پرش به محتوا
خانه » فرق صوفیه » فرقه شاذلیه

فرقه شاذلیه

    فرقه «شاذلیه» پیروان «ابوالحسن شاذلی» و از پویاترین و مهم‌ترین سلاسل صوفیانه اهل سنت در شمال آفریقاست. پیروان این فرقه را «شاذلی» می‌خوانند که عمدتا مالکی مذهب هستند. این طریقت، رویکردی نخبه‌گرا، اجتماعی و جریان ساز دارد. شمار فرقه‌هایی که از شاذلیه منشعب شده‌اند به 13 فرقه می‌رسد و در میان خود شاذلیه، پیروان طریقت شیخیه، طیبیه و درقاویه از سایر گروه‌ها بیشتر است.

    تاریخچه

    فرقه شاذلیه منسوب به «علی بن عبدالله بن عبدالجبار المغربی» معروف به «ابوالحسن شاذلی» (۶۵۶–۵۹۳ق) است و در اصل، ریشه در افکار و آموزه‌های « ابومدین مغربی» (م588 تا 593ق) دارد[1]ابومدین مغربی شخصیت بسیار مهم و بلند آوازه در جهان تصوف است که یکی از معروف‌ترین شاگردان مکتب او، ابن عربی … ادامه پاورقی که در الجزیره درگذشت. «عبدالسلام بن مشیش» از شاگردان ابومدین بود که آموزه‌های وی را نوشت و به ابوالحسن شاذلی منتقل کرد. ابوالحسن شاذلی در روستای «عماره» در مراکش به دنیا آمد و برای رواج دادن آموزه‌های خود، به تونس کوچ کرد. در شهر «فاس» از «عبدالله بن حرازم» خرقه پوشید و نهایتا در راه سفر به حج، در «بیابان عیذاب» مصر از دنیا رفت. گفته شده نسب شاذلی با ۱۷ واسطه به امام حسن مجتبی می‌رسد.[2]جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، ص۵۶۵.

    ابوالحسن شاذلی به روش محمد غزالی و صوفیه یمن باور داشت و روش و منطق مرسوم سلوک صوفیانی را که در دوران معاصرش می‌زیستند، نمی‌پسندید. مسائلی همچون ریاضت، سماع، تبتل و رهبانیت، و شریعت‌گریزی صوفیه، شغل و پوشش صوفیان، بیشترین سهم را در این نقدها داشت و او با طرح نظریاتی جدید، سعی داشت تحول و اصلاحاتی اساسی در مکتب تصوف به وجود آورد.

    « ابوالعباس المرسی» از دیگر شخصیت‌های بارز طریقت شاذلیه است، که اصلاً از «مرسیه» در اندلس بود اما در «اسکندریه» مصر می‌زیست. وی قطب طریقت و خلیفه ابوالحسن شاذلی پس از وی است. در دوران معاصر، از شیوخ بزرگ طریقت شاذلیه « احمد علوی» است که مارتین لینگز در کتاب «عارفی از الجزایر»، به باورها و دیدگاه‌های او پرداخته‌است.

    در قرن سیزدهم هجری، شاذلیه در اثر تلاش‌های «محمد بن محمد بن احمد» که به نام «سی میسوم» مشهور است، به نحو گسترده‌ای انتشار یافت. او در ابتدای امر، از شاذلیه نبود و با طریقه‌های مختلفی آمیزش داشت تا آنکه در سال 1860م در حالی که بین طریقه مدنیه و شاذلیه مردد بود، به زیارت قبر «عبدالرحمن ثعالبی شاذلی» می‌رود که در همان وقت، شیخ شاذلیه به نام «شیخ عدّه» نیز به زیارت آن قبر آمده بود. «سی میسوم» در آن جا به دست «شیخ عدّه شاذلی» به طریقت شاذلیه در آمد و پس از وفات شیخ عدّه، رئیس شاذلیه گردید. وی در سال 1883م وفات یافت.

    طریقه شاذلیه افزون بر انشعابات درونی، گاه نیز با طریقه‌های دیگر ائتلاف می‌کرد. چنانکه در همین دوره، «سعید حنصالی» در ناحیه «تلمسان»، آن را با فرقه شرقی و قدرتمند خلوتیه تلفیق کرد و طریقه حنصالیه را به وجود آورد.[3]موسوی بجنوردی، سید محمدکاظم، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج15، ص473.

    انشعاب‌ها

    طریقت شاذلیه در طی قرون متمادی دستخوش تغییرات و تحولات فراوانی گشته و اعتقادات و آداب این فرقه تطورات متعددی پیدا کرد. در بعضی از منابع، 13 انشعاب اصلی برای شاذلیه ذکر کرده‌اند که در میان آن‌ها، طیبیه، درقاویه، علاویه، عزمیه، مریمیه[4]از بین این انشعاب‌ها، سه انشعاب، بزرگ‌تر از دیگران است که عبارت است از «درقاویه، علاویه و مریمیه». «دروقیه» … ادامه پاورقی، سنوسیه و وزانیه پیروان بیشتری نسبت به انشعاب‌های موازی خود دارد.[5]موسوی بجنوردی، سید محمدکاظم، دائره المعارف الاسلامیه الکبری، ج13، ص62.

    «دائره المعارف بزرگ اسلامی» درباره شاذلیه چنین می‌نویسد:

    «نیمه نخست قرن یازدهم را باید دوره شکوفایی شاذلیه به شمار آورد که در طی آن شاخه‌های جدیدی از این طریقه منشعب گردید، برای نمونه، محمد بن ابی القاسم شرفی (متوفی 1010ق) در ابواجعد، اویه‌ای به نام شرقاوه را به راه‌انداخت که بعدها طریقه حمدوشیه از آن برخاست. ابوالحسن فاسی (متوفی 1013ق) در کتامه، طریقه فاسیه را ایجاد کرد و شیخ شاذلیه دیگری به نام ابوبکر صنهاجی دلائی (متوفی 1021ق) زاویه دلائیه را بنا نهاد. عبدالله شریف وزانی (متوفی 1089ق) طریقه وزانیه را با الهام از اصول شاذلی تاسیس نمود و دو شاخه تهامیه و طیبیه توسط مولا تهامی و مولا طیب به وجود آمد که پیروان ایشان هنوز در تلمسان و فاس به فعالیت ادامه می‌دهند.»[6]موسوی بجنوردی، سید محمدکاظم، دائره المعارف الاسلامیه الکبری، ج15، ص473.

    «تری مینگهام» در «الفرق الصوفیه فی الاسلام»، جماعات مدینیه و شاذلیه در مصر و سوریه را چنین ضبط کرده است:

    «عفیفیه، عروسیه (پیروان احمد بن محمد بن العروسی، متوفی 1463م) عزمیه[7]ایشان پیروان «محمد ماضی ابوالعزایم» (1870 1936میلادی) می‌باشند. این طریقه در مصر و سودان گسترش داشته است. … ادامه پاورقی (پیروان محمد ماضی 1936م) و بکریه و حمیدیه و حنفیه[8]ایشان پیروان «شمس الدین محمد الحنفی» (م847ق) می‌باشند و در مصر و سوریه انتشار دارند. [مینگهام، تری، الفرق … ادامه پاورقی و هاشمیه و ادریسیه یا ادریسیه[9]ایشان منسوب به «احمد بن ادریس مراکشی» می‌باشند. وی جد خاندانی است که بر «عسیر» حکومت داشته‌اند. او مؤسس فرقه … ادامه پاورقی و جوهریه و خواطریه و مکیه و مطاریه[10]ایشان پیروان «محمد مرابط بن احمد کنّاس مصری» می‌باشند. [مینگهام، تری، الفرق الصوفیه فی الاسلام، ص411]. و قاسمیه و قواقجیه[11]ایشان پیروان «محمد بن خالد مشیشی قواقجی طرابلسی» می‌باشند. تری مینگهام می‌نویسد که نام قواقجی از لفظ قواق … ادامه پاورقی و سبتیه[12]ایشان پیروان «ابوالعباس احمد بن جعفر سبتی» (م1495م) می‌باشند. [مینگهام، تری، الفرق الصوفیه فی الاسلام، ص412]. و سلامیه[13]لویی ماسینیون در دائره المعارف الاسلامیه، صوفیه احمدیه (پیروان احمد بدوی) را طریقتی مصری معرفی کرده و فروع … ادامه پاورقی و شیبانیه و وفائیه[14]در قرن هشتم قمری در مصر، شاخه‌ای از شاذلیه به نام وفائیه توسط شمس الدین محمد بن احمد وفا (متوفی 760ق) ملقب به … ادامه پاورقی (پیروان احمد وفا متوفی 1358م) یشروطیه[15]ایشان پیروان «نورالدین یشروطی» (1891م) می‌باشند. تری مینگهام تولد «علی نورالدین یشروطی» را در شهری در تونس در … ادامه پاورقی و درقاویه[16]دائره المعارف بزرگ اسلامی می‌نویسد: «مهمترین طریقه اواخر سده 12 هجری قمری/18 میلادی در مغرب، دِرقاویه یعنی … ادامه پاورقی و شعرانیه (پیروان عبدالوهاب شعرانی، متوفی 973ق)[17]ایشان منسوب به «ابوالمواهب عبدالوهاب شعرانی» می‌باشند. وی که پیش از این طریقه، شاذلیه را پیروی می‌کرده، … ادامه پاورقی»

    «تری مینگهام» انشعاب‌های شاذلیه در مغرب را چنین معرفی می‌کند:

    «عیسویه[18]این فرقه در حدود 3500 پیرو دارد که به اقسام شعبده و ریاضت بدنی مشهورند. لویی ماسینیون ایشان را فرع جَزُولیه در … ادامه پاورقی[19]شایان ذکر است «جَزُولیه» ادامه شاذلیه می‌باشد. (پیروان محمد بن عیسی، متوفی 1524م)، وزانیه[20]تری مینگهام در بیان جماعات شاذلیه، به وزانیه اشاره کرده و آن‌ها را طیبیه و تهامیه نیز نام داده است. وی … ادامه پاورقی (پیروان مولا عبدالله بن ابراهیم الشریف، متوفی 1678م)، شرقاویه (پیروان محمد بن ابی القاسم الشارقی، متوفی 1601م)، حمادیه[21]ایشان پیروان «علی بن حمدین» می‌باشند. تری مینگهام در تشریح فرقه‌های شاذلیه در مغرب که از جَزُولیه ریشه … ادامه پاورقی (پیروان علی بن حمدین)، حنصلیه[22]ایشان پیروان «سعید بن یوسف احنصال» (م1702میلادی) می‌باشند. لویی ماسینیون ایشان را طریقه‌ای کوچک در مراکش معرفی … ادامه پاورقی (پیروان سعید بن یوسف الاحنصال، متوفی 1702م)، خضریه[23]ایشان پیروان «عبدالعزیز بن مسعود دبّاغ» می‌باشند. لویی ماسینیون می‌نویسد: امیر غنیه، ادریسیه و سنوسیه از … ادامه پاورقی (پیروان عبدالعزیز بن مسعود دباغ، متوفی 1713م)، امهوش[24]تری مینگهام در تشریح فرقه‌های شاذلیه در مغرب، به نام ایشان اشاره کرده و امهوش را منسوب به «ابوبکر امهوش» … ادامه پاورقی (پیروان ابوبکر امهوش، متوفی 1717م)، حبیبیه[25]لویی ماسینیون ایشان را حبیبیه معرفی کرده و آن‌ها را فرع صوفیه شاذلیه در تافیلات دانسته و تاریخ فوت مؤسس آن را … ادامه پاورقی (پیروان احمد بن حبیب، متوفی 1752م)، تابعیه[26]ایشان پیروان «عبدالعزیز التباع» (م1508میلادی) می‌باشند. تری مینگهام در تشریح فرقه‌های شاذلیه در مراکش و … ادامه پاورقی (پیروان عبد العزیز الاتباع، متوفی 1508م).»[27]مینگهام، تری، فرق الصوفیه فی الاسلام، ص409 و ص411.

    هریک از فرقه‌های شاذلیه، در اصول فکری و آداب و رسوم عملی و کیفیت سلوک تربیتی، اختلاف‌های زیادی دارند. به عنوان مثال، فرقه «عیوسیه» که «محمد بن عیسی» در قرن 10 قمری آن را تاسیس کرد، همچون «رفاعیه» در خاور نزدیک، به انجام اعمال خوارق پرداخت تا از طریق مصون نگاه داشتن مریدان از آتش و شمشیر و زهر عقرب، حقانیت خود را ثابت کند.

    درقاویه

    در پایان قرن 12 قمری، شاخه درقاویه از سلسله شاذلیه، توسط «محمد مولی العربی درقاوی» (متوفی 1823م) در شمال مراکش تاسیس شد. این انشعاب جدید، سعی در احیاء سلسله شاذلیه و بازگشت به آموزه‌ها و سیره اقطاب نخستین شاذلیه داشت. محمد عربی قبل از وفاتش، «طیب درقاوی» کوچک‌ترین پسر خود را به ریاست فرقه تعیین کرد. پس از مرگ طیب درقاوی، این فرقه به مهم‌ترین فرقه صوفیانه مراکش تبدیل شد و در مغرب الجزائر نیز گسترش یافت و به مرور زمان شاخه‌های متعددی از درقاویه در مناطق مختلفی از مغرب و آفریقا پدید آمدند که هر یک توانستند از مرزهای شمال آفریقا عبور کرده و به حجاز و ترکیه و سرزمین‌های شرق مدیترانه نفوذ نمایند. برخی از این انشعاب‌ها عبارتند از: «ختانیه، حراقیه و مدنیه» که پاره‌ای از آن‌ها نیز به چند انشعاب دیگر تقسیم شدند. به عنوان نمونه، مدنیه که توسط «محمدحسن بن حمزه مدنی» (متوفی 1363ق)، اهل مدینه تاسیس شد، از لیبی گسترش یافت و شاخه رحمانیه را در حجاز و یشروطیه را در سرزمین‌های شرق مدیترانه به وجود آورد. پیروان درقاویه در چندین نهضت و واقعه سیاسی-اجتماعی در الجزائر و مراکش، از جمله مقاومت در برابر استعمارگران فرانسوی ایفاگر نقشی موثر بودند. مشایخ درقاویه بین مقام سکر و صحو جمع می‌کنند و رسومی مانند دریوزگی، دوره‌گردی با پای پیاده، پوشیدن مرقّع، آویختن تسبیحی بر گردن با مهره‌های بزرگ چوبی و برپایی مجالس ذکر و رقص سماع را دنبال می‌کنند. با مرگ درقاوی، شیوخ متعددی، رهبری شاخه‌های طریقت درقاوی را به دست گرفتند. «محمد بوزیدی» یکی از این شیوخ بود.

    علاویه

    سلسله «علویه» یا « علاویه» به همت «احمد بن مصطفی المستغانمی الجزائری» معروف به «ابن عَلیوه» و «احمد العَلاوی» (متوفی 1934م) تاسیس گردید. در سال 1909م «بوزیدی» خلیفه درقاوی درگذشت و طبق روایت پیروان العلاوی، بیش‌تر مریدانش، در پی رؤیاهایی که دیده بودند، بر جانشینی احمد علاوی اتفاق کردند.[28]حسین لاشیء، «ابن عَلیوه». [موسوی بجنوردی، سید محمدکاظم، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج4، ص329]. در سال 1914م، دو سال پس از مرگ بوزیدی، العلاوی مدعی شد علی بن ابی طالب در طی یک مکاشفه، به وی اجازه داده طریقتی مستقل به نام او ایجاد کند. از این رو، طریقت جدید، «علاویه درقاویه شاذلیه» نام گرفت.

    سلسله نسب طریقتی وی از طریق «مولی العربی درقاوی» به «ابوالحسن شاذلی» می‌رسد. وی هم پیر تصوف و هم دانشمند و شاعر بود. او در کنار خضوع نسبت به ادیان، موضع گیری‌هایی علیه مدرنیسم و تمایلات اومانیستی و سکولار نیز داشت و برخلاف عبدالقادر الجزائری و محمد علیش و پسرش عبدالرحمن – که با استعمار فرانسه و بریتانیا مبارزه کردند – بود. العلاوی که زبان فرانسه را نیز بلد بود، سیاستِ دوستی با حکومت فرانسه را در پیش گرفت و بر نقاط مشترک اسلام و مسیحیت تأکید می‌کرد. از همین رو، دولت فرانسه با علاوی رابطه محترمانه داشت و از او دعوت کرد اوّلین نماز جماعت را در مسجد جدید پاریس اقامه کند. مراسم افتتاح مسجد پاریس در 15 ژوئیه 1926م با حضور «گاستان دومرژ» رئیس جمهور فرانسه، و «احمد العلاوی» برگزار شد.[29]http://en.wikipedia.org/wiki/Paris_Mosque [April 28, 2013]. وی با انتشار کتاب و نشریه، سلسله خود را در اروپا و آفریقا تبلیغ می‌کرد و در سال 1923 م/ 1343ق. انتشار هفته‌نامه «لسان الدین» را آغاز کرد و از 1926م به انتشار هفته‌نامه «البلاغ الجزائری» پرداخت.

    احمد علاوی خیلی زود توانست مکتب خویش را به سایر مناطق اسلامی گسترش دهد و خیلی از مریدان را در سرتاسر جهان، به سمت خود سرازیر نماید. مشایخ سلسله علویه بیشتر از مریدان بلافصل (مقدم)[30]«مقدم» به کسی گفته می‌شود که از شیخ، صاحب اجازه است که زاویه‌ای را اداره کند و مریدان را به طریقت بپذیرد. علوی بودند و هریک، این مکتب را در مملکت خود گستر می‌دادند. این طریقت ابتدا در الجزائر و سپس در ممالک شمال آفریقا، به خصوص مراکش گسترش یافت. احمد العلاوی در سراسر جهان اسلام تا نواحی مالائی و اندونزیایی زبان نیز شاگردانی داشت. مارتین لینگز کتابی در احوالات «احمد علاوی الجزائری» دارد که در ایران تحت عنوان «عارفی از الجزائر» با ترجمه «نصر الله پورجوادی» منتشر شده است.

    مریمیه

    «مریمیه علاویه شاذلیه» از معدود فرق صوفیانه‌ای بود که توانست در غرب (اروپا و آمریکا) پایگاهی مستحکم برای خود دست و پا کند. «رنه گنون» مستشرق مشهور فرانسوی به عنوان بنیانگذار این طریقت شناخته می‌شود. او بعد از اینکه در سال 1911م از مسیحیت به اسلام گروید، وارد طریقت «شاذلیه عربیه» شد و نام «عبدالوحید یحیی» را برای خود برگزید. این سلسله همچون فرقه مادر خود شاذلیه، طریقتی نخبه‌گرا می‌باشد و علاقه‌ای به گسترش تعداد پیروانش ندارد و سیاست جذب افراد نخبه و متنفذ در نهاد‌های فرهنگی و آکادمیک را دنبال می‌کند.

    برخی معتقدند پیشینه فرقه مریمیه، از طریق «رنه گنون» به یکی از شاخه‌های سلسله شاذلیه، معروف به «شاذلیه عربیه» (Shadhiliyya Arabiyya) می‌رسد. «عبدالرحمن علیش الکبیر» در زمان «رنه گنون»، قطب این فرقه بود که عرفان نظری را از «عبدالقادر الجزائری» آموخته بود. عبدالرحمن علیش در اروپا، مرید و ماذونی به نام «ایوان اگوئلی» داشت که «رنه گنون» از طریق ارتباط با او، وارد طریقت شد. تمام آثار «رنه گنون» بر حول محور وحدت متعالی ادیان و اشتراک شالوده ادیان می‌چرخد که از آن با عنوان « حکمت خالده» نیز یاد می‌کنند. بر اساس این باور، جوهره و حقیقت تمام ادیان، مشترک بوده و اختلاف آن‌ها فقط در صورت و ظاهر است که حائز اهمیت چندانی نیست.

    «فریتیوف شوان» (متولد 1907م) شاگرد و خلیفه «رنه  گنون» بعد از استادش در گسترش این طریقت و تشریح و بسط آموزه «حکمت خالده» سهم به سزائی دارد به طوری که برخی، معمار اصلی فرقه مریمیه را «فریتیوف شوان» و تاریخ پیدایش مریمیه را در سال 1937م می‌دانند که در آن زمان ادعای شیخوخیت ( قطبیت) طریقت را مطرح کرد. فریتیوف شوان ابتدا مسیحی بود سپس با مطالعه کتاب «شرق و غرب» رنه گنون مجذوب آیین هندویسم شد و در نهایت سال 1932م اسلام آورد. او در سال 1934م (درحالیکه تازه اسلام آورده بود) در زمان مرگ احمد العلاوی مدعی دریافت الهام یا مکاشفه‌ای عرفانی شد و طی آن چنین برداشت کرد که بعد از علاوی، جانشین او در طریقت علاویه می‌باشد.[31]شهبازی، عبدالله، مریمیه از شوان تا نصر، ص84 و 85.

    با مرگ «فریتیوف شوان» در سال 1998م، رهبری سلسله به دو شخصیت دیگر به نام‌های «مارتین لینگز» (متوفی 2005م) و سپس «حسین نصر» (زاده 1312ش) انتقال یافت. حسین نصر شخصیت فرهنگی شناخته شده ایرانی بود که او را به عنوان چهره‌ای سنت‌گرا می‌شناسند. به گمان بسیاری از محققین، در حال حاضر رهبری این سلسله را در آمریکا بر دوش دارد.

    «حسین نصر» رئیس دفتر فرح پهلوی و بنیانگذار «انجمن شاهنشاهی فلسفه» است که پس از انقلاب اسلامی ایران در سال 1357ش به آمریکا مهاجرت کرده است. این انجمن بعد از انقلاب، تغییر نام داده و به اسم «موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران» فعالیت می‌کند. در این موسسه، اشخاصی مانند «شهرام پازوکی» از مشایخ بلند پایه فرقه نعمت اللهیه گنابادی و افراد مشهور دیگری که گرایش‌های صوفیانه آشکاری دارند، تحت عنوان عرفان فعالیت می‌کنند و بسیاری از آثار اقطاب سلسله مریمیه تاکنون توسط برخی اساتید این موسسه و یا انتشارات «حکمت جاویدان» منتشر شده است.

    درباره تعداد پیروان این فرقه در ایران، آمار دقیقی وجود ندارد زیرا آن‌ها (تحت تاثیر مکتب فراماسونری، انجمن تئوسوفی و طریقت معبد) به نهان‌کاری اعتقادی راسخ داشته و هویت فرقه‌ای خود را بروز نمی‌دهند و به اصل رازداری، ملتزم‌اند لذا تحت عناوین جذاب دیگری مانند ادیان و عرفان و معنویت، به فعالیت مشغول هستند. «مارک سجویک» می‌نویسد: «گزار‌ه‌های متعدد حاکی است مریمیه در ایران حدود 50 عضو دارد.»[32]شهبازی، عبدالله، مریمیه از شوان تا نصر، ص273.

    رهبران و مشایخ

    ابومدین مغربی، عبدالسلام بن مشیش، ابوالحسن شاذلی، ابوالعباس مرسی، بوصیری، ابن عطاء الله اسکندرانی، ابن عجیبه، احمد الزروق، علی شاذلی تونسی، محمد بن محمد بن احمد شاذلی (سی میسوم)، جلال الدین سیوطی، سیدحسین نصر و… از رهبران و مشایخ این طریقت هستند.

    مهم‌ترین آثار

    دو قطب بلندپایه ابتدایی طریقت شاذلیه یعنی « ابوالحسن شاذلی» و « ابوالعباس مرسی» به تالیف کتاب و رسائل علاقه‌ای نداشتند. «ابن عطاء الله اسکندرانی» (۷۰۹ق/۱۳۰۹م) از نخستین مشایخ شاذلیه بود که قلم به دست گرفته و به تالیف کتب روی آورد و آثار او بازتاب وسیعی در تصوف جهان اسلام پیدا کرد و به نوعی وارد ادبیات تصوف اسلامی گردید. کتاب‌هایی مانند: الحکم و التنویر فی اسقاط التدبیر، لطائف المنن، القصد المجرد فی معرفت الاسم المفرد، مفتاح الفلاح، مصباح الارواح و رساله‌های بزرگ و کوچک دیگری از او پیرامون تبیین و تشریح اصول سلسله شاذلیه در دسترس است.

    مراکز فعالیت

    ابوالحسن شاذلی اهل تونس بود و از همین رو فرقه شاذلیه در شمال آفریقا گسترش بیشتری دارد. امروزه دایره نفوذ مشایخ شاذلیه بیشتر معطوف به مغرب و برخی از کشورهای آفریقایی و شمال آفریقاست. در کشورهای الجزائر، تونس، لیبی، سوریه و سودان و لبنان و… پیروان زیادی دارد و از ده‌ها طریقت صوفیانه فعال در مصر، شاذلیه (با شعب متعدد آن) بزرگ‌ترین و پرجمعیت‌ترین طریقه به حساب می‌آید. در قرن 14ق «محمد معروف بن شیخ احمد» (متوفی 1323ق) این طریقت را در شرق آفریقا اشاعه و رواج داد.[33]مصطفی، فاروق، البناء الجتماعی للطریقه الشاذلیه فی مصر، ص69.

    زمان ورود طریقت شاذلیه در منطقه شامات و سوریه کنونی، به طور دقیق معلوم نیست اما حضور منظم و منسجم آن‌ها در ابتدای قرن 14 هجری است. «خالد البقاعی» و «نورالدین علی یشرطی» شعبه «شاذلیه یشرطی» و «احمد بن محمد یلس» و شاگردش «محمد الهاشمی» شعبه «شاذلیه درقاویه» را وارد سوریه کرده و گسترش دادند. منطقه شامات، شامل کشورهای سوریه، لبنان، اردن و فلسطین اشغالی است و دومین منطقه است که شاذلیه در آن حضوری جدی و پررنگ دارند. حدود 20 مسجد و زاویه در مناطق دمشق، ریف الدمشق، حلب، الباب، و جوبر، به تبلیغ و ترویج شاذلیه می‌پردازند.

    شیوخ معاصر طریقت شاذلیه در شهر حلب «محمود ابوالهدی بدرالدین الحسینی» و در شهر دمشق «شکری لحفی» هستند. شاذلیه در قرن 20م به اروپا و آمریکا پای گذاشته و از طریق برخی از چهره‌های نامدار، جای پای خود را در برخی کشورهای اروپایی مانند فرانسه محکم نمود.

    وضعیت فعلی

    این فرقه از قرن هفتم تا کنون، با نفی زندگی رهبانی و گوشه‌نشیشی، در کشمکش‌های اجتماعی و تحولات سیاسی جریانی پویا و تاثیرگذار بوده است. شاذلیه در جهان تسنن از نظر روش‌شناختی، شباهت‌هایی به فرقه ذهبیه در جهان تشیع دارد، چراکه معمولاً پیروان خود را نه از اقشار و اصناف فرودست جامعه بلکه از طبقات علما و خواص بر می‌گزیند و بر خلاف دیگر سلاسل صوفیه، به دنبال کمیت گرایی و بالا بردن جمعیت پیروان به هر بهانه و با هر نوع خودنمایی نیست. از همین روست که در جهان غرب نیز نفوذ یافته است. نخبه گرایی این سلسله موجب شده است که جمعی از اندیشمندان شهیر شیعه و سنی از متقدمین (مانند جلال الدین سیوطی و ابن کثیر دمشقی[34]خلیل صفدی که شاگرد ابن تیمیه و ابن کثیر بود، در مورد ابن کثیر دمشقی می‌نویسد: «أن ابن کثیر تصوف علی طریقه سیدی … ادامه پاورقی ) و متاخرین (مانند رنه گنون یا حسین نصر) را مجذوب و فریفته باورها و سلوک عملی خود کند.

    امروزه طریقت شاذلیه به طور کلی فاقد مرکزیت واحدی است و در میان طرق صوفیه، طریقتی نخبه گرا به شمار می‌آید که معمولا مردمان طبقات فوقانی جامعه و به اصطلاح خواص، جذب این طریقت می‌شوند. البته این به معنای نفی سرمایه‌های اجتماعی این طریقت نیست و بدنه آن‌ها شامل اقشار دیگری نیز می‌شود.

    پیروان شاذلیه در ظاهر و پوشش خود تفاوتی با دیگر مردمان جامعه نداشتند و اعمال خاصی (همچون پرسه‌زنی و تزهد افراطی) برای تمایز از دیگران انجام نمی‌دادند. صوفیان شاذلیه اهل پوشیدن خرقه، مرقع و… نبودند بلکه همچون ابوالحسن شاذلی، غالبا لباس‌های باشکوه و مجلل بر تن می‌کردند حتی خانقاه‌ها و زاویه‌های شاذلیه نیز مشخصات رسمی خانقاه‌های سلاسل دیگر را ندارد. شاذلیان بهره گیری از دنیا را با کسب معمول و تجارت، زندگی خود را همچون دیگر مردمان جامعه تامین می‌کردند. حتی نقل است که مشایخ شاذلی افرادی را که درآمدی برای گذران زندگی نداشتند، به مریدی نمی‌پذیرفتند.

    شاذلیه و عرفان نظری

    محیی الدین بن عربی (638ق) پایه گذار عرفان نظری و مروج نظریه وحدت شخصیه وجود، از صوفیان مغرب زمین بود و مطابق برخی گزارش‌ها، با مشایخ بزرگ شاذلیه دیدارهای متعددی داشت. حتی شاگرد مشهور او صدر الدین قونوی (متوفی 673ق) برای ملاقات با شیخ شاذلیه به قاهره آمد. تعالیم ابن عربی بازتاب وسیع و سریعی در بین صوفیان مغرب زمین داشت و اگرچه غالب شاذلیه، نظریه وحدت وجود ابن عربی را به وحدت شهود تاویل برده بودند اما همچنان برخی از مبانی جهان شناسی و انسان شناسیِ او را استوار و دقیق دانسته و پذیرفته بودند، تا جایی که بزرگان شاذلیه به دفاع از آموزه‌های ابن عربی پرداختند. این موضوع در ملاقات شیخ بزرگ شاذلیه ابن عطاء الله اسکندری با ابن تیمیه قابل رویت است.[35]نصر، حسین، جلوه‌های معنویت در جهان اسلام، شاذلیه و تصوف در شمال آفریقا، ص108 تا 112.

    سلسله

    ابو الحسن شاذلی از دو طریق، به « شعیب ابومدین مغربی» می‌رسد.

    اول: به واسطه محمد بن خرازم به ابومحمد صالح بن بنصار به واسطه شعیب ابومدین به شاشی به ابوسعید مغربی به ابویعقوب نهرجوری به ابویعقوب سوسی به عبدالواحد بن زید بن کمیل بن زیاد نخعی.[36]درقاوی، عبدالکریم، کمیلی مشربان مصر، ص162.

    دوم: به واسطه عبدالسلام مشیش به عبدالرحمن عطار زیات به عبدالقادر گیلانی به سعید المرابک به ابوعلی الحسن بن یوسف به ابوجعفر طرسوسی به عبدالوهاب تیمی به ابوبکر شبلی به جنید بغدادی.[37]لینگز، مارتین، عارفی از الجزائر، شجره آخر کتاب.[38]الدرقاوی، محمد عربی بن احمد، بشور الهدایه فی مذهب الصوفیه، مجموعه رسائل درقاوی، تنظیم عاصم ابراهیم شاذلی، ص5.[39]برای اطلاع بیشتر ر.ک: الزین، سمیح عاطف، الصوفیه فی نظر الاسلام، ص45.

    «زین العابدین شیروانی» در «ریاض السیاحه» سلسله شاذلیه را اینگونه ضبط کرده است:

    1- امیرالمؤمنین علی علیه السلام 2- کمیل بن زیاد نخعی 3- عبد الواحد بن زید 4- ابویعقوب سوسی 5- ابویعقوب نهرجوری 6- ابوسعید مغربی 7- الشاشی 8- شعیب ابومدین مغربی 9- عبدالقادر گیلانی 10- عبدالرحمن العطار الزیات 11- عبدالسلام مشیش 12- ابوالحسن شاذلی 13- ابوالعباس المرسی 14- احمد بن عطاء اللّه اسکندری 15- اود بن باخلی 16- محمد وفا بحر صفا 17- علی ابن محمد وفا 18- سید شریف یحیی قادری 19- احمد بن عقبه الحضری 20- احمد زروق 21- ابراهیم فحام 22- علی الصنهاجی 23- عبدالرحمن مجذوب 24- یوسف فاسی 25- سیدعبد اللّه فاسی 26- عبدالرحمن فاسی 27- محمد بن عبد اللّه 28- قاسم الاخصاصی 29- احمد بن عبد اللّه فاسی 30- سید العربی بن احمد بن عبد اللّه فاسی 31- قطب الشریف سید علی الجمل العمرانی الفاسی 32- السید العربی الدرقاوی الفاسی 33- محمد ظافر المدنی 34- محمد فاسی 35- محمد وفائی 36- نسیم الدین الدرملی…[40]شیروانی، زین العابدین، ریاض السیاحه، ج1، ص57.

    طریق دیگر: از «السید العربی الدرقاوی الفاسی» که سی و دومین قطب سلسله شاذلیه است، در کشور الجزایر چنین ادامه یافته است: 33- محمد بن عبد القادر 34- محمد بن قدور الوکیلی 35- محمد بن الحبیب البوزیدی 36- احمد بن مصطفی العلوی

    مشایخ این سلسله مانند سایر فرق صوفیه سعی دارند با بهره گیری از خواب و شهود، سلسله خود را مشروع و مقبول جلوه دهند. به عنوان مثال، «صالح بن مراد تلمسانی» می‌گوید: «شبی در خواب دیدم حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام به من فرمود: بدان که من علی هستم و طریقه تو هم علوی است».[41]لینگز، مارتین، عارفی از الجزائر، ص87.

    اهم باورها و آموزه ها

    خداشناسی

    غالب مشایخ مطرح شاذلیه در طول تاریخ، از منتقدین وحدت وجود بوده و وحدت شهود را رواج می‌دادند.[42]شعرانی، عبدالوهاب، الیواقیت و الجواهر فی بیان عقائد الأکابر، ج1، ص120. البته برخی از شاخه‌های این فرقه مثل مریمیه وحدت وجود را پذیرفته و بدان باور داشتند. از اولین منتقدین وحدت وجود، ابوالحسن شاذلی و ابن مشیش است.[43]ر.ک: عجم، رفیق، موسوعه مصطلحات التصوف الإسلامی، المتن، ص911. ابوالحسن شاذلی ادعای فرارفتن از عبودیت و تعینات خلقی و رسیدن به الوهیت را «خرافه» می‌دانست و سعی داشت کلماتی از مشایخ صوفیه که موهم به وحدت وجود است را به وحدت شهود تعبیر کند و می‌گفت: «رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند»[44]اسکندرانی، عطاء الله، لطائف المنن، ص43. «ابوالعباس مرسی» نیز در رد قائلین به وحدت وجود، تالی فاسدهای آن مثل ترک شریعت و اسقاط تکالیف را خاطر نشان کرده و می‌گفت: «عارف باید در فنای خویش، راهی برای ترتیب احکام بر خود باز نگه دارد و این شبیه آن است که انسان در اتاقی تاریک خود را مشاهده نمی‌کند، ولی علم به خویشتن دارد.»[45]آلوسی، خیرالدین، جلاء العینین، ص112.

    از «محمد عبد الوهاب حصافی»، شیخ بزرگ طریقت حصافیه شاذلیه (متوفی 1368ق) سوال شد از کسانی که می‌گویند خدا، کل چیز است یا او عالم هست یا قائل به وحدت {وجود} هستند، چه حکمی دارند؟ پاسخ داد که اگر در حالت غلبه و جذبه این سخنان را بگوید، معذور است اما اگر مبتنی بر آراء نظری، این قول را مطرح کند، کافر است.[46]«ان من کان مغلوبا فهو معذور. أما من أخذ یقیم البراهین و الأدله علی قوله الفاسد، فهو کافر و العیاذ باللّه … ادامه پاورقی

    ولایت

    شاذلیه از باورمندان به نظریه « ولایت نوعیه و قطبیت» صوفیانه هستند. ابوالحسن شاذلی ولایت را به دو بخش کبری و صغری تفسیم کرده و می‌گوید: «ولایت کبری همان ولایت خدا بر عبد است و ولایت صغری، درستی و تبعیت از رسول و مومنان (اقطاب صوفیه)».

    او درباره منشأ ولایت می‌گوید: «در راه رسیدن به مواهب الهی، رضایت به قضا، صبر بر نزول بلا، توکل در شداید و سختی‌ها و رجوع به او در مشکلات، ضروری است. کسی که این ویژگی‌ها برایش با مجاهده و تبعیت از سنت رسول خدا و اقتدا به ائمه حاصل شود، به ولایت دست پیدا کرده و کسی که این امور، به واسطه محبت الاهی برایش حاصل شود، به کمال ولایت راه یافته است.[47]اسکندرانی، عطاء الله، لطائف المنن، ص24.

    اقطاب و اولیاء صوفیه با دستیابی به مقام ولایت، به درجات و خصائصی نائل می‌شوند که برخی از آن‌ها عبارت است از: معرفت، علم لدنی، کرامات و….[48]شافعی، احمد بن العیاد، المفاخر العلیه، ص114.

    تبعیت از مرشد

    ابوالحسن شاذلی با تاکید بر اهمیتِ یافتنِ مرشد و سرسپردگی نزد او برای سلوک، می‌گفت: «سلوک این قوم به اتمام نمی‌رسد مگر به همراهی برادری صالح یا شیخی خیرخواه، و هرکس در این طریق بدون شیخ باشد رستگار نخواهد شد.»[49]اسکندرانی، عطاء الله، لطائف المنن، ص105.

    مرشد، شأن داوری بین مرید و نفس او را خواهد داشت و باعث تثبیت عقیده وی در طول سلوک می‌شود وگرنه ممکن است مشاکل و سختی‌های ایجادشده در مسیر سلوک، وی را از طریق منحرف کند. «أحمد زروق» نیز در کتاب «قواعد التصوف» ضرورت شیخ و مرشد را متذکر می‌شود و می‌گوید: «یکی از وظایف شیخ آن است که مرید را بر اساس حالش تربیت کند، چراکه نفوس، از این نظر با یکدیگر متفاوت اند.»[50]زورق، احمد، قواعد التصوف، ص38.

    مشایخ شاذلیه به تفصیل، وظایف و شروط مرشد را نیز بیان کرده‌اند. در ویژگیه‌ای لازم برای شیخ تربیت، به مسائلی همچون «ذوق صحیح، علم صحیح، همت عالی، حالت مرضیه، بصیرت نافذ و…» اشاره داشته و می‌گویند: «در مسیری قدم بگذار که در آن امید ثواب داشته باشی، با کسی نشست داشته باش که از معصیت الاهی در امان باشی، با کسی مصاحبت کن که تو را در بر طاعت الاهی یاری دهد.»[51]الشاذلی، ابوالواهب، قوانین حکم الاشراق، ص118.

    ریاضت

    صوفیان فرقه شاذلیه نیز مانند سایر فرقه‌ها، ریاضت و تحمل مشقات طاقت‌فرسا را وسیله‌ای ضروری و اسلوبی تغییرناپذیر در تربیت و راه وصول به معرفت شهودی می‌دانند، که این نگرش آسیب‌هایی به دنبال داشته و دارد.[52]هجویری، علی‌ بن عثمان، کشف المحجوب، ص259.

    ابوالحسن شاذلی نیز ابتدا مانند سایر صوفیه، اهل ریاضت‌های دشوار و سلوک طاقت فرسا بود اما با اخذ مکاشفه‌ای، دریافت که این اعما،ل غیر لازم و باطل بوده است.[53]اسکندرانی، عطاء الله، لطائف المنن، ص88. شاذلی به این رسید که اگر هدف از ریاضت سالکان، تطهیر و پاکسازی باطن است، این هدف با تحقق یقین در انسان حاصل می‌شود و دیگر نیازی به مشقات سلوکی و ریاضت وجود ندارد. شاذلی ریاضت را منافی با کرامت انسانی و مقام خلیفه اللهی نیز می‌دانست[54]الحمیری (ابن صباغ)، علی بن محمد، دره الاسرار و تحفه الابرار، ص195. و از آن نهی می‌کرد.[55]عمار، علی سالم، ابوالحسن الشاذلی، ج1، ص43. او همچنین با تبتل و رهبانیت صوفیانه به شدت مخالفت داشت و توجه به اسباب و مسببات را منافی با جوهره تصوف نمی‌دانست، بلکه بی‌توجهی به این امور را امری باطنی می‌دانست و می‌گفت: «راه تصوف با رهبانیت و خشن خوردن، حاصل نمی‌شود، بکله با صبر بر دستورها و یقین به هدایت، تحصیل خواهد شد.»[56]شافعی، احمد بن العیاد، المفاخر العلیه، ص88.

    در توصیه به فرزندش می‌گفت آب را سرد بنوش، چراکه وقتی این گونه شد، تمام وجودت از حمد الهی سرشار می‌شود. همچنین نقل است هیچ گاه مریدانش را از کسب معاش و شغل‌شان باز نداشت و همیشه آن‌ها را به کار و تلاش تشویق می‌کرد و معتقد بود صحابی متعددی به محضر رسول الله رسیده و هیچ گاه ایشان امر به ترک شغل ایشان نکرده بلکه آن‌ها را به تقوای الهی در پیشه‌شان امر می‌فرمود.[57]اسکندرانی، عطاء الله، لطائف المنن، ص115.

    «ابوالعباس مرسی» نیز در بیان چگونگی ایجاد یقین در انسان، باور داشت که «مَثَا این قوم مَثَل آنانی است که سوار بر کشتی میشوند، رئیس‌شان می‌گوید فردا بادی خواهد وزید و هیچ کدام از ما در امان نخواهید بود، پس برخی ازکالاهایتان را در آب بریزید تا نجات پیداکنید. همه گوش می‌دهند و کالا بر آب می‌ریزند اما یک نفر، از اطاعت سرپیچی می‌کند. فردا در هنگام وزیدن باد، آن شخص نیز کالای خود را بر آب می‌اندازد.» ابوالعباس پس از بیان این داستان نتیجه می‌گیرد که «وقتی تندبادهای یقین، بر مرید وزیدن گیرد، خودش از دنیا خارج خواهد شد».[58]اسکندرانی، عطاء الله، لطائف المنن، ص218.

    نقل است که « ابن مشیش» و مشایخ شاذلیه، زهد و توکل را به معنای فراغ قلب و دل کندن از اغیار می‌دانستند و لذا در سلوک عملی خود، تظاهر به زهد و دنیاگریزی را روا نمی‌دانستند و خود لباس فاخر پوشیده و بر مرکب گرانقیمت سوار می‌شدند.[59]الحمیری (ابن صباغ)، علی بن محمد، دره الاسرار و تحفه الابرار، ص83.

    ابوالحسن شاذلی» و مشایخ شاذلیه یک حد محدود و مختصری از ریاضت را برای صوفیه تجویز می‌کردند، چه اینکه تصوف ذاتا نمی‌تواند بدون ارتباط با ریاضت باشد.

    شاذلی بر خ لوت گزینی که یکی از مهم‌ترین ارکان ریاضت و تروک اربعه است، تاکید داشت و شروطی برای آن بیان می‌کرد. مثلا اینکه انعزال و خلوت در ابتدای سلوک فقط به مدت 30 روز جایز است. در خلوت نیز باید به ذکر خفی و ذکر جلی، مراقبه، توبه و استغفار پرداخت.[60]عیسی، عبد القادر، حقائق عن التصوف، ص18.

    مقامات و منازل

    سلوک عملی صوفیه، مبتنی بر طی کردن منازل و مقامات است. أبوالحسن شاذلی برخلاف این رویه، معتقد بود وصول الی الله و نیل به مقام فناء و بقای الاهی با اسقاط تدبیر و تطهیر قلب از ماسوی الله امکانپذیر است که اقرب الطرق این راه است.[61]المدنی، مصطفی، النصره النبویه لاهل الطریقه الشاذلیه، ص208.

    «ابن عیاد شافعی» در اقرب بودن این طریق و مدح طریقت شاذلیه می‌نویسد:

    «اهل یمن طریقت خود را بر رؤیت حق و فناء فی الله آن هم در اولین قدم سلوک، قرار داده‌اند که در اولین قدم در نعم الهی متنعم می‌شوند و این روش شاذلیه است.»[62]شافعی، احمد بن العیاد، المفاخر العلیه، ص146.

    شاذلی با مطرح کردن این موضوع، روش پیشینیان در بیان منازل صدگانه و هزارگانه سلوک را نقد می‌کند. وی کیفیت سلوک در طریقت و تطهیر قلب از ماسوی الله را معرفت و محبت می‌دانست که دو راه سهل و آسان به شمار می‌آید.[63]شافعی، احمد بن العیاد، المفاخر العلیه، ص104. ابن عیاد شافعی، که از مشایخ شاذلیه است، همچون ابوالحسن شاذلی درباره محبت و نقش آن در سلوک، محبت الاهی را اکسیری دانسته که تمامی خیرات را به همراه دارد[64]شافعی، احمد بن العیاد، المفاخر العلیه، ص32. و اوصاف بشری را در سالک محو می‌کند[65]اسکندرانی، عطاء الله، لطائف المنن، ص52. بنابراین، سلوک در طریقت شاذلیه دو مرحله دارد؛ یکی معرفت و دیگری محبت.

    طریقه شکر

    ابوالحسن شاذلی مدعی شد در عالم مکاشفه به روشی جدید در سلوک پی برده است که آن را «طریقه شکر» یا «طریقه الشکر» می‌نامند.[66]اسکندرانی، عطاء الله، لطائف المنن، ص88.

    طریقه شکر مبتنی بر اصول ذیل است:

    الف) یقین و باورقلبی راسخ به خدا؛

    ابوالحسن شاذلی در این باره گوید: «کسی که در منطقه شهوت و هوای نفس وارد شد و دنبال تخلی و نیز تحلی آن نباشد، عبودیتش به چند شیء حاصل شود. اول: معرفت به نعمت‌های الهی که ایمان و توحید از آن‌ها است و در این صورت محبت الاهی در قلبش وارد، و کفر و فسق از نهادش خارج، و برایش امری مکروه می‌شود.[67]الحمیری (ابن صباغ)، علی بن محمد، دره الاسرار و تحفه الابرار، ص74.

    ب: همت و تلاش برای وصول به حق و دوری از غفلت و نیز پناه بردن در همه لحظات به خدا؛

    « ابن عطاء اسکندرانی» در توضیح این موضوع گوید:

    «راهی به فنا نیست مگر با فنای زشتی‌ها و ترک ادعا، و اگر اراده وصول به حق داشتی، در اوصاف او غلطان و نعمتت را در نعمتش محو کن.»[68]پولس نویا، ابن عطاء الله و نشاه الطریقه الشاذلیه، ص138.

    ج: سهل و آسان گرفتن؛

    شاذلی معتقد است که شیخ کامل کسی می‌باشد که انسان را به امور راحت و آسان راهنمایی کند، نه به امور صعب و دشوار.[69]الدباغ، عبد العزیز، الابریز، ص211. « ابن مشیش» در نصیحتی به شاذلی می‌گفت: «در امر طریقت آسان بگیر و از سخت گیری بپرهیز.»[70]زورق، احمد، قواعد التصوف، ص44.

    ذکر

    ذکر جایگاه بسیار مهمی در طریقت شاذلیه دارد، به طوری که آن را از ارکان طریقت شاذلیه شمرده‌اند.

    شاذلی معتقد است سالک باید در همه اوقات و احوال، وجودش را که دربردارنده قلب و تن است، به ذکر حق تعالی زینت دهد و دائم الذکر باشد. مشایخ و صوفیان جایگاه ذکر در تزکیه مریدان را به قدری والا و رفیع می‌دانند که منزلتش را به مثابه آب برای ماهی دانسته و معتقدند در صورت نبودش قلب انسان خواهد مرد.[71]فرید، احمد، تزکیه النفوس، ص45.

    ابن عطاء اسکندرانی می‌گوید: «گروهی روشنایی‌شان از ذکرهاشان پیش‌تر است و گروهی ذکرهاشان از روشنایی‌شان پیش‌تر است. ذاکریست که ذکر می‌گوید تا دلش روشنی گیرد و ذاکریست که دلش روشنی گرفته و از آن رو ذکر می‌گوید.»[72]اسکندرانی شاذلی، ابوعطاالله، خرد نامه، بند۲۵۱.

    بر این اساس، شاذلی نیز مریدانش را به اوراد و اذکار سفارش می‌کرد و می‌گفت مداومت ذکر، شیطان را از قلب خارج می‌کند و موجب سعادت می‌شود

    أبوالحسن شاذلی برای ذکر، مراتب سه گانه‌ای را برشمرده است:

    ۱. «ذکر زبان» که از آن به «اسلام» یاد می‌کند؛

    ۲. «ذکر قلب» که از آن به «ایمان» یاد می‌کند؛

    ۳. «ذکر روح» که آن را «احسان» مینامد.[73]المدنی، ظافر، الانوار القدسیه، ص۶۰.

    در طریقت شاذلیه، ذکر به دو صورت مفرد (الله، حی، هو، حق و…) و مرکب (لا اله الا الله) و نیز فردی و جماعی گفته می‌شود. بسیاری از آن‌ها سماع را جایز نمی‌دانند، چراکه ابوالحسن شاذلی آن را مصداق لغو، و صاحب آن را اهل هوا و هوس می‌دانست، اما امروزه در بسیاری از انشعاب‌های این فرقه، سماع همراه با ذکر جلی اجرا می‌شود.

    ابوالحسن شاذلی بیشتر تحت تاثیر مکتب محمد غزالی بود و کتاب «احیاء علوم دین» او را تدریس می‌کرد و شاگردانش را برای عمل به محتویات آن تشویق می‌نمود و به مساله خانقاه نشینی و رقص و سماع انتقاد داشت.[74]محمد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص247 و مامون غریب، ابوالحسن شاذلی حیاته، تصوفه، تلامیذه و اوراده، ص75.

    منابع و مآخذ

    1. اسکندرانی، عطاء الله، لطائف المنن، قاهره، مکتبه القاهره، 1979م
    2. اندیشکده مرصاد، اطلس رهبران، دفتر نشر معارف، چاپ دوم، تهران، 1395ش
    3. آلوسی، خیرالدین، جلاء العینین، بی‌جا، دارالکتب العلمیه، بی‌تا
    4. پارسا، محمد بن محمد، قدسیّه: کلمات بهاءالدین نقشبند، چاپ احمد طاهری عراقی، تهران، ۱۳۵۴ ش، ۵،
    5. پولس نویا، ابن عطاء الله اسکندری و نشاه الطریقه الشاذلیه، بیروت، دار المشرق، 1986م
    6. تامر، عارف، معجم الفرق الاسلامیه، بیروت، دار المیسره، 1990م
    7. توکلی، محمد رئوف، تاریخ تصوف در کردستان، تهران، ۱۳۷۸ ش،
    8. چناری، علی اکبر، مقاله تاملی در جایگاه و اندیشه‌های جلال الدین سیوطی در تصوف و عرفان اسلامی، نشریه عرفان اسلامی، بهار 1394 ش، دوره 11، شماره 43
    9. حسینی نقشبندی، عبدالرحمن، سادات نقشبندی و جنبش‌های ملی کرد درگذر تاریخ، ترجمه محمد بانه‌ای، ارومیه، ۱۳۸۱ش
    10. حقی، اسماعیل و دیگران، تاریخ عثمانی، ترجمه ایرج نوبخت، نشر کیهان، 1377ش،
    11. الحمیری (ابن صباغ)، علی بن محمد، دره الاسرار و تحفه الابرار، تونس، المطبعه الرسمیه، 1304ق
    12. خمینی، سیدحسن، فرهنگ جامع فرق اسلامی، تهران، اطلاعات، 1389ش
    13. دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، انتشارات مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، تهران،
    14. الدباغ، عبدالعزیز، الابریز، قاهره، مکتبه محمد علی صبیح و اولاده، بی‌تا
    15. زرین‌کوب، عبدالحسین، دنباله جستجو در تصوف ایران، تهران، ۱۳۶۲ش
    16. زورق، احمد، قواعد التصوف، مصر، مکتبه الازهریه، 1419م،
    17. سلطانی، محمدعلی، جغرافیای تاریخی و تاریخ مفصل کرمانشاهان، ج۹، تاریخ تصوف در کرمانشاه، تهران، ۱۳۸۰ ش،
    18. سیدین، علی، پشمینه پوشان، نشر نی، چاپ دوم، تهران، 1389ش
    19. الشاذلی، ابوالواهب، قوانین حکم الاشراق، بی‌جا، مکتبه الازهریه للتراث، 1419ق
    20. شافعی، احمد بن العیاد، المفاخر العلیه، مطبعه المصطفی، 1413ق
    21. شهبازی، عبدالله، مریمیه از شوان تا حسین نصر، نشر تیسا، 1393ش
    22. عمار، علی سالم، ابوالحسن الشاذلی، دارالتالیف، 1962م
    23. عیسی، عبدالقادر، حقائق عن التصوف، بی‌جا، دارالعرفان، چاپ سیزدهم، 1421ق
    24. غزنوی، سدید الدین محمد، مقامات ژنده پیل، تصحیح حشمت مؤید، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، تهران، 1384ش
    25. فرید، احمد، تزکیه النفوس، بیروت، بی‌نا، 1985م
    26. واعظ کاشفی، علی بن حسین، رشحات عین الحیات، تحقیق علی اصغر معینیان، تهران، بنیاد نیکوکاری نوریانی، 1356ش
    27. کحاله، عمر رضا، معجم‌المؤلفین، بیروت، ۱۳۷۶ق‌/ ۱۹۵۷م،
    28. المدنی، ظافر، الانوار القدسیه، استانبول، مکتبه الصنائع، ۱۳۱۶ق
    29. المدنی، مصطفی، النصره النبویه لاهل الطریقه الشاذلیه، قاهره، مطبعه الشرقیه، بی‌تا
    30. مصطفی، فاروق، البناء الجتماعی للطریقه الشاذلیه فی مصر، الهیئه المصریه العامه للکتاب، 1980م
    31. معتمدی، مهیندخت، مولانا خالد نقشبندی و پیروان طریقت او، تهران، پاژنگ، 1368ش
    32. مینگهام، تری، الفرق الصوفیه فی الاسلام، دارالنهضه العربیه، بیروت، 1997م
    33. هجویری، علی‌ بن عثمان، کشف المحجوب، چاپ محمود عابدی، تهران، ۱۳۸۳ش،

    پاورقی ها

    پاورقی ها
    1ابومدین مغربی شخصیت بسیار مهم و بلند آوازه در جهان تصوف است که یکی از معروف‌ترین شاگردان مکتب او، ابن عربی است. معمولا تصوفِ مغرب را بدو می‌شناسند زیرا آن را نظام‌مند ساخته و سلسله‌های شاذلیه، عیدورسیه و سخاویه را در آن سرزمین ایجاد یا شکوفا کرده است. طریق گلشنیه در آسیای صغیر و سلسلۀ نعمت اللهیه در ایران و طریقۀ غوثیه در شبه قارۀ هند، خود را به او منسوب داشته و از او در مشیخه‌های خود، به عنوان قطبی از اقطاب سلسله‌‌های مذکور یاد می‌کنند.
    2جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، ص۵۶۵.
    3موسوی بجنوردی، سید محمدکاظم، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج15، ص473.
    4از بین این انشعاب‌ها، سه انشعاب، بزرگ‌تر از دیگران است که عبارت است از «درقاویه، علاویه و مریمیه». «دروقیه» نیز در اواخر قرن هجدهم میلادی بنیان نهاده شد و به نام «محمد عربی دروقی» شناخته می‌شود. انشعاب دیگر، «مریمیه» است که «عیسی نورالدین احمد» یا «فریتهوف شوئون»، شاگرد اروپایی احمد علوی آن را بنیان نهاد. انشعاب مریمیه بیشترین پیروان را در اروپا و آمریکای شمالی دارد. «مارتین لینگز، تیتوس بورکهارت و حسین نصر» از پیروان طریقت «شاذلیه مریمیه» هستند.
    5موسوی بجنوردی، سید محمدکاظم، دائره المعارف الاسلامیه الکبری، ج13، ص62.
    6موسوی بجنوردی، سید محمدکاظم، دائره المعارف الاسلامیه الکبری، ج15، ص473.
    7ایشان پیروان «محمد ماضی ابوالعزایم» (1870 1936میلادی) می‌باشند. این طریقه در مصر و سودان گسترش داشته است. [مینگهام، تری، الفرق الصوفیه فی الاسلام، ص411].
    8ایشان پیروان «شمس الدین محمد الحنفی» (م847ق) می‌باشند و در مصر و سوریه انتشار دارند. [مینگهام، تری، الفرق الصوفیه فی الاسلام، ص411].
    9ایشان منسوب به «احمد بن ادریس مراکشی» می‌باشند. وی جد خاندانی است که بر «عسیر» حکومت داشته‌اند. او مؤسس فرقه خِضْریه ادریسیه بوده و در سال 1737م درگذشت. پس از وی، دو نفر از شاگردانش، فرقه‌های رُشَیدیه و امیر غنیه را ایجاد کردند. [موسوی بجنوردی، سید محمدکاظم، دائره المعارف الاسلامیه الکبری، ج12، ص294].
    10ایشان پیروان «محمد مرابط بن احمد کنّاس مصری» می‌باشند. [مینگهام، تری، الفرق الصوفیه فی الاسلام، ص411].
    11ایشان پیروان «محمد بن خالد مشیشی قواقجی طرابلسی» می‌باشند. تری مینگهام می‌نویسد که نام قواقجی از لفظ قواق گرفته شده که محلی در ترکیه است. درویش‌های آن محل لباس‌های کوزه‌ای شکل به نام طرطور می‌پوشند. (یا: کوزه‌هایی مخروطی شکل دربر دارند) [مینگهام، تری، الفرق الصوفیه فی الاسلام، ص412].
    12ایشان پیروان «ابوالعباس احمد بن جعفر سبتی» (م1495م) می‌باشند. [مینگهام، تری، الفرق الصوفیه فی الاسلام، ص412].
    13لویی ماسینیون در دائره المعارف الاسلامیه، صوفیه احمدیه (پیروان احمد بدوی) را طریقتی مصری معرفی کرده و فروع ذیل را برای ایشان برمی شمارد: «شناویه، مرازقه، کَنّاسیه، اَنبابیه، حمودیه، منائفیه، سلامیه، حلبیه، زاهدیه، شُعَیبیه، تسقانیه، عربیه، سطوحیه، بُنداریه، مسلمیه (شُرنُبلالیه) و بیومیه». وی همچنین ایشان را همان «عروسیه» معرفی می‌کند. عروسیه فرع صوفیه قادریه در طرابلس در قرن نوزدهم میلادی می‌باشد. [مینگهام، تری، الفرق الصوفیه فی الاسلام، ص145 و ص412؛ مشکور، محمد جواد، فرهنگ فِرَق اسلامی، ص314.
    14در قرن هشتم قمری در مصر، شاخه‌ای از شاذلیه به نام وفائیه توسط شمس الدین محمد بن احمد وفا (متوفی 760ق) ملقب به «بحر الصفا» تاسیس شد. وفائیه توانستند طریقت خود را به بیرون از مصر نیز سرایت دهند و در مناطق خاور نزدیک پراکنده شوند. پس از قرن نهم قمری، آنان بر خلاف اقطاب نخستین شاذلیه، در صورت ظاهری خود تمایز ایجاد کردند و جامه‌های خاصی بر تن کردند.
    15ایشان پیروان «نورالدین یشروطی» (1891م) می‌باشند. تری مینگهام تولد «علی نورالدین یشروطی» را در شهری در تونس در 1793م و وفات وی را در شهر عکا در 1891م ضبط کرده است. بنا به نوشته وی، این فرقه برای حضور زنان، مجال واسعی فراهم آورده است. چنانکه در 1942 میلادی، 8 زن در زمره رهبران حلقه‌های این فرقه بوده‌اند. پیروان این فرقه رفتارهایی مخالف با عملکرد اعضای سنوسیه دارند. [مینگهام، تری، الفرق الصوفیه فی الاسلام، ص184].
    16دائره المعارف بزرگ اسلامی می‌نویسد: «مهمترین طریقه اواخر سده 12 هجری قمری/18 میلادی در مغرب، دِرقاویه یعنی شاخه مراکشی شاذلیه است که توسط صوفی صاحب تألیفی به نام «شیخ عربی درقاوی» شکل گرفت. او ابتدا نزد «ابوالحسن عمرانی» (جمل) سلوک کرد و سپس طریقه‌ای مبتنی بر زهد و عبادت در کنار کار و کسب، همراه با مطالعه آثار تصوف بنا نهاد. «محمد ظافر مدنی» و «نورالدین یشرویی» از جمله مریدان درقاوی بودند که با تأسیس طریقه‌هایی چون «مدنیه» و «یشرویی»، شاخه‌های دِرقاویه را در مصر، موزامبیک، عمان، ترکیه، لبنان و فلسطین گسترش دادند. این طریقه در نیمه دوم سده 13 قمری، به شاخه‌های متعددی از جمله «دباغیه، بنانیه و حرّاقیه» منشعب گردید. [موسوی بجنوردی، سید محمدکاظم، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج15، ص473].
    17ایشان منسوب به «ابوالمواهب عبدالوهاب شعرانی» می‌باشند. وی که پیش از این طریقه، شاذلیه را پیروی می‌کرده، طریقه شعرانیه را تأسیس نمود. عبدالوهاب شعرانی کتاب‌هایی در تصوف، علوم قرآن، فقه، نحو و طبّ تألیف نموده است. وی در قاهره به سال 973 قمری وفات کرد. عبدالوهاب شعرانی خود را احمدی منسوب به «سید احمد بدوی» نامیده است. [موسوی بجنوردی، سید محمدکاظم، دائره المعارف الاسلامیه الکبری، ج13، ص311].
    18این فرقه در حدود 3500 پیرو دارد که به اقسام شعبده و ریاضت بدنی مشهورند. لویی ماسینیون ایشان را فرع جَزُولیه در مراکش معرفی کرده و فوت مؤسس این فرقه را 1524میلادی ضبط کرده است. ممکن است این فرقه با آنچه در متن آمده است متفاوت باشد. این درحالی است که تری مینگهام می‌نویسد: «ایشان از شاذلیه بوده و پیروان «محمد بن عیسی المختار» (م1524 میلادی) می‌باشند». [مینگهام، تری، الفرق الصوفیه فی الاسلام، ص409؛ موسوی بجنوردی، سید محمدکاظم، دائره المعارف الاسلامیه الکبری، ج15، ص185].
    19شایان ذکر است «جَزُولیه» ادامه شاذلیه می‌باشد.
    20تری مینگهام در بیان جماعات شاذلیه، به وزانیه اشاره کرده و آن‌ها را طیبیه و تهامیه نیز نام داده است. وی می‌نویسد: «زاویه ایشان در وزان توسط «مولای عبدالله بن ابراهیم الشریف» (1596 1678میلادی) در 1670میلادی تأسیس شده است. اسم دوم این گروه از نام شیخ چهارم آن‌ها «مولای طیب» (م1767میلادی) اخذ شده و نام تهامیه از «تهامی» که جدّ آخر مؤسس این فرقه بوده، گرفته شده است.» دائره المعارف بزرگ اسلامی، طیبیه و تهامیه را انشعاب یافته از وزانیه دانسته است. [مینگهام، تری، فرق الصوفیه فی الاسلام، ص409].
    21ایشان پیروان «علی بن حمدین» می‌باشند. تری مینگهام در تشریح فرقه‌های شاذلیه در مغرب که از جَزُولیه ریشه گرفته‌اند، به این فرقه اشاره کرده و می‌نویسد: «حمّادیه (پیروان علی بن حمدین) در پایان قرن هفدهم میلادی، از شرقاویه منشعب شد و فرقه‌های داغوغیه، صواقیه، ریاضیه و قاسمیه، فرقه‌های فرعی حمّادیه می‌باشند». [مینگهام، تری، الفرق الصوفیه فی الاسلام، ص409].
    22ایشان پیروان «سعید بن یوسف احنصال» (م1702میلادی) می‌باشند. لویی ماسینیون ایشان را طریقه‌ای کوچک در مراکش معرفی می‌کند اما به شاذلی بودن ایشان اشاره‌ای ندارد. ممکن است با توجه به این که حنصلیه شاذلیه در الجزایر رواج داشته، فرقه‌ای که در مراکش رواج داشته با آن متفاوت باشد. [مینگهام، تری، الفرق الصوفیه فی الاسلام، ص409].
    23ایشان پیروان «عبدالعزیز بن مسعود دبّاغ» می‌باشند. لویی ماسینیون می‌نویسد: امیر غنیه، ادریسیه و سنوسیه از این طریقه سیراب شده‌اند. خضریه منسوب به ابن دبّاغ (م1717میلادی) می‌باشد. وی در فاس و در حوالی سال 1125 هجری قمری می‌زیسته است. شایان ذکر است که تری مینگهام تاریخ مرگ وی را 1713 میلادی ضبط کرده است. [موسوی بجنوردی، سید محمدکاظم، دائره المعارف الاسلامیه الکبری، ج15، ص181؛ مینگهام، تری، فرق الصوفیه فی الاسلام، ص409].
    24تری مینگهام در تشریح فرقه‌های شاذلیه در مغرب، به نام ایشان اشاره کرده و امهوش را منسوب به «ابوبکر امهوش» دانسته است. وی شاگرد «احمد بن محمد الناصر» (م1717میلادی) بوده است. ایشان بعدها به دِرقاویه ملحق شده‌اند. دائره المعارف بزرگ اسلامی نیز می‌نویسد: «در نیمه سده 12 هجری قمری «علی امهاوش» که از اعضای طریقه ناصریه به شمار می‌رفت، طریقه امهاوشیه را در صنهاجه ایجاد کرد که بعدها به تدریج در طریقه درقاویه ادغام گردید. [مینگهام، تری، الفرق الصوفیه فی الاسلام، ص410؛ موسوی بجنوردی، سید محمدکاظم، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج15، ص473].
    25لویی ماسینیون ایشان را حبیبیه معرفی کرده و آن‌ها را فرع صوفیه شاذلیه در تافیلات دانسته و تاریخ فوت مؤسس آن را 1752میلادی ضبط کرده است. این در حالی است که تری مینگهام نام این فرقه را حبیبه ضبط نموده که به احتمال زیاد تصحیف است. وی همچنین مؤسس این فرقه را «احمد بن حبیب» معرفی کرده است. [موسوی بجنوردی، سید محمدکاظم، دائره المعارف الاسلامیه الکبری، ج15، ص180؛ مینگهام، تری، الفرق الصوفیه فی الاسلام، ص410].
    26ایشان پیروان «عبدالعزیز التباع» (م1508میلادی) می‌باشند. تری مینگهام در تشریح فرقه‌های شاذلیه در مراکش و همچنین فرقه‌هایی که از جازولیه منشعب شده‌اند، به این فرقه اشاره کرده و تابعیه را گروه اصلی جازولیه معرفی می‌نماید. وی عبدالعزیز را معروف به حراء برشمرده و فوت او را در فاس ضبط کرده است. [مینگهام، تری، فرق الصوفیه فی الاسلام، ص410].
    27مینگهام، تری، فرق الصوفیه فی الاسلام، ص409 و ص411.
    28حسین لاشیء، «ابن عَلیوه». [موسوی بجنوردی، سید محمدکاظم، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج4، ص329].
    29http://en.wikipedia.org/wiki/Paris_Mosque [April 28, 2013].
    30«مقدم» به کسی گفته می‌شود که از شیخ، صاحب اجازه است که زاویه‌ای را اداره کند و مریدان را به طریقت بپذیرد.
    31شهبازی، عبدالله، مریمیه از شوان تا نصر، ص84 و 85.
    32شهبازی، عبدالله، مریمیه از شوان تا نصر، ص273.
    33مصطفی، فاروق، البناء الجتماعی للطریقه الشاذلیه فی مصر، ص69.
    34خلیل صفدی که شاگرد ابن تیمیه و ابن کثیر بود، در مورد ابن کثیر دمشقی می‌نویسد: «أن ابن کثیر تصوف علی طریقه سیدی أبی الحسن الشاذلی». [صفدی، صلاح الدین خلیل، الوافی بالوفیات، ج12، ص141].
    35نصر، حسین، جلوه‌های معنویت در جهان اسلام، شاذلیه و تصوف در شمال آفریقا، ص108 تا 112.
    36درقاوی، عبدالکریم، کمیلی مشربان مصر، ص162.
    37لینگز، مارتین، عارفی از الجزائر، شجره آخر کتاب.
    38الدرقاوی، محمد عربی بن احمد، بشور الهدایه فی مذهب الصوفیه، مجموعه رسائل درقاوی، تنظیم عاصم ابراهیم شاذلی، ص5.
    39برای اطلاع بیشتر ر.ک: الزین، سمیح عاطف، الصوفیه فی نظر الاسلام، ص45.
    40شیروانی، زین العابدین، ریاض السیاحه، ج1، ص57.
    41لینگز، مارتین، عارفی از الجزائر، ص87.
    42شعرانی، عبدالوهاب، الیواقیت و الجواهر فی بیان عقائد الأکابر، ج1، ص120.
    43ر.ک: عجم، رفیق، موسوعه مصطلحات التصوف الإسلامی، المتن، ص911.
    44اسکندرانی، عطاء الله، لطائف المنن، ص43.
    45آلوسی، خیرالدین، جلاء العینین، ص112.
    46«ان من کان مغلوبا فهو معذور. أما من أخذ یقیم البراهین و الأدله علی قوله الفاسد، فهو کافر و العیاذ باللّه تعالی» [ر.ک: ابن عربی، محیی الدین، مجموعه رسائل ابن عربی، رد المتشابه إلی المحکم من الآیات القرآنیه و الأحادیث النبویه (مجموعه رسائل ابن عربی‌3ج)، ج2].
    47اسکندرانی، عطاء الله، لطائف المنن، ص24.
    48شافعی، احمد بن العیاد، المفاخر العلیه، ص114.
    49اسکندرانی، عطاء الله، لطائف المنن، ص105.
    50زورق، احمد، قواعد التصوف، ص38.
    51الشاذلی، ابوالواهب، قوانین حکم الاشراق، ص118.
    52هجویری، علی‌ بن عثمان، کشف المحجوب، ص259.
    53اسکندرانی، عطاء الله، لطائف المنن، ص88.
    54الحمیری (ابن صباغ)، علی بن محمد، دره الاسرار و تحفه الابرار، ص195.
    55عمار، علی سالم، ابوالحسن الشاذلی، ج1، ص43.
    56شافعی، احمد بن العیاد، المفاخر العلیه، ص88.
    57اسکندرانی، عطاء الله، لطائف المنن، ص115.
    58اسکندرانی، عطاء الله، لطائف المنن، ص218.
    59الحمیری (ابن صباغ)، علی بن محمد، دره الاسرار و تحفه الابرار، ص83.
    60عیسی، عبد القادر، حقائق عن التصوف، ص18.
    61المدنی، مصطفی، النصره النبویه لاهل الطریقه الشاذلیه، ص208.
    62شافعی، احمد بن العیاد، المفاخر العلیه، ص146.
    63شافعی، احمد بن العیاد، المفاخر العلیه، ص104.
    64شافعی، احمد بن العیاد، المفاخر العلیه، ص32.
    65اسکندرانی، عطاء الله، لطائف المنن، ص52.
    66اسکندرانی، عطاء الله، لطائف المنن، ص88.
    67الحمیری (ابن صباغ)، علی بن محمد، دره الاسرار و تحفه الابرار، ص74.
    68پولس نویا، ابن عطاء الله و نشاه الطریقه الشاذلیه، ص138.
    69الدباغ، عبد العزیز، الابریز، ص211.
    70زورق، احمد، قواعد التصوف، ص44.
    71فرید، احمد، تزکیه النفوس، ص45.
    72اسکندرانی شاذلی، ابوعطاالله، خرد نامه، بند۲۵۱.
    73المدنی، ظافر، الانوار القدسیه، ص۶۰.
    74محمد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص247 و مامون غریب، ابوالحسن شاذلی حیاته، تصوفه، تلامیذه و اوراده، ص75.