهانی، نورعلیشاه، دیوان، غزلیات، بخش اول، شماره 207، ص 91.
    18اصفهانی، نورعلیشاه، مخزن الاسرار، ص2 و 12.
    19اصفهانی، دیوان، غزلیات، بخش اول، شماره 218، ص89.
    20اصفهانی، دیوان، غزلیات، بخش اول، شماره 218.
    21اصفهانی، نورعلیشاه، جنات الوصال، ص37.
    22اصفهانی، نورعلیشاه، دیوان، غزلیات، بخش اول، شماره 218.
    23اصفهانی، نورعلیشاه، دیوان، 1378ش، ص18.
    24اصفهانی، نورعلیشاه، جنات الوصال، ص35 تا 37.
    25اصفهانی، نورعلیشاه، جنات الوصال، ص6 و 7.
    26اصفهانی، نورعلیشاه، جنات الوصال، ص160.
    27اصفهانی، نورعلیشاه، اسرار القلوب، ص16.
    28اصفهانی، نورعلیشاه، اسرار القلوب، ص17.
    29اصفهانی، نورعلیشاه، رساله اصول و فروع، ص8.
    30اصفهانی، نورعلیشاه، جنات الوصال، ص6.
    31اصفهانی، نورعلیشاه، اسرار القلوب، ص18.
    32کرمانشاهی، محمدعلی، خیراتیه، ج1، ص92.
    33کرمانشاهی، محمدعلی، خیراتیه، ج1، ص89.
    34اصفهانی، نورعلیشاه، دیوان، ص18.
    35اصفهانی، نورعلیشاه، دیوان، غزلیات، بخش اول، شماره 213.
    36اصفهانی، نورعلیشاه، دیوان، 1387ش، ص81؛ مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج6، ص257.
    37اصفهانی، نورعلیشاه، دیوان، 1387ش، ص82.