«احمد بن محمد بن احمد بیابانکی سمنانی» (۶۵۹–۷۳۶ق)، مشهور به «علاءالدوله سمنانی» یکی از بارزترین چهرههای صوفیان، شاعران و نویسندگان ایرانی در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری است.
فهرست
زندگینامه
تولد
وی در ماه ذیحجه سال 659ق در قریه بیابانک که در 12 کیلومتری (دو فرسنگی) جنوب غربی شهر سمنان واقع است، متولد شد.[1]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، خمخانه وحدت، ص24_25.
خاندان علاءالدوله سمنانی از خاندانهای کهن و ثروتمند بودند و خانواده «مَلک» خوانده میشدند، به همین سبب برخی از تراجمنویسان مانند جامی او را «در اصل از ملوک سمنان» دانستهاند. اما آنگونه که علاءالدوله در پایان کتاب «العروه» خود نوشته، اصالت اجداد پدری وی از ایالت «سِند» بودهاند که در سمنان سکونت یافتهاند و او در این شهر متولد شده و نشو و نمو یافته است.
خاندان
پدر علاءالدوله، محمد ملقب به «مَلک شرفالدین» در دستگاه سلطنت «ارغونخان» (637-699ق) و پسرش «غازانخان» (670-703ق) [پادشاهان ایلخانی(654-756ق)] دارای مقام و منزلت بود. «ملک شرفالدین محمد» بنا به تصریح «فصیح احمد خوافی»[2]خوافی، احمد بن محمد، مجمل فصیحی، ج3، ص359، ذیل حوادث سال 687ق.، در سال 687 هجری به امر «ارغونخان» به «مَلکی بغداد» انتخاب شد.
یک سال بعد از انتخاب «ملک شرفالدین سمنانی» به «مَلکی بغداد» – که عنوان فرمانروائی ایالتها در زمان ایلخانان بوده است – برادرش «مَلک جلالالدین» (688ق) به امر «ارغونخان» کشته شد، اما «مَلک شرفالدین محمد» همچنان در خدمت باقی ماند، چنانکه بنا بر نقل «رشیدالدین فضلالله همدانی»، در ابتدای عهد «غازانخان»(سلطنت694ق) منصب «الغبیتکچی» یافت، زیرا «غازانخان» پیش از احراز مقام سلطنت، نسبت به «شرفالدین محمد» عنایت داشت.[3]همدانی، رشیدالدین فضلالله، تاریخ مبارک غازانی، ص96.
«شرفالدین محمد» این شغل را تا سال 695ق برعهده داشت تا اینکه در آن سال «جمالالدین دستجردانی» به جای او منصوب گشت و در همین سال «مَلک شرفالدین محمد» نیز به سرنوشت برادر خود دچار شد و به امر «غازانخان» به قتل رسید.[4]خوافی، مجمل فصیحی، ج3ص373. ذیل حوادث سال695ق.
مادر علاءالدوله سمنانی، خواهر «رکن الدین صاین سمنانی» (م700ق) از عالمان و قاضیان عهد ایلخانی بود و علاءالدوله علوم مقدماتی فقه و حدیث را نزد همین دائی خود فرا گرفته است.
همسر و فرزندان
آنچه از برخی گزارههای موجود در آثار سمنانی میتوان دریافت نمود، وجود زن و فرزندانی برای وی میباشد. هرچند اسامی، نسب و سایر اطلاعات آنان توصیف دقیق نشده و صرفا میتوان به وجود همسر و فرزندانی برای علاءالدوله اطمینان داشت. [5]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی سمنانی، مقدمه، ص12.
تحصیل و تدریس
علاءالدوله در دوران جوانی به دروس رسمی پرداخت. اما بسان اکثر صوفیه در یک چرخش عرفانی، به تصوف گراییده و از بزرگان این قوم شد. [6]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی سمنانی، مقدمه، ص10.
اساتید و شاگردان
سمنانی در نزد مشایخ بغداد به کسب حدیث پرداخت و مشاهیری همچون: «صدرالدین حمویه» و «سراجالدین قزوینی» و «رکنالدین بکری» از او اخذ حدیث کردهاند، اما وی در تصوف، مرید « عبدالرحمن اسفراینی» بوده است و به مدت 30 سال این ارادت وی جریان داشته است [7]محمدی، کاظم، علاءالدوله سمنانی پیر عارفان، ص88_89.
مهمترین شاگردان اودر تصوف عبارتند از: «تقیالدین علیدوستی، محمود مزدقانی، اخی علی مصری، اخی عبدالله حبشی، اخی علی رومی، علاءالدین هندو، محمود مؤمنآبادی سمنانی، پیر حیدر سمنانی (که در تبریز ساکن بوده و در اسکو مدفون است)، عبدالله گرجستانی، امیر اقبال سیستانی، اخی علی سیستانی، شمسالدین گیلانی، شاه علی فراهی، شیخ خلیفه مازندرانی، عبیدالله بیدآبادی و شاعر معروف، خواجوی کرمانی.
البته امیران و صاحب منسبان و عالمان نیز به او رادات داشته اند که «رشیدالدین فضلالله همدانی»، صاحب «جامع التواریخ»، «امیرچوپان» و «امیر نوروز» از امیران بزرگ مغول، از جمله آنان بوده اند. [8]حقیقت، عبدالرفیع، شیخ علاءالدوله سمنانی عارف ستم ستیز قرن هفتم و هشتم، ص22_23.
تالیفات
علاءالدوله از صوفیان پرکار و صاحب تالیف و تصنیف بسیار است، که مهمترین آثار او عبارتند از:
چهل مجلس، العروه لاهل الخلوه و الجلوه، ما لابد منه فی الدین، سر بال البال لذوی الحال، بیان الاحسان لاهل العرفان، فرحه العاملین و فرجه الکاملین، فتح المبین لاهل الیقین.
جایگاه تصوفی
علاءالدوله سمنانی را صوفی با اخلاق جمیل و معارف جزیل و طریقهای مشکور و محمود و صاحب حال و قال و جذبه و کرامات خوارق[9]مناوی، محمدعبدالرووف، الکواکب الدریه فی تراجم الساده الصوفیه،ج4، ص447 که مربی اصحاب قلوب و کاشف اسرار غیوب، معمار معالم شریعه، قدوه الموحدین و شیخ الاسلام و المسلمین[10]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، خمخانه وحدت، ص130 و کسی که بعد از جنید بغدادی چون او قدم در این را ه ننهاده[11]سمرقندی، دولتشاه، تذکره الشعراء، ص112معرفی کرده اند و خواجوی کرمانی در مورد او می سراید:
هر کو به ره علی عمرانی شد*****چون خضر به سر چشمه حیوانی شد
از وسوسه غارت شیطان وارست*****مانند علاءالدوله سمنانی شد[12]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، خمخانه وحدت، ص7
وفات
آخرین سالهای عمر علاءالدوله در « صوفی آباد» که آن را «خداداد» نامیده بود، در محلی یا بنایی که از آن به «برج احرار» تعبیر کردهاند، و یا در خانقاهی که خود بنا کرده بود سپری شد. وی در همانجا تا هنگام وفات به تألیف و تصنیف کتابها و رسالهها و سرودن اشعار فارسی و عربی و ارشاد مریدان میگذرانید. وفات علاءالدوله سمنانی را به تاریخ روز پنجشنبه (شب جمعه) بیست و دوم ماه رجب سال 736ق نوشته و ثبت کردهاند.[13]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، خمخانه وحدت، ص35.
عقاید و باورها
تجلی ذات الهی
در دیدگاه سمنانی، موضوع تجلی اهمیت بسیاری دارد. او تجلیات را به دو قسم جمالی و جلالی تقسیم می کند که در «تجلی جلالی» ذات حق بیواسطه بر لطیفه انائیت سالک تابیده و او آیینه وجه الله میگردد[14]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص149.
رویت خداوند
سمنانی هر کسی را که قائل به رویت الهی در بهشت باشند را مستحق مدح میداند و میگوید:
«و جماعتی را که اثبات رؤیت میکنند [و] میگویند: چنانکه بنماید ببینیم، تمسک به قول خدای و رسول [کردهاند]. فاما قول الله تعالی: وُجُوهٌ یوْمَئِذٍ ناضِرَهٌ إِلی رَبِّها ناظِرَهٌ. و اما قول الرسول: انکم سترون ربکم کما ترون القمر لیله البدر لا تضامون فی رؤیته، مستوجب مدحاند».[15]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص202
وی مرگ طبیعی را باعث برداشته شدن حجابها و در نهایت، رویت ذات الهی میداند.[16]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص168
اسماء و صفات الهی
سمنانی در باب صفات الهی، بسان اکثر اهل سنت، به صفات قائم به ذات معتقد است[17]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص157 و به صراحت، اسماء الهی را قدیم می داند.[18]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنّفات فارسی، ص15 و هنگام شمردن صفات ذات، صفتی مانند «تکلم» را نیز از صفات ذات دانسته[19]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص14 و بر اساس همین اعتقاد نیز قرآن را قدیم می داند.[20]سمنانی، علاءالدّوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص15
عدل
سمنانی در عین تفکر اشعری که دارد، اما بر خلاف نظریه کسب اشعری، به جبر معتقد میشود و با صراحت در این باره می گوید: «[خداوند] آفریدگار افعال بندگان است چنانکه آفریدگار اعیان ایشان است لقوله تعالی: وَ اللَّهُ خَلَقَکمْ وَ ما تَعْمَلُونَ. هرچه خواهد، کند لانه فَعَّالٌ لِما یرِیدُ. و هرچه کند آنچنان باید».[21]سمنانی، عَلاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص15
او پس از طی مراحل سلوکی، به «لا فاعل الا الله» می رسد.[22]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص100 و کسانی که هلاک شدهاند و کسانی که حیات معنوی یافتهاند را به علم قدیم الهی مستند میکند[23]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص175 که ثمره این بیانات، چیزی جز جبر نمیباشد.[24]بر تو جز ابلاغ نیست، بعد الابلاغ هرکه را به علم قدیم، مظهر لطف گردانیده دعوت قبول کنند، و اگر مظهر قهر … ادامه پاورقیوی در جایی دیگر، کسی را که نه جبری و نه تفویضی باشد، اعدل فِرق و اقرب به حق و اوسط امت میداند.[25]سمنانی، عَلاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص205 اما در نهایت امر، در بحث رد تفویض، به دامن جبر می افتد و سلسله تمام علل را منتهی به خداوند متعال میداند. لذا او کسی را که جبری یا تفویضی باشد، کافر نمی داند.[26]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص205
عصمت و نبوت
سمنانی فقط عصمت از اصرار بر گناه را برای انبیاء ثابت می داند و مینویسد:
«دیگر بدان که عصمت انبیا از اصرار بر گناه ضرورت است از گناه نه. حق تعالی میفرماید: وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی. و مصطفی را – علیه السلام – میفرماید: فاعلم انه لا إله الا هو وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِک. و همچنین میفرماید: لِیغْفِرَ لَک اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِک وَ ما تَأَخَّرَ. و قصه داود – علیه السلام – و ندب او خود مشهور است. غرض آنکه چون مقلدان، جهت تصحیح مقلد خود مرتکب محال مشو، و آیات بینات کتاب کریم را تأویل متکلفانه مکن، و به یقین بدان که بشر از گناه منزه نباشد».[27]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص232
ولایت و امامت
سمنانی در مورد اهل بیت علیهم السلام میگوید:
«و دوستی مردم، اهل بیت را، بعضی تقلیدی باشد، بعضی نسبت صلبی، بعضی نسبت قلبی، بعضی نسبت حقی، و این بیچاره را من حیث التحقیق، نسبت صلبیه و قلبیه و حقیه هست، و الحمد لله علی ذلک. و از همه خوشتر آن است که این معنی از چشم خلق مخفی است و ظن مردم به من بر خلاف این است، اخفاها اجلاها. اگر نه به سبب اقتراح خاطر عزیز شما بودی و آن مبالغه که نموده، هرگز این معنی بر قلم نراندمی، چه عقیده سرّی است میان بنده و خدا، گو خلق هرگز ندانند، نه به کس امیدی دارم و نه بیمی. و أنا أقول و لا أبالی: لو کان الرفض حب آل محمد و بغض آل أبی سفیان و مروان، فلیشهد الثقلان أنی رافضی، و لو کان الخروج حب أم المؤمنین زوجه الرسول صلی الله علیه و آله و سلم و حبیبته و أصحابه الباذلین أنفسهم و أموالهم فی صحبته بحیث رضی الله عنهم و رضوا عنه، فلیشهد الملوان أنی خارجی».[28]سمنانی، عَلاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص350
امام زمان
سمنانی درمورد امام زمان عجاللهفرجه می گوید:
«آخر جماعتی از اهل قبله که ایشان را روافض می گویند، ایمان نزد ایشان آنگاه ایمان است که اعتقاد کنند که محمد [بن] حسن عسکری رحمه الله زنده است و مهدی اوست و بیرون خواهد آمد. و خدای میداند که آنگاه که او غایب شده بود، در طبقه ابدال در آمد و همچنان عمر یافت تا قطب ابدال شد و نوزده سال قطب بود و خدای می داند که او مرده است و او در مدینه رسول صلی الله علیه و سلم دفن کرده اند بی شک و شبهه [29]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، چهل مجلس، ص217
او در کتاب «العروه لاهل العروه لاهل الخلوه» این مساله را با تفصیل بیشتری آورده است.[30]«دیگر بدان که محمّد بن الحسن العسکری (رضی الله عنه و عن آبائه الکرام) [مقصودش حضرت مهدی (عجاللهفرجه) است] … ادامه پاورقی
ولایت نوعیه
در دیدگاه سمنانی، شیخ و پیر و مراد، نقش بسیار مهمی دارد، و می توان گفت که اساس سلوک او بر محوریت شیخ میگردد و تصور سیر و سلوک صحیح بدون داشتن شیخ و مراد و اطاعت و محبت و ولایت او امکان ندارد.
او شیخ را خلیفه نبی میداند.[31]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص235 که سالک باید تحت ولایتش باشد.[32]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص259 و پیر و مراد را کسی می داند که اگر مرید خود را از او مستغنی بداند، به دین او خلل میرسد و از نور نبوت محجوب می شود.[33]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، چهل مجلس، ص170
وی در بیان شرایط سلوک می گوید:
«شرط هفتم دوام دل با شیخ داشتن است از سر ارادت تمام، و روحانیت شیخ را حاضر دانستن در همه احوال، و از راه باطن از وی استمداد همت کردن، و در وقت ظهور شیاطین و صفات هایله نفس اماره، در ظل ولایت او گریختن است. و در اول هر ذکری، یاد شیخ بر خود واجب دانستن، بدان معنی که ای شیخ، در این دعوی که من میکنم که نمیخواهم هیچ چیزی جز خدای را، تو گواه من باش».[34]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص99
او در بیان ارادت مرید نسبت به مراد می گوید:
«آخر قدم اول در ارادت، تسلیم است. و تسلیم حقیقی آن است که تو شیخ خود را از خود دوستتر داری و به هرچه او فرماید، هیچ حرجی در باطن نیابی. چنانکه نص صریح از آن بیان میفرماید که فَلا وَ رَبِّک لا یؤْمِنُونَ حَتَّی یحَکمُوک فِیما شَجَرَ بَینَهُمْ ثُمَّ لا یجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیتَ وَ یسَلِّمُوا تَسْلِیماً [35]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص349
خود علاءالدوله نیز در سلوک با مریدانش اطاعت از خود را به سختترین شکل طلب میکرده است.[36]«ناخوردن صفت حق است و این صفت مرا حاصل است، و در باطن او دعوی خدایی سر بر زدن گرفت و ترک خوردن کرد، چندانکه چوبش … ادامه پاورقی
قراین تسنن
اعتقاد به حقانیت تسنن و مدح بزرگان خلفای جور، در جای جای آثار سمنانی دیده می شود، مانند: امت وسط دانستن سنیان[37]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص16 فرقه ناجیه بودن اهل سنت[38]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، چهل مجلس، ص221 جایگاه بلند ابوبکر و عمر نزد او[39]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، چهل مجلس، ص350
حتی می توان گفت او سنی متعصبی بوده، چنانچه در گزارشی اینگونه آماده است:
«روزی از شیخ خلیفه مازندرانی که فراگیری او در علوم ادبی، از حد تدریس فراتر رفته و به مرحله مباحثه و استدلال و استنتاج رسیده بود، پرسید: که وی پیرو کدام یک از چهار مذهب تسنن میباشد؟ شیخ خلیفه که عارفی شیعه مذهب بود، پاسخ داد: آنچه من میجویم از این مذهبها بالاتر است. شیخ علاءالدوله که عارفی مؤمن و معتقد به مذهب بود و طاقت شنیدن چنین سخن کفرآمیزی از شاگرد خود نداشت، از این سخن منقلب گردید، و دواتی را که پیش روی او بود، برداشت و بر سر شیخ خلیفه زد و دوات بشکست.[40]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، خمخانه وحدت، ص93
و در جایی دیگر به «سلطان محمد خدابنده» به دلیل شیعه شدن لقب «خربنده» می دهد.[41]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، چهل مجلس، ص149 در فروع فقهی نیز ادله فراوانی بر سنی بودن او وجود دارد، از کیفیت وضو گرفته[42]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص21 تا مستحب دانستن روزه عاشورا[43]ر.ک: رساله ما لابد منه فی الدین
معاد
سمنانی در مبحث معاد به «معاد جسمانی» اعتقاد دارد اما نه به همین بدن جسمانی، بلکه به یک ماده که اصل موجودات است و آن شبیه به بدن هر کسی را میپوشاند، که این عقیده حتی با اعتقاد حشر با قالب مثالی نیز متفاوت است. وی می گوید:
«دیگر این ضعیف پرسید که: آنکه شیخ فرمودهاند که این بدن کثیف و محاول حشر نخواهد شد، و ما میبینیم که حق تعالی در قصه عزیر علیهالسلام میفرماید که: هم این بدن و استخوان او را و حمار او را زنده گردانید، چون باشد؟ و فرمود که چند چیز است که پیوسته مرا تشویش میداد که میخواستم که به طریق معقول بر منکران اثبات کنم: یکی این بود و یکی قصه ابراهیم علیهالسلام و مرغان، تا حق تعالی بر من روشن گردانید که، جوهر ماده را که اصل ممکنات دنیاست، ذو قبول آفرید. یعنی به هر نوع که ارادت بود و در او تصرف شد او را قابلیت قبول آن باشد، مثل موم در دست نخل بند، که به هر صورت که خواهد بگرداند او قبول کند، پس در زنده کردن متفرقات هیچ محالی نبود، چه اجزاء متفرقه به هر نوع که بگردد و هر چه که پریشان شود از مادگی بیرون نخواهد رفت و ذو قبول است، در اصل هر امر که به او رسد در حال همچنان شود».[44]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، چهل مجلس، ص232
سیر و سلوک
وی افلاک را فاعل دانسته و بعید نمی نماید که این اعتقاد سمنانی، متاثر از حکمت اشراق یا «حکمت خسروانی» بوده باشد[45]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی سمنانی، ص129. لذا بر اساس نجوم و فلک بطلمیوسی طی طریق کرده و به اعیان ثابته فلاسفه رسیده و بر اساس هیات بطلمیوسی سخنانی صوفیانه میگوید که جملگی بیدلیل و پایه و اساس مینماید[46]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی سمنانی، ص132. وی معتقد است که در انسان توان ذاتی وجود دارد که به مقام «رأی ربی» برسد و در آیینه انائیت خویش، تجلی صفات و ذات را دریابد[47]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی سمنانی، ص160. و ضمن نقل داستانی، مدعی ملاقات با پیامبر اکرم در عالم خواب و مکاشفه شده است.[48]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، چهل مجلس، ص89. در باور سمنانی، در منازل سلوکی، عشق بر عقل برتری داشته [49]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی سمنانی، ص144. و در سیر معراجی خودش با عشق، از عالم عقل فراتر رفته و به عالمی بالاتر از عقل و به برتری عشق بر عقل معتقد میباشد[50]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی سمنانی، ص136.
سماع
سمنانی از جمله صوفیانی است که برای سماع جایگاه ویژه ای قائل است. وی در مورد سماع می گوید:
«بدان ای عزیز که سماع دارویی است که اگر مفردش خورد و به ادویه صالحه دیگرش ترکیب نکند، زهر قاتل باشد و اگر به افراد ادویه صالحه – چنانکه حکمای طریقت فرمودهاند – جمعش کند بیماران خلوتی را که قدم بر فرق دنیا نهاده باشد و ترک ما سوای حق تعالی کرده و در میدان مجاهده و ریاضت نفس، گوی مسابقت ربوده و در وقتی معین از اوقات و حالی خاص از احوال عظیم نافع بود، تا حدی که هرچه فرض کند، آن سماع در آن وقت عظیم القدرتر بود و به یک دم سالک را چندانی ترقی دهد که سالها به مجاهده و ریاضت و طاعت، دست ندادی».[51]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص113
او سماع را با شرایطی در بالاترین حد و اعلاترین حد مترقیات و نافذترین دارو برای مبتدیان و متوسطان در سیر و سلوک میداند.[52]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص120 همچنین به حل اختلاف بین ابوحنیفه و شافعی در مورد سماع پرداخته و برای حُسن سماع، وجه و دلیل عرفانی اقامه می کند.[53]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص5
وی تمام حرکات سماع را تاویل عرفانی کرده و هرکدام را به انواعی تقسیم می کند. مثلا در مورد رقص و دست زدن و فریاد زدن در سماع میگوید: «و باید که به یکی از سه معنی سماع شنوند: یکی به معنی محبت، دوم به معنی رجاء، سیم به معنی خوف. و وجدی که از رجا باشد او را سه نشان باشد: یکی رقص، دوم دست زدن، سیم شادی کردن. و وجدی که از خوف باشد او را هم سه نشان باشد: یکی گریستن، دوم دست بر روی زدن، سیم نالهها کردن. و وجدی که از محبت باشد او را هم سه نشان است: یکی غایب شدن، دوم اثر اصطلام بر وی ظاهر شدن، سیم فریاد زدن».[54]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنّفات فارسی، ص118
سمنانی، منکرین سماع را انذار داده و هم عتاب و توبیخ می کند[55]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص122 و مورد شماتت و طعن خویش قرار می دهد.[56]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، چهل مجلس، ص10
ذکر گفتن
علاءالدوله در بیان کیفیت ذکر گفتن نیز به کیفیتی بدعت آمیز روی آورده و میگوید:
«پس باید که از غفلت دور باشی و دایم از سر حضور به تعظیم تمام «لا» را از ناف بر میکشی، و «اله» را به پستان راست فرو میبری، و «الا» را هم از آنجا بر میآری، و «الله» مجرد را به پستان چپ – که دل گوشتین در آن جانب مودع است – فرو میبری. چنانکه حرارت کلمه طیبه «الله» به دل گوشتین صنوبری شکل میرسد و دل از آن متأثر میشود تا انشراح صدر پدید آید و اطمینان دل حاصل شود و بهتر آن باشد که تا ممکن بود، حصر نفس کند که آن ممد حرارت ذکر باشد، و اثر آن زودتر به دل رسد و پرده شفاف سوخته گردد و نوری که در اسم «الله» مودع است به دل حقیقی پیوندد و دریچه دل حقیقی گشاده شود، و خانه ظلمانی بدن از نور دل روشن گردد».[57]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص93
او در جایی دیگر نیز به نحوه ذکر گفتن با روشی ابداعی پرداخته و می گوید:
«و بیست و پنج بار «سبحان الله» و بیست و پنج بار «الحمد لله» و بیست و پنج بار «لا إله الا الله» و بیست و پنج بار «الله اکبر» بعد از هر نماز فرض بگوید، اما باید که از سر حضور گوید که ذکر به غفلت جز لعنت ثمره دیگر ندهد».[58]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص36
عزلت نشینی
در دستور به عزلت و خلوت نیز کیفیتی بدعت گونه را جعل کرده و میگوید:
«شرط اول اختیار خلوت کردن؛ و خلوتخانه چنان باید که یک ذراع و نیم در دو ذراع و نیم باشد و بلندی آن به مقدار آنکه سر بر سقف نیاید و به هیچ نوع روزنهای نباشد که ضوئی داخل شود، از آنکه یکی از فوائد خلوت حبس حواس ظاهر است. و بر در پردهای آویخته باشد تا از خلال در نیز ضوئی در نیاید».[59]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص256
برخی آداب صوفیانه
علاوه بر این، در مواردی به تشریع برخی اعمال عبادی نیز می پردازد و به مرید در صورت تخطی از شیخ، امر به غسل ارادت می کند.[60]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص118 برای سفره آدابی را جعل می کند[61]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص8 که تمام این دستورات، تحت عنوان بدعت قرار می گیرند.
سمنانی در طی مراحل سلوکی خود، در سکر به «لا اله الا الله انا» می رسد.[62]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، چهل مجلس، ص226 او برای دوری ریا، ترک نماز می کند. [63]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، چهل مجلس، ص89 و در ریاضتهای خویش، به امور خلاف شرع دست زده و حتی محبت فرزند را از خودش دور می کند و به خاطر بوسیدن فرزندش، در حین مکاشفهاش مورد عتاب قرار می گیرد.[64]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، چهل مجلس، ص179 و در مقاماتی از سلوک، سوال از بهشت و جهنم را برای سالک ممنوع می شمارد.[65]سمنانی، عَلاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص260 او به «صلح بین مذاهب» قائل بوده و به همین دلیل، لبخند زدن مولوی در مقابل پرخاش دیگران را در اعتقاد او به صلح کل تعبیر می کند.[66]سمنانی، علاءالدّوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص260 در موضعی، به محبت سید مدمن الخمری دلخوش است.[67]سمنانی، علاءالدّوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص350 و یک رساله مستقل به نام «شطرنجیه» در بیان مبانی عرفانی بر اساس شطرنج می نوسید.
کرامات و مقامات
سمنانی در موارد بسیاری کرامات و مکاشفات خویش را بیان و خودش را صاحب مقامات و مکاشفات عالی میداند. او رساله «سرّ بال البال لذوی الحال» را در سرّ حال و بیان حقیقت عالم که در یکی از مکاشفاتش برایش رخ داده، به رشته تحریر درآورده است. نکتهای که تقریبا در تمام کرامات او – من جمله معراجهای ادعایی او – به چشم میخورد، سیر او در عوالم و افلاک، بر اساس هیات بطلمیوسی است که بطلان آن واضح است و مکاشفات سمنانی را دچار تردید جدی – حتی از سوی همکیشانش – کرده است.[68]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص131
او در جایی دیگر در بیان مکاشفهای از خویش می گوید:
«و ما در غیب مشاهده کردهایم که گاه بوده است که هزار سال در دریا سیر میکردیم چنانکه شب و روز را میشمردیم و رمضانها روزه میداشتیم و نماز عید میگزاردیم تا هزار سال تمام میشد، چون از غیب باز میآمدیم، همان قدر بیش نبود که بعد از نماز بامداد و پیش از بر آمدن آفتاب».[69]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، چهل مجلس ص134
البته جایی شاگرد او به مقام ولایت تکوینی در عالم میرسد، برای او که مراد و استاد او محسوب میشود، چه مقامی باید متصور شد؟ علاءالدوله در شرح حالات یک از شاگردانش میگوید:
»فرزند مرحوم محسن را در یعقوبیه بدان عظمت واقعه افتاد که بر براق همتش سوار کردند، و کوس مهدیگری در آسمان و زمین کوفتند و منشور ولایتش در آسمان و زمین در دستش نهادند، اشارت به آفتاب میکرد که بینور شو، میشد. اشارت به ماه میکرد که منشق شو، میشد، و امثال اینکه بر آن فرزند پوشیده نیست، و بر حقیقت آن به تقریر اطلاع یافته. چون با من تقریر کرد گفتم: مبارکت باد تصرف ولایت در مملکت وجود انسانیت و بشریت خود». )(سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص335))
سمنانی، عارف سالک را صاحب مقامی می داند که هرچه بگوید، مطابق واقع است.[70]سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، خمخانه وحدت، ص84
منابع و مآخذ
- ابن بابویه، محمد بن علی، التوحید، جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه بقم، قم، 1416ق.
- ابن بابویه، محمد بن علی، علل الشرائع، ۲جلدی، قم، مکتبه الداوری، بیتا.
- ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ۹جلدی، بیروت-لبنان، دار صادر، بیتا.
- ابن صباغ مالکی، علی بن محمد، الفصول المهمه فی معرفه الأئمه، تحقیق سامی غریری، ۲جلدی، قم-ایران، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث، سازمان چاپ و نشر، ۱۴۲۲ق.
- ابن کربلایی، حافظ حسین، روضات الجنان و جنات الجنان، بینا، بیجا.
- ابنعربی، محمد بن علی، الفتوحات المکیه، ۴جلدی، بیروت-لبنان، دار إحیاءالتراث العربی، بیتا.
- اسنوی، عبدالرحیم بن حسن، طبقات الشافعیه، تحقیق کمال یوسف حوت، ۲جلدی، بیروت-لبنان، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۲ق/۲۰۰۱م.
- آقا بزرگ تهرانی، محمد محسن، الذریعه إلی تصانیف الشیعه، دار الأضواء، بیروت، 1983م/1403ق.
- بحرانی، یوسف بن احمد، الحدائق الناضره فی أحکام العتره الطاهره، تحقیق عبدالرزاق مقرم، ۷جلدی، قم ایران، جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه بقم، مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۳۶۳ش.
- پارسا، محمد بن محمد، فصل الخطاب لوصل الاحباب، تحقیق جلیل مسگرنژاد، ۱جلدی، تهران-ایران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۱ش.
- جامی، عبد الرحمن بن احمد، نفحات الأنس، ۱جلدی، کلکته-هند، بینا، بیتا.
- جدیدی، محمدرضا، بررسی احوال و آثار عربی شیخ علاءالدوله سمنانی، حبله رود، 1389ش.
- جعفریان، رسول، سلطان محمد خدابنده «الجایتو» و تشیع امامی در ایران (شرح چگونگی شیعه شدن سلطان محمد خدابنده) (سلطنت از ذی حجه ۷۰۳ تا رمضان ۷۱۶ هجری)، ۱جلدی، قم ایران، کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران، ۱۳۸۰ش.
- جعفریان، رسول، من مهدی هستم (ترجمه رساله الهدی تألیف سید محمد نوربخش)، پیام بهارستان، سال پنجم، پاییز1391، ش17.
- جوادی آملی، عبدالله، عین نضاخ، اسراء، 1398ش.
- حافظ ابرو، عبدالله بن لطفالله، زبده التواریخ (حافظ ابرو)، تصحیح کمال حاج سیدجوادی، ۴جلدی، تهران-ایران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، ۱۳۸۰ش.
- حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تصحیح محمد حمری دمردانس، ۱۰جلدی، بیروت-لبنان، المکتبه العصریه، ۱۴۲۰ق/۲۰۰۰م.
- حقیقت، عبدالرفیع، تاریخ سمنان، تهران، 1341، بینا.
- حقیقت، عبدالرفیع، شیخ علاءالدوله سمنانی عارف ستم ستیز قرن هفتم و هشتم هجری، فرهنگ قومس، سال ششم، تابستان1381، ش20.
- خوافی، احمد بن محمد، مجمل فصیحی، اساطیر، تهران، 1386ش.
- خواند میر، غیاث الدین، روضه الصفا، به اهتمام رضاقلی هدایت، دار الطباعه خاصه جدیده، تهران، 1370ق.
- رشید الدین فضل الله، تاریخ مبارک غازانی، تصحیح کارل یان، ۱جلدی، هرتفورد-انگلیس، استفن اوستین، ۱۹۴۰م.
- رفیعی قزوینی، سیدابوالحسن، مجموعه رسائل و مقالات فلسفی علامه رفیعی قزوینی، الزهرا، تهران، بیتا.
- زرینکوب، عبدالحسین، دنباله جستجو در تصوف ایران، امیرکبیر، تهران، 1376ش.
- سمرقندی، دولتشاه، تذکره الشعراء، اساطیر، تهران، لیدن، مطبعه بریل، 1382ش.
- شافعی، محمد بن ادریس، دیوان الشافعی، مکتبه الکلیات الأزهریه، قاهره، 1405ق.
- شبلنجی، مومن، نور الأبصار فی مناقب آل بیت النبی المختار ص، ۱جلدی، قم-ایران، الشریف الرضی، بیتا.
- شوشتری، نور الله بن شریف الدین، مجالس المؤمنین، ۲جلدی، تهران-ایران، اسلامیه، ۱۳۷۷ش.
- صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران و در قلمرو زبان پارسی، فردوس، تهران، 1378ش.
- نصیبی شافعی، محمد بن طلحه، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، تحقیق عبدالعزیز طباطبایی، ۱جلدی، بیروت-لبنان، مؤسسه البلاغ، ۱۴۱۹ق/۱۹۹۹م.
- طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، تحقیق محمدباقر موسوی خراسان، ۲جلدی، بیروت-لبنان، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۴۲۱–۲۰۰۰م.
- طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق، ۱جلدی، قم، الشریف الرضی، ۱۳۷۰.
- طوسی، محمد بن حسن، الغیبه (شیخ طوسی)، ۱جلدی، قم_ایران، مؤسسه المعارف الإسلامیه، ۱۴۲۵ق.
- علاءالدوله سمنانی، احمد بن محمد، العروه لأهل الخلوه و الجلوه، تحقیق نجیب مایل هروی، نشر مولی، تهران، 1362ش.
- علاءالدوله سمنانی، احمد بن محمد، تبیین المقامات و تعیین الدرجات، سخن، تهران، 1396ش.
- علاءالدوله سمنانی، احمد بن محمد، چهل مجلس، تحقیق امیراقبال سیستانی، اساطیر، تهران، 1379ش.
- علاءالدوله سمنانی، احمد بن محمد، خمخانه وحدت، تحقیق عبدالرفیع حقیقت، ۱جلدی، تهران ایران، کومش، ۱۳۸۵ش.
- علاءالدوله سمنانی، احمد بن محمد، دیوان کامل اشعار فارسی و عربی شیخ علاءالدوله سمنانی، کومش، 1395ش.
- علاءالدوله سمنانی، احمد بن محمد، مصنفات فارسی سمنانی، تحقیق نجیب مایل هروی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1383ش.
- علاءالدوله سمنانی، احمد بن محمد، مناظر المحاضر للمناظر الحاضر، مکتبه الثقافه الدینیه، قاهره، بیتا.
- خنجی، فضلالله بن روزبهان، وسیله الخادم إلی المخدوم در شرح صلوات چهارده معصوم (ع)، به کوشش رسول جعفریان، ۱جلدی، قم-ایران، انصاریان، ۱۳۷۵ش.
- قاسم جوادی و سید مرتضی عادلی، علاءالدوله سمنانی به مثابه سنّی دوازده امامی، سخن تاریخ، سال یازدهم، بهار و تابستان1396، ش25.
- کاشفی، حسین بن علی، فتوت نامه سلطانی، تحقیق محمد جعفر محجوب،. ۱جلدی، تهران_ایران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۰ش.
- کاکایی، قاسم، بررسی اختلاف علاءالدوله سمنانی و ابنعربی در موضوع وحدت وجود، فرهنگ قومس، سال ششم، تابستان 1381، ش20.
- کربلایی، مرتضی، شیخ علاءالدوله سمنانی و نقد نظریه وحدت وجود ابنعربی، نقد و نظر سال بیست و پنجم، پاییز1399، ش3.
- کربن، هانری، چشم اندازهای معنوی و فلسفی اسلام ایرانی، ترجمه ان شاءالله رحمتی، سوفیا، بیتا.
- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق علیاکبر غفاری، ۸جلدی، تهران-ایران، دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۶۳–۱۳۶۵ش.
- مجلسی، محمدباقر، اعتقادات، مرکز تحقیقات رایانهای قائمیه اصفهان، 1390ش.
- محمدی، کاظم، علاءالدوله سمنانی پیر عارفان، نشر نجم کبری، بیجا، 1395ش.
- مستوفی شافعی، حمد الله بن ابی بکر، ظفرنامه مستوفی، ۳جلدی، تهران-ایران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۰–۱۳۸۴ش.
- حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله، کشف الظنون عن أسامی الکتب و الفنون، دار الکتب العلمیه، بیروت، 2008م.
- معصومعلیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، سنایی، تهران، بیتا.
- موسوی خوانساری، سیداحمد، جامع المدارک فی شرح المختصر النافع محقق حلی، تحقیق علیاکبر غفاری، ۷جلدی، تهران_ایران، ۱۳۵۵ش.
- موصلی، عمر بن شجاع بن محمد، مناقب آل محمد (ص) المسمی بالنعیم المقیم لعتره النبأ العظیم، تحقیق علی عاشور، ۱جلدی، بیروت-لبنان، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۴۲۴ق/۲۰۰۳م.
- نجفی جواهری، محمدحسن بن باقر، جواهر الکلام (ط. القدیمه)، ۴۳جلدی، بیروت لبنان، دار إحیاء التراث العربی، ۱۳۶۲ق/۱۹۸۱م.
- نراقی، احمد بن محمدمهدی، مستند الشیعه فی أحکام الشریعه، ۲۰جلدی، قم ایران، مؤسسه آل البیت (علیهمالسلام) لإحیاء التراث، ۱۴۱۵ق.
- نور بخش، محمد، سلسله الأولیاء، ۱جلدی، بیجا، بینا، بیتا.
پاورقی ها
↑1 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، خمخانه وحدت، ص24_25. |
---|---|
↑2 | خوافی، احمد بن محمد، مجمل فصیحی، ج3، ص359، ذیل حوادث سال 687ق. |
↑3 | همدانی، رشیدالدین فضلالله، تاریخ مبارک غازانی، ص96. |
↑4 | خوافی، مجمل فصیحی، ج3ص373. ذیل حوادث سال695ق. |
↑5 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی سمنانی، مقدمه، ص12. |
↑6 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی سمنانی، مقدمه، ص10. |
↑7 | محمدی، کاظم، علاءالدوله سمنانی پیر عارفان، ص88_89. |
↑8 | حقیقت، عبدالرفیع، شیخ علاءالدوله سمنانی عارف ستم ستیز قرن هفتم و هشتم، ص22_23. |
↑9 | مناوی، محمدعبدالرووف، الکواکب الدریه فی تراجم الساده الصوفیه،ج4، ص447 |
↑10 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، خمخانه وحدت، ص130 |
↑11 | سمرقندی، دولتشاه، تذکره الشعراء، ص112 |
↑12 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، خمخانه وحدت، ص7 |
↑13 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، خمخانه وحدت، ص35. |
↑14 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص149. |
↑15 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص202 |
↑16 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص168 |
↑17 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص157 |
↑18 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنّفات فارسی، ص15 |
↑19 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص14 |
↑20 | سمنانی، علاءالدّوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص15 |
↑21 | سمنانی، عَلاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص15 |
↑22 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص100 |
↑23 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص175 |
↑24 | بر تو جز ابلاغ نیست، بعد الابلاغ هرکه را به علم قدیم، مظهر لطف گردانیده دعوت قبول کنند، و اگر مظهر قهر گردانیده از راه انکار به رد آن برخیزند.[سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی سمنانی، تهران، چاپ دوم، 1383] |
↑25 | سمنانی، عَلاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص205 |
↑26 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص205 |
↑27 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص232 |
↑28 | سمنانی، عَلاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص350 |
↑29 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، چهل مجلس، ص217 |
↑30 | «دیگر بدان که محمّد بن الحسن العسکری (رضی الله عنه و عن آبائه الکرام) [مقصودش حضرت مهدی (عجاللهفرجه) است] چون غائب شد از چشم خلق، به دایره اَبدال پیوست و ترقّی کرد تا سیّد افراد شد و به مرتبه قطبیت رسید بعد از آن که «علی بن الحسین البغدادی» به جوار حق پیوست، او قطب شد به جای «علی» مذکور و مدفون است در «شونیزیّه» و نماز بر وی گزارد و به جای وی بنشست شانزده سال بعد از آن به جوار حق پیوست، به روح و ریحان و نماز گزارد بر وی «عثمان بن یعقوب الجُوینی الخراسانی» و نماز گزارد بر وی در مدینه رسول (صلی الله علیه و علی آله و سلّم). [سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، العروه لاهل الخلوه، ص 368ـ367] |
↑31 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص235 |
↑32 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص259 |
↑33 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، چهل مجلس، ص170 |
↑34 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص99 |
↑35 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص349 |
↑36 | «ناخوردن صفت حق است و این صفت مرا حاصل است، و در باطن او دعوی خدایی سر بر زدن گرفت و ترک خوردن کرد، چندانکه چوبش میزدم و چوب در دهان او میکردم و شربتی در او میریختم، باز به در میریخت و به حلق او فرو نمیرفت، بگذاشتم تا مگر به نصیحت و خوشی خود بخورد. هر چند کوشیدم هیچ نخورد، تا شش سال برین بر آمد و به خدمت قیام مینمود. و یک سعادتش این بود که خود را هرگز از من بینیاز ندانست و اگر نه این بودی، هم در آن ورطه هلاک شدی». [سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، چهل مجلس، ص145] |
↑37 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص16 |
↑38 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، چهل مجلس، ص221 |
↑39 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، چهل مجلس، ص350 |
↑40 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، خمخانه وحدت، ص93 |
↑41 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، چهل مجلس، ص149 |
↑42 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص21 |
↑43 | ر.ک: رساله ما لابد منه فی الدین |
↑44 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، چهل مجلس، ص232 |
↑45 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی سمنانی، ص129. |
↑46 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی سمنانی، ص132. |
↑47 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی سمنانی، ص160. |
↑48 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، چهل مجلس، ص89. |
↑49 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی سمنانی، ص144. |
↑50 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی سمنانی، ص136. |
↑51 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص113 |
↑52 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص120 |
↑53 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص5 |
↑54 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنّفات فارسی، ص118 |
↑55 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص122 |
↑56 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، چهل مجلس، ص10 |
↑57 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص93 |
↑58 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص36 |
↑59 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص256 |
↑60 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص118 |
↑61 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص8 |
↑62 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، چهل مجلس، ص226 |
↑63 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، چهل مجلس، ص89 |
↑64 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، چهل مجلس، ص179 |
↑65 | سمنانی، عَلاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص260 |
↑66 | سمنانی، علاءالدّوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص260 |
↑67 | سمنانی، علاءالدّوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص350 |
↑68 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، مصنفات فارسی، ص131 |
↑69 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، چهل مجلس ص134 |
↑70 | سمنانی، علاءالدوله احمد بن محمد، خمخانه وحدت، ص84 |