از اهم مقامات سیر و سلوک در تصوف «توبه» است. تقریبا تمام بزرگان صوفیه از هجویری و سراج طوسی تا خواجه عبدالله انصاری، محمد غزالی، نجم الدین رازی و مولوی و ابن عربی تفصیلاً به این بحث پرداختهاند.
فهرست
در لغت
کلمه «توبه»، از ریشه «ت و ب» مصدر است، به معنای رجوع و باز گشتن. ابن فارِس در این باره آورده است:
«التّاءُ وَالواوُ وَالباءُ کلِمَهٌ واحِدَهٌ، تَدُلُّ عَلَی الرُّجوعِ».[1]ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج1، ص357.
{تاء و واو و باء یک معنای اصلی دارد، و بر «بازگشتن» و «رجوع کردن» دلالت میکند}.
گفتنی است که کثرت کاربرد این کلمه درباره بازگشت از گناه و امور قبیحه، سبب شده که در این معنا حقیقت ثانوی گردد، چنانکه واژه شناسان، نوعا توبه را به معنای بازگشت از گناه تفسیر کردهاند.[2]ابن منظور، محمد، لسان العرب، ج1، ص333.
در اصطلاح
در اصطلاح عرفا و صوفیه، توبه تعاریف مختلفی دارد:
صوفیانی چون جنید بغدادی، توبه را به «فراموشی گناه» تعبیر کردهاند و سهل بن عبدالله تستری (۲۸۳ق) از بزرگان صوفیه، توبه را به «فراموش نکردن گناه» تعریف کرده است. رویم بن احمد (۳۰۳ق) نیز «توبه از توبه» را در بیان معنای اصطلاحی توبه بیان داشته است.[3]قشبری، ابوالقاسم، رساله قشیریه(ترجمه)، ص142.
ابوالحسن هجویری توبه را چنین تعریف میکند:
«و اصل توبه از زواجر حق تعالی باشد و بیداری دل از خواب غفلت و دیدن عیب حالی، و چون بنده، تفکّر کند اندر سوء احوال و قبح افعال خود و از آن خلاص جوید، حق – تعالی – اسباب توبه بر وی سهل گرداند و وی را از شومی معصیت وی برهاند و به حلاوت طاعت برساند».[4]ابوالحسن، هجویری، کشف المحجوب، ص431.
«قاسم غنی» در جمعبندی نظرات صوفیه درباره معنای توبه مینویسد:
«صوفیه توبه را به این شکل تعریف کردهاند که بیداری روح است از غفلت و بیخبری، به گونهای که گناهکار، از راههای ناصوابی که میپیماید، خبردار شود و از گذشته بد خود منزجر گردد اما فقط تذکر و تنبّه کافی نیست که تائب شمرده شود، مگر آنکه توبهکار به کلی آن معصیت یا معاصی را که مرتکب بوده و متذکر شده، رها نماید و مصمم شود که بار دیگر به آن معاصی برنگردد».[5]غنی، قاسم، تاریخ تصوف، ج2، ص221.
جایگاه توبه در تصوف
صوفیان متقدم اکثرا توبه را اولین قدم از گامها و مقامات سلوک دانستهاند[6]قشیری، ابوالقاسم، رساله قشیریه(ترجمه)، ص136. اما صوفیان متاخر مانند خواجه عبدالله انصاری، قبل از توبه، مقام یقظه را مقدم داشتهاند.[7]انصاری، خواجه عبدالله، منازل السائرین، ص34. صوفیان، توبه را نشان راه، کلید گنج، شفیع وصال، شرط قبول، [8]کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ص367. اساس جمله مقامات، مفتاح جمیع خیرات و واصل همه منازل و معاملات قلبی و قالبی[9]هجویری، ابوالحسن، کشف المحجوب، ص378. دانستهاند. هجویری در رابطه بین مقامات مینویسد:
«و روا نباشد که طالب، از مقام خود اندر گذرد، بیاز آنکه حقّ آن بگزارد، چنانکه ابتدای مقامات، توبه باشد، آنگاه انابت، آنگاه زهد، آنگاه توکّل و مانند این. و روا نباشد که بیتوبه، دعوی انابت کند و بیانابت دعوی زهد کند و بیزهد دعوی توکل کند».[10]هجویری، ابوالقاسم، کشف المحجوب، ص274.
البته توبه در دیدگاه بسیاری از صوفیه، از اقسام بدایات شمرده شده است.[11]انصاری، خواجه عبدالله، منازل السائرین، ص35؛ ابن عربی، محیی الدین، فتوحات المکیه، ج1، ص256.
حقیقت توبه در تصوف
توبه بر اساس متعلقاتش، در تصوف دارای حقیقتهای مختلفی است؛
اموری مانند پشیمانی از گناه و عود نکردن به آن و جبران خطاهای گذشته[12]قشیری، ابوالقاسم، رساله قشیری(ترجمه)، ص137.،حرکت از اخلاق مذمومه به اخلاق حمیده[13]کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ص370.، دوری از هرچه مانع وصال اوست و اعراض نمودن به محبوب حقیقی از مراتب دنیا و عقبی، روی توجه به جانب حق آوردن و جمیع موانع صوری و معنوی را به پشت سر انداختن و مطلقاً نظر به غیر حق نداشتن، به عنوان «حقیقت توبه» در آثار صوفیه ذکر شده است.[14]اسیری لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ص86.
در این زمینه، محمد غزالی با بررسی توبه نسبت به سه مقوله «علم، حال و فعل»، درباره حقیقت توبه مینویسد:
«بدان که توبه عبارت است از معنیای که از سه کار مرتب انتظام پذیرد: علم و حال و فعل. پس علم، اوّل است و حال، دوم و فعل، سوم. و اول موجب دوم است، و دوم موجب سوم است. ایجابی که مقتضی اطّراد سنت الهی است در ملک و ملکوت. اما «علم»: شناختن آن است که زیان گناه بزرگ است، و او حجاب است میان بنده و کلّ محبوبات او. و چون این بشناخت، شناختنی محقق به یقینی که بر دل او غالب باشد، از این شناختن، درد دل خیزد به سبب فوت محبوب، چه دل هرگاه که در یابد که محبوب او فوت شد، دردمند شوَد. و اگر فوت آن به «فعل» باشد، از آن فعل پشیمان گردد، و دردمندیِ او را به سبب فعل او که محبوب او را فایت کند، پشیمانی خوانند. و چون این درد بر دل غالب گردد و مستولی شود، در دل از این حالتی دیگر زاید که آن را ارادت و قصد گویند، به فعلی که به حال و ماضی و مستقبل متعلق باشد. اما تعلق او به «حال»: بدانچه گناهی را که ملابس آن بوده باشد، بگذارد. و اما به مستقبل: بدانچه عزیمت کند که گناهی را که مفوّتِ محبوب است، تا آخر عمر ارتکاب ننماید. و اما به ماضی: بدانچه فوت شده را به جبر و قضا تلافی کند، اگر قابل جبر باشد.[15]غزالی، محمد، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص5.
رسیدن به «مقام منیب» نیز که در آن، از خود به حضرت حق عدول کرده و دوباره از آن رجوع کند و در این هنگام، شبحی باشد قایم در حضرت عزّت، مستغرق در «عین جمع»، از جمله حقائق توبه شمرده شده اشت.[16]سهروردی، شهاب الدین، عوارف المعارف(ترجمه)، ص171.
اقسام و درجات توبه
صوفیه بر اساس مقامات و تنائج و حالات سالک و انسان تقسیمات و درجات مختلفی را برای توبه ذکر کردهاند.
عزالدین کاشانی در درجات توبه مینویسد: درجه اوّل توبت عمّال و آن رجوع است از اعمال فاسده با اعمال صالحه. درجه دوم زهّاد و آن رجوع است از رغبت اندرون بدنیا با بیرغبتی از آن. درجه سوم توبت اهل حضور و آن رجوع است از غفلت با حضور. درجه چهارم توبت متخلّقان و آن رجوع است از اخلاق سیئه با اخلاق حسنه. درجه پنجم توبت عارفان و آن رجوع است از رؤیت حسنات خود با حقّ. درجه ششم توبت موحّدان و آن رجوع است از ما سوای حق، اهل توحید هرگاه که نظر بغیر کنند آن را گناه دانند و از آن توبت واجب شمرند و در ضمن این نظر فناء وجود خود لازم بینند.[17]کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ص370.
توبه از کفر که توبه کفار است، توبه از گناه و فسق که توبه فساق است، توبه از اخلاق ذمیمه که توبه ابرار است و توبه از غیر که توبه کاملان است از دیگر تقسیم بندیهای صوفیان است.[18]اسیری لاهیجی، محمد، مفتاح الاعجاز فی گلشن راز، ص218.
توبه انابت که از بیم عقوبت است و توبه استجبات که از شرم کرم الهی نیز از اقسام توبه نزد صوفیان است.[19]قشیری، ابوالقاسم، رساله قشیریه(ترجمه) ص 143.
تاکید صوفیه در بحث توبه بر توبه در طریقت و حقیقت است که در طریقت توبه از دلخواه نفس و در حقیقت از ما سوی الله است که به توبه کاملان و توبه واصلان تعبیر کردهاند.[20]صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص95.
تقسیم بندی مقامات عرفانی یکی از تقسیمات مهم در میان سران صوفیه است، که هر یک از مقامات، توبه خاص خویش را طلب میکند.
«در بدایات»: توبه از معاصی، «در ابواب»: توبه از فضول قولی و فعلی و خواستههای مباح، «در معاملات»: توبه از دیدن افعال غیر خداوند متعال، «در اخلاق»: توبه از اخلاق رذیله، «در اصول»: رجوع از التفات به غیر خداوند، «در ادویه»: انخلاع از علم در علم الهی و توبه از شهود صفاتش در حضور حق، «در احوال»: دوری از محبوبی غیر از خداوند ولو نفس سالک، «در ولایات»: تذکر به تلوین و حرمان از مقام کشف، «در مقامات»: توبه از مشاهده غیر و بقاء انیت، و «در نهایات»: بر ظهور بقیه، تقسیمی بر اساس مقامات عرفانی است.[21]العجم، رفیق، موسوعه مصطلحات التصوف الإسلامی، ص220.
دیدگاه ابن عربی
از میان کسانی که در عرفان و تصوف، رای و نظرش محل رجوع است، ابن عربی به عنوان پدر عرفان نظری شناخته شده است. ابن عربی که در تمام سیر و سلوک عرفانیاش به وحدت وجود پایبند است و تمام مفاهیم را بر همین اساس تبیین میکند، موضوع توبه را نیز بر همین مبنا تبیین و تفسیر کرده است.
ابن عربی معتقد است که نمیتوان تعریف کامل و جامعی از توبه ارائه داد و هر آنچه بزرگان، از حقیقت توبه ارائه دادهاند، مربوط به حال خودشان بوده است و نه تعریف حقیقت توبه.[22]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج3، ص214.
وی چهار رکن توبه را که بزرگان عرفان برای حقیقت توبه ذکر کردهاند، بر مبنای عرفانی خویش، مورد نقد قرار داده و آن را خلاف مقام الهی میداند:
- رکن اول، ترک زلت در حال است.
ابن عربی بر اساس حالات مختلف سالک، توبه را به معانی مختلفی ذکر میکند:
۱. از آنجا که هر فعلی، فعل خداوند و قضای الهی است و حکم به معصیت و خطا بودن آن نیز حکم خداست، زلت (لغزش، خطا، گناه) نیز در واقع منتسب به حق تعالی است و اما عارف از روی ادب، نسبت دادن زلت به حق تعالی را ترک میکند و به خویشتن نسبت میدهد.
۲. ترک زلت برای گروهی از عارفان، زلّت ندانستن آن است، زیرا هر فعلی، فعل حق است و تمام افعال حق در غایت حُسن و جمال است.
۳. عدهای دیگر نسبت دادن افعال به غیر خدا را زلَت میدانند و بر این اساس، تمام افعال – چه پسندیده و چه مذموم – اگر به غیر خدا نسبت داده شود، زلت و خطاست و در حالِ توبه لازم است این نسبت دادن به غیر خدا را ترک کرد.
۴ برای عدهای، زلت، بازگشت از خدا به غیر خداست و ترک زلّت بازگشت به خداست.
۵. برای گروهی دیگر، ترک زلت، مشاهده رجوع خداوند به اوست تا او نیز به خدا رجوع کند و با این مشاهده بر انسان، اعمالی مانند ذکر زبانی یا قلبی یا عمل جوارحی یا مجموع آنها لازم میآید و در این حال، دیگر زلت و خطایی باقی نمیماند.
۶. ترک زلت برای گروهی دیگر، مشاهده رجوع حق بر اوست، نه به سبب اینکه او نیز به حق رجوع کند، بلکه تا معرفت به حقیقت معنای رجوع الهی پیدا کند و با این معرفت است که زلت از او دور میشود.[23]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج3، صص209ـ210.
- رکن دوم، پشیمانی و ندامت از گذشته است.
ابن عربی برای این رکن از ندامت، براساس مقامات، شش معنا را ذکر میکند. در یکی از این معانی که دیدگاه خود ابن عربی است، پشیمانی را نه از عمل فسق و فجور بلکه از عدم انتساب فعل به فاعل حقیقی یعنی خداوند، در هنگام ارتکاب گناه میداند که بر این اساس، هر فعلی که به بنده نسبت داده شود، زشت و آنچه به خداوند نسبت داده شود زیبا است.[24]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج3، ص210.
- رکن سوم، که عزم بر عدم بازگشت گناه باشد.
ابن عربی این رکن را به هر معنایی که باشد، سوء ادب به خداوند میداند. چرا که یا انسان میداند که به گناه بر نمیگردد؛ که این عزم بر عدم بازگشت به گناه، بیفایده است یا علم ندارد؛ که در این صورت اگر عزم به عدم بازگشت به معصیت کند و با خداوند پیمان ببندد، در حالی که در قضای الهی، بازگشت به معصیت باشد، ناقض عهد و پیمانش با خدا خواهد بود و اگر خداوند انسان را عالم گرداند به بازگشت به گناه، این عزم – بعد از علم – مکابره و لجاجت با خداومد متعال است.
در نتیجه؛ این نگاه ابن عربی به توبه در واقع همان چیزی است که از آدم و حوا سر زده است، اعتراف به خطا و دعا کردن، که اگر آدم علیه السلام اطاعت امر الهی را میکرد، دائم در حسرت باقی میماند و اگر معصیت نمیکرد مجتبی و برگزیده نمیگردید.[25]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج3، ص212.
- رکن چهارم، که ابن عربی به سه رکن مشهور توبه اضافه کرده، این است که «یفعل الله بعد ذلک مایرید».
ابن عربی توبه به معنای مشهور را توبه حقیقی نمیداند، زیرا لازمه توبه، فرض وجود گناه است که آن نیز فعل انسان است و این با مبنای عرفان ابن عربی که «فاعل حقیقی در عالم غیر از حق نیست» منافات دارد.، بنابراین توبه نوعی شرک خفی است که انسان برای هستی خود در مقابل هستی خدا و برای فعل خود در مقابل فعل خدا استقلال قائل است و لذا ابن عربی توبه حقیقی را برانت جستن از این استقلال در هستی و استقلال در فعل میداند: «التوبه الحقیقیه هی التبری مِنَ الحول و القُوَّه بحول الله و قُوتِهِ»، لذا در قیامت فاعل شر میگوید: ای کاش کار بد نمیکردم و فاعل خیر میگوید؛: ای کاش خیرات بیشتری میکردم. اما عارف، ساکت است و چیزی نمیگوید، چرا که در دنیا همانگونه که با شهود پروردگار و عدم استقلال بود، محشور شده است.[26]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج7، ص72.
ابن عربی بر اساس مبانی وحدت وجودی خویش، اصولا توبه را برای اهل الله و عارفان حقیقی بیمعنا میداند، چرا که محبوبیت توبه به دلیل وصال است، در حالی که عارف واصل دائما در حضور و اتصال تام است و غایب نیست که با توبه برگردد.[27]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه ج3، ص216.
نقد و بررسی
توضیحیات ابن عربی در بیان حالات عرفا، همواره فقها و متکلمین اسلامی را بر علیه صوفیه به انتقاد وا میدارد، اینکه هر فعل هرچند شر باشد منتسب به خداوند است و عارف از باب ادب، به زشتی آن اعتراف میکند؛ یا زلت (گناه) ندانستن شرور توسط برخی از صوفیه زیرا آن را فعل الله میدانند و تمام افعال الهی نیز نیکو و ممدوح است؛ بدون تردید از اموری است که مخالفت آن با مبانی شرع، واضح و مبرهن است.
البته باید دانست که دیدگاه ابن عربی در میان عرفا و صوفیه در باب توبه، تنها نیست و صوفیان دیگری نیز در این مورد که «در نهایت، یکی از مراتب توبه، فنای افعالی در افعال الله است»، با وی نظری یکسان دارند.
خواجه عبدالله انصاری در «منازل السائرین» به همین معنا اشاره دارد و در «لطیفه سوم در توبه»، ندیدن افعال خویش و استناد همه افعال به حکم الهی بیان داشته است.[28]انصاری، خواجه عبدالله، منازل السائرین، ص39. عبدالرزاق کاشانی در تفسیر این عبارت خواجه انصاری میگوید: «شهادت عبد، موجب خشنودی او از کار خوب یا ناپسند بودن از کار بد نبود، زیرا او از همه معانی به معنای قضا صعود کرده است. مقصود از شهادت قضا این است که غیر از خدا هیچ اختیاری نمیبیند و جز او حکم و اثر و عملی نمیبیند، بنابراین بنده با چشم خود به معنای گفتار خود پی میبرد: «هر چیزی جز چهره او، از آن توست، که برای آن، به چشم خود پی میبرد. قضاوت میشود».[29]کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل السائرین، ص165.
«یحیی یثربی» در بیان اختلاف معنای توبه میان شرع و عرفان میگوید: «توبه عرفانی با توبه شریعت فرق دارد، توبه شریعت به تحوّل تکوینی در ذات انسان نیاز ندارد، تحولْ اجرای تکلیف است، یعنی من تا دیروز به حرف خدا که گفته بود «ربا نخور» گوش نمیدادم، امروز به زیارت حضرت معصومه ـ سلام اللّه علیها ـ آمدم و دوستم مرا دید و گفت: فلانی ریشت سفید شده است، از این کارها دست بردار و من هم ترک کردم. من همان «من» هستم، ولی تا به حال ربا میخوردم و الآن تصمیم گرفتم که از امروز پولی به ربا ندهم، این میشود توبه شرعی، یعنی توبه شرعی را تو، به عنوان یک آدم مکلّف انجام میدهی، عین نمازی که میخوانی، عین روزهای که میگیری، اما توبه عرفانی حالتی است که باید در انسان ایجاد بشود. این یک تحوّل تکوینی است».[30]یثربی، یحیی، جایگاه عرفان و تصوف در اسلام، ص32.
علاوه بر نقدهایی که بر نظریه بعض صوفیان در باب توبه وارد است، بعضی دیگر صوفیه در مواجهه با غفلت و گناه، راهی به غیر از توبه پیموده، رو به آزار جسمانی خویش میآوردهاند. چنانکه در حالات شبلی نقل کردهاند: «اندر ابتدای کار، وی اندر سردابه شدی و آغوشی چوب با خویشتن [در آنجا] ببردی، هرگه غفلتی [بر دل وی] اندر آمدی، خویشتن را بِزَدی بدان چوب و بودی که آنگاه را که از آن سردابه بیرون آمدی از آن چوب نمانده بودی، آنگاه دست و پای بر [زمین و] دیوار [ها] میزدی».[31]قشیری، ابوالقاسم، رساله قشیریه(ترجمه)، ص347.
منبع و مآخذ
- ابن زکریا، احمد بن فارس، معجم المقاییس اللغه، عبدالسلام محمد هارون، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، 1404ق
- ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، احمد شمس الدین، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1420ق
- ابن منظور، محمد، لسان العرب، ادب الحوزه، قم، 1363ش
- اسیری لاهیجی، محمد، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، میرزا محمد ملک الکتاب، بینا، بمبئی، 1312ق
- انصاری، خواجه عبدالله، منازل السائرین، علی شیروانی، دارالعلم، تهران، اول، 1417ق
- سهروردی، شهاب الدین ابوحفص، عوارف المعارف(ترجمه)، ابومنصور اصفهانی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، دوم، 1375ش
- صفی علیشاه، محمدحسن بن محمد باقر، عرفان الحق، عبدالله انتظام و احسان الله استخری، صفی علیشاه، تهران، دوم، 1371ش
- العجم، رفیق، موسوعه مصطلاحات التصوف، مکتبه لبنان الناشرون، بیروت، اول، 1999م
- غزالی، محمد، ترجمه احیاء علوم الدین، مویدالدین خوارزمی، حسین خدیو جم، 4ج، نشر علمی فرهنگی، تهران، 1386ش
- غنی، قاسم، تاریخ تصوف در اسلام، زوار، تهران، 1380ش
- قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم، رساله قشیریه(ترجمه)، بدیع الزمان فروزانفر، نشر علمی فرهنگی، تهران، چهارم، 1374ش
- کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل السائرین، محسن بیدارفر، بیدار، قم، سوم، 1385ش
- کاشانی، محمود بن علی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، هما، تهران، اول، بیتا
- هجویری، ابوالحسن علی، کشف المحجوب، والنتین آلکسی یویچ ژوکوفسکی، طهوری، تهران، 1375ش
- یثربی، یحیی، جایگاه عرفان و تصوف در اسلام، هفت آسمان، شماره 17، بهار 1382
پاورقی ها
↑1 | ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج1، ص357. |
---|---|
↑2 | ابن منظور، محمد، لسان العرب، ج1، ص333. |
↑3 | قشبری، ابوالقاسم، رساله قشیریه(ترجمه)، ص142. |
↑4 | ابوالحسن، هجویری، کشف المحجوب، ص431. |
↑5 | غنی، قاسم، تاریخ تصوف، ج2، ص221. |
↑6 | قشیری، ابوالقاسم، رساله قشیریه(ترجمه)، ص136. |
↑7 | انصاری، خواجه عبدالله، منازل السائرین، ص34. |
↑8 | کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ص367. |
↑9 | هجویری، ابوالحسن، کشف المحجوب، ص378. |
↑10 | هجویری، ابوالقاسم، کشف المحجوب، ص274. |
↑11 | انصاری، خواجه عبدالله، منازل السائرین، ص35؛ ابن عربی، محیی الدین، فتوحات المکیه، ج1، ص256. |
↑12 | قشیری، ابوالقاسم، رساله قشیری(ترجمه)، ص137. |
↑13 | کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ص370. |
↑14 | اسیری لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ص86. |
↑15 | غزالی، محمد، ترجمه احیاء علوم الدین، ج4، ص5. |
↑16 | سهروردی، شهاب الدین، عوارف المعارف(ترجمه)، ص171. |
↑17 | کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ص370. |
↑18 | اسیری لاهیجی، محمد، مفتاح الاعجاز فی گلشن راز، ص218. |
↑19 | قشیری، ابوالقاسم، رساله قشیریه(ترجمه) ص 143. |
↑20 | صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص95. |
↑21 | العجم، رفیق، موسوعه مصطلحات التصوف الإسلامی، ص220. |
↑22 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج3، ص214. |
↑23 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج3، صص209ـ210. |
↑24 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج3، ص210. |
↑25 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج3، ص212. |
↑26 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج7، ص72. |
↑27 | ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه ج3، ص216. |
↑28 | انصاری، خواجه عبدالله، منازل السائرین، ص39. |
↑29 | کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل السائرین، ص165. |
↑30 | یثربی، یحیی، جایگاه عرفان و تصوف در اسلام، ص32. |
↑31 | قشیری، ابوالقاسم، رساله قشیریه(ترجمه)، ص347. |