پرش به محتوا
خانه » آداب‌وآموزه‌ها » خوارق عادات و کرامات در تصوف

خوارق عادات و کرامات در تصوف

    بسیاری از مردم، تصوف را با «کشف و کرامت» شناخته و این ویژگی را تنها میّز و تفاوت صوفی از غیر صوفی می‌دانند. اما «کشف و کرامت» یا «خوارق عادات» چیست و چه جایگاهی در تصوف دارد؟

    اهمیت و ضرورت بحث

    عموم مردم در گرایش به یک اعتقاد و پذیرش باورها، تحت تاثیر احساسات و عواطف و مسائل روان شناختی هستند و هر عملی که اعجاب و حیرت بیشتری را بر انگیزاند، مخاطبان بیشتری پیدا می‌کند. خوارق عادات، از آنجایی که قواعد طبیعی و سنت‌های تجربی و تکوینی را کنار می‌زند، همواره برای انسان‌ها نهایت اعجاب و حیرت را رقم زده و او را در برابر مدعیان خوارق، به تصدیق و باورمندی و کرنش و خاکسپاری وا می‌دارد. شخصیت‌های مدعی عرفان و تصوف در غالب ادیان و مذاهب دنیا، با ابزار خوارق عادات، عامه مردم را با مجذوب خود می‌سازند. چیزی که در تصوف اسلامی نیز تحت عنوان «کشف و کرامت» از آن یاد می‌شود و در جامعه اسلامی، شاخصه اصلی عارفان و صوفیان را همین مسئله عنوان می‌کنند. تبیین حقیقت این واژه و تفاوت آن با معجزه، می‌تواند به شناخت مدعیان دروغین کمک رساند.

    پیشینه خوارق عادات در تصوف

    پیشینه مقوله خوارق عادات در تصوف قدمتی به‌اندازه حیات اصل این مکتب دارد. مشایخ صوفیه از همان قرون اول با ادعای کشف و شهود که نوعی کرامت و خرق عادت است[1]شفیعی کدکنی، محمدرضا، درآمدی به سبک شناسی نگاه عرفانی، ص329.، مردم را جذب تعالیم خود می‌کردند. در قرن سوم و چهارم نیز که کتاب‌های صوفیه تدریجا به رشته تحریر در آمد، مسئله ظهور و بروز «کرامت» را در قالب این کتاب‌ها می‌توان دنبال کرد. قشیری می‌گوید: «بدان که پیدا آمدن کرامات بر اولیاء جایز است»[2]قشیری، عبدالکریم، رساله قشیریه، ص622.

    اما رفته رفته با پیدایش طریقت‌ها و کثرت جمعیت و مخاطبین فرقه‌های صوفیه، اظهار خوارق به رکن اصلی و محوری سلوک آن‌ها مبدل گردید، زیرا کثرت طریقت‌ها یعنی کثرت مدعیان ولایت، که هر یک از این اشخاص مدعی نیز لازم است مقام خود را با «کشف و کرامت» و به حیرت واداشتن، به مخاطبین ثابت کنند، لذا هر یک از آن‌ها برای اثبات حقانیت خویش، بدان تمسک می‌ورزیدند. تا اینکه از قرن هشتم و نهم به بعد که بسیاری معتقدند تصوف از درون و معنا تهی شده و صرفا در یک سری آداب خارق العاده و تردستی‌های عامیانه خلاصه شد. ابن بطوطه (م770ق) گزارشی از مجلس سماع قلندران حیدریه عصر خویش که موجب اعجاب او شده را چنین نقل کرده است:

    «گروهی از دراویش که طوق‌های آهنی بر دست و گردن خود افکنده بودند، به آنجا آمدند… شیخ آنان از من تقاضا کرد که قدری هیزم در اختیار آنان گذاشته شود تا در هنگام رقص، آتش برافروزند. من این کار را انجام دادم… دراویش پس از خفتن، آتش افروخته و همه آن هیزم‌ها را به توده آتش مبدل کردند و آنگاه به سماع برخاستند و در حین سماع، در آتش رفته رقص می‌کردند و در میان آن غلت می‌زدند. شیخ دراویش، پیراهنی از من خواست و من پیراهن بسیار نازک به او دادم که وی پوشید و میان آتش غلت خورد و آنگاه با آستین‌های خود آتش را بر هم زد، چنان که خاموش گردید و آن پیراهن را صحیح و سالم به خود من پس داد و مرا در شگفتی فروگذاشت.»[3]ابن بطوطه، محمد بن عبدالله، سفرنامه ابن بطوطه، ج1، ص194.

    تصوف و خوارق عادات

    بخش عمده کتب صوفیه، به نقل حکایات شگفت انگیز و کرامت گونه‌ای از قبیل تصرف در طبیعت، خوارق عادات، اشراف بر ضمائر، پیشگویی و اخبار غیبی و تعبیر خواب و امثالهم اختصاص دارد و اساسا سبک «تذکره نویسی» یا «اولیاء نامه یا پیرنامه نویسی» یا «منقبت نویسی» در تصوف، صرفا اشاره به نقل همین موارد دارد. همچنین در کتب «التعرف لمذهب التصوف»، «رساله قشیریه»، «کشف ‌المحجوب»، «طبقات الشافعیه»، «تذکره ‌الاولیاء»، «حالات و مقامات ابوسعید»، «اسرار التوحید» و غیره می‌توان حجم زیادی از کرامات مشایخ صوفیه را مطالعه کرد.

    صوفیان مدعی اند، سلوک در طریقت، لاجرم انسان را قادر بر کشف و کرامت خواهد کرد، چه آن را بخواهد چه نخواهد. بسیاری از آن‌ها مدعی‌اند که فقط با یک « چله» و «اربعین» ریاضت، قادر بر این امر خواهند شد. ابونصر سراج از سهل بن عبدالله تستری نقل می‌کند: «هرکس چهل روز از روی راستی و اخلاص در دنیا زهد بورزد، از جانب خدا عزوجل کرامت‌ها بر وی ظاهر می‌شود و برای هرکس ظاهر نشود، به جهت آن است که در زهدش راستی و اخلاص نبوده است.»[4]سراج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، ص319.

    جایگاه خوارق در تصوف

    مشایخ صوفیان، هویت و شناسنامه خود را لقب و عنوان « ولی» و « ولایت» می‌دانند و تمام جایگاه خود در نظام خلقت و هستی و مشروعیت الهی خویش را از رهگذر همین واژه ولایت و سرپرستی بر خلایق تبیین می‌کنند. به عبارت دیگر، صوفی با ولایت مشروعیت و مقبولیت پیدا می‌کند و مقام «ولایت» نیز با «کرامات» او مشروعیت می‌یابد. شفیعی کدکنی دربارۀ اهمیت کرامات می‌نویسد: «ستون فقرات تصوف، نظریۀ ولایت است… از درون نظریۀ ولایت عرفانی، کرامات اولیا به ظهور می‌رسد.»[5]شفیعی کدکنی، محمدرضا، درآمدی به سبک شناسی نگاه عرفانی، ص310.

    معنای خارق العاده

    خارق العاده، به معنای افعال و خصائلی است که خلاف عادات و شگفت انگیز باشد. استعمال این لفظ در کنار کرامت، به معنای خارق الطبیعه است یعنی افعال و ویژگی‌هایی است که بر خلاف سنت‌های جاری در نظام طبیعت باشد.[6]بستانی، فؤاد افرام‏، فرهنگ ابجدی، ص352.

    معنای کرامت

    ابن عربی در باب 184 فتوحات مکیه به بحث کرامت می‌پردازد و می‌گوید: «کرامت از خدا، از اسم «البر» اوست و آن جز خاص ابرار از بندگانش نمی‌باشد، جزاءً و وفاقا[7]نبا: 26. زیرا آن را مناسبت می‌طلبد، اگرچه از کسی که از او کرامت ظاهر شده، چنین درخواستی نشده است.»[8]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏2، ص369.

    مسئله کرامات در تصوف بسیار متنوع است. پژوهشگران در حدود 300 گونه کرامت در سرگذشت‌های صوفیان یافته‌اند.[9]رک: شهبازی، ایرج، طبقه بندی قصه‌های کرامت، رساله پایان نامه، استاد راهنما: محمدرضا شفیعی کدکنی، دانشاه … ادامه پاورقی تقسیم‌بندی دیگری نیز از کرامات اولیا عرضه شده است که برجسته‌ترین آن‌ها عبارت است از: «فراست یا اشراف بر ضمیر و باطن انسان‌ها، اشراف بر خواب و ارتباط‌های روحانی در خواب، پیشگویی حوادث، تشخیص حلال یا حرام بودن خوراکی‌ها، دانستن نام افراد پیش از آشنایی قبلی، شفادادن بیماران، در هوا پریدن، بر آب رفتن، مطیع‌ساختن حیوانات، طی الارض، پدیدآوردن اشیاء از غیب.»[10]انصاری، زهرا، طبقه بندی موضوعی حکایات کرامات در نثر عرفانی، مطالعات عرفانی، دانشکده علوم انسانی دانشگاه … ادامه پاورقی

    اقسام کرامت

    ابن عربی کرامت را به حسب قابل رویت بودن به دو قسم «حسی» و «معنوی» تقسیم می‌کند:

    1. کرامت حسی یا ظاهری

    «کرامتی که در عالم بیرون و ماده ظاهر می‌شود و می‌توان آن را با حواس ظاهری درک کرد.»[11]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏2، ص369.

    در کتاب فتوحات مکیه هشت کرامت حسی را نام می‌بَرد و می‌گوید:

    عموم مردمان از کرامت، جز «کرامت حسی» را نمی‌دانند، مانند: 1- خواندن ذهن دیگری 2- خبر دادن از گذشته و اینده 3- برگرفتن از ماده 4- راه رفتن روی آب 5- پرواز در هوا 6- طی الارض 7- پنهان شدن از دیدگان 8- اجابت دعا در لحظه.[12]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏2، ص369.

    در رساله «الانوار» و «الامر المحکم» چهار کرامت برای کسی که به خدا توکل داشته باشد ذکر می‌کند که عبارتند از: طی الارض، مشی بر آب، اختراق هوا و اکل از عالم کون.[13]و فی حال من احوال التوکل یحصل لک اربع کرامات هی علامه و ادله علی حصولک فی اول درجه التوکل و هی طی الارض و المشی … ادامه پاورقی

    عدم اعتبار کرامات حسی

    ابن عربی معتقد است خوارق عادات یا «کرامات حسی» را اساسا نباید «کرامت» نامید، بلکه عوام الناس و اشخاص نا آگاه، این موارد را کرامت می‌نامند. ابن عربی کرامات حسی را صرفا امور خارق العاده دانسته و موطن آن را دنیا نمی‌داند و می‌گوید فقط علم شهودی است که باید به وصف کرامت متصف شود: «اما غیر آن از خرق عادات، دنیا موطن آن‌ها نمی‌باشد و جایز نیست که آن کرامت محسوب شود – مگر به تعریف الهی – نه به مجرد خرق عادت و چون جز به تعریف الهی جایز نیست، بنابراین آن علم است، پس کرامت الهی چیزی است که از علم به او عزوجل به ایشان هبه و بخشیده شود.»[14]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏2، ص369.

    خواص اولیاء «چون چیزی از کرامات عامه ظاهر شود، از آن به درگاه خدا ضجه و ناله می‌کند و از خدا می‌خواهد که آن را باز گرداند.»[15]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏2، ص369.

    ابن عربی در «رساله غوثیه» برای این نوع کرامات، اعتبار چندانی قائل نشده و نظرش بر این است که این موارد برای غیر اهل ایمان نیز رخ می‌دهد. او می‌نویسد:

    «چون روح به کلی صفا گرفت و از کدورات جسمانی پاک گشت، عوالم نامتناهی کشف گردد و دایره ازل و ابد، نصیبِ دیده شود و حجاب زمان و مکان از پیش نظر برخیزد… و بیشتر خرق عادات – که آن را کرامت گویند و غیر انبیا را حاصل است – در این مقام پدید آید. مثل اشراف بر خواطر، اطلاع بر مغیبات و عبور بر آب و آتش و هوا و طی زمین و غیر آن، و این قسم کرامات را اعتباری چنان نباشد زیرا که مر اهل ایمان و غیر اهل ایمان را نیز باشد، چنانکه منقول است از دجال و ابن صائد و غیرهما.»[16]ابن عربی، محیی الدین، رساله غوثیه، ص26.

    2. کرامت معنوی یا باطنی

    ابن عربی کرامات معنوی را به علم، انجام شریعت و داشتن عصمت معنا می‌کند و می‌گوید:

    «اموری که جز خواص بدان راه ندارند و در نفس و درون صوفی و غیر صوفی تحقق می‌یابد و حقیقتش در صورتی آشکار می‌شود که صاحب کرامت، آن را فاش سازد. مثل حفظ شریعت و توفیق به نائل آمدن به مکارم اخلاق و اجتناب از ذمایم و محافظت بر ادای واجبات و ازاله غسل به هردم از دلو طهارت دل، از هر صفت مذمومه و مراعات انفاس در دخول و خروج آن.»[17]ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج2، ص369؛ ابن عربی، محیی الدین، اسرار الخلوه، ص53.

    منشا کرامت

    بسیاری از محققین صوفیه، سرچشمه و منشأ کرامت حسی را استقامت و تلاش و عمل و ریاضت‌های انسان می‌دانند و تصریح دارند که هرکس با ریاضت و مجاهده می‌تواند این کرامات را به دست آورد و ایمان و باورهای شخص، نقشی در این زمینه ندارد. ابن عربی می‌گوید:

    «(کرامت) ناگزیر نتیجه استقامت و پایداری است و با استقامت و پایداری نتیجه می‌دهد و ناگزیر از آن است، و گرنه کرامت نیست و چون کرامت نتیجه استقامت باشد، امکان دارد که خداوند آن را بهره و نصیب عمل و پاداش کردار قرار داده باشد.»[18]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏2، ص369.

    تفاوت کرامت و معجزه در تصوف

    طبق نظر مشهور صوفیه، کرامت مخصوص اولیاء و معجزه مخصوص انبیاء است. ابن عربی اشاره دارد که مرتبه برخی کرامات، به معجزات انبیاء قرابت زیادی دارد. او می‌گوید مقصود از کرامت، آن چیزی است که ولی، با قوه نفس و روح خود انجام می‌دهد:

    «مرادم از کرامات جز آنچه که از قوه و نیروی همت ظاهر می‌شود نیست. مرادم از این اصطلاح در این موضع، تقریب الهی برای این شخص نیست، زیرا گاه می‌شود که آن استدراج و مکر و فریب می‌باشد و از آن جهت بر آن نام کرامت اطلاق کردم چون غالب است و مکر و فریب در آن جدا کم است. پس این منزل مجاور معجزات انبیاء است و آن، علم جزئی از علم کون است که مجاور سحر و جادو قرار نمی‌گیرد. زیرا کرامت ولی و خرق عادت او بستگی به پیروی رسول ص و رفتن بر سنت اوست، که گویی آن از معجزات آن پیامبر می‌باشد زیرا به واسطه پیروی است که برای متحقق و رونده راه، ظاهر می‌شود. از این روی مجاور آن است.»[19]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج1، ص236.

    گونه‌شناسی خوارق عادات

    ابن عربی در دو باب از فتوحات مکیه به بحث از خوارق عادات می‌پردازد. در باب 40 به طور مختصر و در باب 186 با تفصیل بیشتری این بحث را ذیل عنوان (فی معرفه مقام خرق العادات) بیان می‌کند. ابن عربی منشأ خوارق عادات را به دو قسم اکتسابی و موهوبی تقسیم کرده و درباره اقسام خوارق عادات اکتسابی می‌گوید:

    «قوت نفس؛ از آن جمله چیزی است که از قوای نفسی می‌باشد، زیرا اجرام عالَم از همت مردان منفعل می‌گردد، خداوند کار را در آن‌ها اینگونه قرار داده است

    تردستی؛ گاهی از حیله‌های طبیعی معلوم است، مانند فلقطیرات[20]ظاهرا به معنی تردستی و چشم‌بندی و شعبده است. و غیر آن که بابش نزد علما معلوم است.

    علوم غریبه؛ گاهی از نظم حروف، به طوالع می‌باشد که این خاص رصدکاران است.

    سِحر؛ گاهی به واسطه اسمائی است که ذاکر آن‌ها، بدان‌ها تلفظ می‌کند و از آن‌ها، آن فعل که خرق عادت است در برابر چشم بیننده – نه در نفس الامر و واقع – ظاهر می‌گردد و گاهی در نفس الامر و واقع به مقدار قوه آن اسم می‌باشد، تمام این‌ها تحت قدرت مخلوق است.»[21]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏2، ص371.

    ابن عربی نوع دیگر خوارق عادات را فعل الهی و موهوبی دانسته و درباره آن می‌گوید:

    «خرق عاداتی هم هست که اختصاص به جناب الهی دارد و بنده راه در آن‌ها تعمل، تکلف و قوه و نیرویی نیست ولی خدا آن را بر دست او ظاهر می‌گرداند و یا از او به فرمان الهی و اعلامش آشکار می‌شود و آن‌ها بر مراتبی چند اند:

    – از آن جمله چیزی است که « معجزه» نامیده می‌شود و آن را ظرف‌ها و اوصاف خاص و معلوم است.

    – از آن جمله چیزی است که «آیه» نامیده می‌شود.

    – از آن جمله چیزی است که «مکر و استدراج» می‌باشد.

    تمام این اقسام نزد اهل الله دارای نشانه‌هایی هستند… و هیچ چیزی از آنچه درباره دسته دوم گفتیم که علمشان به خدا نسبت داده می‌شود، نیست مگر آنکه این احتمال در آن وارد می‌شود که آیا آن از عنایت است و یا از عنایت نیست؟ مگر معجزه و آیه که آن ناگزیر از عنایت و راست‌گفتاریِ خبر دهنده و تایید وی می‌باشد، و جز این دو، بر آن احتمال وارد می‌شود.»[22]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏2، ص372.

    نقد و بررسی

    از مهم‌ترین راهکار‌های مقابله با این جذابیت تصوف، تبیین دقیق مسئله کرامت و نشان دادن جایگاه و اهمیت و اسباب آن در اسلام است.

    در این زمینه باید چند مسئله ذیل را به خوبی تنقیح کرد:

    1.  جایگاه خوارق عادات در اسلام

    از نظر دین مبین اسلام، مطلق خرق عادت و نقض قواعد عادی طبیعت، امری ارزشمند و فضیلت نیست و در طول تاریخ، معمولا مشرکین لجوج و مکار، بیشترین درخواست خوارق از انبیاء را داشتند و آن‌ها نیز صرفا برای اسکات خصم و احتجاج و اتمام حجت، برخی خوارق را اظهار می‌کردند.[23]الأنعام: 111، «وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیهِمُ الْمَلائِکهَ وَ کلَّمَهُمُ الْمَوْتی‏ وَ حَشَرْنا … ادامه پاورقی

    بالاترین کرامت و فضیلت و منقبت برای انبیاء و اولیاء اسلام، حرکت آن‌ها در جهت خواست و رضای الهی و راضی بودن به مقدرات حق است و الا اخبار غیبی و در هوا پریدن و بر آب راه رفتن میزان قرب و بعد انسان به حق را نشان نمی‌دهد.

    2.  قابل دسترس بودن خوارق

    «اصل وجود خوارق عادات، قابل انکار نیست اما وقوع خوارق عادات را نباید یک امر ارزشمند و فضیلت خوانده و آن را «کرامت» نامید، زیرا دستیابی به خوارق عادات، همچون یک صنعت و تخصص است که برای هر انسانی با انجام مقدمات و ممارست، حاصل می‌شود. مقدماتی که بعضا ناپسند و نامشروع است». باری، ممکن است انسان بدون ارتکاب مقدمات و نیت انجام آن، از سوی خداوند، این توانایی را به دست آورد اما سایر افراد، به عنوان یک مخاطب بیرونی، توانایی تشخیص رحمانی یا غیر رحمانی بودن آن را (برای غیر از معصومین) ندارند، مگر اینکه از حجت الهی یعنی حضرات معصومین علیهم السلام صادر شده باشد که با ادله پیشینی مثل عصمت، حکم به صحت هرسخن آن‌ها (از جمله عباراتی که درباره خوارق عادات دارند) می‌شود.

    بنابراین خوارق عادات دو قسم است:

    اکتسابی: انسان برای حصول آن تلاش کرده است.

    موهوبی: انسان هیچ تلاشی برای حصول آن نکرده است.

    برای مخاطبین، تشخیص اینکه کدام خوارق اکتسابی و یا موهوبی است، امکان‌پذیر نمی‌باشد.

    اکتسابی بودن خوارق

    بسیاری از صاحب نظران صوفیه، خوارق عادات و کرامت وحتی خوارقی مثل زنده کردن مردگان را، یک صنعت[24]وفایی شوشتری، فتح‌اله‌بن‌حسن، دیوان وفایی، ضمیمه اول، رساله شهاب ثاقب،ص 234. و حرفه اکتسابی دانسته‌اند که همچون سایر صنایع بشری، هر فردی با هر اعتقادی، در صورت ممارست و تمرین آن را به دست می‌آورد و هرگز نشانه فضل و ایمان اشخاص نمی‌باشد، بلکه اظهار آن‌ها قبیح است.[25]ابن عربی می‌گوید: «اگر تمام آنچه را که ادعا کرده است بتواند انجام دهد، یعنی زنده کند و بمیراند و نصب کند و عزل … ادامه پاورقی

    شاه نعمت الله ولی تصریح دارد که در ریاضت، ایمان و عقیده شرط نیست و حتی گبران و کفار نیز با تحمل ریاضت، حقائق غیبی را شهود می‌کنند:

    «اگر براهمه و غیر براهمه که ایمان ندارند به شرایع منزله، اما نفس خود را از حکم طبیعت خلاص دهند، به ریاضت نفسیه و مجاهده بدنیه، هر آینه فائض شود بر ایشان امداد ارواح عُلویه و لوح نفوس این طائفه مُنقّش گردد به نقوش حروف کتب خانه عالم و قائل شوند به غیوب، با وجود عیوب کفر، از غیب سخن گویند و این خاصیتِ ریاضت است و ذوق ایشان ذوق روحانی، و اهل اسلام اگر به ریاضات نفسیه، نفس خود را مصفّا و مُزکّا گردانند، فیض مومنان، روحانی و الهی بوَد».[26]شاه ولی، نعمت الله، مکتوبات، ص358.

    3.  تفاوت خوارق عادات با معجزه

    بسیاری از صوفیان، معجزه را همان خوارق عادت می‌دانند و با این ادعا، تلاش دارند حقانیت و حجت خود را با خوارق عادات ثابت کنند. آن‌ها مدعی‌اند کما اینکه انبیاء با اعجاز، حجت بودن خویش را ثابت می‌کنند، اولیاء نیز چنین خواهند کرد.

    اما طبق تعالیم ثقلین، معجزه با خوارق عادت، متفاوت است و مهم‌ترین تفاوت آن نیز «قابل معارضه نبودن» است. معجزه از لغت عجز می‌آید، یعنی کاری است که دیگر بشریت را عاجز می‌کند و قابل معارضه نیست.[27]تهانوی، محمد علی بن علی، موسوعه کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۲، ص۱۵۷۵. پس غیر از انبیاء و اهل بیت علیهم السلام، هیچ کس قادر بر آوردن آن نیست. در همین رابطه از امام صادق علیه السلام پرسیدند:

    قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: لِأَی عِلَّهٍ أَعْطَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْبِیاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَعْطَاکمُ الْمُعْجِزَهَ؟

    حضرت پاسخ دادند:

    فَقَالَ: لِیکونَ دَلِیلًا عَلَی صِدْقِ مَنْ أَتَی بِهِ وَ الْمُعْجِزَهُ عَلَامَهٌ لِلَّهِ لَا یعْطِیهَا إِلَّا أَنْبِیاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ حُجَجَهُ لِیعْرَفَ بِهِ صِدْقُ الصَّادِقِ مِنْ کذِبِ الْکاذِبِ.[28]صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ج‏1، ص122، ترجمه: برای چه خداوند عزّ و جلّ به انبیاء و رسولانش معجزه داده … ادامه پاورقی

    4.  اسباب و عوامل بروز خوارق عادات

    برخی گمان می‌کنند بروز خوارق عادات، فقط منشأ رحمانی دارد، درحالیکه این مسئله مناشی و اسباب مختلفی دارد که تبیین آن‌ها حائز اهمیت است:

    شیاطین و جنیان

    یکی از اسباب و عواملی که می‌تواند انسان را قادر بر خوارق عادات گرداند، ارتباط با جنیان و شیاطین است. این موضوعی است که علاوه بر متون وحیانی، مورد تصدیق عالمان و اندیشمندان و حتی خود صوفیه نیز می‌باشد.

    در قرآن کریم آمده است:

    «وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ یعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقا»[29]الجن: 6.

    «وَ إِنَّ الشَّیاطینَ لَیوحُونَ إِلی‏ أَوْلِیائِهِمْ لِیجادِلُوکمْ»[30]انعام 121.

    «هَلْ أُنَبِّئُکمْ عَلی‏ مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطین‏ تَنَزَّلُ عَلی‏ کلِّ أَفَّاک أَثیم‏»[31]شعرا 221.

    «وَ کذلِک جَعَلْنا لِکلِّ نَبِی عَدُوًّا شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یوحی‏ بَعْضُهُمْ إِلی‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً»[32]الأنعام: 112.

    داود قیصری اشاره دارد که بسیاری از کرامات و خوارق صوفیه مثل طی الارض و اخبار‌های غیبی، صرفا توسط جنیان انجام می‌شود:

    «اگر متعلق به امور دنیوی مثل احضار شیء خارجی غایب باشد، مثل احضار میوه تابستانی در زمستان و خبر دادن از آمدن کسی، این وارد جنی است و نزد عرفا معتبر نیست و عرفا طالب لقاء الله هستند. همچنین طی المکان و طی الزمان و عبور از دیوار، از خواص جن و فرشتگان ارضی است. اگر ائمه و کاملان نیز چنین اموری را انجام داده‌اند، آن‌ها نیز به کمک جن و فرشته انجام داده‌اند.»[33]قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، ص112: «و ما یقال، ان ما یظهر من الیمین أو القدام أکثره ملکی و من الیسار و الخلف … ادامه پاورقی

    در روایات اهل بیت علیهم السلام تصریح شده است که بسیاری از خوارق عادات و اخبار‌های غیبی و مکاشفات، حاصل ارتباط با جنیان و شیاطین و صورت سازی‌های آن‌هاست.[34]امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: «إِنَّهُ لَیسَ مِنْ یوْمٍ وَ لَا لَیلَهٍ إِلَّا وَ جَمِیعُ الْجِنِّ وَ … ادامه پاورقی همچنین در بسیاری از منابع صوفیه به تفصیل درباره ارتباط با جنیان و کیفیت این امر و شرائط آن بحث شده است.[35]ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، ج‏3، ص474 و ص40 و ج1، ص168؛ سهروردی، شهاب الدین یحیی بن حبش، رسائل شیخ … ادامه پاورقی

    سحر و علوم غریبه

    یکی دیگر از راه‌های حصول خوارق عادات، علوم غریبه است. علوم غریبه خود شاخه‌های مختلفی دارد که شامل جفر، علم اعداد، علم حروف و غیره می‌شود. برخی آن را پنج شاخه دانسته‌اند: علم کیمیا (علم صناعت)، علم لیمیا ( طلسمات)، علم هیمیا (تسخیرات)، علم سیمیا (علم روح و سحر)، علم ریمیا (علم شعبده‌بازی و ترفندها) که مخفف آن‌ها «کله سر» می‌شود.

    در منابع صوفیه علاوه بر پذیرش این مسئله، به تفصیل درباره هریک از این شاخه‌ها و همچنین نحوه استفاده از این علوم، سخن گفته‌اند و[36]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج‏3، ص288؛ ابن ترکه، علی بن محمد، شرح فصوص الحکم، المقدمه، ص49. اساسا بسیاری از کتب طلسم و جفر و علوم غریبه و سحر، توسط صوفیان به رشته تحریر در آمده است. کتاب «توجهات الحروف» محیی الدین ابن عربی (م638ق) «شمس المعارف الکبری» تألیف «احمد البونی» (م627ق) و کتاب «جواهر غیبی» اثر «ابوالحسن محمد بن حسن انصاری» از جمله این موارد است.

    قوت نفس

    یکی از مهم‌ترین اسباب حصول خوارق، قوت نفس (روح) است که بسیاری از خوارق صوفیه به این وسیله حاصل می‌شود.[37]جندی، مویدالدین محمود، نفحه الروح و تحفه الفتوح، صفحه ۱۴۸.

    برای تبیین این موضوع، باید مقدماتی را بیان نمود و آن اینکه: انسان مرکب از دو جزء روح و جسم است[38]مومنون: 14. هریک از جسم و روح، ابزارهای ادراکی خاص خود را دارند، مثلا حواس خمسه‌ای که انسان با آن امور دنیوی را می‌بیند، می‌شوند و… دقیقا برای روح نیز با قدرت و عظمت بسیار بیشتری این ابزار وجود دارد اما مادامی که نفس انسان در قفس و زندان جسم محبوس است، «ابزار روح» غیر فعال می‌باشد. خداوند در مورد ابزار ادراکی روح انسان که در روز قیامت گشوده می‌شود با صیغه تعجب «افعل به» می­فرماید: «أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ یوْمَ یأْتُونَنا»[39]مریم: 38. یعنی چه شنوا و بینایند روزی که به سوی ما می‏‌آیند و این بدین معنی است که هنگامی که حجاب‌ها از جلوی چشم انسان کنار می‌رود، سمع و بصر انسان بسیار با قدرت می­‌شود، این روح بسیار عظیم است. عدم دیدن مغیبات در این دنیا به علت حجاب تن است. قرآن در مورد روز قیامت که کشف حجاب می‌شود می‌فرماید: «لَقَدْ کنْتَ فی‏ غَفْلَهٍ مِنْ هذا فَکشَفْنا عَنْک غِطاءَک فَبَصَرُک الْیوْمَ حَدیدٌ.»[40]ق: 22.

    سؤالی که در این­جا مطرح می­‌شود این است که چرا این روح در حصار تن جای گرفت و قدرت زیاد آن به شدت تضعیف شد؟ علت زندانی شدن آن چیست؟

    این پرسش از دیرباز برای دانشمندان مکاتب مختلف مطرح بوده است اما هیچ یک از آن‌ها به پاسخ این سوال نرسیدند و پاسخ این سوال فقط در مکتب اهل بیت علیهم السلام بیان شده است. طبق روایات شیعه، روح انسان 2000 سال قبل از جسم خلق شده بود اما خداوند، این روح را محدود به جسم و معلق در آن می‌کند. یکی از راویان حدیث به نام عبد اللّه بن فضل هاشمی می‌گوید به خدمت حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: به چه علتی خداوند ارواح بندگان را در بدن‌های آن‌ها قرار داد، بعد از آنی که ارواح در ملکوت اعلی در بلندترین محل‌ها (و مقام‌ها) بودند؟حضرت فرمود: خدای تعالی می‌دانست که اگر ارواح را در آن مقام و محلی که داشتند به حال خودشان وا گذار می‌شدند، اکثر آن‌ها ادعای خدایی و ربوبیت می‌کردند، لذا خداوند به جهت لطف و رحمتی که به بندگان دارد، به قدرت کامله و حکمت بالغه خود، آن‌ها را (محدود) در بدن‌هائی کرد که در ابتدای خلقت مقدر نموده بود و آن‌ها را محتاج یکدیگر گردانید…»[41]حَدَّثَنَا عَلِی بْنُ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ … ادامه پاورقی .

    با توجه به این روایت، روح انسان به قدری قدرتمند و با عظمت است که اگر محدود به جسم نمی‌شد، خود را محتاج نمی‌دید و از هدف خلقت، یعنی بندگی و عبودیت فاصله گرفته و خود را خدا می‌پنداشت. این خاصیت انسان است که به محض احساس استغنا و بی‌نیازی از خدا، او را منکر شده و طغیان می‌کند: «کلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیطْغی»[42]العلق: 6. ‏. همچنانکه فرعون و تمام قدرت‌های فرعونی، وقتی در دنیا قدرت پیدا کردند، ندای الوهیت و بی‌نیازی مطلق سر دادند: «فَقالَ أَنَا رَبُّکمُ الْأَعْلی‏»[43]النازعات: 24. .

    در تاریخ تصوف نیز به کرات دیده شده است که صوفیان بزرگ، به محض رسیدن به حالت شهود و انخلاع، یعنی به محض خارج کردن روح از بدن و شهود عظمت روح، ندای استغناء و بی‌نیازی سر داده و «انا الحق» و «سبحانی سبحانی ما اعظم شانی» بر زبان جاری می‌کنند.[44]قیصری، داود، شرح قیصری بر فصوص الحکم،ص۲۴۹.

    با توجه به این مقدمه؛ می‌گوییم که عرفا و صوفیه در ادیان مختلف، ابتدا به دوجزئی بودن انسان پی برده و سپس راه خروج روح از این زندان را پیدا کرده­‌اند. قبل از صوفیان مسلمان، عرفای هندو و بودائی، عرفای کلبی یونان باستان و فیثاغورثی، عرفای گنوصی و صابئی شام و عرفای نو افلاطونی اسکندرانی فهمیده بودند که اگر انسان با تحمل «ریاضت‌های شاقه» در بیداری، بین روح و بدن فاصله بیندازد، اصطلاحاً حالت انخلاع و مرگ اختیاری پیدا می‌کند و در این حالت، قادر بر دیدن برخی مغیبات و انجام برخی خوارق عادات می‌شود.[45]البته هیچگاه نمی‌توان به طور قطعی تشخیص داد که آنچه از امور غیبی دیده است، حقیقت دارد یا تصویر سازی‌های نفس … ادامه پاورقی

    مولوی در مثنوی معنوی همین مسئله را با تشبیه «جسم انسان» به «اسقر» تبیین می‌کند:

    هست حیوانی که نامش اسقر است ****او ز ضرب چوب چاق و لنتر است

    تا که چوبش می‌زنی به می‌شود****او ز ضرب چوب فربه می‌شود[46]مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، ص496.

    5. نقد مبنایی خوارق و کرامات

    یکی از روش‌های تاثیرگذار، مقابله انتقادی با مسئله کشف و کرامت، نقدهای علی المبناء است. به این معنا که نقد و رد مسئله، مبتنی بر مبانی، عبارات و اصول خصم صورت بگیرد. در بحث خوارق و کرامات صوفیه نیز می‌توان مبتنی بر عبارات و منابع خود صوفیه، این مسئله را نقد کرد، از جمله:

    1. از نگاه محققین و نویسندگان صوفیه، اظهار کرامت و خوارق عادات، نشانه پلیدی و شرارت است، تا جایی که صوفیه قاعد‌ه‌ای به نام « کتم کرامت»[47]قشیری انبیا را مأمور به اظهار معجزه خوانده و در مقابل، کتم کرامات را بر اولیا واجب دانسته است. [قشیری، … ادامه پاورقی[48]هجویری نیز می‌نویسد: «سرّ معجزات، اظهار است و از آنِ کرامات، کتمان و ثمره معجزه، به غیر بازگردد و کرامت خاص، … ادامه پاورقی[49]عزالدین کاشانی یکی از انواع صبر را «صبر بر کتم کرامات» دانسته است. (کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایه، 380). مطرح کرده و گفته‌اند اظهار کرامت «حیض الرجال» است که امری ناپسند و نامقبول می‌باشد.[50]گولپینارلی، عبدالباقی، مولانا جلال الدین، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1375ش، ص375. آن‌ها معتقدند به محض اینکه ولی، کرامتی از خود صادر کرد، او شایسته عنوان رجال الله و شیخوخیت و ولایت نیست.[51]ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج3، ص125.

    ابن عربی در کتاب فتوحات مکیه بابی را تحت عنوان «یجب علی الولی ستر الکرامه» گشوده و اشاره دارد که بسیاری از کرامات، طبق سنت استدراج بوده و می‌نویسد: «همانگونه که معجزات و کرامات، آشکار کردنش بر رسول – از برای مدعایش – واجب است، همینطور، بر ولی تابع، پوشیدنش واجب می‌باشد. این روش جماعت است، چون ادعا ندارند، پس او را سزاوار نیست که ادّعا ورزد.»[نیازمند منبع]

    ابن عربی در باب 184 فتوحات، به جمله‌ای از بایزید استناد می‌کند: «از بایزید بسطامی از طی الارض پرسیدند. گفت: «چیزی نیست، چون ابلیس، خاور و باختر جهان را به یک چشم برهم زدن درمی نوردد و نزد خدا مکانتی ندارد.» از شکافتن هوا پرسیدند گفت: «پرنده هم هوا را می‌درد، در حالیکه مؤمن در نزد خدا افضل از پرنده است، چگونه چیزی را که با عمل پرنده شراکت دارد، کرامت محسوب می‌نمایند؟»[52]ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج2، ص370.

    جالب اینجاست که شخصیت‌هایی مثل ابوسعید ابوالخیر که به گفتۀ شفیعی کدکنی: «مرکز اصلی شخصیت تاریخی و افسانه‌ای او را مسئله کرامت تشکیل می‌دهد و کسی در تاریخ تصوف اسلامی از این رهگذر به او نمی‌رسد.»[53]محمد بن منوّر، اسرار التوحید، مقدمه شفیعی کدکنی، ص96، 1376ش. خود به انکار کرامات پرداخته و گفته‌اند: «صاحب کرامات را در این درگاه، بس منزلتی نیست زیرا که او به منزلتِ جاسوسی است و پدید بوَد که جاسوس را بر درگاه پادشاه چه منزلت تواند بود.»[54]محمد بن منوّر، اسرار التوحید، ج1، ص385، 1376ش.

    1. خوارق عادات، اساسا مصداق کرامت واقعی و ارزشمند نیست. بسیاری از نویسندگان صوفیه خاطر نشان ساخته‌اند که کرامت اصلی و حقیقی انسان، همان عمل به دستورات دینی و تخلق به اخلاقی الهی است و اینکه انسان مرتکب یک فعل خارق العاده شود، اگرچه کرامت نام دارد اما یک مسئله پیش پا افتاده و بی‌ارزش است.[55]ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج2، ص369؛ ابن عربی، محیی الدین، اسرار الخلوه، ص53. چنانچه سخن منقول از بایزید بسطامی در بحث پیشین نیز شاهدی بر این موضوع بود.[56]ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج2، ص370.
    2. بسیاری از اوقات، صدور و ظهور خوارق عادت و کرامت به خاطر سنت استدراج الهی است، کما اینکه کفار و مشرکین نیز مرتکب این امور می‌شوند و خوارقی را انجام می‌دهند و خداوند به جهت مغروق ساختن آن‌ها در باطل، نه تنها مانع خوارق نمی‌شود بلکه به آنه کمک نیز می‌رساند.[57]ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج1، ص236.

    سید هاشم حداد می‌نویسد: «خواستن خواب‌ها و رؤیاهای معنوی و روحانی، از حظوظ نفس است. طلبیدن مکاشفات و اتصال با عالم غیب و اطلاع بر ضمایر و عبور از آب و هوا و آتش و تصرّف در مواد کائنات و شفا دادن مریضان، همگی حظوظ نفس اند.»[58]طهرانی، محمدحسین، روح مجرد، ص۱۸۷.

    1. کرامت و خوارق عادات، اسباب مختلفی دارد که از جمله این اسباب، ارتباط با جنیان و شیاطین است و بسیاری از اوقات، کرامات اولیاء صوفیه، توسط جنیان انجام می‌شود.

    ابن عربی می‌نویسد: ««در عالم طبیعت، اجنه بیش از سایر موجودات، جاهل به خداوند هستند و هیچ ‌یک از کسانی که با اجنه ارتباط دارند،علم حقیقی به خداوند ندارند و حداکثر چیزی که اجنه می‌توانند به آن‌ها بدهند، علم خواص گیاهان و سنگ‌ها و اسماء و حروف است و این علم سیمیاء است.»[59]ویلیام چیتیک، عوالم خیال، ص۱۰۸.

    جالب اینجاست که برخی مشاهیر صوفیه تصریح دارند که این خوارق عادات و کرامات مرسوم، غیر معتبر هستند: «اگر متعلق به امور دنیوی مثل احضار شی خارجی غایب باشد مثل احضار میوه تابستانی در زمستان و خبر دادن از آمدن کسی، این وارد جنی است و نزد صوفیان معتبر نیست. همچنین است طی المکان و طی الارض یا طی الزمان و عبور از دیوار که از خواص جن و فرشتگان ارضی است. حتی اگر اولیا و کاملان نیز چنین کارهایی را انجام داده باشند، طبق دیدگاه و نظر مشایخ بزرگ صوفیه، به کمک اجنه یا مَلِکان، این کارها را انجام داده‌اند.[60]و الأول اما ان یتعلق بالأمور الدنیویه، مثل احضار الشی‏ء الخارجی الغایب عن المکاشف فی الحال کاحضار الفواکه … ادامه پاورقی

    مویدالدین جندی می‌گوید: «اگر عزلت و جوع و صمت و سهر به حکم و نظر تربیت شیخی مرشدِ راه رفته و کمال وصول یافته باشد، غایت کمال باشد تا مشکلات طریق را بر مرید حل کند و از عقبات، او را سلیم گذراند. اگر چنانکه مرید، موفق صادق است و مناسبت اصلی با روحانیان دارد، هر آینه خدای تعالی او را مرشدی کامل روزی کند و الا مرشدی هم از روحانیان فرستد تا او را تسلیک کند. اما این قسم، خطرناک است و لا معول علیه، زیرا که می‌باشد که شیطان یا بعض ارواح جنی، او را به صورت پیری مرشد پیدا شود از مقام تروحن و جمله ارشاد‌ها کند که در آن تغلیب روحانیت بر طبیعت باشد.»[61]جندی، مویدالدین محمود، نفحه الروح، ص150.

    1. طبق اعتراف اصحاب تصوف، اظهار خوارق عادات، مثل یک فن و تخصص است و ارتباطی به ایمان و دیانت اشخاص ندارد بلکه هرکس مقدمات آن را که همان ریاضت است داشته باشد، بداند قادر بر اظهار آن می‌شود. نجم‌الدین رازی هنگامی که به مقام مکاشفات روحانی می‌پردازد، می‌نویسد: «بیشتر خرق عادات که آن را کرامات گویند، در این مقام پدید آید… و این جنس کرامات را اعتباری زیادتی نباشد، زیرا که اهل دین و غیر اهل دین را بوَد.»[62]رازی دایه، نجم‌الدین، گزیده مرصاد العباد، تهران، علمی، 1373ش، ص174.

    محمد جعفر کبودر آهنگی می‌نویسد: « سالک اعتماد بر کرامات و خوارق عادات نکند، چه به مکر و استدراج و سحر و شعبده، خوارق ظاهر می‌شود، و از کفره نیز خوارق حاصل می‌شود، چه باعث بر خوارق، ریاضت دادن نفس است، و قلب به منزله آینه است، بعد از ریاضت، به هر سمتی که محاذی شود، عکسِ در آن سمت در او حاصل می‌شود.. و همچنین است اطلاع بر مغیبات. بعضی را جن و شیاطین مطلع می‌سازند، و بعضی از نفوس متصل می‌شود به عالم افلاک و صور کائنات را، از آن جا مطلع می‌شود، و بعضی دیگر به عالم مثال متصل می‌شود و از آن جا مطلع می‌شود، و خلاصه کلام این است که عرفا می‌گویند که «در این مراتب، مؤمن و کافر شریک اند، کمالی که مقصود است در این مراتب نیست، بسا عارف که روحش خبری از کرامات ندارد و بسا صاحب کرامت که روحش خبری از عرفان ندارد.»[63]کبودرآهنگی، محمدجعفر، مرآه الحق، ص۲۶۷.

    منابع و مآخذ

    1. ابن عربی‏‏، محیی الدین، الفتوحات المکیه، اربع مجلدات، دار الصادر، چاپ اول، بیروت، بی‌تا
    2. ابن عربی‏‏، محیی الدین، رساله غوثیه، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، مولی، 1382ش
    3. ابن عربی‏‏، محیی الدین، فصوص الحکم‏، دار إحیاء الکتب العربیه قاهره‏، چاپ اول‏، 1946م‏
    4. ابن عربی‏‏، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، دار احیاء التراث العربی‏، بیروت‏، 1367ق
    5. ابن عربی‏‏، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، دار المحجه البیضاء، بیروت، چاپ اول، 1421ق
    6. بستانی، فؤاد افرام‏، فرهنگ ابجدی‏، انتشارات اسلامی‏، تهران‏، 1375ش‏
    7. تهانوی، محمد علی بن علی، موسوعه کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، چاپ رفیق العجم و علی دحروج، بیروت، ۱۹۹۶م
    8. سراج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف‏، تصحیح رینولد آلین نیکلسون‏، مطبعه بریل‏، لیدن، 1914م
    9. سهروردی، شهاب الدین یحیی بن حبش، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، کتاب حکمه الاشراق، تصحیح هانری کربن، حسین نصر، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1372ش
    10. شفیعی کدکنی، محمدرضا، درآمدی به سبک شناسی نگاه عرفانی، تهران، نشر سخن، 1392ش
    11. صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، المکتب الحدریه، عراق، نجف، 1385ق
    12. غزّالی، ابوحامد محمّد، احیاء علوم الدین، بیروت، دار الکتاب العربی، بی‌تا
    13. غزّالی، ابوحامد محمّد، احیاء علوم الدین، ترجمه موید الدین محمد خوارزمی، تهران، علمی و فرهنگی، 1374ش
    14. قشیری، ابوالقاسم،ترجمه رساله قشیریه، ترجمه ابوعلی بن احمد عثمانی، تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، انتشارات بنگاه، تهران، 1345ش
    15. قیصری، داود، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، تصحیح سیدجلال الدین آشتیانی، امیر کبیر، چاپ سوم، تهران، 1370ش
    16. کبودرآهنگی، محمد جعفر، مرآت الحق، به کوشش جواد نوربخش، تهران، خانقاه نعمت اللهی، بی‌تا
    17. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، مؤسسۀ الوفاء، 1404ق
    18. ابن بطوطه، محمد بن عبدالله، سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمد علی موحد، چاپ پنجم، 1380ش
    19. وفایی‌شوشتری، فتح‌اله‌بن‌حسن، دیوان وفائی شوشتری، احمد آذرنگ، به نگار، بی‌جا، 1379ش

    پاورقی ها

    پاورقی ها
    1شفیعی کدکنی، محمدرضا، درآمدی به سبک شناسی نگاه عرفانی، ص329.
    2قشیری، عبدالکریم، رساله قشیریه، ص622.
    3ابن بطوطه، محمد بن عبدالله، سفرنامه ابن بطوطه، ج1، ص194.
    4سراج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، ص319.
    5شفیعی کدکنی، محمدرضا، درآمدی به سبک شناسی نگاه عرفانی، ص310.
    6بستانی، فؤاد افرام‏، فرهنگ ابجدی، ص352.
    7نبا: 26.
    8ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏2، ص369.
    9رک: شهبازی، ایرج، طبقه بندی قصه‌های کرامت، رساله پایان نامه، استاد راهنما: محمدرضا شفیعی کدکنی، دانشاه تهران، 1386ش.
    10انصاری، زهرا، طبقه بندی موضوعی حکایات کرامات در نثر عرفانی، مطالعات عرفانی، دانشکده علوم انسانی دانشگاه کاشان، شماره شانزدهم، 1391ش، ص53‑78.
    11ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏2، ص369.
    12ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏2، ص369.
    13و فی حال من احوال التوکل یحصل لک اربع کرامات هی علامه و ادله علی حصولک فی اول درجه التوکل و هی طی الارض و المشی علی الماء و اختراق الهواء و الاکل من الکون. [ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی (مجلدان)، رساله الأنوار، ص4].
    14ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏2، ص369.
    15ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏2، ص369.
    16ابن عربی، محیی الدین، رساله غوثیه، ص26.
    17ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج2، ص369؛ ابن عربی، محیی الدین، اسرار الخلوه، ص53.
    18ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏2، ص369.
    19ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج1، ص236.
    20ظاهرا به معنی تردستی و چشم‌بندی و شعبده است.
    21ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏2، ص371.
    22ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏2، ص372.
    23الأنعام: 111، «وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیهِمُ الْمَلائِکهَ وَ کلَّمَهُمُ الْمَوْتی‏ وَ حَشَرْنا عَلَیهِمْ کلَّ شَی‏ءٍ قُبُلاً ما کانُوا لِیؤْمِنُوا إِلاَّ أَنْ یشاءَ اللَّهُ وَ لکنَّ أَکثَرَهُمْ یجْهَلُون.»؛ الفرقان: 21، «وَ قالَ الَّذینَ لا یرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَینَا الْمَلائِکهُ أَوْ نَری‏ رَبَّنا لَقَدِ اسْتَکبَرُوا فی‏ أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا کبیرا.»؛ لذا هر گاه پیامبر (صلی الله علیه وآله) معجزه‌ای نشان می‌داد، آن را حمل بر سحر یا چشم بندی می‌کردند، چنان که در آیه دیگر می‌خوانیم: «وَلَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فیهِ یَعْرُجُونَ لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُون» (حجر: 15) ترجمه: اگر دری از آسمان به روی آن‌ها می‌گشودیم و از آن بالا می‌رفتند، می‌گفتند: ما چشم‌بندی شده‌ایم و ما را سحر و جادو کرده‌اند.
    24وفایی شوشتری، فتح‌اله‌بن‌حسن، دیوان وفایی، ضمیمه اول، رساله شهاب ثاقب،ص 234.
    25ابن عربی می‌گوید: «اگر تمام آنچه را که ادعا کرده است بتواند انجام دهد، یعنی زنده کند و بمیراند و نصب کند و عزل کند، او را در نزد خدا مکانتی نیست بلکه حکمش در آن‌ها، حکم داروی مسهل یا قابص را دارد که به سبب خاصیت حال، انجام می‌دهد، نه به واسطه مکانتش در نزد خدا، چنانکه جادوگر به سبب خاصیت این صنعت، در برابر چشم ناظران این کارها را می‌کند و چشمشان را از مشاهده حقیقت می‌دزدد.» [ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه(اربع مجلدات)، ج‏2، ص388].
    26شاه ولی، نعمت الله، مکتوبات، ص358.
    27تهانوی، محمد علی بن علی، موسوعه کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۲، ص۱۵۷۵.
    28صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ج‏1، ص122، ترجمه: برای چه خداوند عزّ و جلّ به انبیاء و رسولانش معجزه داده است؟حضرت فرمودند: تا دلیل باشد بر صدق آورنده آن (یعنی پیامبر. سپس فرمودند:) معجزه علامت و نشانه است بر حقّ تعالی و آن را فقط به انبیاء و رسولان و حجّت‏‌هایش (اوصیاء) اعطاء می‌‏فرماید تا راستگو از دروغگو ممتاز و مشخّص گردد.
    29الجن: 6.
    30انعام 121.
    31شعرا 221.
    32الأنعام: 112.
    33قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، ص112: «و ما یقال، ان ما یظهر من الیمین أو القدام أکثره ملکی و من الیسار و الخلف أکثره شیطانی لیس من الضوابط، إذ الشیطان یأتی من الجهات کلها کما ینطق به القرآن الکریم: «ثُمَّ لَآتِینَّهُمْ مِنْ بَینِ أَیدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکثَرَهُمْ شاکرِینَ». و الأول اما ان یتعلق بالأمور الدنیویه، مثل احضار الشی‏ء الخارجی الغایب عن المکاشف فی الحال کاحضار الفواکه الصیفیه فی الشتاء، مثلًا، و الاخبار عن قدوم زید غداً، و امثال ذلک مما هو غیر معتبر عند اهل اللَّه فهی جنی، و طی المکان و الزمان و النفوذ فی الجدران من غیر الانثلام و الانشقاق ایضاً من خواصهم و خواص الملائکه التی هی اعلی مرتبه منهم فان کان للکمل منها شی‏ء فمعاونه منهم و من مقامهم. و ان لم یتعلق بها أو یتعلق بالآخره أو کان من قبیل الاطلاع بالضمائر و الخواطر فهو ملکی لان الجن لا یقدر علی ذلک. و ان کان بحیث یعطی المکاشف قوه التصرف فی الملک و الملکوت کالاحیاء و الاماته و الإخراج لمن هو فی البرازخ محبوس و ادخال من یرید فی العوالم الملکوتیه من المریدین الطالبین فهو رحمانی لان امثال هذه التصرفات من خواص المرتبه الإلهیه القائم فیها و بها الکمل و الاقطاب. و قد یقال لغیر الشیطانی کلها رحمانی.».
    34امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: «إِنَّهُ لَیسَ مِنْ یوْمٍ وَ لَا لَیلَهٍ إِلَّا وَ جَمِیعُ الْجِنِّ وَ الشَّیاطِینِ تَزُورُ أَئِمَّهَ الضَّلَالَهِ وَ یزُورُ إِمَامَ الْهُدَی ِ فَأَتَوْهُ بِالْإِفْک وَ الْکذِبِ حَتَّی لَعَلَّهُ یصْبِحُ فَیقُولُ رَأَیتُ کذَا وَ کذَا فَلَوْ سَأَلَ وَلِی الْأَمْرِ عَنْ ذَلِک لَقَالَ رَأَیتَ شَیطَاناً أَخْبَرَک بِکذَا وَ کذَا حَتَّی یفَسِّرَ لَهُ تَفْسِیراً وَ یعْلِمَهُ الضَّلَالَهَ الَّتِی هُوَ عَلَیهَا فَمُذْ مُنِعَتِ الشَّیاطِینُ عَنِ اسْتِرَاقِ السَّمْعِ انْقَطَعَتِ الْکهَانَهُ وَ الْیوْمَ إِنَّمَا تُؤَدِّی الشَّیاطِینُ إِلَی کهَّانِهَا أَخْبَاراً لِلنَّاسِ مِمَّا یتَحَدَّثُونَ بِهِ وَ مَا یحَدِّثُونَهُ وَ الشَّیاطِینُ تُؤَدِّی إِلَی الشَّیاطِینِ مَا یحْدُثُ فِی الْبُعْدِ مِنَ الْحَوَادِثِ مِنْ سَارِقٍ سَرَقَ وَ مَنْ قَاتِلٍ قَتَلَ وَ مِنْ غَائِبٍ غَابَ وَ هُمْ بِمَنْزِلَهِ النَّاسِ أَیضاً صَدُوقٌ وَ کذُوبٌ». [مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏60، ص280].
    35ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، ج‏3، ص474 و ص40 و ج1، ص168؛ سهروردی، شهاب الدین یحیی بن حبش، رسائل شیخ اشراق، ج‏1، ص104؛ غزالی، محمد، إحیاء علوم الدین، ج‏2، الجزء6، ص187؛ غزالی، محمد، مجموعه رسائل الإمام الغزالی، ص495.
    36ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج‏3، ص288؛ ابن ترکه، علی بن محمد، شرح فصوص الحکم، المقدمه، ص49.
    37جندی، مویدالدین محمود، نفحه الروح و تحفه الفتوح، صفحه ۱۴۸.
    38مومنون: 14.
    39مریم: 38.
    40ق: 22.
    41حَدَّثَنَا عَلِی بْنُ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ اَلْبَرْمَکی قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سُلَیمَانَ بْنِ أَیوبَ اَلْخَزَّازُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلْفَضْلِ اَلْهَاشِمِی قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیهِ السَّلاَمُ لِأَی عِلَّهٍ جَعَلَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلْأَرْوَاحَ فِی اَلْأَبْدَانِ بَعْدَ کوْنِهَا فِی مَلَکوتِهِ اَلْأَعْلَی فِی أَرْفَعِ مَحَلٍّ فَقَالَ عَلَیهِ السَّلاَمُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَی عَلِمَ أَنَّ اَلْأَرْوَاحَ فِی شَرَفِهَا وَ عُلُوِّهَا مَتَی مَا تُرِکتْ عَلَی حَالِهَا نَزَعَ أَکثَرُهَا إِلَی دَعْوَی اَلرُّبُوبِیهِ دُونَهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَجَعَلَهَا بِقُدْرَتِهِ فِی اَلْأَبْدَانِ اَلَّتِی قَدَّرَ لَهَا فِی اِبْتِدَاءِ اَلتَّقْدِیرِ نَظَراً لَهَا وَ رَحْمَهً بِهَا وَ أَحْوَجَ بَعْضَهَا إِلَی بَعْضٍ وَ عَلَّقَ بَعْضَهَا عَلَی بَعْضٍ وَ رَفَعَ بَعْضَهَا عَلَی بَعْضٍ فِی اَلدُّنْیا وَ رَفَعَ بَعْضَهَا فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجٰاتٍ فِی اَلْآخِرَهِ وَ کفَی بَعْضَهَا بِبَعْضٍ وَ بَعَثَ إِلَیهِمْ رُسُلَهُ وَ اِتَّخَذَ عَلَیهِمْ حُجَجَهُ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ یأْمُرُونَ بِتَعَاطِی اَلْعُبُودِیهِ وَ اَلتَّوَاضُعِ لِمَعْبُودِهِمْ بِالْأَنْوَاعِ اَلَّتِی تَعَبَّدَهُمْ بِهَا وَ نَصَبَ لَهُمْ عُقُوبَاتٍ فِی اَلْعَاجِلِ وَ عُقُوبَاتٍ فِی اَلْآجِلِ وَ مَثُوبَاتٍ فِی اَلْعَاجِلِ وَ مَثُوبَاتٍ فِی اَلْآجِلِ لِیرَغِّبَهُمْ بِذَلِک فِی اَلْخَیرِ وَ یزِیدُهُمْ فِی اَلشَّرِّ وَ لِیدُلَّهُمْ بِطَلَبِ اَلْمَعَاشِ وَ اَلْمَکاسِبِ فَیعْلَمُوا بِذَلِک أَنَّهُمْ بِهَا مَرْبُوبُونَ وَ عِبَادٌ مَخْلُوقُونَ وَ یقْبِلُوا عَلَی عِبَادَتِهِ فَیسْتَحِقُّوا بِذَلِک نَعِیمَ اَلْأَبَدِ وَ جَنَّهَ اَلْخُلْدِ وَ یأْمَنُوا مِنَ اَلْفَزَعِ إِلَی مَا لَیسَ لَهُمْ بِحَقٍّ ثُمَّ قَالَ عَلَیهِ السَّلاَمُ یا اِبْنَ اَلْفَضْلِ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَی أَحْسَنُ نَظَراً لِعِبَادِهِ مِنْهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ أَ لاَ تَرَی أَنَّک لاَ تَرَی فِیهِمْ إِلاَّ مُحِبّاً لِلْعُلُوِّ عَلَی غَیرِهِ حَتَّی یکونَ مِنْهُمْ لَمَنْ قَدْ نَزَعَ إِلَی دَعْوَی اَلرُّبُوبِیهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ قَدْ نَزَعَ إِلَی دَعْوَی اَلنُّبُوَّهِ بِغَیرِ حَقِّهَا وَ مِنْهُمْ مَنْ قَدْ نَزَعَ إِلَی دَعْوَی اَلْإِمَامَهِ بِغَیرِ حَقِّهَا وَ ذَلِک مَعَ مَا یرَوْنَ فِی أَنْفُسِهِمْ مِنَ اَلنَّقْصِ وَ اَلْعَجْزِ وَ اَلضَّعْفِ وَ اَلْمَهَانَهِ وَ اَلْحَاجَهِ وَ اَلْفَقْرِ وَ اَلْآلاَمِ وَ اَلْمُنَاوَبَهِ عَلَیهِمْ وَ اَلْمَوْتِ اَلْغَالِبِ لَهُمْ وَ اَلْقَاهِرِ لِجَمْعِهِمْ یا اِبْنَ اَلْفَضْلِ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَی لاَ یفْعَلُ بِعِبَادِهِ إِلاَّ اَلْأَصْلَحَ لَهُمْ وَ لاٰ یظْلِمُ اَلنّٰاسَ شَیئاً وَ لٰکنَّ اَلنّٰاسَ أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ. [صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، ج۱، ص۱۵].
    42العلق: 6.
    43النازعات: 24.
    44قیصری، داود، شرح قیصری بر فصوص الحکم،ص۲۴۹.
    45البته هیچگاه نمی‌توان به طور قطعی تشخیص داد که آنچه از امور غیبی دیده است، حقیقت دارد یا تصویر سازی‌های نفس یا تصویر سازی‌های شیطانی است.
    46مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، ص496.
    47قشیری انبیا را مأمور به اظهار معجزه خوانده و در مقابل، کتم کرامات را بر اولیا واجب دانسته است. [قشیری، عبدالکریم، رساله قشیریه، ص624].
    48هجویری نیز می‌نویسد: «سرّ معجزات، اظهار است و از آنِ کرامات، کتمان و ثمره معجزه، به غیر بازگردد و کرامت خاص، مَر صاحب کرامت را بوَد.» [هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، ص278].
    49عزالدین کاشانی یکی از انواع صبر را «صبر بر کتم کرامات» دانسته است. (کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایه، 380).
    50گولپینارلی، عبدالباقی، مولانا جلال الدین، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1375ش، ص375.
    51ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج3، ص125.
    52ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج2، ص370.
    53محمد بن منوّر، اسرار التوحید، مقدمه شفیعی کدکنی، ص96، 1376ش.
    54محمد بن منوّر، اسرار التوحید، ج1، ص385، 1376ش.
    55ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج2، ص369؛ ابن عربی، محیی الدین، اسرار الخلوه، ص53.
    56ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج2، ص370.
    57ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج1، ص236.
    58طهرانی، محمدحسین، روح مجرد، ص۱۸۷.
    59ویلیام چیتیک، عوالم خیال، ص۱۰۸.
    60و الأول اما ان یتعلق بالأمور الدنیویه، مثل احضار الشی‏ء الخارجی الغایب عن المکاشف فی الحال کاحضار الفواکه الصیفیه فی الشتاء، مثلًا، و الاخبار عن قدوم زید غداً، و امثال ذلک مما هو غیر معتبر عند اهل اللَّه فهی جنی‏، و طی المکان و الزمان و النفوذ فی الجدران من غیر الانثلام و الانشقاق ایضاً من خواصهم و خواص الملائکه التی هی اعلی مرتبه منهم فان کان للکمل منها شی‏ء فمعاونه منهم و من مقامهم. و ان لم یتعلق بها أو یتعلق بالآخره أو کان من قبیل الاطلاع بالضمائر و الخواطر فهو ملکی لان الجن‏ لا یقدر علی ذلک. و ان کان بحیث یعطی المکاشف قوه التصرف فی الملک و الملکوت کالاحیاء و الاماته و الإخراج لمن هو فی البرازخ محبوس و ادخال من یرید فی العوالم الملکوتیه من المریدین الطالبین فهو رحمانی لان امثال هذه التصرفات من خواص المرتبه الإلهیه القائم فیها و بها الکمل و الاقطاب. و قد یقال لغیر الشیطانی کلها رحمانی. [قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، تحقیق حسن زاده آملی، قم، بوستان کتاب، 1382ش، ج1، ص138].
    61جندی، مویدالدین محمود، نفحه الروح، ص150.
    62رازی دایه، نجم‌الدین، گزیده مرصاد العباد، تهران، علمی، 1373ش، ص174.
    63کبودرآهنگی، محمدجعفر، مرآه الحق، ص۲۶۷.