«فرقه ذهبیه» از فرق پر نفوذ، مهم و تاثیرگذار صوفیه است که فقط در جغرافیای ایران فعالیت داشته و از این رو خود را یگانه طریقت اصیل شیعی میداند.[1]درحالیکه تردیدی نیست تا قرن هشتم و نهم هجری اکثر اقطاب آنها از اهل سنت و مذاهب غیر شیعی بودهاند. [وحید … ادامه پاورقی قطب کنونی این فرقه (1402ش) « حسین عصاریان» (متولد 1310ش) و مرکز فعالیت آنها «دزفول» است. پیروان ذهبیه برخلاف سایر فرق، از ظاهرشان قابل شناسایی نیستند.
فهرست
تاریخچه
«فرقه ذهبیه» از انشعابهای اصالتاً سنی مذهبِ طریقت کبرویه (منتسب به نجم الدین کبری 618ق قطب دوازدهم) بود که با تمرد « عبدالله برزش آبادی» (م869ق) [قطب بیست و یکم] از « اسحاق ختلانی» (826ق) [قطب بیستم]، در قرن نهم هجری تاسیس شد و به تدریج، در گذر زمان، صبغه شیعی گرفت و ابتدا در خراسان و سپس در فارس رواج یافت.[2]این سلسله در دورههای مختلف، با توجه به اقطاب شاخصی که داشته است، به اسامی گوناگونی نامیده شده است. مثلا از … ادامه پاورقی
فرقه ذهبیه چند دوره تاریخی را گذرانده است:
1- دوران رکود
از زمان رهبری « عبدالله برزش آبادی» (869ق) تا قطبیت « قطب الدین محمد نیریزی» (1173ق) قطب سی و دوم فرقه، چندان ظهور و بروزی نداشته است و احوالات مشایخ و رسوم و تعالیم آنها چندان مشخص نیست.[3]خاوری، اسدالله، ذهبیه، تصوف علمی آثار ادبی، ص409.
2- دوران شکوفایی و رواج
قطب الدین نیریزی (1100-1173ق) شاعر و صوفی بزرگ عصر صفویه را احیاگر و مجدد بزرگ این طریقت میدانند. نیریزی آداب و رسوم و تعالیم ذهبیه را نظاممند و مدون ساخت. اقطابی که در این دوره بر مسند ارشاد تکیه زدهاند عبارت اند از: « محمد هاشم درویش شیرازی (۱۱۰۵-۱۱۹۹ق) قطب سی و سوم، [دامادش] عبدالنبی شیرازی (۱۲۳۱ق) قطب سی و چهارم، [فرزندش] ابوالقاسم راز شیرازی (1215-1286ق) قطب سی و پنجم، جلال الدین محمد مجد الاشراف (۱۲۴۳-۱۳۳۱ق) قطب سی و ششم.
در این دوره، ذهبیان حتی توانستند برای مدتی تولیت برخی اماکن مذهبی مثل «شاه چراغ» را به دست بگیرند.
3- دوران آشفتگی
از دوره مجد الاشراف و احمد وحید الاولیاء تبریزی (۱۲۴۸-۱۳۳۴ق) [قطب سی و هفتم] تا زمان حاضر را دوره آشفتگی و پراکندگی ذهبیه به شمار میآورند. اگرچه ذهبیان با پیگیری شیوه تبلیغی خود، توانسته بودند در طبقه خواص و نخبگان، مریدان صاحب نامی را جذب کنند اما اوضاع قطبیت این فرقه چندان سامانمند و مشخص نبود.
« عبدالحمید گنجویان» (۱۳۸۹ش) سی و نهمین قطب این فرقه که با لژهای فراماسونری در ارتباط بود،[4]با توجه به اسناد موجود در نمایشگاه وزارت اطلاعات، او عضو تشکیلات فراماسونری بوده و نیز در کتاب «اسناد … ادامه پاورقی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از ایران به انگلستان متواری شده و در شهر «ساوت همپتن» مستقر گردید تا اینکه در پاییز سال 1389ش. در اثر مرگ مغزی فوت نموده و « حسین عصاره» (عصاریان) شیخ خانقاه دزفول جانشین او و قطب چهلم فرقه گردید. این فرقه در این اواخر به نام «ذهبیه احمدیه» یا «احمدیه» بیشتر معروف است و گاهی از آن به اسم «گنجویه» نیز نام میبرند.
انشعابها
انشعابهای ذهبیه عبارتند از:
- بعد از قطبیت «قطب الدین نیریزی»، « محمد بن رفیع جیلانی» (۱۱۹۸ق) از تبعیت «محمدهاشم درویش شیرازی» سرباز زده و انشعابی ایجاد میکند. این انشعاب با اغتشاش دیگر یعنی «صدرالدین کاشف دزفولی» و بعد از او، «محمدرضا دزفولی» و سپس «حسین ظهیر الاسلام دزفولی» و سپس «اسدالله گوشه گیر دزفولی» ادامه پیدا میکند.[5]رفیعی زابلی، حمید، ذهبیه عرفان یا تصوف، ص96. «ملامحراب گیلانی» که یکی از شاگردان نیریزی بود نیز در این مقطع، شعبهای را برای خود پایهگذاری میکند. « جلال الدین عنقاء» نیز از «حسین دزفولی ذهبی» جدا شده و فرقه جدیدی به نام « اویسیه» پایهگذاری میکند.[6]عنقا، صادق، چنته جهان عارف، ص267؛ مدرسی چهاردهی، نورالدین، سیری در تصوف، ص314.
- «محمدهاشم درویش شیرازی»، جانشینی معرفی نمیکند و ذهبیه به چهار شعبه تقسیم میشود و غیر از «عبدالنبی شیرازی» (داماد محمدهاشم)، سه نفر دیگر به نامهای «صدرالدین کاشف دزفولی»، «محمد اسماعیل ارغدی» و «محمد کازرونی» مدعی قطبیت میشوند و بعدها «جلال الدین مجد الاشراف»، در زمان قطبیت خود در کتاب «تام الحکمه»، قطبیت جدش (عبدالنبی) را تایید میکند.[7]خاوری، اسدالله، ذهبیه، تصوف علمی، آثار ادبی، ص353.
- بعد از مرگ « جلال الدین مجد الاشراف»، شاخهای به قطبیت «احمد وحید الاولیاء تبریزی اردبیلی» گرایش پیدا کرد و شاخه دیگری مرید «محمدرضا متولی باشی» (برادر مجد الاشراف) شد. «شمس الدین پرویزی» که از شاخه «متولی باشی» حمایت میکند، در «رساله نوریه»، شرح ماجرای اختلاف وحید الاولیاء و متولی باشی را ذکر کرده است.[8]پرویزی، شمس الدین، رساله نوریه، تعریف سلسله ذهبیه، ج2، ص29.
طبقه گفته مدرسی چهاردهی، در عرض شعبه وحید الاولیاء تبریزی، سه انشعاب دیگر از ذهبیه پدید آمد: عدهای که «محمدرضا متولی باشی» را پذیرفته بودند، به «احمد شریفی» و سپس فرزندش «محمدحسین شریفی» و سپس «شمس الدین پرویزی» ارادت ورزیدند. شعبه دوم نیز بعد از مجد الاشراف به وسیله «ابراهیم امامزاده زیدی، سید میرزا آقا و محمد حسن نقاش، مقرب علیشاه» به وجود آمد. شعبه سوم پس از مجد الاشراف، نه قطبیت وحید الاولیاء را پذیرفت و نه قطبیت متولی باشی را. آنها «فتحعلی میرزا علیشاه» و سپس فرزندش «عبدالعلی میرزا علیشاه» و سپس «فتحعلی» و «علی عریان» معروف به «کفری» را قطب دانستند.
شاخه «کفری» که آن را «مهدویه گمنامیه اشراقی» نیز مینامند، بعد از مرگش (در سال 1356ش) به چند فرقه منشعب شد و عدهای که او را دیده بودند مانند «محمد محسنی، محمد تولایی مشهدی، هدایت الله منشی زادگان و سید نورالدین عادل»، مدعی جانشینی وی شدند. «هدایت الله منشی زادگان» که امروزه ساکن آمریکا است، شاخه خود را «مهدویه گمنامیه ملامتیه» مینامد.
- پس از مرگ وحید الاولیاء، برخی مرید «احمد حب حیدر» شدند و برخی مرید «رضا رهنما» (کارمند فرهنگ شیراز). شاخه «حب حیدر» به «عبدالحمید گنجویان» و سپس «حسین عصاریان» رسید.
تصویری از انشعابهای فرقه ذهبیه
رهبران و مشایخ
از چهرههای شاخص فرقه ذهبیه در تاریخ، میتوان به احمد غزالی، سید علی همدانی، علاء الدوله سمنانی، قطب الدین نیریزی، محمد بیدآبادی، ابوالقاسم راز شیرازی، جلال الدین مجد الاشراف، وحید الاولیاء تبریزی و عبدالحمید گنجویان اشاره کرد. قطب و رهبر کنونی این فرقه یعنی حسین عصاریان متولد 1310ش (با مدرک دکترای داروسازی) ساکن دزفول است.
چهرههای مطرح
رویکرد نخبهگرای ذهبیه، سبب شده است که در طول تاریخ چهرههای فرهنگی، هنری و تاثیرگذاری را جذب دعاوی فریبنده خود کند. برخی از این چهرهها عبارتند از:
وصال شیرازی، رائض الدین اعجوبه زنجانی، فضل الله شریفی ذهبی خاوری شیرازی،[9]از مهمترین مورخان صدر دورهی قاجاریه میباشد. ابراهیم امامزاده زیدی طهرانی، محمد علی حکیم شیرازی[10]«محمد علی حکیم»، فرزند ابوالقاسم، به سال ۱۳۲۱ق، در شیراز زاده شد. احمد اردبیلی معروف به «وحید الاولیاء … ادامه پاورقی، سید علی کمالی دزفولی[11]در کتاب «عذر تقصیر به پیشگاه عرفان و تصوف اسلامی»، عبدالرحیم گواهی، به حضور ایشان در خانقاه ذهبیه در دزفول … ادامه پاورقی، احمد خوش نویس، سیدعلی مجتهد کازرونی، حبیب الله خراسانی،[12]حبیب خراسانی متوفی 1287ش، از شعرا و روحانیان خراسان بودهاست. نسب او از طریق جدش محمدمهدی خراسانی ملقب به شهید … ادامه پاورقی محمد هادی شیخ الاسلامی، امین الشریعه خویی، اسد الله خاورری،[13]وی خواهر زاده جلال الدین مجد الاشراف است و کتاب «ذهبیه، آثار علمی و ادبی» از مهمترین تالیفات او و از بهترین … ادامه پاورقی احسان الله استخری[14]احسان الله علی استخری از عرفان پژوهان و منتسبین به فرقه ذهبیه بوده است. وی از دانشکده معقول و منقول موفق به … ادامه پاورقی، محمد خواجوی[15]محمد خواجوی (1313-1391ش) از شاگردان محمدعلی حکیم و شیخ فرقه ذهبیه در شهر رشت بوده و خانقاه ذهبیان در آن منطقه را … ادامه پاورقی، عبدالرحیم گواهی[16]عبدالرحیم گواهی (متولد ۱۳۲۳ش در تهران) استاد ادیان، عرفان و فلسفه میباشد که در سیاست نیز ورود داشته و مناصب … ادامه پاورقی، محمد یوسف نیری[17]محمد یوسف نیری متولد سال ۱۳۳۳ش از نویسندگان و پژوهشگران صاحب نام شهر شیراز و استاد دانشگاه میباشد که علاوه … ادامه پاورقی و…
وجه تسمیه
درباره وجه تسمیه این سلسله به «ذهبیه» چندین قول وجود دارد که برخی از مهمترین آنها عبارتند از:
1_ تمرد « عبدالله برزش آبادی» از فرمان « اسحاق ختلانی» و به کار بردن عبارت «ذهب عبدالله» توسط خُتَّلانی خطاب به او.[18]شیروانی، زین العابدین، بستان السیاحه، متن، ص292.
2_ تشبیه این سلسله به ذهب (طلا) از جهت انتساب به امام رضا علیه السلام و برخورداری از «سلسله الذهب» یعنی سلسلهای زرین.[19]ارومیهای، سیدآقا، تنبیه مهدویه شخصیه، ص9.[20]از حیث صدور حدیث «سلسله الذهب» از آن حضرت و یا اینکه کتاب «فقه الرضا» و «طب الرضا» به دستور مأمون با آب طلا … ادامه پاورقی چنانچه در ادامه خواهد آمد، انتساب سلسله به حضرت رضا علیه السلام از نظر تاریخی مخدوش است.
3_ بنابر سخن ابوالقاسم راز شیرازی در «قوائم الانوار»، تبدیل مس وجود مریدان به طلای معرفت و یا دارا بودن «علم کیمیا» (از علوم غریبه)، دلیل تسمیه این فرقه به «ذهبیه» است.[21]خاوری، اسد الله، ذهبیه، تصوف علمی، آثار ادبی، ص90.[22]برخورداری اقطاب فرقه از «علم کیمیا» مسالهای مشهور در افواه و السنه است. «جلال الدین مجد الاشراف» رسالهای … ادامه پاورقی
4_ اشتمال سلسله بر هشت تن از امامان (از امام رضا تا امام علی علیهم السلام) وجه دیگر این تسمیه است.[23]واحدی، سید تقی، در کوی صوفیان، ص409 به نقل از راز شیرازی، ابوالقاسم، تذکره الاولیاء.
5_ عدم وجود پیروان مذاهب دیگر در سلسله اقطاب و اتفاق تمام مشایخ آنها بر مذهب تشیع اثنی عشریه.[24]خاوری، اسد الله، ذهبیه تصوف علمی، آثار ادبی، ص97. اما چنانچه خواهد آمد، اقطاب و مشایخ سلسله تا قرن نهم و نهایتا هشتم، همگی از اهل تسنن بودند.
چنانچه محققین اشاره کردهاند قول اول نزدیکتر به واقع است و اگرچه اقوال دیگر هیچ بهرهای از حقیقت ندارند اما پیروان ذهبیه سعی بلیغ داشته تا موارد دیگر را جهت وجه تسمیه ذهبیه به کرسی نشانند.[25]برای اطلاع از تفصیل مطلب درباره عدم صحت وجوه دیگر این تسمیه میتوان به کتب مربوطه رجوع نمود: [ر.ک: رفیعی زابلی، … ادامه پاورقی
مهمترین آثار
آثار دو قطب مهم فرقه یعنی «قطب الدین نیریزی» و «ابوالقاسم راز شیرازی» اهمیت بیشتر دارد. در این بین، کتاب «فصل الخطاب» نیریزی و کتابهای «قوائم الانوار و طوالع الاسرار»، «کوثر نامه»، «طباشیر الحکمه»، «ولایت نامه» و «آیات الولایه» از آثار راز شیرازی بیشتر از بقیه مورد توجه واقع شدهاند.
در مرحله بعد، کتابهای «انهار جاریه» نوشته وحید الاولیاء، «تحفه عباسی» نوشته «محمد علی موذن خراسانی» و «نور الهدایه» از «نجیب الدین رضا تبریزی» دارای اهمیت هستند. برخی دیگر از آثار مهم مربوط به ذهبیه چنین است:
- کتاب «ذهبیه، تصوف علمی، آثار ادبی»، نوشته «اسد الله خاوری».[26]مؤلف این کتاب خواهرزاده مجد الاشراف (قطب سی و ششم ذهبیه) بود.
- کتاب «اصول تصوف»، نوشته «احسان الله علی استخری».
- رساله «تنبیه مهدویه شخصیه»، نوشته «سید آقای ارومیهای».
کتب انتقادی و تحقیقی
برخی از کتابهای انتقادی-تحقیقی که درباره فرقه ذهبیه نوشته شده است عبارتند از:
1_ کتاب «ذهبیه عرفان یا تصوف»، تالیف «حمید رفیعی زابلی»؛
2_ کتاب «پشت پرده خانقاه ذهبیه»، تالیف م«نصور کیانی»؛
3_کتاب «هدایه القاصرین یا راهنمای گمراهان»، تالیف «مرتضی ثامنی»؛
4_ کتاب «اتمام الحجه»، تالیف «سید محمدرضا شفیعی دزفولی»؛
5_ کتاب «فرقه ذهبیه»، تالیف «سید علیرضا طباطبایی»؛
6_ کتاب «نعمت اللهیه و ذهبیه» تالیف «داود الهامی»؛
7_ کتاب «رویکرد فرقه ذهبیه به قرآن و حدیث»، تالیف «محمد حاجی خلف»؛
مراکز فعالیت
فرقه ذهبیه تا پایان سلطنت صفویه، ابتدا در منطقه خراسان و به ویژه مشهد و سپس در فارس و اصفهان رواج یافت. از دوران وحید الاولیاء تبریزی در عصر قاجار، تمرکز آنها در آذربایجان غربی و شرقی با محوریت خوی و تبریز و در دوران معاصر، شیراز و دزفول بود.
امروزه پیروان ذهبیه در مراکز سنتی این فرقه، مثل تهران، فارس، رشت و خراسان، حضور بیشتری دارند اما تمرکز آنها همچنان در شهرهای دزفول و تبریز و شیراز است.
از آنجائی که محل تجمع و برپایی مراسمات و گردهمایی صوفیان در هر دیار و شهری، یا در خانقاه رسمی آنها یا در آرامگاههای مشایخ مطرح فرقه است، در فرقه ذهبیه نیز اوضاع به همین منوال میباشد. مثلا در شیراز، مقبرههای شاه داعی الی الله، روزبهان بقلی، ابوذرعه، سعدی، شیخ سلم و غیره را محترم شمرده و مرتب زیارت میکنند.
وضعیت فعلی
مبانی نظری و اندیشگی ذهبیه، تفاوت چندانی با سایر دراویش و صوفیه ندارد اما اتخاذ برخی سیاستها و رویکردهای تبلیغی از جانب فرقه، سبب شده است که مخاطب عام در نگاه اول، نگاه فرقهای به آنها نداشته باشد، بلکه ذهبیان را یک مسلک اخلاقی-عرفانی ذیل تشیع به حساب آورد، درحالیکه چنین نگاهی صحیح نیست و در حقیقت، ذهبیان، ماهیتِ «فرقهای» دارند.
فرقه ذهبیه از جمله سلاسلی است که بروز اجتماعی، فعالیت و کنش سیاسی کمتری از خود نشان میدهد[27]به طوری که اساسا نقطه آغازین پیدایش این فرقه به شکاف و اختلاف نظر رهبران فرقه در باب ورود به مسائل سیاسی یا عدم … ادامه پاورقی و مشایخ و اقطاب آنها معمولا به دنبال خودنمایی و جنجال نیستند بلکه خیلی آهسته و آرام و خزنده، فعالیت تبلیغی خود را پیش برده و خواص جامعه را جذب مرام خویش کرده و جای پای خود را در مراکز مهم تثبیت میکنند. این مسئله سبب شده است که مواجه با ذهبیه، دشوارتر از دیگر فرق صوفیه باشد.
نماد ها
«ذهبیه اغتشاشیه» دو نماد مهم دارد که در اغلب کتب، اماکان و حتی مراقد منتسب به آنها استفاده میشود و نشانهای از حضور پیروان فرقه ذهبیه تلقی میگردد:
نماد اول) کشتی نجات
در این نماد، نام امیرالمومنین علی علیه السلام در هیئات یک کشتی رسم میشود و پیروان ذهبیه این نشان را بر سر درب منازل خود نصب میکنند. این طرح اثر وحید الاولیاء و با اقتباس از مکاشفه مجد الاشراف، منقوش شده است.
نماد دوم) هو
این نماد اهمیت بیشتری داشته و در بسیاری از مکانهای مرتبط با فرقه یا تحت نفوذ ذهبیان، مورد استفاده قرار گرفته است.
روشهای جذب و تبلیغ
ذهبیه به دنبال جذب خواص و نخبگان و فرهیختگان جامعه است و روش تبلیغات خود را ناظر به این جامعه هدف قرار داده است. پیروان فرقه معمولا به صورت ناشناخته و غیر رسمی فعالیت میکنند به گونهای که گاهی اوقات حتی نزدیکان آنها نیز از چهره فرقهای و انتسابشان به سلسله ذهبیه مطلع نیستند. اهم روشهای تبلیغی آنها چنین است:
- تاکید بر شریعت و ادعای التزام به تمام رسوم دینی و عدم کاربست الفاظ و مصطلحات صوفیه مانند قطب و خانقاه، درویش و صوفی و…، پرهیز از فاشگویی دعاوی گزاف صوفیانه، از مهمترین حربههایی است که این جریان برای جذب مریدان دنبال میکند[28]به عنوان مثال، وحید الاولیاء به مریدان خود توصیه اکید داشت که او را «قطب» یا «ولی» نخوانند و میگفت: «خاک قدم … ادامه پاورقی به گونهای که مخاطب گمان میکند ذهبی مسلکان با تمام فرق صوفیه تفاوت دارند.
- ادعای همراهیِ علمای شیعه با سلسله ذهبیه و تعالیم ذهبی مسلکان و نام آوردن از فقهای شیعه مثل سید بن طاووس علامه محمدباقر مجلسی و به خصوص محمدتقی مجلسی،[29]به عنوان نمونه، رسالهای تحت عنوان «تشویق السالکین» را به دروغ منتسب ساختهاند به علامه محمدتقی مجلسی، … ادامه پاورقی شیخ بهائی، فیض کاشانی، شیخ انصاری، میرزای شیرازی، علامه بحرالعلوم، و حتی سیدجمال الدین اسدآبادی در زمره ذهبیه.[30]ر.ک: خاوری، اسدالله، ذهبیه، تصوف علمی، آثار ادبی، ص189؛ مدرسی، مرتضی، تاریخ روابط ایران و عراق به نقل از … ادامه پاورقی
- سوء استفاده از اسامی اهل بیت علیهم السلام و احساسات و عواطف مذهبی شیعیان نسبت به معصومین علیهم السلام.
- اغلب صوفیان ذهبیه از افرادی بودند که امروزه از این اشخاص به عنوان هنرمند یاد میشود، یعنی شعرا، خوش نویسان، اُدبا و خطبا، افراد خوش قریحهای که در صنایع هنری گوناگونی مثل تذهیب، سرآمد عصر خود بودند و این مساله به تنهایی یکی از دلایل جذابیت این طریقت، برای عامه شیعیان به حساب میآمد که معمولاً دنباله رو خواص و فرهیختگان جامعه بوده و بدانها اعتماد و حسن ظن زیادی داشتند.[31]قطب الدین نیریزی مکتب خویش را «حکمت علوی» میخواند و توجه خاصی به نهج البلاغه داشت و مخالفان خود را به جهل … ادامه پاورقی
- مشایخ ذهبیه در فنون مختلف علوم غریبه به ویژه «کیمیا» سررشته دارند و بر انجام برخی خوارق عادات، قدرت پیدا کردهاند و میتوانند تصرفاتی در عالم خارج یا ذهن و منامات مخاطبین خود انجام دهند که از سایر انسانها بر نمیآید. چیزی که در لسان عامه مردم به عنوان کشف و کرامت یا معجزه شناخته میشود.[32]حافظ الکتب، ابوالحسن، اوصاف الاتقیاء، ص100. درباره «محمد بیدآبادی» گفتهاند صاحب علم کیمیا بود و هر سال «هزار هزار مثقال طلا و نقره انفاق میکرد»[33]آصف، محمدهاشم، رستم التواریخ، ص408. طبیعی است که با مقدار کمی از این طلا، میتوان قلوب جمع زیادی را با خود همراه کرد.
- صوفیان ذهبیه فعالیتهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نظیر ساخت مدرسه، مسجد، حسینیه، بیمارستان، خیریه و کارهای عام المنفعه را در کارنامه خود به ثبت رساندهاند که همین موضوع سبب شده است تا برخی مسئولان در ردههای مختلف، نگاهی توام با خوشبینی و حسن ظن به آنها داشته باشند. چنانچه بیمارستان پیشرفته و بزرگی در دزفول ساخته و آن را به نام قطب خود یعنی عبدالحمید گنجویان نامگذاری کردهاند.[34]در کتاب «وحید نامه» در شرح احوالات «وحید الاولیاء» نوشته است: «اوقات اقامت در تبریز و اردبیل، از شهر خارج … ادامه پاورقی[35]همچنین نقل است که وقتی وحید الاولیاء، به درمان یک مریض کمک کرد، او نذر داشت که خانه وحید الاولیاء را تعمیر کند … ادامه پاورقی
سلسله
سند خرقه ذهبیه با چهل واسطه به امام رضا علیه السلام میرسد. مشایخ آنها به شرح ذیل است:
معروف کرخی (200ق)، سری سقطی (251ق)، جنید بغدادی (297ق) ابوعثمان مغربی (373ق)، ابوعلی رودباری (322ق)، ابوعلی کاتب مصری (340ق)، ابو القاسم گرگانی یا جرجانی (469ق)، ابوبکر نساج طوسی (487ق)، احمد غزالی (520ق)[36]تا به اینجا ذهبیها و نعمت اللهیها دارای سلسلهای یکسان هستند. البته در سلسلههای اخیر، ترتیب صحیح چنین … ادامه پاورقی، ابوالنجیب عبدالقاهر بن عبدالله سهروردی (563ق)، عمار یاسر بدلیسی (604ق)، نجم الدین کبری (618ق)، مجد الدین بغدادی (616ق)، رضی الدین علی لالا (624ق)، جمال الدین احمد جوزقانی (669ق)، نورالدین عبدالرحمن اسفراینی (717ق)، علاء الدوله سمنانی (736ق)، محمود مزدقانی (766ق)، سید علی همدانی (786ق)، ابو اسحاق ختلانی (826ق)، عبدالله برزش آبادی (890ق)، رشید الدین محمد بیدآوازی، شاه علی اسفراینی، محمد خبوشانی (938ق)، غلامعلی نیشابوری، تاج الدین حسین تبادکانی خوارزمی، محمد کارندهی ملقب به پیر پالاندوز (1037ق)، حاتم زراوندی خراسانی، محمد علی مؤذن خرسانی (1078ق)، نجیبالدین رضا تبریزی (1080ق)، علی نقی اصطهباناتی (1126ق)، قطب الدین محمد نیریزی (1173ق)، محمد هاشم درویش شیرازی (1199ق)، عبدالنبی شیرازی شریفی (1231ق)، ابوالقاسم راز شیرازی (1286ق)، جلال الدین مجد الاشراف (1331ق)،[37]انشعاب دیگر از مجد الاشراف چنین است: سید محمدرضا شریفی حسینی، سید احمد شریفی حسینی، محمدحسین شریفی حسینی … ادامه پاورقی احمد وحید الاولیاء (1374ق)، محمد علی حب حیدر (1382ق)، عبدالحمید گنجویان (1389ش)،[38]الپلاسی الشیرازی، حسن بن حمزه، تذکره محمد بن صدیق کججانی، ترجمه نجم الدین طارمی، ج1، متن، ص109. حسین عصاریان (زنده تا 1402).[39]شیروانی، زین العابدین، ریاض السیاحه، ج1، ص55؛ موذن خراسانی، محمد علی، تحفه عباسی، ص100؛ درویش شیرازی، … ادامه پاورقی
اعتبار سلسله طریقت ذهبیه
این سلسله با اشکالات متعددی مواجه است:
1_ این سلسله بر فرض صحت تاریخی و عدم وجود افتادگی و اغتشاش، فقط تا امام رضا علیه السلام را در بر میگیرد و طبق سلسله آنها، از امام رضا علیه السلام تا حجت بن الحسن عجل الله فرجه، هیچ یک در زمره رهبران و اقطاب ذهبیان ذکر نمیشوند بلکه در عرض آنها، اشخاص دیگری مانند معروف کرخی، سری سقطی و جنید بغدادی به عنوان قطب زمان و یگانه حجت خدا (در عصر خود) معرفی میشوند.[40]عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهِ السَّلَامُ: مَنْ عَرَفَ … ادامه پاورقی
2_ صوفیان ذهبیه، مسلک خود را عرفان اصیل شیعی میدانند[41]موذن خراسانی، محمد علی، تحفه عباسی، ص388: «دوم اعتقاد است، باید که اعتقادش اعتقاد شیعه دوازده امامی باشد و به … ادامه پاورقی درحالیکه غالب مشایخ بزرگ آنها مثل احمد غزالی، علاء الدوله سمنانی و ابونجیب سهروردی سنی مذهب بودند.
3_ ذهبیان از اثبات اتصال و درستی سلسله خود به امام معصوم عاجز هستند درحالیکه «نجیب الدین رضا تبریزی» از رهبران فرقه ذهبیه مینویسد:
بی سند صوفی مثال خر بوَد*****سخره شیطان و کور و کر بوَد
نی ز علم ظاهرش بهره بود*****نی ز باطن اهل دردی میشود[42]تبریزی، نجیب الدین رضا، سبع المثانی، ص353.
انقطاع و اغتشاش در سلسله
مهمترین اشکالات و انقطاعهای ذهبیه چنین است:
- معروف کرخی به عنوان خلیفه و جانشین امام رضا علیه السلام معرفی میشود درحالیکه این قول – چنانچه سایر مورخین و عرفان پژوهان نیز اشاره کردهاند – با واقعیت انطباق ندارد.
- بر اساس ادعای اقطاب این فرقه، از جمله ابوالقاسم راز شیرازی، ابوعثمان مغربی خلیفه جنید بغدادی عنوان شده است.[43]راز شیرازی، ابوالقاسم، مناهج أنوار المعرفه فی شرح مصباح الشریعه، ج2، ص842. درحالیکه ابوعثمان مغربی متوفی 373ق و جنید بغدادی متوفی 297ق میباشد و اساسا جنید – به گفته ابوعبدالرحمن سلمی – در طبقه دوم قرار دارد اما ابوعثمان مغربی در طبقه پنجم است.
- اشکال دیگر در شخصیت عمار یاسر بدلیسی است. بنابر نص کلام بدلیسی، او فردی را به جانشین معرفی نکرده بود و همچنین نجم الدین کبری تصریح دارد که خرقه تبرک و خرقه صحبت از بدلیسی داشت و نه خرقه خلافت و ولایت، اما به اشتباه، نجم الدین کبری به عنوان قطب سلسله و جانشین عمار یاسر بدلیسی معرفی شده است:[44]به اعتراف خود نجم الدین کبری، قطب و استاد او «اسماعیل قصری» است و از همو «خرقه خلافت» بر تن کرده است و نه از … ادامه پاورقی[45]نجم الدین کبری خود در فرمان «رضی الدین علی لالا» و «سعد الدین حموی» و «سیف الدین باخرزی» این مسئله را واضح … ادامه پاورقی اسماعیل قصری به نجم الدین کبری گفت: «کارت تمام شد، به طرف وطن مألوف خود خوارزم بری و آنجا بر سر سجادهنشینی و جهانیان را به طریق ارشاد حق رسانی.»[46]نجم الدین کبری، احمد بن عمر، مقدمه فوائح الجمال و فواتح الجلال (ترجمه)، تصحیح حسین حیدرخوانی، ص12.
- فرقه ذهبیه اساساً از اغتشاش و نافرمانی «عبدالله برزش آبادی» از فرمان استاد خود «اسحاق خُتَّلانی» پدید آمد و ادعای قطبیت وی بدون هیچ نص و حکم جانشینی از قطب پیشین صورت گرفته است.
- اشکال دیگر آنکه برخی از اقطاب سلسله ذهبیه مانند «عبدالنبی شیرازی» و یا «محمدهاشم شیرازی» جانشینی را برای خود معرفی نمیکنند. «محمد هاشم شیرازی» انتخاب قطب را بر عهده مریدان مینهد و از اینجا طریقه ذهبیه به چهار شعبه تقسیم میشود و غیر از عبد النبی شیرازی (داماد محمدهاشم درویش) سه شیخ دیگر به نامهای «صدرالدین دزفولی، محمد اسماعیل ارغدی و محمد کازرونی» به عنوان رهبر سلسله مطرح شده و عدهای را با خود همراه میسازند. « جلال الدین مجدالاشراف» در زمان قطبیت خود در کتاب «تام الحکمه» از میان این چهار نفر، قطبیت جدش »عبدالنبی شیرازی» را تأیید میکند. پس سلسله کنونی ذهبیه هیچ ترجیحی نسبت به دیگر انشعابهای این طریقت ندارد.[47]ر.ک: خاوری، اسد الله، ذهبیه، تصوف علمی، آثار ادبی، ص216: سید اسدالله خاوری با اشاره به این اغتشاش، دخالت استعمار … ادامه پاورقی
- اغتشاش دیگر از «جلال الدین مجدالاشراف» است که به صورت مکتوب، برادرش را جانشین خود میخواند اما «احمد اردبیلی» ملقب به «وحید الاولیاء» بعد از شش سال سکوت و انزوا، علیه «محمدرضا متولی باشی» (برادر مجد الاشراف) قیام کرد و مدعی قطبیت شد.[48]طبق گفته مدرسی چهاردهی، در عرض شعبه وحیدالاولیاء، سه فرقه دیگر نیز از ذهبیه منشعب شدهاند: عدهای قطبیت … ادامه پاورقی
اهم باورها و آموزهها
معرفت شناسی
صوفیان ذهبی بر این باورند که رسیدن به معرفت صحیح و درک حقایق، تنها از طریق کشف و شهود قلبی امکان پذیر است که امروزه آن را « چشم برزخی» یا «چشم سوم» نیز مینامند و در تصاویر خود، آن را مانند چشمی در وسط ابروان ترسیم میکنند. جالب اینجاست که نجم الدین کبری از رهبران این سلسله نیز موطن آن را همانجا میدانست و میگفت: «نور حق تعالی از میان ابروان و دیدگان ظهور میکند.»[49]نجم الدین کبری، احمد بن عمر، فوایح الجمال و فواتح الجلال، ص۵۷.
از نظر آنها، علوم حاصل از عقل و نقل (آیات و روایات) علوم قشری و کم ارزشی است که هیچ حقیقی را بر سالک هویدا نمیکند و تاثیری در رساندن او به مقامات عرفانی و معنوی و ازدیاد ایمان ندارد. لذا برای سیر و سلوک، باید آنها را کنار گذاشت و کتابها را شست و قلمها را شکست و سوار بر مرکب عشق،[50]نجم الدین کبری میگوید: عقل از در تو حدیث و افسانه بَرَد*****در کوی تو ره مردم دیوانه بَرَد/هر لحظه چو من هزار … ادامه پاورقی «تمرکز خیال» را جایگزین تفکر و تعقل نمود.[51]نجم الدین کبری ابتدا در پی تحصیل علوم ظاهری و حدیث و فقه بود تا اینکه با تصوف و اساتید این رشته آشنا میشود. … ادامه پاورقی
ابوالقاسم راز شیرازی درباره علم حقیقی که برخواسته از شهود است و همچنین کم ارزشی علم شریعت که با ابزار عقل و تفکر و تامل به دست میآید چنین میگوید:
«علمی که مطلوب حقّ تعالی و حضرات اهل بیت عصمت علیهم السّلام است، معرفت کامل کشفیه است… نه آنکه همینکه علم به حلال و حرام و اوامر و نواهی شرعیه حاصل شد، شخص را در عرف معصوم، عالم نامند.»[52]راز شیرازی، ابوالقاسم، مناهج أنوار المعرفه فی شرح مصباح الشریعه، ج1، ص79.
خداشناسی
تقریر دقیق دیدگاه توحیدی ذهبیه به دلیل مغلقگویی، عدم انسجام و اختلاف مبانی، دشوار است. چیری که مشخص است، آنها منتقد نظریه وحدت شخصی وجود بودند.
غالب رهبران این سلسله، از مجد الدین بغدادی (554- 607ق)، نور الدین عبدالرحمن اسفراینی (639-717ق)[53]اسفراینی، نورالدین عبدالرحمن، کاشف الأسرار، ج1، ص50. و علاء الدوله سمنانی (659–736ق) تا ابوالقاسم راز شیرازی[54]راز شیرازی، ابوالقاسم، طباشیر الحکمه، ص129. (1286ق)، در جای جای آثار خود به توبیخ و مذمت و حتی تکفیر معتقدین به وحدت شخصی وجود دست یازیدهاند.[55]راز شیرازی مدعی است که اولین تخطئه کننده ابن عربی، دراویش سلسله ذهبی بودهاند: «عمده العرفا الالهین، علاء … ادامه پاورقی[56]راز شیرازی سخنان ابن عربی در بحث ولایت را کفر بیّن خوانده و او را «ممیت الدین» لقب میدهد. [رک، راز شیرازی، … ادامه پاورقی
برخی نویسندگان، ذهبیان را وحدت شهودی دانستهاند اما تقریری که از وحدت شهود ارائه میدهند، در نهایت با طرح و پذیرش بحث فناء فی الله توسط مشایخ ذهبیه، به همان تالی فاسدهای وحدت وجود مبتلا میباشد.
«احسان الله استخری» در شرح عقیده ذهبیه پیرامون شهود توحید در مقام فناء فی الله، نظریه وحدت وجود مصطلح را تبیین کرده و مینویسد: «حقیقت فناء آن است که سالک، به علم یقینی دریابد که حق تعالی عین وجود است و جز خدا هرچه باشد عدم مطلق است، ماسوی الله، او را هیچ در هیچ نماید، از سر هستی خویش برخیزد، خدای را به خدای دریافت کند و جز پروردگار، احدی را به رسم وجود نشناسد تا حقیقت لا اله الا الله هویدا گردد.»[57]استخری، احسان الله، اصول تصوف، ص633.
«امین الشریعه خویی» (د1348ق) در «میزان الصواب» بحث مفصلی پیرامون توحید ذهبیه داشته و میگوید:
«مراد از وحدت وجود عرفای ذهبیه، وحدت وجود و موجود نیست، بلکه موجودات عالم را حق مجازی، فقیر و نیازمند، لاشیء محض در برابر حق حقیقی، ذاتی و سرمدی دانستهاند. حقایق ممکنات، عین ذات حق نتواند بود بلکه تحقق و تاصل هستی ایشان، به اشراق و افاضه وجود اقدس حق تعالی بوده است».[58]خاوری، اسد الله، ذهبیه، تصوف علمی، آثار ادبی، انتشارات دانشگاه تهران (1362ش) به نقل از نیریزی، قطب الدین محمد، … ادامه پاورقی[59]صاحب میزان الصواب در جای دیگر مینویسد: وجودات ممکنات، به تجلی و افاضات وجود حق تعالی باشند و لیکن آن تجلیات … ادامه پاورقی[60]«قطب الدین نیریزی» قطب سی و دوم ذهبیه، وحدت وجود عارفان را همان توحید دانسته و گفته است که برخی معنای وحدت … ادامه پاورقی[61]«قطب الدین محمد نیریزی» همچنین درباره ممکنات میگوید که «وجود آنها در نظر مردم ظاهربین، وجود مینماید، … ادامه پاورقی
معرفه الله
معرفه الله در کلمات مشایخ ذهبیه، از طریق معرفت به قطب و فناء در قطب حاصل میشود.[62]راز شیرازی، ابوالقاسم، مجموعه انهار جاریه، ص136. راز شیرازی نیز اشاره دارد که بالاترین کمالی که انسان میتواند در این دنیا به دست آورد، همان شناخت اقطاب و مشایخ و اولیای صوفیه است:
«خلعت البدن عنی بالریاضات الشاقه و الفت بالروحانیین الفه تامه… و الکمال فی معرفه اولیاء الله الکامله و الدخول فی ابواب ولایتهم و خدمتهم و صحبتهم و لقائهم و فی تحت لوائهم التی هی ولایه الله ولواه الله…»[63]راز شیرازی، ابوالقاسم، دیباچه شرح خطبه البیان، ص1.
قطبیت
ذهبیان به ولایت نوعیه و اکتسابی باور دارند.[64]راز شیرازی، ابوالقاسم، تفسیر آیات الولایه، بیتا، ج1، ص304-305. از نظر آنها ممکن است انسانهای زیادی به مقام ولایت دست یابند اما در هر زمان، فقط یک نفر از آنها که کاملتر است به مقام قطبیت و رهبری دست مییابد و جانشین رسول اکرم صلی الله علیه وآله در امور باطنی و معنوی میگردد.[65]«احمد وحیدالولیاء» در موضوع اثبات مقام ولایت برای خویش میگوید: «شبی درحال مراقبه خدمت شاه ولایت رسیدم، عرض … ادامه پاورقی راز شیرازی با اشاره به اینکه اقطاب فرقه ذهبیه، مقامات هفتگانه قلبی را طی کرده و به مقام ولایت دست یافتهاند، درباره سلسله ذهبیه مینویسد:
«این سلسله علّیه ولایت، انقطاع و انقراض ندارد، پس در هر عصری میباید یک نفر به شیوه ولایت و عرفان و کمالات شیخ معروف به هم رسد، بزرگان اولیاء این سلسله علّیه، در هر عصر که بودهاند صاحب مقامات و کرامات و اطوار سبعه قلبیه و عین الیقین و حق الیقین و برد الیقین میبودهاند و مروج سلسله ولایت معصومیه امامیه بودهاند.»[66]راز شیرازی، ابوالقاسم، مرصاد العباد، بند 260؛ راز شیرازی، ابوالقاسم، تصحیح 5 رساله از راز شیرازی، ص601.
ولایت قمریه و شمسیه
برخی رهبران ذهبیه مثل مجد الاشراف شیرازی، ولایت را به دو قسم شمسیه و قمریه دانسته و ولایت معصومین را به شمسیه و ولایت اقطاب را به قمریه تشبیه کردهاند:
«سلسله ولایت الهی در هر عصر، دو شعبه دارد، یکی به طور کلیت، که آن را ولایت مطلقه الهیه گویند و دیگری به طور جزئیت که ولایت جزئیه نامیده میشود و به تعبیر دیگر، اولی را ولایت شمسیه الهی و دومی را ولایت قمریه مینامند… این سلطنت کلیه ذاتیه، مرتبه حقیقت نورالانوار محمدی است که در هر عصر و زمانی، در وجود مقدس یکی از امامان بزرگوار متجلی است و در آخر الزمان، حکم غیبت دارد و خاص ایشان است… اما ولایت جزئیه که باب آن تا قیامت مفتوح است و بسته نخواهد شد، اقتباس از مشکات حضرت صاحب ولایت کلیه شمسیه است، مثل اقتباس قمر از شمس، پس اولیای جزء، هر یک در عصر خود، هم نور میگیرند و هم نور میبخشند و تصرف خورشید با تصرف ماه، منافاتی ندارد، بلکه یکدیگر را یاری میکنند.»[67]مجدالاشراف شیرازی، جلال الدین محمد، رساله تحفه الوجود، (1322) تبریز، ص65؛ وحید الاولیاء تبریزی، احمد، وحید … ادامه پاورقی
مهدویت
ذهبیان به مهدویت نوعیه باور داشتند و امام زمان را منحصر در یک نفر نمیدانستند بلکه همه اقطاب خود را « مهدی» میخواندند. در همین راستا برای اشاره به مقام مهدویت جلال الدین مجد الاشراف چنین سرودهاند:
خوان قدرت چیست شخص مهدوی*****آن ولی حق به صاحب پیروی
مجد الاشراف جلال الدین لقب*****مقتدا و پیر سلاک ذهب
ظل ظل الله، امام انس و جان*****هادی و مهدی در این دور زمان
استفاضه هم افاضه با وی است*****از خودی مرده به آن زنده حی است
هر یکی ز اسماء رب بینشان*****مظهر و مربوب دارد بیگمان
مظهر قیوم و حی ذوالمنن*****قائم آمد اندر این آخر زمن
قائم است و حی و حاضر تا قیام*****نیست جز وی حجه الله و امام[68]ارومیهای، سیدآقا، تنبیه مهدویه شخصیه، ص13-14.
انکار امام زمان
اقطاب متقدم و سنی مذهب ذهبیه مثل علاء الدوله سمنانی به حیات امام زمان عجل الله فرجه باور نداشتند. سمنانی در دو کتاب خود یعنی «چهل مجلس» و «العروه» به این مهم تصریح دارد:
«جماعتی از اهل قبله که ایشان را روافض (شیعه) گویند، ایمان ایشان آنگاه ایمان است که اعتقاد کنند که محمدِ حسن عسکری زنده است و مهدی اوست و بیرون خواهد آمد و خدای میداند که آنگاه که او غایب شده بود، در طبقه ابدال درآمده و همچنان عمر یافت تا قطب ابدال شد و نوزده سال قطب بود و خدای میداند که او مرده است و او را در مدینه رسول دفن کردهاند و شبههای در این نیست و چون مرا به تحقیق معلوم شد، بترسیدم که از خلق پنهان کنم.»[69]علاءالدوله سمنانی، احمد بن محمد، چهل مجلس یا رساله اقبالیه، تحریر امیر اقبال شاه بن سابق سجستانی، ص۲۱۷؛ … ادامه پاورقی
این درحالی است که «مؤذن خراسانی» تصریح میکند مرشدی که اعتقادات شیعیان اثنی عشری را نداشته باشد باطل است. در واقع، اقطاب این فرقه در رد همدیگر سخن گفتهاند.[70]موذن خراسانی، محمد علی، تحفه عباسی، ص388: «دیوم اعتقاد است، باید که اعتقادش اعتقاد شیعه دوازده امامی باشد و به … ادامه پاورقی
غلو و پیوند با غلات
صوفیان ذهبی مبانی، دعاوی و اشعار غالیانه زیادی دارند و پیوند آنها با اندیشه غلو، به گونهای است که میتوان این فرقه را در حیطه فرق غلات نیز دسته بندی کرد. یکی از اشعار راز شیرازی درباره امیرالمومنین علی علیه السلام چنین است:
موجد اشیاء تمام، رازق احیاء مدام*****محیی جان در قیام، کیست به غیر از علی
قل هو در شأن او، «ها هُو» میدان او*****راز ثناخوان او، کیست به غیر از علی
اول و آخر علی، باطن و ظاهر علی*****بر همه قاهر علی، کیست به غیر از علی
در تُتُق نور ذات، نور تمام صفات*****مخترع کائنات، کیست به غیر از علی
مبدأ حشر و نشور، مایه جنات و حور*****باعث من فی القبور، کیست به غیر از علی
مبدأ و میعاد خلق، باعث ایجاد خلق*****منشأ ارشاد خلق، کیست به غیر از علی[71]راز شیرازی، ابوالقاسم، کوثرنامه، ص96.
شریعت، طریقت و حقیقت
سیر و سلوک عرفانی ذهبیان از سه مرتبه تشکیل میشود. در مرحله شریعت، باید تابع شرع بود. در مرحله طریقت، تابع مرشد[72]بغدادی، مجدالدین، تحفه البرره فی مسائل العشره، ص124؛ در بحث تبعیت مطلق از شیخ در سیر و سلوک در همین نوشتار، به … ادامه پاورقی و در مرحله حقیقت، انسان از هر قیدی رها میشود. به تعبیر احسان الله استخری، «خودی برود و خدایی بیاد.»[73]استخری، احسان الله، اصول تصوف، ص672. از این مرحله به بعد، صوفی که وجود خود را به کلی نفی کرده و حقیقت توحید را با ابزار مکاشفه چشیده است، نیازی به انجام امتثال احکام عملی اسلام ندارد. البته ناگفته نماند که در تصوف، معدود افرادی طاقت رسیدن به «حقیقت» را دارند.
موذن خراسانی سه گانه شریعت، طریقت و حقیقت را چنین شرح میدهد:
«لفظ شریعت در حقیقت بر حقیقتی اطلاق میشود که او را چند مرتبه است و به اعتبار هر مرتبه، لفظی بر او اطلاق میکنند، چون طریقت و حقیقت و تصوف و مانند آن، مثل لفظ بادام که اطلاق میشود بر مجموع پوست و مغز و مغز مغز اطلاق میشود و در حقیقت، هیچ یکی از بادام خالی نیستند. مرتبه شریعت که به منزله پوست بادام است، مجازاً بر او شریعت اطلاق میشود، از قبیل اطلاق لفظ عام بر خاص و مرتبهای که به منزله مغز بادام است، طریقت میخوانند و مرتبهای که به مثابه مغز مغز بادام است، حقیقت و تصوفش میگویند.»[74]موذن خراسانی، محمد علی، تحفه عباسی، ص28.
ترجیح شریعت بر طریقت
در تصوف، نسبت شریعت به طریقت مانند نسبت پوست بادام به مغز آن است که باید از آن گذر کرد تا به مغز رسد. ابوالقاسم راز شیرازی نمونهای از این تاویلات را اینگونه بیان کرده است:
«حقیقت حج، قصد زیارت حبی اول و داخل شدن در حریم قلب که بیت الله حقیقی است و طواف عشر الهی با ملائکه و همت و سعی است بر ارتقا بر اطوار قلبیه، تا واصل گردد به نهایت مقامات انسانیه و بیعت در لغت به معنای مأوی و منزل است و به حسب صورت منظور، بیت الله الحرام است و به حسب تأویل، اشاره به بیت قلب انسان است.»
راز شیرازی در پایان سخن خود، برای نشان دادن ارجحیت طریقت نسبت به شریعت، به اشعار ذیل استشهاد میکند:
ابلهان تعظیم مسجد میکنند*****در جفای اهل دل جِد میکنند
آن مجاز است این حقیقت ای خران*****نیست مسجد جز درون سَروران
مسجدی کاندر درون اولیاست*****سجدهگاه جمله است، آنجا خداست[75]راز شیرازی، ابوالقاسم، مناهج انوار المعرفه، منهج اول، ص466.
شطح
از آنجایی که طریقت ذهبیه غالبا مبتنی بر حالت صحو و مقام قبض عرفانی است، شطحیات کمتری دارند، اما این به معنای مخالفت رهبران ذهبی با شطحیات نیست، چه اینکه آنها معتقدند سالک در برخی از احوالات و مقامات عرفانی، این کلمات را بیان میکند و سرزنش و عقابی نسبت به گوینده جاری نیست.[76]اذکائی، پرویز، احوال و آثار میر سید علی همدانی، ص49. راز شیرازی شطحیات مهم تاریخ تصوف مانند شطح منصور حلاج که میگفت «انا الحق» و شطح بایزید بسطامی که میگفت «سبحانی سبحانی ما اعظم شانی» را نه تنها تایید و تمجید میکند بلکه گویندگان این شطحها را اشخاصی کامل و واصل و فانی فی الله میداند و مدعی میشود که بدون جذبههایی که این اشخاص چشیدهاند، راهی برای رسیدن به نهایت مرتبه قرب و ولایت نیست.[77]راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار، ص208.
تقدیس ابلیس
اقطاب بزرگ ذهبیه مثل ابوالقاسم گرکانی (۳۵۰–۴۵۰ق) و احمد غزالی (۴۵۲–۵۲۰ق)، ابلیس را مومن به خدا و رند عاشق پیشهای تصور کردهاند که به جهت عشق وافر به حق تعالی، حاضر نشد به سمت حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام سجده کند، از همین رو با عناوینی چون «سید الموحدین» و «معلم توحید»، ستایش و تقدیس و تمجید میشود.[78]ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص107؛ ابن جوزی، ابوالفرج، المنتظم، 9، ص260. احمد غزالی در این رابطه میگوید: «هرگز ابوالقاسم گرکانی نگفته ابلیس، بل چون نام او بردی گفتی آن خواجه خواجگان، آن سرور مهجوران.»[79]جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، ص478؛ عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامههای عین القضات همدانی، ج1، ص97.
سماع
اقطاب پیشین ذهبیه مثل عبدالقاهر بن عبدالله سهروردی (۴۹۰-۵۶۳ق) و احمد غزالی، سماع و غناء را منجر به حصول کمال و رشد معنوی انسانها دانسته و به برپایی این مراسم در خانقاههای خود اقدام مینمودند. در همین راستا، سهروردی آداب سماع را در کتاب «آداب المریدین» و غزالی در کتابهای «بوارق الالماع» و «سوانح العشاق» به تفصیل بیان کرده و فضائل بیشماری برای آنان ذکر مینمایند.[80]سهروردی، عبدالقاهر بن عبدالله، آداب المریدین، ص59.
«سید علی همدانی» قطب نوزدهم ذهبیه، در طول هفته دوبار به طور پیوسته در حیاط «خانقاه مزدقان» مراسم سماع و رقص را به جای میآورد. همدانی به «جعفر بدخشی» گفته است:
«هر که در بدایت ارادت، عاشق سماع نباشد. سماعی امری است که بدون اختیار، از شدت جذبات سر میگیرد و آتشی است که سوز عشق و محبت الهی را تیزتر و شعله ورتر میسازد. سماع مربوط به عشق است و عشق دلیل و برهان منطقی ندارد.»[81]همدانی، سید علی، احوال آثار و اشعار میر سیدعلی همدانی، ص۱۵.
البته امروزه مساله رقص و سماع، به کیفیت ازمنه سابق در سلسله ذهبیه انجام نمیشود.
شاهد بازی
در احوالات بسیاری از مشایخ ذهبیه مطالبی درباره « قاعده المجاز قنطره الحقیقه» و شاهد بازی و تعامل و همنشینی با نوجوانان امرد، جهت تکمیل نفس و وصول الی الله، وجود دارد چنانچه در احوالات «امامقلی نخجوانی» به این مساله اشاره رفته است.[82]ن.ک: شمیسا، سیروس، شاهد بازی در ادبیات فارسی؛ برای اطلاع بیشتر از آموزه شاهد بازی در تصوف.
ابوالفرج ابن جوزی در «المنتظم» مینویسد: « احمد غزالی، تُرک بچهای زیباروی داشت که اگر او پای منبرش حاضر نمیشد لب به سخنرانی و وعظ نمیگشود، اما روزی غزالی در مسجد جامع شهر بر منبر بود که یکی از غلامان محبوبش، بر سنت عشق وارد شد، غزالی سر به زیر داشت و همین که سر بالا برد و نگاهش بدو افتاد، شروع به خواندن ابیات عاشقانهای چند نمود، سپس عمامه از سر برگرفت و به سمت حاضرین در مجلس پرتاب کرد و از منبر پایین آمد و عدهای از بزرگان کمکش کردند تا به خانقاهی برود که نزدیک مسجد بود و مجلس وعظ بر هم خورد.»[83]رافعی قزوینی، عبدالکریم، التدوین فی اخبار قزوین، ص489.
ریاضت
رهبران این فرقه، به تحمل ریاضتهای شاقه و پیگیری « تروک اربعه» برای دست یافتن به قوه مکاشفه شهره هستند. نجم الدین کبری و راز شیرازی با تفصیل بیشتری درباره ریاضت و اصول آن سخن گفتهاند. نجم الدین کبری، لازمه سلوک در طریقت را تحمل ریاضتهای شاقه میدانست و در این زمینه، بر تروک اربعه، (ترک طعام، ترک خواب، ترک غذا و ترک اجتماع و معاشرت) تاکید داشت.[84]نجم الدین کبری مینویسد: «آنگاه که دل و روح از اجزای خاکی و عنصری رهائی پیدا کند و جنبه روحانیت آن تقویت بشود و … ادامه پاورقی مثلا میگفت «سالک در آغاز سلوک، اصلا نباید به بستر رود و نباید بخوابد مگر اینکه ناخواسته بیهوش شود».[85]نجمالدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال و فواتح الجلال، ص187. راز شیرازی نیز در خاتمه کتاب «قوائم الانوار» به تفصیل درباره اصول و کیفیت ریاضتهای نفسانی و طریق ریاضت کشیدن در سلسله ذهبیه را تبیین میکند. محور و سنگ بنای این ریاضتها در کلام او نیز همان تروک اربعه است. راز شیرازی مینویسد:
«پس ای فرزند عزیز، بدان که بنای ریاضت در طریقت والیان ولایت حضرات محمدیه (سلسله ذهبیه)… بر اعمال خمسه میباشد:
صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکر بدوام*****نا تمام جهان را کند این پنج تمام»[86]راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوارو طوالع الاسرار، ص590 تا 597.
سپس راز شیرازی درباره هر یک از این موارد توضیح داده و خواص و ویژگیها و منافع هریک را بیان میکند.[87]راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوارو طوالع الاسرار، ص590 تا 597.
این درحالیست که برخی دیگر از مشایخ این فرقه مثل علاء الدوله سمنانی، در اواخر عمر خود به این مهم دست یافته بودند که تروک اربعه و ریاضتها، مفاسد و آسیبهای بسیاری حتی برای سلوک عرفانی دارد: «از رکن الدین علاء الدوله سمنانی منقول است که میگفتند: آنچه از فواید چیز خوردن در آخر حیات معلوم شد، اگر در اول معلوم میشد، در تقلیل طعام اهتمام نمینمودیم.»[88]نیشابوری، عبدالاول، احوال و سخنان عبیدالله احرار [از بزرگان مشایخ نقشبندیه]، مشتمل بر ملفوظات احرار، ص269 و … ادامه پاورقی
فایده ریاضت
در این فرقه، سختیهای طاقت فرسایی به جسم تحمیل میشود تا به گمان خودشان، حالت انخلاع و خروج روح از کالبد رخ داده و « چشم برزخی» یا «چشم حقیقت بین» گشوده شده و حقایق مخفی و نهان را شهود کنند.[89]راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار، (1379ش)، ص578. راز شیرازی سرانجام ریاضتهای 14 ساله خود را چنین توصیف میکند: «از شدت ریاضات در اوائل حال، چنان جانم به لب آمده و بنیه ضعیف و اعضای رئیسه بدنیه ضعیف شدهاند که قوه و طاقت بدنیه بالمره تمام شده و بعون الله تعالی و قوت ولایت الهیه علویه رضویه مهدویه حرکت میکنم.»[90]راز شیرازی، ابوالقاسم، مرصاد العباد، بند 330؛ راز شیرازی، ابوالقاسم، تصحیح 5 رساله از راز شیرازی، ص603.
چلهنشینی
مرید، پس از ورود به فرقه ذهبیه، باید چهار چله نشینی را از سر بگذراند. راز شیرازی به تفصیل درباره این چهار اربعین و خواص و فوائد و نتایج آن سخن گفته است. از جمله درباره کیفیت این چله نشینی و شروط و فوائد آن مینویسد:
«بعد از وصول طالب به خدمت ولی الهی و سر تسلیم در خدمتش گذاشتن و ربقه طاعت او را بر رقبه خود انداختن، آن بزرگوار، او را امر به چهار اربعین که متعارف اهل طریقت است میفرماید. طریقه آن این است که مرید به امر پیر عشق خود، « چله خانه» که آن را « توحیدخانه» نیز گویند، بسازد که ارتفاع آن به قدر یک قامت انسان باشد، طولش به قدر دو زرع و عرضش به قدر یک زرع بوده باشد و بر در آن پرده پلاسی (ضخیم) آویخته که روشنایی از آن به اندران داخل نشود… شخص سالک میبایست اول غسل توبه از جمیع ما کره الله کرده و لباس پاک خود را بپوشد و اگر هوا گرم باشد که به یک قطیفه احرام بندد و چپ و راست بر دوش خود اندازد، مثل کفن و احرامی که در احرامگاه مکه به دوش خود گیرد که دوختمان و بند به آن نباشد، بهتر است، و الا همان لباس پاک شسته ظاهر سالک کفایت است. برود در «چلهخانه» و آن احرام را کفن و آن خانه را قبر خود و آن غسل را غسل میت بدن خود داند و بنشیند و قرار دهد که کسی با او تردد نکند و حالی این خانه قرار دهد که صدای انسان و حیوان به گوش او نرسد، حتی صدای مگس، و چشمش جایی را نبیند، با طهارت و وضو مشغول به ذکر تلقین پیر عشق شود و میباید ذکر، دائم باشد که یک نَفَس فراغ ندارد خود را، مگر در وقت فرائض خَمس و زیاده از فرائض خمسه، سنن و مستحبات را به عمل نیاورد به جز ذکر الهی مامور به او از پیر عشق، و مگر در وقت افطار… میباید بر افطار خود قرار بدهد که یک نفر مَحرم، شام او را به قدری که معین شده از پیر عشق بیاورد و به درب چلهخانه او در وقت خود گذارد، نه پیش و نه پس که حواس او مشوش نشود و غذای خود را که به دست خود برداشت و خورد، ظرف آن را بر جایش در بیرون خانه گذارد و باز مشغول به خود گردد و اگر قضا و حاجت خواهد، از چلهخانه بیرون آمده رفع حالت خود را نموده تطهیر نماید و داخل شده مشغول به ذکر شود به طوری که اذن از پیر خود دارد. ذکر زبانی روانی و ذکر خفی قلبی را به موقع خود به عمل آورد و بس. قرار سالک در خلوت آن است که اصلا نخوابد و دراز نشود از برای رفع کسالت، بلکه با کمال شعور بدون سنه و پینکی ذکر الهی را گوید تا وقتی که بیاختیار در حال جلوس بیفتد (غش کند) تا وقتی که بیشعور است بحثی بر او نیست و حرفی ندارد، به محض آنکه شاعر (هوشیار) گردید میباید برخیزد و به اختیار نخوابد و سر این سهر و بیخوابی طویل را سابقا در باب سهر نوشتم، خلاصه آنکه طور سلوک سالک در این خلوتخانه این است تا چهار اربعین متوالی متواتر که یک روز تراخی در اربعینیات نباشد که باعث سستی و انقطاع ریاضت است و اگر به جهت اظهار واقعات و سیرهای خود با حضرت پیر عشق قرار دهد که شبانه روزی یک ساعت به خدمت پیر عشق برسد یا زیادتر یا کمتر، به فرمایش او عرض واقعات خود را نموده، تعبیرات آنها را دریابد خوب است، به طوری که پیر عشق او را مرخص فرماید، اگر در منزل پیر عشق خلوت دارد، زهی سعادت، کار آسان است… اما فوائد اربعینیات مذکوره از برای سالک آن است که… از اشتغال به مقتضیات طبیعیت فارغ میشود و مستعد میگردد توجه به حق تعالی را. اما اربعین ثانی آن است که نفس را از خیالات دائمه باطله که عادت کرده که هر آنی خیال را به یک سمتی بدواند، فارغ و آسوده میشود… اما فایده اربعین سیم آن است که ملکاتی که از تمنیات بدن و نفس و خیالات باطله سابقه در لوح قلب او رسوخ و نشست کرده است و محبتهایی که در دل او از محبوبات مجازیه حاصل شده، که مرآت قلب را مکدر کرده به زنگار صور خیالات باطله، مانع از صفای قلب و محبت الهی است، به تدریج در این اربعین چون امداد خارجی به آن نمیرسد، به صیقل ذکر الهی از لوح قلب زدوده میشود و زائل میگردد… در شروع اربعین چهارم… خلع بدن از برای او حاصل خواهد آمد… و صور روحانیه و غیبیه و ملائکه، مکشوف بصیرت قلبش میگردد و تجلیات سبعه سبع المثانی قلب سالک که مشتمل بر الوان سبعه است، جلوهگر گردد و سالک، عارف به خود نفس خود و آیات انفسیه قلبیه خود گردد…»[91]راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار و طوالع الاسرار، ص597-606.
انخلاع یا موت اختیاری
مشایخ فرقه، مجموعه دستورالعملهایی برای ریاضت، مراقبه و تمرکز حواس، به مریدان میدهند تا به تدریج قادر به انخلاع و بیرون آوردن روح از بدن شده و به گمان خود، «چشم دل» را گشوده و حقایق عالم را در خواب یا بیداری شهود نمایند.[92]راز شیرازی مینویسد: در این حال از برکت ذکر الهی و توجه پیر عشق میمیرد نفس سالک به موت ارادی اختیاری، و به … ادامه پاورقی[93]احسان الله استخری از نویسندگان این فرقه مینویسد: چون سالک در راه آید و دیده بگشاید، آنچه از انوار و آیات بر … ادامه پاورقی ابوالقاسم راز شیرازی درباره مساله خلع روح و تاثیر ریاضتهای شاقه برای حصول آن چنین مینویسد:
«از فوائد اربعینات از برای سالک این است که خلع بدن از برای او حاصل خواهد آمد و خود را که راکب است از مَرکب بدن خود امتیاز میدهد، بلکه خلع نفس از برای او دست میدهد و سماوات روحانیت او از ارض جسمانیت و نفسانیتش ممتاز گردد و صور غیبیه و ملائکه، مکشوف بصیرت قلبش میگردد و تجلیات سبعه سبع المثانی قلب سالک که مشتمل بر رنگهای سبعه است، جلوهگر گردد و سالک، عارف به خود و آیات انفسیه قلبیه خود گردد و از معرفت این آیات انفسیه، معرفت حق تعالی سبحانه حاصل آید و شخص سالک، عارف گردد به معارف پیر عشق و ولی الهی که صورت جزئیه ولایت است و اگر مستعد باشد، پس از مشاهده اطوار سبعه قلبیه، به باب ولایت الهیه رسد و صورت مبارک صاحب ولایت کلیه که مظهر کلی ولایت است، به نظر شهود قلبش جلوهگر شود، اعم از صورت حضرت صاحب السلسله العلّیه، علی بن موسی الرضا – علیه السلام – یا صورت مبارکه حضرت حجت الله، صاحب الامر، قائم آل محمد – علیهم السلام – یا صورت مبارکه حضرت سلطان الاولین و الآخرین حجت الله فی السموات و الأرض، رئیس سلاسل اولیاء، امیرالمؤمنین، علی مرتضی – علیه الصلوه و السلام – تا عارف شود به این بزرگواران که مظاهر ذات و اعراف و رجال اعرافاند و از معرفت ایشان معرفت الله او را حاصل آید.»[94]راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الأنوار و طوالع الأسرار، ص۷۱۹.
تناسخ یا خَلع و لُبس
« خلع و لبس» از اصطلاحات پر کاربرد مشایخ ذهبیه به ویژه ابوالقاسم راز شیرازی است که برخی آن را با « تناسخ» یکی دانستهاند، چراکه در این مفهوم نیز روح شخص در همین دنیا، از جسم و کالبد ظاهری خود خارج شده و به کالبدهای دیگر وارد میشود. در عبارات برخی از مشایخ ذهبیه، «خلع و لبس» را برای اشاره به ظهور اقطاب این فرقه، در هیکل اجساد ائمه معصومین علیهم السلام به کار بردهاند.[95]راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار، ص437. راز شیرازی مینویسد: «خلع به معنی جدا شدن یا جدا کردن و لبس به معنی پوشیدن است. در اصطلاح اهل طریقت و معرفت، آن است که سالک از مرتبهای از مراتب وجود خود جدا شود و به لباس و مرتبهای بالاتر ملبس گردد، و برای کاملان برعکس آن نیز واقع میشود.»[96]راز شیرازی، ابوالقاسم، منهاج انوار المعرفه فی شرح مصباح الشریعه، پاورقی و متن، ص۸۸-۸۹.
مقامات سلوک
مشایخ ذهبیه سلوک طریقتی را دارای 7 مقام میدانند. این 7 مقام با آنچه عطار و سایر عرفا مطرح کردهاند، تفاوت دارد. ابوالقاسم راز شیرازی آورده است: «مقامات سلاک، اول درد طلب است، پس از آن صدق است، پس از آن محبت، پس از آن ریاضت، پس از آن ارادت، پس از آن جذبه الهیه و بعد از آن عشق و هیمان در حق تعالی، تا فناء فی الله او را حاصل آید.»[97]راز شیرازی، ابوالقاسم، تاریخ حیات سید قطب الدین، ص52.
راز شیرازی در بین این 7 وادی کلی اعتقادی، مراحل و منازل دیگری نیز دارد و میگوید: «از در نفس تا به کعبه دل، عاشقان را هزار و یک منزل است یعنی عبد مؤمن، هزار و یک عقبه را باید طی کند تا در جنت دخول نماید که اول آنها موت اضطراری است.»[98]راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار، ص105.
نگارخانه
منابع و مآخذ
- ابن نقطه، محمد، التقیید لمعرفه الرواه و السنن والمسانید، به کوشش شرفالدین احمد، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م،
- اذکائی، پرویز، مروج اسلام در ایران صغیر، احوال و آثار میر سیدعلی همدانی به انضمام رساله همدانیه، همدان، دانشگاه بوعلی سینا، 1370ش
- ارومیهای، سیدآقا، رساله تنبیه مهدویه شخصیه، نسخه خطی، کتابخانه آستان مقدس قم، شماره ثبت 1982، 1321ق
- استخری، احسان الله، اصول تصوف، نشر کانون معرفت تهران، بیتا،
- برزش آبادی، عبدالله، رساله کمالیه، به اهتمام اصغر منتظر صاحب، انتشارات خانقاه احمدی شیراز، 1346ش
- بهبهانی، احمد بن محمدعلی، مرآت الاحوال جهان نما، به اهتمام علی دوانی، تهران، امیرکبیر، 1370ش،
- ثامنی، مرتضی، هدایه القاصرین، چاپخانه فولادوند، چاپ دوم، شیراز 1351ش
- جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، تصحیح محمود عابدی، انتشارات اطلاعات،
- خاوری، اسد الله، ذهبیه، تصوف علمی آثار ادبی، دانشگاه تهران، دوم، 1383ش،
- خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، اول، 1417ق
- نیریزی، قطب الدین محمد، میزان الصواب فی شرح فصل الخطاب، شرح امین الشریعه خویی، تهران، مولی، اول، 1383ش
- -دماوندی، عبدالرحیم، مفتاح اسرار حسینی، چاپ شده در منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران از عصر میرداماد و میرفندرسکی تا زمان حاضر، انتخاب سیدجلال الدین آشتیانی، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1378ش،
- راز شیرازی، ابوالقاسم، اسرار الولایه، تبریز، چاپ سنگی، 1324ش
- راز شیرازی، ابوالقاسم، آیات الولایه، چاپ سنگی، 1323ش
- راز شیرازی، ابوالقاسم، براهین الامامه، تبریز، چاپخانه رضایی، 1333ش
- راز شیرازی، ابوالقاسم، تصحیح و تعلیقه و تحشیه مناسک العاشقین ابوالقاسم راز شیرازی، پایان نامه محمد زائری، دانشگاه رازی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، تابستان 1388
- راز شیرازی، ابوالقاسم، تصحیح و شرح 5 رساله از ابوالقاسم راز شیرازی، مرکز نشر دانشگاهی، تصحیح عباس مرادی، 1397ش، چاپ اول،
- راز شیرازی، ابوالقاسم، تصحیح و شرح کتاب قوائم الانوار و طوالع الاسرار، پایان نامه خیر الله محمودی، دانشگاه شیراز، 1379ش
- راز شیرازی، ابوالقاسم، رساله قنوتیه، تبریز، چاپ سنگی، 1324ش
- راز شیرازی، ابوالقاسم، رساله نور علی نور، ترجمه محمد خواجوی، شیراز، دریای نور، 1387ش
- راز شیرازی، ابوالقاسم، شرح خطبه البیان، چاپ سنگی، بیتا
- راز شیرازی، ابوالقاسم، طباشیر الحکمه، انتشارات خانقاه احدی، شیراز، 1352ش
- راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار، تصحیح خیر الله محمودی، شیراز، دریای نور، 1383ش
- راز شیرازی، ابوالقاسم، مرآت العارفین، تبریز، چاپ سنگی، 1320ش
- راز شیرازی، ابوالقاسم، مرصاد العباد، تبریز، چاپخانه رضایی، 1332ش
- راز شیرازی، ابوالقاسم، مناهج انوار المعرفه، چاپ دوم، خانقاه احمدی، شیراز، 1363ش
- رافعی قزوینی، عبدالکریم، التدوین فی اخبار القزوین، دار الکتب العلمیه، منشورات محمد علی بیضون، بیروت، 1408ق
- رفیعی زابلی، حمید، ذهبیه عرفان یا تصوف، نشر شمیم قلم، چاپ اول، 1391ش
- سهروردی، ابوفحص عمر بن محمد، عوارف المعارف، ترجمه اصفهانی، انتشارات علمی فرهنگی، تهران، ۱۳۷۴ش
- سهروردی، عبدالقاهر بن عبدالله، آداب المریدین، مولی، تهران، 1384ش
- طهرانی، محمدمحسن، الذریعه الی تصانیف الشیعه، مؤسسه اسماعیلیان قم، ۲۸ج، ۱۴۰۸ق
- علاءالدوله سمنانی، احمد بن محمد، العروه لاهل الخلوه و الجلوه، تصحیح نجیب مایل هروی، نشر مولی، تهران، 1362ش
- علاءالدوله سمنانی، احمد بن محمد، چهل مجلس، به کوشش عبدالرفیع حقیقت، نشر اساطیر، چاپ اول، 1379ش
- علاءالدوله سمنانی، احمد بن محمد، مصنفات فارسی سمنانی، مکتوبات، نجیب مایل هروی، انتشارات علمی فرهنگی، تهران، 1369ش
- عنقا، صادق، چنته جهان عارف، تهران، مکتب اویسی شاه مقصودی، 1359ش
- غزالی، احمد، مجالس غزالی (ترجمه)، تحقیق احمد مجاهد، نشر دانشگاه تهران، چاپ دوم
- غنی، قاسم، بحث در آثار و افکار و احوال حافظ، هرمس، 1386ش
- کاشانی، عزالدین محمود، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، تصحیح عفت کرباسی و محمدرضا برزگر خالقی، نشر زوار، تهران، 1382
- کیانی، منصور، پشت پرده خانقاه ذهبیه، نشر راه نیکان، چاپ اول، 1391ش
- کیوان قزوینی، عباسعلی، راز گشا (بهین سخن، استوار) به اهتمام محمود عباسی، قطع وزیری، 1376
- کیوان قزوینی، عباسعلی، رازگشا، بهاهتمام محمود عباسی، نشر راه نیکان، تهران، 1386
- گوهرین، صادق، شرح اصطلاحات تصوف، نشر زوار تهران، 1382ش
- لاری، عبدالغفور، ترجمه رساله اصول عشره نجم الدین کبری، به اهتمام نجیب مایل هروی، نشر مولی، 1363ش
- مجتهد کازرونی، سیدعلی، دیوان کازرونی، کتاب فروشی احمدی شیراز، 1375ش
- معاون الفقراء شیرازی، ابوالحسن، اوصاف الاتقیاء در شرح حال احمد وحید الاولیاء، به اهتمام خدیچه پاکیاری، تصحیح بامداد نورانی، شیراز، 1383ش
- معصوم علیشاه شیرازی، محمدمعصوم، طرائق الحقایق، به کوشش جعفر محجوب، نشر کتابخانه سنایی، ۳ج، بیتا
- معلم حبیب آبادی، محمد علی، مکارم الاثار در احوال رجال و علما در دوره قاجار، اصفهان، نفائس مخطوطات، 1337،
- موذن سبزواری، محمد علی، تحفه عباسی، نشر انس تک، چاپ اول، 1381ش
- نجمالدین کبری، احمد بن عمر، الاصول العشره، چاپ شده در فوائح الجمال و فواتح الجلال، تحقیق یوسف زیدان، مصر، دار السعاد الصباح، چاپ دوم،
- نجمالدین کبری، احمد بن عمر، دو رساله عرفانی، (رساله آداب المریدین و السائر الحاثر) نشر طهوری، چاپ اول، تهران، 1390ش،
- نجمالدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال و فواتح الجلال، تصحیح حسین حیدر خانی مشتاقعلی، نشر مروی، چاپ اول، تهران، 1368ش
- نجمالدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال، حسین حیدر خانی مشتاقعلی، انتشارات مروی، چاپ اول، تهران، 1368ش
- نجمالدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال، یوسف زیدان دار السعاد الصباح، مصر، 1426ق،
- نصر، سیدحسین، جلوههای معنویت در جهان اسلام، ترجمه فاطمه شاه حسینی، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1392ش
- نیریزی، قطب الدین محمد، شرح مهر نبوت، تصحیح محمد خواجوی، کتابفروشی احمدی شیراز، 1381ش
- نیریزی، قطب الدین محمد، میزان الصواب فی شرح فصل الخطاب، شرح امین الشریعه خویی، تصحیح محمد خواجوی، 3جلد، نشر مولی، چاپ اول، 1383ش
- وحید الاولیاء تبریزی، احمد، وحید نامه (شرح احوال و آثار وحید الاولیاء)، انتشارات خانقاه احمدی شیراز، چاپ اول، تهران، 1338ش
- وحید الاولیاء، احمد، مجموعه انهار جاریه، کتاب فروشی احمدی شیراز، چاپ چهارم، 1373ش
پاورقی ها
↑1 | درحالیکه تردیدی نیست تا قرن هشتم و نهم هجری اکثر اقطاب آنها از اهل سنت و مذاهب غیر شیعی بودهاند. [وحید الاولیاء تبریزی، احمد، وحید نامه، ص15]. |
---|---|
↑2 | این سلسله در دورههای مختلف، با توجه به اقطاب شاخصی که داشته است، به اسامی گوناگونی نامیده شده است. مثلا از دوران احمد غزالی (قطب نهم) تا نجم الدین کبری به «معروفیه کبرویه»، از نجم الدین کبری تا علاء الدوله سمنانی (قطب هفدهم) و سید علی همدانی (قطب نوزدهم) به «کبرویه رکنیه همدانیه» و از عبدالله برزش آبادی به بعد، «ذهبیه کبرویه» نامیده شده است. [خاوری، اسد الله، ذهبیه، تصوف علمی آثار ادبی، ص170 و ص385]. |
↑3 | خاوری، اسدالله، ذهبیه، تصوف علمی آثار ادبی، ص409. |
↑4 | با توجه به اسناد موجود در نمایشگاه وزارت اطلاعات، او عضو تشکیلات فراماسونری بوده و نیز در کتاب «اسناد فراماسونری در ایران»، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی تهران، جلد دوم، صفحه 189تا صفحه193، در مورد «لژ شمس» و عضویت گنجویان در این لژ اینگونه میآورد: «این لژ به تاریخ 19 آوریل 1961 تاسیس میگردد و نام لژ از روی نام اندیشمند بزرگ ایرانی «شمس الدین ملکداد تبریزی» اهل تبریز گرفته شده است. تاثیر او بر جلالالدین مولوی چنان بود که این فیلسوف ایرانی (مجموعهای) شامل ده هزار بیت شعر را سرود و نام آن را «دیوان شمس تبریزی» نهاد. نشان لژ، خورشیدی را نشان میدهد که کتابی را احاطه کرده و آن را منور ساخته است. بر روی کتاب، بیت زیر آورده شده است…». |
↑5 | رفیعی زابلی، حمید، ذهبیه عرفان یا تصوف، ص96. |
↑6 | عنقا، صادق، چنته جهان عارف، ص267؛ مدرسی چهاردهی، نورالدین، سیری در تصوف، ص314. |
↑7 | خاوری، اسدالله، ذهبیه، تصوف علمی، آثار ادبی، ص353. |
↑8 | پرویزی، شمس الدین، رساله نوریه، تعریف سلسله ذهبیه، ج2، ص29. |
↑9 | از مهمترین مورخان صدر دورهی قاجاریه میباشد. |
↑10 | «محمد علی حکیم»، فرزند ابوالقاسم، به سال ۱۳۲۱ق، در شیراز زاده شد. احمد اردبیلی معروف به «وحید الاولیاء تبریزی» (قطب سی و هفت فرقه ذهبیه) در حدود سال ۱۳۴۰ق، – به اصطلاحِ صوفیه – او را «دستگیری» کرد. بدین سان در سلاسل رسمی تصوف وارد شد و خود نیز به تربیت برخی از اهل سیر در همان مسلک پرداخت و از مشایخ خانقاه ذهبیه گردید. وی در سال ۱۳۹۱ق به طور ناگهانی ناپدید شد و پس از آن دیگر دیده نشد. برخی از مشاهیر عصر در زمره شاگردان محمد علی حکیم بودند مانند: محمد خواجوی و غلامحسین ابراهیمی دینانی که ایشان درباره استادش مینویسد: «شوریده و ژولیده بود و به هیچ آدابی تن در نمیداد و نامنظم بود و تقریبا مثل مجانین زندگی میکرد. محمدعلی حکیم یکی از مشایخ خانقاه بود… من اولین بار او را در خانقاه دیدم… از نظر ظاهر، نامطلوب به نظر میآمد ولی در مباحث عقلی و فلسفی و عرفانی دریای بیکران بود… از این روی من مجذوب او شدم… از او تقاضای درس کردم و قبول کرد و محل آن را خانقاه تعیین کرد و من همراه یک دوست، هفتهای دو سه روز عصرها به خانقاه میرفتم. میگفتند: آنچه که شبها به من گفته میشود، بالاتر از اینهاست. من جسارت کردم و گفتم: آقای حکیم… از آن مطالب که شبها به شما گفته میشود، مختصری را بفرمایید. گاهی میگفتند که دیشب به من فلان مطلب گفته شده است، من هم یادداشت میکردم. بعد که به نوشتههایم رجوع میکردم، به روشنی درمی یافتم مطالبی که به عنوان شهود به او گفته شده بود، از استحکامِ عقلانی برخوردار است… آنچه او میگفت یک مطلبِ مهمِ عرفانی فلسفی بود، قاعدهای بود که وقتی بیان میکرد، میدیدم چنان از استحکام برخوردار است که هیچ قاعدهای به گَردش نمیرسد… مطالبِ عجیبی در عرفان داشتند. چیزهایی میگفتند که قابل گفتن نیست… به عنوان نمونه یک مورد را میگویم… میگفتند: من به ملکوت رفتهام و برزخ را دیدهام، و اسمِ عوالمِ مختلف را میبردند…» [صدوقی سها، منوچهر، صوفی صومعه قدس، ص۶۹ – ۷۲]. |
↑11 | در کتاب «عذر تقصیر به پیشگاه عرفان و تصوف اسلامی»، عبدالرحیم گواهی، به حضور ایشان در خانقاه ذهبیه در دزفول اشاره میکند و میگوید: «خود این جانب از افراد کثیری شنیده ام که کمالی دزفولی، که در برهههای فراوانی از عمر خویش از طرفداران پروپاقرص عرفان و تصوف اسلامی بودهاند و اثاری نیز در این زمینه تالیف کردهاند، در مهدیه دزفول در فضائل مرحوم آسید علی سخنرانی میکردهاند.» [گواهی، عبدالرحیم، عذر تقصیر به پیشگاه عرفان و تصوف اسلامی، ص139 و ص143]. |
↑12 | حبیب خراسانی متوفی 1287ش، از شعرا و روحانیان خراسان بودهاست. نسب او از طریق جدش محمدمهدی خراسانی ملقب به شهید رابع، به شاه نعمتالله ولی میرسد. |
↑13 | وی خواهر زاده جلال الدین مجد الاشراف است و کتاب «ذهبیه، آثار علمی و ادبی» از مهمترین تالیفات او و از بهترین منابع برای شناخت ذهبیه است. |
↑14 | احسان الله علی استخری از عرفان پژوهان و منتسبین به فرقه ذهبیه بوده است. وی از دانشکده معقول و منقول موفق به دریافت دکتری شده بود و سپس به تدریس در دانشسرای عالی پرداخت. از آثار مهم در شناخت فرقه ذهبیه «اصول تصوف» نام دارد که توسط «کانون معرفت» منتشر شده است. |
↑15 | محمد خواجوی (1313-1391ش) از شاگردان محمدعلی حکیم و شیخ فرقه ذهبیه در شهر رشت بوده و خانقاه ذهبیان در آن منطقه را اداره میکرد. وی از چهرههای علمی و فرهنگی این فرقه به حساب آمده که بسیاری از آثار دسته اول و منابع مهم ذهبیه را احیا و تصحیح و منتشر ساخته است. از آنجائی که «عبدالحمید گنجویان» قطب سابق این فرقه نزد پیروان ذهبیه به «سلیمان زمان» معروف بود لذا خواجوی در مقدمه بسیاری از آثار خویش لقب «سلیمان زمان» را برای گنجویان بکار میبرد. به عنوان مثال: «امید از درگاه امیدواران دارم که این کوشش در درگاه صاحب ولایت کلیه که در واقع دفاع از ساحت مقدس او شده و غث از سیمین جدا شده است، مقبول افتد و سپس در ساحت صاحب ترجمه حضرت میر و سلیمان زمان پذیرفته آید.» [برزش آبادی، عبدالله، شرح لمعات عراقی، ص112]. |
↑16 | عبدالرحیم گواهی (متولد ۱۳۲۳ش در تهران) استاد ادیان، عرفان و فلسفه میباشد که در سیاست نیز ورود داشته و مناصب اجرایی متعددی را عهده دار بوده است. ایشان در کتاب «عذر تقصیر به پیشگاه عرفان و تصوف اسلامی»، به کرات از قطب فرقه ذهبیه «سید علی کفری» (مبدا) و جانشین او «سید محمد محسنی» تعریف و تمجیدهای فراوان و عجیبی به عمل میآورد و تصریح میکند که نزد محسنی تلمذ کرده و از محضر او استفاده برده است. [گواهی، عبدالرحیم، عذر تقصیر به پیشگاه عرفان و تصوف اسلامی، ص144 و ص140 و ص207. |
↑17 | محمد یوسف نیری متولد سال ۱۳۳۳ش از نویسندگان و پژوهشگران صاحب نام شهر شیراز و استاد دانشگاه میباشد که علاوه بر فعالیت علمی-پژوهشی، سوابق رسمی و اجرایی نیز در مجامع علمی و دانشگاهی دارد. |
↑18 | شیروانی، زین العابدین، بستان السیاحه، متن، ص292. |
↑19 | ارومیهای، سیدآقا، تنبیه مهدویه شخصیه، ص9. |
↑20 | از حیث صدور حدیث «سلسله الذهب» از آن حضرت و یا اینکه کتاب «فقه الرضا» و «طب الرضا» به دستور مأمون با آب طلا نوشته شده است. [ر.ک: معصوم علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقایق، ج2، ص154]. |
↑21 | خاوری، اسد الله، ذهبیه، تصوف علمی، آثار ادبی، ص90. |
↑22 | برخورداری اقطاب فرقه از «علم کیمیا» مسالهای مشهور در افواه و السنه است. «جلال الدین مجد الاشراف» رسالهای در فن کیمیاگری نوشته است و این علم را مختص «موسای» هر زمان دانسته و میگوید: «قطب ناطق هر زمان، موسی عصر شناخته شده است که علم کیمیا را میداند». جلال الدین مجد الاشراف نوشته است: «این حکمت متعالیه الهیه [کیمیا] را «اخت النبوه» فرمودهاند به جهت آنکه نبوت از شخص نبی در هر عصری باعث تکمیل نفوس بشریه است مطلقا، که همگی مهما امکن کامل و خالد دارین و عارف بالله گردند کل بحبه، و این حکمت [اخت النبوه]، مورث تکمیل شخوص اجساد معدنیه است که پس از رفع خباثت ارضیه، عرضیه آنها، به ترفع درجات امکانیه در تدابیر صنعویه تبدیل به نقره و طلای خالص گردیده و خالداً مادامت السموات و الأرض». [مجدالأشراف ذَهَبی (قدسی)، جلال الدین محمد، تام الحکمه، دیباچه قوائم الأنوار و طوالع الاسرار]. |
↑23 | واحدی، سید تقی، در کوی صوفیان، ص409 به نقل از راز شیرازی، ابوالقاسم، تذکره الاولیاء. |
↑24 | خاوری، اسد الله، ذهبیه تصوف علمی، آثار ادبی، ص97. |
↑25 | برای اطلاع از تفصیل مطلب درباره عدم صحت وجوه دیگر این تسمیه میتوان به کتب مربوطه رجوع نمود: [ر.ک: رفیعی زابلی، حمید، ذهبیه عرفان یا تصوف؟، ص76؛ واحدی، سیدتقی، در کوی صوفیان، ص410]. |
↑26 | مؤلف این کتاب خواهرزاده مجد الاشراف (قطب سی و ششم ذهبیه) بود. |
↑27 | به طوری که اساسا نقطه آغازین پیدایش این فرقه به شکاف و اختلاف نظر رهبران فرقه در باب ورود به مسائل سیاسی یا عدم دخالت در آن باز میگردد. «اسحاق خُتَّلانی» به دنبال درگیری با حکومت تیموری و پیوستن به «محمد نوربخش» بود اما «عبدالله برزش آبادی» چنین کاری را صلاح نمیدانست، لذا از او کناره گرفت و ذهبیه را تاسیس کرد. |
↑28 | به عنوان مثال، وحید الاولیاء به مریدان خود توصیه اکید داشت که او را «قطب» یا «ولی» نخوانند و میگفت: «خاک قدم اولیاء توتیای چشم من است». [حافظ الکتب، ابوالحسن، اوصاف الاتقیاء، ص105]. |
↑29 | به عنوان نمونه، رسالهای تحت عنوان «تشویق السالکین» را به دروغ منتسب ساختهاند به علامه محمدتقی مجلسی، درحالیکه طبق تحقیقات محققین و اذعان فقهای شیعه، به طور قطع ثابت شده است که این رساله متعلق به آن عالم بزرگوار نیست. در این رساله که ظاهرا یکی از مشایخ فرقه ذهبیه آن را تالیف کرده است، درباره طریقت ذهبیه چنین آمده است: «و اقرب طرق به معرفت الهی، طریقه حقه رضویه ذهبیه معروفه مرتضوی است که طریق تصوف و حقیقتش نیز خوانند و آن عبارت است از تحصیل قرب معرفت رب العامین به طریق زهد و ریاضت انقطاع از خلق و مواظبت بر طاعت و عبادت. اکنون جمعی پیدا شدهاند که ایشان را از شریعت خبری و از طریقت اثری نه، و انکار این طریقه حقه مینمایند، بنابر عدم وقوف و قلت تدبر در آیات و اخبار ائمه اطهار و به متابعت نفس غدّار که ثمره او حسد و عناد و تعصب است، اما چون انکار ایشان سبب محرومی بعضی از عوام بود ازین نعمت عظمی، لهذا بعضی از احبّاء ازین فقیر، محمدتقی التماس نمودند که رساله مختصری در حقیقت این طریقه نوشته شود تا شیعیان امیرالمومنین علیه السلام ازین سعادت بینصیب نباشند… باید که بر شما ظاهر باشد که این سلسلۀ علیه را که مروجان دین مبین و هادیان مسالک یقینند، با سایر سلسلسههای صوفیه که سالکان مسالک اهل ضلالند، ربطی نیست». [منتسب به محمدتقی مجلسی، تشویق السالکین، انتشارات نور فاطمه، ۱۳۷۵ش]. |
↑30 | ر.ک: خاوری، اسدالله، ذهبیه، تصوف علمی، آثار ادبی، ص189؛ مدرسی، مرتضی، تاریخ روابط ایران و عراق به نقل از سلسلههای صوفیه ایران، ص166. |
↑31 | قطب الدین نیریزی مکتب خویش را «حکمت علوی» میخواند و توجه خاصی به نهج البلاغه داشت و مخالفان خود را به جهل نسبت به این کتاب متهم میکرد. [جعفریان، رسول، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج3، ص1365؛ کرباسی، علی، حکیم متاله بیدآبادی، ص71. |
↑32 | حافظ الکتب، ابوالحسن، اوصاف الاتقیاء، ص100. |
↑33 | آصف، محمدهاشم، رستم التواریخ، ص408. |
↑34 | در کتاب «وحید نامه» در شرح احوالات «وحید الاولیاء» نوشته است: «اوقات اقامت در تبریز و اردبیل، از شهر خارج گردیده با غذا و دوا به سراغ بیماران ناتوان میرفته و شخصا متصدی پرستاری آنان شده و بدون اطلاع غیری، مراجعت میکردند. در اوقات توقف در شیراز، زیاد دیده و شنیده شده که با کمک مادی و لباس و دوا، بیماران نادار را دلجوئی میفرمود… خانه او، دارالشفاء بیماران و همه نوع مردم در مواقع گرفتاریها روی بدانجا نهاده از وی استشفا مینمودند. [وحید الاولیاء تبریزی، احمد، وحید نامه، ص68]. |
↑35 | همچنین نقل است که وقتی وحید الاولیاء، به درمان یک مریض کمک کرد، او نذر داشت که خانه وحید الاولیاء را تعمیر کند اما وی قبول نکرد و گفت: «آنچه نذر کردهاید، از طرف بنده، لباس و غذا و میوه برای زندانیان غریب این شهر، تهیه و به آنها برسانید و حتی المقدور در خلاصی بیگناهان کوشش نمایید که همین، مرضی موالیان عظام است». [وحید الاولیاء تبریزی، احمد، وحید نامه، ص69]. |
↑36 | تا به اینجا ذهبیها و نعمت اللهیها دارای سلسلهای یکسان هستند. البته در سلسلههای اخیر، ترتیب صحیح چنین است که جنید، رودباری، ابوعلی بن کاتب، ابوعثمان مغربی. نعمت اللهیها پس از احمد غزالی، «ابوالفضل بغدادی» را ذکر میکنند. |
↑37 | انشعاب دیگر از مجد الاشراف چنین است: سید محمدرضا شریفی حسینی، سید احمد شریفی حسینی، محمدحسین شریفی حسینی (متولی باشی). |
↑38 | الپلاسی الشیرازی، حسن بن حمزه، تذکره محمد بن صدیق کججانی، ترجمه نجم الدین طارمی، ج1، متن، ص109. |
↑39 | شیروانی، زین العابدین، ریاض السیاحه، ج1، ص55؛ موذن خراسانی، محمد علی، تحفه عباسی، ص100؛ درویش شیرازی، محمدهاشم، ولایت نامه، ص411 در پیوست کوثر نامه، راز شیرازی، ابوالقاسم، چاپ سوم، تهران 1338؛ استخری، احسان الله، اصول تصوف، ص200. |
↑40 | عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهِ السَّلَامُ: مَنْ عَرَفَ الْأَئِمَّهَ وَ لَمْ یعْرِفِ الْإِمَامَ الَّذِی فِی زَمَانِهِ، أَ مُؤْمِنٌ هُوَ؟ قَالَ: لَا، قُلْتُ: أَ مُسْلِمٌ؟ قَالَ: مُسْلِم. عَنْ جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِیهِ عَلَیهِمَا السَّلَامُ، قَالَ: مَنْ أَشْرَک مَعَ إِمَامٍ- إِمَامَتُهُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ – مَنْ لَیسَ إِمَامَتُهُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ کانَ مُشْرِکاً بِاللَّه. عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام رَجُلٌ قَالَ لِی اعْرِفِ الْآخِرَ مِنَ الْأَئِمَّهِ وَ لَا یضُرُّک أَنْ لَا تَعْرِفَ الْأَوَّلَ قَالَ فَقَالَ لَعَنَ اللَّهُ هَذَا فَإِنِّی أُبْغِضُهُ وَ لَا أَعْرِفُهُ وَ هَلْ عُرِفَ الْآخِرُ إِلَّا بِالْأَوَّلِ. [کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط-الإسلامیه)، ج1، ص373؛ ابن بابویه، علی بن حسین، الإمامه و التبصره من الحیره، النص، ص90. |
↑41 | موذن خراسانی، محمد علی، تحفه عباسی، ص388: «دوم اعتقاد است، باید که اعتقادش اعتقاد شیعه دوازده امامی باشد و به لوث بدعت آلوده نباشد تا مرید را در بدعت نیندازد زیرا که عاقبت اهل بدعت، ضلالت است». |
↑42 | تبریزی، نجیب الدین رضا، سبع المثانی، ص353. |
↑43 | راز شیرازی، ابوالقاسم، مناهج أنوار المعرفه فی شرح مصباح الشریعه، ج2، ص842. |
↑44 | به اعتراف خود نجم الدین کبری، قطب و استاد او «اسماعیل قصری» است و از همو «خرقه خلافت» بر تن کرده است و نه از عمار یاسر بدلیسی؛ چنانچه وحید الاولیاء در کتاب «اوصاف المقربین»، ص64 این اغتشاش را تایید کرده و مینویسد: «چون بعد از عمار یاسر بدلیسی که در زمان خود رکن این سلسله مبارکه بود، به علت عدم تعیین جانشین فی الجمله، فتوری مثل این زمان در سلسله واقع شد». [ر.ک: واحدی، سیدتقی، در کوی صوفیان، 411]. |
↑45 | نجم الدین کبری خود در فرمان «رضی الدین علی لالا» و «سعد الدین حموی» و «سیف الدین باخرزی» این مسئله را واضح بیان میکند که خرقهای را که از دست «اسماعیل قصری» پوشیده است، آن را خرقه اصل (خلافت) خواندهاند و درباره «خرقه تبرک» خویش که از پیر صحبت خود «عمار یاسر بدلیسی» دریافت داشته که در اجازه «رضی الدین علی لالا» و اجازه «سیف الدین باخرزی» مرقوم داشته: «و قد لبست خرقه التبرک من الشیخ ابی یاسر عمار بن یاسر بن مطر بن سحاب البدلیسی رحمه». نجم الدین کبری در این فرمان تصریح دارد که خرقه اصل یعنی خرقه ارشاد و خلافت از «اسماعیل قصری» دریافت کرده است و خرقه تبرک را از «عمار یاسر بدلیسی» دریافت نموده است. [نجمالدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال و فواتح الجلال (ترجمه)، ساعدی خراسانی، تصحیح حسین حیدرخانی مشتاقعلی، ص24؛ ابن کربلایی، حافظ حسین، روضات الجنان و جنات الجنان، ج2، ص308؛ خاندان حموئی یزدی، المشیخه، نسخه خطی شماره 2134، کتابخانه مرکزی دانشگاه؛ نجم الدین کبری، احمد بن عمر، دو رساله عرفانی، ص250. |
↑46 | نجم الدین کبری، احمد بن عمر، مقدمه فوائح الجمال و فواتح الجلال (ترجمه)، تصحیح حسین حیدرخوانی، ص12. |
↑47 | ر.ک: خاوری، اسد الله، ذهبیه، تصوف علمی، آثار ادبی، ص216: سید اسدالله خاوری با اشاره به این اغتشاش، دخالت استعمار را باعث این انشعابات صوفیه میداند. |
↑48 | طبق گفته مدرسی چهاردهی، در عرض شعبه وحیدالاولیاء، سه فرقه دیگر نیز از ذهبیه منشعب شدهاند: عدهای قطبیت «محمدرضا متولی باشی» را پذیرفتند و این شعبه را «احمد شریفی» و سپس پسرش «محمدحسین شریفی» و سپس «شمس الدین پرویزی» ادامه دادند. شعبه دوم نیز بعد از مجدالاشراف، به وسیله «ابراهیم امامزاده زیدی»، «سید میرزا آقا» و «محمدحسن نقاش، مقرب علیشاه»، به وجود آمد. شعبه سوم پس از مجدالاشراف، نه قطبیت وحید الاولیاء را پذیرفت و نه قطبیت محمدرضا متولی باشی را. «فتحعلی میرزا علیشاه» و بعد فرزندش «عبدالعلی میرزا علیشاه» و بعد از او «سید فتحعلی» و «علی عریان معروف به کفری« مدعی قطبیت شد. |
↑49 | نجم الدین کبری، احمد بن عمر، فوایح الجمال و فواتح الجلال، ص۵۷. |
↑50 | نجم الدین کبری میگوید: عقل از در تو حدیث و افسانه بَرَد*****در کوی تو ره مردم دیوانه بَرَد/هر لحظه چو من هزار دلسوخته را*****سودای تو از کعبه به بتخانه بَرَد/نه عقل که از عشق بپرهیزم من*****نه بخت که با دوست در آمیزم من/نه دست که با قضا در آویزم من*****نه پای کزین میانه بگریزم من. [نجم الدین کبری، احمد بن عمر، رباعیات، ص155 و 157]. |
↑51 | نجم الدین کبری ابتدا در پی تحصیل علوم ظاهری و حدیث و فقه بود تا اینکه با تصوف و اساتید این رشته آشنا میشود. طبق گزارش مهمی که مقطع آشنایی نجم الدین با تصوف را حکایت میکند، او در تبریز مشغول فراگیری حدیث نزد حفده طوسی (د571ق) بود که با شیخ صوفی مسلکی به نام «بابافرج تبریزی» آشنا میشود و بابافرج او را از ادامه تحصیل علم حدیث بازداشته و بدو میگوید: «تو را وقت دفتر خواندن نیست و گاهِ آن است که سردفتر جهان گردی.» نجم الدین فردای آن روز قصد داشت باقی مانده جزء کوچکی از کتاب «مصابیح السنه» را نیز به اتمام رساند که بار دیگر با نهیب بابافرج مواجه شد که گفت: «دیروز هزار منزل از علم الیقین بگذشتی و امروز باز بر سر علم میروی؟» در پی این آموزه بود که نجم الدین به کلی از تحصیل حدیث منصرف شد و خود را وقف گام نهادن در مسیر تصوف ساخت. [مستوفی، حمد الله، تاریخ، ص677 و ص78. |
↑52 | راز شیرازی، ابوالقاسم، مناهج أنوار المعرفه فی شرح مصباح الشریعه، ج1، ص79. |
↑53 | اسفراینی، نورالدین عبدالرحمن، کاشف الأسرار، ج1، ص50. |
↑54 | راز شیرازی، ابوالقاسم، طباشیر الحکمه، ص129. |
↑55 | راز شیرازی مدعی است که اولین تخطئه کننده ابن عربی، دراویش سلسله ذهبی بودهاند: «عمده العرفا الالهین، علاء الدوله سمنانی قدس سره العزیز که از اجله اهل معرفت است، با صدرالدین قونوی تلمیذ شیخ عربی مکاتیب چند داشت، در تخطئه کردن این عبارت به همان طریق که احمد (احسائی) گفتهاند، بلکه اول این تخطئه، از علاء الدوله است.» [ر.ک: راز شیرازی، ابوالقاسم، طباشیر الحکمه، ص84. |
↑56 | راز شیرازی سخنان ابن عربی در بحث ولایت را کفر بیّن خوانده و او را «ممیت الدین» لقب میدهد. [رک، راز شیرازی، ابوالقاسم، مجموعه انهار جاریه، ص151]. |
↑57 | استخری، احسان الله، اصول تصوف، ص633. |
↑58 | خاوری، اسد الله، ذهبیه، تصوف علمی، آثار ادبی، انتشارات دانشگاه تهران (1362ش) به نقل از نیریزی، قطب الدین محمد، میزان الصواب، ص85. |
↑59 | صاحب میزان الصواب در جای دیگر مینویسد: وجودات ممکنات، به تجلی و افاضات وجود حق تعالی باشند و لیکن آن تجلیات نه با وجود اقدس شریک باشند، چنانکه فلاسفه گمان کردهاند و نه عین وجود اقدس اند، چنانکه صوفیه ردیئه پنداشتهاند، بلکه همه وجودات امکانیه، اعلام و آیات وجود حق، ازلی باشند. [نیریزی، قطب الدین محمد، میزان الصواب فی شرح فصل الخطاب، شرح امین الشریعه خویی، ج2، ص614]. |
↑60 | «قطب الدین نیریزی» قطب سی و دوم ذهبیه، وحدت وجود عارفان را همان توحید دانسته و گفته است که برخی معنای وحدت وجود را نفهمیدهاند و به اذیت و آزار و افترای اهل عرفان پرداختهاند: «و توحید حزب العارفین بوحدهالوجود معانی وحی اهل النبوه و لم یفهموا المعنی المراد بوحده الوجود بمعنی الحق عند الهدایه. [نیریزی، قطب الدین محمد، میزان الصواب فی شرح فصل الخطاب، تصحیح خواجوی، ص36]. |
↑61 | «قطب الدین محمد نیریزی» همچنین درباره ممکنات میگوید که «وجود آنها در نظر مردم ظاهربین، وجود مینماید، اما در نظر ارباب بصیرت، هیچ یک موجود بالحقیقه نبوده، بلکه مجموع وجودات امکانیه و عوالم کونیه اعلام و نشانههای وجود اقدس خدا میباشند.» [نیریزی، قطب الدین محمد، میزان الصواب فی شرح فصل الخطاب، شرح امین الشریعه خویی، ج1، ص329]. |
↑62 | راز شیرازی، ابوالقاسم، مجموعه انهار جاریه، ص136. |
↑63 | راز شیرازی، ابوالقاسم، دیباچه شرح خطبه البیان، ص1. |
↑64 | راز شیرازی، ابوالقاسم، تفسیر آیات الولایه، بیتا، ج1، ص304-305. |
↑65 | «احمد وحیدالولیاء» در موضوع اثبات مقام ولایت برای خویش میگوید: «شبی درحال مراقبه خدمت شاه ولایت رسیدم، عرض کردم: فدایت شوم، «طاهر عامل الدین» که یکی از مریدان حضرت مجد الاشراف است آیا محب شماست؟حضرت فرمودند: آری، عرض کردم: من هم محب شما میباشم؟ تبسم فرمودند، و فرمودند: تو برادر منی». (آنهائی را که برادر خواندهاند ولی میباشند نه نبی) چون دوره نبوت به وجود حضرت خاتم الانبیاء ختم گردید. فقط دوره ولایت باقیست تا یوم القیامه. [معاون الفقراء شیرازی، ابوالحسن، اوصاف الاتقیاء، ص۳۶]. |
↑66 | راز شیرازی، ابوالقاسم، مرصاد العباد، بند 260؛ راز شیرازی، ابوالقاسم، تصحیح 5 رساله از راز شیرازی، ص601. |
↑67 | مجدالاشراف شیرازی، جلال الدین محمد، رساله تحفه الوجود، (1322) تبریز، ص65؛ وحید الاولیاء تبریزی، احمد، وحید نامه، ص47. |
↑68 | ارومیهای، سیدآقا، تنبیه مهدویه شخصیه، ص13-14. |
↑69 | علاءالدوله سمنانی، احمد بن محمد، چهل مجلس یا رساله اقبالیه، تحریر امیر اقبال شاه بن سابق سجستانی، ص۲۱۷؛ علاءالدوله سمنانی، احمد بن محمد، العروه لاهل الخلوه، ص۳۶۷. |
↑70 | موذن خراسانی، محمد علی، تحفه عباسی، ص388: «دیوم اعتقاد است، باید که اعتقادش اعتقاد شیعه دوازده امامی باشد و به لوث بدعت آلوده نباشد تا مرید را در بدعت نیندازد زیرا که عاقبت اهل بدعت، ضلالت است». |
↑71 | راز شیرازی، ابوالقاسم، کوثرنامه، ص96. |
↑72 | بغدادی، مجدالدین، تحفه البرره فی مسائل العشره، ص124؛ در بحث تبعیت مطلق از شیخ در سیر و سلوک در همین نوشتار، به این مساله اشاره شد. |
↑73 | استخری، احسان الله، اصول تصوف، ص672. |
↑74 | موذن خراسانی، محمد علی، تحفه عباسی، ص28. |
↑75 | راز شیرازی، ابوالقاسم، مناهج انوار المعرفه، منهج اول، ص466. |
↑76 | اذکائی، پرویز، احوال و آثار میر سید علی همدانی، ص49. |
↑77 | راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار، ص208. |
↑78 | ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص107؛ ابن جوزی، ابوالفرج، المنتظم، 9، ص260. |
↑79 | جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، ص478؛ عین القضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامههای عین القضات همدانی، ج1، ص97. |
↑80 | سهروردی، عبدالقاهر بن عبدالله، آداب المریدین، ص59. |
↑81 | همدانی، سید علی، احوال آثار و اشعار میر سیدعلی همدانی، ص۱۵. |
↑82 | ن.ک: شمیسا، سیروس، شاهد بازی در ادبیات فارسی؛ برای اطلاع بیشتر از آموزه شاهد بازی در تصوف. |
↑83 | رافعی قزوینی، عبدالکریم، التدوین فی اخبار قزوین، ص489. |
↑84 | نجم الدین کبری مینویسد: «آنگاه که دل و روح از اجزای خاکی و عنصری رهائی پیدا کند و جنبه روحانیت آن تقویت بشود و سالک به جلوس در خلوت و شب زنده داری و ذکر حق تعالی ادامه بدهد، به پایهای ارتقاء پیدا میکند که هرگاه پهلو برای خوابیدن بر زمین بنهد، بدون شک احساس میکند با آنکه خوابیده است [قالب مثالی] برای ذکر حق تعالی جلوس کرده و با چشم بیدار به یاد حضرت دلدار پرداخته و از این پیشامد [سالک] بسیار به شگفت میآید» [نجمالدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال و فواتح الجلال، ص۱۸۶]. |
↑85 | نجمالدین کبری، احمد بن عمر، فوائح الجمال و فواتح الجلال، ص187. |
↑86 | راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوارو طوالع الاسرار، ص590 تا 597. |
↑87 | راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوارو طوالع الاسرار، ص590 تا 597. |
↑88 | نیشابوری، عبدالاول، احوال و سخنان عبیدالله احرار [از بزرگان مشایخ نقشبندیه]، مشتمل بر ملفوظات احرار، ص269 و ص320، بند733. |
↑89 | راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار، (1379ش)، ص578. |
↑90 | راز شیرازی، ابوالقاسم، مرصاد العباد، بند 330؛ راز شیرازی، ابوالقاسم، تصحیح 5 رساله از راز شیرازی، ص603. |
↑91 | راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار و طوالع الاسرار، ص597-606. |
↑92 | راز شیرازی مینویسد: در این حال از برکت ذکر الهی و توجه پیر عشق میمیرد نفس سالک به موت ارادی اختیاری، و به موت نفس برپا میشود قیامت صغرای او که «من مات فقد قامت قیامته» و مبدل میگردد ارض نفس او به سماء قلب او… و منطوی میگردد سماء عقل او به یمیمن عشق الهی و ولایت الهیه و یوم سالک میگردد «یوم تبلی السرائر»، یعنی ظاهر میگردد بر سالک، سرائر [باطنهای] نفس و عقل و قلب او و سرایر عالم غیب و شهادت تماماً و متمثل میشوند آنها در مرآت قلب او که جام جهان است به صور مناسبه، و تجسد اعمال در این حال، مشهود سالک میشود که «فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره» و محاسبه میکند نفس خود را و میزان مینماید اعمال خود را به میزان عقل الهی که عقل، حجت و امام خود – علیه السلام – است. و ظاهر میشود از برای سالک، صراط مستقیم الهی که حقیقت انسان کامل است… و صراط المستقیم موعود قیامت نیست مگر همین صراط المستقیم که حقیقت ولایت حقه الهیه محمدیه علویه – علیهما السلام – است. [راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الأنوار و طوالع الأسرار، خاتمه الکتاب، ص۷۰۴]. |
↑93 | احسان الله استخری از نویسندگان این فرقه مینویسد: چون سالک در راه آید و دیده بگشاید، آنچه از انوار و آیات بر وی طالع شود، با چشم سَر تواند دید و هم با چشم دل، به این بیان که در آن حالت هرگاه دیدگان فرو بندد، بیاندک تغییر و تفاوتی همان را خواهد دید که چون چشم سَر باز دارد مینگرد، یعنی آنچه مرئی سالک بیناست به چشم دل و دیده سر – هردو – قابل رؤیت است بلکه صحیحتر آن است که گفته شود دوئی از میان رفته و هر دو حکم واحد یافته و یکی شدهاند. [استخری، احسان الله، اصول تصوف صفحه ۱۹۵]. |
↑94 | راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الأنوار و طوالع الأسرار، ص۷۱۹. |
↑95 | راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار، ص437. |
↑96 | راز شیرازی، ابوالقاسم، منهاج انوار المعرفه فی شرح مصباح الشریعه، پاورقی و متن، ص۸۸-۸۹. |
↑97 | راز شیرازی، ابوالقاسم، تاریخ حیات سید قطب الدین، ص52. |
↑98 | راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار، ص105. |