پرش به محتوا
خانه » فرق صوفیه » فرقه صفی علیشاهی

فرقه صفی علیشاهی

    فرقه «نعمت اللهی صفی علیشاهی» از فرق کمتر شناخته شده تصوف ایران است که نقش پررنگ و حضور تاثیرگذاری در حوادث سیاسی-اجتماعی تاریخ معاصر ایران، به ویژه در حوادث مشروطه داشته است. این فرقه به انشعاب‌های مختلفی تقسیم شده و اکنون قطب واحدی ندارد.

    تاریخچه

    «نعمت اللهیه صفی علیشاهی» یکی از انشعاب‌های طریقت نعمت اللهیه است که «محمدحسن بن محمدباقر» معروف به « صفی علیشاه» (م1316ق) تاجرزاده اصفهانی،[1]صفی علیشاه در دیباچه تفسیر منظوم قرآن کریم، شرح زندگانی خود را آورده است. از مشایخ صاحب نام نعمت اللهیه، این فرقه را در دوره ناصری در تهران پایه گذاری کرد. صفی علیشاه اصفهانی ابتدا مرید منورعلیشاه بود اما با بروز اختلافاتی، از مراد و قطب خود سرپیچی کرده و مدعی جانشینی از «زین العابدین شیرازی» ملقب به رحمت علیشاه شیرازی (م1278ق) شد و به نفی رقبای طریقتی‌اش مثل سعادت علیشاه (م1293ق) همت گمارد.[2]همایونی، مسعود، تاریخ سلسله‌های طریقه نعمه اللهیه در ایران ص۲۶۱_۲۸۸.

    بعد از صفی علیشاه، علی ظهیرالدوله ( صفا علیشاه) داماد ناصرالدین شاه و وزیر تشریفات دبار، زعامت فرقه را به دست گرفت و تحت تاثیر مکاتب فراماسونری، انجمن اخوت را پایه‌گذاری کرده و در حوادث سیاسی از جمله حمایت از مشروطه خواهان و مقابله با مخالفین این جریان، نقش افرین بود.

    در کنار ظهیر الدوله، انشعاب دیگری از شاگردان صفی علیشاه توسط «محمود نائینی» ( حیرت علیشاه) ادامه پیدا کرد. بعد از مرگ هر یک از این اقطاب نیز به همان منوال، مریدان و شاگردان زیادی مدعی قطبیت می‌شدند و هریک انشعابی را به وجود می‌آوردند.

    انشعاب ها

    در حال حاضر معروف‌ترین انشعاب‌های فرقه صفی علیشاهی عبارت است از:

    1. صفی علیشاهی حیرت علیشاهیِ سعادت علیشاهی

    این فرقه به دلیل قبول جانشینی «حیرت علیشاه» بعد از صفی علیشاه، به « حیرت علیشاهی» و به دلیل شهرت سعادت علیشاه (محمدباقر ساعدی) در میان اقطاب، بعد از حیرت علیشاه، به سعادت علیشاهی معروف هستند.[3]برخی از مشهورترین شاگردان و مریدان محمدباقر ساعدی سعادت علیشاه عبارتند از: سید صدرالدین قوام شهیدی توفیق … ادامه پاورقی قطب فعلی این فرقه شخصی به نام «افشین خورسند» ملقب به « معصوم علیشاه گیلانی» است البته مدعیان دیگری نیز در کنار افشین خورسند قرار دارند.

    2. صفی علیشاهی صفائیه

    شاخه‌هایی از این فرقه که معتقدند مقام قطبیت بعد از صفی علیشاه، به علی ظهیر الدوله صفا علیشاه رسید:

    صفائی صفوت علیشاهی؛

    این فرقه به دلیل قطبیت « صفوت علیشاه» به « صفوت علیشاهی» معروف هستند. قطب کنونی این شاخه «احمد سوار رخش» (صفوت علیشاه) ساکن رشت بوده و در آن مناطق فعالیت دارد.

    صفی علیشاهی صفائی شَرفیه؛

    این فرقه به دلیل قبول قطبیت «غلامعباس صفایی» ملقب به «شاه شرف الدین علی» به «شرفیه» شهرت یافتند. این شاخه دارای پیروان اندکی است.

    صفی علیشاهی صفایی؛

    این فرقه توسط فردی به نام «مسعود علیشاه صفایی» به تازگی تاسیس شده است.

    صفی علیشاهی مهدیه؛

    این جریان منسوب به شخصیت «مهدی شیخ بهائی» ملقب به « صفی علیشاه دوم» است.

    رهبران و مشایخ

    از جمله مهم‌ترین رهبران این فرقه عبارتند از:

    محمدحسن صفی علیشاه (1251-1316ق)، علی ظهیر الدوله صفا علیشاه (1281-1342ق)، محمود نائینی حیرت علیشاه (م1338ق)، محمدحسن خاوری منظور علیشاه (1256-1345)، محمدباقر ساعدی خراسانی سعادت علیشاه (۱۳۰۶-۱۳۸۲ش)، حجت هاشمی خراسانی مسعود علیشاه (ت1314ش)[4]حجت هاشمی خراسانی از محمدحسن خاوری نیز اجازه داشته است. ایشان در کتاب مرآه الحجه، اجازه نامه‌های خویش از … ادامه پاورقی

    از دیگر چهره‌های این فرقه عبارتند از:

    انتظام السلطنه و عبدالله انتظام، داداش کرمانی ملقب به مستشار علیشاه، محمود صفائی سنگسری، برهانی، ذبیحی، ابراهیم نمازی، احمد مصفائی منظور علیشاه، ابوالفضل قوام شهیدی، صدرالدین قوام، عبد الکریم شیرازی، قاسم توانگر، افشین خورسند و…

    مهم‌ترین آثار

    آثار محمدحسن صفی علیشاه محل رجوع و اهتمام صوفیان این فرقه است. از جمله کتاب تفسیر منظوم قرآن کریم، اسرار المعارف، دیوان صفی، کتاب عرفان الحق و  مثنوی زبده الاسرار در وقایع عاشوراء

    کتاب‌های «حجت هاشمی خراسانی» و «محمدباقر ساعدی خراسانی» و «صدرالدین قوام شهیدی» نیز مورد عنایت برخی از شاخه‌های این سلسله می‌باشد.

    مراکز فعالیت

    فرقه صفی علیشاهی در عصر قاجار، متمرکز در تهران بود و خانقاه صفی علیشاه در این شهر، تا امروز حفظ شده است. امروزه هر یک از انشعاب‌های این فرقه، در شهرهای ایران به صورت پراکنده فعالیت دارند. به طور کلی مهم‌ترین مناطق حضور و فعالیت آن‌ها به ترتیب جمعیت‌شان در شهرهای رشت، تهران، قزوین، شیراز و مشهد و کرمان می‌باشد.

    وضعیت فعلی

    در سال‌های اخیر، مشایخ فرقه صفی علیشاهی با حرکت آرام و خزنده‌ای در شهر‌های مختلف به فعالیت تبلیغی و برگزاری جلسات ذکر و تکثیر پیروان خود دست یازیده‌اند و در این راه نیز نسبتا موفق بوده‌اند اگرچه امروزه فرقه صفی علیشاهی نسبت به فرق گنابادی و ذهبیه، جمعیت قابل توجه و پیروان زیادی ندارند و به ویژه بعد از درگذشت آخرین رهبر متنفذ آن‌ها یعنی ساعدی خراسانی ( سعادت علیشاه)، شخصیت صاحب فضل، قابل اعتناء و کاریزماتیکی در این فرقه ظهور نکرده است درحالیکه جمعیت فرقه‌های صوفیه و اقبال دراویش به یک سلسله، غالباً تحت تاثیر عواطف و احساسات، رخ می‌دهد و لذا ارتباط مستقیمی با ظهور یک رهبر کاریزماتیک با جاذبه‌ها و ویژگی‌های استثنائی دارد و فقدان چنین فردی در راس هرم یک سلسله صوفیانه، بالطبع منجر به زوال و افول تدریجی آن جریان خواهد شد.

    نمادها

    روش جذب

    در کنار روش‌های مرسوم صوفیه برای تبلیغ و جذب مخاطب، این فرقه بر دو موضوع « علوم غریبه» و «مسائل سیاسی» تاکید و اهتمام بیشتری دارد:

    علوم غریبه

    فرقه صفی علیشاه (همانند فرقه خاکسار) بیشتر از سایر مکاتب صوفیانه، به علوم غریبه دامن زده و بر موضوع کشف و کرامت و خوارق نیز تاکید بیشتری دارد. مشایخ این فرقه در شهرهای خود به عنوان دعانویس و اهل طلسم و اکسیر شناخته شده و از این باب، محل رجوع بخشی از مردم هستند. این مساله به ویژه در میان ساکنین شهرهای کوچک‌تر ایران، اهمیت فراوانی دارد چراکه علوم غریبه و موضوع صدور خوارق عادات (که آن را «کرامات» می‌نامند) در زندگی عادی و سلوک دینی مردمان این مناطق، اهمیت و جایگاه قابل توجهی دارد.

    خود صفی علیشاه سال‌های زیادی در هندوستان در کنار مرتاضین هندو، شیعیان اسماعیلی و مشایخ صوفیه ایالت دَکَن، به ریاضت و سیر و سلوک و فراگرفتن علوم غریبه مشغول بود. البته صفی علیشاه همواره بیم آن را داشت که مبادا سیمای مشایخ این سلسله، از عارف و درویش به دعانویس و اهل طلسمات تنزل یابند، لذا می‌گفت: «خود را به علومات غریبه چون اکسیر و تسخیر، مشتهر مساز.»[5]صفی علیشاه، محمدحسن، میزان المعرفه و برهان الحقیقه (اسرار المعارف)، ص105.

    مسائل سیاسی-اجتماعی

    در عصر قاجار و پهلوی، اقطاب فرقه صفی علیشاهی بسیاری از کنش‌ها و موضع گیری‌های این فرقه را با مسائل سیاسی پیوند زده بودند و از این رهگذر و تحت عناوینی و اصطلاحات مدرنی مثل آزادیخواهی، دموکراسی و غیره، بخشی از نخبگان جامعه را جذب خود می‌کردند.

    سلسله

    صفی علیشاه سلسله طریقتی خود را بدین شرح می‌آورد:

    « شاه نعمت الله ولی، برهان الدین خلیل الله، حبیب الدین محب الله اوّل، کمال الدین عطیه الله اوّل، میر شاه برهان الدین خلیل الدین دوم، میر شاه شمس الدین محمد اوّل، میر شاه حبیب الدین محب الله دوم، میر شاه شمس الدین محمد دوم، میر شاه کمال الدین عطیه الله دوم، میر شاه شمس الدین سوم، محمود دکنی، شمس الدین دکنی، رضا علیشاه دکنی، حسین علیشاه اصفهانی، مجذوب علیشاه همدانی، زین العابدین شیروانی مست علیشاه، رحمت علیشاه شیرازی (حسن صفی علیشاه) »[6]صفی علیشاه، محمدحسن، دیوان صفی، ص37-40.

    اعتبار سلسله

    صفی علیشاه کلمات متناقضی درباره سند طریقتی و اهمیت سلسله دارد.[7]همایونی، مسعود، تاریخ سلسله‌های نعمت اللهیه ایران، ص190. در مقدمه «تفسیر منظوم قرآن کریم» از اهمیت نص صریح و سلسله می‌گوید[8]صفی علیشاه، محمدحسن، مقدمه تفسیر منظوم صفی، ص3. و در مقدمه دیوانش می‌آورد: «مرشد طریقت باید از عهده اثبات سلسله برآید که یداً بید می‌رسد تا به امام.»[9]صفی علیشاه، محمدحسن، دیوان صفی علیشاه، ص17: صفی علیشاه در مقدمه این نوشتار بیان می‌کند که این سخنان را از … ادامه پاورقی[10]آزمایش، مصطفی، تاریخچه سلسله صوفیه نعمت اللهیه و فرق منشعبه، ص87 به نقل از مقدمه دیوان صفی علیشاه، مراسله … ادامه پاورقی

    اما وقتی خودش از قطب زمانش منور علیشاه سرپیچی می‌کند، از اساس، منکر اهمیت سلسله و سند طریقتی شده و می‌گوید: «سند فقر، ترک هنگامه است، نه کاغذ ارشادنامه.»[11]صفی علیشاه، محمدحسن، دیباچه دیوان قصائد و غزلیات صفی، ص6. و مناط اعتبار ادعای شیخیت را برخورداری از « اثر صحیح» یعنی مرتبه روحی عارف، مساله تهذیب اخلاق، زهد از دنیا و انقطاع از ماسوی الله، توکل بر خدا و ذخیره نکردن مال و… می‌داند:[12]صفی علیشاه، محمدحسن، مقدمه تفسیر منظوم صفی، ص15؛ آزمایش، مصطفی، تاریخچه سلسله صوفیه نعمت اللهیه و فرق منشعبه، … ادامه پاورقی «مرشد منصوص را قوه قدسیه و حیات قلبیه باید، نه کاغذ ارشادنامه.»[13]صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص105.

    بعد از مرگ «زین العابدین شیرازی» ملقب به رحمت علیشاه، بنابر نص او، زعامت سلسله نعمت اللهیه به عمویش «منور علیشاه» رسید و همه مشایخ این سلسله از جمله صفی علیشاه، با منور علیشاه بیعت کردند.[14]نوربخش، جواد، گلستان جاوید، بخش ششم، ص367. اما صفی علشاه پس از مدتی با منور علیشاه اختلاف پیدا کرد تا جایی که این دو شیخ صاحب نام -منور علیشاه و صفی علیشاه – همدیگر را گمراه و باطل خواندند.[15]صفی علیشاه، محمدحسن، دیوان صفی علیشاه، مقدمه، ص15.

    صفی علیشاه فرقه‌ای برای خود تاسیس کرد و مرشد بی‌واسطه خود را «رحمت علیشاه» معرفی کرد اما از آنجایی که سندی برای اثبات این ادعای بزرگ نداشت، ابتدا در اجازه نامه «منور علیشاه شیرازی» و ادعای قطبیت او خدشه کرد تا از این طریق؛ دست‌کم بگوید که هردوی ما فاقد اجازه نامه قطبیت هستیم و اجازه نامه رقیب خود «محمدکاظم سعادت علیشاه تنباکوفروش» را در لفافه، تایید نمود.[16]صفی علیشاه، محمدحسن، دیوان صفی علیشاه، ص17؛ آزمایش، مصطفی، تاریخچه سلسله صوفیه نعمت اللهیه و فرق منشعبه، ص87 … ادامه پاورقی

    صفی علیشاه یکی از نشانه‌های نقصان مدعیان ارشاد و عدم صلاحیت آن‌ها برای قرار گرفتن در منصب قطبیت را نزاع و ستیز بر سر این مقام و عنوان می‌دانست: «و اگر ما بین آن‌ها [مدعیان ارشاد در یک سلسله] اختلاف افتد و نزاع شود، مقام تأمل است و دلیل آنکه هیچ یک را کمالی نیست، از آنکه اگر ما بین هزار نفر ناقص، یک نفر کامل باشد مشاجره نشود و آن یک نفر رفع مغایرت از همه کند چه جای آنکه… و اختلاف هم به تفاوت است، اگر فقط اختلاف باشد و ابطال یکدیگر نکنند ناقصند نه فاسد و اگر اختلاف به مرتبه باشد که ابطال و انکار هم کنند و در این باب مُصر باشند، همه سعی در بطلان خود کرده‌اند و بالمره از رتبه ارشاد خارجند.»[17]صفی علیشاه، محمدحسن، اسرار المعارف، ص۲۹.

    حال باید پرسید: تکلیف خود صفی علیشاه که با چندین نفر از مدعیان ارشاد و قطبیت نزاع و درگیری‌های شدیدی پیدا کرده بود، چیست؟

    اهم باورها و آموزه ها

    شهودگرایی

    نظام معرفت شناسی فرقه صفی علیشاهی مبتنی بر کشف و شهود است. صفی علیشاه همانند دیگر صوفیان، حصول علم و معرفت را با ابزار عادی و رایج یعنی عقل و علم، ناممکن می‌دانست و معارف غیر شهودی را در شناساندن حقایق امور، ناتوان می‌دید. او به سیاق دیگر شعرای صوفی، در مذمت تعقل و تعلم، اشعار فراوانی دارد و معتقد است که سالک برای سلوک الی الله و رسیدن به حقیقت، ناچار به رها کردن علوم رسمی و ظاهری است:

    علم رسمی بود سراب و ازو*****بگذر ای تشنه تا بحار شوی[18]صفی علیشاه، محمدحسن، دیوان صفی، ص82.

    علم رسمی را به عرفان کار نیست*****چونکه عرفان غیر عشق یار نیست[19]صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص130.

    وی کشف و شهود را مهم‌ترین منبع معرفت می‌دانست و بر این باور بود که اساسا دینداری، باید شهودی و چشیدنی باشد و در مواضع متعددی، دینداری عامه مردم و فقها و مجتهدین را تخطئه می‌کرد:

    ورنه علم دین مقام دید بوَد*****کی رهین منت تقلید بود[20]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص59 الی 63.

    از نظر او، عارف کسی است که تمام معارف دینی را با چشم دل شهود کرده است و از توحید تا سایر عقائد او، مبتنی بر مکاشفات شخصی است. صفی علیشاه خویش را صاحب شهود و ملهم از جانب حق دانسته و تمام عبارات آثار و کتب خویش را عین الهام الهی می‌دانست و می‌گفت:

    نباشد هیچ قولش غیر الهام*****رسد هر دم به جانش از دوست پیغام[21]صفی علیشاه، محمدحسن، بحر الحقائق، ص113.[22]صفی علیشاه، درباره کتاب خود می‌نویسد: «ای عزیز، این کتاب تصوف است، فقیر صفی علی به موهبت غیبی و اشاره قدسی … ادامه پاورقی

    خداشناسی

    خداشناسی فرقه صفی علیشاهی مبتنی بر نظریات محیی الدین بن عربی و نظریه « وحدت شخصی وجود» است. طبق این نظر، فقط خداوند متعال، مصداق حقیقی وجود است و سایر کثرات، عدمی و موهوم و هیچ و پوچ هستند و انسان نیز زمانی که با سیر و سلوک و «ریاضات کثیره»[23]صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص113.، پرده‌ها را از پیش چشم خود کنار زند، می‌فهمد که او نیز عین ذات خداست و همه افعال و صفات او، افعال و صفات خداست:[24]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص180. «تا به مثابه‌ای که توانی گفت، آن فعل عین فاعل است و آن معلول عین علت، و این اشاره به مرتبه اخفی است.»[25]صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص115. «چون توجه بذات وجود کند، حمد گوید که محمودی غیر از وجود نیست و حامدی غیر او. «لا موجود الا الوجود و هو الحامد و المحمود». در اینجا، دوئی برخواست و عارف، حمد حق را به زبان حق گفت. یعنی حامدی غیر حق نیست که حمد او گوید.»[26]صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص36.

    صفی علیشاه به صراحت، بحث موهوم و عدمی بودن وجود کثرات را مطرح کرده و این لازمه خداشناسی عرفانی را می‌پذیرد[27]صفی علیشاه، محمدحسن، اسرار المعارف، ص62. صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص8. در کتاب «اسرار المعارف» می‌نویسد:

    «اهل توحید همه چیز را جز حق، فانی و معدوم دانند تا به مرتبه که جز حق هیچ نبینند، از آنکه در مقام توحید، اشیاء متکثره به جمع وحدت و اصل عدم راجع شوند و در آنجا گرد کثرت برخاسته شود و ذرات وجود به ظهور غیبی و علمی برقرار ماند، موجودی نیست تا به حقیقت و بطلانش چه رسد و اما موجودات خارجیه، تا هنوز آن‌ها در نظرند، توحید نیست و اهلی ندارد. بالجمله مراد از «انا الحق» منصور این است که من به حقیقت خود رسیده‌ام و اوصافی که مانع ظهور حقیقتم بود، از من سلب شده، نه اینکه من ذات خدا شده‌ام، تحقیق این معانی در «بحر الحقائق» شده است. مراد ما در اینجا اوصاف اهل توحید است. و معنی دیگر اینکه، وجود قبول دوئیت نکند چون هستیِ موهوم عبد از میان برود، باقی، هستی حق است. انا الحق یعنی مرا هستی‌ای نیست و ذات حق، صرف هستی است. پس چنین شخصی از اوصاف بشریت رسته و به صفات الهی پیوسته و بلکه اهل تحقیقریال کمال توحید را از گذشتن صفات دانند.»[28]صفی علیشاه، محمدحسن، اسرار المعارف، ص61.

    ولایت و قطبیت

    صوفیان فرقه صفی علیشاهی، به ولایت و امامت نوعیه و اکتسابی باور دارند، به این معنا که مقام سرپرستی خلایق، خلافت و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه واله، منحصر در دوازده امام معصوم علیهم السلام نیست، بلکه هرکس در سیر و سلوک عرفانی قدم نهاده و به مقام فناء فی الله دست یابد، همانند امامان، مقام ولایت و امامت را نیز از جانب خدا به دست می‌آورد، چنانچه اقطاب سلسله صفی علیشاهی مدعی دریافت این مقام هستند:[29]«بدان ای سالک طریق هدایت و طالب وصول به سر منزل ولایت که چون انسان کامل که مظهر اسمای حسنای الهیه است از مرتبه … ادامه پاورقی

    هست اتمام مراتب در فناء***زان سپس گردد امام ذو البقاء

    چون مراتب در فنا گردد تمام***بر خلایق در بقا باشد امام

    سوی خلق از حق دگر راجع شود***در هدایت نسخه جامع شود

    بین حق و خلق گردد واسطه***ز او به حق یابند خلقان رابطه[30]صفی علیشاه، محمدحسن، تفسیر صفی، ص49.

    صاحب مقام ولایت که در لسان صوفیه « قطب» نامیده می‌شود، تمام اوصاف و اسماء خداوند را دارا می‌باشد و علاوه بر عصمت، از علم غیب و قدرت نامحدود و سایر صفات الوهی بهره مند است و فیض حق تعالی فقط از مجرای او به جهانیان می‌رسد. در هر زمان، یک قطب در روی زمین قرار دارد و جهان هستی، باقی به بقای اوست. صفی علیشاه با نقل شعر معروف مولوی درباره ولایت نوعیه (پس به هر دوری ولیی قائم است…)، لازمه پذیرش ولایت اهل بیت علیهم السلام را قبول ولایت اقطاب صوفیه می‌داند.[31]صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص67 تا 71.

    شریعت، طریقت و حقیقت

    یکی از اصول مهم صفی علیشاه، شریعت، طریقت و حقیقت است. صفی علیشاه در کتاب «عرفان الحق» می‌گوید: « شریعت حفظ مراتب ظاهر است از حق تا خلق و طریقت طی مقامات باطن از خلق تا حق.»[32]صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص83.

    از نظر صوفیان، علما و فقهای اسلام در همین حیطه متوقف شده‌اند و به باطن و درون دین نرسیده‌اند لذا با عنوان «اهل ظاهر» مورد مذمت قرار می‌گیرند.

    اما مرتبه دوم از مراتب سلوک، طریقت و مقامات آن است که حیطه اختیارات مرشد صوفی است.[33]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص83.

    واپسین مقام نیز حقیقت است که صوفی، هستی خود را در خدا فانی کرده و با الله یکی می‌شود، پس دیگر نیازی به امتثال شریعت و انجام فرائض دینی و ترک منهیات ندارد.

    صفی علیشاه که در لباس روحانیت بود، به راحتی سخن از ترک شریعت نمی‌گفت، اما بر زوال شریعت در مقام حقیقت، صحه گذاشته و توجیه این مساله را سلب شعور و عقل سالک می‌داند: «معنی لو ظهرت الحقائق بطلت الشرایع، نه این است که چون حقیقت لوای ظهور افراشت، شریعت را باید گذاشت بلکه چون مَرَضی رخ نمود، به آدابی نتوان بود، حقیقت حالتی است که چون پیدا شود، آداب ساقط بوَد، یعنی سلب شعور شود و دستور، قهراً مستور…»[34]صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص12.

    صفی علیشاه در کتاب «عرفان الحق»، ضمن نقل و تایید جمله «لو ظهرت الحقائق بطلت الشّرائع» جامه نظم بر تن این آموزه می‌پوشاند.[35]صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص127. صوفی در مقام حقیقت، دیگر به تنزیه خدا نپرداخته و همه چیز را عین ذات حق تعالی می‌شمارد: « بایزید گفت: سبحان الله، خطاب رسید‌ای مردِ راه، مگر در من عیبی گمان بردی که تنزیه من کردی؟ خود را از معایب هستی منزه ساز و به تنزیه خود پرداز. کمر بر ریاضت بست تا از انانیت رست و بر سریر «سبحانی ما اعظم شانی» نشست.»[36]صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص13.

    معاد و فرجام‌شناسی

    معاد و قیامت در فرقه صفی علیشاهی، مبتنی بر نظریه وحدت وجود معنا شده و مفهومی عرفانی و باطنی پیدا می‌کند و دیگر به معنای «زنده شدن صِرف» بعد از مرگ انسان نیست بلکه به معنای «خروج روح از بدن و فناء فی الله» است. چه اینکه همه چیز خداست. لذا فقط بحث « کمون و خفا» یا «ظهور و بروز» آن حقیقت واحد، مطرح است نه «احیا و اماته». جهان، برخلاف تصور دینی (کل شی هالک الا وجه)، هرگز به پایان و مرگ نمی‌انجامد بلکه هر لحظه، خدا در مظهری در حال بروز است و در جای دیگر در کمون و خفاست.

    حال اگر انسان پیش از آنکه بمیرد، خدا را در کالبد خود ظاهر کند، در واقع قیامت او واقع شده و به مقام فناء رسیده است که از آن تعبیر به انخلاع و موت اختیاری نیز می‌شود.[37]ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج1، ص338. به همین جهت است که رسیدن به موت ارادی و انخلاع از بالاترین اهدافی است که در طریقت صفی علیشاهی، برای سالکین به تصویر کشیده می‌شود. موت ارادی، منجر می‌شود که پرده‌های غفلت و حجاب دیده، از پیش رو کنار رفته و حقایق را با چشم دل،  شهود کند[38]صفی علیشاه، محمدحسن، تفسیر صفی، ص16. اما اگر اشخاص، نتوانند در همین دنیا به انخلاع و موت اختیاری دست یابند، هنگامی که از دنیا بروند، لاجرم فانی فی الله می‌شوند.[39]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص87.

    غلو

    غلو و زیاده گویی درباره اهل بیت علیهم السلام و اقطاب صوفیه در فرقه صفی علیشاه رواج دارد:

    واجب و ممکن دو باشند ای ولی*****زین دو بگذر تا نبینی جز علی

    اسم و صفت بود نبی و ولی نبود*****بود آن علی و هیچ به غیر از علی نبود

    چون علی در ذات عالی شد فناء*****زان فنا شد مالک ملک بقاء[40]صفی عیلشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص87.

    همچنین درباره امام زمان گوید:

    از شه قیوم قائم، بحر جود*****ای وجودت موجد غیب و شهود

    ای به کل ماسوا علمت محیط*****هم مرکب غرق بحرت هم بسیط

    جان من باشد به جرم خود مقر*****انت ربی انت حسبی فانتصر[41]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص45.

    ذکر

    « ذکر» در فرقه صفی علیشاهی از اهم ارکان طریقت به شمار می‌آید. هر مریدی بعد از سرسپردگی نزد مراد و بیعت با او، می‌بایست اذکار خاصی را از او تعلیم گرفته و بر آن‌ها مداومت داشته باشد تا به تدریج به مرحله شهود برخی مسائل برسد. درویش صفی علشیاهی، حق ندارد بدون اذن قطب، با خداوند ارتباط داشته باشد و یاد او را در دل و اسماء و صفاتش را بر زبان جاری کند. این ارتباط با خداوند فقط باید از کانال قطب صورت بگیرد، به همین جهت او حتی برای خواندن ادعیه و مناجات و زیارات و هر نوع ذکری، باید از شیخ خود اجازه بگیرد، در غیر این صورت، در مسیر شیطان قرار می‌گیرد.

    بر فنا سالک رسد از راه ذکر*****گردد اندر نقطه، محو شاه فکر

    ذکر ما پس در یقین عین ره است*****وان به کف شمشیر، سلاک شه است

    می‌کند زین تیغ، نفی غیر دوست*****چون شود در فکر، فانی نقطه جوست

    ذکر تو بر نفی هستی لای توست*****نقطه چون «لا» شدی «الّای» توست

    ذکر و فکر آمد چون نقطه شد یکی*****فانی‌ای در ذات اینجا، بی‌شکی[42]صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص148.

    هر مریدی بعد از سرسپردگی نزد مراد و بیعت با او، می‌بایست اذکار خاصی را از او تعلیم گرفته و بر آن‌ها مداومت داشته باشد تا به تدریج به مرحله شهود و فتوح قلبی برسد.: «مریدان مشغول ذکر قلب باشند و اوراد فتحیه را هر کس دارد بخواند.»[43]محلاتی، ذبیح‌الله، کشف الاشتباه، ص232.

    فکر

    « فکر» از دیگر آموزه‌های مهم این فرقه بوده و در تخیل صورت شیخ در هر حالتی، از جمله آداب این فرقه است:

    صورت فکریه اینست ای فقیر*****نقش دل کن صورت زیبای پیر[44]صفی علیشاه، محمدحسن، تفسیر صفی، ص353.

    محمدحسن صفی علیشاه می‌گوید: «فکر تماشای جمال محبوب است به نظر غیر مشوب در هر مقامی به مناسبت آن مقام با بصیرت تمام».[45]صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص30.

    در باور اقطاب صفی علیشاهی، عبادت، منوط به عاشق شدن است و عشق نیز باید به طلعت و صورتی تعلق بگیرد و طلعت حقّ، احمد و حیدر است و چون صوفیان این زمان، چهره آن‌ها را ندیده‌اند باید چهره قطب و مرشد صوفیان را در نظر گرفته و خطاب به او اِیاک نَعْبُدُ و ایاک نستعین بگویند:

    گوید ار ایاک نعبد نستعین*****کس نباشد در میان جز شاه دین

    بنده آن باشد که بیند روی او*****بندگیِّ او کند بر خوی او

    این عبودیت ز عشق است و نیاز*****طاعت بی‌عشق، مکر است و مجاز

    عشق هم ناید به دل بی‌علتی*****علت آن باشد که بینی طلعتی

    طلعت حق احمد است و حیدر است*****یا ولی‌یی کاین دو تن را مظهر است[46]صفی علیشاه، محمدحسن، تفسیر صفی، ص10.

    عشریه

    عشریه، جایگزین حکم خمس و زکات در شریعت اسلامی است. صفی علیشاه درباره عشریه چنین می‌نویسد:

    «هرکس دارد عشر مال خود را به مستحقین اهل طریقت که در همان بلدند برساند، ترک زکوه موجب فاقه و ابتلا و کوتاهی عمر و عدم مراد است از بابت عشر، جز به فقرای نعمت اللهی چیزی ندهند بلکه خیرات غیر از عشر را هم بر آن‌ها مبذول دارند و عشر داخل را به خارج بلد نفرستند. اگر شیخ راه طریقت بی‌چیز باشد عشر اول به او می‌رسد و حقِ اوست اما او هم نباید ذخیره کند… اگر گرسنه و برهنه اهل طریقت باشد، بر همه تکلیف است که اگر چه نیم نانی باشد به او برسانند و غفلت نکنند، غربا و ابنا السبیل نعمت اللهیه را مهمانی و دلجوئی نمایند، اگر در منزل و مقام محقر بود، شام خود را به منزل او برند و با او صرف کنند، روح مطهر نعمت الله از این عمل شاد شود.»[47]صفی علیشاه، محمدحسن، مقدمه دیوان قصائد و غزلیات صفی، ص31؛ همایونی، مسعود، تاریخ سلسله‌های طریقه نعمت اللهیه … ادامه پاورقی

    مراقبه

    مراقبه مورد سفارش صفی علیشاه، نشستن در کنج خلوت و بیان ذکر قلبی بوَد بدون کوچک‌ترین تحرک و حرکت جسمی و ذهنی. این نوع مراقبه، ریشه هندی دارد و همانند عملی است که عارفان هندو و یوگی‌ها انجام می‌دهند.[48]صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص29.

    مجلس نیاز و دیگ جوش

    مجلس نیاز و دیگ جوش از مهم‌ترین مجالس این فرقه بوده است.

    نام «مجلس نیاز» برگرفته از نباتی است که برای جلسه به همراه آورده می‌شود. این نبات در حکم پیشکش و هدیه به شیخ یا قطب است. طبق قول دیگر، «نیاز» اشاره به درخواست و التماس دعاء حاضران از قطب فرقه دارد.

    مجلس نیاز ممکن است در هر شبی – به دلخواه – برگزار شود اما نزد صوفیان فرقه صفی علیشاهی، هر پنج‌شنبه برگزار می‌شود. شرکت کنندگان در این مجلس باید عضو سلسله باشند و شخصا از جانب شیخ، دعوت شده باشند. دراویش باید درحالت نشسته، دست‌ها را بر زانو نهاده و به صورت دایره‌وار حلقه زده باشند. شیخ مجلس نیز بر پوست خود نشسته و نبات را به همراه خود حاضر می‌کند. هر درویشی دستمالی حاوی نیاز (نبات) خود به دست دارند و معتقدند بعد از جلسه، آن دستمال، برکت خاصی پیدا می‌کند. هریک باید طی مراسم مخصوصی، نیاز خود را تسلیم شیخ کند و شیخ آن را در کنار نیاز خود در سفره می‌گذارد.

    صفی علیشاه در نامه به «هدایت الدین» متولی بقعه شاه نعمت الله ولی درباره مجالس فقری و نیاز چنین می‌نویسد:

    «هر شب جمعه احیای مجلس نیاز کنند و در یک حلقه جمع شوند. اگر قربانی و دعوتی است بهتر و الا شام از خانه خود بردارند و مجلس حضرت نعمت الله را احیا نمایند. در مجلس نیاز، حرف دنیا نزنند و سخن جز به واجب نگویند و به ادب و حرمت نشینند و مشغول ذکر قلب باشند و حبس نفس کنند و حواس خمسه را به معنی و هیبت ذکر، حاضر دارند.»[49]همایونی، مسعود، تاریخ سلسله‌های طریقه نعمت اللهیه در ایران، ص304.

    منابع و مآخذ

    1. ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، تصحیح عثمان یحیی، 14جلد، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1994م
    2. ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، اربع مجلدات، دار الصادر، چاپ اول، بیروت، بی‌تا
    3. افلاکی، احمد، مناقب العارفین، بی‌نا، چاپ اول، آنکارا، 1959م
    4. آزمایش، سیدمصطفی، درآمدی بر تحولات تاریخی سلسله نعمت اللهیه در دوران اخیر، تهران، حقیقت، 1381ش
    5. برق، عطا کریم، جستجو دراحوال وآثار صفی علیشاه، تهران، ۱۳۵۲ش
    6. جمال زاده، محمد علی، «شرح احوال حسن صفی علیشاه»، مجله وحید، دوره سیزدهم، شماره ۱۱ و۱۲، مسلسل ۱۸۸، بهمن ۱۳۵۴ش، ۱۳۹۶صفر، فوریه ۱۹۷۶م
    7. دیوان بیگی، سیداحمد، حدیقۀ الشعراء، تهران، چاپ عبدالحسین نوائی، 1365ش
    8. رائین، اسماعیل، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1347ش
    9. زرین‌کوب، عبدالحسین، دنبالۀ جستجو درتصوف، تهران، ۱۳۶۲ش
    10. شیروانی، زین العابدین، بستان السیاحۀ، حسین بدارالدین، تهران، سنائی، بی‌تا
    11. شیروانی، زین العابدین، حسین بدارالدین، سعدی، تهران، 1361ش
    12. صدوقی سها، منوچهر، تاریخ انشعابات متاخره سلسله نعمت اللهیه، پاژنگ، تهران، 1370ش،
    13. صفی علیشاه، محمدحسن، اسرار المعارف ومیزان المعرفه، تهران، ۱۳۶۰ش
    14. صفی علیشاه، محمدحسن، تفسیر صفی، تصحیح وتحقیق حامد ناجی اصفهانی، اصفهان، ۱۳۸۳ش
    15. صفی علیشاه، محمدحسن، دیوان صفی علیشاه، با مقدمه تقی تفضلی وبه کوشش منصور مشفق، تهران۱۳۷۰ش
    16. صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، تهران، ۱۳۷۲ش
    17. صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، تصحیح سیدعبدالله انتظام، احسان الله استخری، نشر صفی علیشاه، محمدحسن، تهران، چاپ دوم، 1371
    18. فسایی، حسن، فارسنامه ناصری، تصحیح منصور رستگار فسایی، تهران، امیرکبیر، 1367ش
    19. محلاتی، ذبیح‌الله، کشف الاشتباه، انتشارات نسیم ظهور، 1389ش
    20. مدرسی چهاردهی، نورالدین، سلسله‌های صوفیه ایران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، 1393ش
    21. معصوم علیشاه، محمد معصوم بن زین العابدین، طرائق الحقایق، چاپ محمد جعفر محجوب، تهران، ۱۳۴۵ش
    22. ملک المورخین، عبدالحسین، مرآت الوقایع مظفری، تصحیح عبدالحسین نوائی، نشر میراث مکتوب، تهران، 1386ش
    23. ملک‌المورخین، عبدالحسین، مرآت الوقایع مظفری، تصحیح عبدالحسین نوایی، میراث مکتوب، تهران، 1386ش
    24. هاشمی خراسانی، ابومعین حمید الله، مرآه الحجه، چاپخانه خراسان، 1400ق
    25. همایونی، مسعود، تاریخ سلسله‌های طریقه نعمه اللهیه در ایران، تهران، ۱۳۵۸ش

    نگارخانه

    مقبره صفی علیشاه در تهران

    مقبره صفی علیشاه در تهران

    مقبره صفی علیشاه

    مقبره صفی علیشاه

    مقبره صفی علیشاه در تهران

    مقبره صفی علیشاه در تهران

    تصویر محمد حسن صفی علیشاه

    تصویر محمد حسن صفی علیشاه

    تصویر محمد حسن صفی علیشاه

    تصویر محمد حسن صفی علیشاه

    صفی علیشاه در جمع خانواده

    صفی علیشاه در جمع خانواده

    ظهیر الدوله (صفا علیشاه)

    ظهیر الدوله (صفا علیشاه)

    صفی علیشاه در کنار ظهیر الدوله

    صفی علیشاه در کنار ظهیر الدوله

    آرم انجمن اخوت

    آرم انجمن اخوت

    به ترتیب از راست: ظهیر الدوله، صفی علیشاه و وفاعلی

    به ترتیب از راست: ظهیر الدوله، صفی علیشاه و وفاعلی

    نفرنشسته در وسط حیرت علیشاه، نفر سمت راست نشسته حضورعلیشاه و نفر نشسته سمت چپ هادی مولوی وفاعلیشاه و نفر ایستاده سمت راست ظهیرالدوله صفاعلیشاه

    نفرنشسته در وسط حیرت علیشاه، نفر سمت راست نشسته حضورعلیشاه و نفر نشسته سمت چپ هادی مولوی وفاعلیشاه و نفر ایستاده سمت راست ظهیرالدوله صفاعلیشاه

    آقاخان محلاتی پیشوای فرقه اسماعیلیه در خانقاه صفی

    آقاخان محلاتی پیشوای فرقه اسماعیلیه در خانقاه صفی

    گورستان ظهیر الدوله در تهران

    گورستان ظهیر الدوله در تهران

    مرقد ظهیرالدوله در گورستان ظهیر الدوله

    مرقد ظهیرالدوله در گورستان ظهیر الدوله

    پاورقی ها

    پاورقی ها
    1صفی علیشاه در دیباچه تفسیر منظوم قرآن کریم، شرح زندگانی خود را آورده است.
    2همایونی، مسعود، تاریخ سلسله‌های طریقه نعمه اللهیه در ایران ص۲۶۱_۲۸۸.
    3برخی از مشهورترین شاگردان و مریدان محمدباقر ساعدی سعادت علیشاه عبارتند از: سید صدرالدین قوام شهیدی توفیق علیشاه، مجاز دلالت جهت پیر سلسله و لساناً مجاز ارشاد و تلقین؛ افشین خورسند معصوم علیشاه گیلانی، مأذون به ارشاد علوی و علومات غریبه که برخی او را قطب فرقه می‌دانند؛ عباس هادی زاده (غلام حلقه بگوش) منظور علیشاه ثانی، که در زمان حیات محمدباقر ساعدی از دنیا رفت؛ محمدباقر میر مقتدایی اصفهانی منظورعلیشاه ثالث، که در زمان حیات محمدباقر ساعدی از دنیا رفت؛ مرتضی فتی شفیق علیشاه، مأذون به ارشاد در شهر تهران که در زمان محمدباقر ساعدی از دنیا رفت؛ علیمحمدی کلاچایی، مأذون در علومات غریبه که در زمان حیات محمدباقر ساعدی از دنیا رفت؛ مسائلی اصفهانی سالم علیشاه، مأذون به دلالت ارشاد در شهر اصفهان؛ محمود بختیار مجذوب علیشاه اراکی، مأذون ارشاد در شهر اراک.
    4حجت هاشمی خراسانی از محمدحسن خاوری نیز اجازه داشته است. ایشان در کتاب مرآه الحجه، اجازه نامه‌های خویش از محمدباقر ساعدی و دیگر مشایخ را ذکر کرده است. [هاشمی خراسانی، ابومعین حمید الله، مرآه الحجه، ص17].
    5صفی علیشاه، محمدحسن، میزان المعرفه و برهان الحقیقه (اسرار المعارف)، ص105.
    6صفی علیشاه، محمدحسن، دیوان صفی، ص37-40.
    7همایونی، مسعود، تاریخ سلسله‌های نعمت اللهیه ایران، ص190.
    8صفی علیشاه، محمدحسن، مقدمه تفسیر منظوم صفی، ص3.
    9صفی علیشاه، محمدحسن، دیوان صفی علیشاه، ص17: صفی علیشاه در مقدمه این نوشتار بیان می‌کند که این سخنان را از منورعلیشاه بپرسید و اگر توانست پاسخ دهد، من به صحت طریقت او اذعان می‌کنم.
    10آزمایش، مصطفی، تاریخچه سلسله صوفیه نعمت اللهیه و فرق منشعبه، ص87 به نقل از مقدمه دیوان صفی علیشاه، مراسله محمدحسن صفی علیشاه به محمدتقی محلاتی.
    11صفی علیشاه، محمدحسن، دیباچه دیوان قصائد و غزلیات صفی، ص6.
    12صفی علیشاه، محمدحسن، مقدمه تفسیر منظوم صفی، ص15؛ آزمایش، مصطفی، تاریخچه سلسله صوفیه نعمت اللهیه و فرق منشعبه، ص86.
    13صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص105.
    14نوربخش، جواد، گلستان جاوید، بخش ششم، ص367.
    15صفی علیشاه، محمدحسن، دیوان صفی علیشاه، مقدمه، ص15.
    16صفی علیشاه، محمدحسن، دیوان صفی علیشاه، ص17؛ آزمایش، مصطفی، تاریخچه سلسله صوفیه نعمت اللهیه و فرق منشعبه، ص87 به نقل از مقدمه دیوان صفی علیشاه، مراسله حسن صفی علیشاه به محمد تقی محلاتی.
    17صفی علیشاه، محمدحسن، اسرار المعارف، ص۲۹.
    18صفی علیشاه، محمدحسن، دیوان صفی، ص82.
    19صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص130.
    20صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص59 الی 63.
    21صفی علیشاه، محمدحسن، بحر الحقائق، ص113.
    22صفی علیشاه، درباره کتاب خود می‌نویسد: «ای عزیز، این کتاب تصوف است، فقیر صفی علی به موهبت غیبی و اشاره قدسی نوشتم تا از برای اهلش، اگر در روزگار یافت شود سر رشته باشد و عجالتا موجب تشویق طالبان عالی‌همت شود.»[صفی علیشاه، محمدحسن، اسرار المعارف، ص7].
    23صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص113.
    24صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص180.
    25صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص115.
    26صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص36.
    27صفی علیشاه، محمدحسن، اسرار المعارف، ص62. صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص8.
    28صفی علیشاه، محمدحسن، اسرار المعارف، ص61.
    29«بدان ای سالک طریق هدایت و طالب وصول به سر منزل ولایت که چون انسان کامل که مظهر اسمای حسنای الهیه است از مرتبه وجود به عالم ملک و شهود تنزل کند و متلبس به لباس ناسوتی عنصری گردد و به تعینات امکانی که هر یک مرتبه‌ای است از مراتب وجود، متعین شود و به تعینات مذکوره او را حجاب مشاهده ذات شود و محققین صاحب شهود، این تعینات را ذنب معنوی دانند، لهذا سالک را در سلوک من الخلق الی الحق که آن را کهین قوس صعود خوانند، حجابات هستی دریده شود و رفع تعینات امکانی گردد و به مقام جمع بعد از فَرق که به اصطلاح عرفای حقه مرتبه وصول است، فائض گردد، از کبایر هستی توبه کند و غرق بحر رحمت خاص الخاص حضرت احدیت تعالی سلطنته و اجل شانه و اعظم برهانه شود و در آن مقام، تاج ارشاد و هدایت و تکمیل، او را بر فرق قابلیت گذراند و او را به دعوت خلق به مقام فرق و صورت عود دهند و این مقام را محققین، جمع الجمع و فرق بعد الجمع خوانده‌اند. سالک مجددا به تعینات مذکوره اضافیه شهودیه متعین و مقید شود اما نه بر وجهی که مغلوب و مقهور آن تعینات گردد و یا آن تعینات اضافیه کثرتیه او را حجاب مشاهده ذات و جمع اسماء و صفات شود. این است نکته و ما تاخر والله العالم به حقایق الامور.» [صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص95].
    30صفی علیشاه، محمدحسن، تفسیر صفی، ص49.
    31صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص67 تا 71.
    32صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص83.
    33صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص83.
    34صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص12.
    35صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص127.
    36صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص13.
    37ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج1، ص338.
    38صفی علیشاه، محمدحسن، تفسیر صفی، ص16.
    39صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص87.
    40صفی عیلشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص87.
    41صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص45.
    42صفی علیشاه، محمدحسن، زبده الاسرار، ص148.
    43محلاتی، ذبیح‌الله، کشف الاشتباه، ص232.
    44صفی علیشاه، محمدحسن، تفسیر صفی، ص353.
    45صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص30.
    46صفی علیشاه، محمدحسن، تفسیر صفی، ص10.
    47صفی علیشاه، محمدحسن، مقدمه دیوان قصائد و غزلیات صفی، ص31؛ همایونی، مسعود، تاریخ سلسله‌های طریقه نعمت اللهیه در ایران، ص304.
    48صفی علیشاه، محمدحسن، عرفان الحق، ص29.
    49همایونی، مسعود، تاریخ سلسله‌های طریقه نعمت اللهیه در ایران، ص304.