«تصوّف» فرقه یا مکتبی است که در استمرار زهدگرایی افراطی برخی مسلمانان قرون ابتدایی اسلام، در قرن دوم هجری شکل گرفت. این جریان در ابتدا صرفا یک سلوک روحانی و مکتب عرفانی بود که همانند دیگر جریان های عرفانی، یگانه راه کشف حقیقت و وصول به خدا را در تجارب عرفانی و مکاشفه و دیدن مغیبات می جست اما بعدها طریقت ها و سلاسل مختلفی از درون آن متولد شده و هرکدام ماهیت فرقه ای پیدا کرده و عقائد و تعالیم گوناگونی در ادوار مختلف تاریخی اظهار داشتند.
فهرست
مقدمه
شناخت تصوف و معرفی ماهیت آن امری دشوار اما ضروری است. با وجود اختلاف نظرهای زیادی که در معرفی این جریان وجود دارد، اما میتوان در تعریف تصوف و معرفی صوفی به یک جمع بندی رسید.
صوفی در لغت
صوفی مشتق از لغت «صوف» به اضافه «یاء نِسبت» است که جمع آن «صوفیه» میشود[1]شرتونی، سعید، اقرب الموارد فی فصح العربیه و الشوارد، ج۱، ص۶۷۰، ذیل «صاف». که به صورت عنوانی برای پیروان «تصوف» به کار میرود.
«صوف» در لغت به معنای «پشم» است و صوفی را «پشمینهپوش» میگویند زیرا در ابتدا، صوفیان، جمعی از زهاد افراطی بودند که راه وصول به معنویت و اشراق را در ترک دنیا و تحت فشار گذاشتنِ جسم و ریاضتهای شاقه دنبال میکردند.[2]ابن فارس، ابوالحسین احمد، معجم مقاییس اللغه، ذیل «صوف».
تصوف در لغت
واژه «تَصَوّف»، مصدر لازم ثلاثی مزید از باب «تفعّل» است که به معنای صیرورت به کار میرود. معنای صیرورت به خصوص در بیان گرویدن به یک فرقه و مکتب فکری، استعمال بیشتری دارد، مثل «تَمَجُّس» (گرویدن به آیین مجوسی) و «تَهَوُّد» (گرویدن به دین یهودی)، تصوف نیز به معنای گرویدن به «صوفیه» (بمعنی صار صوفیاً) است.[3]استرآبادی، رضی الدین محمدبن حسن، شرح شافیه ابن الحاجب، جزء ۱، ص۱۰۷.
تصوف در اصطلاح
تصوف یک مکتب فکری و قرائت افراط گونه باطنی-عرفانی از تعالیم اسلام است که بخشی از بروز و ظهور اجتماعی آن در قالب فرقههای رنگارنگ است.
این مکتب هویت اصلی خود را عرفانطلبی و معنویتجویی دانسته و مقصدش را فناء فی الله و یکی شدن با خدا میداند و مسیری که وصول به این مقصد ترسیم میکند همان آداب و رسوم خاص هر طریقت و گروه صوفیانه است.
تعریف تصوف
تصوف به علت ماهیت سیال و متکثری که دارد، به سختی در قالب اندیشهای واحد قابل تعریف است، چنانچه سهروردی در کتاب « عوارف المعارف» میگوید از تصوف بیش از هزار تعریف ذکر شده است: «اقوال المشایخ فی ماهیه التصوف تزید علی الف قول.»[4]سهروردی، شهاب الدین ابوحفص، عوارف المعارف، ج1، ص69.
با این حال، میتوان گفت که اطلاق واژه «تصوف» غالباً ناظر به کسانی بود که از نظر جهانشناختی، عالم را به دو لایه و بُعدِ ظاهر و باطن تقسیم کرده و خود را بیزار از ظاهر و سالکِ مسیر باطن و معنا میدانستند. از نظر معرفتشناختی، با مقدم کردن قلب بر عقل و تکیه بر شهودمحوری، به دنبال غور در عوالم غیبی و کشف حقیقت در فراسوی محسوسات و ملموسات مادی بودند، و از جنبه الهیات (خداشناختی)، با ادعای وحدتاندیشی و وحدتجویی، مناسک و مذاهب را به چشمی یکسان دیده و فرجام انسان را در پیوند یا اتحاد با خدا، بعد از جدایی اولیه از او تعریف میکنند.
این مسیر و سلوک، در تمام ادیان دنیا وجود دارد و معمولا به اسم « عرفان» شناخته میشود. عرفان در دین یهود، «کابالا» نام دارد و در مسیحیت، «رهبانیت» و در هندو، «یوگی» و در اسلام به «تصوف» اطلاق میشود.
تعریف معرفتشناختی
برخی تصوف را بر پایه اندیشه توحیدیشان و برخی سلوک عملی آنها و برخی عقائد متمایزشان تعریف کردهاند، درحالیکه هیچ یک از این شاخصهها نمیتواند عمومیت داشته باشد.
از بین تمام شاخصههای فوق، تعریف تصوف بر پایه مبانی معرفتشناختی آنها به صواب و حق نزدیکتر است.
صوفیان علم و معرفت بشری را به دو قسم تقسیم میکنند:
الف) علوم رسمی و ظاهری
علومی که با قوای جسمی و مادی انسان مثل چشم و گوش و عقل بشر تولید و ادراک میگردد و به صورت متعارف با تعلیم و تعلم، از شخصی به اشخاص دیگر منتقل میگردد. این صنف از معارف، اکتسابی، قابل تبیین و تفهیم است. تمام علوم بشری از فیزیک و ریاضی و منطق تا علم حاصل از مطالعه آیات و روایات و فلسفه و… مشمول این دسته میشود.[5]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص213-215.
ب) علوم حقیقی و باطنی
علومی که انسان با روح خود آن را میچشد و به کلی از دسترس حواس عادی و عقل خارج است[6]قونوی، صدرالدین، إعجاز البیان فی تفسیر أم القرآن، ص34؛ عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص350. و قابل تعلیم و تفهیم و انتقال نیست، بلکه بعد از ریاضت و تزکیه نفس و بصیرت باطنی برای انسان حاصل میشود.[7]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص350.
این علوم، حاصل کشف و شهود هستند که در لسان صوفیه « علم لدنی»، «علم باطن»، «علم حال» و وحی نیز نامیده میشود، چنانچه مولوی میگوید:
از پی روپوش عامه در بیان*****وحی دل گویند آن را صوفیان[8]مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، متن، ص563.
در نتیجه، اگر بنا بر تعریف تصوف در دو خط باشد، میتوان گفت:
«صوفی کسی است که راه وصول به حق و کمال را در معرفت شهودی جسته و مقصد نهایی خود را معرفت شهودی به الله میداند که همان فناء فی الله نامیده میشود و برای وصول به این مقصد، به سیر و سلوک با آداب خاصی میپردازد.».[9]یزدان پناه، سید ید الله، مبانی و اصول عرفان نظری، ص119.
علت پیدایش تصوف
علت پیدایش جریان تصوف، پاسخگویی به نیازهای معنوی-عرفانی مسلمانان قرون اولیه اسلام بود. این جریان در حوالی قرون دوم هجری قمری صرفا در میان اهل سنت پدید آمده و به سرعت رواج یافت. صوفیه نسخهای معنوی-سلوکی – که عمدتاً اقتباس از عرفانهای ادیان بیگانه بود – را به جویندگان معنا و باطن ارائه میدادند. اما شیعیان در حوزه معنویت، صرفا از آموزهها و تعالیم اهل بیت علیهم السلام بهره میبردند تا اینکه در حوالی قرن ششم و هفتم هجری، به تدریج با وقوع سلسله علل مختلفی، تصوف به مذهب تشیع نیز راه یافت.
رابطه تصوف با دین
صوفیان معتقدند دین اسلام یک ظاهر و باطنی دارد. ظاهر آن همان آداب فقهی و تعالیم مشهور عامه مسلمین است اما باطن دین، شهود عرفانی و سلوکی است که تنها اهل تصوف دنبال میکنند، لذا خود را «اهل باطن» و «اهل سرّ» نیز مینامند.[10]سراج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، النص، ص105.
آنها معتقدند راه باطن مخصوص خواص است و اگر در مواردی، باطن با ظاهر در تضاد و تعارض افتاد، باید از باطن تبعیت کرد، چنانچه در ماجرای خضر و موسی همین اتفاق روی داد.
البته بسیاری از صوفیان صراحتاً این مطلب (مقدم کردن شهود بر منقولات دینی) را بیان نمیکنند و صرفا در مقام عمل، ملتزم به این مبنا هستند.[11]بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص59 و 55؛ زرینکوب، عبدالحسین، تصوف ایرانی در منظر تاریخی آن، ص49. بخش مهمی از صوفیان بزرگ در طول تاریخ، عمده همت خود را صرف آشتی دادن تصوف (باطن دین) با ظاهر دین (آیات و روایات) کردهاند که از جمله این افراد میتوان به خواجه عبدالله هروی انصاری (م481ق)، ابوحامد محمد غزالی (م505ق) و احمد جامی (م 536ق) اشاره کرد.
راه کسب علوم شهودی
عرفان در تمام ادیان دنیا آمیخته با شهودگرایی است و در غالب موارد نیز شهودگرایی با ریاضتهای شاقه و دنیاگریزی و بعضا با مراقبههای ذهنی و فکری و علوم غریبه توأم است[12]الانصاری، زکریا بن محمد، نتائج الأفکار القدسیه فی بیان معانی شرح الرساله القشیریه، ج 1، ص146.
صوفیان متقدم معمولا با ریاضتهای شاقه به دنبال حصول شهود بودند[13]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص225. و صوفیان متاخر بیشتر مراقبههای ذهنی و چلهنشینیهای کوتاهتر را دنبال میکنند.[14]عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج2، ص116، بند170.
محور ریاضتهای صوفیه نیز تروک اربعه است: یعنی خلوت و عزلت و گوشهنشینی، صمت (سکوت)، جوع (گرسنگی)، سهر (نخوابیدن). نورعلیشاه اصفهانی از اقطاب فرقه نعمت اللهیه در کتاب « جنات الوصال» کیفیت این ریاضات را تبیین کرده است. مثلا میگوید:
دستور به سهر (بیخوابی) اینگونه است که تا جایی که میتواند بیدار بماند، مگر اینکه خواب غلبه کرده و بیهوش شود. گرسنگی نیز همینگونه است و حتی المقدور باید از خوردن و آشامیدن پرهیز شود. دستور به عزلتگزینی اینگونه است که در خانه ای تاریک بنشیند. تاریکی مهم است لذا اگر تاریک نبود، سر را با چیزی بپوشاند یا چشمها را ببندد. سپس با عزمی راسخ، فکر و قلب خود را تهی و خالی کنید و در این راستا، حتی قرآن خواندن و تفکر در آیات قرآن را نیز رها کنید زیرا فکر شما را از مرکزیت خارج میکند (لایفرق فکره بقرائه القرآن و لابالتأمل فی تفسیره و لایکتب حدیثاً و لاغیره) نه تنها هیچ خطی ننویسید بلکه جز خدا، به هیچ چیز نیندیشید و پیوسته با حضور قلب الله الله الله الله الله… بگویید. ذاکر آن اندازه ذکر بگوید که زبان بیاختیار ذکر بگوید و سپس ذکر در قلب جاری شود و لسان از کار افتاده و فقط قلب ذکر بگوید. آنگاه بر ذکر قلبی مداومت کند تا صورت لفظی ذکر، از قلب بیرون شود و مذکور را مشاهده کند: تا به جاروب لا نرویی راه*****کی رسی در سرای الا الله[15]نورعلیشاه اصفهانی، محمدعلی، جنات الوصال، ص98؛ نورعلیشاه اصفهانی، محمدعلی، اسرار القلوب فی بیان آثار الغیوب، … ادامه پاورقی
در این مرحله مکاشفاتی حاصل شده و اموری میبیند که حتما باید مرشد خود را از آنها مطلع سازد زیرا خود به تنهایی نمیتواند خیالات و وساوس و احوال صحیح را از همدیگر تشخیص دهد و شیخ طریق است که تاویل هر یک را بیان میکند. البته شرط لازم این مهم، سرسپردگی نزد پیر طریقت است که بدون این مهم، هیچ مقام و منزلت و سلوکی حاصل نیاید:
درک اقوال نبی بس مشکل است*****لیک آسان پیش علم کامل است
باید اول عالم کامل تو را*****تا نماید ره درین منزل تو را[16]نورعلیشاه اصفهانی، محمدعلی، جنات الوصال، ص37.
تمییز و تشخیص صوفیان
در تصوف بحث از اشراق و شهود، امری به غایت مخفی و پنهان است و معمولا مردم عادی و مخاطبین، این مسائل را – که از سنخ باورهای قلبی است – متوجه نمیشوند.
آیا ملاکهای سادهتری برای تمییز و تشخیص صوفیان وجود دارد؟
در ادامه به برخی از مهمترین ممیزههای صوفیان اشاره میشود:
اول) مرید و مراد بازی
تصوف آمیخته با موضوع انسان کامل و ولایت نوعیه است. آنها بر تبعیت مطلق و محض از مرشد، تاکید و تصریح دارند و اساس وصول به فناء فی الله را بدون تبعیت از پیر، ممکن نمیدانند.
حتی مسلک اویسیه که مشهور است تبعیت از استاد را لازم نمیداند نیز اصل مقوله «انسان کامل» را انکار نمیکند بلکه اویسیان میگویند سالک میتواند با روح استاد مرتبط شده و از نظر باطنی و در عوالم غیبی، تحت ارشاد و هدایت او قرار گیرد.[17]افلاکی، احمد، مناقب العارفین، ج 2، ص617ـ616.
دوم) تعالیم باطنی و تاویلی
دستور اسلام برای سلوک، در ظاهر وحی آمده است اما صوفی به دنبال تعالیم باطنی است. به عنوان مثال، متون وحی، دستور به تزکیه و تصفیه نفس داده و میگوید برای تخلیه رذائل اخلاقی و تحلیه، به محسنات خُلقی تلاش کنید تا در سایه تبعیت از شریعت، روح شما صیقل خورده و گوهر وجودیتان هویدا شود و به کمال برسید.
اما هدف صوفی، تربیت نفس نیست بلکه انخلاع و تجرد و آزاد کردن تواناییها و قدرتهای نفس یا روح است تا قوه مکاشفه و غیببینی را به دست آورد. اگر هم تاکید بر تزکیه و تصفیه دارد، نه به خاطر تربیت نفس بلکه به خاطر سختی دادن به جسم و تحت فشار قرار دادن آن است به منظور دستاوردهای صوفیانه است.
در طریقتهای صوفیه، چلهنشینیهایی به مریدان سفارش میشود که توأم با «ریاضتهای اربعه» یا « تروک اربعه» است که در برخی موارد، مخالف با ظاهر دین و تعالیم فقهی است.
در اسلام، یک معیار و ملاک مهم برای جداسازی ریاضت از تزکیه نفس داده شده است، آن نیز، آسیب و ضرر رساندن یا سختیدادن غیر عُقلایی به جسم است.[18]محمد بن منور، أسرار التوحید فی مقامات أبی سعید، ص294.
سوم) تبعیت از منابع صوفیه
ویژگی دیگر، منابع و مآخذ اقوال و آراء صوفیان است. صوفیان یک دسته منابع مهم دارند که از دیرباز بدان تاکید داشته و مبانی و اصول نظری و تعالیم خود را از آن منابع اخذ کردهاند. این منابع عبارتند از کتب محققین صوفیه مثل آثار ابن عربی (شامل فصوص الحکم و فتوحات مکیه) و شارحین مکتب او و کتابهای مشایخ صوفیه مثل قوت القلوب، کشف المحجوب، رساله قشیریه، مثنوی معنوی و….[19]حسن زاده آملی، حسن، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص514.
اما فقها و علمای شیعه، غیر از قرآن و کتب حدیثی یا کتب مرتبط با ثقلین، منابع دیگری برای اخذ باورهای دینی و سلوک عملیشان ندارند.
چهارم) خداوارگی انسان
مقصدی که صوفی برای سالکین ترسیم میکند، فناء فی الله و یکی شدن ذاتی و وجودی با خدا و چشیدن ربوبیت است، درحالیکه مقصدی که در اسلام ناب برای مسلمانان ترسیم میشود، بندگی و عبودیت بیشتر است که با «قرب الی الله» حاصل میشود. مقصود از «قرب» نیز نزدیکی معنوی است و نه نزدیکی فیزیکی.[20]گنابادی (نورعلیشاه ثانی)، علی، صالحیه، حقیقت 411.
البته این ملاک به تنهایی نمیتواند منجر به تشخیص صوفیان شود و باید در کنار سایر شاخصهها لحاظ شود.
تصوف فرقهای و غیر فرقهای
ماهیت تصوف، یک مکتب فکری همراه با سلوک عرفانی مشخصی است اما از دل آن، فرقههای صوفیه متولد شدهاند که شمار آنها از صدها مورد نیز فراتر میرود.
تفاوت مکتب تصوف با فرقههای صوفیه در چیست؟
فرقهها یا کالت (Cult) ویژگیهایی دارند که آنها را نسبت به سایرین متمایز میکند. مثلا فرقهها معمولا پیرامون شخصیتی واحد جمع شده و با غلو درباره او، آن فرد را مافوق سایر انسانها دانسته و تبعیت تام و مطلق و محض از او دارند. رهبر فرقه نیز با تشکیلات خاصی، جمعیت پیروانش را اداره کرده و کوچکترین کنش آنها را تحت نظر دارد.
فرقهها عقائدی دارند که با قرائت رسمی و عمومی متفاوت است. آنها ماهیت بسته و در عین حال پیچیدهای دارند که پیروان خود را کاملا ایزوله کرده و شستشوی مغزی داده و فرصت اراده و تصمیمگیری منطقی و آزادانه را از آنها سلب میکند.
جریان تصوف نیز به دلیل باورهایی که در موضوع ولایت و انسان کامل دارد، خیلی سریع ماهیت فرقهای پیدا کرد و امروزه عمده ظهور تصوف، در قالب «فرقههای صوفیه» است.
با این حال، بخشی از تصوف، در قالب فرقه بروز چندانی ندارد و بیشتر تحت عناوین دیگری مانند مسائل عرفانی، ادبی، هنری و… شایع است اما اشخاصی که سلوک صوفیانه و باورهای آنها را میپذیرند، به دنبال متمایز کردن خود و باورهایشان از عموم پیروان ادیان و مذاهب نیستند.
تفاوت عرفان و تصوف
آنچه از واژه عرفان فهمیده میشود، بالاترین مقام و درجهای است که انسان میتواند بدان دست یابد. بر همین اساس باید گفت در اسلام اهل بیتی و مذهب تشیع نیز عرفان وجود دارد اما این عرفان با تصوف متفاوت است زیرا تصوف مبتنی بر اصولی است که عرفان شیعه چنین نیست. اصولی مثل شهود محوری و غیب طلبی، سلوک ریاضتگونه، تبعیت از مرشد، وحدتگرایی، فناء فی الله و غیره.
عرفان شیعه، بین ظاهر و باطن دین فاصله نمیاندازد و از نظر مبنایی، مبتنی بر خِرَد و وحی بوده و مقصد نهایی سالک را عبودیت میداند و نه ربوبیت و الوهیت.
منابع و مآخذ
- ابن فارس، ابوالحسین احمد، معجم مقاییس اللغه، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قم، ۱۴۰۴ق؛
- استرآبادی، رضی الدین محمد بن حسن، شرح شافیه ابن الحاجب، چاپ محمد نورالحسن و محمد زفزاف و محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت ۱۳۹۵/ ۱۹۷۵؛
- افلاکی، احمد، مناقب العارفین، بینا، چاپ اول، آنکارا، 1959م؛
- الانصاری، زکریا بن محمد، نتائج الأفکار القدسیه فی بیان معانی شرح الرساله القشیریه، تصحیح عبدالوارث محمدعلی، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1428ق؛
- جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش؛
- حسن زاده آملی، حسن، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، تهران، 1378ش؛
- سرّاج، ابونصر، اللمع فی التصوف، رینولد آلن نیکلسون، لیدن، ۱۹۱۴، چاپ افست، تهران، (بیتا)؛
- سهروردی، شهاب الدین ابوحفص، عوارف المعارف، تصحیح احمد عبد الرحیم السایح و توفیق علی وهبه، مکتبه الثقافه الدینیه، قاهره، 1427ق؛
- شرتونی، سعید، اقرب الموارد فی فصح العربیه و الشوارد، قم، ۱۴۰۳ق؛
- عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ۱۳۷۷؛
- عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، زبده الحقائق، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ۱۹۶۱م؛
- عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، شکوی الغریب، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م؛
- عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامههای عینالقضات همدانی، به اهتمام علینقی منزوی و عفیف عسیران، منوچهری، چاپ دوم، 1362ش؛
- فرمنش، رحیم، احوال و آثار عینالقضات همدانی، اساطیر، تهران، 1393ش؛
- القونوی، صدرالدین اعجاز البیان، سیدجلال الدین آشتیانی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اول، 1381ش؛
- گنابادی (نورعلیشاه ثانی)، علی، صالحیه، تهران، دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1351ش؛
پاورقی ها
↑1 | شرتونی، سعید، اقرب الموارد فی فصح العربیه و الشوارد، ج۱، ص۶۷۰، ذیل «صاف». |
---|---|
↑2 | ابن فارس، ابوالحسین احمد، معجم مقاییس اللغه، ذیل «صوف». |
↑3 | استرآبادی، رضی الدین محمدبن حسن، شرح شافیه ابن الحاجب، جزء ۱، ص۱۰۷. |
↑4 | سهروردی، شهاب الدین ابوحفص، عوارف المعارف، ج1، ص69. |
↑5 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص213-215. |
↑6 | قونوی، صدرالدین، إعجاز البیان فی تفسیر أم القرآن، ص34؛ عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص350. |
↑7 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص350. |
↑8 | مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، متن، ص563. |
↑9 | یزدان پناه، سید ید الله، مبانی و اصول عرفان نظری، ص119. |
↑10 | سراج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، النص، ص105. |
↑11 | بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، ص59 و 55؛ زرینکوب، عبدالحسین، تصوف ایرانی در منظر تاریخی آن، ص49. |
↑12 | الانصاری، زکریا بن محمد، نتائج الأفکار القدسیه فی بیان معانی شرح الرساله القشیریه، ج 1، ص146. |
↑13 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص225. |
↑14 | عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج2، ص116، بند170. |
↑15 | نورعلیشاه اصفهانی، محمدعلی، جنات الوصال، ص98؛ نورعلیشاه اصفهانی، محمدعلی، اسرار القلوب فی بیان آثار الغیوب، ص11 الی 16. |
↑16 | نورعلیشاه اصفهانی، محمدعلی، جنات الوصال، ص37. |
↑17 | افلاکی، احمد، مناقب العارفین، ج 2، ص617ـ616. |
↑18 | محمد بن منور، أسرار التوحید فی مقامات أبی سعید، ص294. |
↑19 | حسن زاده آملی، حسن، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص514. |
↑20 | گنابادی (نورعلیشاه ثانی)، علی، صالحیه، حقیقت 411. |