عینالقضات همدانی (۵۲۵–۴۹۲ق) شاعر، نویسنده، مفسر ایرانی و از مشاهیر مشایخ قرن پنجم و ششم هجری در همدان بوده و در تصوف در بالاترین جایگاه قرار داشت. وی دورهای از حیات خود در خانقاه معتکف بوده و از طریق نگارش نامه، به تربیت مریدان داخل و خارج خانقاه میپرداخته است. عین القضات در سن 33 سالگی اعدام شد. از او تالیفاتی برجای مانده که به کتاب زبده الحقایق، شکوی الغریب و تمهیدات میتوان اشاره کرد.
فهرست
زندگی نامه
«عبدالله بن محمد بن علی بن الحسن بن علی میانجی همدانی» ملقب به «عینالقضات»، در حدود سال 492ق در همدان چشم به جهان باز کرد. چون جدش منسوب به میانه است، او را «میانجی» نیز گفتهاند.[1]انصاری، قاسم، مبانی عرفان و تصوف، ص163_164.
پدربزرگ و پدر او از مردان عالِم روزگار خود بودند. پدربزرگش «علی بن حسن میانجی» (مقتول ۴۷۱ق/۱۰۷۸م) در بغداد نزد «قاضی ابوطیب طبری» به تحصیل فقه پرداخت و از همدرسان و دوستان « ابواسحاق شیرازی» (۳۹۳-۴۷۶ق) مدرس شافعی نامدار «نظامیۀ بغداد» به شمار میآمد. وی ادیب و شاعر نیز بود و در همدان به شغل قضاوت اشتغال داشت و به گفتۀ «سمعانی»، در مسجد خود، در حال ادای نماز صبح به قتل رسید. پدر عینالقضات، «محمد بن علی میانجی همدانی» نیز از شاگردان «ابواسحاق شیرازی» بود و در همدان منصب قضا داشت.[2]حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج۴، ص۷۱۰ از چگونگی مرگ پدرش چیزی ننوشتهاند. عینالقضات، متأهل و دارای پسری به نام «احمد» بوده است.[3]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، مکتوبات، نامههای احمد غزّالی به او.
تحصیل و تدریس
اطلاعات مربوط به تحصیلات و نفوذ عینالقضات در دوران حیاتش، عمدتا برگرفته از رسالهها و نامههای شخصی اوست، چرا که منابع تاریخی، اطلاعات کمی را در این زمینه ارائه دادهاند. او مدتی نزد پدرش تحصیل میکند و در جوانی با علومی چون تفسیر، فقه، حدیث و کلام آشنا میشود، تا حدی که در 24 سالگی صاحب تألیفاتی در علوم منقول و معقول شده است[4]عین القضات در علم کلام کتابی داشته است به نام«غایت البحث عن معنی البعث». [عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، … ادامه پاورقی و به تصریح خود در « شکوی الغریب»، در 20 سالگی با علوم عصر خود آشنایی داشته است. وی فقیه و مجتهد نیز بوده است و چند روز در هفته را به پاسخگویی به سوالات و قضاوت در بین مردم اشتغال داشته است. [5]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص417
عین القضات به سان اکثر صوفیان مشهور، با یک تحول و دگرگونی معنوی، از دنیا و علوم ظاهری جدا شده و به تصوف رو می آورد. وی در این مورد می نویسد:
«همه علوم را از خوب و بد و مفید و مضرّ مطالعه کردم… به علم کلام روی آوردم تا از حضیض تقلید، به اوج بصیرت رسم. مطالعه کتب کلامی، مشکل مرا نگشود و به مقصودم نرساند. اصول اعتقادات بر من مشوّش شد، چنان لغزیدم که ذکر آن در این مختصر نگنجد و کوتهفکران و ضعیفدلان را زیان رساند، و آنچنان متحیر شدم که زندگی بر من تنگ و تاریک شد. دلیل سرگشتگان، یاریم کرد و از گمراهی و تحیر نجاتم داد. 4 سال به خواندن کتابهای حجه الاسلام ابوحامد غزالی مشغول شدم و عجایب بسیاری در علوم دیدم. به تدریج چشم بصیرتم باز شد، پنداشتم که مقصود حاصل است… در این هنگام، به موانع و مشکلاتی برخوردم که نزدیک آمد راه طلب به ورای علوم (علم به حق) بر من بسته شود. سالی در اندیشه ماندم تا تقدیر، ابوالفتوح احمد غزالی را به زادگاه من (همدان) آورد. به دیدن او، موانع از میان برداشته شد و به حقیقتی رسیدم که جز او نخواستم. و پای بر سر خواستههای خود نهادم و اکنون مدتی است که جز فنای در راه آن، هدفی ندارم و اگر عمر نوح نصیبم شود و آن را در طلبش به کار برم، هیچ نکردهام»[6]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، زبده الحقائق، ترجمه و تلخیص، ص6 و 7
اساتید
خود عینالقضات، جز از سه پیر خود یعنی: محمد حمویه، بَرَکه همدانی (440-521ق) و استادِ بَرَکه یعنی « شیخ فتحه»[7]«شیخ فتحه» – که دگرگون شده نام «فتحالله» در نزد کردها و لرها است – ملقب به فتحه «سرقولی» یا «سرقوی» یکی … ادامه پاورقی و استاد اولش «احمد غزالی» (۴۵۲–۵۲۰ق)[8]احمد غزالی، او را عینالقضات، مینامد و میگوید: سلام الله تعالی علی الولد الاعزّ، قّره العین، عینالقضات … ادامه پاورقی کس دیگری را به استادی یاد نکرده است. او را از شاگردان « عمر خیام» نیز دانسته اند.(بدون منبع در متن اصلی)
شاگردان
عین القضات در نوشتههایش از «نداشتن کسانی که به آنان اسرار الهی بیاموزد» غمگین و نگران است.[9]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، مقدمه، ص102 با این حال برای او شاگردانی را ثبت کرده اند:
1ـ احمد بن حامد بن محمّد اصفهانی معروف به «عزیزالدّین مستوفی»؛ که از رجال و کارگزاران دولت سلجوقی بود که در نهایت در زندان به قتل می رسد.[10]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، شکوی الغریب، مقدمه مصحح، ص2؛ مقصود، جواد، مقدمه بر شرح احوال و آثار … ادامه پاورقی
2ـ کامل الدّوله و الدّین؛ از دوستان شیخ بَرَکه همدانی و عزیزالدّین مستوفی، و از مریدان عینالقضات بود. عینالقضات، تعدادی از نامههای خود را به نام وی نوشته است.[11]ر ک: عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص29 و 305 و 324
3ـ سعدالدّین بغدادی؛ از بزرگان معاصر عینالقضات بوده و به او ارادت داشته است.
4ـ ضیاءالدّین؛ برادر عزیزالدّین مستوفی مقتول بود.[12]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص15.
آثار
در «شکوی الغریب» فهرستی از آثار خویش را به ارائه میدهد و محققان نیز غالبا هنگام شمردن آثار او، به این فهرست استناد کرده و برخی بنا بر پارهای شواهد، چند اثر دیگر به آن افزودهاند که عبارتند از:
1- قری العاشی الی معرفه العوران و الاعاشی؛ 2- رساله علائیه؛ 3- المفتلذ من التصریف؛ 4- امالی الاشتیاق فی لیالی الفراق؛ 5- منیه الحیسوب؛ 6- غایه البحث عن معنی البعث؛ 7- صوله البازل الأمون علی ابن البنون؛ 8- زبده الحقائق (در علم به ذات و صفات خداوندی و ایمان به حقیقت نبوت و قیامت)[13]آیا حقیقهً عین القضاه کتاب «زبده الحقائق» را برای ردّ بر فلاسفه نوشته است؟ این مطلب را وی صریحا در رساله «شکوی … ادامه پاورقی [14]در کتاب «شکوی الغریب» هنگامی که مطالبی از کتاب «زبده الحقائق» را نقل میکند و فلاسفه را مورد سرزنش قرار … ادامه پاورقی؛ 9-نزهه العشاق و نهزه المشتاق؛ 10- المدخل الی العربیه و ریاضه علومها الادبیه؛ 11-تفسیر حقایق القرآن؛ 12- مجموعه مکتوبات و نامهها؛ در بیان حقایق و رموز عارفان که به مریدانش نوشته و در 3 مجلد به تلاش «عفیف عسیران» و «علینقی منزوی» به چاپ رسیده است.
از این گذشته، کتب و رسالات دیگری نیز موجود میباشد که در تعلق پارهای از آنها به عینالقضات جای تردید نیست، اما وی در فهرست آثارش از آنها نامی نبرده اما منسوب به وی میباشد، بدین ترتیب:
1- تمهیدات؛ 2- غایه الامکان فی درایه المکان (منسوب)؛ 3- لوایح (منسوب)؛ عینالقضات این رساله را درباره عشق و احوال و اغراض آن به «سنن سوانح» احمد غزالی به رشته تحریر در آورده و از نظر «رحیم فرمنش» میباید آن را یکی از نفایس ادبی و شاهکار عالم عشق شمرد؛ 4- رساله جمالی؛ 5- شرح کلمات قصار بابا طاهر (منسوب)؛ 6- رساله شکوی الغریب، درباره شکایت مولّف از گرفتاریها و مِحنی که برای وی پیش آمده و به اتّهام بدبینی از همدان دور، و در بغداد به گوشه زندان افکنده شده بود.
مذهب
عین القضات با اینکه به دیده احترام به ائمه اربعه اهل سنت مینگرد ولذا بعض از شافعیها او را پیرو شافعی میدانند. (بدون ذکر سند در متن اصلی) اما او خودش را مجتهد[15]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص416، بند697 و از شافعی و ابوحنیفه برتر میداند که اگر آن دو در زمانه وی میزیستند، برای درک علوم ربانی به عین القضات محتاج میشدند.[16]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص199. البته در مکتب تصوف، طبیعی است که عارفی چون عین القضات، به مذهب خاصی پایبند نبوده و خود را پیرو مذهب خدا بداند نه مذهب ابوحنیفه و شافعی.[17]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص115
اتهامات
عین القضات به دلایل مختلفی، از جانب علمای عصر و سعایت آنان در نزد سلاطین وقت، مورد اشکال بوده است. وی در این ارتباط می نویسد:
«گروهی از علمای معاصر کلمات پراکنده از رسالهای را که در حدود 20 سالگی نوشتهام، گرد آوردند و بدان وسیله بر من خرده گرفتند. مقصودم از نوشتن آن رساله، شرح حالاتی بود که اهل تصوّف مدعی آنها هستند و ظهور آن احوال، بستگی به درجهای بالاتر از درجه عقل دارد.» [18]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، شکوی الغریب، ص27
بدین ترتیب، قوامالدین درگزینی مجلسی ترتیب داد و از جماعتی از عالمان، حکم قتل عینالقضات را به اتهام بیپروایی در ادعای علنی الوهیت و ترویج عقاید باطلش در میان درباریان و انحراف عقاید آنها، گرفت و سپس دستور داد تا او را به بغداد برده و در آنجا به زندان افکندند.
مهم ترین اشکالات وارد شده به عین القضات که وی در کتاب شکوی الغریب به آنها پاسخ داده است عبارتند:
1ـ نبوت که آن را طوری ورای عقل میدانسته است. 2ـ اعتقاد به قِدم عالم 3ـ نیاز به خضر طریق و تبعیت محض از مرشد. 4ـ تعابیری مانند: «انّ اللّه هو الکثیر والکلّ وما سواه هو الواحد والجزء». 5ـ عدم امکان شناخت خدا. 6ـ شطحیات. عینالقضات مدعی بود که شطحیات، گفتار عاشقانه است که روایتکردنی نیست و گوینده چنین سخنانی نباید مؤاخذه شود…
عین القضات سه فصل پایانی کتاب «شکوی الغریب» را به بیان اعتقادات خویش و اعتراف به یگانگی و رسالت و معاد پرداخته است. وی علت دشمنیها و تلاش برای اعدامش را ناشی از حسادت اطرافیان و عالمان معاصرش می داند.[19]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، شکوی الغریب، ص32
قتل
در نهایت در بغداد نیز مشابه همدان به مرگ محکوم گردید. قاضی را به همدان عودت دادند تا حکم در زادگاهش اجرا شود. حکم در 6 جمادیالثانی سال ۵۲۵ هجری اجرا شد. به گفته مؤلف هفت اقلیم، عینالقضات در سن 33 سالگی در مدرسهای که در همدان در آن به تربیت و ارشاد مریدان و وعظ میپرداخت، به دار کشیده شد.
عین القضات به دلیل سخنان و اعتقادات مخالف شرعش به قتل رسید، اما عرفان پژوهان علت قتل او را سخن گفتن از روی مستی الهی و افشای سر می دانند.[20]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، شکوی الغریب، به کوشش عفیف عسیران، مقدمه، ص29 الی 32؛ عینالقضات همدانی، … ادامه پاورقی زندگی و قتل عین القضات مانند منصور حلاج به داستانسرایی و افسانه آمیخته شده است. برخی کیفیت قتل او را این گونه نقل کردهاند:
«سپس پوست از تنش کشیدند و در بوریایی آلوده به نفت، پیچیده و سوزانیدند و چون حسین بن منصور حلاّج، خاکسترش را به باد دادند و با او همان کردند که خود او خواسته بود.»[21]رازی، احمد امین، تذکره هفت اقلیم، ج2، ص533
مهمترین و شاید تنها منبع بازمانده از دوران عینالقضات که به مرگش اشاره میکند، نوشته «عماد الدین کاتب اصفهانی» (518-597ق) است که در کتاب «خریده القصر و جریده العصر فی ذکر فضلاء اهل فارس«، به اعدام عینالقضات اشاره میکند، بدون اینکه درباره بوریا و نفت و سوزاندهشدن سخنی بگوید.
مدفن
امروزه اثری از مقبره و بارگاه عینالقضات همدانی در شهر همدان یا شهرهای دیگر نیست و برخی همین موضوع را قرینهای برای صحت ماجرای سوزانده شدن او دانستهاند، این در حالی است که برخی مورخین به وجود مدفن عین القضات در اعصار گذشته در شهر همدان اشاره کردهاند. مثلا «حمدلله مستوفی»(680-750) در «نزهه القلوب» می نویسد: «و در او (همدان) مزارات متبَرَکه مثل قبر خواجه حافظ ابوالعلای همدانی و باباطاهر و عینالقضات بسیار است.»[22]مستوفی، حمدالله، نزهه القلوب، ص79-80 و حتی در آثار اهل سنت نیز هنگام نقد صفویه، از بین بردن قبور امثال عین القضات را ذکر کردهاند.[23]شریفی، میرمخدوم، نواقض الروافض، ترجمه محمد علی مدرس چهاردهی، ص141 و 245
مبانی نظری و اعتقادی
معرفت شناسی
عین القضات برای مبحث معرفت اهمیت ویژه ای قائل است و در کتاب « زبده الحقائق» به تفصیل از علم و اصول معرفت شناختی خود سخن گفته است.[24]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، زبده الحقائق، ص91
وی علم و معرفت را به دو دسته علوم ظاهری و رسمی و علوم باطنی و حقیقی تقسیم می کند. علوم باطنی در نظر عین القضات همان معرفت است و علوم ظاهری علم است.[25]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص66 علوم باطنی، طوری ورای طور عقل و احساس است[26]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، زبده الحقائق، ص27 که در آن خطا راه ندارد.[27]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص360 وی راه رسیدن به این علم را سلوک و تصفیه باطن می داند. [28]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص225 عین القضات این معرفت را جز با نادیده انگاشتن همه هستی، محال و در نهایت نیز نتیجه آن را به فناء فی الله میرساند.[29]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج2، ص246-248
از نظر وی این نوع معرفت، قابل بیان و انتقال به غیر نبوده و در نطق در نمیآید.[30]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج2، ص246؛ عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص60 در همین راستا عین القضات علوم رسمی را بی ارزش و این نوع علوم را از جنس علوم انبیاء نمیداند و علمی را که از تعلیم و تعلم به دست بیاید، میراث انبیاء نمیداند[31]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، زبده الحقائق، فصل62، ص۲۴۴ و به سان محمد غزالی – که سخت تحت تاثیرش بوده است – با فلسفه دشمنی شدیدی میکند.[32]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص350و زمانی که با در نظرات و آراءش با مخالفت مواجه میشود، علمش را ناشی از معرفت قلبی دانسته و می گوید:
«ظاهر بینان گویند: ما این کلمات از شافعی و ابوحنیفه نشنیدهایم، و آن دیگر گوید که علی چنین گفت، و دیگری گوید که ابن عبّاس چنین گفت. دریغا این قدر نمیدانی که مصطفی – علیه السّلام – چرا با معاذ جبل گفت که «قس الأمور برأیک»؟ گفت: هر چه بر تو مشکل گردد، فتوای آن با دل خود رجوع کن «و یجوز ولا یجوز». از مفتی دل خود قبول کن. دل را میگویم، نه نفس امّاره».[33]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص198
عین القضات تمام علوم خویش را در ارتباط مستقیم با رسول الله صلی الله علیه واله و هرچه در امالی و کتابهایش نقل کرده را منقول از رسول الله صلی الله علیه و اله دانسته است و معتقد است باید از هرچه که می گوید، همگی اطاعت کنند.[34]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص17
توحید
عین القضات در باب توحید با رد حلول، به اتحادی قائل شده است که از اتحاد عاشق و معشوق به دست میآید. ((عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص115)) البته میتوان از وحدت وجود نیز در آثار او نشانی یافت[35]«الله اکبر کسانی گویند که غیر از خدا موجودی در جهان ببیند، پس بگویند: خدا بزرگتر از آنهاست. اشراقی باید بگوید … ادامه پاورقی
فناء
عینالقضات بر این باور بود که سالک هنگامی که به کمال رسیده و مقام فناء را درک کند، ندای «انا الحق» سر داده و از عبودیت و بشریت خارج شده و از ربوبیت و خدایی سخن میگوید.[36]میگوید: «عشق روی در خود دارد پس همو شاهد است و همو مشهود، عشق خود را شناسد پس همو عارفست و همو معروف، در هوا … ادامه پاورقی این سخن را سایر صوفیان نیز بیان کردهاند اما عینالقضات همدانی پا را فراتر گذاشته و میگوید که اگر کسی به این مقام دست یابد و همچنان او را بشر و بنده بخوانیم، کافر شدهایم. [37]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج2، ص70 بند 96
اسماء و صفات الهی
عین القضات در مورد صفات الهی، به صفات قائم به ذات معتقد است و می گوید:
«اینجا مسئله عظیم بدان، صفات حق- تعالی- عین ذات او نیست که اگر جمله صفات، خود عین ذات بودی اتّحاد بودی، و غیر ذات او نیست که غیریت تعدّد الهیت بودی. صفات، قائمات بذاته توان گفتن.»[38]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص304
تکثرگرایی
از نظر عینالقضات، اولین شرط طالب معرفت و سالک طریقت، برابر دانستن همه مذاهب و نحلههای فکری و ترک تعلق و تعصب به یک عقیده است و هرگونه ترجیح و برتری و حتی قول به تفاوت میان مذاهب، مانعی برای رسیدن به مطلوب خواهد بود.[39]«باید جمله مذاهب در راه سالک در دیده او یکی بود و یکی نماید و اگر فرق داند و یا فرق کند، فارق و فرق کننده باشد نه … ادامه پاورقی وی مذاهب و ادیان را در حکم منازل راه خدا می داند که اقامت را در هر کدام که باشد، ولو اسلام، جایز نمی شمارد.[40]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص262 لذا تعریفی که او از اسلام ارائه میکند با تعریف قاطبه مسلمانان فرق دارد و کفر و ایمان و اسلام و شرک را حالتی در هنگام با خود بودن میداند و میگوید:
«مدح کفر نمیگویم یا مدح اسلام. ای عزیز هرچه مرد را به خدا رساند اسلام است، و هرچه مرد را از راه خدا باز دارد کفرست، و حقیقت آنست که مرد سالک، خود هرگز نه کفر باز پس گذارد و نه اسلام که کفر و اسلام دو حالست که از آن لابدّ است مادام که با خود باشی، امّا چون از خود خلاص یافتی، کفر و ایمان اگر نیز تو را جویند در نیابند.»[41]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص25
در نهایت، مذهب عین القضات به یکرنگی بین کفر و اسلام میانجامد.[42]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج2، ص206 بر اساس مبانی عین القضات، اعتقاد او در مورد بت پرستی نیز با اعتقاد مسلمانان فرق دارد. او معتقد است که تمام مذاهب دنیا حتی بتپرستی نیز در اصل یک حقیقت والا و مقدسی را دنبال کرده و پیروان آن در تلاش بودند که به آن حقیقت والا برسند اما در طول زمان، این حقیقت به دست فراموشی سپرده شده و امروزه برداشت ناقصی از بتیرستی پدید آمده است. او اشاره دارد که سالکین طریقت، میتوانند در مذهب تصرف کنند اما اگر غیر سالکین در مذهب تصرف کنند، به فساد مذهب میانجامد، مانند آنچه درباره مذهب مجوسان و قدریه رخ داده است.[43]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج2، ص269
عینالقضات همچنین بر این عقیده است که در اصول مذاهب، هیچ اختلافی نیست، مگر در بین کسانی که به حقیقت نرسیدهاند، بنابراین در میان واصلان به حقیقت نوعی اتفاق نظر وجود دارد. از این رو حدیث «اختلاف امتی رحمه» به وجود اختلاف در فروعات اشاره دارد نه در اصول اعتقادات[44]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج2، ص247: «این مذاهب مختلف که میبینی در راه خدا همه از … ادامه پاورقی.
جبر
عینالقضات همدانی عبارات متعددی دارد که موهم جبر است و گویی او به اختیار و اراده انسان، در رقم خوردن سعادت و شقاوت او باوری نداشت و معتقد بود که انسان همانگونه که خلق شده، عمل کرده و نهایتاً همانگونه جزا داده میشود. [45]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص193
او هم هدایت را نسبت به پیامبر اسلام و هم گمراهی را نیز نسبت به ابلیس، مجازی دانسته و اصل فعل را از خداوند متعال میداند و میگوید:
«گیرم که خلق را اضلال، ابلیس کند، ابلیس را بدین صفت که آفرید؟ مگر موسی از بهر این گفت: «إِنْ هِی إِلَّا فِتْنَتُک تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدِی مَنْ تَشاءُ». دریغا گناه، خود همه ازوست، کسی را چه گناه باشد؟»[46]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص189
نبوت
عین القضات در بیان اعتقاد به نبوت، به عصمت انبیا اعتقادی نداشته و مینویسد:
«این پیر شرط نیست که معصوم بوَد از گناه، چون مصطفی -صلعم- که سرور پیران و سر پیغامبران است از گناه معصوم نیست، از قرآن بشنو: ما تقدم من ذنبک و ما تاخر، و وضعنا عنک وزرک الذی انقض ظهرک، و بوبکر و عمر هم گناه کنند و جنید و شبلی و اویس قرنی هم گناه کنند»[47]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ص118
ولایت
ولایت نوعیه
عینالقضات رسیدن به مرتبه ولایت را از نظر «معرفت شناختی»، به معنای شهود حقیقت اشیاء و از نظر «وجود شناختی»، به معنای فانی شدن در ذات خدا میدانست و مدعی بود هر کسی با سیر و سلوک میتواند به این درجه و مقام برسد. وی در این مورد میگوید:
«آدمی به خود مشغول باشد تا او را کمالی حاصل شود إما کمال عمَر إما کمال علی و إما کمال اویس و جنید و صهیب و وهب و علی… عجب مدار که کمال بوبکر و علی کس را حاصل شود»[48]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ص116 و 117
خلافت
عین القضات در مصادیق خلافت، اعتقاد اهل سنت را دارد البته بدون ذکر نام عثمان[49]پیشوایان به حق بعد از رسول خدا، ابوبکر، عمر و علی هستند، اینها حقیقتهایی هستند که به اجماع قاطع و ثابت و از … ادامه پاورقی تمجیدها و ستایشهایی که عینالقضات از شیخین دارد به هیچ وجه قابل مقایسه با ستایش او از حضرت علی علیه السلام نیست[50]البته عینالقضات عباراتی هم در مدح امیرالمومنین علی علیه السلام دارد. مانند: «پس علی بوطالب چرا گفت از تفسیر … ادامه پاورقی چه اینکه بارها گفته که شیخین را افضل از دیگران دانسته و در عمل نیز با ستایش افراطی این دو، باور خود را نمایان ساخته است. در واقع عینالقضات در سرتاسر آثار خود، هرجا که قصد دارد به کاملترین و برترین انسان بعد از رسول خدا صلی الله علیه و اله اشاره کند، از کمال بوبکری و کمال عمری یاد کرده و این دو را در تمام فضائل و مقامات و کرامات، شخص نخست و برتر میداند[51]رک: عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج2، ص71.
وی مراتب عرفانی خاصی را برای شیخین نیز قائل است:
ابوبکر را سرّ جریده مریدان رسول الله صلی الله علیه واله[52]عینالقُضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص87 و خلیل الله [53]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص51 و 138و کسی معرفی میکند که خداوند بر او خاصه تجلی میکند.[54]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص307و صاحب علم الهی که رسول الله گفته است: «ما صب الله فی صدری شیئا الا وصببته فی صدر ابیبکر».[55]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص290 و ابوبکر را صاحب مقام جگر سوخته از محبت الهی[56]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص241 و مقام موت اختیاری می داند[57]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص14.
عین القضات عُمر را نیز صاحب مقامات عرفانی چون اطلاع بدون واسطه بر اسرار الهی[58]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص300 میداند. ارادت عین القضات به سایر بزرگان اهل سنت مانند عایشه[59]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص138و سعدبن ابی وقاص [60]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص432 نیز جاری بوده است.
قطب
عین القضات برای اولیاء الله مقامات بلندی را متصور است. از نظر وی، راه رسیدن به معارف دینی و رسیدن به علم و آگاهی، منوط به سرسپردگی نزد « قطب» و تبعیت از اوست. او با بیان عبارت «لا دین لمن لا شیخ له»[61]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص102 اساس دینداری را تبعیت از پیر خوانده و مدعی میشود که تبعیت از قطب «به اجماع مشایخ – قدّس اللّه ارواحهم – فریضه باشد»[62]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص10 و عدم اتخاذ « شیخ» را به معنای الحاد میداند و بارها خاطر نشان میسازد که اگر انسان، تحت نظر مرشد نباشد، هیچ یک از اعمال عبادی او ثمر نخواهد داشت:
«چون اعمال از راه عادت بوَد نه به فرمان صاحبدل، آن را هیچ ثمر نبوَد جز زیادت نفاق و ریا و شرک و عُجب».[63]فتحی، زهرا، پژوهشی در اندیشههای عرفانی عینالقضات همدانی، ص66
وی اطاعت از شیخ را اطاعت از خداوند میداند.[64]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص35 حتی در شرایطی، پرستش پیر را از خداپرستی بهتر می داند: «و اینجا بدانی که چرا پیرپرستی بِهْ بوَد که خداپرستی»[65]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص87
ائمه شیعه
عین القضات در آثارش هیچ اشارهای به مقامات ائمه شیعه علیهم السلام – بغیر از امیرالمومنین علیه السلام – ندارد. وی مقامات اهل بیت علیهم السلام را – که اختصاص به ایشان دارد – به سایرین تعمیم داده، درباره مصداق «عترتی» در «حدیث ثقلین» میگوید:
از قرآن و حدیث اگر با خبر بودی تو را همه آسان بودی… جوانمرد… مصطفی -صلعم- گوید انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی، سلمان منا اهل البیت، یا نوح انه لیس من اهلک، تا علما باشند، قرآن در زمین باشد و چون علما نباشد، قرآن را بر آسمان برند…[66]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ص29
معاد
عین القضات بهشت را فراتر از نعمتهای بهشتی میداند و درخواست یا تلاش برای رسیدن به بهشت را نهی کرده و آن را فریب میداند.[67]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، بند44 وی همانند برخی از فلاسفه، آخرت و جهان پس از مرگ و برزخ و قبر را که در قرآن و احادیث بدان تصریحات فراوانی شده است، متافیزیکی (غیر جسمانی) و ماورای طبیعی و روحانی میداند و تعبیرات دین درباره احوالات آخرت و نعمتهای آنها را تاویل میکند. مثلا «نکیر و منکر» را به کار خوب و بد آدمی تفسیر میکند.[68]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، بند377
تاویل گرایی
عین القضات آیات قرآن کریم را به سه دسته «مَجاز» (متشابه) و «حقیقت» (محکم) و «فصل الخطاب» تقسیم میکند.[69]عینالقُضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج2، بند9 او به حروف مقطعه به خاطر خاصیت تاویلپذیری آنها، اهمیت زیادی قائل است. وی بسیاری از مسلمات اعتقادی اسلامی را به امور ماورایی تاویل میکند مانند: «نکیر و منکر» [70]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص288-289، صراط، عرش،[71]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، نامههای101 و 102 کرسی، عرفه و شب قدر.[72]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج2، بند601
تقدیس ابلیس
از مهم ترین دیدگاه های چالش برانگیز عین القضات تقدیس ابلیس است. وی ابلیس را اینگونه می ستاید:
«آن یگانه وجود، آن سرور مهجوران، آن سرّ قَدر، آن خال بر جمال ازل، آن غیور مملکت؛ شیخ ابوالقاسم او را خواجه خواجگان خواندی».[73]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج2، ص416
او با اوصاف دیگری مانند «ممیز مدعیان»، «عاشق پاکباخته»، «پاسبان عزت»[74]عینالقُضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص95-97، «شحنه مملکت» و «دربان حضرت»[75]عینالقُضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص119 یاد میکند. عین القضات اطاعت نکردن ابلیس را به دلایل مختلفی توجیه و تاویل میکند: مثلا «سجده نکردن» را به دلیل « عشق الهی» میداند[76]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص95-97 یا معتقد است دستور خدا به ملائکه برای سجده به حضرت آدم، امتحان آنها بود که همه ملائکه در این امتحان مردود شدند الا ابلیس، یا خداوند در خفی به ابلیس امر به سجده نکردن و تمرد داده بود، ولو در ظاهر امر به سجده کرده بود.[77]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص227؛ عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ص187
عین القضات، لعنهایی که در آیات و روایات به ابلیس شده و پذیرش آن را نشان عشق بیمثال ابلیس به خداوند میداند که در نزد عاشق حقیقی، بین لعنت و رحمت تفاوتی نیست.[78]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیداات، ص98 وی حتی برای تبرئه ابلیس، بر اساس عقائد جبری خویش، مسئولیت سجده نکردن ابلیس را بر خداوند متعال بار میکند[79]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج2، بند9 قاضی همدانی ابلیس را در عرض رسول الله صلی الله علیه واله که مظهر اسم رحمان و رحیم الهی است، مظهر اسمای الهی جبار و متکبر می داند.[80]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص227
عین القضات، برای ابلیس در سلسله مقامات عرفانی – که سالکان باید طی کنند – جایگاه ویژهای قائل بود و ابلیس را نور سیاهی که سالکین در بالای عرش موفق به رویت آن شده اند معرفی میکند. [81]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص119
عشق
وجه بارز نظریات عین القضات و قوام باورهای عرفانی وی، موضوع عشق است. عینالقضات هر چه را در ساحت و حوزه عشق باشد، مثبت و محمود میداند و هرآنچه از این دایره بیرون باشد، منفی و مذموم میشمارد. او اساسا رسیدن به خدا بدون سوار شدن بر مرکب عشق را بسیار دشوار دانسته و عاشق شدن را برای وصول الی الله فرض میداند و میگوید:
«ای عزیز به خدا رسیدن فرض است، و لا بدّ هرچه به واسطه آن به خدا رسند فرض باشد به نزدیک طالبان. عشق، بنده را به خدا رساند، پس عشق از بهر این معنی فرض راه آمد.»[82]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص97[83]همچنین میگوید: «آن سؤال دیگر که کرده بودی که کار، طالب دارد یا مطلوب بر صدر کتاب شمّهای شنیدی، امّا اینجا … ادامه پاورقی
عشق مجازی
در همین نظام فکری است که عشق مجازی نیز اهمیت و تقدس پیدا می کند. وی به پیروی از استادش احمد غزالی، زیبارویان را مظهر جمال الهی می داند:
«جانم فدای کسی باد که پرستنده شاهد مجازی باشد که پرستنده شاهد حقیقی خود نادر است.»[84]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص297
عین القضات، به محوریت عشق مجازی در سیر و سلوک برای رسیدن به عشق حقیقی، توجه ویژهای دارد و به قاعده «المجاز قنطره الحقیقه» پایبند است.[85]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص96: «دریغا عشق فرض راه است همه کس را. دریغا اگر عشق خالق نداری … ادامه پاورقی
اعمال و سلوک
شریعتگریزی
عین القضات، شریعتگریزی در مقام سکر را برای سالک جایز میداند و مینویسد:
«جوانمردا، این مقام بود که سالک اگر مست بود، زنار در بندد که مقتضی شریعت عشق در حق مستان این است، اینجا بود که حرام، حلال گردد، اما اگر سالک هشیار بود، نشاید که زنار در بندد، زیرا که چون زنار در بندد او را بکشند و هشیار میداند که «لا تلقوا بایدکم الی التهلکه» چه بود. و چون روا بود که کاری بکند که او را بکشند، مستان در این مقام نماز نکنند و نام خدای نیز نبرند و روزه ماه رمضان ندارند و تا مست باشند چنین باشد، زیرا که مست را مرگ و زندگی یکی نماید.[86]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص235
وی در مقام انخلاع روح نیز خروج از شریعت را جایز می شمارد.[87]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص351 علاوه بر این وی شریعتگریزی به دستور پیر و مرشد[88]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص99 و برای رسیدن به مقام فناء[89]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص103 را نیز جایز شمرده است. لذا منزلی را برا سالکان به تصویر میکشد که در آن تجرد رخ میدهد و حلالها حرام و حرامها حلال میشوند.[90]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص226
ریاضت و رهبانیت
عین القضات، راه رسیدن به کشف الهی و مقصد نهایی سلوک را در ریاضت کشیدن میداند. وی اصل ریاضت را در جوع و خلوت و سهر و صمت می داند:
«تلاوت و نماز و روزه و زکات و حج و غیر آن و عمل دل محاضره و مراقبه و مشاهده و معاینه و تخلیه و تجلیه و منازلات و مواردات با شرائط تقلیل غذا بلکه ترک چند روز، تقلیل نوم الا بقسمه و حصه… صحبت به کلی انقطاع، دهَن را مُهر زده، جز به ضرورت حاجت ماسّه نگوید، آن عمل دل را اگر بر این نمط ملازمت کند، یحتمل که بدان خاصه دولت رسد.»[91]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص358
ذکر و دعا
در سلوک عین القضات ذکر با دستور پیر و مرشد اهمیت ویژهای دارد و اگر ذکر بدون اذن و اجازه و دستور پیر باشد به هیچ کار نیاید. [92]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص114 وی مقاماتی را برای سالک بیان میکند که در آن باید لب از ذکر و دعا خاموش دارند.[93]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص106
خودستایی
عین القضات کرامات خود را همچون کرامات حضرت عیسی علیه السلام می داند:
«امّا مردمان از من نمیشنوند، و مرا ساحر میخوانند. همچنانکه عیسی را معجزه داده بودند که به نفخهای که بکردی از گل، مرغها پدید آمدی، و نابینا، بینایی یافتی، و مرده، زنده گشتی. «وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کهَیئَهِ الطَّیرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیها فَتَکونُ طَیراً بِإِذْنِی وَ تُبْرِئُ الْأَکمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتی بِإِذْنِی» این معنی باشد. همچنین ولی خدا باشد، و کرامات باشد، و این بیچاره را همچنین میباشد. دریغا مگر که کیمیا ندیدهای که مِس را زر خالص چگونه میگرداند؟ مگر که سهل تستری از اینجا گفت که «ما من نبی إلّا وله نظیر فی أمّته» یعنی «إلّا وله ولی فی کرامته». دانم که شنیده باشی این حکایت: شبی من و پدرم و جماعتی از ائمّه شهر ما، حاضر بودیم در خانه مقدّم صوفی. پس ما رقص میکردیم، و ابوسعید ترمذی بیتکی میگفت. پدرم در بنگریست، پس گفت: خواجه امام احمد غزالی را دیدم که با ما رقص میکرد، و لباس او چنین و چنان بود. و نشان میداد. شیخ بوسعید گفت: نمییارم گفت مرگم آرزو میکند. من گفتم: بمیر ای بوسعید. در ساعت بیهوش شد، و بمرد. مفتی وقت دانی خود که باشد، گفت: چون زنده را مرده میکنی، مرده را نیز زنده کن. گفتم: مرده کیست؟ گفت: فقیه محمود. گفتم: خداوندا فقیه محمود را زنده کن. در ساعت زنده شد.»[94]عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص250
منابع و مآخذ
- ابن فوطی، عبدالرزاق، مجمع الآداب، به کوشش مصطفی جواد، بیروت، ۱۴۱۶ق؛
- اذکایی، پرویز، «حکیم الهی همدان»، معارف، تهران، ۱۳۷۴ش، شم ۱و۲؛
- الاصفهانی، عماد الدین محمد بن محمد، تاریخ دوله آل سلجوق، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1425ق؛
- افراسیابی، غلامرضا، سلطان العشاق، شیراز، ۱۳۷۲ش؛
- انصاری، قاسم، مبانی عرفان و تصوف، تهران، طهوری، 1370ش؛
- بابا طاهرعریان و سیدعلی همدانی و خواجه عبدالله انصاری، مقامات عارفان، تهران، کتابخانه مستوفی، 1370ش؛
- برتلس، یِوگِنی ادواردویچ، تصوف و ادبیات تصوف، ترجمۀ سیروس ایزدی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۶ش؛
- بیهقی، علی، تتمه صوان الحکمه، به کوشش محمد کرد علی، دمشق، ۱۳۶۵ق؛
- پورجوادی، نصرالله، عینالقضات و استادان او، تهران، ۱۳۷۴ش؛
- جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش؛
- جامی، عبدالرحمن، نفحات الأنس، به کوشش محمود عابدی، تهران، اطلاعات، 1375ش؛
- حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ۷ جلدی، بیروت_لبنان، دار صادر, ۱۹۹۵–۱۹۹۶م؛
- خوالدیه، أسماء، صرعی التصوف، رَباط(مراکش)، دارالأمان، 1435ق؛
- دانشفر، حسن، عینالقضات همدانی، هگمتانه، همدان، 1358ش؛
- ذکاوتی قراگزلو، علیرضا، عرفانیات، تهران، ۱۳۷۹ش؛
- رازی، احمد امین، تذکره هفت اقلیم، سروش، تهران، 1389ش؛
- زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، تهران، امیرکبیر، 1357ش؛
- سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیه الکبری، بیروت، دارالمعرفه؛
- سمعانی، عبدالکریم، الانساب، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۱ق؛
- شریفی، میرمخدوم، نواقض الروافض، ترجمه میرزا محمد علی مدرس چهاردهی، چ اسلامیه، تهران، 1364ش،
- شهرزوری، محمد، نزهه الارواح، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۶ق/۱۹۷۶م؛
- شیرازی، صدرالدین محمد، الاسفار، تهران، ۱۳۷۸ش؛
- عالیخانی، بابک، بررسی لطایف عرفانی در نصوص عتیق اوستایی، تهران، ۱۳۷۹ق؛
- عسیران، عفیف، مقدمه بر تمهیدات (نک: همدانی عینالقضات)؛
- علی پور، مصطفی، آشنایی با عینالقضات همدانی، تهران، تیرگان، 1399ش؛
- عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ۱۳۷۷؛
- عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، زبده الحقائق، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ۱۹۶۱م؛
- عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، شکوی الغریب، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م؛
- عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، شکوی الغریب، ج۳، به کوشش علینقی منزوی، تهران، ۱۳۷۷ش؛
- عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامههای عینالقضات همدانی، به اهتمام علینقی منزوی، عفیف عسیران، منوچهری، چاپ دوم، 1362ش؛
- فتحی، زهرا، پژوهشی در اندیشههای عرفانی عینالقضات همدانی، تهران، نشر تفرند، 1384ش؛
- فرمنش، رحیم، احوال و آثار عینالقضات همدانی، تهران، ۱۳۳۸ش؛
- فرمنش، رحیم، احوال و آثار عینالقضات همدانی، اساطیر، تهران، 1393ش؛
- فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، الوافی. اصفهان-ایران: مکتبه الإمام أمیرالمؤمنین علی (علیه السلام) العامه، 1406ق؛
- مبلغی آبادانی، عبدالله، تاریخ صوفی و صوفی گری، قم، انتشارات حرّ، 1376ش؛
- مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، بیروت-لبنان: دار إحیاء التراث العربی، 1368ش؛
- مستوفی، حمدالله، نزهه القلوب، تصحیح محمد دبیرسیاقی، تهران، 1336ش؛
- معصوم علیشاه، محمد معصوم، طرائق الحقائق، تهران، ۱۳۳۹ش؛
- مقصود، جواد، مقدمه بر شرح احوال و آثار دوبیتیهای باباطاهر عریان، تهران، ۱۳۵۴ش؛
- منزوی، علینقی، «زمانه و احوال عینالقضات همدانی»، چیستا، تهران، ۱۳۷۶ش، شم ۸ و ۹؛
- منزوی، علینقی، مقدمه و تعلیقات بر جلد۳ نامهها (نک: همدانی عینالقضات)؛
- مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، ۱۳۶۳ش؛
- نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، بیروت_لبنان، مؤسسه آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث,1408ق؛
- هدایت، رضاقلی بن محمدهادی، تذکره ریاض العارفین، به کوشش عبدالحسین و خوانساری، تهران، کتابفروشی وصال؛
پاورقی ها
↑1 | انصاری، قاسم، مبانی عرفان و تصوف، ص163_164. |
---|---|
↑2 | حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج۴، ص۷۱۰ |
↑3 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، مکتوبات، نامههای احمد غزّالی به او. |
↑4 | عین القضات در علم کلام کتابی داشته است به نام«غایت البحث عن معنی البعث». [عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، زبده الحقائق، ص3] |
↑5 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص417 |
↑6 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، زبده الحقائق، ترجمه و تلخیص، ص6 و 7 |
↑7 | «شیخ فتحه» – که دگرگون شده نام «فتحالله» در نزد کردها و لرها است – ملقب به فتحه «سرقولی» یا «سرقوی» یکی از مشایخ گمنام همدان مانند «باباطاهر» و «بَرَکه همدانی» در نیمه دوم قرن پنجم و نیمه اول قرن ششم قمری بوده. مرشد فتحه، «باباطاهر همدانی» بوده. فتحالله خود نیز که همعصر عین القضات بوده، سخت مورد ارادت بَرَکه – که عین القضات مرید او بود – بوده است. برخی فتحه را مرشد و استاد عین القضات میدانند ولی برخی دیگر برآنند که عین القضات محضر فتحه را درک نکرده است. از دستورات عرفانی بَرَکه به عین القضات، زیارت مکرر قبر فتحه بوده است. به طوریکه از عین القضات نقل است: «من هرگز ندانستم که پیری و مریدی چه بود تا بَرَکه -قده- مرا به تربت فتحه بفرستاد». |
↑8 | احمد غزالی، او را عینالقضات، مینامد و میگوید: سلام الله تعالی علی الولد الاعزّ، قّره العین، عینالقضات و رحمه اللّه و برکاته. [عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، مکتوبات، ص335 و 470 و 473] |
↑9 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، مقدمه، ص102 |
↑10 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، شکوی الغریب، مقدمه مصحح، ص2؛ مقصود، جواد، مقدمه بر شرح احوال و آثار دوبیتیهای باباطاهر عریان، ص196 به بعد. |
↑11 | ر ک: عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص29 و 305 و 324 |
↑12 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص15. |
↑13 | آیا حقیقهً عین القضاه کتاب «زبده الحقائق» را برای ردّ بر فلاسفه نوشته است؟ این مطلب را وی صریحا در رساله «شکوی الغریب» چنین یادآور شده: «مقصود من از گفتن بعضی عبارات در زبده الحقائق شرح حالات اهل تصوف میباشد که ظاهر شدن و فهم آن حالات به ماوراء عقل بستگی دارد و فلاسفه چون در چهارچوبه عقل محصورند وجود آنها را انکار میکنند. [عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، شکوی الغریب، ص7] |
↑14 | در کتاب «شکوی الغریب» هنگامی که مطالبی از کتاب «زبده الحقائق» را نقل میکند و فلاسفه را مورد سرزنش قرار میدهد، مقصود اصلی خود را از تألیف کتاب زبده الحقائق چنین بیان میکند: «خدا کثیر و کل است و جز او هر موجودی، واحد و جزء میباشد… مقصود آن نیست که خدا به کثرت اجزاء از جهان بزرگتر است، بلکه به عظمت ذات، و منظور، ردّ بر فلاسفه میباشد آنجا که میگویند که خدا جز شیئی واحد چیزی دیگر را نمیآفریند.» [عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، شکوی الغریب، ص27] |
↑15 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص416، بند697 |
↑16 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص199 |
↑17 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص115 |
↑18 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، شکوی الغریب، ص27 |
↑19 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، شکوی الغریب، ص32 |
↑20 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، شکوی الغریب، به کوشش عفیف عسیران، مقدمه، ص29 الی 32؛ عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، به کوشش علینقی منزوی، ج3، مقدمه، ص111 |
↑21 | رازی، احمد امین، تذکره هفت اقلیم، ج2، ص533 |
↑22 | مستوفی، حمدالله، نزهه القلوب، ص79-80 |
↑23 | شریفی، میرمخدوم، نواقض الروافض، ترجمه محمد علی مدرس چهاردهی، ص141 و 245 |
↑24 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، زبده الحقائق، ص91 |
↑25 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص66 |
↑26 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، زبده الحقائق، ص27 |
↑27 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص360 |
↑28 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص225 |
↑29 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج2، ص246-248 |
↑30 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج2، ص246؛ عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص60 |
↑31 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، زبده الحقائق، فصل62، ص۲۴۴ |
↑32 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص350 |
↑33 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص198 |
↑34 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص17 |
↑35 | «الله اکبر کسانی گویند که غیر از خدا موجودی در جهان ببیند، پس بگویند: خدا بزرگتر از آنهاست. اشراقی باید بگوید «الله اکبر کبیرا» چون وجود دیگر نیست تا خدا بزرگتر از آن باشد، خود بزرگ علی الاطلاق است». [عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، بند 383ـ384] |
↑36 | میگوید: «عشق روی در خود دارد پس همو شاهد است و همو مشهود، عشق خود را شناسد پس همو عارفست و همو معروف، در هوا خود پرد و شکار از عالم خود کند پس همو شکار است و همو صیاد… همو طالبست و همو مطلوب، نظر از خود برندارد و بر کس نگمارد، پس همو قاصد است و همو مقصود. [عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، رساله لوائح، ص35] |
↑37 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج2، ص70 بند 96 |
↑38 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص304 |
↑39 | «باید جمله مذاهب در راه سالک در دیده او یکی بود و یکی نماید و اگر فرق داند و یا فرق کند، فارق و فرق کننده باشد نه طالب. این فرق هنوز طالب را حجاب راه بود… و هیچ مذهبی به ابتدای حالت بهتر از ترک عادت نداند.» [رک: عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص21] |
↑40 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص262 |
↑41 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص25 |
↑42 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج2، ص206 |
↑43 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج2، ص269 |
↑44 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج2، ص247: «این مذاهب مختلف که میبینی در راه خدا همه از نارسیدگان به علم الیقین است. میان مردانِ دیده ور، خلاف کی تواند بود؟ «اختلاف امتی رحمه»، در مسائل مجتهد فیها بود، یا نه در اصول. هرگز خلاف جز میان نارسیدگان نبود و نباشد. اما در فروع ضرورت بود خلاف و خود بباید و اگر نبود صورت نبندد» |
↑45 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص193 |
↑46 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص189 |
↑47 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ص118 |
↑48 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ص116 و 117 |
↑49 | پیشوایان به حق بعد از رسول خدا، ابوبکر، عمر و علی هستند، اینها حقیقتهایی هستند که به اجماع قاطع و ثابت و از طریق متواتر بدانها علم یافتهام. |
↑50 | البته عینالقضات عباراتی هم در مدح امیرالمومنین علی علیه السلام دارد. مانند: «پس علی بوطالب چرا گفت از تفسیر فاتحه الکتاب، اگر خواستمی هفتاد شتر پربار کردمی، لو شئت لاوقرت من تفسیر فاتحه الکتاب سبعین بعیرا… ابن عباس میگوید که یک شب وا علی بوطالب بودم تا روز، شرح بای بسم الله میکرد. فرایت نفسی عنده کالفواره فی جنب المتعنجر ای البحر العظیم.» [عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ص351] |
↑51 | رک: عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج2، ص71 |
↑52 | عینالقُضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص87 |
↑53 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص51 و 138 |
↑54 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص307 |
↑55 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص290 |
↑56 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص241 |
↑57 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص14 |
↑58 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص300 |
↑59 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص138 |
↑60 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص432 |
↑61 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص102 |
↑62 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص10 |
↑63 | فتحی، زهرا، پژوهشی در اندیشههای عرفانی عینالقضات همدانی، ص66 |
↑64 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص35 |
↑65 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص87 |
↑66 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ص29 |
↑67 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، بند44 |
↑68 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، بند377 |
↑69 | عینالقُضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج2، بند9 |
↑70 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص288-289 |
↑71 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، نامههای101 و 102 |
↑72 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج2، بند601 |
↑73 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج2، ص416 |
↑74 | عینالقُضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص95-97 |
↑75 | عینالقُضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص119 |
↑76 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص95-97 |
↑77 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص227؛ عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ص187 |
↑78 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیداات، ص98 |
↑79 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج2، بند9 |
↑80 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص227 |
↑81 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص119 |
↑82 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص97 |
↑83 | همچنین میگوید: «آن سؤال دیگر که کرده بودی که کار، طالب دارد یا مطلوب بر صدر کتاب شمّهای شنیدی، امّا اینجا تمام گوش دار: اوّل سرمایهای که طالب سالک را باید عشق باشد که شیخ ما گفت: «لا شیخ أبلغ من العشق» هیچ پیر کاملتر، سالک را از عشق نیست. وقتی شیخ را پرسیدم که «ما الدّلیل علی اللّه. فقال: دلیله هو اللّه». [عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص283» |
↑84 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص297 |
↑85 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص96: «دریغا عشق فرض راه است همه کس را. دریغا اگر عشق خالق نداری باری عشق مخلوق مهیا کن تا قدر این کلمات تو را حاصل شود.» |
↑86 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص235 |
↑87 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص351 |
↑88 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص99 |
↑89 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص103 |
↑90 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص226 |
↑91 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص358 |
↑92 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص114 |
↑93 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامهها، ج1، ص106 |
↑94 | عینالقضات همدانی، عبدالله بن محمد، تمهیدات، ص250 |